(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 8 خرداد 1390- شماره 19938

صفات هلاك كننده
تقسيم كار منزل
آثار فجور
تپش قلم
چگونه اهل عفو و گذشت شويم؟
ديدگاه
نگاهي اجمالي به جامعيت و حقايق عرفاني امام خميني



صفات هلاك كننده

قال الامام الحسن(ع): هلاك الناس في ثلاث: الكبر، والحرص و الحسد؛ فالكبر هلاك الدين و به لعن ابليس، والحرص عدو النفس و به اخرج ادم من الجنه، والحسد رائدالسوء و منه قتل قابيل هابيل.
امام حسن(ع) فرمود: هلاكت و نابودي مردم در سه چيز است: كبر و خودپسندي، حرص و آزمندي و حسد و حسادت. و اما كبر موجب نابودي دين و ايمان است، چنانچه به واسطه آن ابليس ملعون از درگاه خداوند رانده شد. و حرص دشمن نفس انسان است، چنانچه حضرت آدم به واسطه آن از بهشت اخراج شد. و حسد پيشاهنگ هر عمل زشت و پليد است. چنانچه قابيل برادرش هابيل را به قتل رساند و كشت.

1- بحارالانوار، ج 75، ص 111

 



تقسيم كار منزل

امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش امام باقر(ع) نقل مي كند كه فرمود: يك روز علي(ع) و فاطمه زهرا(س) در مورد كارهاي منزل با رسول خدا(ص) مشورت نموده از ايشان خواستند در اين باره نظر داده، داوري نمايند. حضرت چنين حكم فرمود: كارهاي داخل منزل تا پشت در خانه را فاطمه(س) و كارهاي بيرون از منزل را علي(ع) انجام دهد. فاطمه زهرا(س) گويد: جز خداوند تعالي كسي نمي داند كه از اين تقسيم كار تا چه اندازه خوشحال شدم از اين كه رسول خدا(ص) كارهايي را كه برعهده مردان بود از دوش من برداشت، و مرا از برخورد با نامحرم در خارج از منزل بازداشت.
1- بحارالانوار، ج 43، ص 81

 



آثار فجور

پرسش:
مفهوم فجور را توضيح داده و آثار آن را در روابط فردي و اجتماعي بيان كنيد؟
پاسخ:
فسق و فجور دو واژه اي است كه به جهت قرابت معنايي در كنار هم بكار مي روند. از آيات قرآن استفاده مي شود كه «فجور» بزرگترين بلاي اخلاقي جامعه است. زيرا فجار براساس خواهش هاي نفساني حركت مي كنند نه مطابق فرمان هاي الهي و دستورهاي عقل. سرنوشت چنين جامعه يا افرادي جز هلاكت در دنيا و سخت ترين عذاب ها در آخرت نيست.
مفهوم فجور
«فاجر» كه جمع آن «فجار» و «فجره» است، درلغت به معناي هرزه، عياش، فاسد، خراب، زناكار، دروغ گو، بي حيا، بي شرم، وقيح و گستاخ آمده است. فجور كه مصدر است به معناي «هرزگي، فسق، فساد، عياشي، گناه و زندگي گناه آلود» مي باشد.
(فرهنگ معاصر عربي- فارسي، ص297). «كلمه فسق» با «فجور» از نظر معنا به هم نزديك اند. فسق به نظر مي رسد بيشتر جهت مخالفت با خدا را بيان مي كند و فجور گستردگي فساد و گناه فرد را مي رساند. كتاب معجم الفروق اللغويه ص405 در فرق بين فسق و فجور آورده است:
«ان الفسق هوالخروج من طاعه الله بكبيره» فسق خارج شدن از طاعت خدا به وسيله انجام گناهان كبيره است و فجور، پراكنده شدن درمعاصي و گستردگي درگناه مي باشد. به انجام دهنده «صغيره، فاجره گفته مي شود».
فجور از منظر قرآن
«فجار» در قرآن كريم در برابر ابرار (نيكان) به كار رفته است. اين دو واژه در سوره هايي چون مطففين، دهر و انفطار درمقابل هم قرار داده شده اند، مانند آيه 81 سوره مطففين: «كلا ان كتاب الابرار لفي عليين» و آيه 7 همان سوره: «كلا ان كتاب الفجار لفي سجين». قرآن درباره فجار، چهار نكته را بيان مي كند:
1- تمايل طبيعي انسان به سمت فجور
از نظر قرآن، انسان به طور طبيعي دوست دارد آزاد باشد و «فجور» و كارهاي مطابق خواست هواي نفسش را انجام دهد. «بل يريدالانسان ليفجر امامه »(قيامت-5) بلكه انسان مي خواهد در مهلتي كه درپيش دارد، فسق و فجور كند.
البته داشتن ميل و انگيزه در انسان تعجبي ندارد، زيرا انسان بودن، مستلزم داشتن فطرت سليم است تا او را به پرهيز از گناه دعوت كند و هم غرايز طبيعي كه او را به سوي خود بكشد: «فالهمها فجورها و تقويها» آنگاه نافرماني و پرهيزكاري اش را در آن الهام كرد.
2- نابودي جامعه در اثر فجور
براساس آموزه هاي قرآني، فرجام و سرنوشت جامعه گنهكار نابودي و كوتاه شدن عمر آن ملت است. حضرت نوح(ع) پس از چندسال تبليغ، وقتي برايش ثابت مي شود كه قومش هدايت نخواهندشد و جز افراد فاجر و كافر تربيت نخواهندكرد، درخواست نابودي آنها را كرد. حضرت چنين استدلال مي كرد كه اگر اينان باقي بمانند صالحان را هم گمراه خواهندكرد. «انك ان تذرهم يضلوا عبادك ولايلدوا الا فاجراً كفاراً.» (نوح-72)
3- جهنمي ها غير از كفار و فجار نيستند
قرآن كريم دراين رابطه مي فرمايد: «وجوه يومئذ عليها غبره¤ ترهقها قتره¤ اولئك هم الكفره والفجره » درچنين روز بر چهره هايي غبار تيرگي باشد. تيرگي آنان را فرو گيرد. اينان همان كافركيشان نافرمانند.
(عبس- 04 و 14)
4- جايگاه خاص فجار در جهنم
قرآن كريم دراين زمينه مي فرمايد: «كلا ان كتاب الفجار لفي سجين» چنين نيست، بي گمان كارنامه نافرمانان در سجين است. (مطففين-7)
گرچه همه دوزخيان در رنج و عذابند، شدت يا جايگاه عذاب براي بعضي از گناهان دشوارتر است. درتفسير پرتوي از قرآن، ج1، ص142 آمده است: «سجين به قرينه وزن، مبالغه و تقابل با عليين به معناي زندان بس سخت مي باشد كه گويا سختي و تنگي آن افزوده مي شود. سجين زندان و محيط عذاب و رنج است كه انديشه و عمل تبهكاران درباره و در شأن يا درمحيط يا در جهت سجين است».

 



تپش قلم

& اگر انسان لحظه اي از درون خويش غافل شود، درون و بيرون خود را بر باد مي دهد!
¤¤¤
& وجدان سالم، تنها محكمه اي است كه قدرت محاكمه قاضي خويش را دارد!
¤¤¤
& انسان هاي غيرموحد، در پناه همه بتها در طول تاريخ، «خويش پرستي» كرده اند.
¤¤¤
& اگر «مديران كوچك» بدانند كه چاپلوسان آنها را بالا مي برند تا شيطان محكم تر بر زمين بكوبدشان، به صورت ميمون هاي اطرافشان خاك مي پاشيدند!
¤¤¤
& شيشه وقتي آيينه مي شود كه يك رو بيشتر نداشته باشد و انسان وقتي آدم مي شود كه دو رو نباشد!
¤¤¤
& عالم غافل، آن روي سكه ي عابد جاهل و هر دو شكار فربه شياطين جني و انسي اند!
¤¤¤
& ظالم، صيد ظلم خويش است!
¤¤¤
& شيرين تر از ناز شيرين، نياز فرهاد است، اين راز بديع حكايت عاشقان است!
¤¤¤
& ياد مرگ، چهره زندگي انسان هوشيار را به انواع فضايل آراسته مي سازد.

 



چگونه اهل عفو و گذشت شويم؟

يكي از فضيلت هاي اخلاقي، عفو و گذشت از خطاها، اشتباهات و گناهان ديگران است. خداوند اين فضيلت اخلاقي را از مصاديق احسان برشمرده و كساني را كه اهل عفو و گذشت هستند، به عنوان محسنان و نيكوكاران شناخته و معرفي كرده است.
همگان دوست دارند كه اهل احسان و گذشت باشند، ولي به علل و عوامل دروني و بيروني نمي توانند اين منش را بويژه در موارد خاص داشته باشند؛ چرا كه خشم و لذت انتقام چنان آدمي را فرا مي گيرد كه ديگر به چيزي جز انتقام نمي انديشد.
بارها شنيده ايم كه گذشت از بزرگان است و عفو در هنگام قدرت، شيرين. با اين همه، گفتن آن بسيار آسان و عمل بدان بسيار سخت است؛ چرا كه شرايط به گونه اي رقم مي خورد كه عفو و گذشت، امري ناشدني و دور از دسترس به نظر مي رسد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تحليل قرآن از عوامل و علل عفو و گذشت را بيان كند و زمينه هاي ايجادي و يا تقويت آن را روشن نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
ارزش عفو و گذشت
هر كسي به طور طبيعي دچار خطا و اشتباهي مي شود؛ چرا كه عصمت تنها از آن شمار اندكي از انسانهاي وارسته است و دست يابي به آن براي ديگران در يك فرآيند پيچيده و سختي امكان پذير است. بنابراين همه ما به نوعي عفو و گذشت را تجربه كرده ايم. اين بدان معناست كه همه ما به نوعي تجربه تلخ خطا و اشتباه و تنبيهات و مجازات هاي آن را داشته و به همان اندازه طعم شيرين عفو و گذشت را همانند مزه كودكي در خاطره ها داريم.
در هنگام خطاها و اشتباهات همان اندازه كه از خود شرمگين هستيم، از ديگران اميد عفو و گذشت را داريم. از اين رو همواره از عفو به عنوان يك ارزش انساني سخن مي گوييم و اوج آن را زماني مي دانيم كه گناهي بزرگ را مرتكب شده باشيم. در آن زمان است كه عفو و گذشت به عنوان يك فضيلت خود را نشان مي دهد؛ چرا كه در اين موارد است كه گذشت دشوار مي شود و احسان و نيكوكاري واقعي، رخ مي نمايد و مدعيان فضيلت عفو، از اهل احسان شناخته مي شوند.
اوج اين احسان را نيز مي توان زماني تجربه كرد كه گناه بزرگ را انساني خرد و ناتوان در حق انساني بزرگ و قدرتمند مرتكب شده باشد. اين جاست كه سلامت شخص و كمال شخصيت هر كسي معلوم مي شود، چرا كه گذشت در اوج قدرت در حق ناتوان ترين، بسيار سخت تر و دشوارتر است. از اين رو عفو دولتمردان نسبت به خطا و اشتباه مردم همواره به عنوان يك تجربه نادر دانسته شده است؛ چرا كه بيشتر اين دولتمردان كه در اوج قدرت هستند، جز به انتقام و مجازات رضايت نمي دهند و عفو و گذشت را حتي براي خود نشانه ناتواني، خواري و ضعف مي شمارند.
شايد كم تر براي ما اتفاق افتاده باشد كه در پاي چوبه دار، قاتل پدر و مادر، يا قاتل فرزند و برادر خود را بخشيده و از خون وي در گذشته باشيم. در چنين زماني كه خون خشم، ديدگان را فرا گرفته و قلب در اوج غيظ و ناراحتي است و جز به انتقام آرام نمي گيرد، شايد سخن گفتن از عفو و گذشت آسان باشد، ولي عمل بدان چنان سخت و دشوار است كه بسياري آن را ناشدني مي دانند. از اين رو برخي از دادگاه ها اجازه مي دهند تا زمان محاكمه، مدتي طولاني شود و آثار كهنگي بر چهره قتل و واقعه بنشيند تا امكان درخواست عفو و گذشت شدني باشد؛ چرا كه نمي توان در اوج خشم و انتقام سخن از عفو بر زبان راند چه رسد كه پذيرش عذر و پوزش را شدني دانست.
البته از نظر قرآن، عفو و گذشت از سوي اولياي دم، بويژه در حال قدرت بر انتقام از قاتل و دسترسي به انجام قصاص، امري ارزشمند دانسته شده است؛ (بقره، آيه 178) چرا كه عفو در چنين حالتي يكي از كارهاي بسيار پسنديده و معروفي است كه تنها از اهل رحمت برمي آيد.(همان)
با آن كه از نظر قرآن در حوزه مباحث و مسايل حقوقي، مقابله به مثل و قصاص به عنوان يك حق اثبات شده، ولي از آن جايي كه روابط اجتماعي و انساني را تنها حوزه حقوق و قوانين عقلاني، تعيين نمي كنند، بلكه مهم ترين معيار در زندگي اجتماعي و تعاملات و روابط اجتماعي، احسان و عواطف انساني است، از اين رو قرآن به عفو و گذشت به عنوان يك معيار اخلاقي نه حقوقي تاكيد مي ورزد و بر ارزشمندي آن پا مي فشارد.
به سخن ديگر، جامعه انساني هر چند كه با قوانين عقلاني و حقوق مي تواند قوام يابد و پايدار بماند، ولي هرگز نمي تواند جامعه كامل انساني را ايجاد نمايد و لذا قرآن هر چند بر حقوق به عنوان مبناي جامعه تاكيد مي كند ولي بر احسان به عنوان مبناي كمال جامعه انساني تاكيد بيش تري مي نمايد.
شايد خوانده يا شنيده ايد كه مسايلي چون حقوق متقابل ملت و دولت، همسران و جوامع بارها مورد تاكيد قرار گرفته و حتي رساله حقوق امام سجاد(ع) مجموعه كاملي از آن را شمارش و تبيين كرده است؛ ولي در همان فرهنگ قرآني و اسلامي، مجموعه اي از قوانين نيز تبيين شده كه از آن به اخلاق ياد شده است؛ چرا كه آن چه خانواده را به عنوان نمونه به كمال مي رساند، حقوق متقابل همسران نيست، بلكه عفو و احسان و ايثار و گذشتي است كه ريشه در عواطف انساني و مهر و محبت همسران دارد و ما از آن ها به اخلاق و آداب همسري ياد مي كنيم.
اولويت اصول اخلاقي بر اصول حقوقي
در جامعه نيز آن چه كمال جامعه انساني بويژه قرآني و ايماني را مي سازد، مجموعه اصول اخلاقي و آداب اجتماعي است كه بر پايه عواطف انساني سامان دهي شده است. اين اصول اخلاقي و آداب، فراتر از حقوق با خاستگاه عقل و عقلاء است كه روابط انساني جامعه را سامان مي دهد و آن را به سوي مودت، همگرايي، همدلي و احسان و ايثار در روابط اجتماعي سوق مي دهد.
از اين رو خداوند با آن كه حقوق متقابل مردم را اثبات مي كند و از حق قصاص و مقابله به مثل به عنوان يك حكم عقلاني و شرعي ياد مي كند، ولي با اين همه محور تعاملات انساني و روابط اجتماعي را احسان و عواطف قرار مي دهد و در همان جايي كه از قصاص به عنوان يك حق سخن به ميان مي آورد، بي هيچ درنگي از عفو و گذشت به عنوان عمل اخلاقي مورد پسند و عرف شناخته شده زيبا و كامل سخن به ميان مي آورد و عفو و گذشت از قصاص را نشانه اي از رحمت و مهرباني انساني مي داند و خواهان عمل به آن مي شود. (بقره، آيه 178)
خداوند به صراحت اعلام مي كند كه حقوق تنها به عنوان عامل حل اختلافات بغرنجي است كه افراد حاضر نيستند تا براساس عواطف انساني عمل كنند. از اين رو لازم است براي حفظ بحران و انجام عمل سخت جراحي اجتماعي بر پايه احكام عقلاني عمل شود و حقوق متقابل از سوي افراد و دولت و ملت به مورد اجرا درآيد تا غائله و بحران اجتماعي ختم به خير گردد.
اما آن چه از نظر اسلام امري ارزشي است، مراعات اصول اخلاقي به جاي اصول حقوقي است؛ چرا كه اين اصول اخلاقي است كه انسان را به كمالات مي رساند و جامعه را انساني تر مي كند. از اين رو در آيه 34 سوره فصلت، برتري عفو و گذشت را نسبت به مقابله با بدي ها و اجراي حقوق بيان مي كند و خواهان آن مي شود تا به جاي مقابله به مثل، عفو و گذشت را مقدم دارند.
اصولا دين اسلام براي تكميل مكارم اخلاقي بشر آمده است. به اين معنا كه اگر عدالت به عنوان حكم عقل و عقلاء لازم و بايسته است ولي انسان تا جايي كه مي تواند بهتر است از در احسان وارد شود و به خود و ديگران اجازه دهد تا تجربه ديگري فراتر از تجربه عقلاني عدالت داشته باشند. اين جاست كه اصول اخلاقي خود را تحميل مي كنند؛ چرا كه تجربه اي نادر ولي سخت است. به اين معنا كه اگر انسان در اوج خشم و كينه و انتقام جويي، از در احسان و گذشت درآيد، نشان مي دهد كه تا چه اندازه انسانيت را تجربه كرده است. خداوند در آيه 85 سوره حجر، برخورد كريمانه، با عفو و چشم پوشي از خطا و گناه ديگران را به جاي اجراي حقوق و اذيت و آزار ديگران، رفتاري شايسته و زيبا مي داند و به صراحت با آوردن واژه «جميل» بر كمال زيبايي آن تاكيد مي ورزد.
گذشت، بهتر از مقابله به مثل
عمل به اصول اخلاقي به جاي اصول حقوقي زماني كه در اوج اقتدار و قدرت انجام بگيرد بسيار زيباتر و دلنشين تر است. از اين رو خداوند در آيه 60 سوره حج به مسلماناني كه از سوي دشمنان مورد ستم قرار گرفته اند، توصيه مي كند كه در صورت تمكن و قدرت مقابله به مثل، از انجام آن خودداري كنند و دشمنان ستمگر را مورد عفو و گذشت قرار دهند؛ چرا كه از نظر خداوند همواره تحمل در برابر عمل ناشايست ديگران و عفو وگذشت از ايشان، بهتر از مقابله به مثل است (نحل، آيه 126 و مومنون، آيه 96 و فصلت، آيه 34 و شوري، آيه 40 و نيز تفسير التبيان، ج 7، ص 393)
به هرحال عفو و گذشت به عنوان بنياد تقويت روابط اجتماعي و كمالات انساني، امري مورد پسند و تاييد و تاكيد خداوند است (نحل، آيه 126) و حتي به پيامبر(ص) فرمان مي دهد تا همواره مبناي روابط خود حتي با دشمنان را برپايه عفو و گذشت و عدم مقابله به مثل مگر در موارد خاص بگذارد. (مومنون، آيه 96 و فصلت، آيه 34) از اين رو خداوند فرمان مي دهد كه مقابله نكن.اگر خواستي مقابله كني به همان اندازه بكن و تعدي و تجاوز نداشته باش، ولي با اين همه اگر صبر و شكيبايي كني و از ديگران عفو و گذشت نمائي، اين امر پسنديده تر است. (همان و نگاه كنيد: تفسير كبير، فخر رازي، ج 7، ص 289)
احسان، مقدم بر عدالت
از اين جا دانسته مي شود كه از نظر خداوند و قرآن، همواره عواطف انساني مقدم بر عقل انساني در روابط اجتماعي است و عقل انساني تنها زماني به كار مي آيد كه شخص فاقد عواطف قوي انساني است و منش اخلاقي در وي تقويت نشده و فضيلت هاي اخلاقي در جانش نفوذ و رخته نكرده است. دراين صورت است كه براي ايجاد تعادل و حفظ نظام احسن اجتماعي لازم است تا اصول عقلاني و حقوقي براي حل مشكلات و بحران هاي اجتماعي به كار گرفته شود.
براين اساس در اسلام در حوزه روابط اجتماعي و بلكه در روابط با محيط زيست، احسان همواره برتر از عدالت است، هرچند كه نظام هستي بر پايه آن بنياد گذاشته شده است، چرا كه روابط انساني، تنها با احسان و ديگر فضايل اخلاقي است كه به رشد و بالندگي تمام و كمال خود مي رسد.
همين گرايش به فضايل اخلاقي و تقدم آن بر عدالت در تفكر و انديشه اسلامي است كه انسان ها را اميدوار كرده تا خداوند با آنان به فضل و رحمت خويش معامله كند، نه بر پايه عدالت خويش؛ چرا كه اجراي عدالت در حق بشر به معناي خروج همگان جز شماري اندك از دايره ورود به بهشت مي باشد. (الهي عاملنا بفضلك و لاتعاملنا بعدلك)
راه هاي ايجاد و تقويت فضيلت احسان و عفو
براي اين كه فضيلت اخلاقي احسان و عفو و گذشت را در خود ايجاد وتقويت كنيم لازم است شرايطي را براي بروز و ظهور آن فراهم آوريم كه در آيات قرآني بدان توجه داده شده است. البته انسان به طور فطري به فضيلت هاي اخلاقي از جمله احسان و عفو گرايش دارد، ولي هر چه معرفت آدمي به اين امور بيش تر شود، به همان اندازه محبت و گرايش به آن تقويت مي شود. از اين رو مبناي پاداش هاي اخروي براساس معرفت است؛ بدين معني كه هرچه معرفت در آدمي نسبت به امري بيش تر شود، به همان اندازه عشق و محبت بدان افزايش مي يابد و هرچه محبت به امري فزوني يابد، اراده انجام عملي كه آدمي را به آن برساند قوي تر و عزم جدي تر مي شود و در نهايت رشد فكري و عملي افزايش مي يابد و به همان اندازه پاداش هاي الهي نيز بهتر و بيش تر مي شود.
1- توجه به قدرت و عفو الهي
مهم ترين عامل در ايجاد و تقويت فضيلت اخلاقي چون عفو و گذشت آن است كه آدمي متوجه قدرت الهي شود. به اين معنا كه خداوند بر هر چيزي قادر و تواناست و اين توانايي خداوند در كنار حكمت و ربوبيت الهي به انسان مي فهماند كه هيچ چيزي از دايره ربوبيت و قدرت الهي بيرون نيست و خداوند كه مالك هر چيز و قادر بر هر كاري است، مي تواند حق شخص را به تمام و كمال استيفا نمايد. بنابراين نسبت به كساني كه بر او ظلم و ستمي روا مي دارند، عفو و گذشت روا مي دارد و او را به خداي قادر و توانا واگذار مي كند. بنابراين حتي در حق دشمنان دين و ايمان از كافران نيز چشم پوشي مي كند و اجازه مي دهد تا خداوند به حكمت و قدرت خويش آنان را بگيرد و مجازات و يا عفو كند؛ بويژه آن كه خداوند خود سفارش نموده است تا احسان كرده و مقابله به مثل نكند. (بقره، آيه 109)
اصولا ياد قدرت الهي و اين كه خداوند اصولا خود كم تر به عدل خويش مردم را در دنيا مؤاخذه مي كند بلكه به عفو و گذشت با آنان مواجه مي شود و از بسياري از گناهان و خطاهاي بشر مي گذرد و آنان را بخاطر خطا و گناه به سرعت مجازات نمي كند، در مي يابد كه اصل عفو و احسان امري خوب و فضيلتي الهي است. از اين رو خداوند در آيه 149 سوره نساء به عفو و قدرت خويش توجه مي دهد و از مردم مي خواهد تا ايشان نيز از خطاها و گناه ديگران از آشكار و پنهان بگذرند و اهل گذشت باشند، چرا كه خداوند نيز اين گونه است كه در عين قدرت، اهل عفو و گذشت است.
در حقيقت آگاهي و شناخت آدمي از نوع معامله خداوند با خطاكاران در دنيا، به انسان مي آموزد كه براي متاله (خدايي شدن) مي بايست همانند خداوند عمل كرد و در هنگام قدرت از خطاي ديگران گذشت و از مجازات ايشان چشم پوشيد. در حقيقت توجه آدمي به عفو الهي، خود عامل عفو از خطاي ديگران مي شود، چرا كه آدمي دوست مي دارد كه متاله و خدايي شود و همانند خداوند باشد و همه صفات و اسماي الهي را در خود فعليت بخشد. (نساء، آيه 149)
2- توجه به آخرت
عامل مهم ديگر در ايجاد و تقويت روحيه گذشت و فضيلت عفو آن است كه آدمي متوجه به آخرت شود. به اين معنا كه عقيده به هدفداري خلقت و حكمت آفرينش در كنار ايمان به حتمي بودن قيامت، موجب مي شود تا شخص نسبت به ديگران عفو و گذشت داشته باشد، چرا كه مي داند قيامتي هست كه در آن به همه كارهاي ريز و درشت آدمي رسيدگي مي شود و براساس عمل و باور، به او پاداش داده مي شود. (حجر، آيه 85)
3- توجه به آمرزش خداوند
از ديگر عوامل ايجادي و تقويت كننده مي توان به توجه انسان نسبت به آمرزش و غفران خداوند اشاره كرد. خداوند در آيه 22 سوره نور بيان مي كند كه اگر كسي دوست داشته باشد تا مورد آمرزش و مغفرت الهي قرار گيرد و خداوند به او رحم كند، مي بايست خود اين گونه باشد و در حق ديگران رحم و گذشت داشته باشد. به سخن ديگر: ارحم ترحم؛ اگر دوست داري مورد رحمت خداوندي قرار گيري، خودت نيز اهل رحمت و گذشت و مهرباني باش. بنابراين چشم داشت آدمي به غفران خداوندي در حق خود، عامل مهمي در تحقق و تقويت گذشت و عفو نسبت به ديگران مي شود.
4- نرم خويي و عواطف انساني
البته روحيه نرم خويي و لطافت طبع آدمي خود از مهم ترين عوامل عفو و گذشت نسبت به خطاكاران است. از اين رو خداوند با اشاره به عواطف قوي انساني پيامبر(ص) و روحيه نرم خويي آن حضرت(ص) بيان مي دارد كه همين مسئله موجب شده تا ايشان از بسياري از خطاهاي ديگران چشم پوشي كند و مردم را دور خود جذب و جمع نمايد. به سخن ديگر، عواطف قوي انساني و روحيه نرمخويي موجب گذشت و نيز عامل جذب انسانها مي شود.
5- ناديده گرفتن خطاهاي كوچك
از ديگر عواملي كه در ايجاد و تقويت روحيه گذشت و فضيلت اخلاقي عفو دخالت دارد، اين كه شخص از جرم هاي كوچك در گذرد تا به گذشت از جرم ها و خطاهاي بزرگ عادت كند. البته گذشت آدمي از خطاهاي كوچك ديگران موجب اين نيز مي شود تا خداوند از جرم ها و خطاهاي بزرگش بگذرد. به سخن ديگر، يكي از عوامل جذب رحمت ديگران و عفو و گذشت ايشان، ناديده گرفتن جرم هاي كوچك آنان است كه خود عامل اين مي شود تا ديگران نيز حتي از خطاهاي بزرگش درگذرند و از آن چشم پوشي كنند.
يك استثناء
ذكر اين نكته در پايان مقاله ضروري است كه شناخت جايگاه و موقعيت و مناسبت عفو و گذشت بسيار مهم است. به اين معني كه گذشت بايد زماني صورت گيرد كه موجب تأثيرگذاري مثبت و تنبه و بازدارندگي شود و يا احتمال آن داده شود اما اگر عفو و گذشت از مجرم و خطاكار باعث شود كه او در جرم و خلافها و بي ادبي هاي خود جري تر و جسورتر شود و سوءاستفاده كند و يا عزت انسان را خدشه دار سازد و به عبارت بهتر گذشت و عفو، نتيجه عكس در برداشته باشد، در اين صورت عفو، كاري غيرعقلاني و غيرشرعي خواهد بود.

 



ديدگاه

تأثير علوم دانشگاهي بر ماهيت دانشگاهها
آيت الله مكارم شيرازي:
علم همچون شمشير دولبه است كه اگر براساس مباني اسلامي و انساني باشد، دانشگاههاي ما اسلامي مي شود و اگر علم براساس فرهنگ غلط غربي باشد، دانشگاهها را به مركز سكولاريسم تبديل مي كند؛ بنابراين بايد تلاش كرد تا خداي نكرده جنبه هاي منفي فرهنگ غربي مخصوصا در علوم اسلامي رخنه نكند.

توجه اسلام به همه ابعاد زندگي بشر
برخي با تبليغات غلط خود مي خواهند نشان دهند انقلاب كرديم كه تنها نمازجمعه بخوانيم و روزه بگيريم. درحالي كه اين بخشي از امور است. اسلام به همه ابعاد زندگي بشر توجه دارد و به دنبال جهش علمي و فكري در جامعه است. همان گونه كه امروزاسلام سبب جهش علمي در ايران اسلامي شده است.

لزوم آشنايي با علوم مختلف قرآن و تفسير
آيت الله صافي:
ما بايد امور مهمي چون توحيد، عرفان و معاد را از قرآن و كلام حضرات معصومين عليهم السلام فرا بگيريم و نبايد به عرفان هاي دروغين و ساختگي دراين باره توجه كنيم.
... ما بايد اصول خود را در امور معنوي، اخلاقي، اجتماعي و سياسي و... از قرآن فرابگيريم و شرح و تفصيل آنها را در معارف اهل بيت عليهم السلام جست وجو كنيم.
... هر شخص بايد در حد خودش با علوم مختلف قرآن و تفاسير قرآن آشنا باشد و امروز در جامعه توجه به موضوع و مسائل مختلف قرآن به خوبي ترويج و تبليغ مي شود و اين امر نعمتي الهي است.

راه ولايت تنها منبع علم و معرفت الهي
آيت الله جوادي آملي:
منظور از اين جهل، جهالت عملي در برابر عقل است؛ بنابراين ممكن است كسي عالم باشد و درعين حال جاهل؛ اما ممكن نيست كسي هم عاقل و هم جاهل باشد، به خاطر اينكه جهل با علم جمع نمي شود، چون جهل همان جهالت عملي است و با عقل جمع نمي شود.
... وجود مبارك اميرالمؤمنين(ع) فرمودند كه كسي از غير راه ولايت وارد خانه يا شهر علم شود و علمي فرابگيرد، سارق است و چون اين علم مال او نيست، به او فروغ نمي دهد و چون اين فرد سارق است، علم از او گرفته مي شود... همان طوري كه از ذات مقدس رسول گرامي(ص) از اهل بيت عليهم السلام هم رسيده است كه «انما العلم ثلاثه آيه محكمه او فريضه عادله او سنه قائمه» يعني بخشي از علوم مربوط به جهان بيني و عقايد و اعتقادات ديني و اصول، بخشي از علوم مربوط به فقه و بخشي ديگر مربوط به اخلاق و حقوق است.
... اهل بيت عليهم السلام فرمودند كه ما يك شهر علم داريم و يك در ورودي؛ نه در غير آن شهر از علوم خبري هست و نه از غير آن راه مي توان علم اساسي را به دست آورد.(1)

بهاي بهشت و جهنم
آيت الله شيخ مجتبي تهراني:
در روايت دارد كه اين آدم مي داند كه «ان الجنه محفوفه بالمكاره» اگر بخواهي بهشت بروي، بايد سختي بكشي! چون بهشت محفوف و پيچيده به چيزهايي است كه شهوت، غضب و وهم آن را نمي خواهد، نفس از آن كراهت دارد و متنفر است. هم شهوت متنفر است. هم هواي نفس از اين عمل بيزار است. بهشت محفوف به اين چيزها است. جهنم درست برعكسش محفوف به شهوات است. يعني آن چيزهايي كه دلت مي خواهد، چيزهايي كه شهوتت و غضبت مي خواهد.(2)

عاقبت ثروت اندوزي
آيت الله مظاهري:
كسي كه با وجود فقر و احتياج درجامعه، به مال اندوزي مي پردازد، روز قيامت با همان پول هايي كه جمع كرده، پـول داغش مي كنند. هيچ وقت هم نمي شود كه احتياج و خلأ فقري در اجتماع نباشد، مگر در زمان ظهور و حكومت حضرت ولي عصر(ارواحنافداه) كه به دليل پرداخت خمس و زكات توسط همه مردم و عمل به قانون مواسات، فقير و محتاج پيدا نمي شود. بنابراين جمع كردن و اندوختن مال و ثروت و عدم رسيدگي به فقرا و نيازمندان، از نظر قرآن كريم و روايات اهل بيت «عليهم السلام» بسيار مذموم و مستوجب عذاب الهي است.(3)

ضرورت بازگشت به قرآن و عترت
فلسفه اصلي همه تلاش ها و فعاليت هاي قرآني... همين بازگشت به قرآن و تمرين دستيابي به «اراده معطوف به قرآن و عترت» است. تنها چنين اراده اي است كه مي تواند انسان را از همه خطرات كوچك و بزرگ و از همه گذرگاههاي انحراف از صراط مستقيم، به سلامت عبور دهد و او را به شرف وصول به لقاء الهي، مفتخر نمايد. نه «اراده معطوف به قدرت» و به «اراده معطوف به ثروت» و نه «اراده معطوف به شهوت» و نه ساير اراده هاي قابل تصور و تصوير، اين هنر را ندارند كه آدمي را به سرمنزل فلاح و رستگاري و سعادتمندي دنيا و آخرت، واصل نمايند و اين، تنها «اراده معطوف به قرآن و عترت» است كه قدرت ايصال و رسانيدن انسان به نقطه عروج نجات و سعادت را دارد، و از اين جهت بايد همه برنامه هاي قرآني، با هر شكل و قالبي كه برگزار مي شود، در ترسيم هدف غايي خود، دستيابي به مراتبي از اين اراده روحاني و معنوي را درنظر داشته باشد.(4)

اهداف عقيدتي دشمن
آيت الله سبحاني:
امروز دشمن با جنگ نرم و جنگ تبليغاتي، مي خواهد عقايد را از مردم بگيرد و ستون خيمه جمهوري اسلامي كه عقيده مسئولين و مردم است را تضعيف كند و ما موظفيم آن را حفظ كنيم.(5)

گروه هاي انحرافي، مرجعيت، مهدويت
حجت الاسلام صديقي:
يكي از خطرات جديدي كه امروز در جامعه وجود دارد جريانات و گروهك هاي انحرافي و نفوذي است كه مرجعيت و اسلام فقاهتي و حاكميت ولي فقيه را قبول ندارند و متأسفانه دم از امام زمان(عج) نيز مي زنند.(6)

فلسفه احكام جزايي در اسلام
استاد حسن رحيم پور:
قصاص حمله به زندگي نيست، بلكه دفاع از آن است. قرآن در مورد قتل عمد به قصاص توصيه نكرده، بلكه به عفو توصيه كرده است. اما بايد بدانند كه جان انسان گران است و هركس متعرض آن شود بايد جانش را در بهاي آن بدهد... ضد اعدام ترين جملات درقرآن است. اگر در اسلام حكم سنگسار آمده براي دفاع از حريم زن و فرزند شماست، سنگسار را در يك كفه ترازو بگذاريد و وجود 57 درصد مادران مجرد و كودكان بي پدر؛ خشونت كدام يك بالاتر و كدام يك ضدانساني تر است؟
... آمار خشونت جنسي در جوامعي كه حجاب در آن نيست نسبت به جوامعي كه حجاب درآن مطرح است چندين برابر بيشتر است. اسلام هم با عقده جنسي و هم با اباحه جنسي مخالف و با تعديل جنسي موافق است. آسان ترين كار در اسلام ازدواج است. ما خودمان آن را تبديل به مشكلي كرده ايم... بزرگ ترين قرباني هرج و مرج جنسي زنان هستند و مظلومان روابط نامشروع جنسي زن و نيز كودكي است كه متولد مي شود.
... ما با زندان مخالفيم، اسلام بنا را بر پيشگيري از جرم گذاشته و در موارد محدودي حكم زندان آمده است. چرا به جاي زندان اردوگاه كار نمي گذارند.(7)

1-حوزه، مورخ 13/2/09
2- فارس، مورخ 1/3/09
3- حوزه، مورخ 82/2/09
4- همان، مورخ 13/2/09
5-همان، 92/2/09
6- جهان، 1/3/09
7-ايسنا، 72/2/09

 



نگاهي اجمالي به جامعيت و حقايق عرفاني امام خميني

محمد طالبي
امام در عرفان حماسي خود سياست و معنويت را يك جا مطرح كرده است، به اين معنا كه اگر حماسه سرا، حماسه مي سرايد تا جامعه را تقويت كند، امام با معنويت، حماسه مي آفريند و رابطه تنگاتنگ ميان اين دو را بيان مي دارد، كه ما تبلور اين جامعيت و به هم پيوستگي را در خود ايشان آشكارا ديده ايم. براي نمونه، وقتي مي آيند و مي گويند اجازه دهيد «سد دربندي خان» را براي هدم دشمن منفجر كنيم، او مقوله ديگري ساز مي كند و مي پرسد: «آيا مردم هم صدمه مي بينند؟» و وقتي پاسخ مي شنود كه: «آري» به اين امر رضا نمي دهد و حاضر نمي شود كه به هر وسيله اي براي نابودي دشمن متوسل شوند. همچنين رفتار و برخورد امام و صبر و شكيبايي او در برابر ناملايمات و بيماري ها فوق العاده بود. آقاي دكتر ايرج فاضل پزشك معالج امام در پاسخ اين پرسش كه: برخورد حضرت امام با پزشكان چگونه بود؟ مي گويد در يك كلام «به هيچ كس ديگر شبيه نبود.» حضرت امام در حالتي كه حشمت و وقار و ابهت خيره كننده و بي مانند داشت، نمي دانم چه حالت ملكوتي در نگاه و چهره و وجود او بود كه محضرش بالاترين ميزان آرامش دل و امنيت خاطر را به انسان مي داد. در حالي كه تحمل نگاه نافذ و شكافنده او آسان نبود، گرمي و مهر و عطوفتي كه در چشمانش موج مي زد چنان انسان را شيفته و مسحور مي كرد كه چه بسا فراموشش مي شد در مقابل مردي خارق العاده با قدرتي شگفت انگيز قرار دارد. برخورد حضرت امام با پزشكان احترام آميز، صريح، دقيق و همراه با اعتماد كامل و اطاعت مطلق بود، حتي در مهم ترين مسائل نيز بدون كنجكاوي هاي زائد نظريات ارائه شده را به طور دربست قبول مي كردند. امام در تحمل ناراحتي صبري عجيب داشتند و حتي در دشوارترين شرايط نيز شكوه و شكايتي نمي كردند و اگر به ندرت در مورد ناراحتي خود تذكري مي دادند بيشتر به لحاظ آگاهي طبيب بود. برخوردي قاطع و روشن و منطقي با مسائل داشتند. در موارد پيچيده اي كه مطرح مي شد با دقت زياد به توضيحات توجه مي فرمودند و بعد فتواي لازم را صريح و روشن مي دادند.
بدون يك ذره اغراق مي توانم ادعا كنم در تمام سالهايي كه به طبابت اشتغال داشته ام؛ هرگز بيماري مطيع تر، بي آزارتر، كم توقع تر، بي ادعاتر و مودب تر از امام نداشته ام. چنان با دقت و حوصله حتي به كم اهميت ترين سوالها جواب مي دادند و چنان صبر و حوصله اي در حين معاينات از خود نشان مي دادند كه انسان كمتر آن را مشاهده مي كند. كسي كه، حتي كينه توزترين و بدخواه ترين دشمنانش نيز اعتراف كردند كه از اول تاريخ بشر تا به امروز هرگز كسي دنيا را به شدتي كه او لرزاند، تكان نداده است (از مجله صهيونيستي تايم در شماره اي كه حضرت امام را به عنوان مرد سال انتخاب كرد). يك جمله كوتاهش از شرق تا غرب عالم نفوذ داشت؛ اما به عنوان بيمار در مقابل طبيب مانند طفلي معصوم، مطيع و تسليم بود.
شجاعت در افشاي حقايق عرفاني
امام، هم در حوزه عرفان و هم در جمع خانواده و حتي در حلقه هاي درس و نيز در سطح وسيع اجتماع- مستقيم يا غيرمستقيم- علاوه بر آنكه طالبان حقيقت را ارشاد مي فرمود، در افشاي راز هم شجاع بود، حال آنكه بسياري عرفا حقايق عرفاني را كتمان مي كنند و اگر گوشه اي از پرده را بالا زده اند، به صورت رمز و راز بوده است؛ امام در اين باره مي فرمايد:
خواستم راز دلم پيش خودم باشد و بس
در ميخانه گشودند و چنين غوغا شد
در عين حال، اشعار امام كه گاه عقل را دور مي زند و بر دل نشانه مي رود حاكي از اوج كمال عرفان اوست و از ارتفاعي فراتر از معمول با وسيله شعر به عرفان مي نگرد، گرچه وي هيچ گاه به شعر نپرداخته ادعاي شاعري هم نداشته است؛ به طوري كه در «باده عشق» مي گويد:
شاعر اگر سعدي شيرازي است
بافته هاي من و تو بازي است
منتها به تناسب قابليت و استعدادهايي كه در برخي افراد يا نزديكان خود مشاهده كرده است و در پرورش آنها نقش به سزايي داشته، پرده عزت و عظمت را بالا زده و مطالبي را بيان فرموده است. گو اينكه بين عرفا هم اين نكته مشهور است كه: «فيض به قدر قابليت است و ظهور به قدر استعداد» گرچه به گفته مولوي:
قابلي گر شرط فعل حق بدي
هيچ معدومي به هستي نامدي
طبيعي است كوشش و جهاد، مقدمه حصول و قابليت فيض الهي است. با اين همه:
ذره اي سعي و عنايت برتر است
از هزاران كوشش طاعت پرست
شجاعت و شهامت نه تنها در افشاي راز، كه در تمام انديشه هاي ايشان جلوه گر است، براي مثال: در فتواها و در تبيين مسائل سياسي يكه تاز بودند و هراسي به خود راه نمي دادند، لذا در پيام خود مي فرمايند: «امروز خميني آغوش و سينه خويش را براي تيرهاي بلا و حوادث سخت، در برابر توپها و موشكهاي دشمن باز كرده است و همچون همه عاشقان شهادت، براي درك شهادت روز شماري مي كند.»
اين بود كه با قلبي مطمئن به تقدير عنايت ازلي به دور از هر واهمه اي رداي شهادت بر دوش مي كشيد و طنين آشناي عاشورا در صدايش بود. او بر شهيد نوحه نمي كرد، كه با شهيد حماسه مي ساخت. او نه تنها بت، كه بت تراش را شكست و در مقام پيوند، عرفان را از آسمان به زير كشيد و فلسفه را تا آسمان بالا برد.
اصل مهم ولايت در عرفان حماسي امام(ره)
عرفا در بيان مبادي و مسائل عرفاني معمولا به اصل ولايت التفات داشته اند، اما امام حوزه اين ولايت را از ساحت عرفان به ساحت احكام و فقه نيز گسترش داد. فقيه در نظر ايشان تنها كسي نبود كه احكام بداند، بلكه فقيهي كه امام ولايتش را بر جامعه مطرح مي كرد يك متصرف در امور جامعه از راه احكام شرعيه است و خود نيز نمونه اتم چنين فقيه متصرفي بود. به خصوص كه مودت او در قلبها از «ان الذين امنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن و دا» ريشه مي گرفت، از اين رو هزاران هزار ذبيح عاشق را تا مسلخ دوست مي كشاند و ميليونها دل را قاف تا قاف قرب راهبري مي كرد. اين نكته مهم خود حماسه اي بود كه جريان ولايت را وسعت و قدرتي تازه مي بخشيد.
تفاوت حماسه حماسه سرايان با حماسه امام
در حماسه حماسه سرايان با حماسه عرفاني امام، تفاوتهايي مشاهده مي شود. مثلا حماسه سرايان غالباً در تقويت يكي از جنبه هاي مورد احترام انسان همچون: وطن، زبان، تاريخ، مليت و جز آن كوشيده اند. چنانكه فردوسي با ساختن اسطوره هايي نظير «رستم» روح قهرماني را زنده كرده است، اما شخصيت مورد نظر او ساخته و پرداخته ذهن و تخيل خلاق اوست تا جايي كه مي گويد:
كه رستم يلي بود در سيستان
من آوردمش اندر اين داستان
يا به قولي مشهور: «منش كرده ام رستم داستان»، بي شك، ويژگي حماسه امام، عرفاني- الهي بودن آن است و اسوه هاي ايشان پرورده مكتب و دين اند، به طوري كه مي فرمايد: «اوج كمال ما، در شخصيت علي عليه السلام و زهرا سلام الله عليها تحقق پيدا كرده است.» پس اگر بناست حماسه در نقطه اي اوج بگيرد و با عرفان همراه و هماهنگ شود، در چيزي است كه ما ناگزير بايد از آن به «عرفان امام» تعبير كنيم.
گو اينكه حماسه هاي واقعي مغايرتي با عرفان حقيقي ندارند، عرفان واقعي سرچشمه حماسه است و هر حماسه اصيل كمال بخش، از جويبار عرفان و روح حق جويي و حقيقت طلبي انساني سيراب شده است، از اين رو تضادي بين اين دو بعد متصور نيست، چنانكه تناقضي به نظر مي رسد مربوط به ظاهر آن است، ادبيات هر ملتي هر چه كمال يافته تر باشد، تجلي حماسه و عرفان در آن بيشتر است.
برخي گمان كرده اند كه عرفان، امري فردي است و از صحنه جهاد و سياست و زندگي جداست و تأسف بارتر آنكه در نظر ايشان جوهر عرفان ناب اسلامي، با نوعي لذت نفساني و بي اعتنايي به ميهن و ملت، بهانه وصول به مقام تحير عرفاني و از روي هواي نفس و رها كردن دنيا، مسخ و استحاله شده است كه وقوع انقلاب اسلامي بر اين قبيل پندارها خط بطلان كشيد. بخصوص در يك مرور كلي و به عنوان نتيجه بايد گفت: پيروزي حيرت آور و معجزه آساي مردي بي سلاح، بدون هماهنگي حتي يك دولت خارجي و تنها با اتكاي خالصانه به معشوق ازلي را بايد جلوه هاي دم مسيحايي و كلام موسايي امام دانست.
سخن درباره «عرفان امام» بسيار است، لكن چون قصد اين مقاله تطويل كلام و ايجاد ملال نيست، به همين مقدار بسنده مي كند و تنها مطالب را با اين اشاره به پايان مي برد كه:امام در رنگين كماني از دين، عرفان، حماسه، عشق و خداشناسي به پرواز درآمد تا توانست انسان عصر حاضر را نجات بخشد و فرياد كوبنده اش كاخ ستم ابر جنايتكاران مستكبر را به لرزه درآورد و مصداق اين فرموده «اقبال لاهوري» حكيم و شاعر بلند آوازه شرق شود كه:
تو شمشيري ز كام خود برون آ
برون آ از نيام خود برون آ
شب خود روشن از نور يقين كن
يد بيضا برون از آستين كن
همان گونه كه شمشير برنده خود او پيروزمندانه استقلال پاكستان را نويد داد و آثارش مشحون از تعهد در برابر انسان است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14