(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 27 اردیبهشت 1390- شماره 19928

خوشه هاي معرفت از خرمن بهجت دلها
گفت و گو با آيت الله مصباح يزدي درباره آيت الله بهجت
تنها راه سعادت عمل به واجبات و پرهيز از محرمات



خوشه هاي معرفت از خرمن بهجت دلها

آنچه در پي مي آيد گلچيني از رهنمودها و توصيه هاي اخلاقي حضرت آيت الله بهجت است كه از منابع مختلف انتخاب شده و توسط دفتر معظم له به روزنامه ارسال شده است. با همه آن را از نظر مي گذرانيم.
1) هم جنسي و هم شكلي و اختلاط با كفار، تسلط و حكومت آنها را بر مسلمانان آسانتر مي سازد. [در محضر بهجت: 1/32]
2) اگر بي تفاوت باشيم و براي رفع گرفتاريها و بلاهايي كه اهل ايمان بدان مبتلا هستند دعا نكنيم، آن بلاها به ما هم نزديك خواهد بود.[همان: 1/97]
3) ائمه ما (عليهم السلام) دعاها را در اختيار ما گذاشته اند تا ما را غرق در نور ببينند. [همان: 1/189]
4-اگر بخواهيم محيط خانه گرم و باصفا و صميمي باشد، فقط بايد صبر و استقامت و گذشت و چشم پوشي و رأفت را پيشه خود كنيم تا محيط خانه گرم و نوراني باشد. [همان 1/300]
5-ما بايد باب توجيه خطا و اشتباه را به روي خود ببنديم و براي هر خطا، زبان به استغفار بگشاييم و اگر قابل جبران باشد، جبران كنيم. [همان]
6-خدا نكند حرام در نزد انسان زينت داده شود! اين يك بيماري قلبي است كه انسان به آن مبتلا مي شود، و با وجود راههاي حلال كه نيازش را برآورده مي كند، خود را به حرام گرفتار مي نمايد! [همان: 1/298]
7-واي بر ما اگر در خصوص خوردنيها و نوشيدنيها از حرام اجتناب نكنيم! زيرا همين غذاها است كه منشأ علم و ايمان و يا كفر ما مي شود! [همان: 1/337]
8-اگر مي خواهيد از ناحيه دعا به جايي برسيد، زبان حالتان اين باشد: تسليم خدا هستيم، هر چه بخواهد بكند، بنا داريم عمل به وظيفه بندگي كنيم. [همان: 1/341]
9-در اين مطلب جاي شك نيست كه اگر انسان بدان موفق باشد، براي او كافي است و تمام مطالب و نتايج رياضات شاقه و دشوار را دارد! و آن مطلب اين است كه: انسان خود را در محضر خدا ببيند و خدا را در همه احوال، مطلع از خود و در همه جا حاضر و بر همه كارها و احوال خود، ناظر بداند. [همان: 1/354]
10-براي اداره تمام جهان كافي است كه انسان، عاقل و مؤمن و متدين باشد. ديانت و عقل، براي اداره كره زمين كفايت مي كند [همان:2/43]
11-عبارت: (واجعل قلبي بحبك متيماً: و دل مرا سرگشته و ديوانه عشق و محبت خود قرار ده.) نفي موضوع خودبيني است و اين كه پروانه بشود و به نور رسد و نور شود. از خدا بخواهيم با جذبات او از خود فارغ شويم و بي خود گرديم تا نفهميم و خود را در برابر عظمتش گم كنيم. [همان: 2/121]
12-راستگويي، در ديدن رؤياي صادقه و صفاي روح خيلي مؤثر است. [همان: 2/158]
13-باب رسيدن به كمالات و لقاءالله مفتوح است. حيف نيست اين مراحل را كه از راه بندگي حاصل مي شود، نداشته و از آنها محروم باشيم؟![همان: 2/190]
14) خوردن غذاي شبهه ناك و نيز غذاي كسي كه از حرام پرهيز ندارد، هر چند جايز است؛ ولي انسان را مريض و از عبادات محروم مي كند و يا سبب سلب توفيق مي شود. [همان: 2/246]
15) موجبات خواطر و غفلت و نسيان از ياد و ذكر حضرت حق را خود ما فراهم مي كنيم... در اثر محاسبه و مراقبه، عيب كار آشكار مي گردد. [همان: 2/364]
16) كسي كه از معنويات و معرفت خدا بهره مند است، چه حاجت به كيميا دارد؟! چه كيميايي بالاتر از خداشناسي؟![همان: 2/359]
17) انسان هر راهي را بدون تقيد و پايبندي به قرآن و سنت برود، روز به روز تنزل مي كند. [همان: 2/361]
18) انسان بايد هر روز موضع خود را مشخص كند كه آيا اهل حق است و يا باطل و پيرو آن. [همان: 2/362]
19) خدا كند شغل نافع به حال خود را تشخيص دهيم و تثبيت در آن پيدا كنيم و در آن ثابت قدم باشيم، و هر روز فكر تازه اي در سر نداشته باشيم و هر لحظه به رنگي نباشيم! [همان: 2/395]
20) به فكر خود باشيم، خود را اصلاح كنيم. اگر به خود نرسيديم و خود را اصلاح نكرديم، نمي توانيم ديگران را اصلاح كنيم. [همان: 2/427]
21) بايد هر كسي در شبانه روز، مقداري از وقت خود را صرف تحصيل علوم دينيه كند، ولو به فرض، يك ساعت در شبانه روز. [فيضي از وراي سكوت: 156]
22) ابتلائات براي اين است كه يقين پيدا كنيم. [نكته هاي ناب: 75]
23) كسي كه بداند در مرآي و مسمع خدا است، نمي تواند گناه كند. تمام انحرافات ما از اين است كه خدا را ناظر و شاهد نمي بينيم.[همان]
24) ما بايد با احاديث سر و كار داشته و آنها را مطالعه كنيم؛ چرا كه شفا در اينها است. [همان: 91]
25) هر روز، يك روايت از كتاب (جهاد النفس) وسائل الشيعه را مطالعه كنيد. در واضحاتش بيشتر فكر كنيد. بعد اين را در خودتان مي بينيد كه سر يك سال، عوض شده ايد! [همان: 143]
26) بعضي گمان مي كنند كه ما از ترك معصيت عبور كرده ايم؛ غافلند از اين كه معصيت، اختصاص به كبائر معروفه ندارد، بلكه اصرار بر صغائر هم، كبيره است. [به سوي محبوب: 34]
27) هيچ ذكري بالاتر از ذكر عملي نيست. هيچ ذكر عملي، بالاتر از ترك معصيت در اعتقاديات و عمليات نيست. [همان: 40]
28) بايد بدانيم علاج ما، اصلاح نفس است در همه مراحل، و از اين مستغني نخواهيم بود و بدون اين، كار ما تمام نخواهد شد. [همان: 104]
29) خدا مي داند يك صلواتي را كه انسان بفرستد و براي ميتي هديه كند، چه معنويتي، چه صورتي، چه واقعيتي براي همين يك صلوات است! [همان: 114]
30) انسان بايد دائم الذكر باشد! زيرا كسي كه دائم الذكر باشد، همواره خود را در محضر خدا مي بيند و پيوسته با خدا سخن مي گويد. [برگي از دفتر آفتاب: 144]
31) اگر جلوي خود را در ارتكاب معاصي نگيريم، حالمان به انكار و تكذيب و استهزا به آيات الهي، و يا به جايي مي رسد كه از رحمت خدا نااميد مي شويم! [در محضر بهجت:1/193]
32) التزام به سنخ دعاهاي اهل بيت (عليهم السلام) اولين مرتبه اش، مجالست و مؤانست با آنها است. [همان: 1/246]
33) در تعبديات، كوه كندن از ما نخواسته اند، سخت ترينش نماز شب خواندن است كه در حقيقت، تغيير وقت خواب است نه اصل بي خوابي، بلكه نيم ساعت زودتر بخواب، تا نيم ساعت زودتر بيدار شوي! [همان: 2/170]
34) در قضيه حضرت يوسف (عليه السلام) آمده است: (اخرج عليهن: بر آنان بيرون آي.) فقط يك ديدار بود، و پس از ديدن جمال حضرت يوسف... دستها را قطع كردند و بي اختيار شدند!... پس اهل شهود كه كشف آنها به مراتب قوي تر است، چگونه با مشاهده جمال و كمال مطلق، به هر چه غير او است پشت پا نزنند؟! [همان: 2/176]
35) بوده اند كساني كه اگر معصيت يا خلافي از آنها صادر مي شد يا غذاي ناپاكي مي خوردند، متوجه مي شدند و مي گفتند: تاريك شديم، حجابي حاصل شد. [همان:2/426]
36)ترك معصيت، حاصل نمي شود به طوري كه ملكه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و ياد خدا در هر حال و زمان و مكان و در ميان مردم و در خلوت. [به سوي محبوب:23]
37) مواعظ عمليه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قوليه است! [همان: 33]
38) از خدا مي خواهيم كه عيدي ما را در اعياد شريفه اسلام و ايمان، موفقيت به عزم راسخ ثابت دايم بر ترك معصيت قرار بدهد، كه مفتاح سعادت دنيويه و اخرويه است! [همان: 35]
39) هر كه عمل كرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم مي فرمايد! [همان:46]
40) نماز شب، مفتاح توفيقات است [كليد موفقيتها است]. [ همان: 79]
41) وقتي كه روح انسان به عالم ديگر رفت، مي فهمد اين همه تشريفات در دنيا لازم نبود. [در محضر بهجت: 2/405]
42) ما بايد در اعتقادات و اعمال، چه عمل شخصي مان و يا عمل نوعي و اجتماعي مان و در عبادتمان، از تحصيل رضايت خدا، لحظه اي غافل نشويم و مسامحه نكنيم كه اگر مسامحه بكنيم، در همان آن، خاسر و زيانكار شده ايم! [فيضي از وراي سكوت:53]
43) مدام به قرآن نگاه كردن، دواي درد چشم است. [در محضر بهجت: 2/280]
44) اگر از قرآن استفاده نمي كنيم، براي آن است كه يقين ما ضعيف است. [همان: 2/280]
45) ملائكه، صداي ما را ضبط مي كنند، هم از گفتار ما، هم از اصل و نيت گفتار ما كه به داعي الهي صادر شده است، يا نفساني و شيطاني، عكسبرداري مي كنند. [همان: 2/100]
46) نسبت اين دنيا و عالم آخرت، مثل شكم مادر و عالم رحم با اين عالم است (والموت ولاده الروح: مرگ، تولد روح است.) [همان: 2/235]

 



گفت و گو با آيت الله مصباح يزدي درباره آيت الله بهجت
تنها راه سعادت عمل به واجبات و پرهيز از محرمات

آنچه در پي مي آيد گفتگويي است كه با حضرت آيت الله مصباح يزدي در باره مقام ومنزلت حضرت آيت الله بهجت وخاطراتشان از دوران تلمذ در محضر ايشان انجام گرفته است.باتشكر از دفترآيت الله بهجت كه اين گفت وگو را در سالگرد بزرگداشت اين عالم فرزانه در اختيار كيهان قرار دادند، با هم آن رااز نظر مي گذرانيم.
س) اجازه بدهيد سؤال را از اينجا مطرح كنيم كه اولين باري كه نام مبارك حضرت آيه الله بهجت (قدس سره) به گوش مباركتان خورد و اولين باري كه آن چهره ملكوتي را شما نگاه كرديد و ديديد به ياد داريد چه سالي بود، چه تاريخي بود ،در چه مكاني بود؟ اگر از اين زاويه وارد زندگي اين مرد ملكوتي بشويد خيلي ممنون مي شويم .
ج) بنده در سال 1332 در مدرسه حجتيه حجره اي داشتم و مرحوم آيه الله بهجت (رضوان الله عليه) مجاور مدرسه حجتيه منزلي داشتند و بطور طبيعي هر روز چند مرتبه ايشان را ما در رفت و آمد زيارت مي كرديم، مخصوصاً صبح ها كه مشرّف مي شدند حرم، گاهي ما هم توفيق داشتيم در بين راه، برگشتن و در حرم زيارت مي كرديم يك قيافه نوراني ملكوتي و يك احساس هم علاقه قلبي و هم احساس كوچكي در مقابل عظمت آن روحي كه در آن بدن تجلّي داشت داشتيم منتها مبهم، هم به يك سلام و عليكي كه در بين راه مي كرديم و اظهار ارادت و ايشان هم يك بزرگواري مي فرمود.
بعدها از دوستان درباره ايشان چيزهايي شنيديم كه هم از لحاظ علمي و هم از لحاظ مسائل معنوي و اخلاقي ايشان امتيازات زيادي دارند و ما هم به طور اجمال به گوشمان مي خورد گاهي و تا اينكه اين شنيده ها هم باعث اين شد كه بيشتر علاقه مند بشويم كه به نحوي از حضور ايشان استفاده كنيم اگر لايق باشيم.
بعدش يكي دو سال بعد بود همان منزل ايشان منتقل شد به گذر عابدين، اينجا يك منزلي اجاره كرده بودند دو تا اتاقي داشت و آقا زاده هايشان هم هنوز كوچك بودند، بله جالب بود كه يك اتاق نسبتاً بزرگي بود وسطش پرده اي كشيده بودند، ما كه گاهي اجازه مي گرفتيم برويم خدمتشان شرفياب بشويم ما يك طرف پرده مي نشستيم آن طرف پرده خودشان و خانواده شان، يعني در واقع يك اتاق بود كه ايشان در آن زندگي مي كردند ،هم اتاق زندگي شان با همسر و بچه هايشان بود و يك طرفش هم اتاق پذيرايي شان بود. از آن دوران چيزي كه من بخصوص توجهم را جلب مي كرد يعني سؤالي برايم ايجاد مي كرد و جوابش را بلد نبودم ايشان خيلي ذكر يا ستّار زياد مي گفتند و اين سؤال براي من بود كه آخر اين همه اسماء الهي چطور ايشان اين اسم را زياد به كار مي برد.
بعدها يك جوابي حدس زدم ولي هيچ وقت نه جرأت مي كردم و نه ابهت ايشان اجازه مي داد مثلاً غير از موقع درس كم اتفاق مي افتاد ما جرأت به خودمان بدهيم كه چيزي سؤال كنيم. بعدها همچنين به ذهنم آمد يك قرائني هم بود كه ايشان از اينكه اطلاع داشته باشند از اطراف و محيط و اينها خسته مي شوند، چون چيزهايي را مي ديدند كه ماها نمي ديديم، چيزهايي را مي شنيدند كه ماها نمي شنيديم و براي اينكه هم اين ارتباطات قطع بشود و كمتر توجه به اينها جلب بشود يا ستّار مي گفتند كه خداي متعال اينها را پرده اي بيندازد و نبينند.
يك چنين جوابي بعدها براي اين سؤال پيدا كرديم ولي هيچ وقت من نپرسيدم و سال ها همين حالت محفوظ بود يعني ذكر يا ستّار را ايشان زياد مي گفتند. معمولاً ايشان روزهاي تعطيلي يك ساعتي را اجازه مي فرمودند روزهاي پنجشنبه غالباً مي رفتيم آنجا مي نشستيم و ايشان هرچه صلاح مي دانستند مي گفتند، غالباً هم يا يك حديثي مي خواندند يا يك داستاني نقل مي كردند، داستاني كه نكته آموزنده اي داشته باشد به اندازه فهم ما بچه گانه، بيشتر از اين ما لياقت نداشتيم، قصه اي مي گفتند داستاني از يك استادي يا عالمي، تا اينكه علاقه مند شديم از معلومات فقهي ايشان هم استفاده كنيم ،چند نفر بوديم از دوستان كه غالباً يك نوع عطش معنوي در ما مشترك بود.
خدمت ايشان رسيديم و درخواست كرديم كه درس فقهي شروع بفرمايند و ما استفاده كنيم، ايشان هم بزرگواري فرمودند و قبول كردند و در يكي از حجرات مدرسه فيضيه اين درس را ما شروع كرديم و بعد از درس مرحوم آيه الله بروجردي( رض )كه ايشان مقيّد بودند هميشه درس ايشان شركت كنند بعد از درس تشريف مي بردند مدرسه فيضيه و ما هم چند نفري بوديم آنجا در خدمتشان كتاب طهارت را شروع كرديم.
گاهي اتفاق مي افتاد كه صاحب حجره نبود حالا مسافرتي رفته بود يا بيماريي چيزي داشت ،ايشان در يكي از صفّه هاي حجره همان جا كنار مدرسه مي نشستند و ما هم روي زمين دور ايشان مي نشستيم و درس خارج فقه به اين صورت برگزار مي شد.
س)شما كه دردرس فقه اين مرد ملكوتي بوديد به نظرتان آيا بعد عرفاني ايشان بعد فقهي ايشان را تحت الشعاع قرار نداده بود؟ اگر نظر خاصي در رابطه با درس فقه ايشان داريد بفرماييد .
ج) من بايد عرض بكنم كه ايشان احتراز داشتند از اينكه به عنوان غير از فقاهت اصلاً شناخته بشوند ودر مسائل علمي عرفاني و بحثهاي نظري و اينها كه هيچ اصلاً اظهاري نمي كردند. مطلبي هم كه دلالت داشته باشد بر اينكه خود ايشان يك كمال معنوي دارند چيزي مي دانند كشف مي كنند از گذشته از حال از آينده، جدّاً خودداري مي كردند و كتمان مي كردند. آن سال هايي كه آن وقت ها ما خدمتشان مي رسيديم كاملاً محسوس بود كه ايشان سعي دارند هيچ امر غيرعادي كه از همه علما انتظار مي رود از ايشان انتظار نرود و ايشان به عنوان ديگري شناخته نشوند.
هيچ امري كه دلالت داشته باشد بر يك جهت غيرعادي براي ايشان، ابراز نمي كردند، خيلي اشارات بعيدي از كلام هايشان مي شد استفاده كرد. يك چيزهايي ما خودمان حدس مي زديم اما هيچ ابرازي از طرف خود ايشان نمي شد.
مطالبي هم اگر احياناً به عنوان مطالب اخلاقي مي فرمودند خيلي مطالبي بود كه ظاهرش مثلاً يك آيه اي مي خواندند، روايتي يا حديثي يا داستاني نقل مي كردند در همين حدّ، بعد طوري برخورد مي كردند با ما كه اصلاً ما جرأت نمي كرديم، حالا شايد هم از بي لياقتي بنده بود مثلاً يك سؤال به قول شما عرفاني از ايشان بكنيم و اگر هم اتفاقاً يك وقتي فرصتي مي شد يك چيزي عرض مي كرديم ايشان يك جوري جواب مي دادند كه كأنّه يك كلياتي بيان مي كردند تا معلوم نشود كه با خود ايشان ارتباط دارد، ولي ما درباره چيزهايي كه شنيده بوديم از دوستاني كه در نجف داشتند و بزرگان ديگر، قلباً مي دانستيم كه ايشان مقاماتي دارند اما از خود ايشان هيچ چيزي شاهد نداشتيم و اين جريان بود تا اين سال هاي اخير يك چيزهايي از ايشان ظاهر شد گويا مأموريتي داشتند كه اظهار كنند والا در آن سال هاي قبلي كه مربوط به بيش از پنجاه سال قبل است هيچ اظهاري نمي كردند و اباء داشتند از اينكه عنوان ديگري غير از فقيه به ايشان اطلاق بشود.
بله اين جريان ادامه داشت تا ما يك درس فقهي شروعي كرديم و عرض كردم كتاب طهارت را ما در طول چند سال خدمت ايشان خوانديم، يك تحولاتي بعدها در زندگي شان پيدا شد و از آن خانه منتقل شدند به يك خانه اي در طرف هاي خيابان آذر و بازار آنجا و بعد از آن ايشان دعوت شدند براي ... بعد منزلشان همين منزلي كه تا اواخر بودند اينجا را خريدند و منزل خيلي كوچك و محقّري بود و ما درسمان را در اين منزل برگزار كرديم يعني خود ايشان اجازه فرمودند و براي درس مي رفتيم منزلشان.
همچنين اجازه مي گرفتيم براي نماز مغرب و عشاء وما در همان جا مي مانديم و به ايشان اقتدا مي كرديم. بعدها فرمودند كه شايد عين عبارتشان يادم نيست اشاره اي كردند كه يك مسجدي اينجا بناست مثلاً ما در آن نماز بخوانيم و ديگر در منزل نياييد. معني اش اين بود كه ايشان امامت مسجد فاطميه را قبول فرمودند بعد از فوت مرحوم آقاشيخ عبدالنبي اراكي (رض) وديگر تقريباً برنامه ثابتي شد كه درس ما در منزلشان بود و براي نماز هم مي رفتيم مسجد فاطميه.
س) چند سال پيش در يكي از فرمايشاتتان فرموده بوديد كه آن روزها در بين درس حضرت آيه الله بهجت به بعضي از حكايات يا بعضي از مطالبي در خصوص امامت اشاره اي داشتند كه ما امروز فهميديم كه چگونه به درد مي خورد، به نظر حضرتعالي در اين وضعيتي كه چند سال شايد دو دهه ما درگيرش بوديم حضرتعالي بعنوان طلايه دار اين حركت حركت مي كرديد نقش آن نكاتي را كه ايشان در آن مقطع مطرح مي كردند چگونه مي بينيد ؟
ج) ما پيش از درس مقيّد بوديم زودتر برويم پيش از وقت درس بلكه از ارشادات معنوي ايشان به يك نحوي استفاده كنيم، ايشان هم تشريف مي آوردند پيش از وقت درس، گاهي يكي دو نفر بوديم كه پيش از درس و به طور متفرّق مطالبي همان طور كه عرض كردم گاهي حديثي مي خواندند گاهي داستاني نقل مي كردند از اساتيد و بزرگان ديگران، ابتدا ما فكر مي كرديم انتخاب اين حديث يا داستان اتفاقي است.
بعدها با دوستان صحبت كرديم گفتيم كه بيان اين حديث ها و يا داستان ها مثل اينكه جهت دار است، آن دوست ما گفت كه اتفاقاً من حس مي كنم كه ايشان وقتي يك مطلبي را نقل مي كنند مثل اينكه من را مخاطب قرار مي دهند، به جهتي مربوط به من دارند مي گويند منتها به زبان يك حديث يا داستان، فرض كنيد من اگر يك لغزشي كردم و كس ديگري هم نمي داند حالا در خانه مربوط به خانواده ام و يا مربوط به ديگري ايشان يك داستاني نقل مي كردند يا حديثي مي گفتند كه تنبيهي بر آن جهت و اشاره اي داشت مثلاً يك چنين اشتباهي كرديد شما كار بدي كرديد مثلاً و راهنمايي بود كه چه كار كنيد.
اين زياد اتفاق مي افتاد كه وقتي داستان نقل مي كردند يك نگاه خاصي هم به طرف مي كردند، بعدها ديگر كم كم ما باور كرديم كه اينها جهت دار است همين جوري و به طوراتفاقي چيزي نقل نمي كنند. از جمله گاهي مطالبي را مي فرمودند كه ناظر به جهات اجتماعي و سياسي و اينها بود و آن وقت ها هم مصادف شده بود با اوايل جريان نهضت روحانيت و حمله كماندوهاي شاه به مدرسه فيضيه و گاهي مطالبي مي فرمودند ارتباط پيدا مي كرد با اين مسائل و گاهي هم همين طوري كه شما اشاره فرموديد به مسائل ولايت و خلافت اميرالمؤمنين (ع)و مسائل شيعه و يك سري مطالبي را بيان مي فرمودند.
من خودم گاهي تعجب مي كردم كه آقا مثلاً ما كه سنّي نيستيم كه اين مطالب را براي ما بيان مي كنيد، كسي درباره آن شك ندارد ، ته دلم اين جور
مي گفت و نمي فهميدم سرّ اينكه ايشان اين قدرروي اين مطالب تكيه مي كنند چيست. بعدها در اين دهه هاي اخير كاربرد آن فرمايشات ايشان برايمان روشن شد، مثلاً گاهي مي فرمودند كه خوب است اگر يك وقت با برادران اهل تسنّن ارتباط پيدا كرديد اين جوري بحث كنيد، يادم هست( حالا اين مطلب شايد بيش از چهل سال قبل است ما درس فقه نزد ايشان مي خوانديم ،بحث طهارت كه تمام شد مكاسب و خيارات را هم ما خدمت ايشان خوانديم، مي فرمودند كه شما وقتي با اهل تسنّن مواجه شديد نياييد بحث خلافت اميرالمؤمنين را مطرح كنيد، بحث را از اينجا شروع كنيد بگوييد كه همه اهل تسنّن در مسائل فقهي به چهار نفر مراجعه مي كنند ابوحنيفه و شافعي و مالك و ابن حنبل واينها يا مستقيماً شاگرد امام صادق بودند مثل ابوحنيفه و يا مع الواسطه شاگرد بودند و هر كدامشان درباره امام صادق بيانات جالبي دارند درباره اعتراف به فقاهت و اعلميت ايشان و مارأيت أفقه من جعفر بن محمد و از اين جور تعبيرها. شماها مي گوييد از اين شاگردهاي امام صادق تقليد مي كنيد. در واقع، وقتي از اين شاگردها تقليد جايز باشد از استادي كه خود اين شاگردها به فضل او اعتراف كردند تقليد نمي شود كرد؟! اين چه منطقي است، ما از استاد اينها داريم تقليد مي كنيم ما شيعه ها كارمان اين است كه از امام صادق تقليد مي كنيم، شما از ابوحنيفه تقليد مي كنيد از شافعي، بسيار خوب چرا اجازه نمي دهيد ما از امام صادق تقليد كنيم .آنها كه همه شان اعتراف دارند كه امام صادق افقه بوده وهيچ كسي نمي تواند اين را رد بكند اين منشأ اين مي شود كه آنهايي كه اهل انصاف باشند و واقعاً غرضي در كارشان نباشد تصديق كنند كه بله مي شود اين كار را كرد كمااينكه شيخ شلتوت اين كار را كرد وعمل به فقه شيعه را جايز دانست بلكه بعضي قوانين مصر در آن زمان بر اساس فقه شيعه تنظيم شد مثل مسأله طلاق، اهل تسنّن سه طلاقه در يك مجلس جايز مي دانند آنها بر طبق قانون شيعه آمدند طلاق را گفتند بايد در سه مجلس انجام بگيرد .
فرمودند از اين منطق وارد بشويد كه ما شيعيان از استاد اين امام هاي شما تقليد مي كنيم تا آنها منطقاً هيچ دليلي بر ردّ مذهب ما نداشته باشند ناچار باشند بپذيرند كه كار صحيحي مي كنيد ، وقتي اين كار صحيح شد و مذهب شيعه به عنوان يك مذهب رسمي شناخته شد آن وقت مطالعه كتابهاي ما براي آنها آزاد مي شود ، اگر اين كار بشود بسيار ما پيشرفت مي كنيم و الان مانعي كه هست و آن اين است كه كتاب هاي ما را مطالعه نمي كنند،وقتي اين كتاب ها مطالعه شد كم كم به حقانيت مذهب ما پي مي برند و اقلاً اين دشمني ها ديگر برداشته مي شود، خلاصه ايشان پيش از درس گاهي از اين جور مطالب مي فرمود، امروز ملاحظه مي فرماييد بعد از پنجاه سال كه از اين جريان گذشته ، من هنوز راهي بهتر از اين براي ارتباط با اهل تسنن پيدا نكردم، اين يك كار خيلي ساده اي است، هر راه ديگري آدم وارد بشود دست انداز دارد، حبّ و بغض ها و بدبيني ها تحريك مي شود امادر اين راه نه ، راه خيلي ساده اي و هيچ عكس العمل بدي ندارد هيچ تنشي ايجاد نمي كند و باعث ارتباط بيشتر و تدريجاً راهي مي شود براي اثبات حقانيت مذهب شيعه، اين يكي از راهكارهاي كلّي بود كه ما از ايشان ياد گرفتيم ولي همچنان اين سؤال برايمان باقي بود كه ايشان گاهي دليل مي آوردند كه واقعاً حق با علي بوده و چند تا از اين داستانها مثلاً از شرح ابن ابي الحديد و نهج البلاغه نقل مي كردند كه در كتابهاي خود آنها است جاهاي ديگر هست، ما مي گفتيم آخر ما كه شكي نداريم براي چه اينها را براي ما بيان مي كنند؟!
اماحالا متوجه مي شويم كه ايشان پيش بيني مي كرد كه يك روزي اين مسائل مورد نياز خواهد شد و كساني در ايران تشكيك مي كنند فرض كنيد من كنت مولاه فهذا علي مولاه، فكر مي كرد اين معنايش مولا يعني دوست او هستند، ايشان آن وقت نقل مي كرد كه اين معنا ندارد كه در يك چنين حادثه اي پيامبر علي را بلند كند وبگويد من دوست او هستم، اين همه تشريفات و مقدمات و چيزي كه در غدير اتفاق افتاد فقط براي اين بود كه پيغمبر بفرمايند او را دوست دارم شما هم دوستش داشته باشيد به عنوان يك امر عادي؟حالا ما مي فهميم كه اينها مورد حاجت هست و ايشان پنجاه سال پيشتر كأنّه امروز را مي ديد و به ما توجه مي داد كه روي اينها كار بكنيم.
س) مستحضر هستيد آن سلسله نوراني كه از مرحوم جودا شروع مي شود و ملاحسين قلي همداني و سيداحمد كربلايي و قبلش هم شيخ علي شوشتري گرچه يك عرفان منزوي مطرح مي شود اما وقتي در عمقش نگاه مي كنيم مي بينيم كه يك عرفان ستيز و يك تقواي ستيز هم در آن هست كما اينكه در همان دستورالعمل ملاحسين قلي همداني ايشان فرياد از تسلط كفّار بر بلاد و حاكميت دهريون وماديون دارندو همان نكاتي كه الان حضرتعالي به آن اشاره فرموديد تا شاگرداني مانند سيدعبدالحسين لاري و بافقي كه از مكتب سيداحمد كربلايي برمي خيزند، اين سلسله نوراني خودشان در مقاطع حساس وارد عرصه سياست شدند حتي در دستورالعمل هاي اخلاقي شان بيان كردند، يك جا جمله اي از حضرتعالي هست و بسيار جمله زيبايي است و دوست داريم اين را بشكافيم كه چگونه از نظر اين مكتبي كه علامه طباطبايي و بعد آقاي بهجت ادامه دهنده همان هستند حضرتعالي فرموديد كه بزرگترين مشوّق بنده لااقل در پرداختن به مسائل سياسي و اجتماعي ايشان بودند، دوست داشتيم در اين خصوص بيشتر توضيح دهيد.
ج) همان طور كه اشاره كردم در موقعي كه نهضت حضرت امام( رض) و نهضت روحانيت شروع شد و داستان مدرسه فيضيه و حمله كماندوها به مدرسه فيضيه در حضور مرحوم آيه الله العظمي گلپايگاني (رض) طلبه ها مورد هجمه واقع شدند بعضي ها را از بالاي پشت بام مدرسه فيضيه پرت كردند در رودخانه در مدرسه، مرحوم آقاي بهجت ضمن اظهار حساسيت و تأسف نسبت به اين مسائل اصرار مي كردند كه سعي كنيد اين حوادث را ضبط كنيد بنويسيد و ممكن است اينها چندي بگذرد فراموش بشود يا تحريف بشود و مؤكداً اصرار مي كردند كه نگذاريد اينها فراموش بشود و خود ايشان هم در مقام محكوم كردن اينجور كارها و زشتي و عظمت گناه و فجايعي كه انجام مي گرفت به صورت هاي مختلف يك نوع مسئوليتي براي خودشان مي دانستند كه اينها را زنده نگه دارند.
و همين كه ايشان اصرار مي كردند به هر حال ما هم روي علاقه اي كه داشتيم و مي دانستيم ايشان بي جهت به يك چيزي تأكيد نمي كنند از همان وقت ها به فكر اين افتاديم كه اين مسائل را دنبال كنيم چون بالاخره وقتي آدم بخواهد قضايايي را ثبت بكند و يادداشت بكند، بايد اطلاعات دقيق داشته باشد، ناچار بايد حضور داشته باشد بپرسد تحقيق كند تا دقيقاً ثابت بشود يعني واقعيت آن طور كه هست ثبت بشود و جلوگيري بشود از تحريف ها .
روز به روزوقتي جريانات مبارزات داغتر مي شد و مزاحمتي كه براي روحانيون و منبري ها و زندان و تبعيد و اينها پيش مي آمد به اين مناسبت ها ايشان هم اشاراتي مي فرمودند يا اشاره اي كه مثلاً چه بايد كرد ، گاهي حرفهاي خيلي ساده ايشان مي توانست فتح بابي باشد براي يك نوع فعاليت و بعضي از دوستاني كه در درس ايشان شركت مي كردند بخاطر همين تأكيدات ايشان رفتند سراغ فعاليت هاي اجتماعي و سياسي، بخصوص در بخش كارهاي تبليغاتي و فرهنگي، يعني مبارزاتي كه از آن زمان شروع شد به رهبري حضرت امام و ساير مراجع يك بعدش ضعيف بود و آن بعد تبليغاتي و فرهنگي اش بود و اتفاقاً ايشان روي اين بعد از مبارزات تكيه مي كردند، ما را سوق مي دادند به اينكه اين جهتش را جبران كنيد تقويت كنيد و همين باعث شد كه ما در اين فعاليت ها در حدّ توان و بضاعت خودمان شركت كنيم و بخصوص به بعد تبليغاتي و فرهنگي اش اهميت بدهيم.
اينكه من عرض كردم محرّك من در شروع اين فعاليت ها همين جهت بود كه ايشان تأكيد مي كردند براي تقويت بعد فرهنگي و تبليغاتي مبارزه، ما هم روي حسن ظنّي كه به فرمايشات ايشان داشتيم اين را يك وظيفه مؤكدي براي خودمان مي دانستيم و در حدّي كه ازعهده ما برمي آمد دنبال مي كرديم.
س) حضرتعالي كه در مجلس خبرگان تشريف داشتيد نقل است كه يك مرتبه حضرت امام مجلس خبرگان را به حضور در درس اخلاق آيه الله بهجت دعوت كردند. اگر خاطره اي در اين خصوص داريد بفرماييد .
ج) آنچه من نظرم هست اين است كه مرحوم آيه الله مشكيني (رض) كه رئيس مجلس خبرگان بودند نقل مي فرمودند كه ما خدمت حضرت امام شايد هم گفتند بارها براي مسائل اخلاقي و اينها مطرح كرديم و گفتيم به كي مراجعه كنيم در اين گونه مسائل و ايشان مي فرمودند به آقاي بهجت مراجعه كنيد، عرض مي كرديم ايشان نمي پذيرند اباء دارند از اينكه مثلاً به اين عنوان شناخته بشوند و مطرح بشوند و اينها، امام مي فرمودند كه باز مي فرمودند به ايشان مراجعه كنيد اصرار كنيد.
مرحوم امام كس ديگري را به اين عنوان معرفي نكردند . بنده هم از مرحوم آقا مصطفي (ره)شنيدم كه مي گفتند كه حضرت امام نظر خاصي به آقاي بهجت دارند و گاهي براي بعضي حاجات و مشكلاتشان به ايشان ارجاع مي دادند، حالا نمي دانم ذكر اين مطلب چه اندازه بجاست ، جناب آقاي مسعودي كه توليت آستانه حضرت معصومه(س) را داشتند ايشان بخاطر اينكه اهل خمين بودند و به منزل امام، زياد رفت وآمد داشتند نقل مي كردند كه بارها اتفاق افتاد مشكلي براي امام پيش آمد يا بيماري سختي مثلاً بستگانشان داشتند، ايشان مرا مي فرستادند پيش آقاي بهجت كه برو ببين آقاي بهجت چه مي گويند و مكرّر اتفاق افتاد كه ايشان مي فرمودند برويد قرباني كنيد گاهي يكي گاهي دو تا گوسفند قرباني كنيد و من بلافاصله به دستور آقاي بهجت وبا پيشنهاد حضرت امام مي آمدم پيش فلان قصابي و گوسفند مي گرفتم.
مرحوم آقامصطفي راجع به مقامات معنوي ايشان نقل مي كردند ، بنده هم بلاواسطه از خود آقامصطفي شنيدم كه مي فرمودند امام معتقدند آقاي بهجت خيلي مقامات عاليه معنوي دارند و حتي در ذهنم هست كه اين تعبير را كردند كه ايشان موت اختياري دارد، اين را مرحوم آقامصطفي از امام درباره آقاي بهجت نقل مي كرد.همچنين اين داستان را افراد موثقي نقل كردند. حالا يادم نيست آقامصطفي نقل كردند يا كس ديگري كه يك وقتي امام متوجه شده بودند كه آقاي بهجت از لحاظ مسائل مادّي در تنگنا هستند، آن موقع مرحوم امام با مرحوم آقاي بروجردي رابطه خيلي نزديكي داشتند . مرحوم آقاي بروجردي تازه به قم تشريف آورده بودند و حضرت امام يكي از عناصر اصلي در تثبيت مرجعيت ايشان و اقامت ايشان در قم بودند.
ايشان از آقاي بروجردي يك هديه اي را براي آقاي بهجت گرفته بودند. وقتي آورده بودند ،آقاي بهجت قبول نكردند و ايشان هم خيلي نگران شده بودند كه حالا من از آقاي بروجردي به عنوان اجبار كمك گرفتم بروم پس بدهم زشت است سوء تفاهم مي شود چه كارش بكنم.
بالاخره يك راهي به نظرشان رسيده بود كه ايشان از مال خودشان به آقاي بهجت تقديم كنند و آن را خودشان بردارند آن را كه از آقاي بروجردي گرفته بودند، حالا من نمي دانم به چه صورتي اين راه را انتخاب كرده بودند، بالاخره آقاي بهجت هديه از شخص امام را از مال شخصي شان قبول كرده بودند اما اينكه از وجوهات بود و از مرحوم آقاي بروجردي گرفته بودند ايشان اين را نپذيرفتند، اين نقلي است از آن وقت.
س) اشاره اي فرموديد به اينكه كرامت واقعي مرحوم آيه الله بهجت در حقيقت همان منظومه فكري و نظام فكري بود كه بر اساس آن، رسالت و تكليف خودش را تعريف كرده بود، اگر بخواهيم اين را براي نسل كنوني باز كنيم و يا تدوين كنيم بايد روي چه مؤلفه هايي انگشت بگذاريم در زندگي اين بزرگمرد، چون حضرتعالي آن بعد كتوم بودن ايشان را مطرح كرديد و فرموديد كه اصلاً به غير از اين چند سال اخير ايشان روي اين مسأله مطرح نشده بود، كدام يك از ويژگيهاي ايشان را ما بايد در بين نسل جوان تبليغ كنيم و خود ما هم روي آن تأسي كنيم؟
ج) بنده خيال مي كنم چيزي كه در زندگي ايشان كاملاً بيّن بود و هر كس اندكي با ايشان معاشرت پيدا مي كرد يا از فرمايشات ايشان استفاده مي كرد متوجه مي شد اين بود كه ايشان تمام سخنانشان و رفتارشان روي يك محور متمركز بود وآن اينكه تقرب به خداي متعال يا كمال حقيقي براي انسان جز در سايه اطاعت خدا و عمل به دستورات شريعت حاصل نمي شود.
تكيه كلام ايشان انجام واجبات و ترك محرمات بود. هركه از ايشان مي پرسيد چه بايد بكنيم چه دستور اخلاقي شما توصيه مي كنيد محورش همين بود انجام واجبات ترك محرمات، تكيه كلام ايشان در تمام مدتي كه ما خدمت ايشان
مي رسيديم و گاهي صحبت از مسائل اخلاقي و معنوي مي شد، مسلّمات شريعت بود، اين مطلب را بارها تكيه مي كردند كه اگر ما آنچه از شريعت مي دانيم عمل كنيم خدا آنچه لازم باشد به ما خواهد فهماند، لزومي ندارد كه بگرديم دنبال يك چيزهايي كه خيلي مجهول هست و يك اسراري هست كساني مي دانند هيچ كس نمي داند، مي فرمودند هرچه در شريعت بيشتر روي آن تأكيد شده، آيات قرآن و روايات ،بيشتر به آن تأكيد كرده دليل آن است كه آن راه ،راه تقرب به خداو مهمتر و مؤثرتر است.
ما براي اهميت رفتارهايمان بايد ببينيم خدا و پيغمبر به چه مطلبي بيشتر اهميت دادند، اين باوركردني نيست كه يك راهي براي تقرب به خدا باشد و آن را خدا اختصاص داده باشد به يك اشخاص خاصي بصورت يك سرّي نزد يك كسي باشد خداي متعال از همه بيشتر علاقه دارد كه مردم به او نزديك بشوند، اصل دستگاه نبوت و انبياء و ائمه را براي اين قرار داده كه هرچه بيشتر مردم او را بشناسند و به او نزديك بشوند به او راه پيدا كنند، آن وقت چطور ممكن است آنكه مهمترين راه است آن را مخفي كند از مردم، اين معقول نيست.
حتماً آن چيزهايي كه در شرع بيشتر به آن اهميت داده شده آنها مقرّبيتش بيشتر است، آن چيزهايي كه بيشتر نهي شده و تأكيد شده معلوم مي شود كه آنها خيلي انسان را از خدا دور مي كند تكيه كلام ايشان اينها بود، اما در بين مقوله هاي ديني و عبادي چيزهايي كه ايشان خيلي به آنها اهميت مي دادند اصل نماز و توسل به اولياء خدا مخصوصاً توسل به سيد الشهداء و وجود مقدس ولي عصر ارواحنا فداه اينها را به صورت هاي مختلف تأكيد مي كردند.
اما اينكه يك رمز و راز خاصي باشد و به صورت سرّي بايد به يك كسي بيان كرد ،ايشان نه تنها چنين كاري نمي كردند كه نفي مي كردند، به هر صورت استدلال مي كردند كه چنين چيزي نيست و اين براي اين است كه ما دنبال اين مي گرديم كه براي نزديك شدن به خدا يك راه كوتاه ميانبري پيدا كنيم كه با خواسته هايمان بسازد، دلمان مي خواهد دلخواه خودمان عمل كنيم يك ذكري هم بگوييم كه اين ما را به خدا نزديك كند، اين مال تنبلي ماست والا راه همان است كه خودش فرموده.
گاهي مي فرمودند اگر آدم به همان چيزهايي كه مي داند وبه مسلمات شرع عمل كند اگر لازم بشود در يك موقعيتي يك كاري انجام بدهد خدا از هر راهي باشد از راه يك انساني ،يك عالمي، جاهلي يا بچه اي حتي اتفاقي قضيه اي راه را به او نشان مي دهد.فرض كنيد آدم در كوچه دارد مي رود مي بيند كاغذ افتاده مچاله شده براي اينكه اسم خدا در آن باشد برمي دارد وقني مي خواهد ببيند كه اين چيست ،مي بيند آن چيزي راكه به درد او مي خورد خداي متعال در همان كاغذ مچاله شده براي او مهيا فرموده، گاهي ممكن است آدم از يك كسي اتفاقاً يك حرفي بشنود او دارد براي خودش حرف مي زند اما آن راهي باشد كه خدا از همان راه به آدم نشان مي دهد كه چه كار بايد بكند.
ايشان داستاني در همان وقت هايي كه ما مي رفتيم خدمت ايشان، نقل كردند كه هم سبك تربيت ايشان را نشان مي دهد و هم اين نكته اي كه اشاره كردم خداي متعال از چه راهي آدم را راهنمايي مي كند روشن مي شود. منزل ايشان در انتهاي بن بستي بود كه يك طرفش منزل ايشان بود و يك طرف منزل يك شخصي بود كه همسايه نزديكشان بود. دو سه تا بچه كوچك بودند از آن منزل مي آمدند و
مي نشستند كنارمنزل و در واقع اين زاويه مشترك بين منزل آقاي بهجت و منزل همسايه بود.
بچه ها مي نشستند آنجا روي سكو بازي مي كردند، يك روز ما رفتيم درس ايشان با يك حالت بشّاشي فرمودند كه من امروز يك چيزي از اين بچه ها ياد گرفتم، تقريباً حاصلش را من به زبان خودم عرض مي كنم عين عبارت هاي ايشان يادم نيست اما مضمونش اين بود ما تعجب كرديم آقاي بهجت از يك بچه اي كه بازي مي كردند سر كوچه چي ياد گرفته.فرمودند من اينجا نشسته بودم داشتم مطالعه مي كردم يك فقيري آمد درب منزل و به اين بچه ها گفت كه برو از مامانت ناني چيزي براي من بگير بياور، آن بچه گفت كه برو از مامانت بگير، اين فقير گفت كه من گرسنه هستم احتياج دارم تو برو به مامانت بگو يك چيزي به من بدهد، دوباره خيلي صريح گفت برو از مامانت بگير، دو سه مرتبه اين تكرار شد تا اين فقير بالاخره ديد نه اين بچه ها از جايشان بلند نمي شوند رفت دنبال كارش.
آنكه من ياد گرفتم اين است كه اگر ما خدا را به اندازه مامان حساب
مي كرديم به اندازه اينكه اين بچه مي فهمد كه هرچه مي خواهد از مامانش بايد بگيرد، اگر اين را ما ياد مي گرفتيم كه هرچه مي خواهيم برويم از خدا بخواهيم بار ما بسته مي شد، مشكل ما اين است كه خدا را كاره اي نمي دانيم نمي رويم سراغ او، اين را مي فرمود من از يك بچه ياد گرفتم، خوب حالا براي تعليم ما اين را
مي فرمودچرا كه مقام ايشان خيلي بالاتر از اين حرف ها بود ولي منظورم اين بود كه خدا گاهي از راه يك بچه چيزي به آدم مي آموزد اگر به آنچه ما مي دانيم عمل كنيم خدا بلد است به ما بفهماند كه چه كار بايد بكنيم.
س)برداشت ما از فرمايشات شمااين است كه آيه الله بهجت در حقيقت بنيانگذار يك مكتب جديدي نبود بلكه همان سيره و سلوك معصومين عليهم السلام را احيا كردند و در اين عصري كه عرفان هاي كاذب دارد رشد مي كند دكّه ها و دكان ها دارد باز مي شود باز هم وجود مقدس آقاي بهجت به نوعي پيامي براي معضلات امروز بود.
ج) مرحوم آقاي بهجت براي خودشان كأنّه يك رسالتي قائل بودند كه در مقابل خرافات و دكان داري هايي كه در اين زمينه وجود دارد و كساني به نام عرفان و مسائل اخلاقي و قطبي و مرشدي و اين حرفها دكان داري مي كنند و مردم را سرگرم مي كنند براي خودشان يك رسالتي قائل بودند كه با اينها مبارزه بكنند منتها مبارزه مثبت، يعني به جاي اينكه بگويند فلان كس دارد خطا مي كند يا فلان فرقه چنين و چنانند ايشان اين جهت را بيان مي كردند كه راه صحيح، پيروي از اهل بيت و عمل به دستورات شريعت است راه ديگري نيست.
به طور كلي ساير فرقه ها و راه ها و بدعت ها و همه اينها را نفي مي كردند به صورت مبارزه مثبت يعني با تثبيت اينكه راه فقط پيروي از اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين هست، ساير چيزها را نفي مي كردند و شايد اين روز را مي ديدند ، آن وقت ها البته فرقه تصوف و اينها بود ولي اين عرفانهاي كاذب به اين وسعت نبود اينها تازه رواج پيدا كرده هرگوشه اي يك كسي يك مغازه اي باز كرده و شايد به خاطر همين ها بود كه ايشان اين مسأله را خيلي روي آن تأكيد مي كردند كه تنها عمل به دستورات شرع، انجام واجبات و ترك محرمات است كه انسان را مي تواند به سعادت برساند و از ويژگي هاي ايشان اين بود كه هميشه در فعاليت ها جنبه مثبت را تقويت مي كردند يعني به جاي اينكه يكي يكي با اين مكاتب انحرافي و خرافي مبارزه بكنند و اسم ببرند آن مكتب غلط است و فلان است، در مقابلش آن جهت مثبت را ارائه مي دادند كه اينها صحيح است و ما بايد اين جوري رفتار بكنيم.
س) حضرتعالي سالها در خدمت ايشان بوديد هم در نماز بركاتي ايشان شركت كرديد ،هم دردرس و محفل انس ايشان شركت مي كرديد آيا شخصيتي مانند آقاي بهجت با آن هروله هر روزش از مسجد تا حرم بي بي و زيارت عاشورا خواندنش كه يادآور توحيد و تولي و تبري است براي نسل هاي آينده، آيا يك چنين شخصيتي قابل تكرار هست يا نه ؟
ج) اولاً بايد اعتراف بكنم كه حضور بنده آن سالها در درس ايشان هيچ دليلي بر اينكه بنده لياقت استفاده از ايشان را داشتم نيست و خيلي متأسفم و بايد اعتراف بكنم كه علي رغم اينكه بيش از پانزده سال من مرتب در درس ايشان شركت مي كردم در امور معنوي و اينها لياقت استفاده از بهره هاي معنوي ايشان را نداشتم، در حد همين چيزهايي كه شنيدم و نمونه هايش را برايتان نقل كردم در همين حدها بود والا من اگر لياقت داشتم در ظرف اين پانزده سال اقلاً يك تكاني خورده بودم يك قدمي برداشته بودم كه متأسفانه روز به روز بر گناهانم افزوده شده و بارم سنگين شده.
اما نسبت به معرفت مقام ايشان حقيقت اين است كه دهان بنده كوچك تر از اين است كه راجع به چنين شخصيتهايي اظهار نظر بكنم كه اينها در چه مقامي هستند و كسي مثل آنها هست يا نيست، آنچه من به طور كلي از آموزه هاي امثال مرحوم آيه الله بهجت و منابع فرمايشاتشان( آيات و روايات)استفاده كردم اين است كه در هيچ حالي ما حق نداريم نااميد بشويم از وجود بندگان خاص خدا و خدا ذخائري دارد در ميان بندگانش كه همه را معرفي نمي كند، اولياء خدا مستور هستند، گاهي مسائلي اقتضاء مي كند كه بعضي هايشان شناخته بشوند به اندازه اي كه مردم لياقت استفاده دارند.
شايد اساتيد مرحوم آقاي بهجت وكساني كه اساتيد ايشان را ديده بودند فكر مي كردند بعضي از اساتيد كسي مثل آنها پيدا نخواهد شد، ما هم باور نمي كرديم كه آقاي بهجت چنين مقاماتي را دارند يعني به عنوان يك بچه اي كه آشنا شده بوديم و ايشان را به عنوان يك آدم متديّن و متعبّد مي ديديم ،اما معلوم شد ايشان مقاماتي دارند كه به حسب حدس و گمان ما كمتر كسي به اين مقامات نائل شده و خود اينكه آدم بتواند پنجاه سال اين مقامات خودش را كتمان كند اين چيزي شبيه معجزه است، جاي اين دارد كه خيلي روي اين تأمل بشود.
آنچه بعدها به طور يقين ثابت شد اين است كه ايشان از آغاز تكليفش چيزهايي را داشته كه ما بعد از هفتاد سال به آن نمي رسيم يعني من بيش از شصت سال از تكليفم مي گذرد و هميشه هم دلم مي خواسته كه در اين راه ها پيشرفتي بكنم اما به آنجايي كه ايشان روز اول تكليفش رسيده بوده نرسيدم، به فرض اينكه آخر عمرم برسم تازه شصت سال از ايشان عقبم و حالا اين تازه چيزي است كه به عقل من مي رسد، اختلافات مراتب اولياي خدا چيزي نيست كه به اين سادگي ها قابل شناختن باشد، كي مقامش بالاتر است چقدر بالاتر هست اينها اثباتش خيلي آسان نيست.
ظهور كرامات و اين چيزها خيلي دليل نمي شود، عرض كردم تا چند سال اخير چيزي از ايشان ظاهر نمي شد اما هيچ از مقامش كم نبود، خيلي مقامات عالي داشت ولي هيچ ظهوري نداشت و نمي گذاشت كسي متوجه بشود، شايد كسان ديگري هم باشند كه خدا يك چنين تفضلاتي به آنها فرموده ما نمي شناسيم.
اين كه قضاوت بكنيم هيچ كس مثل ايشان نخواهد شد يا حتي الان هم وجود ندارد يك چنين ادعايي از دهان بنده خيلي بزرگ تر است ، ولي مي شود گفت در بين كساني كه مي شناسيم لااقل در اين زمان كسي به پاي ايشان نمي شناسيم و خيلي بعيد مي دانيم به اين زودي ها كسي مثل ايشان پيدا بشود.
اما به ضرس قاطع آدم بگويد نخواهد شد و يا نيست ،اين يك ادعايي است كه از امثال بنده برنمي آيد، اين كسان ديگري مي خواهد كه خودشان از اين نمد كلاهي داشته باشند، مايي كه پياده ايم و از اين دريا پايمان هم تر نشده حق نداريم در اين مسائل اظهار نظر كنيم.
س)در رابطه با حفظ مسأله شريعت شما اشاره اي داشتيد يك جا هم ما مطالعه اي داشتيم كه ايشان حتي در ارتباط با خانواده طلاب هم وقتي چيزي را مي فرستادند ،آن شريعت را كاملاًمراعات مي كردند كما اينكه در رابطه با شما در يك جايي كه ايام مبارزه تشريف داشتيد همسر خودشان را فرستادند. در اين باره اگر توضيحي داريد بفرمائيد.
ج) بله حدس ما و شايد بيش از حدس، يقين كه ايشان نه تنها واجبات و محرمات را و مستحبات و اينها را حتي المقدور رعايت مي كردند آداب شرعي و اجتناب از مكروهات را هم از نظر دور نمي داشتند و شايد بشود گفت كه موردي پيش نمي آمد كه عملاً بشود مستحبي را بجا آورد جايش باشد و ايشان اقدام نكنند يا مكروهي را بشود از آن اجتناب كنند و ايشان اجتناب نكنند.
نمونه هاي زيادي در طول سالهاي زياد اتفاق افتاده كه من ديدم و همه اش يادم نيست ولي يك موردي كه خيلي براي من جالب توجه بود همين نكته اي است كه اشاره فرموديد. ما يك وقتي در جريانات بعضي مسائل و فعاليتهاي سياسي با دوستان تصميم گرفته بوديم كه يك مدتي متواري بشويم،از جمله آيه الله مشكيني مدتي به اردبيل تشريف بردند ، بعضي دوستان ديگر جاهاي مختلف رفتند، بعضي ها هم زنداني بودند كه به هر حال آن ارتباطهاي پنهاني اين اجتماع يا اين هيئت كشف شد و بالاخره با توصيه بعضي كساني كه در خود زندان بودند ما بنا گذاشتيم كه چندي در قم نباشيم. چندماهي من به اطراف يزد و رفسنجان و آنجاها رفتم، آن وقت ها ما يك زندگي طلبگي ساده اي داشتيم و آنچنان هم نبود كه اگر ما نباشيم ، كسي رسيدگي به وضع خانواده مان بكند . بعد از چندي شايد پنج شش ماه گذشته بود از آن موقعيت، خانواده ما گفتند كه يك روز همسر حضرت آيه الله بهجت منزل ما تشريف آوردند ويك كيسه برنج با مبلغي پول دادند به ما، و من تعجب كردم ايشان منزل ما را از كجا مي دانستند و اينها وقتي مي رفتند پشت سر ايشان نگاه كردم ديدم سر كوچه آقازاده شان ايستاده است.
حاصل جمع اين اطلاعات اين شد كه مرحوم آقاي بهجت مبلغي پول و
يك كيسه كوچك برنج كه مي شد حمل بكنند اين را توسط آقازاده شان فرستاده بودند درب منزل ما ولي براي اينكه مرد با خانواده ما تماس پيدا نكند همسرشان را هم فرستاده بودند كه وقتي مي خواهند تحويل بدهند خانمشان تحويل داده باشند. و اين براي من سؤال شده بود كه چرا آقازاده شان اين هدايا را نياورده بود خانواده ما نتوانسته بودند اين را تحليل بكنند كه اين سرّش چه بود، همان يك بار هم همسر ايشان تشريف آورده بودند درب منزل ما، بعدها من متوجه شدم كه يكي از مكروهات اين است كه وقتي مرد خانواده اي درمسافرت است ،كراهت دارد كه مرد ديگري در آن منزل برود و با همسر او صحبت كند، يكي از مكروهات اين است كه اگر كاري هم دارد حتي المقدور مرد با آن خانمي كه شوهرش نيست صحبت نكند و ايشان براي اينكه اين كارمكروه انجام نگيرد ،آقازاده و همسر شان را فرستاده بودند مخصوصاً كه همسرشان منزل ما را هم بلد نبودند آقازاده شان آن امانت را حمل كرده وسر كوچه داده بود به مادر خود و خودش رفته بود سر كوچه ايستاده بود و خانم آورده بودند آن مبلغ را به همسر ما مرحمت كرده بودند.
آن وقت من متوجه شدم كه ايشان وقتي مي خواهد يك كمكي براي كسي بكند تمام آداب شرعي و مستحبات و مكروهاتش را هم رعايت مي كند كه مبادا يك مكروهي در اين جريان انجام بگيرد، حالا اگر مكروهي هم بود براي ايشان مكروه نبود. اما راضي نبودند حتي فرزند ايشان هم مبتلا به انجام مكروهي در اين جريان شوند. اولياي خدا چقدر ظرافت در رفتارها را رعايت مي كنند و اين نكته هاي ظريف و آدابي كه در شرع مقدس وارد شده و رعايتش باعث تقرّب هاي جهشي مي شود چه ارزشي به كارها مي بخشد. بله اين مكتب آقاي بهجت است يعني مكتب اهل بيت (سلام الله عليهم اجمعين) با رعايت تمام احكام واجب و مستحب و ترك محرمات و مكروهات.
س)درپايان اگر نكته خاصي داريد بفرماييد.
ج) بنده چيز خاصي به نظرم نمي رسد عرض بكنم آنهايي هم كه گفتم اتلاف وقتي بود براي شما يا كسان ديگري كه بشنوند ولي اگر بنا باشد توصيه بكنم به همان چيزي توصيه مي كنم كه آقاي بهجت به ما ياد دادند و آن توسل به اولياي خدا و در اينجا مخصوصاً براي ما قمي ها و ساكنين قم توسل به بارگاه حضرت معصومه(س) كه ولي نعمت همه ما هستند و بركاتشان شامل حال همه شيعيان مي شود و در درجه اول ما مسئوليت بيشتري براي شكرگزاري اين نعمت و استفاده از اين بركات و خدا محبت ما را نسبت به اين خانواده و نسبت به شخص حضرت معصومه(س) بيشتر كند و ما را مشمول عناياتشان قرار بدهد .

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14