(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه اول خرداد 1390- شماره 19932

چراغ راه
حكايت خوبان
آثار فسق (پرسش و پاسخ؟)
ملي گرايي افراطي و نژادپرستي جاهلي
ديدگاه
هتك شخصيت افراد ، ممنوع



چراغ راه

ارزش هاي فاطمي
قالت فاطمه (س): فجعل الله... والامر بالمعروف، مصلحه للعامه، و برالوالدين، وقايه من السخط، و صله الارحام، منسأه في العمر.
حضرت فاطمه(س) فرمود: خداوند امر به معروف را براي مصالح اجتماعي عموم مردم، و نيكي به پدر و مادر را براي مصون ماندن از قهر و غضب و عذاب الهي، وصله رحم، رسيدگي به خويشاوندان را براي فزوني عمر قرار داده است.(1)

1- احتجاج طبرسي، ج 1، ص 032.

 



حكايت خوبان

بهترين ويژگي زنان
از علي(ع) نقل شده است كه فرمود: ما نزد رسول خدا(ص) نشسته بوديم كه حضرت فرمود: به من بگوييد چه چيزي براي زنان بهتر است؟ هيچ كس نتوانست پاسخ دهد، تا اين كه همه متفرق شديم، من به نزد فاطمه(س) آمدم و گفتم كه چگونه حضرت سؤالي را مطرح نمود و
هيچ كس شناخت و آگاهي نداشت تا به آن پاسخ صحيحي دهد. فقالت: ولكني اعرفه، خيرللنساء ان لايرين الرجال ولايراهن الرجال فاطمه فرمود: ولي من جوابش را مي دانم، و آن اين است كه نيكوترين ويژگي و بهترين چيز براي زنان اين است كه نه مردان نامحرم او را ببينند و نه او مردان نامحرم را ببيند. بعد از اين پاسخ من به نزد رسول خدا (ص) بازگشتم و گفتم: اي رسول خدا(ص) از ما پرسيديد چه چيزي براي زنان بهتر است. بهترين چيز براي زنان آن است كه مردان نا محرم او را نبينند و او هم مردان نامحرم را نبيند.قال: من اخبرك فلم تعلمه و انت عندي؟ قلت فاطمه فاعجب ذلك رسول الله(ص) و قال: ان فاطمه بضعه مني. رسول خدا فرمود: چه كسي اين جواب را به شما داده، در حالي كه قبل از اين در نزد من بوديد و پاسخي نداديد. عرض كردم: يا رسول الله(ص) فاطمه(س) چنين گفت. حضرت با شگفتي شادمان شد و فرمود: فاطمه پاره تن من است.(1)

1- كشف الغمه، ج 2، ص 32

 



آثار فسق (پرسش و پاسخ؟)

پرسش:
مفهوم فسق چيست؟ و چه آثار و تبعاتي را درزندگي فردي و اجتماعي انسان دارد؟
پاسخ:
مفهوم فسق:
قرآن «فسق» را ضد ارزش و خطرساز معرفي مي كند. فسق و مشتقات آن 54 بار درآيات قرآن آمده است. فسق در قرآن به مفهوم ضد هدايت وخنثي كننده اهداف آيات وحي معرفي شده است. با توجه به اين ضديت، قرآن خطرهاي شومي كه لازمه فسق است بيان مي كند. دراينجا به بيان اهم اين آثارسلبي و خطرها مي پردازيم:
آثار فسق
1-فسق ، مانع هدايت
براي نوراني وروشن كردن يك فضا دوعامل لازم است: 1- از بين بردن موانع روشنايي 2- ايجاد مقتضي كه نوراست. درصورتي ازپنجره هاي ساختمان،نورخورشيد به داخل مي تابد و فضاي تاريك اتاق را روشن مي سازد كه روي شيشه ها مانعي براي عبور نورنباشد.اعضا و جوارحي كه بايد وسيله دريافت نور هدايت باشند اگر آلوده به نور ظلمت باشند، به جاي راهنمايي انسان درمسيرصحيح هدايت،او را به عمق تاريكي خواهد برد. به همين دليل، قرآن چندبار هشدار داده كه خدا گناهكاران را هدايت نخواهدكرد.«فتر بصوا حتي ياتي الله بامره والله لايهدي القوم الفاسقين» منتظر باشيد تا خداوند فرمانش را به ميان آورد و خداوند نافرمانان را هدايت نمي كند.(توبه -24)
همچنين قرآن كريم هدايت و فسق را در برابر هم قرارداده است: «فمنهم مهتد و كثير منهم فاسقون»آنگاه بعضي از آنان ره يافته و بسياري از آنان نافرمانند. (حديد-26)
2-فسق،مانع قبولي عمل
قرآن مجيد مي فرمايد:«قل انفقوا طوعا اوكرهالن يتقبل منكم انكم كنتم قوماً فاسقين»
بگو: چه با رغبت انفاق كنيد، چه با اكراه، هرگز از شما پذيرفته نمي شود، چراكه شما قومي نافرمان بوده ايد.(توبه -53)
گرچه ممكن است از آيه بعدي استفاده كرد كه دراينجا مقصود ازفسق، كفر است، درهر صورت، معصيت به قبولي اعمال آسيب مي رساند. قرآن تصريح كرده كه شرط قبولي كار، تقوا است:«انما يتقبل الله من المتقين» خداوند تنها از پرهيزكاران مي پـذيرد. (مائده 27)
3- فسق، مقدمه انكار وحي
قرآن كريم دراين زمينه مي فرمايد:«ولقد انزلنا اليك ايات بينات وما يكفربها الا الفاسقون» و به راستي برتو آيات روشنگري فروفرستاديم و جز نافرمانان كسي به آنها انكار نمي ورزد. (بقره 99) از اين آيه معلوم مي شود گناه چنان تاثيري دركافر دارد كه اگر زياد باشد مانع پذيرش حق براي او خواهد شد.برهمين اساس، قرآن بعضي از كفار را ازجهت نشنيدن حق، مرده معرفي مي كند «انك لاتسمع الموتي» (نحل-80) حتي دربعضي از آيات كفار را فاقد دل، گوش و بينايي مي داند:«لهم قلوب لايفقهون بها ولهم اعين لايبصرون بها ولهم اذان لايسمعون بها، اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون» آنان دلهايي دارند كه با آن درنمي يابند و ديدگاني دارند كه با آن نمي بينند وگوش هايي دارند كه با آن نمي شنوند، اينان هم چون چهارپايانند، بلكه گمراه ترند، اينان همان غافلان هستند.
طبيعت پيروي از شيطان وهواي نفس، آن است كه چنان فرد را به خود مشغول و فريفته مي كند كه از حقايقي كه اطرافش مي گذرد بي خبرمي ماند و ابزار ادراكش مانند قلب، گوش و چشم خاصيت خود را از دست داده، درغفلت مطلق به سرمي برد.
4- از بين رفتن اعتبار اجتماعي
ازضروريات زندگي اجتماعي، داشتن اعتبار اجتماعي است. از اين رو ايجاد و حفظ اين اعتبار بسيار لازم است. قرآن گناه را عامل از بين بردن موقعيت ارزشي انسان درجامعه مي داند:«يا ايها الذين امنوا ان جاء كم فاسق بنبأ فتبينو ان تصيبط قوماً بجهاله فتصبحوا علي ما فعلتم نادمين»اي مومنان! اگرفرد فاسقي خبري برايتان آورد، (درآن) بررسي كنيد. مبادا نادانسته به قومي زيان رسانيد، آنگاه به خاطر كاري كه كرده ايد پشيمان شويد.
نكته ديگري كه ازآخراين آيه استفاده مي شود، آن است كه پيروي از فاسق پشيماني مي آورد.
قبول نشدن شهادت فاسقان در دادگاه نيز دراثر ازبين رفتن اعتبار آنان است.
«ولايقبلوالهم شهاده ابدا اولئك هم الفاسقون»و ديگر هرگز شهادت آنان را قبول نكنيد و اينان همان فاسقانند.(نور-4)
5-خود فراموشي
ازنظر اخلاقي «فراموش كردن خويش» خطر سازترين پي آمد فسق است. به همين دليل در روايات اسلامي تاكيد فراواني برخودشناسي و معرفت نفس شده است.
قرآن فسق را عامل خود وخدا فراموشي مي داند و به همه هشدار مي دهد:
ادامه دارد

 



ملي گرايي افراطي و نژادپرستي جاهلي

حمزه رحيم زاده
يكي از ويژگي هاي انساني، علاقه طبيعي به زادگاه، خانواده، عشيره و نژاد است. از اين رو در آموزه هاي قرآني يكي از حقوق طبيعي افراد، بقا و سكونت در زادگاه و عدم جواز اخراج از وطن و زادگاه دانسته شده است؛ چنان كه يكي از آموزه هاي تربيتي قرآن نيز ايجاد بهترين شيوه ارتباطي با خانواده به مفهوم كوچك و بزرگ آن است. اين گونه است كه صله رحم به عنوان يكي از آموزه هاي دستوري اسلام، اين ارتباط را در چنان جايگاهي قرار مي دهد كه يكي از پيامدهاي طبيعي آن افزايش عمر معرفي شده است.
با اين همه، از آن جايي كه هر امري داراي كاركردهاي طبيعي و غيرطبيعي مي باشد، اين امور نيز مي تواند به شكل افراطي و تفريطي از مجراي طبيعي آن خارج شود. بدين معني كه امري مثبت و سازنده به عنوان امري بازدارنده و منفي عمل مي كند و آدمي و جامعه را با انواع بحران هاي حقوقي، اخلاقي، اجتماعي و رواني مواجه مي سازد. به عنوان نمونه گونه افراطي علاقه و حب وطن و نژاد به شكل ملي گرايي بروز و ظهور مي كند كه به جاي آن كه جامعه را به سوي كمال و اعتدال سوق دهد، به سوي كژي و زشتي ها مي كشاند و انسانيت را به قربانگاه مي برد و حقوق انساني ديگر جوامع بشري و نژادهاي انساني را تباه و ضايع مي كند. اين جاست كه آموزه هاي قرآن همچنان كه به مبارزه با هر امر افراطي و تفريطي ديگر مي رود به مبارزه با ملي گرايي و نژادپرستي مي رود و آن را به نقد مي كشد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با مراجعه به برخي از آموزه هاي قرآني، ديدگاه قرآن را در اين حوزه بررسي و تبيين نمايد. با هم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.
نقد نژادپرستي عربي به عنوان مصداق
آموزه هاي قرآني در هر امري بر اعتدال و استوا تأكيد دارد؛ زيرا اعتدال بر پايه نظام عدالتي است كه هستي بر پايه و مدار و محور آن بنياد گذاشته شده است. از جمله اين امور مي توان به علاقه طبيعي و حبي انسان به وطن اشاره كرد كه حتي برخي از روايات معتبر، آن را مصداق و جزيي از ايمان برشمرده است. به اين معنا كه ايمان در انسان مراتبي دارد كه مرتبه اي از آن در علاقه انسان به اموري از جمله خانواده و وطن، بروز و ظهور مي كند. انسان فاقد عاطفه و احساس نمي تواند داراي ايمان باشد، زيرا ايمان چيزي جز حب و علاقه نيست چنان كه از امامان معصوم(ع) نقل شده است «ليس الايمان الاالحب». بر اين اساس كسي كه به خانواده و وطن خويش علاقه مند است درجه اي از ايمان را داراست.
علاقه و محبت انسان به وطن به عنوان يك امر طبيعي، از حقوقي است كه خداوند براي انسان درنظر گرفته و در آموزه هاي قرآن بر آن تأكيد كرده است. خداوند در آيات 85 و نيز 217 سوره بقره مي فرمايد كه از يهوديان پيمان گرفته شده بود كه اهل وطن را آواره نكنند، زيرا اخراج و آواره كردن مردم از سرزمين و ميهن خود، ازنظر حقوقي، جرم و از نظر شرعي گناه است. براساس همين حق طبيعي جواز سكونت مردم در زادگاه و وطن است كه اخراج پيامبر(ص) از مكه به عنوان يكي از جرم هاي مشركان مكه مطرح مي شود و خداوند ايشان را سرزنش كرده و مجازات در حق آنان را روا مي شمارد. (توبه، آيه13 و نيز ممتحنه، آيه9)
خداوند در آيه217 سوره بقره اموري چون آواره سازي مردم و فتنه گري را بدتر و زشت تر از قتل برمي شمارد تا اين گونه نشان دهد كه برخي از حقوق بشري نسبت به برخي ديگر از اولويت بيشتر و اصالت فزون تري برخوردار است و رعايت آنها اوجب واجبات مي باشد.
از گزارش هاي قرآني برمي آيد كه برخي از اقوام و نژادها در برخي از رفتارها نماد مي شوند. از اين رو يهوديان در خود برتربيني و نژادپرستي همانند عرب ها هستند. اين دو قوم كه در حقيقت از يك نژاد سامي و پسر عموهاي يكديگر و از فرزندان حضرت ابراهيم(ع) هستند، داراي خصلت هاي همانند نژادي مي باشند. اين گونه است كه در مسير افراط قرار گرفته و دوستي وطن و خانواده و عشيره و قوم در ايشان به شدت تشديد شده و به شكل تعصب كوركورانه و عصبيت درآمده است، به طوري كه حتي بسياري از حقوق انساني و مباني اخلاقي و حقوق عقلاني و عقلايي را تباه و ضايع مي كنند تا نژادپرستي خود را حفظ كنند.
در آموزه هاي قرآني به قوم عبري و عرب به عنوان قومهاي نژادپرست توجه داده شده است و از مؤمنان خواسته شده است تا مسيري را كه عرب هاي جاهلي در عصر جاهليت پيموده اند، طي نكنند و در مسير وحدت امت باشند و به جاي علاقه هاي نژادپرستي افراطي، برادري ايماني را اصالت بخشند كه بر مدار محبت به امت مي باشد؛ زيرا امت به گروه هاي انساني هم اعتقاد اطلاق مي شود كه ازنظر نژادي و قومي و زباني مي توانند متفاوت باشند.
تحليل قرآن از نژادپرستي افراطي عبري و عربي، بدين خاطر است كه امت اسلام در چارچوب و مدار ديگري شكل گيرد و حركت نمايد و محور دوستي و محبت را برادري ايماني قرار دهد. لذا به نقد نژادپرستي جاهلي اعراب مي پردازد تا تبيين و توصيه هاي مناسب را در اين زمينه ارايه دهد.
نژادپرستي جاهلي عرب
عرب در فرهنگنامه به كسي اطلاق مي شود كه زبان وي عربي باشد. در برخي از روايات آمده است كه «من تكلم بالعربي فهو عربي؛ هركه به زبان عربي سخن گويد، عرب است. بر اين اساس عربيت، قوم و نژاد نيست بلكه زبان است. چنين چيزي را مي توان درباره قوم سياه هوسا بيان كرد؛ زيرا هوسايي ها و نيز بانتوها در آفريقا يك قوم و نژاد و قبيله نيستند بلكه هوسايي يا بانتويي زبان هاي فراگير در ميان سياهان از اقوام و نژادهاي مختلف است. همچنين زبان عربي، زبان اقوام و نژادهاي بسياري مي باشد.
با اين همه، نمي توان از اين مسأله بي توجه گذشت كه عرب ها در گذشته بويژه عصر نزول قرآن، از سه تيره اصلي عدنان، قحطان و قضاعه بودند. عدناني ها فرزندان اسماعيل بن ابراهيم(ع) بودند چنان كه عبري ها فرزندان اسحاق بن ابراهيم(ع) مي باشند. مي گويند كه قحطاني ها همان فرزندان سام بن نوح(ع) بوده و قضاعه نيز فرزندان قعدبن عندان و يا مالك بن حمير بودند. (جمهره انساب العرب، ص7 و بلوغ الارب في معرفه احوال العرب، ج1، صص8تا11)اين سه تيره را عرب تابعه مي گويند؛ زيرا طبقات عرب ها را چهار طبقه دانسته اند كه عبارتند از: عرب عاربه، عرب مستعربه، عرب تابعه و عرب مستعجمه. (همان پيشين) اين بدان معناست كه نمي توان حكم واحدي براي نژاد يا اقوام عربي زبان بيان كرد. از اين رو عربيت را به زبان عربي مي شناسند و ملاك و معيار در عربي بودن، نژاد نيست بلكه سخن گفتن به زبان عربي است. با اين همه، عرب زبان ها، از يك نوع تعصب شديد برخوردارند؛ زيرا زبان خويش را فصيح و شيوا و شيرين مي دانند و صاحبان ديگر زبان ها را گنگ و عجم مي شمارند. از آن جايي كه نخستين ارتباط آنان با آريايي هاي ايراني فارس زبان بوده است، هر غير عرب زبان را عجم ناميدند؛ زيرا عجم به معناي فرزندان جمشيد شاه است كه در ادبيات از وي به جم ياد مي شود چنان كه درباره جام جم به معناي جام جمشيد شاه بسيار سخن به ميان آمده است. اين واژه بعدها به معناي كساني كه زبان ايشان قابل درك نيست و گنگ مي باشد و از فصاحت و بلاغت سودي نبرده به كار رفته است.
از همين تعبيري كه عرب زبان ها در حق غير عرب زبان ها به كار برده اند مي توان درصد نژادپرستي آنان را در دوره جاهليت دانست. به اين معنا كه نخست مراد از واژه عجم، ايرانيان و دولت هخامنشي و فرزندان جمشيد شاه بوده ولي در ادامه يك معنا و بار منفي يافت و به معناي گنگ به كار رفت تا وجه تمايز ميان عرب زبان هاي شيوا و شيرين گفتار با غير عرب زبان هاي گنگ و غيرفصيح و بليغ باشد.
خداوند در آياتي چند به اين تعصب و عصبيت عربي در دوره جاهليت اشاره و آن را نقد مي كند. در آياتي از جمله 198 و 199 سوره شعراء و 44 سوره فصلت و 31 سوره زخرف، قوم عرب را كساني مي شمارد كه در نژادپرستي راه افراط را مي پيمايند و همين خصلت مانع جدي در پذيرش حق از سوي آنان به شمار مي رود. به اين معنا كه نژادپرستي موجب مي شود تا به سادگي و آساني حقايق ناديده گرفته شود و حقوق ملت ها و انسان ها سركوب و ضايع شود. اين گونه است كه گرايش هاي شديد نژادي و تعصبات قومي عرب ها موجب شد تا تن به حقايق قرآن و آموزه هاي نبوي نسپارند و در حق خود و آموزه هاي قرآني و پيامبر (ص)، ظلم و ستم روا دارند.
تعصبات نژادپرستي باعث مي شود هر چيزي را كه در ميان خود مي يابند، برتر و درست و حق جلوه دهند و هر آن چه در ديگران مي يابند نقصان و زشت بر شمارند. از اين رو تفاخرطلبي و فخرفروشي به داشته ها و ناداشته ها در ميان چنين مردماني امري طبيعي و عادي جلوه مي نمايد. اين كه خداوند در آيات 1 و 2 سوره تكاثر به تفاخرطلبي شديد عرب ها اشاره مي كند از آن روست كه نژادپرستي در ميان ايشان به گونه اي تشديد شده بود كه حقايق را ناديده مي گرفتند و براي خود افتخارات واهي مي ساختند و حتي با مراجعه به گورستان ها و بلندآوازه ساختن شاعران و بزرگان خويش مي كوشيدند تا اين افتخارات ملي را به گونه اي جلوه دهند كه برتري آنها را بيان كند.
بي گمان تعصبات قومي و نژادپرستي افراطي دوران جاهلي عرب ها موجب شده بود كه نسبت به حقايق هستي، رفتاري نادرست و غلط در پيش گيرند و نسبت به حقايق بهانه جويي كنند و از پذيرش آن خودداري ورزند. در اين راستا عرب هاي مشرك در دوره پيامبر (ص) همواره بهانه جويي مي كردند و به هيچ راه راست نمي رفتند. خداوند در آياتي از جمله 8 و 38 سوره انعام و 20 سوره يونس و 12 سوره هود و 7 سوره رعد و آيات ديگر به اين خصلت عرب هاي جاهلي اشاره مي كند.
آثار ملي گرايي و نژادپرستي افراطي
ملي گرايي و نژادپرستي افراطي داراي پيامدها و آثار زيانبار بسياري است. خداوند در آياتي چند به اين پيامدها و آثار توجه داده است تا آدمي با آگاهي نسبت به آثار مخرب و زيانبار تعصبات قبيله اي و نژادي و ملي، از مسير حق بيرون نرفته و واكنش درستي نسبت به اين مساله از خود بروز دهد.
خداوند در آيه 135 سوره نساء و نيز 8 سوره مائده از مهم ترين آثار و پيامدهاي ملي گرايي و نژادپرستي افراطي را، انحراف از عدالت بر مي شمارد. با نگاهي به رفتارهاي خويشان متعصب در ادارات و مراكز دولتي و قضايي مي توان اين معنا را به سادگي دريافت. در سطح بالاتر در عرصه ملي و بين المللي نيز ملي گرايي و نژادپرستي موجب مي شود تا حقوق طبيعي ديگر اقوام و ملت ها ناديده گرفته شود و نسبت به آنان ظلم و ستم روا داشته شود.
از نظر قرآن، تعصبات ملي و نژادي، سدي در برابر حق گرايي رشد افراد است. اين مطلبي است كه در آياتي چون 170 سوره بقره، 78 سوره يونس و 22 سوره زخرف به آن پرداخته شده است.
همين حق ناپذيري و عدالت گريزي موجب مي شود تا به سادگي انسان براساس تعصبات ملي و نژادي تن به خشونت دهد و حق طلبان و عدالت خواهان را به شدت سركوب كند. چنين رفتاري را قرآن بارها در اقوام مختلف گزارش كرده است. از اين رو بسياري از قتل هاي اصلاح جويان و عدالت خوا هان تاريخ چون پيامبران و اولياي حق به سبب حق ناپذيري و عدالت ستيزي برخاسته از تعصبات نژادي و قبيله اي رخ نموده است. (مريم، آيات 42 و 46 و انبياء، آيه 78 و زخرف، آيه 22)
تعصبات همچنين موجب تقليد كوركورانه از سنت هاي آباء و اجدادي (بقره، آيه 170 و مائده، آيه 104 و آيات بسيار ديگر)، گمراهي و حركت در مسير باطل (مومنون، آيات 53 و 54 و فرقان، آيات 41 و 42)، گناه و رفتارهاي مجرمانه (اعراف، آيه 28 و شعراء آيات 198 تا 200)، ممانعت از شناخت حق (مومنون، آيه 24 و هود، آيه 91)، كشتن بي گناهان از جمله دختران معصوم (نحل، آيه 58 و زخرف، آيات 16 و 17)، ممانعت از ايمان (يونس، آيه 78) و ايجاد مراكز ديني و مذهبي و تخريب آن ها (فتح، آيات 25 و 26) مي شود، لذا خداوند به اشكال مختلف خواهان مبارزه با ملي گرايي و نژادپرستي افراطي در هر شكل و شمايلي است.
بي گمان بسياري از كشتارها و جنگ ها و بي عدالتي ها در صحنه جهاني در طول تاريخ، ريشه در همين گرايش هاي افراطي انسان در ملي گرايي و نژادپرستي و ديگر تعصبات بي دليل و برهان دارد.مبارزه با اين گونه افكار و انديشه ها و نگرش ها مي بايست در راس برنامه هاي دولتمردان خواهان عدالت جهاني قرار گيرد؛ زيرا بدون قرار گرفتن كرامت انساني و تقوا به عنوان معيار سنجش نمي توان هرگز عدالت جهاني را ايجاد و برپا كرد و در مسير بالندگي و رشد تمدني انساني گام برداشت.
بسياري از كينه توزي ها و دشمني هاي شتري در جوامع امروزي داراي خاستگاه مشتركي چون جهل و تعصبات كوركورانه مردماني دارد كه از مسير عدالت و اعتدال بيرون رفته اند. (اعراف، آيات 11 تا 17 و نيز حجر، آيات 31 تا 39 و آيات ديگر)
طغيان آدمي و نافرماني از اصول عقلاني و آموزه هاي شريعت را نيز مي بايست در همين عنصر برتري جويي و تحليل نادرست از موقعيت خود و جامعه خويش دانست كه نوعي جهل آشكار و ساده است. به اين معنا كه آدمي، چهره كريه و زشت خويش را در پس جهل و تعصبات نژادي و ملي گرايي افراطي پنهان مي كند وهرگونه جنايت، ظلم، بي عدالتي، جرم و خشونتي را مرتكب مي شود. نسل كشي كه در اروپا و يا فلسطين اشغالي انجام مي گيرد ريشه در همين تعصبات سامي و عبري دارد كه خود را نژاد برتر مي داند و همچون ابليس نداي «انا خيرمنه؛ من از او برترم» سر مي دهد و يا «نحن ابناءالله؛ ما فرزند خدائيم» را به خورد مردم مي دهد تا اين گونه جرم و جنايت و نسل كشي را توجيه كند و دلايل فلسفي و شرعي براي آن ببافد.
اين در حالي است كه براساس آموزه هاي و حياني، همه انسان ها از يك پدر و مادر آفريده شده اند و كرامت و بزرگي انسان در فعليت بخشي به صفات كمالي الهي در خود است. از اين رو خداوند فراتر از نژادپرستي و ملي گرايي، فضليت را در تقواي الهي مي داند و كوشش آدمي در مسير عقلانيت و شريعت را عين اخلاق و كمال مي شمارد. خداوند در آيات بسياري از جمله آيه 13 سوره حجرات فضيلت و برتري انسانها بر يكديگر را تنها براساس تقوا، نه نژاد و قبيله و مليت مي داند تا نشان دهد كه هرگونه حركتي در سايه تعصبات قبيله اي، خروج از عدالت و اعتدال و كرامت انساني است و مي بايست با آن به شدت مبارزه شود.

 



ديدگاه

ضرورت مقابله با كمرنگ شدن ارزش هاي اسلامي
آيت الله مكارم شيرازي:
داد مردم از كمرنگ شدن ارزشهاي اسلامي در جامعه بلند است... طرح مقابله با بدحجابي و مفاسد اخلاقي كار فرهنگي است و نبايد اشتباه شود كه مراد برخورد فيزيكي است؛ بايد توجه داشت كه برخورد متوجه افراد لجوج و قانون شكن است و بقيه از طريق تذكرات مؤدبانه هدايت مي شوند1.
لزوم جلوگيري از انحراف در فعاليت هاي قرآني
امروز انحرافي در مسائل قرآني در حال رخ دادن است كه بايد جلو آن را گرفت... امروز توجه زيادي به بحث قرائت و حفظ قرآن صورت مي گيرد كه البته خوب است اما نبايد اين مسايل مانع تدبر و تفكر در قرآن شود و غرض اصلي نبايد فراموش شود.
... خواندن با صداي خوش و پرداختن به تجويد و صوت و لحن خوب است اما هدف نهايي قرآن تدبر در آن و عمل به آن است2.
نفوذ عرفان هاي كاذب در سطح مجريان دست اول
امروز مسائل زشت در لباس زيبا عرضه مي شود مثل عرفان هاي كاذب كه از سطح توده مردم بالا رفته و به قله مسائل اجتماعي و سياسي نفوذ مي كند.
... كشوري كه مجريان دست اولش به مسائل خرافي و عرفان هاي كاذب متوسل مي شود معلوم نيست تكليف چنين كشوري چه مي شود.
... بايد از طريق روشنگري جلوي اينها گرفته شود تا به صورت كلي در جايي كه نفوذ مي كنند دفع شود. 3
جايگاه و شئون ولايت فقيه
آيت الله جوادي آملي:
فقيه جامع الشرايط، سه كار رسمي دارد: يك كارش «افتاء» است كه پس از دادن فتوا، عمل به آن فتوا، بر خودش و بر مقلدانش واجب است، ولي نسبت به فقيهان ديگر اعتباري ندارد؛ زيرا مجتهد حق ندارد از مجتهد ديگر تقليد كند. كار ديگر فقيه جامع الشرايط، «قضاء» است كه بر كرسي قضا مي نشيند و بين متخاصمين كه هر دو طرف شخصيت حقيقي اند يا شخصيت حقوقي يا آنكه يك طرف حقيقي است و طرف ديگر حقوقي، براساس ايمان و بينات، حكم الهي را صادر مي نمايد كه نقض اين حكم، بر خود او و بر متخاصمين و بر هر كس ديگر حتي فقيهان حرام است و عمل به آن نيز واجب است، حتي بر مجتهدان و فقيهان و مراجع تقليد.
وظيفه سوم فقيه جامع الشرايط، «ولايت» امت اسلامي و صدور احكام ولايي است. اگر والي اسلامي حكم ولايي كند به اينكه مثلا رابطه ايران اسلامي با اسرائيل بايد قطع شود، يا رابطه با آمريكا كه دشمن اسلام و رأس استكبار جهاني و حامي اسرائيل است، بايد قطع شود، يا رابطه با فلان كشورها بايد برقرار شود، يا در كشور چنين اموري بايد رعايت گردد، عمل به اين احكام بر مردم و بر خود والي و بر فقيهان و مجتهدان ديگر واجب است و هيچ كس حتي خود والي حق نقض اين حكم را ندارد زيرا حاكم اسلامي فقط مجري احكام است و او نيز مانند همگان مشمول قانون الهي و تابع محض آن مي باشد و ديگر فقيهان نيز چنين مي باشند و بايد از اين حكم الهي كه توسط والي انشا شده است، پيروي و تبعيت كنند؛ مگر آنكه در فرض نادر، يقين وجداني به اشتباه بودن حكم فقيه حاصل شود. البته شك داشتن در درستي حكم فقيه يا گمان داشتن به اشتباه بودنش، نمي تواند مجوز عدم پيروي باشد بلكه فقط يقين وجداني چنين است نه غير آن4.
لزوم جلوگيري از پيدايش «سيد محمد علي باب» ديگر
آيت الله مصباح يزدي:
درست است كه در ابتدا اين سخن كه «امام زمان خود جامعه را اداره مي كند» براي ارادتمندان و علاقه مندان به حضرت بقيه الله(عج) خوش باشد، ولي وقتي به آن فكر مي كنيم، مي توانيم به آينده خطرناك اين سخن پي ببريم... اين سخن به اين معني است كه اگر خود ولي عصر(عج) جامعه را اداره مي كنند، پس نيازي به واسطه و نائب نيست! اگر اين جريان ادامه يابد و يك روز ديديم كه سيدعلي محمد باب ديگري به دست خودمان و با ثمره خون شهيدان و مقاومت هاي فراوان به وجود آمده است، تعجب نكنيم.(5)
آفت تأثيرپذيري فعاليت هاي فرهنگي و ديني از كارهاي سياسي
دولتي مي آيد و چند سالي مي ماند و مي رود و در هيچ كشوري هيچ سياستي هيچ وقت پايدار نبوده و نمي شود پيش بيني كرد كه چنين چيزي هم باشد و اگر كارهاي فرهنگي و ديني ما به گونه اي تنظيم شود كه متأثر از كارهاي سياسي شود نوساناتي در آن پيدا خواهد شد و اين آفت بسيار بزرگي است.(6)
تفكر انحرافي يك مقام رسمي
امروز يك مقام رسمي كشور، بيايد و مطرح كند كه ديگر دوران تعريف از اسلام و شعار اسلامي گذشته است، اين همان پلوراليسمي است كه در گذشته سايه آن را نيز با تير مي زديم. در چنين شرايطي ارزش هاي اسلامي جاي خود را به ارزش هاي فردي و نام اسلام جاي خود را به ايران مي دهد؛ هر چند هم بگويند ايشان منظورشان فلان بوده و شفاف هستند.(7)
لزوم رفع كمبودهاي اخلاقي در حوزه هاي علميه
اگر قرار است در زمينه اخلاق كاري انجام شود بايد متناسب با اين نسل باشد و از زبان، ادبيات و شيوه هايي استفاده شود كه با روحيات جوان امروزي تناسب داشته باشد.
... طبعا انتظار كسب تقواي الهي از روحانيت بيش از ساير افراد است كه البته انتظاري بجاست.
...متأسفانه در زمينه هاي اخلاقي كمبودهايي در حوزه هاي علميه وجود دارد كه اگر آن ها را بشناسيم، خواهيم دانست بسيار خطرناك تر و قبيح تر از ديگر كمبودهاست و اگر كساني بتوانند در جهت رفع اين كمبودها تلاش كنند، اما كوتاهي كنند، مسئول خواهند بود.(8)
لزوم تشكيل دادگاه و ناتوي نظامي مسلمانان
آيت الله نوري همداني:
امروز جاي تأسف است كه مسلمانان با جمعيتي بيش از يك ميليارد براي خود يك دادگاه ندارند به طوري كه مردم مظلوم بحرين براي دفاع از خود و شكايت از ظلم مجبورند به دادگاه لاهه شكايت نمايند و چنين دادگاهي نيز در نهايت راي به نفع آل خليفه صادر نمايد!
... چرا نبايد امروز مسلمانان با جمعيت گسترده خود يك قدرت قوي و منسجم و ناتوي نظامي داشته باشند.
... اميدواريم هرچه سريع تر در آينده نزديك اين قدرت تشكيل شود تا بتوانيم در مقابل ظالمان بايستيم.(9)
ارزيابي حجاب و عفاف جامعه
آيت الله مظاهري:
دولت در اين زمينه مقصر است، خود مردم نيز تقصير دارند، نهاد روحانيت نيز اگر تذكر ندهد، مقصر است. مراجع تقليد هم كه مكرراً اين موضوع را متذكر مي شوند، متأسفانه نتيجه نمي گيرند، اما بايد دانست وضعيت حجاب و عفاف و اختلاط بين زن و مرد كه فعلا د رجامعه رايج شده است، با فرهنگ تعاليم اسلامي و با سيره معصومين(ع) سازگاري ندارد و خسارات فراواني درپي خواهد داشت، ولي زماني جامعه متوجه اين خسارات مي شود كه پشيماني سودي ندارد10.
تقابل نفاق سياسي با ولايت
آيت الله سيداحمد خاتمي
نفاق سياسي، در پي كنار زدن ولايت است و ريشه اين نفاق بايد از جامعه محو شود.
... ما از حرفهاي جريان انحرافي در جامعه آگاهيم و به آنها توصيه مي كنيم از برخورد ملت ايران در جريان فتنه 88 عبرت بگيرند... مردم وقتي بحث دفاع از ولايت فقيه مطرح مي شود با هيچ كس شوخي ندارند؛ زيرا اين مسئله رمز بقاي انقلاب و نظام اسلامي است.(11)
تحقق عدالت در پرتو ولايت پذيري
آيت الله كعبي
دشمن دست از دشمني خود برنمي دارد و از اين فرصت ها به نفع خود استفاده مي كند.
... ريشه هاي مشكلات پيش آمده اين است كه ابعاد ولايت فقيه هنوز براي مسئولان و دولتمردان جا نيفتاده است.
... اگر كسي شعار عدالت بدهد، اما اين عدالت منهاي ولايت پذيري باشد، اين ظلم به خدا، پيامبر و اهل بيت(ع) است.
... نمي شود شعار عدالت داد، اما ولايت پذيري نداشت. عدالت از مسير ولايت مي گذرد و با ولايت معنا پيدا مي كند12.

پي نوشت ها:
1- حوزه، 12/2/09
2- خبر آنلاين، 32/2/09
3- مهر، 52/2/09
4- رجا، 41/2/09
5- حوزه، 12/2/09
6- رسا، 12/2/09
7- حوزه، 12/2/09
8- رسا، 62/2/09
9- حوزه، 42/2/09
01- همان، 81/2/09
11- همان، 42/2/09
21- رسا، 42/2/09

 



هتك شخصيت افراد ، ممنوع

رضا حسيني
از جمله گناهان بزرگ «هتك شخصيت» افراد يك جامعه است. و براي دور شدن از اين رذايله اخلاقي بايد همه افراد جامعه به شخصيت يكديگر احترام گذاشته و از توهين، جسارت، هتاكي پرهيز نمايند.
هتك شخصيت افراد ثمره اي جز كدورت، اختلاف و گسترش كينه ورزي در جامعه ندارد.
دقت در اين مساله براي همگان به ويژه براي كساني كه اهل نقد و بررسي مواضع سياسي فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي اشخاصند فوق العاده ضرورت دارد.
در نقد و بررسي بايد محور بحث اثبات گفتار و نظر باشد نه شخصيت افراد.
اين شيوه بحث همان است كه امام عظيم الشان(ره) آن را بحث طلبگي ناميدند. در اين شيوه گفتاري نظريات براساس منطق و استدلال و دور از هرگونه بي ادبي و جسارت مورد نقد و بررسي قرار مي گيرد.
با اين شيوه بحث است كه افكار رشد كرده و نظريات پخته و آشكار گرديده و زمينه اي براي غوغاسالاري، شانتاژ و جوسازي باقي نخواهد ماند.
«شخصيت مومن»
از ديدگاه اسلام شخصيت انسانها مورد احترام است ولي شخصيت مومن احترام ويژه دارد. كه مولاعلي(ع) به مالك اشتر مي فرمايند: مالك! مردم دو دسته هستند يا برادر ديني تو هستند يا انساني هستند مثل تو كه حق زندگي دارند. در آيات و روايات بسياري آبرو و حيثيت و شخصيت افراد همانند مال وجان آنها معرفي شده اند. پيامبر گرامي اسلام در حديثي در كتاب محجه البيضاء جلد 5 صفحه 268 مي فرمايند: «ان الله حرم من المسلم دمه و ماله و عرضه و ان يظن به السود» و امام صادق(ع) در بحارالانوار جلد 86 صفحه 61 مي فرمايند: «المومن اعظم حرمه من الكعبه» احترام مومن از احترام كعبه نيز بيشتر است.
اسلام عزيز براي پاسداري از آبرو و حيثيت و شخيصت مومنان تدابير قانوني و اخلاقي فراواني را تدارك ديده است كه در اينجا تنها به ذكر يكي از آنها بسنده مي كنيم كه آن مسئله بحث حد قذف است.
در فقه اسلام بيان شده اگر فردي به ديگري تهمت جنسي «زنا و لواط» بزند و نتواند در دادگاه عدل اسلامي آن را ثابت كند 08ضربه تازيانه به عنوان «حد قذف» بر او زده مي شود.
مبناي قرآني اين دستور آيات 4و 5 سوره نور است
«و كساني كه زنان پاكدامن را متهم مي كنند سپس چهار شاهد «بر ادعاي خود» نمي آورند آنها را هشتاد تازيانه بزنيد و هرگز شهادتشان را نپذيريد و آنها فاسقانند مگر كساني كه بعد از آن توبه كنند و جبران نمايند كه خداوند غفور و رحيم است»
هدف از اين حكم اسلامي حفظ آبرو و حرمت انسانهاست چرا كه اگر افراد فاسد آزاد باشند هر دشنام و هر نسبت ناروائي به هر كس بدهند و از مجازات مصون بمانند، حيثيت و نواميس مردم همواره در معرض خطر قرار مي گيرد و اين سبب مي شود محيط جامعه مملو از سوء ظن، كينه، كدورت گردد.
عوامل هتك شخصيت
اسلام نظام ارزشي و سيستم اخلاقي خود را به گونه اي تنظيم كرده است كه حريم همه محفوظ بوده و شخصيت و حيثيت اجتماعي مومنان مورد هتك و جسارت قرار نگيرد.
از ديدگاه اسلام هر كاري كه سبب هتك شخصيت مومنان گردد منع شده است اينك بعضي از اين موارد را متذكر مي گرديم:
1-مسخره كردن و استهزاء
مسخره و استهزاء يك انسان در حقيقت به بازي گرفتن شخصيت و خوار و زبون ساختن او مي باشد. ريشه اين صفت زشت احساس حقارت و كمبود شخصيت است، مسخره كننده مي خواهد با زشت و ضعيف و خوار جلوه دادن ديگران و كوچك كردن او خود را بزرگ و محترم جلوه داده كه براين اساس است كه افراد با شخصيت كه كمبود و نقصاني در خود احساس نمي كنند هرگز دست به اين كار نمي زنند و از مشاهده اين مناظره سخت رنج مي برند.
قرآن كريم در سوره حجرات آيه 11 به مومنان مي فرمايند:
«اي كساني كه ايمان آورده ايد مردها نبايد مردها را مسخره كنند شايد اينان بهتر از آنان باشند و زنها نبايد زنان را مسخره كنند شايد اين زنها بهتر از آنها باشند...»
2-نيش زدن و عيب جويي
نيش زدن به مومن و افشاي عيوب وي موجب هتك حرمت و جسارت به اوست و از ديدگاه قرآن مجيد صفتي زشت و ناپسند و مردود است.
كيست كه بي عيب است جز خداوند و معصومين(ع) ولي با اين همه عيب هايي كه در همه انسانها هست خداوند «ستارالعيوب» است و آنها را پوشانده است. مسلمانان نيز بايد اين اخلاق الهي را در خود زنده نگهداشته «عيب پوش» باشند. سوابق كسي را بدون جهت آشكار كردن و او را بي آبرو ساختن از كارهاي بسيار زشتي است كه با منش مسلماني سازش ندارد (البته موارد استثناء جداست اگر در موردي حفظ نظام توقف بر افشاي سوابق فرد يا افرادي داشت بي ترديد نه تنها اين امر جايز كه گاه واجب مي شود چرا كه مصلحت حفظ نظام از تمام مصالح ديگر مهمتر است.» البته اين كار هم بايد با نظر مسئولين مربوطه باشد. قرآن كريم مي فرمايد: «... ولا تلمزوا انفسكم...» ... «و از خودتان عيب جويي نكنيد»
جالب اينكه قرآن در اين آيه با تعبير «انفسكم» به يكپارچگي مومنان اشاره كرده و اعلام مي دارد كه همه مومنان به منزله نفس واحدي هستند و اگر از ديگري عيب جويي كنيد در واقع از خودتان عيب جويي كرده ايد.
3- لقب بد دادن
نام و لقب از مظاهر تجلي شخصيت انساني است لقب خوب يا بد مستقيما بطور مثبت يا منفي بر شخصيت انسان اثر مي گذارد.
بدين جهت است كه از ديدگاه اسلام از جمله حقوق فرزند بر پدر انتخاب نام نيكو براي اوست در فروغ كافي جلد 61 صفحه 84 از قول رسول خدا (ص) آمده است: «مردي از پيامبر» پرسيد حق اين فرزند بر من چيست؟ پيامبر فرمود: «نام و تربيت اورانيك كن و براي او شغل و كار شايسته اي در نظر بگير.» و در كتاب قرب الاسناد صفحه 54 آمده كه رسول خدا (ص) عنايت ويژه داشت كه نام مناطق و افراد را كه زشت و نامطلوب بود عوض كند.
انسانهاي بي شخصيت با دادن لقب زشت به ديگران و تحقير آنها مي كوشند عقده حقارت خود را از اين طريق جبران كنند. اسلام صريحا از اين عمل زشت نهي مي كند و هراسم و لقبي را كه
كوچك ترين مفهوم نامطلوبي دارد و مايه تحقير مسلماني است ممنوع شمرده است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14