(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 12 خرداد 1390- شماره 19942

نگاهي به سيماي امام و انقلاب در سينماي ايران
غبار غفلت بر آينه آرمان هاي انقلاب
سينماي ايران چالش ها و چشم اندازها- 4
شك گرايي، گامي براي ايجاد تزلزل در باورها
تاكتيك هاي رسانه هاي غربي براي ايجاد بحران



نگاهي به سيماي امام و انقلاب در سينماي ايران
غبار غفلت بر آينه آرمان هاي انقلاب

محمد قمي
موضوع امام و انقلاب و بازتابشان در هنر والا و برجسته سينما برخلاف تصور عده اي، موضوعي بسيار حياتي، پيچيده و نيازمند تدبير و تدبر و دقت وافي و كافي است تا بتوان به درك درست و جامع و مانعي از آن نايل آمد. موضوعي كه هم نيازمند شناخت و فهم درخوري از امام است و هم تلقي استاندارد و معتبري از هنر سينما و فقدان يكي از اين دو شاخصه و مولفه مي تواند راه را تبديل به بيراهه كند و انسان را از مقصد بازدارد.
امام يك عارف كامل و يك فقيه مجتهد جامع الشرايط بود. يك رهبر انقلابي و يك مبارز به تمام معنا با يك سيره و روش مبتني بر مباني ناب اسلام حقيقي. سينما هم يك هنر والا و مدرن و به عبارتي بازتاب حيات امروز بشري و آموزگار تفكر و تمدن انسان معاصر است.
تجلي امام با آن ويژگي ها در هنري همچون سينما با اين مختصات، نيازمند هنرمندي است كه هم اهل شناخت هر دو حوزه آن طور كه بايد و شايد باشد و هم اهل مجاهدت و ممارست و تامل و دقت گفتن و بازتاباندن امام و اساسا پديده اي در مقياس امام و امت ، نه كار هر كس است و نه اساسا در هر مديوم و قالبي، ممكن.
چه بسيار كسان كه با نداشتن هر يك از ويژگي هاي لازم در اين حوزه خطير، به جاي ياري رساندن به اين انديشه هاي والا و مستعد انسان پروري، ضرباتي سهمگين بر آن وارد كردند و عرض خود بردند و زحمت عشاق و علاقمندان داشتند. بنابراين، گفتن و آفريدن درباره امام و امت بي مثال او، كار هر كسي نيست و هزار نكته باريك تر از مو اينجاست!
پديده انقلاب اسلامي هم يك پديده فرهنگي بود. اين حقيقت از شعارهاي مردم و رهبران انقلاب كاملا هويداست. بازخواني سخنان و بيانيه هاي امام خميني(ره) در طول نهضت و سال هاي اوج انقلاب و پيش و پس از پيروزي نمايانگر همين حقيقت است. ما در تمامي اين سخنان و خواسته ها با يك رهيافت و رويكرد فرهنگي و سياسي روبه روييم.
اين واقعيت غيرقابل انكار است. اما آنچه مهم تر از اصل پيروزي انقلاب است حفظ و استمرار انقلاب و رسيدن و يا گام برداشتن در راه آن شعارها و آرمان هاست.
واقعيت آن است كه آلام و آمال مردم ايران در آينه حركت و گفتار و رفتار امام خميني بازتاب و نمودي حقيقي و جامع و مانع يافت و همين دليل پشتيباني مردم از حركت ايشان بود كه منجر به بزرگترين انقلاب قرن و عظيم ترين حركت تاريخي ملت ايران در دوران حيات سياسي اش شد.
امام خميني(ره) در اولين سخنانشان پس از بازگشت به ايران در بهمن سال 1357 در بهشت زهرا(س) در جملاتي مهم و تاريخي به يكي از مهم ترين موضوعات جامعه و مسايل مبتلابه آن اشاره كردند. موضوعي كه آن قدر اهميت داشت كه امام در اولين سخنراني خود كه كانون تمام توجهات مي شود و براي هميشه تاريخ در ذهن ها مي ماند به آن موضوع اشاره و موضع خود را درباره آن اعلام كنند. جمله امام درباره سينما بود: «ما با سينما مخالف نيستيم. ما با فحشا مخالفيم».
امام امت با همين دو جمله كوتاه پاسخ دو گروه را دادند. گروه اول كساني كه اصل سينما را نفي و مخالف اسلام و ديانت مي پنداشتند و خواستار هدم مطلق آن بودند و گروه دوم كه سينما و اساساً هنر را ابزاري براي اشاعه فساد و فحشا مي خواستند. منطق امام امت منطق اسلام ناب بود و در گزاره اسلام ناب نه جايي براي افراط هست و نه محلي براي تفريط.
امام اما با اصالت سينما موافقند و رذالت را در آن نمي پسندند. اما آنچه باعث مي شود امام در اين نطق تاريخي به سينما اشاره مستقيم كند حاكي از آگاهي و درك ايشان بر جايگاه تاثيرگذار سينما در جامعه است.
اما با اين زمينه بايد ديد، سينماي پس از انقلاب چه جايگاهي در حفظ و استمرار اهداف و حركت در مسير نيل به آرمان هاي انقلاب مردم دارد. سينمايي كه اگر قرار بود براساس اين آرمان ها حركت كند بايد محلي براي تجلي روح عدالت و معنويت و خودباوري و استقلال و آزادي و ديگر شعارهاي جمهوري اسلامي مي شد.
يكي از بزرگ ترين دستاوردهاي سينماي پس از انقلاب برچيده شدن بساط سينماي معروف به «فيلمفارسي» رژيم گذشته بود كه انصافاً روي هر چه سخافت و وقاحت را سفيد كرده بود. سينمايي كه جز سكس و ابتذال چيزي در چنته نداشت و از فرط سستي و سطحي پسندي، مخاطب را به دريوزگي قلقلك پست ترين وجوه حيوانيش ترغيب و تهييج مي كرد. سينمايي كه زن بارگي را به عنوان سرلوحه خويش برگزيده و در ابتذال فرو رفته بود .
سينماي پيش از انقلاب فاقد هرگونه ارزش هنري و محتوايي بود كه تا خرخره درسطحي زدگي و پستي فرو رفته بود.
سينمايي بي هويت و پوچ كه نمونه عيني اش نمودي ذهني بود در فكر خراب و بيمار نويسنده و كارگردان و فيلمسازان هم قطارشان درعرصه فيلمسازي هاي آن دوره. و الا كدام مردم كوچه و بازار را در كجاي اين مملكت دركدام دوران سراغ داريد كه ما به ازاي بيروني اش بشود صمد و امثالش.
سينماي پيش از انقلاب مايه ننگ و بي آبرويي براي ملت ايران بود. گرچه هيچ جايگاه و پايگاهي در ميان قاطبه ملت نداشت ولي درعين حال سينما را به عنوان هنر مسلط جامعه در اختيار داشت و مضرات فراواني به همراه.
يكي ازاين مضرات كه حتي تاكنون نيز آثارش بر بعضي از اذهان باقي است نوع تصوير و تصوري است كه در ذهن بسياري از متدينين جامعه نسبت به سينما و سينماگر پديد آورد كه حتي با وقوع انقلاب هم عوض نشد و هنوز بقايايش باقي است.
بايد بپذيريم كه هنوز كه هنوز است و پس از گذشت سالها و ايجاد اين همه تغييرات، بعضي از متدينين يا ديگر اقشار جامعه سينما را حرام و سينماگر را به اصطلاح مطرب مي دانند و تاحدودي منحرف!
البته تا حدودي منطقي است چرا كه اين ها بقاياي همان سيطره وحشتناك و نابودكننده فيلمفارسي مبتذل و وقيح است كه بر سينماي كشور و در بخشهاي وسيعي سايه افكنده بود و كرد آنچه كرد.
با وقوع انقلاب اسلامي بساط فيلمفارسي ها برچيده شد و عرصه اي نو براي هنرمندان و به ويژه سينماگران گشوده شد. عرصه اي كه به توليد و خلق آثاري ماندگار و ارزشمند و سينماگران پرتوان و بزرگ انجاميد كه غيرقابل انكار است.
اما سؤال اساسي اينجاست كه اين فيلمساز ها تا چه حد به جريان و موج سالم و اصولي درعرصه فيلمفارسي و آموزش بدل شد.
فراز و فرودهايي كه سينماي ايران پس از وقوع انقلاب اسلامي شاهد بوده را نمي توان فارغ از ماهيت انقلاب و نيز مديريت عرصه هنر و چالش هاي فكري و عملي كه رهاورد اين موقعيت بوده و هست سنجيد.
سينماي ايران در اوان انقلاب با چالش هاي مختلفي روبه رو شد كه شايد مهم ترين آنها كه تاكنون هم ادامه داشته روبه رويي با جرياني باشد كه اصل ماهيت سينما را زيرسؤال برده و بودن آن را نادرست مي دانسته و مي داند و خواستار اضمحلال آن بوده و هست.
اين گروه فكري و عملي، حتي موضع خود را در برابر انديشه ها و نظرات مخالف امام هم حفظ كرد و ادامه داد.
امام در بدو ورود به كشور در 12 بهمن 57 با بياني تاريخي اين گروه و انديشه هايش را در باب سينما رد كرد و فرمود ما با سينما مخالف نيستيم.ما با فحشا مخالفيم.
اما حتي اين موضع گيري قاطع و روشن آن هم از شخصيت عظيم و ابرمردي همچون امام آن هم در آن مقطع تاريخي باعث نشد تا اين گروه در انديشه هاي خود تجديدنظرنمايد و گرچه بيان منويات خود را پس از اعلام نظر امام خفيف تر و كمتر علني كرد اما همچنان آن را حفظ نمود و در انديشه و عمل به بازيابي و استمرار آن كوشيد و ادامه داد.
گرچه موضع گيري امام محدود به همين برهه تاريخي نمي شود و پيش از آن هم سابقه و صبغه داشته است. از اين گروه در عرف سياسي و انقلابي به عنوان متحجرين و واپس گرايان ياد مي شود كه با تمام مظاهر تمدن غرب، بي توجه به چيستي و چرايي و چگونگي آن مخالفند و دراين عزم جزم هيچ تغيير و انعطافي را برنمي تابند.
واقعيت آن است كه اين گروه پس از گذشت سه دهه هنوز نتوانسته يا نخواسته است با واقعيتي به نام سينما در ايران اسلامي كنار بيايد و هنوز بر زير سؤال بردن اصل ماهيت سينما و اضمحلال آن تاكيد دارد. گرچه در استتار و درحاشيه.
در بررسي چالش هاي فراروي سينماي پس از انقلاب و مواجهه اش با گروهي كه از آن به عنوان متحجران و واپس گرايان نام برديم به گروه ديگري مي رسيم كه با پديد آمدن انقلاب و ايجاد فضايي كه شعائر ديني و مذهبي جاي مدل هاي مبتذل فيلم فارسي را گرفت رشد و نموي سرطاني يافت و با فرصت طلبي و رياكاري بر نفاقي كه در درون خود داشت جامه عمل پوشاند و بعضا با سوءاستفاده از بي اطلاعي و بي كفايتي و كار نابلدي مديران سوار بر كشتي سينما گشته و به همان روند فيلمفارسي سازي اش ادامه داد. منتها با شكل و شمايلي ظاهر فريب و منافقانه.
دقيقا همان شيوه و منش و روندي كه بر سينماي فيلمفارسي زمان شاه سيطره داشت و راه آن را مشخص مي كرد بر سينماي منافقانه اي سايه افكنده بود كه حتي اگر تسبيح هم به دست بازيگرانش مي داد و محاسن برايشان مي گذاشت اما همان ابتذال و سخافت و سطحي زدگي را پي مي گرفت و مي گيرد و همان لودگي ظاهري و باطني شالوده اش را تشكيل مي دهد.
خيلي جالب و مشكوك است كه پس از گذشت سه دهه از پيروزي انقلاب مقدس اسلامي و خون هاي پاكي كه در راه به ثمر نشستن اين انقلاب ريخته شده و دقيقا در زمان دولتي كه داعيه ارزش ها و آرمانهاي اول انقلاب و احياي آنها را دارد سينماي ايران ذليل ترين و مبتذل ترين دوران خود را تجربه مي كند. به نظر شما آيا اين وضعيت اتفاقي است؟!
آن وقت يكي از تهيه كنندگان همين آثار سينمايي در تلويزيون و در برنامه زنده به منتقدي كه از فيلم هايش بد گفته و آنها را نقد كرده حمله مي كند و او را به ضديت و هجمه عليه نظام جمهوري اسلامي متهم مي كند و خود را مدافع نظام قلمداد مي كند و از مقام قضايي مي خواهد عليه اين منتقد اعلام جرم كند و او را دستگير نمايد!! فيلمفارسي ساز امروزي كه در ادبياتي زشت و سخيف و نكبت بار به تمامي منتقدان توهين مي كند و مي گويد كه مردم نمي دانند كه منتقد خوردني است يا پوشيدني حواسش نيست كه با اين حرف در واقع به شعور تمام مردم توهين مي كند.
وضعيتي كه بر سينماي امروز ما حاكم شده باعث گرديده تا چنين مدعياني معركه گيري كنند و اين روند ادامه همان جريان و چالشي است كه در ابتداي متن به عنوان يكي از مهم ترين فراز و فرودهاي سينماي پس از انقلاب از آن ياد كرديم.
با در نظر گرفتن تمامي اين واقعيت ها و فراز و فرودها به اين حقيقت سترگ نائل مي آييم كه امام خميني رهبر فقيد انقلاب اسلامي به راستي نقش بزرگي بر گردن هنر و بويژه سينماي ايران دارد. شايد يكي از يادمان ها و تجليات مهم و موثر و از جمله جذاب ترين اين نشانه ها تعبيري باشد كه ايشان در يكي از مهم ترين فرازهاي انقلاب و يكي از جدي ترين و پراهميت ترين سخنراني هايشان درباره سينما ابراز داشتند.
همان جمله معروفي كه پيش از اين بدان اشاره كرديم و از معروف ترين و موثرترين و ارزشمندترين جملات امام است كه پس از بازگشت به وطن در روز 12 بهمن سال 57 در اثناي سخنراني بيادماندني شان در بهشت زهرا(س) درباره سينما با آن به ابراز عقيده پرداختند و با آن عبارت راهگشا و روشن تدبيري عالي و وافي از موضع يك رهبر جامع الشرايط و البته انقلابي و در يكي از خطيرترين برهه هاي تاريخ ايران نسبت سينما و اصحابش بر زبان راندند و فرمودند: «ما با سينما مخالف نيستيم ما با فحشا مخالفيم». اين جمله امام در آن نقطه طلايي نشان از اين داشت كه امام به خوبي بر اهميت سينما و نقش آن در تفكر و حيات بشر امروز واقفند. امام در آن بيان تاريخي با هوشمندي و ظرافت راه هنر والا و ارزشمند سينما را از بيراهه ابتذال و نادرستي ها و پوچي ها و پلشتي ها جدا كردند و قوت قلبي شدند براي اهالي حرفه اي و صديق سينما. اين البته تنها ابراز نظر امام درباره سينما نبود و ايشان پيش و پس از آن هم با جديت، قاطعيت و البته آگاهي و اشراف قابل توجهي نسبت به سينما به ابراز عقيده پرداخته بودند.
همچون اين جملات كه امام آن را در گفت وگوي با گاردين به تاريخ 10/5/57 اعلام كردند: «مخالفت با برنامه هاي فاسدكننده اخلاق جوان و مخرب فرهنگي اسلامي نبايد مخالفت با سينما به حساب آيد. ما با برنامه هايي كه تربيت كننده و به نفع رشد سالم اخلاقي و علمي جامعه باشد موافق هستيم.»
امام در گفت وگوي ديگري با اشپيگل همين مضمون را به بيان ديگري بازگويي مي كنند: «شما يك سينماي اخلاقي و علمي بياوريد، ببينيد كسي با آن مخالفت مي كند!» تمام اين بيانات با اين وضوح و روشني و با آن قاطعيت و جديت وقتي از جانب شخصيتي همچون امام خميني بيان مي شود مي تواند نقش موثري در پيشبرد و ارتقاء سينماي يك جامعه ايفا كند و كمك شاياني باشد براي اصحاب سينما براي تلاش و تكاپوي زنده و پويا.
اما به راستي در طول 30 سال گذشته سينماگران ما تا چه حد توانسته اند و اساسا خواسته اند نسبت به انديشه ها و آرمان هاي امام از خود تلاشي و سعي و كوششي نشان دهند و به راستي تجلي منويات والاي رهبر عالي قدر انقلاب در سينماي ايران چگونه بوده است و تا چه اندازه و چرا؟
حقيقت تلخ آن است كه امروز با نگاهي به گذشته به اين نتيجه مي رسيم كه فقدان تاثيرات جدي و خلع تجليات موثر از منويات و آرمان هاي امام بيش و پيش از هر چيز ديگري و هر زمان ديگري در سينماي ايران احساس مي شود.
حقيقت آن است كه انديشه ها و آرمان هاي امام در هياهوي كركننده ابتذال، تكسب و تعيش تجارت پيشگانه سينماي ايران تصوير نشده و امام و انديشه هايش در سينماي ايران تنها در عكس هاي روي ديوار و ظواهر كوچك ديگري خلاصه شده در حالي كه قرار بر اين بود كه امام و انديشه هاي ژرف و شگرفش نه فقط در ظواهر بلكه در مضامين و مفاهيم و كاركردهاي سينماورزانه نيز حضور جدي و معتبر و موثر داشته باشد.
آرمان هاي امام همچون عدالت، مبارزه با سرمايه داري زالوصفتانه، كمك به مظلومان عالم و توجه به محرومين و پابرهنه ها چه نماد و نمودي در سينماي امروز ما دارد؟ سينمايي كه پس از سه دهه وقتي از مردم و انقلاب و آرمان هاي والاي امام دور شد يا به دام ابتذال و فيلم فارسي افتاد يا به دره جشنواره زدگي روشنفكرمآبي سقوط كرد.
امروز و در مصاف ارزش ها و آرمان هاي امام و امت با عمله تفكرات بيگانه از دين و آيين اين مردم بيش و پيش از هر چيز جاي خالي هنرمندان خودساخته و دلباخته اي احساس مي شود كه به تجلي آرمان هاي سترگي دست يازند كه سال ها است غبار غفلت و انكار و اغفال و روي و ريا به خود گرفته است. به راستي پس از گذشت سه دهه از انقلاب آيا سينماگران ما خواستند و توانستند ذره اي از بزرگي ها و رشادت هاي مردم و امام را در روزهاي انقلاب يا روزهاي جنگ به نمايش بگذارند؟
سينماگراني كه حتي حاضر نيستند نگاهي به تابلو روزهاي رنج اين ملت بيندازند و تورقي بر كتاب خونين جنگ و جهاد بكنند و اين همه در حالي است كه ميدان هنر انقلاب بيش از هر زمان ديگري نيازمند نفس حق و مرشدي حق مدار و خدامحور است تا دلبستگان اين هنر، گردشمع وجود او جمع آيند و از نور حقيقت و اصالت او براي نگارگري آرمان هاي امام و امت بهره گيرند. كسي همچون سيدمرتضي آويني سيدشهيدان اهل قلم كه به راستي اهليت چنين كاري را داشت و مصداق تام و تمام مرشد و صاحب نفس حق بود.
سهم اين ارزش ها از بيش از يكصد فيلمي كه به طور متوسط هر سال توليد مي شود چيست؟ چقدر است؟و چرا؟
به جرات مي توان گفت «اندك»، اگر نگوييم «هيچ»! نمونه اخيرش فيلمي كه با هزينه هاي گزاف و صرف زماني طولاني و حمايت هاي منحصر به فرد نهايتا منتهي به توليد اثري رقت آور، توهين آميز، چندش آور و زننده شد به نام «فرزند صبح» ساخته كارگرداني پرادعا و تهي . فيلمي كه بدترين و زننده ترين تصوير را از سال هاي مهمي از حيات امام به تصوير كشيد و شيفتگان و علاقه مندان به امام و حتي مخاطبان عادي را نيز حيرت زده كرد. به راستي اينان به چه حقي اين چنين برگنجينه هاي اصيل و ذخاير معنوي و ملي يك سرزمين و بلكه جهان اسلام چوب حراج مي زنند و به خود اجازه مي دهند به چنين شكل وقيحي با حيثيت، شرافت و گذشته نوراني يك ملت بازي كنند.
حكايت آنچه در سه دهه گذشته در سينما گذشت با در نظر داشتن تمام افت و خيزها و فراز و فرودهايش و با توجه به تمام بارقه ها و كورسوهاي مجاهدت آميز و فرصت سوزي هاي رقت انگيزش حكايتي دردآور و آزاردهنده است و آنچه در اين نوشتار آمد به مثابه درددلي است و شقشقه اي از زبان دردمندان اين عرصه.
اميد آن كه روزي و زمانه اي را شاهد باشيم كه با همت مجاهدان عرصه فرهنگ و هنر انقلاب نهال امام و امت اسطوره اي اش يعني نظام مقدس جمهوري اسلامي و آرمان هاي ناب بنيانگذار فقيدش به منصه ظهوري و بروزي درخور برسد. آن گونه كه بايد و آن طور كه شايد، اگرچه دير، اگرچه دور...!

 



سينماي ايران چالش ها و چشم اندازها- 4
شك گرايي، گامي براي ايجاد تزلزل در باورها

رامين شريف زاده
همان گونه كه پيش از اين اشاره شد عوامل گوناگوني چون ضعف مراكز علمي و دانشگاهي، نبود ارتباط مناسب ميان مراكز علمي و ديني با مراكز هنري، مديريت ضعيف و مديران ناكارآمد، كم توجهي به هنرمندان متعهد و توجه به هنر ظاهرگرا و عوام فريب، از جمله دلايل به وجود آمدن سينمايي است كه نتوانسته خواست مردم ايران را آن گونه كه شايسته آن هستند، برآورده سازد. بي توجهي به اين موارد ناگزير زمينه هاي ورود و گسترش انحرافاتي را در سينما فراهم آورده است كه ترويج شك گرايي از جمله آن انحرافات است.
جريان نسبي گرايي همواره در حوزه معرفت و شناخت بشري، از جريان هاي مهم و تاثيرگذار بوده است. تا آنجا كه در تاريخ مكتوب فلسفه گزارش شده است، پروتاگوراس اولين نسبي گراي تاريخ بود كه اصل اساسي نسبي گرايي را چنين بيان كرده است: «انسان مقياس هر چيزي است، مقياس هر آنچه هست، به اينكه هست و مقياس هر آنچه نيست، به اينكه نيست». در واقع لازمه نسبي گرايي اين است، كه همه پندارها و انسان ها يكسان باشند؛ انسان دانا، داناتر و جاهل معنا نداشته باشد و تنها درستي و نادرستي به پذيرش و عدم پذيرش افراد بستگي داشته باشد.
جهان در چند دهه گذشته، شاهد احياي دوباره اين آموزه بوده است. انديشه نسبي گرايي در عصر جديد، به خصوص در قرن بيستم درحوزه هاي مختلفي از جمله اخلاق، فلسفه، حقوق و... گسترش يافته است. به عنوان مثال نسبيت اخلاق در مقابل مطلق بودن اخلاق از مسايل جديدي است كه مورد توجه پاره اي از متفكران معاصر قرار گرفته است. نسبي گرايان بر اين باورند كه احكام اخلاقي، ثابت و يكنواخت در همه جا نيستند.
آداب و عادات ملل گوناگون باعث زشت يا زيبا شمردن افعال اخلاقي مي شود و اين سخن با بحث معيار اخلاق پيوند وثيقي دارد. به عبارت ديگر، نسبي گرايي تمامي اصول ارزشي يك جامعه را كه بنياد اعتقادي يك جامعه است هستند، را مورد ترديد قرار مي دهد وهمه آنها را يكجا غيرقابل اثبات و دفاع معرفي مي كند.
در باور برخي نسبي گرايان هيچ يك از گرايش هاي گوناگون رفتاري و اخلاقي منحصراً و براي هميشه قابل تصويب نيست و در ميان ارزش هاي متفاوت و گرايش هاي متعارض اخلاقي، نمي توانيم برخي را درست و برخي را نادرست معرفي كنيم، بلكه بايد همه را داراي ارزشي يكسان بدانيم. اين نوع از نسبي گرايي را كه درباره قابليت و عدم قابليت تصويب گرايش هاي اخلاقي و رفتاري بحث مي كند، نسبي گرايي فرا اخلاقي ناميده اند. نسبي گراي فرا اخلاقي، امكان قضاوت و داوري ميان گرايش هاي متعارض و متضاد را موجود نمي بيند و بر صحت هيچ يك حكم نمي كند و اين چيزي جز شك گرايي نيست؛ زيرا شك گرايان تحصيل هر گونه باوري را غير ممكن مي دانندو به هر گزاره اي با ديد شك و ترديد مي نگرند. آنچه از گسترش اين تفكر نتيجه مي شود آن است كه قول و قضاوت و داوري هيچ كس حجت تعبدي براي ديگري نيست و هيچ فهمي مقدس و فوق ديگري نخواهد بود و هيچ گروهي نمي تواند اخلاق و دين خود را برتر از دين و اخلاق ديگر گروه ها بداند.
در واقع در معرفت شناسي اين نوع تفكر، اصل بر شكاكيت و انكار براهين عقلي و نفي قطعيت مي باشد و حداكثر برخي باورهاي عرفي و رايج را مي پذيرند كه آن را نيز بيش از آنكه سهمي از واقع نمايي و حجيت معرفت شناختي برايش قايل باشند از باب اضطرار براي دوام زندگي اجتماعي پذيرفته اند. بر اين مبنا پذيرش دين و از جمله اسلام منشا منطقي و عقلي ندارد و حساب دين را از عقل به كلي بايد جدا كرد؛ در اين رويكرد حكومت ديني، ولايت فقيه، جمهوري اسلامي، ارتباط دين و دولت همه و همه منتفي مي شوند و حكومت لاييك با پوشش ديني توجيه شده و نوعي سكولاريزم اسلامي (الهيات ليبرال مسيحي) با رفتاري براساس تسامح و تساهل سازمان مي يابد تا حذف شريعت، توجيه شرعي شود.
كثرت آثاري كه به انحاء مختلف در صدد ترويج نسبي گرايي به شيوه هاي مختلف برآمده اند امروزه در سينماي كشور به وضوح قابل مشاهده است. برخي كارگردانان به منظور ترويج شكاكيت و نسبي گرايي در جامعه، آثار خود را مملو از گزاره هاي به ظاهر درستي كرده اند كه در وهله نخست صحيح به نظر آمده و قضاوت موافق مخاطبان را به دنبال دارند اما روند فيلم به سمتي مي رود كه مخاطب درمي يابد كه تمامي قضاوت هايش اشتباه بوده است. حجم وسيع اين اتفاقات حاصلي جز ايجاد شك نسبت به واقعيات موجود ندارد كه نتيجه آن گريز از مطلق گرايي مورد نظر دين است. مصداق بارز چنين فيلم هايي «جدايي نادر از سيمين» است.
جدايي نادر از سيمين
«سيمين» قصد جدا شدن از همسرش، «نادر» را دارد و مي خواهد به همراه دخترش «ترمه» ايران را ترك كند. دادگاه معتقد است كه ترمه به سني رسيده كه خود مي تواند بين پدر و مادرش يكي را انتخاب كند و ترمه ماندن با پدرش را ترجيح مي دهد. نادر با رفتن سيمين از خانه، براي نگهداري از پدر پيرش نياز به پرستار دارد؛ «راضيه» كه نگهداري از پدر نادر را پذيرفته بنا به دلايلي از نادر تقاضا مي كند كه «حجت» شوهرش به جاي او از پدر نادر مراقبت كند كه مورد قبول نادر قرار مي گيرد اما طلبكاران حجت براي وصول مطالباتشان او را به زندان مي اندازند و راضيه به اجبار خود از پدر نادر پرستاري مي كند.
يك روز كه نادر به همراه ترمه زودتر به منزل بازگشته متوجه مي شود كه راضيه در خانه نيست و براي آنكه پيرمرد از خانه بيرون نرود او را با طناب به تختخواب بسته است. اين موضوع به شدت نادر را عصبي مي كند تا آنجا كه پس از بازگشت راضيه به خانه او را با رفتار بسيار بدي از منزل بيرون مي كند. جنين پنج ماهه راضيه كشته شده و راضيه مدعي است كه هل دادن نادر براي بيرون كردن او از خانه باعث آن است.
دادگاه نادر را با فرض اين كه از باردار بودن راضيه اطلاع داشته به اتهام قتل نفس بازداشت مي كند اما نادر ضمن اينكه از راضيه به خاطر بستن پدرش به تخت شكايت مي كند ادعا مي كند كه از باردار بودن راضيه مطلع نبوده است.
اصغر فرهادي، كارگردان فيلم با محور قرار دادن «قضاوت و دروغ»، فيلم خود را با رويارويي نادر و سيمين آغاز كرده، پس از معرفي شخصيت هاي داستانش، هر يك از آنان را در موقعيت بيان و ابراز حقيقت و دروغ قرار مي دهد و در كمال مهارت ذهن مخاطب را به سمتي سوق مي دهد تا نسبت به عملكرد هر يك از شخصيت ها قضاوت كند. سپس در حالي كه مخاطب گمان مي كند به حقيقت داستان دست يافته، قضاوت خود را ارائه مي كند، اما ناگهان حقيقتي نو آشكار شده و تمامي يافته هاي ذهني مخاطب در هم مي ريزد، به نحوي كه فضايي آكنده از ناكامي و بي اعتمادي را نسبت به همه چيز و همه كس فراهم مي آورد. به عنوان مثال وقتي نادر ادعا مي كند كه از موضوع بارداري راضيه خبر نداشته، حوادث به گونه اي رقم مي خورد كه اين ادعا براي مخاطب باورپذير مي نمايد، اما با پرسش ترمه از پدر، متوجه مي شود كه حقيقت چيز ديگري است و نادر به رغم تلاش خود براي نشان دادن تصوير انساني درستكار از خود به فرزندش در جايي كه زندگي خود را در خطر مي بيند، تن به دروغ مي دهد و يا ادعاي راضيه مبني بر كشته شدن فرزندش بر اثر ضربه نادر، كاملا طبيعي و قابل قبول به نظر مي رسد اما درست در پايان فيلم جايي كه قرار است در مقابل گرفتن ديه به خواست نادر در برابر چشم ديگران قسم ياد كند كه فرزندش براثر همان ضربه كشته شده است از بيان قسم خودداري مي كند؛ اين اعتراف راضيه باعث مي شود تا حقيقت ماجرا بر ملا شود. اين پنهان كردن حقيقت حتي در مورد ترمه نيز مصداق پيدا مي كند به نحوي كه براي حمايت از پدرش در مقابل قاضي از بيان تمامي حقيقت امتناع مي كند.
نكته قابل تأمل اينكه تمامي شخصيت هاي فيلم به رغم كتمان حقيقت، تا حدودي حق به جانب هستند كه اين موضوع به نوبه خود در گسترش شك و دو دلي مخاطب در قضاوت كردن نسبت به اعمال و رفتار آنها بسيار مؤثر است. به عنوان مثال اگرچه نادر از آگاهي خود نسبت به حاملگي راضيه خودداري مي كرد لكن بستن دست هاي پدرش توسط راضيه براي خروج از خانه و ناپديد شدن پول از كشوي ميز و همچنين دلايل و شواهدي كه نشان مي داد هنگام بيرون كردن راضيه از منزل، او را ضرب و شتم نكرده است، دلايل قانع كننده اي بر بي گناهي او محسوب مي شود. راضيه نيز اگرچه مطمئن نبود فرزندش براثر درگيري و كشمكش ميان او و نادر كشته شده اما تصادف او با ماشين به خاطر نجات پدر نادر اتفاق افتاده بود اگرچه پول ها را نيز او ندزديده بود و آبرو و شخصيتش نيز بي دليل توسط نادر خدشه دار شده بود. سيمين هم كه برخلاف رفتار سرد و بي تفاوت خود نسبت به نادر و ترمه در گفت وگو با ترمه به اين حقيقت اعتراف مي كند كه قصد جدايي از نادر را نداشته و با اين كار خواسته بود تا توجه نادر را به خود جلب كند.
كارگردان وقتي توانست شكاكيت را در ذهن مخاطب خود نسبت به حقيقت ايجاد كند، ضربه پاياني خود را وارد مي كند؛ نظام قضايي كشور كه برگرفته از احكام ديني مي باشد به هيچ وجه توان پاسخگويي و حل مشكلات مردم را ندارد. اين ادعا با نمايش قاضي منفعلي مطرح مي شود كه تنها براساس ادعاي افراد حكم بازداشت و يا آزادي اشخاص را صادر مي كند. چنان كه اختلاف ميان نادر و راضيه توسط خود آنها پايان مي يابد. از سوي ديگر قاضي دادگاه در اختلاف ميان نادر و سيمين، انتخاب با ماندن پيش پدر و يا رفتن با مادر را به ترمه، نماينده نسل آينده كشور واگذار مي كند. ترمه كه ناخواسته در كوران حوادث و البته به قول كارگردان حقايق جامعه قرار گرفته است بر سر ماندن و رفتن و به قولي قضاوت كردن ميان حق و باطل مانده است.
ادامه دارد

 



تاكتيك هاي رسانه هاي غربي براي ايجاد بحران

رضا فرخي
بازي با ذهن مخاطب و احاطه بر ذهن او با سيگنال هاي خبري ممتد از مهمترين تاكتيك هاي رسانه ها، علي الخصوص رسانه هاي تصويري غرب براي انتقال پيام و القاي محتوا بوده است.
اين رسانه ها هميشه با استفاده از اين دو تاكتيك رسانه اي علاوه بر اينكه عمليات رواني حساب شده اي به راه انداخته اند، تمام تلاش خود را در راستاي رسيدن به اهداف پشت پرده به كار گرفته و در اين بين سعي كرده اند به صورت حساب شده اي با هدايت افكار عمومي مخاطبين خود به نوعي آنها را به سمت اين اهداف هدايت كنند.
در اين بين آنها هميشه در القاي پيام هاي خود نكات روانشناسانه رسانه اي را رعايت كرده اند، چرا كه آنها به خوبي مي دانند كه با رعايت اين نكات مي توانند اهداف مغرضانه و جهت دار خود را در ذهن مخاطب به يك ارزش تبديل كنند. به گونه اي كه مخاطب پس از مدتي كه به برنامه هاي آنها توجه مي كند و به نوعي ارتباط مداوم پيدا مي كند به شدت تحت تأثير اين اهداف قرارگرفته و پس از مدتي اهداف اين شبكه ها در ذهن او تبديل به يك ارزش مي شود.
در پس اين موضوع
چه چيزي نهفته است؟
بدون شك يكي از مهم ترين اهداف شبكه هاي غربي ضربه زدن به كشورهايي است كه در مقابل سياست هاي آنها مي ايستند و يا به هر نحوي با آنها مخالفت مي كنند. اما اين ضربه زدن بايد به چه طريقي صورت پذيرد؟ به نظر مي رسد كه بهترين راه براي وارد آوردن ضربات عميق، استفاده از رسانه ها و بازي با ذهن مخاطباني است كه شهروندان كشورهاي مخالف آنها هستند.
در اين ميان آنها با پخش برنامه هاي مختلف تلاش مي كنند كه تأثيرات مختلفي را كه مد نظر دارند روي مخاطب بگذارند. تأثيراتي كه مخاطب را به واكنشي عليه كشورش تشويق مي كند. يكي از مهم ترين استراتژي هاي شبكه هاي غربي براي رسيدن به اين اهداف القاي بحران در ذهن مخاطب و به نوعي بحران سازي براي اوست. آنها براي به مرحله عمل رساندن اين استراتژي تاكنون از تاكتيك هاي مختلفي استفاده كرده اند.
براي درك بهتر اين موضوع كافي است به برنامه هايي همچون برنامه «زن امروز» شبكه فارسي صداي آمريكا توجه كنيم. اين برنامه كه ژستي فمنيستي دارد تلاش مي كند كه روي بحث هاي مربوط به زنان و به ويژه درباره شرايط زنان جامعه ايران متمركز شود و با ارائه آمارهاي دروغين و سياه نمايي، آن هم به طور بسيار اغراق آميز به نوعي به مخاطب اين موضوع را القا كند كه در جامعه ايران حقوق زنان به درستي رعايت نمي شود.
هر چند كه موضوعاتي كه در اين برنامه مطرح مي شود منابع موثق مهمي ندارد، اما اين برنامه سعي مي كند با تاكتيك Step by step with the audience ابتدا بيننده را جذب و سپس در پروسه اي زمان بر، حرف هايش را به بيننده القا كند، تا پس از مدتي بيننده حرفهاي چنين برنامه اي را به عنوان منبع خبري قابل اطمينان در نظر بگيرد و به نوعي به او تلقين شود كه اين برنامه كاملا درست مي گويد. در اين بين بايد توجه كرد كه تاكتيك رسانه اي از تاكتيك هاي بلندمدتي است كه معمولا در برنامه هايي مورد استفاده قرار مي گيرد كه مانند برنامه «زن امروز» ادامه دار و به نوعي روتين هستند. چرا كه معمولا در اين تاكتيك سعي مي شود با شيوه اي تدريجي و دستكاري در اخبار به تدريج و گام به گام با بيننده همراه شده و پس از مدتي كه اعتماد وي جلب مي شود آنگاه به صورت روشن تري به القاي اهداف بپردازد.
استراتژي ايجاد نارضايتي
با تاكتيك هاي مختلف
اگر در برنامه «زن امروز» و روند ساخت و نمايش اين برنامه دقت كنيم متوجه خواهيم شد كه اين برنامه در ابتدا با ژست هاي فمينستي و به نوعي اجتماعي غربي وارد عرصه شد. اما پس از مدتي به صورت تدريجي اين ژست اجتماعي كه رنگ و بوي غربي داشت به ژستي سياسي تبديل شد كه سعي داشت در ذهن زن امروز جامعه ايران اين موضوع را تلقين كند كه حقوقش زير پاگذاشته مي شود. هر چند كه اين رفتار در راستاي همان استراتژي ايجاد نارضايتي در بين بعضي از اقشار جامعه است، اما نكته مهم تر اينجاست كه اين برنامه با آمارسازي و سياه نمايي در زمينه وضعيت جامعه زنان ايراني كاملا سعي دارد كه ذهن مخاطب خود را از حقيقت منحرف كند. چرا كه طبق آمارهاي تمام مراكز آماري موثق، وضعيت زنان و حضور آنان در جامعه امروز ايران به مراتب بهتر و سازنده تر نسبت به جوامع غربي است. براي درك بهتر اين مسئله كافي است به آمارهاي ورود زنان به دانشگاه ها در ايران نگاهي بيندازيم. آنگاه متوجه خواهيم شد كه وضعيتي كه اين برنامه از زنان جامعه ايراني به نمايش مي گذارد كاملا وارونه است و در راستاي همان استراتژي ناراضي سازي و بهره برداري سياسي مي باشد.
موج سواري رسانه اي روي احساسات
در اين بين آنها با استفاده از تاكتيك هايي رسانه اي همچون Surfing media on feelings (موج سواري رسانه اي روي احساسات) تلاش مي كنند روي ذهن مخاطبان تأثير بگذارند و حتي با برانگيختن احساسات او، آنها را به تقابل با كشور و نظام بكشانند. نكته جالب اينجاست كه اين موضوع تنها در حال اجرا درباره زنان ايراني نيست، بلكه سال هاي قبل هم در مورد كشورهايي كه با غرب مخالف بودند كه ازچنين تاكتيكي در عرصه رسانه استفاده مي شد. به واقع اين تاكتيك كه مستقيما احساسات بيننده را مدنظر قرار مي دهد تلاش مي كند براي بيننده فضاي كاذبي را ايجاد كند كه مخاطب در آن احساس كند به او جفا شده و بايد به نوعي از كشورش انتقام گيري كند. اين در حالي است كه محتواي چنين برنامه هايي هم اهداف سياسي را دنبال مي كند و هم اجتماعي! چرا كه به واقع برنامه هايي مانند برنامه «زن امروز» كه در حقيقت در تلاشند همان فضاي كاذب را در ذهن مخاطب خود ايجاد كنند به دنبال دو هدف عمده هستند: 1- ايجاد تقابل در ميان زنان جامعه و حاكميت
2- ايجاد درگيري در بين زنان ومردان جامعه كه اين موضوع نشان دهنده برنامه ريزي هاي آنها براي ايجاد بحران هاي اجتماعي است.
چرا كه به طور قطع درگيري و نزاع در ميان مردان و زنان جامعه كه اصلي ترين بخش يك جامعه هستند هم مي تواند باعث بالارفتن خشونت پنهان در جامعه شود و هم مي تواند حتي باعث از بين رفتن بنيان خانواده و به نوعي تأثيرگذاري در بحران هايي مانند بالارفتن آمار طلاق باشد. چرا كه يكي از نكته هايي كه دراين برنامه و ديگر برنامه هاي مشابه به صورت كاملا روشن به چشم مي خورد تلاش آنها براي بحران سازي دركنار بحران نمايي است. يعني آنها در ابتدا سعي مي كنند كه شرايط را بحراني نشان دهند و درمرحله دوم حتي تلاش دارند كه خود بحران سازي كنند. يعني با تزريق افكار انحرافي در ذهن بيننده او را به مسائلي تشويق كنند كه با فرهنگ جامعه ايراني درتعارض است كه اين موضوع باعث مي شود كه فرد تحت تأثير اين برنامه ها پس از مدتي از جامعه منزوي شود.
ازسوي ديگر بايد به اين مسئله بسيار مهم اشاره كرد كه عدم جلب اعتماد مخاطب به اين برنامه و آگاهي مخاطب در مورد اهداف چنين برنامه هايي پاشنه آشيل آنهاست. چرا كه اين برنامه مانند يك برنامه خبري نيست كه اعتبار خود را به عنوان يك بخش خبري داشته باشد بلكه تمام اعتبار خود را از گفت وگوي روزمره و به نوعي دادن اطلاعات دستكاري شده به مخاطب دارد.
به ويژه كه اين گفت وگوي روتين هر روزه به شدت با تكيه كلام هاي ثابتي همراه است كه كاملا به دنبال فضاسازي رسانه اي بوده، تكيه كلام هايي مانند آيا وضعيت زنان درجامعه امروز ايران مطلوب است؟ آيا زنان از وضعيت خوبي برخوردارهستند؟ اگر اين سؤالات هدف دار كه بيشتر تلاش دارد در ذهن بيننده وضعيت سياهي از جامعه ايران به نمايش بگذارد را در كنار فيلم هايي چون «سنگسار ثريا» و يا «به خاطر دخترم هرگز» بگذاريم كاملا به پشت پرده اين نمايش رسانه اي پي خواهيم برد.
ارزشگذاري كاذب؛ تاكتيكي پركاربرد
ازسوي ديگر در كنار اين نمايش رسانه اي موضوعي كه بسيار قابل توجه است استفاده مداوم اين برنامه ها از تاكتيك رواني ايده آل سازي و آرمان سازي غربي در ذهن مخاطب است. در اين تاكتيك رسانه اي سازندگان اين گونه برنامه ها تمام تلاش خود را به كار مي گيرند كه در ذهن بيننده ارزش هاي جديدي بسازند؛ ارزش هايي كه تا ديروز حتي در تعارض با اصل هويتي آن مخاطب بوده! اما چرا آنها از اين تاكتيك استفاده مي كنند؟ براي پاسخ به اين موضوع بايد به اين مسئله اشاره كرد كه يك رسانه زماني مي تواند پيام هاي خود را القا كند كه با سيگنال هاي ممتد خود مخاطب خود را دچار تضاد هويتي و به نوعي سرگشتگي فكري كند.
آنگاه كه ناخواسته ذهن مخاطب احساس مي كند كه بايد ارزش هاي جديدي را جايگزين ارزش هاي اصيل فكري خود كند. تاكتيك ارزش سازي كاذب دقيقا به دنبال همين هدف است. يعني به طور مثال برنامه اي مانند زن امروز در درجه اول تلاش مي كند در بين زنان امروز جامعه ما تفكرات فمنيستي را جايگزين تفكرات اصيل اسلامي كند و در مرحله دوم با تغيير اين ارزش ها آنها را به سمت انحرافات فكري و اخلاقي ببرد. اگر اين اتفاق رخ دهد او به هدف خود رسيده! ازسوي ديگر بايد به اين مسئله هم دقت كرد كه اين شبكه ها معمولا سعي مي كنند مخاطبان خود را به صورت زنجيره اي جذب كنند ،يعني در واقع با جذب يك مخاطب، او را به عنصري تبليغاتي تبديل كنند كه ديگران را هم دعوت به ديدن اين برنامه ها كند.
در هر صورت بايد به اين موضوع بسيار مهم توجه كرد كه رسانه هاي غربي و در رأس آن رسانه هاي آمريكايي و انگليسي از تاكتيك هاي رسانه اي فراواني استفاده مي كنند تا اهداف پشت پرده خود را به نتيجه برسانند كه به نظر مي رسد همه تاكتيك هاي جديد در راستاي استراتژي ضربه زدن به حكومت هاي مخالف از طريق ايجاد بحران سازي و بحران نمايي عليه آن حكومت است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14