(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 6 اردیبهشت 1390- شماره 19911

توصيف انسان در دنيا
بينش توحيدي فقر
شاخص هاي جهاد اقتصادي
تپش قلم
تفسير سوره كوثر
عبادت شاكرانه
هشدار آيت الله مكارم شيرازي نسبت به ترويج عقايد انحرافي



توصيف انسان در دنيا

قال النبي(ص): ان الناس في الدنيا ضيف و ما في ايديهم عاريه و ان الضيف راحل و ان العاريه مردوده .
پيامبر اعظم(ص) فرمود: همانا مردم در دنيا ميهمان هستند، و هرچه در دست آنها است عاريه است، به راستي كه ميهمان كوچ كننده است و عاريه هم به صاحبش برمي گردد.1
-----------------
1-ارشاد القلوب، ص72

 



بينش توحيدي فقر

به امام حسن(ع) عرض شد، اي پسر رسول خدا(ص) چگونه شب را سپري نموده و صبح كردي؟ حضرت فرمود: صبح كردم در حالي كه پروردگار را بالاي سر خود دارم، و آتش جهنم را در پيش روي، و مرگ در طلب و جست وجو من است، و حساب و كتاب مرا احاطه نموده و من در گرو عمل خويشم، نه آنچه را دوست دارم مي يابم، و نه از آنچه بيزارم مي توانم جلوگيري كنم، كارها به دست ديگري است. اگر او بخواهد عذاب و مجازات مي كند، و اگر بخواهد عفو مي كند و مي بخشد. حال، كدام فقير و نيازمندي از من فقيرتر و نيازمندتر است1.
-----------------------
1- بحارالانوار، ج75، ص 113

 



شاخص هاي جهاد اقتصادي

پرسش:
چگونه مي توان رواياتي را كه مشوق تلاش براي روزي و رواياتي كه منع از تلاش براي دنيا مي كنند را توجيه و با يكديگر جمع نمود؟
پاسخ:
در پاسخ اين سوال بايد به دو نكته توجه داشت: 1-دقت در منابع اسلامي نشان مي دهد: آيات و يا رواياتي كه در نظر سطحي و ابتدايي- چه در اين بحث چه در بحثهاي ديگر- متضاد به نظر مي رسند، هر كدام به يكي از ابعاد مساله اي كه داراي بعدهاي مختلفي است، نظر دارند كه غفلت از اين ابعاد، موجب توهم تناقض شده است. آنجا كه مردم با ولع و حرص هرچه شديدتر به دنبال دنيا و زرق و برق جهان ماده مي روند، و براي نيل به آن از هيچ جنايتي فروگذار نمي كنند، دستورات موكد و پشت سر هم وارد مي شود و آنها را به ناپايداري دنيا و بي ارزش بودن مال و جاه، توجه مي دهد. و آنجا كه گروهي به بهانه زهد، دست از كار و كوشش و تلاش مي كشند، اهميت كار و كوشش به آنها گوشزد مي شود. برنامه رهبران راستين نيز بايد چنين باشد كه جلوي افراط و تفريط ها را به طرز شايسته اي بگيرند. آيات و رواياتي كه تاكيد مي كند: روزي در دست خدا است، و سهم و بهره هر كسي را خدا تعيين كرده در حقيقت براي پايان دادن به حرص و ولع و دنياپرستي، و فعاليت بي قيد و شرط و بي حد و مرز براي كسب درآمد بيشتر است. نه اين كه: هدف آن خاموش كردن شعله هاي گرم و داغ نشاط كار و كوشش براي زندگي آبرومندانه و مستقل و خودكفا است. و با توجه به اين واقعيت، تفسير رواياتي كه مي گويد: بسياري از روزي ها است كه اگر شما هم به دنبال آن نرويد به دنبال شما مي آيد، روشن مي شود. 2-از نظر جهان بيني توحيدي همه چيز به خدا منتهي مي شود، يك خداپرست موحد راستين چيزي را از ناحيه خود نمي داند، بلكه هر موهبتي به او مي رسد، سرچشمه آن را از خدا مي بيند و مي گويد: بيدك الخير انك علي كل شيء قدير: «كليد همه خوبيها و نيكي ها به دست تو است و تو بر هر چيزي قادر و توانائي». (آل عمران-26) و به اين ترتيب، او بايد در هر مورد توجه به اين حقيقت داشته باشد كه حتي فرآورده هاي سعي و كوشش و فكر و خلاقيت او نيز- اگر درست بنگرد- از طرف خدا است، و اگر يك لحظه نظر لطفش برگرفته شود همه اينها خاموش مي گردد. او به هنگامي كه بر مركب سوار مي شود، سبحان الذي سخر لنا هذا مي گويد: «منزه است خداوندي كه اين را مسخر ما ساخت».(زخرف-13) هنگامي كه به نعمتي برسد، سرود توحيد را سر مي دهد و مي گويد: و ما بنا من نعمه فمنك: «هر نعمتي داريم از تو است اي خدا». و حتي هنگامي كه يك گام مهم اصلاحي همچون پيامبران در مسير نجات انسانها برمي دارد، مي گويد: و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه انيب: «موفقيت من تنها از ناحيه خدا است، بر او توكل كردم، و به سوي او باز مي گردم.» (هود-88) ولي آنچه مسلم است در كنار همه اين بحثها، اساس و پايه كسب روزي، تلاش و فعاليت صحيح، مثبت و سازنده و دور از هرگونه افراط و تفريط است، و اما روزي هايي كه بدون تلاش به انسان مي رسد، جنبه فرعي دارد نه اساسي، و شايد به همين دليل، علي(ع) در كلمات قصارش در درجه اول، روزي هايي را ذكر مي كند كه انسان به دنبال آن مي رود سپس آنها كه به دنبال انسان مي آيد: يا ابن آدم! الرزق رزقان رزق تطلبه و رزق يطلبك: «اي فرزند آدم روزي دو گونه است يكي آن روزي كه تو به دنبال آن مي روي، و ديگري آن روزي كه به دنبال تو مي آيد.» (1)
---------------------
1-تفسير نمونه، ج11، ص 349

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& هر لحظه زندگي، يك عمر جاوداني است، بنابراين هيچ «لحظه »اي را نبايد رايگان از كف داد!
¤¤¤
&امروز فرصتي است براي جبران ديروز و ساختن فردا،مبادا از اين «حال» سرنوشت ساز غافل شويم.
¤¤¤
& «خشم مقدس» هرگز از دايره حدود الهي بيرون نمي زند كه اگر زد، چهره ي عصبيت شيطان را مي نماياند.
¤¤¤
& هر كجا زن و مرد در نقش طرف مقابلشان ظاهر شوند، دكور زندگي سالم را برهم مي زنند!
¤¤¤
&حبس زبان باعث آزادي انسان است!
¤¤¤
& زبان نادان، پرچم رسوايي شخصيت آفت زده ي اوست.
¤¤¤
& ديدن زيبايي ها، نياز به چشم زيبا بين دارد!
¤¤¤
&زيباي نابكار، خنجر مرصع است هم در چشم مي نشيند و هم در پهلو!
¤¤¤
& در دستگاه حيات، «زوزه گرگ» و «نغمه بلبل» از زير و بم يك ساز برمي خيزد، پس هستي زيباي زيباست!
¤¤¤
& سختي هاي زندگي، مقدمه ساخته شدن انسانند، دانا در فراز و نشيب هاي حيات فرسوده نمي شود.
¤¤¤
& سخن بگو تا شناخته شوي و ساكت باش وسالم باش!
¤¤¤
& هر روز ضايع شده اين جهان، يك شب تار قيامت براي ستمكاران است!
¤¤¤
& شيطان علما، عالم شياطين است!

 



تفسير سوره كوثر
عبادت شاكرانه

آيت الله شهيد مرتضي مطهري(ره)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم. انا اعطيناك الكوثر. فصل لربك و انحر. ان شانئك هو الابتر. (كوثر/ 3-1)
[اين ]سوره [سوره] «انا اعطيناك الكوثر» است. اين سوره كوچكترين سوره هاي قرآن است و مجموعا غير از «بسم الله الرحمن الرحيم» سه آيه است، سه آيه است، سه آيه كوتاه، با «بسم الله» چهار آيه. ولي سوره «قل هو الله احد» غير از «بسم الله» چهار آيه است...(1). اين سوره غير از «بسم الله» سه آيه و چهار جمله است ولي «قل هو الله احد» از نظر تعداد جمله هم چهار جمله بيشتر است. خود «قل» اصلا يك خطاب و يك جمله است. حال اگر اين را هم به حساب نياوريم «هوالله احد» يك جمله است، «الله الصمد» جمله ديگر، «لم يلد» خودش يك جمله است، «و لم يولد» جمله اي ديگر، «و لم يكن له كفوا احد» جمله اي ديگر؛ مجموعا پنج جمله مي شود.
به هر صورت، اين سوره كوچكترين سوره قرآن است كه مسلمين هميشه گفته اند اينكه قرآن كريم تحدي كرده و گفته است هر كسي [اگر مي تواند] يك سوره مثل قرآن بياورد كه شامل سوره هاي كوچك هم مي شود، يعني حتي مثل سوره كوثر را بياورد و دشمنان اسلام و قرآن خيلي كوشش كردند لااقل مثل سوره كوثر يعني سه آيه كوچك و چهار جمله سر هم كنند و نتوانستند.
انا اعطيناك الكوثر. اول ما بايد مفاد و شان نزول اين آيه را عرض كنيم. اين آيه- كه مخاطب آن پيغمبر اكرم است- تذكار به پيغمبر است و به همه مردم ديگر كه خداوند چه نعمت افزاينده اي به پيغمبر اكرم داده است و پيامبر را امر مي كند به شكرگزاري نعمت افزاينده الهي و بعد مي گويد دشمن تو چنين است.
ارزش پسر در زندگي قبيله اي
مردم عرب زمان جاهليت مانند اغلب مردم ايلي و قبيله اي براي فرزند، آن هم فرزند ذكور، اهميت فراواني قائل بودند. اختصاص به مردم عرب نداشت و مطلقا در زندگي قبيله اي و ايلي كه هر قبيله اي خودش بايد از خودش حمايت كند، پسر ارزش زيادي داشت؛ چون هميشه پسر بوده است كه مي توانسته اسلحه به دست بگيرد و از خانواده و قبيله حمايت كند. در وقتي كه زندگي صورت قومي و كشوري پيدا كند، مثل زندگيهاي امروز، افراد خانواده نياز ندارند كه هر خانواده يا فاميلي خودش سلاح به دست بگيرد و از خودش حمايت كند؛ كشور اجمالا ارتش دارد. ممكن است احيانا تمام افراد يك خانواده ارتشي باشند و هيچ كدام از افراد يك خانواده ديگر ارتشي نباشند. ولي در گذشته هر قبيله اي بايد خودش از خودش حمايت مي كرد و لهذا خوشا به حال قبيله و خانواده اي كه پسر داشت و بدا به حال قبيله و خانواده اي كه از پسر محروم بود. از پسر كه محروم بودند از نيرو محروم بودند. درست مثل حالا كه در كشورهاي امروز هر كشوري كه بمب اتم دارد قويترين كشورهاست، هر خانواده و قبيله اي كه پسر داشت اسلحه روز و بمب اتم وقت را داشت و آن كه نداشت نيروي دفاعي نداشت.
سهم زن در تكوين فرزند
بعلاوه، دختر در زمان قديم فوق العاده تحقير مي شد. اصلا دختر را انسان نمي دانستند. اولاد دختر يعني نوه هاي دختري را اولاد خودشان نمي دانستند، مي گفتند اينها اولاد فاميل شوهرند نه اولاد دختر. يعني اگر كسي ده تا دختر هم داشت مي گفت اولاد اين دخترها كه بچه هاي من نيستند، بچه هاي فاميل شوهرهاي خودشان هستند؛ چون اين جور فكر مي كردند كه: زن حكم ظرف و حكم زمين را دارد. زراعت مال بذر است يا مال زمين؟ زراعت مال صاحب بذر است نه صاحب زمين. صاحب زمين، زراعت و بذر در زمين او رشد كرده، به او مربوط نيست. اين جور خيال مي كردند كه بچه فقط از نطفه مرد به وجود مي آيد؛ نطفه مرد در رحم زن ريخته مي شود، كار زن اين است كه نطفه مرد و بذري را كه مال مرد است در رحم خودش پرورش مي دهد، بعد هم تحويلش مي دهد. مثل بچه اي است كه او را در مدرسه اي بگذارند و در آن مدرسه رشد بدهند، غذا به او بدهند، تعليمات به او بدهند. اگر بچه اي ده سال هم در يك پانسيون [مهمانخانه] باشد و در آنجا غذا به او بدهند، تعليمات به او بدهند، بعد از ده سال صاحب بچه مي آيد بچه اش را مي برد. آن صاحب پانسيون حق ندارد بگويد اين بچه حالا ديگر مال من شده. صاحب بچه مي گويد بچه مال ماست، تو فقط به او غذا دادي. فكر قديم اين بود كه در واقع نطفه در رحم مادر پانسيون شده و رحم، حكم پانسيون را دارد؛ بچه مال پدر است، در اينجا تغذيه مي شود، بعد از تغذيه بايد تحويل صاحبش داد.
قرآن كريم اين فكر را از اساس رد كرد؛ در آيات زيادي تصريح مي كند كه بچه، هم مال زن است و هم مال مرد؛ يعني زن در بذر هم شريك است نه اينكه بذر انحصاراً مال مرد است و زن حكم ظرف را دارد. علم امروز اين مطلب را صد درصد تاييد كرده و مي گويد آن سلولي از نطفه مرد كه وارد رحم زن مي شود با سلولي كه در رحم زن پرورش پيدا كرده است متحد مي شود و مجموعا يك واحد را به وجود مي آورند و آن سلول مركب متساويا نيمي از آن از سلول مرد است و نيمي از سلول زن و بنابراين زن متساويا با مرد در خود بذر شريك است.
بعلاوه زن سهم بيشتري دارد؛ چون در مدت نه ماه اين سلول مركبي را كه هر دو در آن سهيم و شريك هستند از وجود خودش تغذيه مي كند و بعد از نه ماه به صورت يك موجود كامل بيرون مي دهد و بنابراين سهم زن از سهم مرد در ايجاد فرزند بيشتر مي شود. در اصل هسته با همديگر شريك هستند ولي علاوه بر اين، زن در پرورش هم نقش دارد. بعد كه زن مدت دو سال شير مي دهد (باز از وجود خودش) سهم بيشتري پيدا مي كند. و علت اينكه حقوق مادر از حقوق پدر بر فرزند بيشتر است اين است كه زن سهم بيشتري در تكوين فرزند دارد، اين كه بعد، ولي فرزند، پدر است باز فلسفه ديگري دارد كه رئيس خانواده به طور كلي مرد است كه آن حساب حساب ديگري است.
پس اين فكر در ميان مردم قديم عموما و در جاهليت عرب بالخصوص بوده است كه دختر و به طور كلي زن سهم زيادي در تكوين فرزند ندارد، فرزند به مرد و فاميل مرد تعلق دارد و فرزندان دختران مال فاميل پدر دختر نيست، ملحق اند به فاميل شوهرها. نتيجه چه مي شد؟ اگر كسي ده تا هم دختر مي داشت مي گفتند اي بيچاره بي اولاد؛ چون رشته اش بريده و قطع مي شد. مي گفتند:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا
بنوهن ابناء الرجال الاباعد
شعر عرب جاهليت است؛ مي گفتند: پسران ما (فرزندان ما) منحصرا آنها هستند كه از اولاد پسران ما به وجود آمده باشند، آنهايي كه از دختران ما به وجود مي آيند بچه هاي ما نيستند، بچه هاي مردم دور دست و غريبه ها هستند.
شان نزول آيه
پيغمبر اكرم از خديجه سه دختر پيدا كردند: زينب، ام كلثوم و كوچكترين آنها فاطمه سلام الله عليها و دو پسر (و به قولي سه يا چهار پسر): قاسم و عبدالله يا عبيدالله(2). پسرهاي خديجه مردند و دخترها ماندند. هنوز دوران مكه است. دشمنها خوشحال شدند، گفتند كه او بكلي منقطع الاخر شد؛ آدمي كه پسر ندارد بچه ندارد و آدمي هم كه بچه ندارد ديگر كسي بعد از او نيست كه نام او را حفظ كند و دينش را نگهداري كند. چون قبيله اي فكر مي كردند مي گفتند «اين اگر اولادي داشته باشد بعد آنها مي آيند فكر و نام و كتاب و دينش را نگهداري مي كنند. اولاد كه از اين نماند، پس اين ابتر است.» ابتر يعني ناقص.
مقصود از «كوثر»
اين است كه قرآن فرمود: انا اعطيناك الكوثر ما به تو كوثر داديم. مسلم در «كوثر» خير كثير نهفته است. ولي آيا مقصود از «كوثر» خير كثير است يا چيزي كه منشأ خير كثير است؟ ظاهرا دومي است. البته منشأ خير كثير هم خير كثير است. يعني ما به تو چيزي داديم كه از او خير كثير برمي خيزد، يك منبع خيري به تو داده ايم كه هرگز منقطع نخواهد شد. حال مقصود چيست، بعد عرض مي كنم. چيزي ما به تو داده ايم كه هرگز منقطع نخواهد شد، منبعي كه براي هميشه جوشان است قرآن هيچ تفسير نمي كند كه آن چشمه فزاينده چيست.
مقصود از آن منبع جوشان چيست؟ بعضي گفته اند مقصود اين است كه ما به تو نبوت و وحي و قرآن داديم و در واقع ما چيزي به تو داديم كه صدها هزار برابر فرزند ذكور، آن اثري كه بايد داشته باشد دارد. در واقع ما كاري براي تو كرديم كه تو را پدر بشر قرار داديم. بعض ديگر گفته اند مقصود همان نهر كوثري است كه در قيامت است. و بعضي گفته اند مقصود ذريه كثير است و در واقع مقصود شخص حضرت زهراست؛ يعني دختري ما به تو داديم كه از اين دختر، تو آن قدر فرزند پيدا كني- آنهم چه فرزنداني! و ائمه از ذريه او پيدا شوند- كه هيچ صاحب پسري اين طور نيست. قرينه اينكه مقصود از كوثر چنين چيزي است كه بعد مي فرمايد: ان شأنئك هوالابتر. دشمن تو خودش يك آدم بي دنباله است؛ يعني تو دنباله دار هستي، دنباله تو از ناحيه فرزندان قطع نمي شود.
چون قرآن تصريح نكرده، شامل همه اينها مي شود. خدا يك منبع خبري به پيغمبر داد كه از آن منبع خير همه اينها پيدا شد. حضرت زهرا هم اگر پيدا شد، از آن پيدا شد؛ آن نهري هم كه در قيامت هست از اين پيدا شد، و آن منبع خير- همان طور كه بسياري از مفسرين گفته اند- همان چشمه فياض وحي و نبوت است.
عبادت شاكرانه
فصل لربك وانحر حالا به شكرانه اين نعمت، پروردگار خودت را عبادت كن. مكرر گفته ايم كه عبادت مراحلي دارد. عبادتي كه از ترس جهنم است، عبادتي كه به آرزوي بهشت است و عبادتي كه براي شكرگزاري است، كه پيغمبر فرمود و اميرالمؤمنين هم فرمود: عبادتي كه از ترس جهنم باشد عبادت بردگان است (يعني آن عبادت نوع كارش از قبيل كار بردگان مي شود) و عبادتي كه به طمع بهشت باشد عبادت تجارت پيشگان است و بازرگاني است. عبادت واقعي عبادتي است كه شكرانه است؛ يعني نه بيمي در آن است و نه اميد و آرزويي. (3) و پيغمبر مي فرمود عبادت من عبادت شاكرانه است. عايشه گفت: يا رسول الله تو كه خدا همه كارهايت را آمرزيده است؛ تو چرا اينقدر خودت را به عبادت زحمت مي دهي؟ فرمود: الا اكون عبداً شكوراً (4) تو مي خواهي من بنده شاكر نباشم؟!
اين است كه بعد از اينكه مي گويد ما كوثر به تو عنايت كرديم، مي فرمايد بنابراين عبادت كن خدا را، عبادت شاكرانه، عبادت از روي منتهاي خوشحالي و مسرت.
مقصود از «وانحر»
وانحر و نحر كن. در اينكه مقصود از «وانحر» چيست، تفسيرها فرق مي كند. بسياري از مفسرين مي گويند دراين آيه (فصل لربك وانحر) «صلاه » روشن است كه نماز است، «نحر» هم نوعي زكات و انفاق است. مقصود همان نحر كردن شتر است. چون ذبح شتر را «نحر» مي گويند. اهل تسنن اغلب در تفاسيرشان گفته اند مقصود از نماز، نماز عيد اضحي است و مقصود از نحر هم قرباني اي است كه در ايام حج مي شود. پس نماز بخوان عيد اضحي را و قرباني كن در راه خدا. بسياري از مفسرين خودمان هم همينطور گفته اند.
ولي در روايات ما گفته اند مقصود از «وانحر» اين است كه در حال نماز اينچنين كن. «نحر» جاي خاصي از گلو را مي گويند. مستحب است انسان در وقت نماز (تكبيره الاحرام) دستها را طوري بالا ببرد كه محاذي نرمه هاي گوش و درمقابل گلوي انسان قرارگيرد. در لغت به اين معنا هم استعمال شده، يعني در نماز اينچنين كن. مفسرين به نظرشان رسيده بعيد است كه وقتي گفت «فصل» نماز بخوان، دنبالش يك مسئله كوچكي كه از آداب نماز است ذكر شود، اين ارزشي ندارد، لابد مقصود عملي است درمقابل نماز. ولي نه، مخصوصا همين عمل درنماز يك مفهوم خاصي دارد. وقتي كه قرآن مي گويد اي پيغمبر نماز بخوان و چنين كن، الله اكبر و چنين كن، به آن مفهوم و مقصودش نظر دارد. چرا ما در نماز وقتي مي گوييم الله اكبر اينچنين مي كنيم؟ (مستحب است كه وقتي شروع مي كنيم به گفتن الله اكبر، دستها برود بالا و وقتي به بالاترين نقطه رسيد، كلام ما به راء «اكبر» برسد.) معني اين كار چيست؟ الله اكبر خودش معني دارد، تكبير خداوند است؛ خدا بزرگتر است از همه چيز. بلكه از «همه چيز» هم درست نيست، در روايات گفته اند بگوييد خدا بزرگتر است از اينكه به وصف دربيايد. (5) حالا اين كار من يعني چه كه وقتي مي گويم الله اكبر با دستهايم اينچنين مي كنم؟ به چه چيزي مي خواهم اشاره كنم؟ آيا اصل كار، عقب رفتن دستهاست يا جلو آمدن آنها يا هردو؟ اصل كار، عقب رفتن است، اين دومي جزء كار نيست، بلكه كار تمام شده و دستها را به حال عادي درمي آوريم. مقصود از اين كار چيست؟ يعني پشت سر افكندم هرچه هست، غير از خدا.
پس وقتي مي گويد: فصل لربك وانحر يعني نماز بخوان و خدا را داري كافي است. (اعتماد به خدا)؛ خدا كوثر به تو داده، تمام كائنات را پشت سر بينداز. اين، مفاد «قل الله ثم ذرهم» (انعام/ 19) است: بگو خدا، همه چيز را رها كن، آزاد باش از همه چيز.
انطباق روايت با مضمون شعر حافظ
روايتي در تفسير صافي است كه وقتي آن را خواندم مخصوصا از انطباقش با مضمون شعر معروف حافظ كه اغلب از يكديگر مي پرسند «مقصود چيست؟» خيلي تعجب كردم. اغلب نمي توانند توجيه كنند و من خيال مي كنم توجيه درست آن شعر حافظ همين است. در روايت است كه در نماز مجموعا در چهار مرحله و چهار بار ما تكبير مي گوييم، يعني دستها را (به آن صورت خاص بالا مي بريم.) يكي در موقع تكبيره الاحرام (وقتي كه خدا را تكبير مي گوييم) اعم از اينكه يك بار تكبيره الاحرام بگوييم يا تكبيرات افتتاحيه را هم بگوييم. يك بار وقتي كه به ركوع مي رويم؛ باز سنت است كه بگوييم الله اكبر. يك بار وقتي كه سر از سجده اول برمي داريم و يك بار وقتي كه سر از سجده دوم برمي داريم. ظاهرا مضمون روايت اين است كه ما در نماز چهار بار اينچنين مي كنيم؛ هم ابتدا كه الله اكبر مي گوييم، هم در موقع ركوع و هم در موقع سجود اول و دوم با گفتن الله-اكبر همه چيز را پشت سر مي اندازيم.
شعري منسوب به حافظ است كه در ديوانهاي حافظ هست، حال نمي دانم جزء آن شعرهاي اصيل حافظ است يا نه. غيرحافظ هم هركه گفته، بسيار عالي گفته، مي گويد:
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق
چار تكبير زدم يكسره بر هرچه كه هست
توحيد را مي گويد. مي گويد من همان وقت كه عشق خدا را پيدا كردم و سر تسليم به آستان الهي نهادم، چهار تكبير گفتم برهرچه كه هست؛ يعني هرچه هست را با چهار تكبير يعني با چهار (بار دستها را به آن شكل خاص بالا بردن) پشت سر انداختم. بعضي مي گويند: چه مناسبتي هست ميان تكبير (و «هرچه كه هست») كه من «چهار تكبير زدم يكسره بر هرچه كه هست»؟ تكبير زدم يعني چه؟ چون هر تكبيري (توأم با دستها را به آن شكل خاص بالا بردن) است «تكبير زدم» يعني پشت سرانداختم. مي گويند بسيار خوب، معني تكبيرزدن پشت سرانداختن است. چهار بار يعني چه؟ مي خواست بگويد دوبار يا سه بار و يا هفت بار. اين روايت توضيح مي دهد كه در چهار مرحله و موقف نماز است كه ما تكبير مي گوييم. آن وقت با توجه به اينكه در اين آيه كه مي فرمايد: «وانحر صحبت از كوثر و يك سرچشمه خير و بركت است او مي گويد: «من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق». چقدر تناسب است ميان اين شعر و اين سوره!
انا اعطيناك الكوثر ما آن سرچشمه خير كثير (را به تو عطا كرديم.) اينها را كه قرآن مبهم مي گويد براي اين است كه حقيقت اينها آنچنان عظيم و رفيع است كه ما نمي توانيم درك كنيم، خود پيغمبر درك مي كند و كساني كه به حقايق رسيده اند، مثل ائمه و ما همين قدر مي دانيم سرچشمه اي است كه از آن سرچشمه خير مي جوشد. پس حالا كه چنين تفضلي از خدا به تو شده است، به شكرانه، عبادت كن وانحر و تكبير بگو يكسره بر هرچه كه هست. مي فرمايد: پيغمبر! به تو گفتند ابتر، گفتند دنباله ات قطع شد، ان شأنئك هوالابتر آن بدبختي كه تو را ابتر مي خواند و دشمن مي دارد، ابتر منحصرا خود اوست. تاريخ گفته است كه اين از معجزات قرآن است. اين سخن را عاص بن وائل سهمي پدر عمر و عاص به پيغمبر اكرم گفت و اين آيه اشاره به او مي كند و او در زماني كه اين سخن را گفت، پسرها داشت، ولي يك قرن و دو نسل بيشتر نگذشت كه نسل او بكلي منقطع شد و كسي از او باقي نماند.
-------------------------------
1-[اندكي از سخن استاد ضبط نشده است.]
2-ابراهيم از ماريه است كه او بعد پيدا شد.
3. نهج البلاغه، حكمت 7.23
4. كافي ج2/ ص59 و بحارالانوار ج61/ ص 3.26
5- كافي ج1/ ص711 و بحارالانوار ج81/ ص961.

 



هشدار آيت الله مكارم شيرازي نسبت به ترويج عقايد انحرافي

نامه عده اي از فضلاي حوزه علميه قم به محضر حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي (مدظله العالي) و پاسخ ايشان
اخيرا جمع كثيري از فضلاي حوزه علميه قم در نامه اي كه براي آيت الله مكارم شيرازي ارسال كرده اند سؤالاتي درباره سي دي «ظهور بسيار نزديك است» را مطرح كرده اند. ايشان نيز به اين نامه پاسخ داده اند كه متن نامه فضلا و پاسخ آيت الله مكارم شيرازي را با هم از نظر مي گذرانيم:
محضر مبارك حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي (دام ظله الوارف)
سلام عليكم
از آنجا كه حوزه هاي علميه و مراجع تقليد در طول تاريخ پاسخگوي نيازهاي فكري و ديني مردم بوده اند مستدعي است به جهت رفع شبهات و پرسش هاي مكرري كه از داخل و خارج صورت مي گيرد و در مواردي موجب اخذ تصميمات و اقدامات نادرست مي شود- كه حتي گاه جان افراد را نيز به خطر افكنده است- در موارد ذيل وظيفه ما را مشخص نمائيد.
1- اخيرا لوح فشرده اي تحت عنوان «ظهور بسيار نزديك است» درسطح وسيعي منتشر و در آن براي ظهور(امام زمان عج) زماني مشخص شده است. با توجه به رواياتي كه «علم به زمان ظهور را مختص ذات اقدس پروردگار مي داند» و نيز رواياتي كه «وقاتون را كذاب معرفي مي كند» وظيفه ما در برخورد با اين موارد چيست؟
2- با توجه به بحث مهدويت كه از جمله مباحث تخصصي است و اظهارنظر پيرامون موضوعات و مسائل آن نيازمند بررسي روايات از نظر سند و متن است اظهارنظر افرادي كه فاقد صلاحيت هاي علمي لازم باشند دراين عرصه چه حكمي دارد؟
3- با توجه به اخبار و روايات متعدد در باب علائم ظهور در مواردي كه نام يا وصف برخي افراد ذكر شده (مانند يماني- خراساني- نفس زكيه- شعيب بن صالح و...) آيا تطبيق اين روايات بر افرادي در گذشته و يا حال مجاز است؟
4- آيا اين اخبار و اين تطبيق ها مي تواند حجت شرعي براي عمل باشد؟
5- با توجه به اينكه علائم ظهور به دو بخش «حتمي» و «غيرحتمي» تقسيم شده است آيا مي توان با توجه به مطالب مطرح شده (كه از علائم حتمي نيستند) ادعا كرد ظهور بسيار نزديك است؟
6- وظيفه ما طلاب درباره مهدويت و انتظار چيست؟
با تشكر و آرزوي طول عمر و سلامتي براي وجود شريف حضرتعالي
جمعي از فضلاي حوزه علميه قم
اين نامه را بيش از 40 نفر امضا كرده اند
پاسخ آيت الله ناصر مكارم شيرازي:
قبل از هرچيز از احساس مسئوليت شما عزيزان درباره سوءاستفاده از يك مسئله مهم اسلامي تشكر مي كنم و از شما كه در زمره مدافعان مكتب اهل بيت(ع) هستيد همين انتظار مي رود. اميدوارم همه شما در سايه عنايات پروردگار و توجهات حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) مؤيد و منصور باشيد و بتوانيد به وظايف خود عمل نماييد.
حقيقت اين است هنگامي كه اطلاع يافتيم نسخه هاي بسيار زيادي از اين سي دي در سراسر كشور پخش شده و حتي اخيرا به بيرون كشور راه يافته و سؤالات بسياري برانگيخته ناچار شدم تمام آن را با دقت مشاهده كنم.
بعداز دقت و مطالعه به نظر رسيد توطئه اي در كار است كه از احساسات پاك ديني مردم- مخصوصا جوانان عاشق امام زمان(عج) - به نفع مقاصد سياسي يا غيرسياسي استفاده كنند و همه بايد در برابر اين گونه توطئه ها هوشيار باشند.
و اما پاسخ سؤالات شما:
1. از نظر روايات متعدد اسلامي و اجماع علماي اماميه مسلم است كه تعيين وقت براي ظهور آن بزرگوار جايز نيست، و هركس چنين ادعايي كند بايد او را تكذيب كرد. چرا كه اينگونه تعيين وقت ها مخصوصا اگر همراه با تعيين فرمانده لشكر امام زمان(عج) و فرمانده لشكر مخالفان و تطبيق آن بر اشخاص موجود باشد بعد از آن كه خلاف آن ظاهر شد ضربه سختي بر عقايد مردم نسبت به آن وجود مقدس كه قطب عالم امكان است وارد مي سازد و آن را سست مي كند و شايد يكي از اهداف گردانندگان اصلي نيز همين بوده است.
2. بررسي روايات مربوط به علائم ظهور نياز به بررسي رجال سند از نظر وثاقت و ميزان اعتبار كتبي كه در آن نقل شده و همچنين مسائل مربوط به متن از نظر ريشه يابي لغت و حقيقت و مجاز و كنايه و تصريح و همچنين از نظر وجود و عدم معارض يك كار كاملا تخصصي است، و عجيب است در دنيايي كه همه جا و درباره هرچيز رجوع به كارشناسان و خبرگان هر فن مي كنند عده اي به خود اجازه دهند كه در يك بحث پيچيده مذهبي مربوط به نشانه هاي ظهور هرچه مي خواهند بگويند و هرطور مايل هستند استنباط كنند.
3- تطبيق دادن پاره اي از علامات ظهور آن حضرت (عج) با توجيهات بي اساس و گاه مضحك و بدون هيچ حجت شرعي آن هم از سوي كساني كه تخصصي در اين مسائل ندارند خطر ديگري است زيرا راه را براي سودجويان و دشمنان مي گشايد كه از اين طريق استفاده كرده و آن علامات را با دستكاري و توجيهات خودساخته برهركس كه مايل باشند تطبيق دهند و ضربه ديگري بر عقايد مردم وارد سازند.
4- از آنچه در پاسخ سؤال دوم آمد روشن شد كه اين گونه تطبيقات غيركارشناسانه هرگز حجت شرعي نمي شود و نشر آنها سبب اشتباه و انحراف گروهي خواهدشد و حربه دست دشمنان براي انكار اصل اين موضوع مقدس مي دهد- همان گونه كه داده است- و مسئوليت سنگيني در پيشگاه الهي دارد.
5- توسل به اين علامات و تطبيق آن بر اشخاص مورد نظر- به فرض محال كه صحيح باشد- با فراموش كردن علائم حتميه، انحراف و اشتباه بزرگ ديگري است كه نشان مي دهد اين افراد آگاهي كافي براي ورود در چنين مسائلي ندارند.
خطر اين گونه كارها هنگامي آشكارتر مي شود كه خبرگزاري ها نقل كردند دشمنان اسلام و شيعه در خارج كشور آن را به عنوان مستمسكي بر ضد نظام جمهوري اسلامي و اين كه آنها مي خواهند با اين بهانه بر تمام كشورهاي منطقه مسلط شوند مورد بهره برداري قرار داده اند.
انكار نمي كنم ممكن است جمعي از جوانان شيفته مولايمان امام زمان(عج) بدون سوءنيت و بدون توجه به اين كار كشيده شده باشند ولي اطمينان داريم كه در پشت اين صحنه دستهاي ديگري كار مي كند كه اهداف شومي دارند.
6- همه شما عزيزان بايد هوشيار باشيد و اجازه ندهيد از مقدساتي كه خط قرمز ما محسوب مي شود به عنوان ابزاري براي مقاصد خاص شخصي يا جناحي بهره گيرند، و جالب اين كه بسياري از شخصيت هاي محترمي كه نامشان در اين سي دي به عنوان «موافق آمده» همگي تكذيب كردند و حجت را بر سايرين تمام نمودند.
در پايان پيوسته دست بر دعا برمي داريم و تعجيل ظهور آن حضرت(عج) را از خدا مي خواهيم. اللهم عجل فرجه و اجعلنا من شيعته الذابين عنه.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14