(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 27 اردیبهشت 1390- شماره 19928
PDF نسخه

بفرماييد شام روي آنتن!
خشت اول
غوره و مويز و قانون
از آب گذشته!
نقد سوم
ساعت 25
بوي بارون



بفرماييد شام روي آنتن!

هيچ كس تنها نيست...اشتباه نكنيد ما براي همراه اولي كه در پايتخت هم نقاط كور دارد و آنتن نمي دهد اما به جايش هرماه آبونمان و ماليات و ...مي گيرد، تبليغ نمي كنيم؛ داستان امروز ما قصه دنباله داري است كه آرام و بي صدا همه را گرفتار كرده و كسي هم زياد به فكر نيست. قصه امواجي سمج و سرسخت كه خوب بلدند راه خود را پيدا كنند و نيازي به شاهراه ندارند؛ مثل آبي كه در جريان است و هيچ گاه متوقف نمي شود و هيچ مانعي بر سر راه خود نمي بيند، راه خودش را مي يابد بي آنكه در بزند تا عمق گنجه هاي زيرزميني و بر فراز برج هاي سر به فلك كشيده نفوذ مي كند. امواج نامرئي جذابي كه همچون مغناطيس پايان ناپذيري تو را سحر مي كند و كم كم معتادش مي شوي. حالا ديگر تو در هيپنوتيزم اين امواج گرفتار شده اي و او هرچه طلب كند، برايش فراهم مي كني...حالا ديگر بايد اعتراف كرد كه آنتن ماهواره براي خيلي ها ـ بيشتر در پايتخت البته ـ از لوازم اصلي منزل محسوب مي شود؛ در زمانه اي كه ما همچنان در حال ساخت برنامه هاي ميزگردي دهه شصتي براي سركوفت زدن به خودمان هستيم كه ما عقبيم! نكته جالب قضيه اينجاست كه همه مسئولان باربط و بي ربط بار ها و بار ها نسبت به هجوم اين شبكه ها هشدار داده اند؛ اما در عمل چيزي نديديم شما اگر ديديد به ما اطلاع دهيد و جالب تر اينكه رسانه ملي ما به عنوان مهم ترين سپر دفاعي در برابر اين امواج به جاي رفتار عملي متقابل؛ شابلوني در دست گرفته و مشابه برنامه هاي آنها را براي مخاطب داخلي تدارك مي بينند؛ بي آنكه به اين نكته فكر كنند وقتي داستان كپي برداري در كار باشد؛ خب مشتري عاقل اصلش را مي خرد!
تحريريه نسل سوم
خوب بلديم غر بزنيم
بياييد با هم همايش هاي يك سال گذشته را، نشست ها و مناظره ها و سمينارهاي مرتبط با جنگ نرم رسانه اي و رفتارهاي رسانه اي در قبال اين كارزار مدرن را مرور كنيم. همه اش را مي شود در دو عبارت خلاصه كرد؛ آنها كه مسئوليت دارند: بيش از فلان هزار سايت و شبكه عليه ما در حال فعاليتند و چه و چه و چه! آنها كه مسئوليت ندارند: بيش از فلان هزار سايت و شبكه عليه ما در حال فعاليتند و چه و چه و چه.
بله تفاوت اين دو عبارت اولا در لحن بيان است كه اولي به صورت خبري و با تعجب آن را بيان
مي كند و دومي آن را به شكلي انتقادي و طلبكارانه آن را عنوان مي كند. و ثانيا اولي در
«چه و چه و چه» به كمبود بودجه و كم كاري مديران قبلي و تلاش بنيادين براي آينده كه به زودي جواب نمي دهد اشاره دارد و دومي در همين «چه و چه و چه» برنامه هاي داخلي را مسخره
مي كند، مديران را بي سواد
و بي اطلاع و بي مشورت
مي خواند و آينده را شديدا از دست رفته ترسيم مي كند. شك نداشته باشيد تا صدسال آينده هم خروجي همه همايش هاي ما در كشور در همين دو جاده است با كمي نوسان. بالاخره سالهاست شغل ما اصولا رفتن به اين همايش هاست! دست بر قضا مشخص
مي شود كه ما فقط بلديم غر بزنيم و بگوييم آنها چه كردند و ما چه ها كه نكرديم...همين!
گريه و موش و رضاي خدا
نسل ما حتي اگر بيننده پروپا قرص شبكه هاي ماهواره اي باشد، مي داند كه امواج ارسالي آنها محض رضاي خدا و آگاهي بخشي و حمايت از ما نيست، اين حداقل دانايي نسل ما بايد باشد كه اميدواريم باشد. از سوي ديگر شبكه هاي فارسي زبان در سه جبهه؛ حمله خود را براي تغيير سبك زندگي جوان امروز آغاز كرده اند.
از ميان شبكه هاي خبري BBC نسبت به صداي آمريكا حرفه اي تر عمل مي كند البته حكايت اختلاف اين دو شبكه همان حكايت اختلاف قديم انگليس و آمريكاست كه هميشه اين انگليسي ها بودند كه با سياست تر از رقيب آمريكايي خود عمل كرده اند. مردم با تماشاي اين شبكه ها با حجم زيادي از اخبار و اطلاعاتي راست و دروغ مواجه مي شوند كه گاه از سوي رسانه هاي داخلي پوشش داده نمي شود كه البته اشتباه استراتژيك رسانه ملي است در زمانه اي كه ملت تشنه دانستن هستند چه بهتر كه خودمان خوراك خبري آنها را تامين كنيم.
حكايت شبكه هاي فيلم و سريال با شبكه هاي خبري متفاوت است. آنها با شناختي كه از مخاطب ايراني دارند و متاسفانه در بسياري از مواقع جلوتر از مديران پرمدعا و گاه كم سواد اتاق هاي فكر رسانه ملي مان رفتارسنجي مخاطب ايراني را رصد كرده اند، دقيقا همان بخشي از سرگرمي و تفريح را در اختيار خانواده هاي فارسي زبان مي گذارند كه به آنها نياز دارند. شبكه فارسي وان اعلام كرده كه بيش از 15 ميليون بيننده در ايران دارد .
اما شايد نوك حمله اين لشكر همان شبكه هاي مستندگونه باشند كه با انواع و اقسام مستندهاي علمي و مسابقات و برنامه هاي سرگرمي خود؛ نياز سليقه هاي مختلف را برآورده مي كنند. اين شبكه ها از روش غيرمستقيم براي جذب مخاطب استفاده مي كنند. امروز از زبان بعضي ها
مي شنويم كه مي گويند شبكه «من و تو» را تماشا مي كنند حال آنكه واقعيت چيز ديگري است يعني مرغ همسايه غاز است. او در اين شبكه ها نه خلاقيت تصويري بسيار بالايي را مشاهده مي كند و نه همذات پنداري جغرافيايي و معنوي با برنامه ها برقرار مي كند اما از آنجا كه بي تحركي و كليشه تلويزيون و راديو را در داخل ديده با هر پديده نويي همچون يك معجزه مغناطيسي برخورد
مي كند و به سرعت جذب آن
مي شود و اين نقطه تاسف بار داستان است كه آنها بدون هيچي، مخاطب رسانه ملي را قاپ مي زنند! برهوت رسانه اي ما ميدان را به آنها داده است و...در يك جمله «از ماست كه بر ماست...»
لطفا بخش مربوط به همايش ها و غرزدن هاي دائم را دوباره بخوانيد؛ الان بهتر جواب
مي دهد.
40 ميليون دلار؛ هزينه «بفرماييد شام»
برنامه «بفرماييد شام»
برنامه اي اجتماعي است كه هفته اي چهار شب از شبكه «من و تو» پخش
مي شود و با درنظر گرفتن يك رقابت ايرانيزه شده در خارج از ايران و استفاده از يك هنر ايراني، مخاطب خود را پيدا كرده است. در اين برنامه هر شب يكي از اعضاي گروه مسابقه ـ هر هفته يك گروه ـ به آماده كردن پيش غذا، دسر و شام مبادرت كرده و سه شركت كننده ديگر با حضور در منزل او و صرف اين خوراكي جات(!) به او امتياز مي دهند كه در نهايت، برنده مسابقه به1000 پوند دست مي يابد.
اما چرا؟ قيمت يك سمند براي يك دست غذاي خوش مزه؟ اين همه داستان است؟ ...«وزارت خارجه انگليس و آمريكا
هدايت كننده اصلي تلويزيون هاي ماهواره اي فارسي زبان هستند و بودجه كلان اين شبكه ها را تامين مي كنند»...اين خبر را پايگاه اينترنتي اخبار روز وابسته به گروهك هاي ضدانقلاب مقيم آلمان منتشر كرده و با اشاره به
بي رونقي شبكه هاي ماهواره اي داراي گرايش سياسي نوشته است: «امروز حتي تلويزيون هاي سياسي مانند صداي آمريكا هم دريافته اند كه مخاطب براي اخبار و تحليل هاي سياسي پاي آنان نمي نشيند بنابراين تلويزيون «فارسي1» و «من و تو» براي جلب مخاطب دلزده از فضاي سياسي راه اندازي شدند. فارسي1 با پخش سريال هاي مطرح جهاني به صورت دوبله شده ـ با بدترين كيفيت البته ـ مخاطباني را جذب كرد اما به دليل همين جنبه سرگرمي صرف، آرام آرام دچار يك فرودستي در جذب مخاطب شد. «من و تو» تجربه مشابهي است كه به بخش سبك زندگي غربي و شوهاي تلويزيوني و...
مي پردازد و به نوعي آشتي ميان ايرانيان مقيم خارج كه شايد سال به سال همديگر را نبينند و جوياي احوال هم نشوند،
مي پردازد...يك برنامه بسيار كم هزينه و كم خرج اما هوشمندانه...
«اين شبكه در تملك دو ايراني به نام كيوان عباسي و مرجان عباسي است و دفتر مركزي و استوديوي آن در شهر لندن واقع است». اخبار روز اضافه مي كند: «بخش عمده اي از بودجه
شبكه هاي من و تو، يك و دو را وزارت امور خارجه انگليس مي دهد. رابط اين افراد نيز فردي به نام «مك وولين» است كه به عنوان مدير و يكي از مشاورين ارشد اين گروه فعاليت مي كند و با همكاري وي، وزارت امور خارجه انگليس بودجه راه اندازي اين دو شبكه را تامين كرده است. اما براي سال 2011 با همكاري عباسي پدر، يك بودجه هنگفت 40 ميليون دلاري را از محل بودجه امنيتي و هجوم رسانه اي آمريكا براي ايران (در پنتاگون) دريافت مي كند. براساس گزارش ها بودجه40 ميليون دلاري اين شبكه در حقيقت 40 برابر بيشتر از بودجه شبكه اسطوره اي فارسي1 است».
قورمه سبزي يا سبزي قورمه
واقعا قابل قبول است كه وزارت خارجه انگليس سرمايه سنگيني را براي بهبود دست پخت ايرانيان مقيم خارج هزينه كند؟ يا اين ابتداي راهي است كه در انتها به جاده سياست گذاري هاي كلان عليه كشورمان منتهي مي شود؟ ماجرا خيلي ساده است؛ شما نزديك غروب و يا ساعتي از شب گذشته از ترافيك سنگين خيابان ها و خسته از يك روز كاري به منزل رسيده ايد. كار خاصي نداريد جز تماشاي تلويزيون، خوردن شام و استراحت. شبكه اول سيما تا ساعت 10 شب كه شايد سريال خوبي پخش كند، چيزي ندارد. شبكه دوم سيما مدت هاست چيزي ندارد و به اسم شبكه كودك ضعيف ترين برنامه هاي زنده و مرده را روي آنتن
مي فرستد. شبكه سوم سيما اغلب در حال پخش فوتبال است و سريال طنز هم ندارد و خيالش راحت است كه فوتبال زنده پخش مي كند فارغ از اينكه ماهواره كامل تر همين فوتبال را پخش
مي كند! شبكه چهارم سيما كه كلا چيزي براي ذائقه مخاطب عام ندارد ـ نه كه فكر كنيد براي مخاطب خاص دارد ها...خير! ـ شبكه پنجم سيما هم يا در نيمه شب كبري 11 دارد و يا با جناب هاشمي در حال اجراي
مسابقه نفس گير
«زنگ بزن، اس ام اس بده، با ما باش» سكه ببر است.
باقي شبكه ها هم محلي از اعراب براي مخاطب عام ندارند. نهايت پس فردا تابستان مي شود يك «نرگسي»، «گاوبازاني»، «دلخراشاني»، «رازدارني» چيزي پخش مي كند و خلاص! اصلا كنداكتور پخش هم كشك. براي همين مي شود يكدفعه 5شنبه ساعت 10 هر 4شبكه در حال پخش فيلم هستند و باقي
شب هاي هفته بايد خودت را بكشي تا... پس حق بدهيد كه او وقتي به خانه رسيد، مستقيم برود سراغ آنتن!
آنتني كه خودش هم مي داند واقعا چيز خاصي ندارد اما شادي و سرگرمي را توامان براي شماي خسته و دلزده از
سياست بازي هاي فراگير و مشكلات عديده، هديه مي آورد. نكته جالب اينكه محمد صالح علا گفت و گويي با هفته نامه سروش كرده و در بخشي از اين مصاحبه درباره اين برنامه گفته است: «شنيده ام كه در تلويزيون فارسي زبان يك برنامه پخش مي كنند كه چهار نفر دور هم جمع مي شوند و
قورمه سبزي درست مي كنند و به هم راي مي دهند يعني ما
ايراني ها اين قدر غيرخلاق و دور از ايده هاي نو هستيم؟ من بسيار درباره تمدن قورمه سبزي و امپراطوري آش رشته صحبت كرده ام. كتاب آشپزي مستطاب نجف دريا بندري اصلا دنيايي وسيع از فرهنگ و تمدن ايراني است. در اين برنامه فرهنگ و تمدن ايراني زير سوال مي رود. چهارنفر به نوبت مهمان يكديگر مي شوند اما به محض اينكه از خانه بيرون مي آيند سوار يك ماشين مي شوند و به خاطر پول شروع به غيبت و بدگويي از همديگر مي كنند. اين ماشين بايد به جهنم برود».
آمار ها چه مي گويند
حدود 17هزار شبكه باز و بدون محدوديت وجود دارد كه شامل 380 كانال خاص موسيقي، 252 كانال كودك و نوجوان و 74 شبكه مد است؛ در اين ميان بيش از 40شبكه فارسي زبان وجود دارد كه مضامين سياسي، فيلم و سريال، شو و موسيقي و تبليغ كالا را در بردارد. آنچه مسلم است درصدي از مردم تهران ماهواره مي بينند و ميانگين تماشاي آن دو ساعت در روز است در اين ميان جالب است بدانيد كه تماشاي برنامه هاي علمي زير5 درصد است. ( اين را گفتيم كه پسر خاله و دختر عمو سرتان شيره نمالند كه ماهواره بد نيست؛ مدل استفاده ازش بده! ماهواره كلي برنامه علمي داره و اينا...) از آن طرف اما تماشاي فيلم و سريال بيش از 50 درصد بيننده دارد و در ميان شبكه هاي فارسي زبان شبكه «فارسي 1» 50 درصد بيننده، « PMC » نزديك به
40 درصد و ساير موارد 10 درصد است و شبكه خبري « BBC » فارسي نيز بين شبكه هاي سياسي بيشترين بيننده را دارد.
سهم ما؛ ميله هاي رنگين
بازار رقابت داغ است؛ شبكه هاي خبري روز به روز بهتر مي شوند و جامعيت خود را بيشتر مي كنند و بي طرفي را ظاهرا در دستور كار خود قرار مي دهند؛ ما اما در اينجا دنبال اين هستيم كه در 24 ساعت 26 ساعت برنامه مشاركتي توليد كنيم و تا
مي توانيم عرصه را بر برنامه هاي انتقادي و خلاقانه تنگ كنيم....
اينجاست كه تك برگ ها رو مي شود؛ صدا و سيماي ما براي جلب مخاطب و در رقابت با
شبكه هاي ماهواره اي مجبور است كه جذابيتهاي بصري خود را افزايش دهد و چاره اي نيست جز اينكه مثلث ها و مربعهاي عشقي، بازيگران زيبا روي با گريمهاي تند، نمايش مدهاي عجيب و غريب و...محتواي اصلي سريال ها و فيلم هاي ما مي شود. رسانه ملي با اين رفتار و تغيير ذائقه مخاطبان در حقيقت به شبكه هاي ماهواره اي مدد
مي رساند و براي آنان مخاطب مي سازد چرا كه در مسابقه ساخت سريال به علت محدوديت هاي عرفي و ديني كه ما داريم بالاخره ما بازنده ايم و بايد جايي توقف كنيم و مخاطبان تشنه ما راهي ندارند جز اينكه براي ارضاي نيازي كه ما برايشان متصور شديم به ماهواره ها پناه ببرند. يعني كپي كاري ما كار دستمان مي دهد و سهم رسانه ملي از مخاطب ملي مي شود
ميله هاي رنگين پايان برنامه ها.
خب بعدش؟
قرار است انتهاي گزارش ما چه بخوانيد؟ همين كه ما انتقادهاي خود را همراه با آمار و ارقامي مطرح كرديم كافي است؟ همين كه خودمان را خالي كرديم بس است؟ نكته اصلي همين جاست. بارها پيش آمده كه از خود پرسيده باشيم خب بعد از اين همه انتقاد چه بايد گفت؟ اين طور كه مي شود مثل اين اعتراض هاي دانشجويي كه فقط براي مسئولان خط و نشان مي كشند و دائم مطالبه دارند اما از راهكاري و معبر جديد خبري نيست...
داستان پايان گزارش خيلي ساده است؛ شوراي
سياست گذاري و يا اتاق فكر
رسانه ملي ما اولا بايد مملو از نظرات و سلايق متنوع و مختلف باشد. جلسات بر اساس كار كارشناسي برگرفته از نياز روز مخاطب باشد؛ نيازسنجي و مخاطب سنجي دستور اصلي توليدات همه بخش ها باشد و... ثانيا به شدت با برنامه هاي
كليشه اي كه در دهه 50 از تلويزيون پخش
مي شده و هم اكنون نيز همچنان با همان فرم و محتوا در حال پخش است؛ از كنداكتور توليد و پخش حذف شود و ثالثا در نيازسنجي از مخاطب به عنصر «بومي» سازي توجه ويژه بشود كپي از آنتن ماهواره مطمئنا كارگشا نيست!
رسانه ملي بايد و بايد و بايد بفهمد كه مخاطب امروز شديدا به برنامه هاي اجتماعي نيازمند است و مي خواهد خودش را در رسانه ببيند؛ متاسفانه بايد بگوييم كه در صداوسيماي ما؛ براي برنامه هاي حوزه جوانان؛ پيرمردها تصميم گيرند و براي برنامه هاي مثلا سياسي داغ و حساس؛
جوان ها...همين مي شود كه برنامه هاي سياسي مان به شدت ضعيف و سطحي و جهت دار
مي شود : و مخاطب گريز : و برنامه هاي حوزه جوانان به شدت كسل كننده و خميازه آور... حالا چه توقعي داريم وقتي بنده نسل سومي در رسانه ملي سهمي ندارم؛ دائم پاي شبكه هاي مختلف اين رسانه بنشينم؟ واقعا يعني مديران ارشد رسانه ملي
اين ها را نمي دانند؟
يك مثال ساده؛ سريال نوروزي «پايتخت» است؛ چرا مردم از اين مجموعه استقبال كردند؟ چون به راحتي بخشي از وجود خود يا همسايه و اقوام و دور و نزديك خود را در اين مجموعه مي ديدند و با حس همذات پنداري آن را با حساسيت دنبال مي كردند...
ماموريت؛ ممكن!
يادمان باشد كه ملت ما و محصولات نظام جمهوري اسلامي همواره توانايي خود را اثبات كرده اما چگونه و به چه شكل؟ اعتماد به نسل ما و هدف گذاري ملي نه سياسي؛ ماموريت دورزدن امواج ماهواره اي را به شدت آسان و ممكن مي كند اما خط كشي هاي سياسي و عدم استفاده از توانمندي هاي ذاتي و اكتسابي به صرف خارج بودن از دايره ما و سفارشي سازي در كنار جوگرفتگي
براي مثلا 13روز نوروز و خواب بلند مدت براي
3 ماه مخاطب را از حركت منظم پاي اين رسانه دور مي كند. البته زياد هم نبايد توقعي از رسانه ملي داشت؛ وقتي شوراي عالي انقلاب فرهنگي به عنوان قرارگاه اصلي فكر و فرهنگ؛ هر سه شنبه براي عزل و نصب روساي دانشگاه ها دور هم جمع مي شوند و براي تهيه نقشه مهندسي فرهنگي 6سال است در حال بحث و تبادل نظر هستند؛ واقعا از رسانه ملي توقع اتاق فكر تخصصي و كارآمد، به لطيفه مي ماند!

 



خشت اول
غوره و مويز و قانون

شنبه شب گذشته؛ شبكه سوم سيما مستند «مكث» را به ماجراي
كلاه برداري يك جوان از هنرپيشه هاي مشهور و نيمه مشهور كشور اختصاص داد؛ از مهران رجبي و پولاد كيميايي و امير جعفري گرفته تا الناز شاكردوست و حميد ماهي صفت و حتي نيكبخت واحدي. مسير مستند تهيه شده هم بر مبناي جعل عنوان جوان زبلي بود كه خود را برادرزاده سردار احمدي مقدم - فرمانده نيروي انتظامي-
جا زده بود و به دوستان مذكور گفته بود «كاري داشتين؛ مديونين به من نگين!»
مستند جالبي بود؛ ضمن اينكه نبوغ يك جوان 17 ساله را نشان
مي داد كه حالا 20ساله شده است و با انبوه شكايت هايي روبروست كه فصل مشتركي دارد: او ما را فريب داد!
شاكيان ويژه اين پرونده نيز يك حرف مشترك دارند؛ اينكه جوانك چه طور براي بازيگراني كه به گفته خود عمري است براي مردم، نقش بازي مي كنند؛ آن قدر خوب نقش بازي كرده كه همه او را «باور» كرده اند.
جالب اينكه از تهيه آرم طرح ترافيك تا كارت پايان خدمت و صفر كردن خلافي ماشين و تهيه گواهي نامه و شوكر و...همه نوع درخواستي به اين جوانك يك لا قبا سفارش شده بود!
شيوه كار او هم جالب بود؛ همه را با هم دست مي انداخت و از نام ديگران به خوبي براي جلب اعتماد آنها استفاده مي كرد؛ مثلا هنرمندان را با نام بردن از همكاران هنري شان در هتلي به صرف شام جمع مي كرد و بعد همزمان با تجار و سرمايه گذاراني قول و قرار مي گذاشت؛ آن جماعت از رفاقت و همنشيني اين جوانك با هنرمندان؛ و هنرمندان هم از رفت و آمد و نشست و برخاست آدم هاي با وجهه اجتماعي بالا با او، هشدار شك را از ذهن خود پاك مي كردند و با او طرح همراهي مي ريختند.
به هر ترتيب، جوانك به خوبي همه را سر كار گذاشته و مبالغ سنگين و سبكي از ايشان دريافت كرده و حالا هم دارد آب خنك اين عرق ريزان حرفه اي جعل و جهل را مي خورد اگر البته در زندان خودش را مامور مخفي اطلاعات جا نزند و با برخي از ماموران ساخت و پاخت نكند و ...
اما اين مستند دو نكته مهم و مستتر هم داشت:
اول اينكه، در كل مستند پخش شده ما هيچ تصوير روشني از فرد
ياد شده دريافت نكرديم؛ «كيست؟ چه كاره است؟ اهل كجاست؟ تحصيلاتش چيست؟ چرا خود را با اين نام معرفي كرده؟ چطور اين همه سال كسي او را دستگير نكرده؟ كجا زندگي مي كرده است و...» به عبارتي مختصات زندگي اين جوانك جاعل و نابغه هرگز براي مخاطب باز نشد. علتش را خوش بينانه مي گذاريم به حساب ناشي بودن كارگردان مستند!
نكته دوم كه به نظر مهم ترين بخش مستند پخش شده بود؛ روي ديگر سكه است؛ روايت داستان از زاويه اي ديگر. در اين مستند ما از زاويه ديد يك شهروند به كلاهبرداري يك جوان از هنرمندان نگاه كرديم؛ حالا اگر زاويه ديدمان را داناي كل قرار دهيم؛ داستان عوض
مي شود. به اين ترتيب كه با عرض پوزش بايد گفت هنرمندان ما
-بازيگران عنوان بهتري است البته : براي دور زدن قانون و پيمودن راه ميان بر غير قانوني؛ بدجوري آماده اند. اين البته براي همه مردم ما صادق است و تراژدي كوئست بهترين مصداقش. اما در اين مستند ما از هنرمندان فرشتگاني ساختيم كه انگار واقعا بي گناه بوده اند و تنها و تنها فريب خورده اند!
در حالي كه اگر اين افراد فريب خورده؛ در ذهن خود مي گفتند «ما اهل پارتي نيستيم و با مردم عادي زياد تفاوت نداريم كه بخواهيم از طريق پارتي و يا عوامل نفوذي كارمان را راه بيندازيم و يا براي راحتي خودمان و بدون عبور از معابر قانوني، يك اقدام غيرقانوني انجام دهيم» آن وقت اين اتفاقات هم نمي افتاد. كسي هم از كسي شكايتي نداشت و همه خوش و خرم...
داستان «رانت خواهي» در كشور ما و البته هر نقطه از عالم؛ يك معادله دوطرفه است؛ مانند بازار عرضه و تقاضا. تا تقاضاي دورزدن قانون و پارتي بازي نباشد؛ ميدان جولان براي اين گونه افراد هم وجود نخواهد داشت و يا مي توان اين طور گفت: تا زماني كه آدم ها در كشور ما دنبال راه ميان بر فوري و فوتي هستند و دنبال كارچاق كن و دلال و آشنا و البته دور زدن قانون؛ ميدان براي ويراژ اين جوان ها باز باز است. خدا كند قدر صندلي ها و اعتبار نام هايمان را بدانيم و براي خلافي ماشين و طرح ترافيك و...در جست وجوي آشنا و ميان بر نباشيم.
و البته يك نكته حاشيه اي كه با صداي آهسته مي نويسم: چه اتفاقي در مجاري قانوني افتاده است كه مردم از دور زدن و ميان بر به شدت استقبال مي كنند؟!
اين رشته البته سر دراز دارد و در همه حوزه ها ديده مي شود؛ در همين حرفه خودمان هم هستند آدم هايي كه از ميز خبرنگاري شان دنبال چه رانت ها كه نيستند...آفت شهرت است ديگر! تازه غوره هايي هم هستند كه هنوز مويز نشده ، در خيال رانت هستند و دنبال ميان بر ! كلا ما ملت ميان بر خواهي هستيم !
محسن حدادي

 



از آب گذشته!

از پله ها مي آيم بالا و بنر آبي »همه جا كربلاست« را مي بينم و عكس هاي ميدان لولو بحرين ... كه اميدورام ميدان التحرير مصر بشود...حال شب عاشورا را دارم و سنگيني و داغ همان شب را، آنجا كه فكر مي كني ديگر نبايد منتظر خواندن مداح باشي و حتي به يك كلمه روضه هم نياز نيست.
فقط به اين فكر مي كنم كه اگر امشب هم تمام شود و فردا شب حال شام عاشورا را داشته باشيم و دلتنگي شديد و آدم نداند كه با چه آرام شود... چه كنم؟ اين اولين شباهت امشب است با شب عاشورا. بحث منبر به ميانه رسيده است و من زياد حواسم نيست؛ بحث درباره عوامل دين گريزي است، حاج آقا مي گويد: چند روز پيش يه جووني تو دانشگاه اومد پيشم و گفت شما مي گين ازدواج، ولي من اگه الان بخوام نهاد مهم خانواده(!) رو تشكيل بدم نه پول دارم نه كار و نه سربازي رفتم ... حاج آقا در مورد حضرت موسي و ازدواج ايشان بحثي مطرح مي كند و بعد
مي گويد حضرت موسي گفت ربّ نّي ل ما أنزلت ليّ م ن خير فقير ...مي گيد براي مشكل ازدواج اين ذكر را زمزمه كنيد ...گويا يك نفر از ميان جمع مي پرسيد؛ مي شه دوباره بگين اين ذكرو؟! خنده جماعت كه بلند مي شود؛ منبري ادامه مي دهد «مثل اينكه دل سوخته زياده!»...
دقايقي بعد چراغ ها خاموش مي شود و ذكر مصيبت و ...مگر امشب شب عاشوراست؟ لرزه عجيبي بر جان مجلس افتاده است...گويا امشب ميهمان عزيزي داريم... مداح مي گويد: امشب ما هم تشييع شبانه مي كنيم كسي را كه نه نام دارد و نه نشان فقط اين افتخار را دارد كه داده است همه چيزش را براي اربابش، تمام دارايي اش همين است...و چه قدر شبيه مادرش است!
تابوت را وارد مجلس مي كنند؛ مي روم دنبالش، بلند بلند گريه مي كنند. فقط، فقط مي خواستم بگويم سلام ما را به مادرمان برسان، تو كه روسفيدي؛ براي ما دعا كن!
وداع مي كنيم همان طور كه مولا با تو وداع كرد همان طور كه تو با حسن و حسين وداع كردي...امشب همه چيزمان در هم آميخته شده است.. شبيه هم شده است... عاشورا... گمنامي... و تشييع شبانه ...دم مي دهند: يا حضرت زهرا...
صديقه كبري...و دوباره شبيه عاشورا مي شود وقتي كه دم
مي شود: مكن اي صبح طلوع!
اين عطر شهيد گمنام است كه در جغرافياي جان انسان ها؛ و در اتمسفر دلدادگي ظهور مي كند و آتش در نيستان وجود
مي اندازد...
زهرا بخشي نيا.قم

 



نقد سوم

كرسي آزاد انديشي سيري چند؟!
اين روزها؛ معروف ترين دانشگاه كشور؛ يعني دانشگاه تهران روزهاي شلوغي را مي گذراند. اجراي انواع برنامه هاي مشاركتي و غير مشاركتي در سالن هاي مختلف اين دانشگاه؛ نشان مي دهد كه براي خيلي ها؛ هنوز هم دانشگاه تهران؛ اولويت اول براي انجام خيلي كارها است!
يكي از اين خيلي ها؛ شهرداري به خصوص نهادي به نام خانه شهرياران جوان است. خود من با وجودي كه مدتي عضو آن بودم؛ خيلي از كاركرد اين نهاد سردرنياوردم؛ ولي گويا مديران ارشد خانه شهرياران جوان؛ روي همايش «جاي پا» حساب ويژه اي باز
كرده اند؛ چون ششمين دوره اين همايش؛ از روز شنبه در دانشگاه تهران آغاز شده است. جاي پا؛ همايشي است كه با اولويت دادن به افكار جوان ايراني و پرسش هاي او؛ سعي در برگزاري كرسي هاي آزاد انديشي دارد. هر دوره هم با محوريت يك عنوان خاص است. مثلاً دوره ششم با محوريت الگوي ايراني اسلامي پيشرفت؛ سعي مي كند مباحث خود را به دانشجويان ارائه كند.
اين ايده به لحاظ تئوري؛ بسيار سنجيده است. چه كسي است كه تاكيدات مقام معظم رهبري بر ايجاد و تعريف الگوي ايراني اسلامي پيشرفت نشنيده باشد؟ كدام استاد و دانشجويي است كه از فقر منابع دانشگاهي در حوزه مباحث علوم انساني اسلامي؛ گله نكرده باشد؟ اما آنچه اينجا جالب توجه مي نمايد؛ عدم استقبال دانشجويان از اين برنامه است!
مسئولان برگزار كننده؛ يكي از مهم ترين دلائل برگزاري اين نشست ها را، استقبال دانشجويان از كرسي آزاد انديشي اعلام كردند در حالي كه طبق مشاهدات عيني؛ نه تنها بسياري از دانشجويان خود دانشگاه تهران؛ از اين برنامه استفاده نكردند بلكه حتي
تشكل هاي دانشجويي نيز، چندان دل خوشي از برگزاري اين چنين همايش ها و نشست هايي ندارند.
و اما مهم ترين بحث كه همان كرسي هاي آزاد انديشي است... كرسي آزاد انديشي يعني يك استاد مي رود راجع به موضوع مورد بحث، كلي تحقيق و پژوهش مي كند و به يك تئوري مي رسد. بعد به صورت موافق و مخالف در يك نشست آن موضوع مورد تحليل قرار مي گيرد. بعد، دانشجويان شركت كننده هم كه راجع به آن موضوع علاقه مند هستند؛ ابراز نظر مي كنند و در نهايت به يك جمع بندي كلي رسيده و جمع بندي نهايي را منوط به تتبع بيشتر و بررسي هاي علمي تر مي كنند.
اما كرسي هايي كه ما در دوره قبل ديديم؛ بيشتر شبيه يك سخنراني بود! يعني خود سخنراني! آن هم با ايده هايي كه گاهي با بسياري از آموخته هاي قبلي چندان سازگاري نداشت. مثلا دكتر ابراهيم فياض ، به راحتي گفت كه سيدجمال الدين اسدآبادي يك فراماسونر بود! دوستان از او درخواست مدرك و دليل كردند و او هم گفت: خودتان بايد پيدا كنيد! بعدها كه دوباره نام سيدجمال به گوشم خورد؛ بحث روي روحيه ضداستعماري او و الگو قرار گرفتنش در انقلاب مصر بود!
به نظر مي رسد اين دوره جاي پا؛ هر چند مانند چند دوره قبلش به گروگانگيري ختم نشود؛ ولي عايدي علمي خاصي هم نخواهد داشت. زيرا وقتي از عبداللهي، مسئول دوره پنجم جاي پا، راجع به مهم ترين ضعف برگزاري اين سلسله نشست ها پرسيدم؛ جواب داد: «متاسفانه در چنين مسائل كلاني، اساتيد چه در حوزه چه در دانشگاه، بسيار عقب تر از بيانات مقام معظم رهبري هستند و هنوز نتوانسته اند فاصله خود را با جهش علمي، تنظيم كنند. ثمره اين رفتار در كتب درسي و افكار و انديشه هاي دانشجو و طلبه نمود دارد. شايد براي همين بود كه ما نتوانستيم به مفهوم واقعي، كرسي آزاد انديشي داشته باشيم.»
حرف هاي عبداللهي خيلي برايم قابل تأمل بود. اما وقتي دوره ششم هم مثل قبل كليد خورد، با خودم گفتم: احتمالا در اين 6ماه، بين اساتيد يك انقلاب علمي رخ داده كه دوباره اين بودجه كلان قرار است سر اين مساله هزينه شود! و شايد اين دوستان خيلي جلوتر از بيانات رهبري حركت مي كنند و در نتيجه آن عقب افتادگي قبلي را هم جبران مي كنند!

 



ساعت 25

در ميان موجودات از گاو بايد خيلي ترسيد؛ زيرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!
¤
لشكر گوسفندان كه توسط يك شير اداره مي شود، مي تواند لشكر شيران را كه توسط يك گوسفند اداره مي شود، شكست دهد.
¤
دنيا جاي خطرناكي براي زندگي است. نه به خاطر مردمان شرور، بلكه به خاطر كساني كه شرارتها را مي بينند و كاري درمورد آن انجام نمي دهند.
¤
بگذار عشق خاصيت تو باشد نه رابطه خاص تو با كسي...
¤
يادمان باشد بعضي هايمان شانس گفتن كلماتي را داريم كه برخي ديگر حسرتش را؛ مثل پدر، مادر و...
¤
مرد به اين اميد با زن ازدواج مي كند كه زن هيچ گاه تغيير نكند، زن هم به اين اميد با مرد ازدواج مي كند كه روزي مرد تغيير كند و همواره هر دو نااميد مي شوند.
¤
خود فريبي به اين صورت بيان شده است كه انگار روي ترازو ايستاده ايد تا خود را وزن كنيد، در حالي كه شكم تان را تو داده ايد.
¤
دانشگاه تمام استعدادهاي افراد از جمله بي استعدادي آنها را آشكار مي كند .
¤
هيچ گاه اميد كسي را نااميد نكن ، شايد اميد تنها دارايي او باشد.
¤
وقتي داري بالا مي ري مهربان باش و فروتن، چون وقتي كه داري سقوط مي كني از كنار همين آدم ها رد مي شوي.

 



بوي بارون

مرا گم كرده درخود شوق بازي با عروسك ها
خم و پيچ معما وار عطرآگين پيچك ها
غروب سرخپوش آخرين روز آخرين هفته
روند از شط چشمانم هراس آلوده، اردك ها
مزار خاطراتم آن طرف پشت اقاقي هاست
همان جايي كه درخاكش نمي رويند ميخك ها
در اين وادي كه قلب آدمي از روشني خالي ست
از آهن دائماً پرمي شود دامان قلك ها
دلم درياچه درد است و اقيانوس تنهايي
نگاهش مات راه كوچ بي هنگام لك لك ها
نمي دانم بخندم يا ببارم اشك بر حالم
شدم بازيچه دستان افسونكار دلقك ها
به گندم زار احساسم زده آفت، كلاغ رنج
نمي ترسد چرا ديگر كلاغي از مترسك ها؟...

آناهيتا تركمان

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14