(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 24 خرداد 1390- شماره 19950

اقتدار علمي (منشور)
تعريف انسان از نگاه اسلام پيش فرض تحول در علوم انساني
وظايف دانشجويان براي مقابله با هجمه فرهنگي در دانشگاه ها (بخش دوم)



اقتدار علمي (منشور)

حقيقتاً كشوري كه دستش از علم تهي است، نمي تواند توقع عزت، توقع استقلال و هويت و شخصيت، توقع امنيت و توقع رفاه داشته باشد. طبيعت زندگي بشر و جريان امور زندگي اين است. علم، عزت مي بخشد... علم، اقتدار است. هر كس اين قدرت را به چنگ آورد، مي تواند تحكم كند؛ مي تواند غلبه پيدا كند؛ هر كسي كه اين اقتدار را به دست نياورد، بر او غلبه پيدا خواهد شد؛ ديگران بر او قهر و غلبه پيدا مي كنند؛ به او تحكم مي كنند.
بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با نخبگان جوان-12/6/1386

 



تعريف انسان از نگاه اسلام پيش فرض تحول در علوم انساني

¤ ضمن سلام و تشكر؛ بحث بسيار مهم علوم انساني نياز به هم فكري و تعامل جدي متفكرين اين حوزه دارد كه در اين راستا سوالات مختلفي مد نظر است و از ابتدايي ترين آنها، تعريف علوم انساني است، نظر شما در اين باره چيست؟
بسم الله الرحمن الرحيم. در مورد سؤال اول تان درباره تعريف علوم انساني اجتماعي، بعضي ها اين علوم انساني را در مقابل علوم تجربي مي گيرند. ممكن است از اين برداشت شود كه در علوم انساني باتجربه سر و كار نداريم! كه تصور اشتباهي است. اين تعريف، تعريف جامع و مانعي نيست. «هر علمي كه براي ورود به مسائل آن- تعريف انسان لازم باشد به آن علوم انساني مي گوييم» حالا خواه اسمش را علوم تجربي و يا علوم طبيعي بگذاريد.
همين كه تعريف انسان در بين حكم و موضوع دخيل نباشد اين علم از حوزه علوم انساني خارج مي شود؛ مثلا حتي روانشناسي، تجربه خالي است. انسان را لازم نيست تعريف كنند. چون روان انسان مثل بدن انسان است. پزشكي هم- جزو علوم انساني نيست، در عين حالي كه بدن انسان موضوع بحث است، بدن انسان غير از خود انسان است. سياست علوم انساني است، لذا بايد تعريف شود. تربيت علوم انساني است، اقتصاد، تاريخ و ادبيات علوم انساني است. در اين علوم بايد انسان تعريف شود تا- مطالب اين علوم هم تعريف شود.
¤با اين توضيحاتي كه فرموديد، انتقادات اساسي به علوم انساني موجود چيست؟
تعريف انسان در ادبيات موجود بر مبناي شناختي كه در قدرت بشر بوده، زمين تا آسمان با تعريفي كه اديان الهي مي كنند تفاوت دارد. مثلا خدا انسان را اين طوري تعريف مي كند «لا يسعني ارضي و لاسمائي ولكن يسعني قلب عبدي المؤمنين» چه چيز در مؤمن است به نام قلب كه خدا در آن مي گنجد؟ خدايي كه اين كهكشان ها- با همه وسعت شان گنجايش خدا را ندارند!؟
علوم انساني غرب عاجز از اين بحث هاست و خودش را راحت كرده. يك تعريف مقطعي براي انسان قائل شده، تعريف متغير. يعني ما تا اين لحظه از انسان چه مي دانيم؟ همين مبناست. اگر در يك ساعت ديگر برداشت ما از انسان تغيير كرد ما حرف هايمان را پس مي گيريم! يعني تغييرات قرني تبديل مي شود به تغييرات سالي، تبديل مي شود به تغييرات روزي و لحظه اي، هر چه هم علم بيشتر جلو برود سرعت اين تغييرات بيشتر مي شود، چرا؟ چون حوزه برداشت درباره انسان در حال تغيير است، اين معنا در حال حركت است، وقتي انسان شناسي در حال تغيير است تمام ستون هاي اين علم در رانش اين تغيير زير و رو مي شوند؛ يعني چيز ثابتي در علوم انساني نداريد و اينها هم مي گويند از افتخارات مان است كه چيز ثابتي نداريم و چون ثابت نداريم علمي هستيم و اگر ثابت داشتيم تعبدي بوديم و علمي نبوديم!
اين ها بر اين مبنا هستند. فلان آقا عنوان مي كند كه اگر جامعه شناسي را بخواهيم معرفي كنيم بايد بر سر در آن خانه اي كه جامعه شناسي در آن هست بنويسيم، هر كس اهل ديالكتيك نيست حق ورود به اين خانه را ندارد، بايد ديالكتيك مآب باشد، يعني مي گذاريم دست پيشامد، ببينيم در بحث به كجا مي رسيم؟ هر جا رسيديم همان علم مان است. غرب اين است، تعارف هم نمي كند و ادعاي زيادي هم نمي كند، مي گويد همين است.
در اديان الهي، انسان براي انسان غيرقابل احاطه نيست. از اين جهت اديان نظرشان اين است كه خداوند محيط بر انسان است، انسان شناس است، آنچه براي ما محال است كه به آن برسيم در مشت خداست! وقتي در مشت اوست انسان را با آن مبنا طوري مي بينيم، غير از آنچه كه اين ها مي بينند؛ پس اين ها بر مبناي انسان فرضي خودشان اين علوم انساني را تدوين كردند. اگر يك روزي هم يك انسان شناس بهتري جايگزين بشود دليلي ندارند كه نپذيرند، غرض ندارند، كما اين كه تغييرات و تصورات جديدي كه مي آيد قبول مي كنند. منتها اين ها يك علوم موقتي خواهد بود كه دارند، يعني اصل دليل حيث لادليل! هر وقت ما دسترسي به علم از راه اديان نداشتيم، اين ها بهترين هستند، اما اگر ما از راه انبياء به تعريف انسان رسيديم بر مبناي آن تعريف، مي توانيم علوم انساني داشته باشيم، ديگر ضرورت و اضطراري ندارد كه ما مصرف كننده علوم انساني غربي باشيم. پس انتقاد اساسي علوم انساني اختلاف تعريف انسان- است از ديدگاه قرآن با تعريف انسان از ديدگاه غرب.
¤ بنابراين، نقش دين در ترميم و باز توليد تحول علوم انساني اجتماعي چه مي تواند باشد؟
امام صادق(ع) به مفضل مي گويد: مفضل عبرت بگير در خلقت گندم، جو، كرك و پشم و موم، خلقت دارو، در اين گونه موارد هر جا كه در قدرت انسان نبود، خدا وارد عمل شد، هر جا در قدرت انسان بود خدا اقدامي نكرد تا انسان انجام بدهد، بعد مي فرمايد گندم را خدا آفريد چون انسان قدرت خلق گندم نداشت، اما كاشت و داشت و برداشت و پاك كردن و آرد كردن و خمير كردن و نان پختن و انواع اين ها را به عهده انسان گذاشت. همچنين پشم و موم و كرك را خودش آفريد اما چگونه از اين ها لباس و وسائل درست كنند را به عهده انسان گذاشت، رشتن و بافتن. دارو را خدا آفريد اما رابطه درد و دارو را از راه تجربه، تحقيق و آزمايش به عهده انسان گذاشت. اين كه ما ببينيم انسان كيست؟ در قدرت ما نيست، اديان آمدند براي ما تعريف كنند كه انسان چيست؟ اگر تعريف انسان به دست ما آمد، توليد علوم انساني در اختيار و قدرت ماست، آن را لازم نيست خدا خلق كند، آن مثل تكثير گندم است.
پس مسئله اول، تعريف انسان است، شما اين سؤال برايتان پيش مي آيد كه علم چطوري مي تواند در يك امر ديني، يا دين چطوري مي تواند در امر علمي- دخالت كند دو تا كشورند با دو قلمرو، دو تا پول دارند، پول هر كدام را در ديگري برنمي دارند، در دانشگاه، تعبد خريدار ندارد بلكه تعقل لازم است. آيا در دانشگاه تعريف انسان بر مبناي عقل و علم است؟ خير؛ بر مبناي فرض است، چون در علوم انساني تعريف انسان جزو اصول موضوعه است، اصول موضوعه كه در علوم مصرف مي شود كه نيازي به اثبات ندارد، ما به چيزي مي گوييم جزء اصول موضوعه كه مستغني از اثبات باشد و هر علمي يك پيش فرض هايي دارد، يك اصول موضوعه اي دارد. در علوم انساني تعريف انسان، پيش فرض آن است. غرب هم كه اين علوم انساني را دارد به صورت علمي انسان را تعريف نكرده، به صورت پيشفرض نظريه داده كه ما اين برداشت از انسان را ملاك قرار مي دهيم، اختياري است، قراردادي است، ما از دين- برويم علوم انساني و انسان شناسي را استخراج كنيم.
وقتي انسان را شناختيم بر مبناي آن، -مسائل علوم انساني- تعريف و استخراج مي شود. يعني اصل تعريف قراردادي انسان را از قرآن گرفته و بقيه مسائل را همان طوري كه غرب از راه تجربه، تحقيق و بررسي انجام مي دهد، شما هم انجام دهيد، مثلا ما معتقد به دينيم. معتقديم براساس دين بايد دست دزد را قطع كرد، اين با علوم انساني غربي متناسب نيست! علوم انساني غربي دايره مجازاتش فقط زندان است، مي گويد اين انسان براساس شرايط و معلم هايي كه داشته خطاكار شده، يك جايي توقيفش مي كني و نگهش مي داري كه شرايطش را تغيير بدهي. ديدش اين است كه اگر شرايط عوض شد انسان هم عوض مي شود، دستگاه شناخت را رو بنا مي داند، روابط توليد را زيربنا مي داند. مي گويد روابط توليد را تغيير مي دهيم، دستگاه شناختش تغيير پيدا مي كند. تصميمش عوض مي شود، اديان مي گويند اينطور نيست! اگر نخواهد تغيير كند هر كار كنيد تغيير نمي كند.
از اين جهت چون مي گويد خودش مي خواهد، مجازاتش را زندان قرار نمي دهد، ديد اديان نسبت به زنداني منفي است، مي گويد نگاه كن! اين زن و شوهر دو كفه گردو بودند كه به هم چسبيدند و شدند يك گردوي كامل، نه حشره مي تواند در آن وارد شود، نه سوسك و نه باكتري. اين دو تا نصفه همديگر را پوشش مي دهند، يك گردوي كامل است از هيچ راهي نمي تواني واردش شوي. وقتي زنداني اش مي كني مي شود دو تا كفه گردو، زن در خانه فاسد مي شود و آن هايي كه دنبالش بودند و مي خواستند رابطه برقرار كنند، مرد مثل شير جلويشان را مي گرفت حالا ديگر نيست و هزار طرح مي ريزند تا با او رابطه برقرار كنند. مرد هم چون زنش در اختيارش نيست از راه هاي ديگر خودش را ارضا مي كند و فاسد مي شود. مي شوند دو كفه جدا از هم گردو كه حشرات مغز هر دوي اين ها را مي خورد، اين لازمه زندان است! اما در اسلام روز مجازاتش مي كنند و شب به خانه مي رود، يك دليل اين كه زندان چيز قابل قبولي براي اديان الهي نيست، بر مبناي تعريف انسان است.
مبناي ديگر، اين كه فرد وقتي كه در زندان است ناچاريم هزينه اش كنيم، مي شود آماده خور، وقتي آماده خوري در زندگي انسان وارد شد، فاسد مي شود. خوب ترين انسان وقتي كه مفت بخورد رابطه ارتباطات قضاياي خودش در قيمت اشيا را از دست مي دهد.
سومين معضلي كه پيدا مي شود اين است كه شما فاسدها را مجازات مي كنيد، در زندان فاسدها به هم مي رسند و تعامل مي كنند، تعليم و تعلم صورت مي گيرد، فاسد ابتدايي به فاسد كهنه كار تبديل مي شود. ما اين ها را وقتي رد كرديم، زندان را رد كرديم به راحتي مي توانيم قطع دست را جا بيندازيم، اين كفر به طاغوت را جا بيندازيد، ايمان بالله زمينه اش است، اما چرا قطع دست؟ براي اين كه جريمه بايد بازدارنده باشد، شما در فوتبال هم همين كار را مي كنيد، قانون فيفا كه اگر كسي خطا كند كارت زرد مي دهند اما اگر اين خطا را نزديك دروازه انجام بدهد در منطقه جريمه كارت زرد به تنهايي كافي نيست، يك پنالتي هم بايد بزند، در موقع پنالتي كسي نبايد جلوي توپ بيايد و فقط دروازه بان، اما آن موقعي كه خطا كرد يازده بازيكن جلوي توپ بودند، پنالتي ضريب گل شدنش يازده برابر حالتي است كه جريمه بر آن واقع شده! اين جريمه بازدارنده است، مثلا اگر كسي جعبه جواهر را هوس مي كند بردارد يا يك جواهرفروشي بزند بايد يازده برابر آن دافعه باشد كه جلوي اين تخلف را بگيرد. يازده برابر اين طمعات و لذت هايي كه از يك بنگاه جواهرفروشي مي برد اين جاذبه اش شديد است و يازده برابر چيزي غير از قطع دست نيست كه بتواند جلوگيري كند، چون هر جايي نشان مي دهد و تابلوي تبليغ مي خواهد. اين علمي مي شود.
شما به اين وسيله با تعريف انسان مي توانيد احكام اسلام را رنگ علمي بدهيد، با تعبد بفهميد و با تعقل تقويتش كنيد. امامان ما هم نگفتند كه اينجا جاي تعبد است و اين سؤالات را نكن، ول كن، بد عادت مي شوي! اگر اين طور بود كتاب علل الشرايع و مجموعه اين سؤالات نبود. باب تعقل باز است، بر اين مبنا ما مي توانيم به وسيله تعقل علمي اش كنيم. يعني تعبدمان را داشته باشيم ، تعبدمان را بپوشانيم. وقتي تعبد آميخته با تعقل آمد در دانشگاه پذيرفته مي شود، چرا؟ مگر غرب آيه اي براي زندان دارد؟ غرب كه مي گويد طرف را زندان كنيد بر چه اساسي است؟ براساس مباني اش مي گويد. ما مباني را عوض مي كنيم و همان چيزي كه او مي گويد مي گوييم، او براي خودش طرح دارد ما هم براي خودمان طرح داشته باشيم، او از كجا گفته زندان؟ علم ثابت كرده؟ ما در علوم انساني اين كه علم ثابت كرده را اصلا نداريم. علوم انساني سر تا سر نظريه است. دليلش هم اين است كه در علوم انساني اگر يك مورد آوردي، من جايزه مي دهم، بگوييد اين موضوع و اين حكم رابطه شان اين است، شما مي گوييد رابطه اين موضوع با حكم به قول فلان، اصلا در علوم انساني جايي مستقل از به قول فلان ندارد، اما در علوم تجربي كه اينطور نيست! در ساير علوم اينطوري نيست، الان شما بگويي زمين كروي است به قول فلان، به تو نمي خندند؟ اسم يك دانشمندي را بياوري و بگويي به قول فلان دانشمندي كه اعدامش كردند، كره زمين كروي است، شما خودت زمين را با ماهواره مي بيني، كروي بودنش را لمس مي كني، به قول فلان ندارد! اما در علوم انساني اينگونه نيست، چون انسان است، روابط دروني اش ديده نمي شود. شما از بيرون يك قضاوتي روي آن داري، از اين جهت تمام مسائل علوم انساني وابسته به اشخاص هستند، يعني هنوز از قول قائل مستقل نشده اند.
¤ برداشتم از بيانات حضرت عالي اين طوري بود كه اگر بخواهيم علوم انساني را اسلامي و ديني كنيم بايد بياييم در مرحله پيش فرض ها و مباني، آنها رفتند براساس مباني مادي خودشان يك تعريفي از انسان ارائه دادند و برپايه آن تعقل كردند و لوازمش را بيرون آوردند، ما بايد بياييم آن پايه را تعبدا از دين استخراج كنيم و آن چينه تعقل را روي اين مبناي ديني به كار بگيريم؟ اين طوري علوم اسلامي مي شود، هم اسلامي مي شود و هم قدرت محاجه با رقيب خودمان پيدا مي كنيم، يعني تعقل. حالا سؤالي مطرح است كه آيا خود تعقل داشتن بر روي خود اين مباني، اسلام يا غير اسلام بردار هست يا نه؟
قبل از اين كه با دين آشنا شويم با عقل آشنا شديم. اديان به زبان عقل صحبت كردند. تا آخر هم رابطه بين انسان و آن ها عقل است: «ان لله علي الناس حجتين، حجه ظاهره و هم الانبياء و حجه باطنه و هوالعقل». هميشه اين ها با زبان حجت باطنه با ما حرف مي زنند و ما هم مي گوييم از همين حجت باطنه استفاده مي كنيم، هشام بن حكم چه كار كرده كه امام صادق اين قدر تأييدش مي كند؟ هشام بن حكم كه به آيه قرآن استناد نمي كند!
اصلا، علوم انساني است اما كاري به قرآن ندارد. او روي مبناي پيشفرض هاي طرف مي آيد شخص را مي شكند، مثلا مي خواهد درباره امامت صحبت كند. هشام سؤال مي كند مي گويد خدايي كه همه نعمات را داده، مي شود كه نعمت حل اختلاف ندهد؟ از ارتكازات طرف استفاده مي كند، مي گويد تو قبول داري چشم داري، زبان داري، گوش داري، دست داري، اين نعمات را داري؟ آيا حل اختلاف هايي كه بين مردم هست يك نعمت بزرگي نيست؟ شامي مي گويد چرا، هست. مي گويد خدا مي شود اين اختلاف را حل نكند؟ مي گويد نه بايد حل كند. هشام پرسيد خوب چكار كرده كه خدا اين را حل كرده؟ گفت خدا پيامبر فرستاده. هشام مي پرسد پيامبر كه از دنيا رفته حالا چه كسي حل اختلاف كند؟ شامي مي گويد قرآنش حل اختلاف مي كند، هشام مي گويد قرآن؟ تو بر اساس اختلافي كه با ما داري از شام بلند شدي آمدي تا با ما دعوا كني! هركس يك برداشتي از قرآن دارد! هشام يك بچه 18-19 ساله اي است، حضرت مي گويد اجب الغلام، جواب پسر را بده، شامي مي گويد چه بگويم؟ بگويم خدا حل اختلاف نمي كند؟ كه مي كند، بگويم كه قرآن حل اختلاف مي كند كه نمي كند، من يك كار مي توانم بكنم و آن اين كه همين سؤالي كه او از من كرد من از او بپرسم، گفت بپرس؛ او اين سؤال را از هشام مي پرسد كه مي گويد مي شود خدايي كه اين همه نعمت داده، نعمت حل اختلاف ندهد؟! هشام مي گويد نه، مي گويد خدا كه حل اختلاف كرده براي حل اختلاف چه كار كرده؟ گفت پيامبر فرستاده، گفت پيامبر كه الان در حيات ظاهر نيست، در دسترس نيست، حالا چكار كنيم؟ هشام نگفت قرآن! گفت اين آقا را فرستاده، امام صادق(ع) اين طوري است، استدلال را نگاه كن! از عقل استفاده مي كنند كاري به نقل ندارند.
¤ اگر امام صادق(ع) نبودند و هشام را تربيت نمي كردند آيا اين ظرفيت عقلاني كه در هشام هست بالفعل مي شد؟
من و شما كه الان هزار سال بعد از امام صادق(ع) هستيم، دستگاه فهم و شعورمان مانده يا دستگاه شناخت و شعورمان همين طور كه غربي ها مي گويند تابع روابط توليد شده؟! مانده. براساس اديان ما كمال بايد يك پارامتر متغير داشته باشد و يك پارامتر ثابت. اگر دو تايش متغير باشد مي شود تشويش و پراكندگي، اگر دو تا پارامتر، هر دو ثابت باشد ركود مي شود. عنصر ثابت بايد در دستگاه انسان وجود داشته باشد، همان طور كه عنصر متغير وجود دارد. بر مبناي اين، آنچه آن زمان هشام ثابت مي كرد براي الان هم هيچ فرقي نكرده، اين برهان عقلي را ما استفاده مي كنيم، وقتي ما آمديم اين احكام قرآن را گرفتيم، ديديم جريمه بايد بازدارنده باشد، چه چيز مي تواند غير از قطع دست براي كسي كه مي خواهد جعبه جواهر بدزدد بازدارنده باشد، اين دست قطع كردن آخر خط است. بعد برمي گردد به خانه خودش، يعني مقايسه كنيد زندان را با دست قطع كردن. مگر غرب كه زندان را اثبات كرده با چيست؟ با همين ظن ها و ذوقيات، مگر چيز علمي اي دارد؟ در علوم تجربي علمي طلب تان، لكن در اين علوم نظرات است، برداشت هاست.
ما مي توانيم احكامي كه صادر شده در مسائل مختلف تربيت انسان، اخلاق انسان، اقتصاد انسان، اين ها را از احكام بگيريم. همان طور كه رساله علميه استخراج مي شود. بعد به اين پوشش عقلاني مي دهيم. بر مبناي پوشش عقلاني دفاع علمي از آن كنيم. راه ورود به دانشگاه را برايش باز كنيم، همان كاري كه آن ها مي كنند. منتها آن ها پيشفرض مان خودشان را مي گيرند و ما پيشفرض ها را وحي مي گيريم، مشكلي ندارد! اين طوري نيست كه ما علم را نتوانيم به وحي جوش بدهيم، مشكل اصلي همين است. آن ها چطوري علم را بخيه مي كنند به پيشفرض قراردادي انسان؟ ما كه اين انسان را علماً از قرآن مي گيريم، نمي توانيم علم را به آن بخيه كنيم؟ از ديدگاه خودمان هم علمي خواهد بود ولي از ديدگاه غرب علمي نيست! از ديدگاه غرب قراردادي است. يك وقت من اين بحث را با آقاي فياضي مي كردم ايشان اين سؤال را كرد كه اين علمي مي شود؟ بايد اين جواب را بدهند كه علمي بر مبناي خودمان مي شود، نه علمي بر مبناي غرب، علتش هم اين است كه او وحي ما را قبول ندارد، چون ندارد از ديد او علمي نمي شود.
¤ كساني كه مخالف اسلامي كردن علوم انساني اند، معتقدند كه علم و علوم كاربردي مثل علوم انساني، اسلامي و غيراسلامي ندارد، مي گويند يك مقام، مقام گردآوري اطلاعات است كه اين را از هر جايي مي توانيد بياوريد، ولي وقتي مي خواهيد بفهميد درست است يا غلط؟ مقام داوري است، در مقام داوري چيزي كه حرف آخر را مي زند تجربه است و اينكه به روشني كارآمدي آن ديده شود. در بحث روش شناسي چطور با آنها بحث كنيم كه هم دغدغه حجيت تأمين بشود و هم دغدغه كارآمدي؟
آن ها اراجيف خودشان را چطور با تجربه ثابت مي كنند كه علمي است؟ مگر الان زندان را بر مبناي علوم انساني خودشان تجويز نمي كنند. چند نفر را به وسيله زندان توانستند برگردانند، الا اين كه اين هايي كه به زندان رفتند در فساد اخلاق ديپلم رفته، فوق ديپلم برگشته. 10 بار ديگر برود و بيايد در فساد و برنامه ريزي ضداجتماع، دكترا مي شود.
شما كه علمي داريد نمي توانيد تجربه را به موافقت آن درست كنيد. چطوري با تجربه بسته و كارش را علم انجام مي دهد؟ او بر اين نظري كه هيچ مطلبي حمايتش نمي كند يك بلفي مي زند و مي گيرد، ما كه اين علم به اين روشني داريم و تجربه مي تواند شاهد بزرگ مان باشد مي ترسيم از تجربه؟ تحقيقات ميداني كنيد و جواب هم بگيريد، چون به نفع شماست، تجربه واقعيت خارجي را درست نشان مي دهد، شما نگاه كنيد آن افرادي كه دستشان را قطع كرديم و اثرش براي دزدي و افرادي كه زندان شان كرديم. ببينيد هزار تا آزمايش كنيد، شما مشت تان پر است مشت او خالي است! ادعاي علم هم مي كند.
اين هايي كه همين طور با علم خواستند به امنيت برسند، آيا واقعاً به امنيت رسيدند؟! حالا امنيت بيشتر است يا عهد حجر؟ در آن زمان خطر يك قلوه سنگ بود، خودخواهي و نفسانيت هم بود، حالا علم براي درمان خودخواهي و نفسانيت ها كاري نكرده، اما ابزار مقابله را تبديل كرده به موشك قاره پيما، يعني چه؟ چرا؟ چون بشر را انداخت مقابل هم، از اين جهت يكي به اين و يكي به آن، مرتبا اين ها را انداخت به هم، يعني اگر شما بخواهيد مشت علم را باز كنيد كه علم بزرگ ترين خيانت را به بشر كرده است، دست تان پر است.
گاهي درجلسات علوم انساني دونفر را جلو مي آورم و مي گويم اين نصف انسانيت، اين هم نصف انسانيت، بني آدم. اين دو تا با هم دعوا مي كنند نفر سوم كه به هريك از اينها يك چوب بدهد خيانت به اينها كرده يا خدمت؟ من همين را از رئيس مجلس آلمان غربي كه درباره گفت وگوي تمدن ها آمده بود بحث كند، پرسيدم نمي خواست جواب بدهد، خيال كرد من سياسي صحبت مي كنم. بعد كه گفت خيانت است مي گويم ما كه با عراق دعوا داشتيم تو به ما اسلحه مي فروختي و به او هم اسلحه مي فروختي پس به قول خودت خيانت كردي! علم را مي خواستم بگويم، كار سياسي ندارم.
علم از آن روز تا حالا اين طور سر ما آورده، علوم تجربي اند؛ ليكن به فرمان علوم انساني، علوم انساني مقامش مقام فرماندهي است و مقام علوم تجربي مقام خدمت گذاري است؛ يعني اين مشكل هم مشكل علوم تجربي نيست كه بمب اتم را اختراع كرده بلكه مشكل علوم انساني است كه نتوانسته مسئله امنيت را حل كند. امنيت را به مسائل تسليحاتي كشانده است. به هرجهت انعكاس مبناهاي معرفت شناسي همين است كه شما انسان شناسي تان را از وحي مي گيرد و بعد هم به عنوان قرارداد درعلم مي آوريد، همان طوري كه غرب هم انسان شناسي اش را به عنوان قرارداد روي كار مي آورد و بعد از تعقل تان استفاده مي كنيد، تجربه را هم يك مبنا كه او قبول دارد داخل كار مي آوريد، تجربه براي شما بهتر مي تواند حمايت كند تا براي آنها.
¤ براي استخراج مباني انسان شناسي از دين، يعني همان قسمتي كه فرموديد بايد از دين استنباط شود، ما يك روش تحقيقي در بحث تحقيقات دين پژوهي داريم، به نظر شما اين شيوه، يعني شيوه اي كه با توجه به آن نگاهي كه وجود دارد به نظر مي رسد ديدن پديده ها را بيشتر حيثيتي مي گيرند، به نظرشما آيا كفايت مي كند اين شيوه براي استخراج مباني انسان شناسي يا بايد در شيوه تحقيق ما از متون ديني هم تحولي ايجاد شود؟
وقتي مي خواهيد يك مطلبي را به دين نسبت بدهيد حتما بايد حجيت داشته باشد، وقتي مبناي حجيت پيدا كرد مي خواهد بيايد در دانشگاه قابل قبول باشد، تجربه را بفرستيد روي آن، با حجيت شرعي اثباتش كنيد در لفاف تجربي پيچيد در فلسفه، او فقط مي خواهد ببيند كه اتيكت تجربه روي آن خورده يا نه؟ اگر خورده مي گويد بيا داخل، اگر نخورده زنجير را برنمي دارند- اين مسائل از خودتان است، مگر او چه كار كرده؟ او مبناي اوليه را چطوري گرفته؟ با قرارداد گرفته. او كه قرارداد موهوم واهي گرفته كه انسانش با انسان واقعي اصلا هيچ نسبتي ندارد دلش آرام است.
«فاي الفريقين، احق بالامن ان كنتم تعلمون الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن» و «كيف اخاف ما اشركتم» «ولا تخافون انكم اشركتم بالله ما لم ينزل به سلطانا» من بايد قرص و قائم باشد دلم يا تو؟ تو كه بر مبناي يك قرارداد آوردي و بعد تجربه اي روي آن آوردي؟ من كه مي توانم هزار تجربه رويش بياورم چون نظر من به واقعيت نزديك است، پس به وسيله حجيت شرعي مطالب را درمي آوريد و بعد از آن در بسته بندي تجربه مي فرستيم به دانشگاه و علمي اش مي كنيم؛ يعني اگر اين بسته بندي رويش نباشد كلمه علم را نمي توانيد اضافه كنيد چون عالم دانشگاه تجربه است، رابطه علوم انساني و طبيعي چگونه است؟ رابطه شان رابطه آقا و نوكر است، رابطه اش تسليم ولايت مطلقه علوم انساني است بر علوم تجربي، ولايت مطلقه مي خواهي اين است، هرجا گفت برو هزينه كم بايد هزينه كني! هرجا علوم انساني نگفت انجام نمي دهد. فرمان افتتاح آزمايشگاه هايشان را علوم انساني مي دهد!
¤ به نظر شما الگوي طبقه بندي مطلوب جريانات تحول خواه درعرصه علوم ديني- علوم انساني چيست؟
شما وابسته به آنها خواهيدبود و بعد هم به شما ديكته مي كنند اين كار را بكن و آن كار را نكن. آقاي ماهاتيرمحمد هرچه كه صندوق بين المللي پول گفت نكرد! بعد از آن بحران عبور كرد و بعد صندوق گفت: حق با آقاي ماهاتيرمحمد بود ما هم گفتيم. ولي بعد فكر كرديم ديديم جواب ايشان درست است، اما اگر راه شما را رفته بود بدبخت شده بود. اصلا اين روش هاي علوم انساني را گذاشتند براي اين كه ما را ببرند به چاله، اصلا تمام اميدشان اين است كه به وسيله علوم انساني شان ما را دفن كنند، اين سنگ قبري است كه اين قدر سنگين روي سرما گذاشتند ، ما از زيرش يك چاله درمي آوريم كه اين سنگ را از روي خودمان برداريم. همين طور سنگ روي قبرمان است، ما قاچاقي از لاي قبر يك سري بيرون آمديم، آن موقعي كه اين سنگ را از روي خودمان برداريم هنوز مانده، هر وقت علوم انساني، اسلامي شد آن موقع از قبر در آمده ايم و گرنه ما در مقبره اين ها هستيم، دانشگاه را تأسيس كردند براي اين كه ما را دفن كنند!
علي(ع) مي گويد من تعجب مي كنم من اجتماع هولاء علي باطلهم و تفرقكم عن حقكم، آنها اراجيفي دارند و رويشان مي شود اسمش را علم مي گذارند و به عالم عرضه مي كنند، شما حقايق داريد و خجالت مي كشيد اسم علم روي اينها بگذاريد! شما يك رويي مثل احمدي نژاد مي خواهيد و شما اين را كم داريد! احمدي نژاد آدم پاكي است وقتي به او گفتند شما گفتي بايد اسراييل از نقشه جغرافيا بيرون برود نگفت «كي بود كي بود من نبودم» گفت بله ما گفتيم چون امام گفته بود، گفتند مبناي شما چيست؟ منتظر بودند ايشان يك حرفي بزند و دانشجوها او را هو كنند، گفت اتحاد جماهيرشوروي الان روي نقشه جغرافيا هست؟ گفتند نه، گفت چطورشد؟ گفتند مردم نخواستند، گفت ما هم همين را مي خواهيم هرچه نظر مردم بود! به دانشجوها كه گفته بودند هو كنيد، آنها كف زدند، اين رو مي خواهد كه به جنس خودتان و داشته تان باور داشته باشيد و رويش بايستيد و در دانشگاهها عليه زندان صحبت كنيد، 400-300 سال است زندان آمده، برويد تحقيقات ميداني و تجربي كنيد. انسان هايي كه به وسيله اين زندان فاسد شدند، بيرون بياوريد و كتاب بدهيد! درباره پديده بي حجابي، اين همه فيلم مستند مي تواند از دادگستري بيرون بيايد و شما هم روي آن كار كنيد، اين تنبلي ماست، ما واقعا تنبليم! اينقدر ما مواد اوليه براي كار كردن داريم، داريم گدايي مي كنيم، ما روي گنج مي نشينيم و مي گوييم بدهيد در راه خدا، اين درست نيست، اينها را به پول تبديل كنيد. ما چه كار تحقيقاتي اي دراين قسمت كرديم؟ چه كار تجربي انجام داديم؟ فقط نگاه مي كنيم، وقت تلف مي كنيم!
¤ رابطه علوم انساني و هويت اجتماعي چيست؟
ما علوم انساني مان را از وحي مي گيريم آنها از عرف مي گيرند. ما عرف را تابع وحي مي بينيم. او قانون اساسي اش را هم تابع عرف مي گيرد، از اين جهت اگر عرفا لواط رايج است اينها قانوناً منعش نمي كنند، در قانون شان ممنوعش نمي كنند كه شما اين طوري نيستيد! شما مبناي وحي داريد، كاملا با آنها متفاوت است.
¤ نقش علوم انساني درتوسعه و پيشرفت كشور به چه ميزان است؟
به اين ميزان است كه انگار سنگ قبر را از رويش برداشتي و مرده زنده شده. تا حالا از يك روزنه اي سوراخ كرده به قبر و با بيرون يك ارتباط سيمي دارد و گاهي حرفي مي زند، بقيه اش داخل قبر است، تا اين سنگ را از رويش برنداري اين مرده از قبر بيرون نمي آيد، زماني جامعه ما از اين قبر علوم انساني بيرون مي آيد كه شما در علوم انساني تحول ايجاد كنيد.
¤ الگوي طبقه بندي مطلوب علوم انساني كدام است؟
اول از انسان شروع مي شود، اول از همه انسان شناسي است، انسان شناسي قبل از توحيد است، دستگاه شناخت است، معرفت است، معرفت چيست؟ شناخت چيست؟ اراده و اختيار چيست؟ اين ها مقدم است، اگر اينها ثابت شد، بعد مي آيد روي توحيد و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

 



وظايف دانشجويان براي مقابله با هجمه فرهنگي در دانشگاه ها (بخش دوم)

محمد حسن حسيني
اكنون بر دانش آموزان و دانشجويان عزيز و اساتيد و معلمان متعهد است كه با تمام توان و قدرت در شناسايي عوامل فساد كوشش كنند و محيط آموزش و پرورش را از لوث وجود آنان پاك نمايند و گمان نشود كه اين نفوذ فقط براي انحراف دانشگاه هاست، كه منحرفين و منافقين براي نفوذ در دبيرستان ها بلكه دبستان ها اهميت بيشتري قائلند تا جوانان را براي انحراف دانشگاه ها مهيا كنند، آنان مي دانند اگر نوباوگان در مراكز آموزش تربيت صحيح شوند و حيله هاي استعمارگران را احساس و توطئه هاي همه جانبه آنان را لمس كنند، در دانشگاه براي عمال استعمار توفيق كمتري حاصل مي شود و لهذا در دبستان ها و دبيرستان ها و قبل از ورود به دانشگاه ها در ساختن جهاز استعماري شرق و غرب براي ورود به دانشگاه اهميت خاصي احساس مي كنند. از اين رو است كه بايد دستگاه هاي آموزشي متعهد و دلسوز براي نجات كشور اهميت ويژه اي در حفظ نوپايان و جوانان عزيزي كه استقلال و آزادي كشور در آينده منوط به تربيت صحيح آنان است قائل باشند و نيز از اين رو است كه نقش معلمان و اساتيد در تربيت و تهذيب دانش آموزان و دانشجويان به عنوان اساسي ترين و مؤثرترين نقش مطرح مي گردد و همه ديديد كه گرايش آنان به شرق و غرب براي كشورمان چه فاجعه ها آفريد و دانشگاه ها را به صورت دژ محكمي براي خدمت به شرق و غرب درآورد و اكثريت قاطع غرب و شرق زدگان اين مملكت را به عنوان فارغ التحصيلان تحويل جامعه داد. اكنون بر معلمان متعهد و مسئول دبستاني و دبيرستاني است تا با كوشش خود جواناني را تحويل دانشگاه ها دهند كه با آگاهي از انحرافات گذشته دانشگاه، بر فرهنگ غني و مستقل اسلامي ايراني تكيه كنند و بر اساتيد متعهد است تا با باز شدن دانشگاه ها در صورت مشاهده انحراف و گرايش جوانان به يكي از دو قطب قدرت و مكر، آنان را به توطئه ها و شيطنت ها آگاه كنند و جواناني متعهد نسبت به مصالح كشور و آگاه به اهداف اسلام تحويل جامعه دهند و مطمئن باشند كه با اين خدمت، استقلال و آزادي كامل ميهن عزيزشان تضمين خواهد شد.(11)
مقام عظماي ولايت نيز تحليلي كه از رويكرد مخرب علم و جهت گيري خانمان سوز آن در غرب دارند، دانشجويان را به نگاه اخلاقي به علم دعوت مي كنند و مي فرمايند:
«علم به تنهايي كافي نيست. علم بايد با اخلاق و ايمان همراه شود تا ما به همان چاله اي نيفتيم كه غرب در آن افتاد؛ يعني علم براي آن وسيله ظلم شد، وسيله انحراف اخلاقي شد و وسيله گسترش فرهنگ هاي گمراه كننده و هلاك كننده شد. ما بايد دچار آن نشويم. آن به جاي خود محفوظ اما حالا نقطه اساسي اين است كه علم براي ما يك امر حياتي است». «من توصيه ام به جوانها اين است: شما، همان قدري كه براي علم كار مي كنيد، براي دل و معنويت خودتان هم كار كنيد.»(12)
رهبر معظم انقلاب راز توسعه نيافتگي ايران را در عدم توجه به «علم درون زا» دانسته و دانشگاهيان به صورت عام و دانشجويان به صورت خاص را به توليد علم و شكستن مرزهاي آن فرا مي خوانند:
«علم وارداتي، علم- به معناي حقيقي كلمه- نيست؛ علم درون زا است كه اقتدار مي بخشد. اين كه من مساله توليد علم و شكستن مرزهاي علم را مطرح كردم، به خاطر اين است و بايد آن را جدي بگيريد. حوزه ها سهمي دارند در بخشي، دانشگاه ها هم سهم عمده اي در بخش ديگري». «ما براي پيشرفت علم در كشور، به نقشه كلي علمي احتياج داريم. درباره چه چيزي مي خواهيم تحقيق كنيم؟ چه چيزي را مي خواهيم فرابگيريم؟ چگونه اين اجزاء علمي پراكنده به هم متصل مي شوند؟ در كجا از اتصال اينها، مي شود براي آينده كشور و حركت كشور بهره برد؟ اينها جز با يك نقشه علمي، براي كشور امكان پذير نيست. البته نقشه علمي، نقشه دائمي نيست؛ مدت دار و زمان دار است. ممكن است در اين برهه نقشه علمي يك چيز باشد، ده سال ديگر نقشه علمي به كلي تغيير كند و چيز ديگري باشد؛ ليكن اين نقشه علمي لازم است.»(13)
خطرپذيري؛ لازمه دستيابي به موفقيت
ترس از تجربه و هراس از گام نهادن در راه هاي ميانبر، سمي است مهلك كه جامعه را دچار روزمرگي مي سازد و نظامي كه دچار اين ويروس- هراس از خطرپذيري- گردد، جامعه اي مرده است. رهبر معظم انقلاب در اين زمينه مي گويد:
«نقطه مقابل خطرپذيري ترس است. ترس از چه؟ ترس از عدم موفقيت؛ وارد نشويم كه مبادا موفق نشويم؛ حركت نكنيم كه مبادا نرسيم؛ اقدام نكنيم كه مبادا مورد قبول قرار نگيرد؛ اقدام نكنيم كه مبادا براي ما مشكلات ايجاد كند. اينها همه اش نقطه مقابل خطرپذيري است. يكي از خصوصيات خوب غربي ها- كه ما خصوصيات بد و خوب، هر دو را در كنار هم مي بينيم و انكار نمي كنيم- خطرپذيري است. غربي ها اين خصوصيت مثبت را و به تبع آنها آمريكايي ها- كه فرهنگ اروپايي ها را اول بار گرفتند- خطرپذيرند. خطرپذيري مي تواند جامعه را موفق كند. شما جوان ها بايد آماده باشيد؛ ترس از اينكه شايد نشود، اين خيلي چيز بدي است.(14)
خطرپذيري جامعه را به انجام كارهاي سخت و طاقت فرسا ولي با فرجامي خوش اميدوار مي سازد.
هيچ جامعه اي بدون طراحي اهداف و حركت در مسير آن به مقصد نرسيده است.
«كار سخت» نقطه مقابل تنبلي است. نگذاريد تنبلي و راحت طلبي و تن دادن به زندگي دور از مشكل، شما را وسوسه كند. اگر اين حالت تنبلي وجود داشت، هيچ كدام از اين كشفيات مهم علمي به وجود نمي آيد. شرح حال اين كاشفان و مخترعان بزرگ را ببينيد، چطور خواب را بر خودشان حرام كردند، سختي ها را براي خودشان هموار كردند، با مشكلات ساختند و رفتند تا به آن نقطه اساسي رسيدند.(15)
«فرداي اين كشور، فرداي اين ملت، به احساس مسئوليت امروز شما نيازمند است. احساس مسئوليت كنيد كه چه بشود؟ كه خود را بسازيد؛ از لحاظ علمي بسازيد، از لحاظ ايمان و تقوا بسازيد، بصيرت خودتان را زياد كنيد، آگاهي هاي خودتان را نسبت به امروز و ديروز و فردا افزايش بدهيد.»(16)
توجه به اين نكته اساسي ضروري است كه دانشجويان نخبگان علمي جامعه محسوب مي شوند و كساني كه با نياتي چون گذران عمر پاي در دانشگاه مي نهند، چون فاقد مشخصه اساسي يك دانشجو كه علم آموزي محسوب مي شود، مي باشند، خود به خود از اين طيف خارج شده و مسير خود را طي مي كنند. هرگز حضور حاضر غايب شنيده اي؟ من در ميان جمع و دلم جاي ديگري است!
از اين رو آن چه از يك دانشجو انتظار است، همان مطالباتي است كه از نخبگان علمي جامعه مي رود. استقلال فرهنگي، توليد علم، خطرپذيري و احساس مسئوليت از جمله مطالباتي است كه رهبر حكيم انقلاب به كرات و در جلسات مختلف و در ميان دانشجويان و دانشگاهيان بدان اشاره كرده و مطرح نموده اند.

پي نوشت ها:
1- بيانات مقام معظم رهبري در خطبه هاي نماز جمعه تهران،
14/3/.1389
2- وصيت نامه سياسي- الهي حضرت امام(س) صحيفه نور جلد 21 ص 194 تاريخ تحرير: 26/11/61 تاريخ قرائت: 15/3/.68
3- همان.
4- آيين انقلاب اسلامي، ص .322
5- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نخبگان جوان، 25/6/.85
6- وصيت نامه سياسي- الهي حضرت امام (س) صحيفه نور جلد 21 ص 192 تاريخ تحرير: 26/11/61 تاريخ قرائت: 15/3/.68
7- بيانات امام خميني در جمع گروه هاي مختلف مردم صحيفه نور جلد 11 ص 186 تاريخ: 13/10/.58
8- ديدار رهبر معظم انقلاب با استادان دانشگاه هاي استان خراسان در دانشگاه فردوسي مشهد، 25/2/.1386
9- بيانات رهبر انقلاب در ديدار با هيئت علمي و كارشناسان جهاد دانشگاهي، 1/4/.1383
10- بيانات امام خميني در جمع دانشجويان عضو انجمن هاي اسلامي صحيفه نور جلد 12 ص 54-52 تاريخ: 1/2/.59
11- همان.
12- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نخبگان جوان، 25/6/.85
13- ديدار رهبر معظم انقلاب با استادان دانشگاه هاي استان خراسان در دانشگاه فردوسي مشهد، 25/2/.1386
14- بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با نخبگان جوان، 25 شهريور .86
15- همان.
16- بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار جمعي از دانش آموزان و دانش جويان در آستانه سالروز سيزده آبان، 8/8/.87

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14