(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 25 اردیبهشت 1390- شماره 19926

قيام هاي منطقه و غافلگيري غرب
شاخص هاي اصولگرايي در كلام مقام معظم رهبري
اصولگرا نيك مي داند كه «ولايت فقيه» ضامن اجراي عدالت است
افقي روشن در روابط تهران- قاهره
اسراييل نگران همگرايي مصر و ايران است



قيام هاي منطقه و غافلگيري غرب

حسين حريري
تحولات چند ماه گذشته كشورهاي خاورميانه و شاخ آفريقا را مي توان حاصل دو فرآيند اساسي دانست كه عبارتند از: 1- ارتقاء آگاهي سياسي مردم 2- لبريز شدن كاسه صبرشان از فشار و اختناق حاكمان ديكتاتور و خود فروخته به استكبار غرب و حاميان رژيم اشغالگر. البته بطور يقين نبايد از الگوپذيري مردم منطقه از انقلاب اسلامي مردم ايران در اين ميان غافل شد.
اما برخي تصور مي كنند كه خيزش مردم در كشورهاي مصر، تونس، يمن، ليبي و بحرين از سوي آمريكايي ها سازمان يافته و طراحي شده است در صورتي كه واقعيت عكس اين مي باشد، بدليل اينكه تا قبل از قيام هاي مردمي در كشورهاي ياد شده، حاكمانشان تامين كننده سياست هاي منطقه اي كاخ سفيد و مدافع منافع آمريكا بوده اند و به نوعي نوكري و ژاندارمي آمريكا و مولود نامشروعش اسرائيل را بر عهده داشتند. پس دليلي بر حمايت از قيام هاي منطقه از سوي آمريكا وجود ندارد و اين تحولات در واقع غافلگيري غرب و آمريكا را بدنبال داشته است.
اسلام ستيزي آمريكا و نوكرانش همچون رژيم آل سعود و آل خليفه نشانگر وحشت آنان از بيداري اسلامي مردم مسلمان و آزاديخواه كشورهاي منطقه به ويژه مردم مسلمان بحرين مي باشد. مزدوران سعودي، اماراتي و بحريني از هيچ جنايتي عليه مسلمانان مظلوم اين كشور فروگذار نكرده و با حمله و تخريب مساجد و به آتش كشيدن قرآن مجيد اين كتاب آسماني و مقدس براي مسلمانان جهان، قلب و روح همه اهل ايمان را جريحه دار كرده است. در اين ميان سازمان هاي به اصطلاح مدافع حقوق بشر كجا هستند كه اين همه جنايت نسبت به مردم بحرين و يمن و ليبي و ديگر كشورهاي قيام كننده صورت مي گيرد. چرا هيچ واكنشي از خود نشان نمي دهند. گناه مردم بي دفاع و مسلمان بحرين چيست كه اينچنين مورد كشتار و دستگيري و شكنجه و تجاوز قرار مي گيرند. آيا گناه آنها جز درخواست مطالبات بحقشان است؟ استكبار جهاني به سركردگي آمريكا بايد بداند كه خاورميانه جديد اسلامي به دست مردمانش در حال شكل گيري است و شايد اين جنايت ها و ظلم ها را بايد به حساب اين غافلگيري گذاشت.

 



شاخص هاي اصولگرايي در كلام مقام معظم رهبري
اصولگرا نيك مي داند كه «ولايت فقيه» ضامن اجراي عدالت است

عليرضا تاجريان
حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي تعريفي جامع از «اصولگرايي» دارند و بارها در ديدار با مسئولان و كارگزاران نظام مقدس جمهوري اسلامي و ديدار با رئيس جمهور و اعضاي هيئت دولت ضمن اشاره به رويكردهاي اصولگرايانه در كشور به تبيين شاخص هاي اصولگرايي پرداخته اند.
در اين نوشتار سعي داريم به مهم ترين شاخص هاي «اصولگرايي» در كلام رهبر فرزانه انقلاب اسلامي بپردازيم.
تعريف اصولگرايي
رهبر معظم انقلاب اسلامي «اصولگرايي» را اين گونه تعريف كرده اند؛ «اصولگرايي به حرف نيست؛ اصولگرايي در مقابل نحله هاي سياسي رايج كشور هم نيست. اين غلط است كه ما كشور يا فعالان سياسي را به اصولگرا و اصلاح طلب تقسيم كنيم: اصولگرا و فلان؛ نه. اصولگرايي متعلق به همه كساني است كه به مباني انقلاب معتقد و پايبندند و آنها را دوست مي دارند؛ حالا اسمشان هر چه باشد.» 1
چنان كه از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي بر مي آيد، اصولگرايي با حرف و شعار شناخته نمي شود، بلكه در عمل پديدار مي گردد؛ يعني زماني مي توانيم بگوييم كه اصولگرايي در جامعه حكم مي راند كه مسئولين، كارگزاران و دولتمردان نظام مقدس جمهوري اسلامي در عمل به اصول اصولگرايي پايبند باشند و آن اصول را در جامعه پياده كنند. اما اصول اصولگرايي كدامند؟
در ادامه به شاخص ترين اصولي كه رهبر معظم انقلاب اسلامي براي اصولگرايي برشمرده اند، اشاره داريم.
اصل اول: ايمان و هويت اسلامي و انقلابي و پايبندي به آن
اصولگرا در درجه اول ايمان روشن بينانه به خداي خويش دارد، اصولگرا به مباني انقلاب اسلامي معتقد بوده و به اين مباني پايبند است و مي كوشد تا ديگران را نيز با اين مباني آشنا سازد، اما در اين راه هيچ گاه، دين و ايمان ديگران را به طور كامل كنار نگذاشته و قصد آن ندارد كه تعصبهاي فرقه اي را مشتعل سازد و همه را به جان هم بيندازد.
چه نيكوست كه اصل اول اصولگرايي را در آيينه رهنمودهاي مقام معظم رهبري به نظاره بنشينيم؛ ايشان اصل اول اصولگرايي را ايمان و هويت اسلامي و انقلابي و پايبندي به آن دانسته و مي فرمايند: «وظيفه مهم اين است كه ما پايه هاي يك ايمان روشن بينانه و استوار را در ذهن نسلهاي جوان و رو به رشد خودمان تقويت كنيم؛ ايمان دور از خرافه گري و سست انديشي، ايمان روشن بينانه، ايمان به دين، ايمان به نظام، ايمان به مردم، ايمان به آينده، ايمان به خود، ايمان به استقلال كشور و ايمان به وحدت ملي و ايماني كه در هيچ بخشي بر افروزنده آتشهاي تعصب فرقه اي نباشد. اين را من تكرار و تأكيد مي كنم و به همه مي گويم: اين غلط است كه ما به نام ايمان اسلامي يا ايمان مذهبي حرفي بزنيم و كاري بكنيم كه تعصبهاي فرقه اي را دائم مشتعل كنيم و همه را به جان هم بيندازيم؛ قضيه اصلاً اين طوري نيست. به ايمان خودتان پايبند باشيد؛ با هر كسي هم كه از لحاظ ايمان مذهبي يا ديني با شما مخالف است، بحث بكنيد، مجادله بكنيد، استدلال بكنيد، منطق بكنيد و او را به فكر خودتان معتقد بكنيد؛ اما تعصب افروزي نكنيد؛ «و جادلهم بالتي هي احسن». اين، قرآن است. چرا يك عده اي نمي فهمند؟! من نمي دانم.» 2 اصولگرا «نوآور» و «نو انديش» است؛ اصولگر مي كوشد تا نگاهي نو به دنيا داشته باشد؛ نگاهي نو به مردم و جامعه، نگاهي نو به دين، نگاهي نو به خدمت گذاري، نگاهي نو به عدالت گستري، نگاهي نو به اقتصاد، نگاهي نو به سياست، نگاهي نو به زندگي و...
اصولگرا هيچ گاه خود را يكسره پايبند ريشه ها نكرده و هر روز نگاهي نو به آينده دارد و به اصلاح مداوم مي انديشد. اصولگرا در حالي كه در «امروز» زندگي مي كند، به «فرداها» مي انديشد و فكرهاي نو و حرفهاي نو دارد. رهبر معظم انقلاب اسلامي به خوبي به اين نكته اشاره كرده و مي فرمايند: «بعضي ها خيال مي كنند كه نوآوري در دين امكان ندارد! گنجينه منابع اسلامي و ديني ما بي پـايان است؛ ما به قدر وسع خودمان، فقط چند سطل آب از اين چشمه جوشان برداشته ايم؛ تلاش كنيم و فكرهاي نو و حرفهاي نو در زمينه هاي مختلف توليد كنيم. اين قرآن يك اقيانوس بي پايان است؛ خيلي حقايق هست؛ نه «خيلي»، بلكه بيشتر حقايق عالم را كه ما از قرآن مي توانيم بفهميم، هنوز نفهميده ايم. فكر كردن، استخراج كردن، نوآوري كردن و سخن نو را در مقابل افكار عمومي متفكران و انديشمندان مسلمان قرار دادن، يكي از كارهاي ماست.» 3
آري اصولگرا با ايمان به خداي بزرگ، هرگز هويت اسلامي خود را فراموش نمي كند، به مباني انقلاب اسلامي معتقد بوده و نيك مي داند كه انقلاب اسلامي چه آرمان هاي مقدسي دارد، بنابر اين براي تحقق آرمان هاي مقدس انقلاب اسلامي حاضر به بالاترين درجه ايثار و خودگذشتگي؛ شهادت در راه اسلام است.
اصولگرا به وحدت امت اسلامي مي انديشد و براي تحقق اين هدف والا و مقدس تلاش مي كند، او فضيلت هاي اخلاقي را در جامعه رشد مي دهد و به اسلام ناب محمدي (ص) فكر مي كند و اعتقاد دارد كه بايد همواره پرچم جمهوري اسلامي ايران برافراشته باشد تا روزي پرچم انقلاب اسلامي را به دستان مبارك حضرت صاحب الزمان؛ مهدي موعود (عج) بسپارد و انقلاب خميني كبير (ره) را به انقلاب مهدي موعود (عج) پيوند دهد.
كلام رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين خصوص، بسيار شيرين و آموزنده است؛ «ايشان مي فرمايند: پرچم برادري اسلامي را با همه ملتهاي اسلامي بلند كنيم و فضيلتهاي اخلاقي را در جامعه رشد بدهيم: همكاري، گذشت، كمك، صبر، حلم؛ اينها خلقيات اسلامي است؛ اينها را در جامعه رشد بدهيم. اين، همان ايمان و هويت اسلامي و انقلابي است كه اصل اول است.» 4
اصل دوم: عدالت
اصولگرا همواره دغدغه اجراي عدالت در جامعه را دارد. او مي كوشد كه حضرت علي(ع) را كه مظهر عدل و عدالت بر روي زمين است، سرمشق و الگو قرار داده و حتي به نزديكان خود نيز كوچكترين امتيازي ندهد. اصولگرا نيك مي داند كه تنها راه كشورداري اجراي واقعي عدالت است.
اصولگرا معناي واقعي عدالت را خوب مي داند؛ او مي داند كه عدالت به معناي «قرار دادن هر چيز در جاي خود و يا انجام دادن هر كاري به نحو شايسته» است. او مي داند كه اگر روزي عدالت واقعي در جامعه اجرا گردد، هيچ فقيري وجود نخواهد داشت، بنابراين اصولگرا مي كوشد تا عدالت واقعي را در جامعه پياده كند هر چند كه اين امر به مذاق برخي خوش نيايد. اصولگرا نيك مي داند كه عدالت بهتر و شريف تر از بخشش است، چرا كه به اين كلام حضرت علي(ع) ايمان دارد كه حضرت مي فرماينده: «عدالت، هر چيزي را در جاي خود مي نهد، درحالي كه بخشش آن را از جاي خود خارج مي سازد. عدالت تدبير عمومي مردم است. درحالي كه بخشش گروه خاصي را شامل است. پس عدالت شريف تر و برتر است.»5 اصولگرا به اين اصل ايمان دارد كه عدالت است كه مي تواند تعادل اجتماعي را حفظ كند، همه را راضي نگه دارد و به اجتماع سلامت و به روح جامعه آرامش بدهد. اصولگرا براي رشد اقتصادي جامعه و اجراي عدالت برنامه ريزي مي كند و هرگز در اجراي اين برنامه ها عدالت را فراموش نمي كند.
كلام رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين خصوص شنيدني است؛ ايشان مي فرمايند «فلسفه وجودي ما، عدالت است. اين كه ما برنامه رشد اقتصادي درست كنيم و بگذاريم بعد از حاصل شدن دو، سه برنامه رشد اقتصادي، به فكر عدالت بيفتيم، منطقي نيست. رشد اقتصادي بايد همپاي عدالت پيش برود؛ برنامه ريزي كنند و راهش را پيدا كنند.»6
حضرت آيت الله خامنه اي عدالت را اين گونه تعريف مي كنند: «... حالا عدالت چيست؟ البته ممكن است در معنا كردن عدالت، افرادي، كساني يا گروه هايي اختلاف نظر داشته باشند؛ اما يك قدر مسلم هايي وجود دارد: كم كردن فاصله ها، دادن فرصت هاي برابر، تشويق درستكار و مهار متجاوزان به ثروت ملي، عدالت را در بدنه حاكميتي رايج كردن- عزل و نصب ها، قضاوت ها، اظهارنظرها- مناطق دوردست كشور و مناطق فقير را مثل مركز كشور زيرنظر آوردن، منابع مالي كشور را به همه رساندن، همه را صاحب و مالك اين منابع دانستن، از قدر مسلم ها و مورد اتفاق هاي عدالت است كه بايد انجام بگيرد. بنابراين، عدالت يك اصل است و نيازمند قاطعيت.»7
چنان كه رهبر معظم انقلاب اسلامي اشاره فرموده اند، اصولگرا از عدالت تعريفي حقيقي دارد؛ او براي اجراي عدالت، فاصله طبقاتي را كم مي كند، به همه افراد جامعه فرصت هاي برابر مي دهد، دست متجاوزان به ثروت ملي را قطع كرده و اجازه نمي دهد كه ذره اي از بيت المال به ناحق مصرف گردد، او اگر مسئولي را عزل يا نصب مي كند براساس ميزان لياقت و كارآمدي اوست. اصولگرا براي اجراي عدالت واقعي حاضر نيست كوچكترين ظلمي در حق كسي اعمال شود. سياست اقتصادي اصولگرا در مورد عدالت اقتصادي، سياستي قاطع است كه به او اجازه نمي دهد براي اينكه مردم را به خود جذب كند، دست به حربه هاي سياسي زده و با توزيع ناعادلانه ثروت بين مردم، آنان را مطيع و فرمانبردار خود كند، اصولگرا حتي با كوچكترين بي عدالتي به مبارزه برمي خيزد.
چنانكه گفتيم اصولگرا براي اجراي عدالت، حضرت علي(ع) را الگو قرار مي دهد و عدالت واقعي را در جامعه اجرا مي كند. در حكومت اصولگرا، شخصيت زدگي باعث بي عدالتي نمي گردد و اصولگرا هرگز حاضر نمي شود در اجراي عدالت، فضايل و كمالات اشخاص را در نظر گرفته و اجراي حكم كند. در رفتار و نگاه اصولگرا نيز عدالت جاري است؛ به گونه اي كه او در نگاه كردن ها و ملاحظات خود، مساوات را رعايت مي كند.
رهبر معظم انقلاب اسلامي درخصوص اجراي واقعي عدالت در جامعه، توصيه هايي حكيمانه دارند؛ ايشان مي فرمايند: «عدالت، با من بميرم، تو بميري درست نمي شود؛ عدالت، با تعارف درست نمي شود؛ اولا قاطعيت مي خواهد، ثانيا ارتباط با مردم مي خواهد، ثالثا ساده زيستي و مردمي بودن لازم دارد و بالاتر از همه، خودسازي و تهذيب مي خواهد؛ اين هم جزو پيش شرط ها و پيش نيازهاي اجراي عدالت است. اول، بايد خودمان را درست كنيم و يك دستي به سر و صورت خودمان بكشيم، تا بتوانيم عدالت را اجرا كنيم؛ وظيفه من و شما اينهاست. واقعا بايد با ويژ ه خواران و فساد مبارزه كنيم.»8
آري اصولگرا به اصل مهم «عدالت»، اعتقاد و ايمان راسخ دارد و نيك مي داند كه بايد ولايت فقيه پشتوانه عدالت اجتماعي باشد؛ اصولگرا مي داند كه نظام جامعه اسلامي زماني مي تواند عدالت را به معناي واقعي كلمه در جامعه بگستراند كه ولايت فقيه زمام امور را به دست بگيرد و نظارت عادلانه براي اجراي عدالت داشته باشد.
اصل سوم: حفظ استقلال سياسي
اصولگرا نان به نرخ روز نمي خورد. اصولگرا حرفش يكي است. سياست در منظر اصولگرا تعريفي ديگر دارد؛ سياست اصولگرا عين ديانتش و ديانت او عين سياستش است. در سياست اصولگرا، مكر و دروغ راه ندارد. در سياست اصولگرا هدف وسيله را توجيه نمي كند، بنابراين اصولگرا هرگز به خود اجازه نمي دهد تا براي آنكه راي مردم جامعه را به دست آورد، به فريب آنها دست زند. اصولگرا نيك مي داند كه شعار اصلي انقلاب اسلامي «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» بوده و است، بنابراين همواره استقلال سياسي، اقتصادي و فرهنگي خود را حفظ مي كند و هرگز اين اجازه را به ديگران نمي دهد كه براي او تصميم بگيرند، براي كشور او تصميم بگيرند، براي مردم او تصميم بگيرند و تعيين تكليف كنند و...
سياست اصولگرا حركت هاي رفورميست و فرماليسم (ظاهرپرستي و ظاهرسازي) كه تنها به ظاهرسازي و رياكاري توجه دارند، را نفي مي كند. سياست اصولگرا در برخورد با مردم به گونه اي است كه در آن نژادپرستي و قوميت گرايي راه ندارد و به خودبرتربيني توجهي نمي شود، بلكه سياست اصولگرا در برخورد با مردم، برابري و برادري امت مسلمان است.
سياست اصولگرا در برخورد با خويشاوندان نيز، تأمل برانگيز است؛ سياست اصولگرا در برخورد با خويشاوندان به گونه اي است كه تفكر اگوستانتريسم (خودمداري و خودمحوري) را نفي مي كند يعني به خود اجازه نمي دهد كه خويشاوندي را تنها به خاطر اينكه نسبت خويشاوندي با وي دارد، امتيازي دهد تا خود را درنظر آنان محبوب گرداند و خويشاوندان را از خود راضي نگه دارد.
سياست اصولگرا در برخورد با دشمن نيز روشن و آشكار است؛ اصولگرا از صلح و پيشنهاد صلح استقبال مي كند و صلح را تأييد مي كند، اما اين به معناي آن نيست كه اصولگرا جهاد مقدس را نفي كند، بلكه او در برخورد با دشمن، بسته به موقعيت و مصلحت نظام سياسي و جامعه اسلامي، سياست «صلح» و يا «جهاد مقدس» را انتخاب مي كند.
اخلاق سياسي اصولگرا به گونه اي است كه او به طور شفاف اصول سياست اجتماعي خود را براي مردم جامعه تشريح مي كند و در اين راه هرگز دست به انحراف افكار نمي زند و همه را به يك ديده مي نگرد. سياست اصولگرا، تفكر دپراتيزه (انحراف افكار عمومي) را نفي مي كند و اخلاق سياسي او به گونه اي است كه جز حق و حقيقت در سياست هاي حكومتي وي راه ندارد.
اصولگرا استقلال سياسي خود را حفظ مي كند و اين گونه نيست كه اگر روزي بي مهري در حق او صورت گيرد، زبان به شكوه گشايد، بلكه اصولگرا در برخورد با فتنه ها، بهترين راه حل يعني استقامت را برمي گزيند. اصولگرا در برخورد با موضع گيري هاي سياسي ناپسند، سياست «نكوهش» را در پيش مي گيرد.
پست هاي سياسي درنظر اصولگرا كوچكترين ارزشي ندارد، بلكه اين پست هاي سياسي تنها ميدان آزمايش انسان ها است و او مي داند كه در هر مقامي و در هر پستي بايد خدمت گذار مردم جامعه باشد و براي رضاي خدا كار كند نه براي خشنودي و رضايت افراد خاص.
رهبر معظم انقلاب اسلامي در بيانات خود ضمن اشاره به اصل چهارم اصولگرايي، نكته مهمي را در اين خصوص متذكر مي گردند: «اين، خيلي مهم است؛ اين، جزو مباني اصولي نظام است. اين استقلال، استقلال سياسي، اقتصادي و فرهنگي است. ما بايد اين بندهاي اختاپوس فرهنگي تحميل شده به وسيله غرب را از دست و پاي خودمان باز كنيم؛ اين هم يكي از اصول ماست. آن حركتي، آن جرياني، آن شعاري و آن برنامه ريزي اي كه در آن استقلال كشور و ملت ديده نشود، اصولگرايانه نيست.»9
آري اصولگرا تا عمل نكند، رعد و برقي ندارد و تا نبارد سيل جاري نمي سازد.
اصل چهارم: تقويت خودباوري و اعتماد به نفس ملي
اصولگرا به اين اصل اعتقاد و ايمان دارد كه «ايران مي تواند»، بنابراين او سعي دارد خودباوري و اعتماد به نفس ملي را در مردم جامعه خود تقويت كند تا روزي ايران اسلامي بتواند با تكيه بر نيروي فكري جوان ايراني، به پيشرفت هاي نوين در همه عرصه ها نايل آيد. اصولگرا حس خودباوري و اعتماد به نفس ملي را از بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي به ارث برده است؛ او به ياد دارد كه خميني كبير(ره) چگونه به مردم ايران اسلامي فهماند كه ايراني مي تواند.
اصولگرا نيك مي داند كه خودباوري و اعتماد به نفس ملي بود كه نهضت ملي شدن صنعت نفت را رقم زد، خودباوري و اعتماد به نفس ملي بود كه موفقيت هاي ايران اسلامي را در عرصه فناوري صلح آميز هسته اي به گوش جهانيان رساند. پس اصولگرا به اين اصل ايمان دارد و سعي دارد با تكيه بر اين اصل به موفقيت هاي روز افزون در تمامي عرصه ها نايل گردد.
رهبر معظم انقلاب اسلامي درخصوص اصل چهارم اصولگرايي، توصيه هايي حكيمانه دارند؛ ايشان مي فرمايند: «... استقلال اعتماد به نفس ملي و خودباوري، فقط به اين چيزها منحصر نمي شود كه ما مي توانيم سد درست كنيم؛ مي توانيم نيروگاه درست كنيم و مي توانيم بدون كمك خارجي كارهاي بزرگ و پروژه هاي عظيم را راه اندازي كنيم، بلكه بايد در سياست، فلسفه، ابتكارهاي مردمي و ارزش هاي اخلاقي هم خودباوري داشته باشيم.»10
اصل پنجم: جهاد علمي
رهبر معظم انقلاب اسلامي، اصل پنجم اصولگرايي را جهاد علمي برشمرده اند و جهاد علمي را جزو مباني اصولگرايي دانسته اند. حال بايد بدانيم كه اصولگرا براي نهضت توليد علم در كشور، چه رسالتي برعهده دارد. رهبر فرزانه انقلاب اسلامي به خوبي، به رسالت اصولگرا در اين امر مهم اشاره كرده و مي فرمايند: «ما بايد بر ثروت علمي بشر بيفزاييم. نگويند نمي شود؛ مي شود. يك روزي بشريت فناوري ريزترينها- نانو تكنولوژي- را نمي شناخت، بعد شناخت. امروز صد تا ميدان ديگر ممكن است وجود داشته باشد كه بشر نمي شناسد؛ اما مي توان آنها را شناخت و مي توان جلو رفت. البته مقدمات دارد؛ اما آن مقدمات را هم مي شود با همت فراهم كرد. من يك روز در مجموعه جوانها و اهل دانشگاه گفتم من توقعم زياد نيست؛ من اين را از شما جامعه علمي كشور توقع مي كنم كه شما پنجاه سال ديگر- پنجاه سال، نيم قرن است- در رتبه بالاي علمي دنيا قرار داشته باشيد؛ اين توقع زيادي است از يك ملت با استعداد؟ اما اگر بخواهيم اين اتفاق بيفتد، از الان بايد سخت كار كنيم. شرطش تنبلي نكردن است؛ غفلت نكردن است؛ خست نورزيدن است؛ از ورود در اين راه وحشت نكردن است و ميدان دادن و پرورش نخبگان علمي است.»11
مديريت علمي اصولگرا در جهت توليد علم و دانش در جامعه است. او به جوانان تشنه كار و فهميدن، ميدان مي دهد، امكانات را در اختيار آنان قرار مي دهد تا آنان در دامان ايران اسلامي پرورش يابند. اصولگرا ارزش واقعي علم را مي داند و به آن بها مي دهد، به جوان جوياي علم بها مي دهد. اصولگرا نيك مي داند كه اگر او فرصت هاي علمي را براي جوان ايراني مهيا سازد، آينده از آن ايران اسلامي است و آن روز است كه مي توانيم چشم اندازهاي 20ساله و حتي بيشتر را ارايه دهيم و افق ديد خود را گسترش دهيم.
اصل ششم: تثبيت و تامين آزادي و آزادانديشي
اصولگرا به كرامت و ارزش والاي انسان و آزادي و آزادانديشي توجه ويژه دارد. تعريف اصولگرا از آزادي و آزادانديشي همان تعريف قانون اساسي جمهوري اسلامي از آزادي است؛ «در جمهوري اسلامي ايران آزادي و استقلال و وحدت و تماميت ارضي كشور از يكديگر تفكيك ناپذيرند و حفظ آنها وظيفه دولت و آحاد ملت است. هيچ فرد يا گروه يا مقامي حق ندارد به نام استفاده از آزادي به استقلال سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي و تماميت ارضي ايران كمترين خدشه وارد كند و هيچ مقامي حق ندارد به نام حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور آزادي هاي مشروع را، هر چند با وضع قوانين و مقررات، سلب كند.»12
اصولگرا خود آزاد است؛ آزادي كه توام با مسئوليت در برابر خداوند متعال است. اصولگرا به آزادي و حق آزادانديشي افراد جامعه احترام مي گذارد اما هرگز اجازه نمي دهد افرادي به نام استفاده از آزادي، به استقلال سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي و تماميت ارضي ايران اسلامي كمترين خدشه اي وارد كنند. اصولگرا مرزي براي آزادي افراد جامعه ترسيم كرده است؛ او تا حدي به افراد آزادي مي دهد كه قسط و عدل، استقلال سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و همبستگي ملي تامين مي شود و هرگونه ستمگري و ستم كشي و سلطه گري و سلطه پذيري نفي مي شود.
كلام رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين خصوص بسيار شيرين و آموزنده است؛ ايشان مي فرمايند: «آزادي را نبايد بد معنا كرد. آزادي يكي از بزرگترين نعمت هاي الهي است كه يكي از شعبش آزادانديشي است. بدون آزادانديشي، اين رشد اجتماعي، علمي، فكري و فلسفي امكان ندارد. در حوزه هاي علميه، دانشگاه و محيطهاي فرهنگي و مطبوعاتي، هو كردن كسي كه حرف تازه اي مي آورد، يكي از بزرگترين خطاهاست؛ بگذاريد آزادانه فكر كنند. البته من فهم غلط از آزادي را تأييد نمي كنم؛ من بازگذاشتن دست دشمن را در داخل براي اينكه مرتباً گاز سمي توليد كند و در فضاي فرهنگي يا سياسي كشور بدمد، تأييد نمي كنم؛ من براندازي خاموش را- آن چناني كه خود آمريكاييها گفتند و عواملشان چند سال قبل در اينجا سادگي و بي عقلي كردند و به زبان آوردند- برنمي تابم و رد مي كنم؛ اما توسعه آزادي و رها بودن ميدان براي پرورش فكر و انديشه و علم و فهم، ربطي به اينها ندارد. ظرافتي لازم است كه آدم اين دو منطقه را از همديگر باز بشناسد و مرز اينها را معين بكند. آزادي و آزادانديشي، يكي از مباني اصلي اصولگرايي است.»13
اصل هفتم: اصلاح و تصحيح روشها(اصلاحات)
اصولگرا، اصلاحگري وارسته است كه اصلاحات را جزو مباني اصولگرايي مي داند و همواره در پي اصلاحات است. اما كدام اصلاحات؟! و براساس كدام معيارها؟!
رهبر فرزانه انقلاب اسلامي اين گونه به اين پرسش پاسخ داده اند؛ ايشان مي فرمايند: «اصلاحات بايد ضابطه مند و مبتني بر ارزشها و معيارها و خط كشهاي اسلامي و ايراني باشد. معيار اصلاحات، قانون اساسي است؛ بر اين اساس، بايد ما اصلاحات كنيم؛ ما به اصلاحات احتياج داريم. اصلاحات، تصحيح روش هاي ماست؛ تصحيح هدف هاي مرحله اي ماست؛ تصحيح تصميم گيريهاي ماست؛ تعصب نورزيدن روي تصميم گيريها ناحق است. اين، غير از ساختارشكني و مبارزه با قانون اساسي، مبارزه با اسلام و مبارزه با استقلال يك كشور است.»14
اصل هشتم: شكوفايي اقتصادي
رهبر معظم انقلاب اسلامي، اصل هشتم اصولگرايي را شكوفايي اقتصادي كه همان رسيدگي به زندگي مردم و رسيدگي به اقتصاد كشور است، مي دانند.
اصولگرا به اقتصاد به عنوان وسيله مي نگرد نه هدف. اصولگرا اقتصاد را وسيله اي براي رفع نيازهاي افراد جامعه در جريان رشد و تكامل آنها مي بيند، بنابراين هرگز به خود اجازه نمي دهد اقتصاد را هدف قرار داده و به تمركز و تكاثر ثروت و سودجويي بيانديشد. اصولگرا به رشد اقتصادي فكر مي كند به اين فكر مي كند كه چگونه مي تواند به زندگي مردم جامعه خود رسيدگي كند و اقتصاد كشور را شكوفا سازد؟
رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در خصوص اصل هشتم اصولگرايي و شكوفايي اقتصاد كشور توصيه هايي دارند؛ ايشان مي فرمايند: «ما احتياج داريم كه از سرمايه گذاري حمايت بشود؛ كارآفريني بشود؛ توليد داخلي ترويج بشود؛ با قاچاق و فساد مجدانه مبارزه بشود؛ اشتغال به عنوان يك مبناي اصلي و يك هدف مهم دنبال بشود؛ ثبات و شفافيت و انسجام سياست ها و مقررات اقتصادي انجام بشود- مقررات اقتصادي اي كه امروز يك چيزي بگوييم، فردا عوضش بكنيم، فايده اي ندارد- مقررات اقتصادي و قوانين ما بايد هم ثبات داشته باشند كه مردم بتوانند روي آن برنامه ريزي كنند، هم بايد منسجم باشد و با هم بخواند و شفاف باشد. بازاريابي جهاني، يكي از مهمترين وظايف براي رونق اقتصادي كشور است- كه جزو كارهايي است كه ما نكرده ايم و جزو كم كاريهاي ماست- و اطلاع رساني كامل از فعاليتها و برنامه ها؛ ما بايستي اينها را در نظر داشته باشيم. البته برنامه هاي راهبردي اساسي كشور نبايد از نظر دور بماند؛ مسئله ذخاير ارزي مطمئن كه كشور بتواند با شوكهاي اقتصادي و ارزي مقابله كند؛ تامين منابع توليد و سرمايه گذاري؛ برنامه هاي راهبردي توليد و انتقال آب و انرژي در كشور، جزو مسائلي است كه ما در چند سال آينده به شدت نيازمان به آنها محسوس خواهد شد؛ اينها بايستي با جديت دنبال بشود؛ اينها جزو همان مقوله رونق اقتصادي كشور است.»15
سخن پاياني
نويسنده بر اين اعتقاد است كه: براي اينكه اصولگرا باشيم نيازي نيست كه جايي، نام خود را ثبت كرده باشيم، نيازي نيست وابسته به حزب يا جناحي خاص باشيم، نيازي نيست شعار دهيم و نتوانيم آن شعارها را عملي سازيم. براي آنكه اصولگرا باشيم كافي است كه به اصولي كه رهبر معظم انقلاب اسلامي براي اصولگرايي برشمرده اند، ايمان داشته باشيم و به آن اصول عمل كنيم. آري همه ما ايرانيان مي توانيم اصولگرا باشيم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقي ها:
1 تا 4- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي (29/3/1385)
5-نهج البلاغه
6 تا 11- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي (29/3/1385)
12-اصل نهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران
13 تا 15-بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي (29/3/1385)

 



افقي روشن در روابط تهران- قاهره
اسراييل نگران همگرايي مصر و ايران است

علي قاسمي- حسين بابايي
با سرنگوني و سقوط ديكتاتور دست نشانده غرب در مصر آنچه بيش از پيش از اهم دستاوردهاي تحولات منطقه قابل بررسي است، ايجاد روابط و نزديكي مصر به جمهوري اسلامي ايران است، موضوعي كه درنخستين روزهاي سرنگوني حسني مبارك با عبور ناو گروه ارتش جمهوري اسلامي ايران از كانال سوئز با پيام صلح و دوستي انقلاب اسلامي در روابط كشورهاي منطقه، نگراني رژيم صهيونيستي را دوچندان كرد. از همين رو محافل و رسانه هاي غربي و عربي پس از گذشت هفته ها از بهبود روابط ايران و مصر پس از سرنگوني حسني مبارك از اين موضوع به عنوان شوك بزرگ ياد مي كنند. روزنامه آمريكايي وال استريت ژورنال درتحليلي عنوان مي كند: «ذوب شدن يخ روابط ايران و مصر باعث نگراني آمريكا، اسراييل و عربستان شده است. اين دولتها نگرانند كه دوستي ايران و مصر، موازنه شكننده قدرت در خاورميانه را به هم بزند.» وال استريت ژورنال در ادامه مي افزايد: «همچنين اين نگراني وجود دارد كه چنين چرخشي باعث قدرت گرفتن ايران و نيروهاي نيابتي منطقه اي اش نظير حماس و حزب الله گردد درحاليكه هردو از سوي آمريكا به عنوان سازمانهاي تروريستي شناخته مي شوند.»
در واقع مصر دهه ها بازيگر حياتي در موازنه قدرت در خاورميانه به شمار مي رفت و وزنه تعادل درمقابل دشمنان اسراييل و در رأس آنان ايران و سوريه بوده است. ولي تحولات بيدارساز منطقه نه تنها تغيير مواضع كشور مصر را به دنبال داشته بلكه وحشت و اضطراب رژيم جعلي صهيونيستي را نيز دوچندان كرده است. اين اعتراف و ابراز نگراني تنها ازسوي روزنامه هاي غربي نبوده و ازسوي ديگر روزنامه سعودي الاشرق الاوسط به قلم عبدالرحمن الراشد كه متهم به همكاري گسترده با رژيم صهيونيستي است به چشم مي خورد. وي درخصوص اين مسئله اين چنين اعتراف مي كند كه: «برقراري روابط مصر با ايران يك شوك بزرگ و برهم زننده موازنه قدرت در منطقه است اما درعين حال اين حق طبيعي مصر است و هيچ كسي نمي تواند مانع آن شود.»
عبدالرحمن الراشد در ادامه به اين حقيقت اشاره مي كند كه: «بارها درخصوص ضرورت پايان دادن مصر به دشمني با نظام ايران شنيده ايم كه نداي آن بيشتر ازسوي مخالفان نظام سابق مبارك سر داده مي شود از جمله نيروهاي ملي ناصري و اخوان المسلمين كه داراي روابط ويژه اي با ايران از زمان پيروزي انقلاب اين كشور بوده اند و هم اكنون نقش موثري در جهت دهي سياست مصر دارند.» وي عنوان مي كند: «ما درمقابل يك نظام جديد درمصر قرار داريم كه مي توان آن را همچون انقلاب ايران يك نظام انقلابي به تمام معنا دانست كه قصد دارد همه دنيا را به چالش بكشد و شايد گزينه مقابله با اسراييل را همچون سالهاي ماقبل 1969 (1348) برگزيدند يا به مقابله با غرب و اختلاف با نيروهاي منطقه اي برخيزد؟ درست برعكس آنچه در نظام حسني مبارك ديده بوديم.»
نويسنده الشرق الاوسط تأكيد مي كند: «اگر نظام جديد مصر تصميم بگيرد كه با ايران رابطه برقرار كند هرچند اين اقدام شوك بزرگي خواهد بود و موجب اختلال در توازن قدرتهاي منطقه اي مي شود اما در هرحال اين تصميم ملت مصر و حق طبيعي آن است و هيچ كس نمي تواند مانع آن شود.»
درهمين راستا با توجه به تحولات منطقه و از هم پاشيدن راهبرد سياست هاي عنكبوتي غرب به ويژه آمريكا و رژيم صهيونيستي درايجاد جبهه ضد ايراني درمنطقه و جهان؛ شوراي روابط خارجي آمريكا نيز اعتراف كرد ائتلاف ضدايراني آمريكا در جهان فروپاشيده است. پايگاه اينترنتي شوراي روابط خارجي آمريكا ضمن اذعان به از هم پاشيدگي ائتلاف ضدايراني آمريكا پس از وقوع تحولات اخير منطقه نوشت: «تلاش آمريكا براي تشكيل يك ائتلاف از رژيم هاي عربي عليه ايران به طور كامل با شكست روبرو شده زيرا مردم كشورهاي عربي با رهبران كشورهاي خود موافق نيستند.» اين پايگاه مي افزايد: «صدور مجوز توسط دولت انتقالي مصر به كشتي هاي ايران براي عبور از كانال سوئز حاكي از آن است كه روابط جديد ايران با دولت جديد مصر مي تواند با روابط ايران با دولت پيشين حسني مبارك متفاوت باشد و آنچه كه ما در تونس، ليبي، مصر و يمن شاهد آن هستيم نيز در واقع تلاش براي عادي سازي روابط با ايران است.» بر همين اساس از مهمترين دستاوردهاي تحولات و خيزش هاي مردم مسلمان منطقه در الگوبرداري از انقلاب بيدارساز نظام اسلامي؛ شكست غرب و راهبردهاي آمريكا درمنطقه و دستيابي به موفقيت نظام اسلامي ايران در خاورميانه و ايجاد روابط دوستانه و همگرايي مردم و ملت هاي مسلمان منطقه قابل ارزيابي است. در همين راستا در تأييد اين ادعا نيز بيش از دوسوم صهيونيست هاي ساكن فلسطين اشغالي معتقدند تحولات فعلي در كشورهاي مسلمان و عرب به ضرر اسراييل تمام خواهدشد. روزنامه فرانسوي فيگارو با انتشار اين خبر تصريح كرد: بهار انقلاب در كشورهاي عربي اسراييل را نگران ساخته است به ويژه اينكه، اين تحولات قاعده بازي را به نفع ايران تغيير مي دهد. اين روزنامه عنوان مي كند: «از نگاه سران اسراييل، تمايلات دموكراسي خواهانه و بي ثباتي رژيم هاي حاكم عرب در منطقه مي تواند به نفع ايران بعنوان دشمن اصلي اسراييل و نيز اسلامگرايان بخصوص در مصر تمام شود. مقامات اسراييلي معتقدند كه ايران راهبرد كمك به متحدان خود شامل حزب الله لبنان و گروه فلسطيني حماس در باريكه غزه را تقويت كرده است.»
گزارش فيگارو اين روزنامه غربي درحالي انتشار يافته كه دو روز قبل روزنامه صهيونيستي هاآرتص تأكيد كرده بود: «حسني مبارك به تمام معنا سرسپرده اسراييل و گوش به فرمان آمريكا بود.» هاآرتص مي نويسد: «ما به وضوح ديديم كه چگونه مصري هاي تحصن كننده در ميدان التحرير به تازگي پرچم اسراييل را آتش زدند، در برابر سفارت اسرائيل تجمع كردند، نامزدهاي رياست جمهوري در مصر براي كسب آرا، سياست دشمني با اسرائيل و نزديكي با ايران را در سرلوحه فعاليت هاي تبليغاتي خود قرار دادند زيرا از نفرت شديد عمومي در مصر از اسرائيل آگاهند.» از اين رو با گذشت از شروع خيزش هاي مردمي در كشورهاي عربي آنچه بيش از پيش حائزاهميت است بيداري و انسجام مردم منطقه مي باشد كه در آينده اي نه چندان دور با تحولات بزرگ تر در منطقه شاهد پيروزي اسلام و همگرايي مردم مسلمان منطقه در رويارويي با نظام استكباري غرب خواهيم بود. درواقع با توجه به سقوط مبارك نامبارك دست نشانده آمريكايي در مصر روند همگرايي و رابطه دوسويه في مابين جمهوري اسلامي ايران و مصر موضوعي است كه بيش از هر مسئله اي تحولات آينده منطقه را رقم خواهد زد. چرا كه مصر با نزديكي به ايران و حماس، درحال ترسيم سياست خارجي جديدي است تا نفوذ منطقه اي خود را بازيابد و گذشته سياه و تاريك همگرايي حسني مبارك و رژيم جعلي صهيونيستي را براي هميشه به پايان رساند. بر همين اساس همه رسانه هاي غربي پس از ايجاد وحدت بين گروه هاي فلسطيني يعني حماس و فتح از شكل گيري اين روند وحدت زا ابراز نگراني كرده و درخصوص همگرايي مصر و ايران در ادامه اعترافات گذشته خود عنوان نمودند كه مصر سرافكندگي روزگار مبارك را با نزديكي به ايران جبران مي كند.
خبرگزاري آمريكايي آسوشيتدپرس با انتشار اين تحليل اظهار مي دارد: «مصر جديد درحال ترسيم مسيري جديد در سياست خارجي خود است و مناسبات پيشين در خاورميانه را به هم زده است. قاهره در تدارك گشايش مرز خود با غزه و عادي سازي روابط با دو دشمن اسرائيل و غرب يعني ايران و حماس است. مقامات مصري با روحيه گرفتن از انقلاب در اين كشور و با نگاهي به انتخابات آينده مي گويند كه به سمت سياست هايي كه به طرز دقيق تري بازتاب عقايد عمومي است حركت مي كنند.» خبرگزاري آسوشيتدپرس اضافه مي نمايد: «در اين مسير آنها در پي كسب مجدد نفوذ از دست رفته در منطقه هستند، نفوذي كه به دليل تبديل شدن به يك متحد واشنگتن و اسرائيلي ها در طول ساليان از زمان انعقاد پيمان صلح با اسرائيل كم رنگ شده بود. اولين نشانه اين مسير جديد پيماني بود كه مصر ميان جناح فتح و رقيب آن (حماس) تدارك ديد. اين روند مي تواند به تغيير توازن قدرت در منطقه منجر شود و به ايران اجازه دهد كه راهي جديد به سوي دشمن سرسخت قبلي خود بگشايد و از آن سو سبب فاصله گرفتن مصر از اسرائيل شود كه با نگراني ناظر بر تغييرات است.» لذا با توجه به تغيير در سياست هاي خارجي مصر و اضطراب دوچندان رژيم صهيونيستي آسوشيتدپرس از قول يك مقام اسرائيلي عنوان مي نمايد: «اسرائيل از برخي اقداماتي كه اخيرا در مصر صورت گرفته نگران شده است. تجديد روابط مصر با ايران و ارتقاء مناسبات قاهره و حماس از جمله اين اقدامات است. تحولات جاري مي تواند پيامدهاي استراتژيك براي امنيت اسرائيل داشته باشد. در گذشته كه مصر مي كوشيد از مسلح شدن حماس جلوگيري كند، اين اتفاق رخ مي داد و بايد ديد كه در شرايطي كه مصر از اين كار دست بكشد حماس تا چه اندازه توانايي بيشتري در اين زمينه كسب خواهد كرد.» درواقع در گذشته دولت حسني مبارك مصر به عنوان متحد غرب و رژيم جعلي صهيونيستي در منطقه قلمداد مي گرديد به گونه اي كه خبرگزاري آمريكايي نيز در اين خصوص اين چنين اعتراف مي نمايد كه در دوران حسني مبارك اسرائيل روي كمك مصر در كنترل مرز غزه كه محل عبور سلاح و قاچاق بود حساب مي كرد. از اين رو با توجه به تحولات منطقه و افزايش موج ضداسرائيلي در كشورهاي منطقه به ويژه مصر نه تنها دوران وحشت و نگراني غرب بالاخص اسرائيل مضاعف شده است بلكه نوع رفتارهاي سياسي دولت مصر سرافكندگي روزگار مبارك را با نزديكي به گروه هاي مقاومت در منطقه و همگرايي با ايران جبران مي نمايد. در همين راستا يك سخنگوي دولت مصر تأكيد كرد كه بستن مرز غزه و اجراي آن از سوي مصر شرم آور بوده و مصر قصد دارد كه به زودي مرز را كاملا بازگشايي كند. سخنگوي مصري يادآور شده است: «تمام كشورهاي دنيا به استثناي آمريكا و اسرائيل با ايران رابطه سياسي دارند و ما ايران را يك همسايه در منطقه مي دانيم كه بايد با آن رابطه عادي داشته باشيم.» از اين رو در يك جمع بندي كلي به اين حقيقت مي توان اشاره نمود كه شكل گيري تحولات اخير در منطقه دستاورد و پيامدهاي بسياري را به ارمغان آورده است. دستاورد و پيامدهايي كه نه تنها پيروزي حركت و خيزش مردمي و انقلابي كشورهاي منطقه را به وجود آورد بلكه با گرايش و همگرايي كشورهاي منطقه با نظام اسلامي ايران و تحكيم جبهه ضداسرائيلي در منطقه، در مناسبات سياسي منطقه اي و حتي فرامنطقه اي نيز تأثيرگذاري خود را ايجاد نموده است و بخش وسيعي از جهان و بسياري از سياست هاي حاكم بر دنياي كنوني را دگرگون كرده است به گونه اي كه آثار رواني آن همه كشورهاي موافق و مخالف با اين خيزش هاي مردمي و انقلابي را به تأمل واداشته است. موضوعي كه نه تنها خيال باطل آمريكا را در طرح خاورميانه بزرگ ناكام ساخته بلكه رژيم صهيونيستي به عنوان تهديد منطقه را نگران نموده و با وجود برتري قدرت نظامي، اقتصادي و تكنولوژيك و حمايت نامحدود ايالات متحده توان حمايت از هم پيمانان خود و برآورد و مهار موج آزاديخواهي مردم منطقه را نداشته و بحران هايي غيرقابل انتظار اين رژيم را احاطه كرده است. بر همين اساس آنچه امروز در سياست هاي آمريكا و رژيم صهيونيستي قابل ملاحظه مي باشد نگراني غرب از پيامدها و دستاوردهاي اين تحولات اخير مي باشد كه شكست عميق در راهبردهاي آمريكا و غرب در منطقه قلمداد مي گردد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14