(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 8 خرداد 1390- شماره 19938

تعامل جمهوري اسلامي ايران و چين با تاكيد بر نفت
روابط ايران- چين و تأثير آن بر سياست هاي آمريكا
ذلت اوباما در برابر لابي صهيونيسم پاياني بر نمايش استقلال آمريكا
نبرد تمدني ما و غرب در گفت وگو با موسي نجفي بيرون از عالم مدرن متولد شديم



تعامل جمهوري اسلامي ايران و چين با تاكيد بر نفت

بهروز پورسينا
طي يك دهه گذشته، ابرقدرت نظامي- اقتصادي چين، گوي رقابت را در همكاري با شركتهاي دولتي، شبه دولتي و خصوصي ايران در بخش نفت و گاز نسبت به ساير شركتهاي اروپايي و امريكايي ربوده است. با شروع دور جديد برنامه هاي توسعه فازهاي باقيمانده در پارس جنوبي در ميادين مشترك نفت وگاز، فصل جديد تعامل، همكاري و مشاركت با شركتهاي دولتي و خصوصي چيني از ابتداي سال 1389گشوده شده است؛ اضافه كنيد به اين چارچوب، ايفاي نقش جديد اپراتوري و عامل اجرايي چين در پروژه بزرگ نفتي منطقه آزادگان جنوبي توسط شركت دولتي CNPCI چين، به اين ترتيب و در يك جمع بندي مي توان گفت كه با خاتمه يافتن جنگ تحميلي، تعامل با چين در چهار سطح توسعه يافته است: 1-حوزه سياست خارجي به ويژه تعاملات مربوط به انرژي هسته اي، 2-حوزه فناوريهاي نظامي و هوا- فضا؛ 3-حوزه بازرگاني و تامين كالاهاي مصرفي و واسطه اي در صنايع و مصرف كنندگان نهايي؛ 4-حوزه نفت وگاز.
با اطمينان مي توان اظهار داشت كه در سطوح يك و دو، اين تعامل به خوبي مديريت شده است اما در سطوح سه و چهار، به ويژه سطح سه، نياز به بازنگري در برنامه هاي اجرايي همچنين تدوين راهبردهاي هوشمندانه تر، به خوبي احساس مي شود سطح سه به طور مستقيم مربوط به اين يادداشت نمي شود اما حداقل در اين راستا مي توان گفت كه تعامل با چين، به سطح مطلوب نخواهد رسيد مگر اينكه در حوزه تامين كالاهاي مصرفي و واسطه اي در صنايع و مصرف كنندگان نهايي، دولت چارچوب ساماندهي شده و يكپارچه اي را تعريف و با هوشمندي و اقتدار آن را نظارت و اجراء كند. در خصوص سطح چهار، به مقتضاي اختصارنويسي در نگارش يادداشت، 3راهكار طرح مي شود: 1-تعيين مركزي در سطوح عالي دولت جهت مديريت يكپارچه تعامل با چين با تاكيد بر بخش نفت و گاز، 2-تربيت و تعيين گروه مذاكره كنندگان ويژ براي تعامل با شركتهاي دولتي و خصوصي چيني؛ چيني ها با هوش و بسيار فرصت طلب هستند و در فرآيند رسيدن به توافق و قرارداد با آنها، كار و تلاش مضاعفي نياز است.
3-عدم اكتفاء به برخي بندهاي مندرج در قراردادهاي جاري جهت آموزش نيروهاي ايراني و استفاده از فناوريهاي چيني، با تعيين مركزي در وزارت نفت براي مديريت عالي تعامل با چين در سطح شركتهاي دولتي، شبه دولتي و خصوصي با هدف بومي سازي فناوريها و توليد قطعات با تاكيد بر توسعه طرحها در پارس جنوبي.
فراموش نكنيم كه در رقابت چين با آمريكا و انگليس، تعميق و گسترش حضور بخشهاي دولتي و غيردولتي چين در صنعت بزرگ نفت وگاز ايران در كنار عراق، علاوه بر جاذبه هاي مربوط به قراردادهاي پرمنفعت، ابعاد راهبردي و امنيت ملي براي چين دارد كه چيني ها حاضر نخواهند بود كه چنين جايگاه مهمي را براي معامله با امريكا و انگليس و حتي روسيه از دست بدهند.

 



روابط ايران- چين و تأثير آن بر سياست هاي آمريكا

منبع: انستيتو آمريكن پرايز مترجم: محمد جعفري
روابط ايران و چين چوبي شده است لاي چرخ اقدامات بين المللي در جهت منزوي كردن ايران و مجبور ساختن اين كشور براي توقف فعاليت هسته اي خويش. با وجود آن كه سلاح هاي ايراني بلاي جان سربازان آمريكايي در عراق و افغانستان شده و فعالان حماس و حزب الله كه از حمايت تهران برخوردارند اسرائيل را تهديد مي كنند و از سويي سانتريفيوژهاي اين كشور همچنان به غني سازي ادامه مي دهند، كشور چين بدون توجه به تمام اينها روابط خود را با جمهوري اسلامي ايران گسترش داده است. كشور چين همواره سلاح در اختيار ايران قرار داده و روابط اقتصادي خود را با اين كشور قوي تر مي سازد. چين از حاميان بزرگ حكومت ايران در شوراي امنيت سازمان ملل مي باشد. مواردي كه به طور خلاصه و مجمل ذكر شد اثربخشي سياست واشنگتن را در قبال ايران خنثي كرده است. اگرچه حمايت چين از ايران رهبران آمريكايي را نااميد ساخته اما اين ناسازگاري روابط آمريكا با چين را چندان تحت الشعاع خود قرار نداده است. چين از ايران حمايت مي كند تا علاوه بر مزاياي اقتصادي، از گزند دشمني با ايران در امان باشد.
به نظر مي رسد چين از ايران به عنوان سپري در مقابل آمريكاي خشن استفاده مي كند. اين روابط مزيتي دوجانبه دارد. اقتصاد ايران از پشتيبان خوبي برخوردار است و از سويي اهداف استراتژيك و سياسي او در منطقه حمايت مي شود. در عين حال پكن مي تواند با كمك تهران، آمريكا را سر جاي خود بنشاند و او را در منطقه به بند بكشد و همچنين مي تواند توانايي خود را براي ناكام گذاشتن ايالات متحده در سياست هاي خويش در خارج از آسيا و اقيانوسيه به نمايش بگذارد. كشور چين هيچ تمايلي به صف آرايي در مقابل آمريكا ندارد. با وجود ايران، پكن مي تواند با خيالي آسوده قدرت خود را به رخ آمريكا بكشد و برتري خود را بدون درگيري نظامي با ايالات متحده در آسيا- اقيانوسيه اعلام كند.
روابط ايران- چين خار چشم ايالات متحده است، نه تنها به اين دليل كه سياست هاي واشنگتن در منطقه را با بن بست مواجه مي سازد بلكه از جهتي نيز به اين خاطر است كه نتيجه چالش با ايران در مقياس جهاني پيامدهاي گسترده تري براي اعتبار و رهبري جهاني آمريكا دارد.
نگاهي كلي
بر روابط ايران و چين
روابط تنگاتنگ ايران و چين علاوه بر زمينه هاي احساسي، دلايل معقول و واقعي نيز دارد. زيرساخت هاي تاريخي از جمله عواملي است كه اين ارتباط را مستحكم تر مي كند. تمدن هاي كشور ايران و چين از غني ترين نمونه هاي جهان هستند كه پس از گشايش جاده ابريشم در قرن دوم پيش از ميلاد تا حدودي با هم مرتبط شدند.
آنها نه تنها تاريخي مشترك دارند بلكه هر دو قرباني قتل و غارت غرب شدند و توسط قدرت هاي بزرگ تحقير شده اند. پيشينه تاريخي اين دو كشور در قرباني واقع شدن تأثير به سزايي را در لحن سخنراني ها و نگرش اين دو كشور گذاشته است و متعاقبا بهانه خوبي است كه مرتبا در روابط خود به آن اشاره مي كنند.
ايران و چين، هر دو از كشورهاي تجديدنظرطلب هستند و نسبت به جهاني كه توسط ايالات متحده اداره شود عميقا بدبين و مشكوك مي باشند و براي رسيدن به جهاني چند قطبي كه در آن نفوذ آمريكا كمرنگ است، گام برمي دارند. رهبر اسبق چين در ديدار خود با ايران در سال 1991 در گفت وگوي خود با رسانه هاي كشور ايران به اين نكته اشاره كرد: «ما مخالف سلطه آمريكا بر جهان، مخالف حكومت اقليت بر جهان و مخالف ايجاد نظامي جديد در روابط بين الملل توسط آمريكا هستيم و در اين موضوع به طور كامل با ايران هم عقيده مي باشيم.» هوجين تائو، رئيس جمهور چين نيز در ژوئن 2009 بر اين ديدگاه تأكيد كرد و گفت: «تهران و پكن بايد به همديگر كمك كنند تا حركت رو به رشد جهان را به نفع ملت هاي خود پيش ببرند در غير اين صورت همان هايي كه عامل و باعث و باني مشكلات حال حاضر بين المللي هستند مجددا حكومت بر جهان را به دست خواهند گرفت.» رهبران ايراني نيز چنين اظهاراتي كرده اند. رئيس جمهور ايران محمود احمدي نژاد در تعدادي از سخنراني هاي خود به «نظام جديد جهاني» اشاره كرده است. اين هدف مشترك استراتژيك در سال هاي اخير به روابط تهران- پكن رونق بسياري داده است.
البته اين رابطه تنگاتنگ را نبايد به سادگي بر مبناي ديدگاه هاي مشترك و يا گذشته تلخ دانست بلكه دستيابي به منافع مشترك نيز بسيار مهم است. كشور چين در سال 2009 بيش از 50درصد نفت مصرفي خويش را وارد كرد. ايران به عنوان يكي از بزرگترين عرضه كنندگان نفت خارجي 11درصد از نفت كشور چين را تأمين كرد.
آمريكا نگران اين موضوع است و با ناراحتي به روابط انرژي محور چين با كشوري كه واشنگتن آن را ياغي مي خواند نگاه مي كند. سوزان اشرينك معاون دستيار وزير خارجه شرق آسيا و امور اقيانوسيه گفت:
«كشور چين، به عنوان يك تازه كار در بازارهاي انرژي، غالب نفت خوب و گاز را در كشورهاي بزرگ و صاحب قدرت دست نيافتني ديد چرا كه آنها از پيش در دست شركت هاي ملي كشورهاي توليدكننده و يا شركت هاي نفتي غرب قرار داشت. بنابراين چين به ناچار رو به كشورهايي كرد كه شركت هاي آمريكايي به دليل تحريم هاي خود آمريكا حق نداشتند با آنها تجارت كنند، از جمله سودان و ايران.» چين مدافع قدرتمند اين كشورها است زيرا امنيت انرژي او وابسته به آنهاست. باتوجه به ترس از نوسان در عرضه انرژي كه مي تواند به شدت اقتصاد چين را تحت شعاع خود قرار داده و منجر به ناآرامي ها داخلي گردد، رهبران چيني اعتقاد دارند كه بايد توسط خريد سهام و يا انعقاد قراردادهاي عرضه انرژي طولاني مدت در كشورهاي توليدكننده كنترل نفت و گاز جريان قابل اعتماد و ثابت انرژي به كشور خود را تأمين كنند».
علاوه بر اين چين و ايالات متحده بر سر تايوان نيز دعوا دارند و پكن احتمال مي دهد آمريكا براي قطع دسترسي او به نفت تلاش كند. ارتباط نزديك با ايران لااقل اين نتيجه را دارد كه تهران عرضه نفت خود را به چين قطع نكند. جان گارور مي گويد: «باتوجه به شرايط كنوني چين، تمايل به يك منبع عظيم سوختي همچون ايران براي ادامه همكاري اهميت بالايي دارد».
چين و عرضه تسليحات
چين از زمان جنگ ايران- عراق تسليحات به كشور ايران فروخته است (1980-1988). كشور چين طبق برآورد كنگره پژوهش خدمات، بيش از 3 ميليارد دلار از توافقنامه هاي نقل و انتقالات اسلحه با ايران در مدت زمان 1980 تا 1987 به دست آورده است. پس از جنگ روند تجارت اسلحه براي مدتي به حالت تعليق درآمد اما در سال 1990 ما دوباره شاهد رشد اين نقل و انتقالات بوديم. چين بين سال هاي 1993 و 1996 معادل 400 ميليون دلار و در طي سالهاي 1997 تا 2000 معادل 600 ميليون دلار اسلحه به ايران عرضه كرد. گذشته از تسليحات كوچك، پكن قطعات توپخانه اي، موشك هاي كروز ضدكشتي، موشك هاي زمين به هوا، جت هاي جنگنده، تانك، نفربر و قايق هاي گشت مخصوص حملات سريع در اختيار ايران قرار داده است. «بيتس گيل»، متخصص امور خارجي چين، در سال 1998 نوشت «به جز پاكستان و احتمالا كره شمالي، تجارت تسليحاتي چين با ايران به لحاظ كمي و كيفي جامع تر و پايدارتر از هر كشور ديگري است».
همكاري هسته اي ايران- چين
كشور چين هم در زمينه موارد استفاده نظامي و هم تكنولوژي دانشي براي گسترش موشك به ايران كمك كرده است. همكاري هسته اي اين دو كشور از اواسط 1980 شروع شد «هنگام كه چين شروع به آموزش تكنسين هاي ايراني در چين كرد. اين آموزش ها براساس توافقنامه همكاري هسته اي پنهان بود و در جهت كمك به ساخت تأسيسات تحقيقاتي اوليه در اصفهان طراحي شده بود». بعدها تلاش هاي آمريكا مانع از آن شد كه اين كشور راكتور تحقيقاتي، راكتورهاي آب فشرده و تأسيسات هگزافلوريد اورانيوم (UF6) در اختيار ايران قرار دهد. البته لازم به ذكر است كه ايرانيان بعدها توانستند توسط طرح ساختي كه چيني ها به آنها فروخته بودند موفق به ساخت تأسيسات UF6 شوند. اگرچه «جيانگ زمين» در سال 1997 به بيل كلينتون قول داده بود كه همكاري هسته اي خويش را با ايران متوقف خواهد كرد اما به قول خويش عمل نكرد.
نهادهاي چيني همواره در سال هاي اخير از محدوديت هاي صادراتي سرپيچي كرده اند و در تابستان 2007 در زمينه تكنولوژي مرتبط با موشك هاي بالستيك با ايران دست به همكاري تجاري زدند. علاوه بر اين ها در سال اكتبر 2010 براساس گزارشهاي شركت هاي چيني تحريمات تازه تصويب را نيز ناديده گرفته و تكنولوژي هاي مورد استفاده در موارد جنگي را به ايران فروختند كه احتمالاً شامل «فيبر كربني با كيفيت بالا... براي كمك به ايران در ساخت بهتر سانتريفيوژها» مي باشد.
در صورت درگيري نظامي ميان ايران و آمريكا، چين جانب كداميك را خواهد گرفت؟
با گذشت زمان تهران هرچه بيشتر به اتمي شدن نزديك تر مي شود. حمله اسرائيل به ايران جرقه آتش بازي خواهد بود كه بعيد بنظر مي رسد آمريكا بتواند از دخالت در آن اجتناب كند. موضع چين در چنين مناقشه اي هنوز مشخص نيست. پكن دست به اقداماتي زده است كه تمامي آن ها از سويي در جهت تقويت روابط با تهران و از سويي نيز مقابله با نفوذ آمريكا در منطقه است. جمهوري چين تاريخ بلند بالايي از نقل و انتقالات اسلحه به ايران دارند و ارتش آزادي بخش خلق (PLA) توانايي هاي اينترنتي و فناوري پيشرفته ضد ماهواره اي جنگ افزارهاي معمولي (غيراتمي) را به دست آورده و درحال پيشرفت آن هستند، توانايي هايي كه مي توان از آنها هنگامي كه استفاده از جنگ افزارهاي معمولي غيرممكن است، براي ياري دوستان و هم پيمانان استفاده كرد.آيا در صورت درگيري نظامي ايران- آمريكا كشور چين به فروش تسليحات به تهران ادامه خواهد داد؟ آيا ارتش آزادي خلق از توانايي هاي اينترنتي و جنگ افزارهاي فضايي خود براي جلوگيري از عمليات هاي نظامي آمريكا استفاده خواهدكرد؟
ممكن است پكن نفوذ ايالات متحده در خاورميانه را در تضاد با منافع طولاني مدت خود ببيند اما در اين سناريو منافع كوتاه مدت در اولويت قرار دارند. اين منافع كوتاه مدت داراي دو قسم هستند، امنيت انرژي و گريز از درگيري نظامي با ايالات متحده.
درحال حاضر تقريباً 40درصد تمام نفت دنيا از تنگه هرمز عبور مي كند. در اين ميان 24درصد از نفت عبوري از اين تنگه در سال2003 به آسيا فرستاده شده است. ايران در سال 2009 يازده درصد از نفت صادراتي خود را در اختيار چين قرار داد و از آن مهم تر آمارهاي اخير نشان مي دهد حدود يك سوم نفت چين از طريق تنگه هرمز وارد اين كشور مي شود. بستن اين تنگه- كه در صورت درگيري آمريكا با ايران، ضربه مهلك شماره يك ايران خواهد بود- كشور چين را متضرر خواهدكرد.چين تمام تلاش خود را براي بازگشايي اين تنگه و حفظ جريان ورودي سوخت خواهد كرد و پكن به هيچ عنوان مايل نيست سياستي را در پيش گيرد كه منتهي به شكست اقتصادي و آشوب هاي داخلي شود.پكن دوست ندارد خود را درگير مقابله نظامي با واشنگتن كند. با وجود اينكه پكن قدرت نظامي خود را با هدف شكست نيروي نظامي آمريكا مدرنيزه كرده است اما چين همچنان بدنبال پرهيز از درگيري نظامي با ايالات متحده است. توانايي نظامي چين براي مقابله با ايالات متحده در اطراف و درون خليج فارس عملاً صفر است و رهبران چيني بخوبي از اين موضوع آگاهند.
از يك ديدگاه امكان دارد در شرايط درگيري نظامي ايران و آمريكا، كشور چين زياد دخالت نكند چراكه با منافعش در تضاد است. اما از سويي باتوجه به تغييرات دو دهه اخير، پيشرفت هاي چين در موشك هاي كروز و بالستيك ضدكشتي، نيروهاي دريايي، نيروهاي دفاعي موشكي و هوايي و قابليت هاي نامتقارن بايد گفت كه كشور چين توانايي دفاع از خويش را در مقابل تجاوزات خارجي در آينده خواهد داشت و در نتيجه پكن، مطمئن از قابليت خويش در دفع تمامي اقدامات انتقام جويانه آمريكا ممكن است از قابليت هاي اينترنتي و فضايي خود براي دفاع از تهران استفاده كند.

 



ذلت اوباما در برابر لابي صهيونيسم پاياني بر نمايش استقلال آمريكا

«محمدجواد رمضاني»
هفته گذشته اوباما در سخنراني در كميته روابط عمومي آمريكا و رژيم صهيونيستي (آيپك)، در حالي كه تنها چهار روز از سخنراني اش در مورد خاورميانه گذشته بود، تحت تاثير حملات رسانه اي و تبليغاتي صهيونيست ها به شدت از مواضعش عقب نشيني كرد و به صورت مكرر بر حمايت از رژيم اسرائيل و تعهد به تامين امنيت اين رژيم تاكيد كرد.
نكته اي كه در اين نطق متفاوت از سخنراني روز پنجشنبه وي بود و پرداختن به آن موجب روشن شدن مسئله مهمي خواهد شد اين است كه آمريكا گرفتار مخمصه اي طراحي شده از سوي لابي صهيونيست شده است كه مي تواند به قيمت حيثيت و هزينه سنگين مالي براي آمريكا تمام شود. اين برداشت از يك مسئله به ظاهر ساده به نام مرزهاي 1967 سرچشمه مي گيرد. اين مرزها پس از شكست جنگ دوم اعراب و اشغال شدن بخش هاي بيشتري از سرزمين هاي مسلمانان توسط صهيونيست ها تعيين شد. مرزي كه تعهدي در پي آن نبود و تجاوز مداوم و اشغال اراضي به صورت گسترده از سوي تل آويو تحت عناوين مختلف را در برداشت.
مرزهاي 67 دو جنبه اساسي دارد. اول طرف فلسطيني كه در پي خيانت هاي مكرر سردمدارانش از عرفات تا ابومازن نتوانسته از حق خود دفاع كند و انبوه جمعيت آوارگان فلسطيني را در كشورهاي همسايه و همچنين فلسطينيان ساكن كرانه باختري و غزه را خشمگين كرده و از سوي ديگر رژيم اسرائيل كه تعيين حد و مرز و محدود شدن را براي خود پاياني بر شعار نيل تا فرات مي داند.
حكومت قانوني حماس با طرح آشتي با فتح زمينه را براي يكپارچه ساختن سرزمين فلسطين و در نتيجه تجميع ظرفيت ها براي بهره برداري از فرصت مجمع عمومي سازمان ملل در ماه سپتامبر كه در آن در مورد شناسايي دولت مستقل فلسطيني راي گيري خواهد شد، زمينه سازي هاي لازم را انجام داده است. در عين حال اوباما در سخنراني پنج شنبه خود نيز از اين حركت تقدير و آن را گامي به سوي صلح دانست.
رئيس جمهور آمريكا در نطق آيپك با برگشت از موضع خود توافق اخير بين فتح و حماس را مانعي بزرگ براي صلح قلمداد كرد و تاكيد كرد حماس بايد مسئوليت هاي اساسي صلح از جمله به رسميت شناختن اسرائيل، كنار گذاشتن سلاح و پايبندي به توافقنامه ها را بپذيرد. همچنين براي تهييج بيشتر احساسات از گلعاد شاليت سرباز دستگير شده توسط حماس نيز نام برد و گفت كه دوري از خانواده اش برايش سخت است! همچنين اوباما افزود: «مي دانم كه بيان اين اصول در زمينه موضوعات قلمرو سرزميني و امنيت باعث جنجال هايي در چند روز گذشته شده است. من به نخست وزير نتانياهو گفتم كه معتقدم وضع كنوني در خاورميانه اجازه تأخير و تعلل را نمي دهد.»
اوباما در ادامه دلايل خود را براي بازگشت طرفين به مرزهاي 67 اينچنين اعلام مي كند: «نخست اينكه شمار فلسطيني هايي كه در غرب رود اردن زندگي مي كنند به سرعت در حال افزايش است و به صورت اساسي باعث تغيير شكل واقعيت هاي مربوط به تركيب جمعيتي سرزمين هاي اسرائيل و فلسطين خواهد شد و بدون رسيدن به توافقنامه صلح، حفظ كردن اسرائيل به عنوان يك كشور يهودي و يك كشور دموكراتيك سخت تر خواهد شد.» رئيس جمهور آمريكا خاطرنشان كرد: «دوم اينكه در نبود يك صلح واقعي، فناوري باعث مي شود دفاع از اسرائيل براي اسرائيل سخت تر شود. سوم اينكه نسل جديد عرب ها درحال شكل دهي مجدد به منطقه هستند و ديگر يك صلح عادلانه و پايدار را نمي توان با يك يا دو نفر از سران عربي بدست آورد. در ادامه ميليون ها شهروند عربي بايد مشاهده كنند كه صلح ممكن و شدني است تا از اين طريق اين صلح حفظ شود. همان طور كه اوضاع در خاورميانه تغيير كرده است در چندين سال گذشته اوضاع جامعه بين المللي هم تغيير كرده است.»
دلايل اوباما براي تسريع در فرايند از سرگيري مذاكرات سازش و رسيدن به توافق به مهم ترين دغدغه (بحران) موجود اشاره دارد.از جمله فشار افكار عمومي جهان كه وضعيت بحراني فلسطيني هاي ساكن در سرزمين هاي اشغالي و همچنين آوارگان را مشاهده مي كنند و از مجامع جهاني و آمريكا به عنوان هم پيمان اصلي اسرائيل خواستار اقدامي جدي هستند. نكته ديگر تحت عنوان فناوري هاي جديد اشاره شده كه در حقيقت گسترش توان نظامي و دفاعي گروه هاي مقاومت است كه راه حل اصولي و صحيح را در پاسخگويي متقابل به اسرائيل در قبال كشتار فلسطينيان ديده اند و از قضا در اين زمينه موفقيت هاي چشمگيري از جمله در جنگ 22روزه غزه داشته اند. گسترش توان نظامي فلسطينيان قطعاً محدوده كوچك جغرافيايي اسرائيل را در صورت تجاوز مجدد به هر يك از كشورهاي همسايه تبديل به قبرستان صهيونيست ها خواهد كرد.
نكته مهمتر در سخنراني اوباما كه مورد اشاره قرار گرفت، روي كار آمدن نسل جديد فلسطينيان با روحيات جهادي است كه برخلاف روساي سازشكار گذشته، تحت تأثير فريب ها و تطميع هاي اسرائيل قرار نمي گيرند. اوباما قطعاً با مشاهده انقلاب هاي تونس و مصر كه جوانان ميان دار اصلي آنها بودند، اين احتمال را داده است كه سرنوشت فلسطين را جواناني كه به دنبال حق مشروع خود و بازپس گيري سرزمينشان هستند رقم خواهد زد.
آخرين دليل اوباما چشم انتظاري اعراب از آمريكا به عنوان تغيير دهنده معادلات بود كه بتواند با اين ابتكار مجدداً آمريكا را به عنوان يك متحد و كشوري قدرتمند در اذهان عمومي تداعي كند. اين امر در روز پيروزي اوباما در انتخابات در فلسطين شايد تأثيرگذار بود و فلسطينياني را كه به اميد رنگين پوست بودن و يا دموكرات بودن رئيس جمهور آمريكا شادماني مي كردند را اغوا كرد، اما با گذشت زمان سخنان رهبر انقلاب كه دستاني چدني در دستكش مخملي را تعبير نمودند، براي عموم مردم به ويژه اعراب جلوه گر شد. حركت هاي خودجوش جوانان مصري و اردني و همچنين ساكنين كرانه باختري در روز نكبت يكي از اين شواهد ادعاي ماست.
اما ذلت اوباما و تسليم شدن كشورش در برابر فشار لابي صهيونيسم درخصوص مرزهاي 1967 با اين بخش از سخنراني وي بيشتر مشخص مي شود: «اينها اشاره من به خطوط مرزي سال 1967و معاوضه هاي مورد توافق بودند كه بخش زيادي از توجهات را به خود جلب كرد. هم اكنون هم اين بخش مورد توجه زياد قرار گرفته است. از آنجا كه موضع من چندين بار به صورت نادرست معرفي شد مي خواهم بار ديگر تأكيد كنم كه معني مرزهاي 1967 و معاوضه هاي مورد توافق چيست. تعريف اين مسئله يعني اينكه طرفين خودشان، يعني اسرائيلي ها و فلسطيني ها درباره مرزي مذاكره خواهند كرد كه متفاوت با مرزهايي است كه در چهارم ژوئن1967 وجود داشت. معاوضه هاي مورد توافق متقابل معني اش همين است.»
اين بدين معني است كه حتي همان تعهدات بين المللي پذيرفته شده از سوي كاخ سفيد و تل آويو نيز ارزشي ندارد و بدين گونه با مغالطه سهمي در حدود دو درصد از اراضي فلسطيني را به فلسطينيان خواهند داد. و دولت فلسطيني يك دهم از سرزمين هايش را حتي بر فرض مرزهاي 67 اداره خواهد كرد.
بدون شك فلسطينيان امروز ديگر سرنوشت خود را براساس وعده و وعيد معامله نمي كنند. فلسطينيان اگر به كمتر از تمام سرزمين فلسطين قانع شوند قطعاً ضرر خواهند كرد. به تعبير رئيس جمهور ايران در سخنراني اخيرش، اين غده سرطاني حتي اگر به اندازه يك سلول باقي بماند، مجدداً ايجاد مشكل خواهد كرد.
محمدجواد رمضاني

 



نبرد تمدني ما و غرب در گفت وگو با موسي نجفي بيرون از عالم مدرن متولد شديم

دكتر موسي نجفي معتقد است كه اگر ما به سه مرحله نهضت، نظام و تمدن قائل باشيم. امام خميني(ره) جامعه ايران و وضع انقلاب را از نهضت به طرف تأسيس يك نظام سياسي هدايت كردند و اكنون نوبت تمدن سازي است. دستيابي به تمدن نيز بايد با يك الگويي همراه باشد. گفت وگوي پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامي با اين استاد دانشگاه درباره هويت ملي و شيعي ايرانيان و نقش آن در دستيابي به تمدن اسلامي است.
¤ الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت و دست يابي به آن چه اهميتي در روند حركت نظام داردو دليل تأكيد ويژه رهبر معظم انقلاب بر آن چيست؟
- در بحث الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت بايد به اين نكته اشاره كنيم كه ما چون ساحت انسان و ساحت عالم را يك ساحت تك بعدي و مادي نمي بينيم و سعادت و فضيلت بشر را فقط اين دنيايي نمي دانيم. لذا انسان شناسي، جامعه شناسي و تمدن شناسي ما با غربي ها تفاوت دارد. بنابراين راه رسيدن به سعادت مان نيز با آنها فرق مي كند. آن ها چون ساحت غالب شان مادي است، بر همين اساس هم همه چيزشان را تنظيم مي كنند. خوشبختي و سعادت از نظر آن ها همان چيزي است كه بتوانند با اقتصاد الگوهاي سعادت دنيوي بشر را تضمين كنند و آن را تعميم دهند.
اگر ما بخواهيم اين نگاه را داشته باشيم و آن ساحت قدسي انسان را كنار بگذاريم، در نظام ايده آل و جامعه ايده آل اسلامي كه در تمدن اسلامي هم به وسيله انسان كامل ايجاد مي شود- مقوله مهدويت- مي بينيم كه خوشبختي و سعادت را، مادي و اين جهاني نمي بيند. اين جهان راه عبوري است به طرف سعادت گسترده و آن برنامه هاي درازمدتي كه يك نظام سياسي مي تواند براي آن راه و چشم انداز بعدي كه تمدن اسلامي است، داشته باشد.
كما اين كه جامعه غربي هم خودش را در سيطره و چشم انداز تمدن غربي مي بيند؛ يعني آن ملاك هاي غربي آن چيزي است كه جامعه غربي امروز براساس آن استوار است. لذا اين ها معتقدند كه آن تمدن قالب بر جهان تمدن غربي است كه بشر را به خوشبختي مي رساند. حال چقدر به آن مي رسند؟ اين حرف ديگري است كه شهيد مطهري هم در يكي از مباحث شان به اين مقوله اشاره مي كنند كه غير از مكاتب الهي هيچ كس ديگري نمي تواند روي تكامل بحث كند؛ چون تكامل مفهوم ارتقايي و كيفي است و اين ها در مكاتب مادي به هيچ وجه وجود ندارد. در بحث جامعه ايده آل شان نيز كمونيست ها قائل به عدالت مطلق مي شوند، غربي ها و ليبرال ها هم كه قائل به آزادي مطلق مي شوند. بعد چه؟ اگر روزي بشر به چنين چيزي برسد مطلق مي شود. مي گويند كه هر چه اين ها با اين ملاك ها جلو بروند در منطقه ايده آل متوقف مي شوند. اما در جامعه اسلامي چون كه مي خواهند خداگونه شوند، هر چه بروند، نمي رسند و لذا هميشه در حال تكامل هستند. در بحث الگوي پيشرفت كلمه بهتر از پيشرفت هم هست و آن تكامل است كه در مفهوم تكامل يك بحث كيفيت و استعلاء هم نهفته است.
چه جامعه اي متكامل است؟ جامعه اي كه در همه ابعاد اسلامي باشد و طبيعتا تمدن اسلامي هم همين است. در آن جا نقشي كه در مورد رهبر معظم انقلاب و امام(ره) به نظر مي آيد اين است كه امام راحل جامعه ايران و وضع انقلاب را از نهضت به طرف تأسيس يك نظام سياسي هدايت كردند. ايشان به طور اجمالي در طول حيات شان بحث هاي تمدني را هم مطرح كردند اما بعد از رحلت امام(ره) اين رهبر معظم انقلاب هستند كه به عنوان رهبري انقلاب از نظام به طرف تمدن حركت مي كنند. اين در حالي است كه ما به سه مرحله نهضت، نظام و تمدن قائل باشيم. اما اين دستيابي به تمدن بايد با يك الگويي همراه باشد.
چون يك تمدن اسلامي ما در گذشته و تاريخ اسلام داشتيم و يك تمدن اسلامي شيعه هم در آينده تاريخ داريم كه مهدويت است، اين جا يك چيزي هست كه ما با انقلاب اسلامي در دو طرف تاريخ قرار داريم. تمدن غربي آمده اين وسط نشسته است و در تلاش است تا الگوها و چارچوب هايش را به ما تحميل كند. طبيعي است كه انقلاب اسلامي بايد اين را كنار بگذارد. ما براي اين كه اين دو رشته تمدني خودمان را به هم وصل كنيم بايد از اين عبور كنيم. عبور كردن از اين مسئله چند وجه دارد؛ يكي شناختن خود اين تمدن غرب است كه معمولا در دوران قبل از انقلاب خيلي ممكن نبود. به اين دليل كه تمدن غربي چنان سيطره اي در جهان داشت كه هيچ چيز بيرون از خودش را نمي پذيرفت؛ مي گفت من مربوط به عالم مدرن هستم و غير از عالم مدرن هيچ چيز زنده نيست.
انقلاب اسلامي نشان داد كه ما بيرون از عالم مدرن متولد شديم و متعلق به سنت هستيم. در تاريخ غرب ممكن است كه وقت «سنت» تمام شده باشد و دوره مدرن شروع شده باشد اما براي مذهب اسلام و ما سنت هنوز حيات دارد. در واقع انقلاب ما در افق ديگري متولد شده است. چون اولين شاخصه دوره مدرنيته سكولاريسم است و انقلاب اسلامي در افق سكولاريسم متولد نشده است و لذا همين اعلام جنگ ابتدايي بوده كه اين انقلاب به كل دنياي غرب داد و امروز بعد از سه دهه بسيار بيشتر تلاش مي كند كه خود آن كليت و هسته غرب را ببيند و نقد كند. در مقابل اين ديدن و نقد كردن به هر حال يك الگوي اثباتي هم بايد داشته باشيم.
¤ در اين پروسه نهضت، نظام و تمدن يك مسئله اي كه وجود دارد، بحث انقلاب است. در اين فرآيند انقلاب كجا قرار مي گيرد؟ علاوه بر اين كه در تئوري هاي انقلاب اين مسئله نيز وجود دارد كه انقلاب ها بعد از مدتي دچار افول و ركود مي شوند. اين در مورد انقلاب ما چگونه است؟
- اين به اين مسئله باز مي گردد كه معتقدم انقلاب و نظام قسمتي از بيداري اسلام است كه در جهان اسلام پيش آمده كه البته اين بعد سلبي بيداري اسلام و رفع استعمار و استكبار بوده است. بيداري اسلامي وقتي اين ها را برطرف مي كند به سمت كار ايجابي مي رود و اتفاقاً اين هنرش است. چون خيلي ها- حتي غربي ها- معتقد هستند كه انقلاب اسلامي و مسلمانان در بعد سلبي قوي تر هستند و در بعد ايجابي چيزي ندارند و بايد از الگوهاي ما پيروي كنند.
¤ يعني تداوم و پويايي انقلاب اسلامي منوط به وجود اين سه مرحله است؟
- بله؛ استاد مطهري هم مي گويند كه مهم ترين شاخص براي استقلال، استقلال فرهنگي است كه از استقلال سياسي بسيار مهم تر است. براي اين كه استقلال فرهنگي در جامعه اي پيش آيد، بايد نيروي ويژه اي بسيج شود. اين خودش يك مرحله مهم انقلاب است نه اين كه انقلاب تمام شده است. در بحث تمدن هم همين طور است. در واقع ما اگر مفهوم نهضت، نظام و تمدن را در گستره بيداري اسلامي نگاه كنيم خيلي بهتر شناخته مي شود. اين ها همه شان يك چيز هستند و در واقع موج هاي مختلف بيداري اسلامي هستند.
خود انقلاب كه براي ما اصالت ندارد انقلاب وسيله اي است براي رسيدن به هويت. جامعه ما در پانصد سال پيش در دوره صفويه با يك الگوي ناقص به يك هويت ملي جديد رسيده و توانسته از جامعه شيعي و اسلامي پاسداري كند. اين الگو در همان دوره صفويه از بين رفت و بعد سلسله هاي افشاريه، زنديه، قاجاريه و بعد پهلوي روي كار آمدند.
در دوره قاجاريه و پهلوي نظام سياسي نتوانست از آن هويت جديد ملي كه تشيع پشت آن است در جامعه ايران حمايت كند و اين كار را نهضت ها و انقلاب ها كردند. بنابر اين ما دو طرف هويت ملي مان در اين پانصد سال كه استقلال جديد پيدا كرديم، با مكتب تشيع، دو نظام را دربرداشته است؛ يك نظام ناقص و يك نظام كامل. اما حد فاصل اين دو به دليل وجود نظام سياسي وابسته، كه نمي توانست از هويت ملي و شخصيت جامعه ما پاسداري كند، اين كار بر دوش نهضت هايي نظير تنباكو، مشروطه و... افتاد.
انقلاب اسلامي يكي از حلقه هاي همان نهضت است. در زماني نظام هاي غيرديني بر سر كار بودند اما دوباره نظام شيعي زمام امور را در دست گرفته است. اين جا نظام است كه از هويت دفاع مي كند و نيازي به انقلاب و نهضت نيست. يعني نظام سياسي يك مرحله بالاتر از نهضت سياسي است. انقلاب واكنش يك جامعه است براي به دست آوردن يك مسئله و آن هم چيزي نيست جز هويت.
نسبت تمدن و هويت چيست؟
- حالا اين جا نظام مستقر شده است، جامعه و نظام ما اسلامي و شيعي است، اما جهان چطور؟ يك جهان غيرديني. اين دو دايره را ترسيم كنيد؛ جامعه شيعي ما كه پانصد سال است كه تمام تشيع در تمام تار و پود اين جامعه است. حال يك دايره بزرگ تر مي خواهد اين نظام شيعي را احاطه كند. مي خواهد بگويد من عالم را غيرديني مي كنم. اين جا است كه بحث تمدن مطرح مي شود كه اين نظام و اين جامعه ديني مي گويد من مي خواهم عالم را هم ديني كنم كه همان مهدويت است. يعني اگر اين آرمان نباشد، آن دايره بزرگ تر اين را از بين مي برد. اين جاست كه بحث الگوها مطرح مي شود. اين الگو بايد به اين طرف برود كه اين نظام مستقر شده است و جامعه ديني است كه آن احاطه عالم غيرديني را قبول ندارد.
به هر حال ما تا آن شالوده شكني را در الگوهاي غربي نداشته باشيم، محال است الگوي پيشرفت اسلامي- ايراني را بتوانيم محقق كنيم؛ چون سيطره الگوهاي تمدن غربي اين اجازه را به ما نمي دهد.
¤ براي دو مرحله پيش از تمدن سازي يعني نهضت و نظام ما شاخصه هايي داشتيم كه براساس آن پيش مي رفتيم. حالا مي خواهيم تمدن سازي كنيم و يك الگويي براي پيشرفت و تمدن بسازيم. براي رسيدن به اين الگوي پيشرفت چه شاخص هايي داريم؟
- اين الگو يك بخش نظري دارد و يك بخش عملي. در بخش نظري از يك فلسفه تكامل حرف زده مي شود و در بخش عملي مهندسي تمدن اسلامي. اين كه اين الگو به چه صورت و با چه شاخص هايي الگو مي شود پاسخ اش اين است كه به هر حال ما بايد بدانيم كه مي خواهيم به مفهوم سعادت در محور توحيد برسيم و اين در حالي است كه همه ابعاد انسان بايد رشد پيدا كرده باشند. الگوي تمدني به اين معنا است و الا الگوي پيشرفت به معني اين كه ما مي خواهيم به كره ماه برويم نيست. اين بعد مادي آن است.
طبيعي است كه در اين الگو تكامل ابعاد يك انسان، ارتباطش با خدا، ارتباط با انسان هاي ديگر و... بايد ترسيم شود. جامعه مهدوي چگونه است؟ هم انسان ها خدامحور هستند و هم نسبت به روابط شان با انسان هاي ديگر عدالت را رعايت مي كنند و اين سخت است. حالا نهادهايي هم كه درست مي شود بايد متناسب با اين مقوله باشد. آموزش و پرورش، دانشگاه، نهادهاي تبليغي، هنر و... تا اين قله نباشد به كدام سو حركت مي كنيم؟ حالا اسم اين قله را ما اجمالا و تفصيلا مي گذاريم تمدن اسلامي.
الگوي توسعه غربي شما را به سمت تمدن غربي حركت مي دهد؛ يعني شما را از كم به كيف عبور مي دهد و شما را به طرف آن جامعه مي كشد و جامعه را به نمونه پيشرفته ترش مي برد. در اين الگوي شما هم بايد همين باشد؛ يعني اين الگو بايد به طرف يك تمدن حركت كند كه همانا تمدن اسلامي است. نهايت اين است كه اين الگو ملاك ها و خلأ و ضوابط عالم غيرديني را در هيچ بخشي نمي پذيرد. در كل اين تمدن براي خودش يك نظام بزرگ است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14