(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 24 خرداد 1390- شماره 19950

بررسي جايگاه و مقام پدر در قرآن فرمان الهي: از احترام به پدر تا اطاعت او
بايسته هاي تربيت اجتماعي از ديدگاه علي(ع)



بررسي جايگاه و مقام پدر در قرآن فرمان الهي: از احترام به پدر تا اطاعت او

محمدباقر سوركوهي
همواره از نقش پدر در زندگي هر انساني سخن به ميان آمده است و حتي براي تكريم و احترام وي روزي چون خجسته زادروز امير مومنان علي(ع) در ايران انتخاب و معرفي شده است. آموزه هاي قرآني سرشار از مباحث و مسايلي است كه ارتباط تنگاتنگي با حقوق پدر و نيز نقش و مقام آموزشي، تربيتي و پرورشي پدر نسبت به فرزند دارد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا براساس آموزه هاي قرآني به مسايلي چون احترام به پدر، اذيت و آزار پدر، حقوق پدر، مسئوليت پدر و مانند آن بپردازد و نگرش قرآن را درباره پدر تبيين و روشن سازد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
مفهوم شناسي پدر
در زبان فارسي واژگاني چون پدر و پاپا در ادبيات كهن يا بابا در فرهنگ معاصر، برنقش مردان در خانواده اشاره دارد. هر انساني نقش هاي گوناگون را به عهده مي گيرد كه هر يك از آن نقش ها بيانگر نوع مسئوليت شخص نيز خواهد بود. يك موجود مونث مي تواند در خانواده نقش هايي چون زن و همسر، مادر، دختر و مانند آن را به عهده داشته باشد، چنان كه در جامعه داراي نقش هايي چون شهروند، استاد، شاگرد و مانند آن را در جاهاي گوناگون به عهده بگيرد.
عنوان و اصطلاح پدر در حقيقت به نقش و مسئوليت مرد در خانواده اشاره دارد. در زبان فارسي اين عنوان به معناي مردي است كه از او فرزند به وجود آمده است. (فرهنگ فارسي، ج 1، ص 706) اين كاربرد واژه، كاربردي در معناي حقيقي آن است؛ چرا كه گاهي نيز به معناي كسي است كه سبب ايجاد و يا اصلاح و يا ظهور چيزي باشد. از همين رو به پيامبر(ص) پدر مومنان گفته مي شود و يا به روحاني و استاد معنوي نيز پدر اطلاق مي شود. خداوند در آيه 78 سوره ابراهيم(ع)، آن حضرت را پدر ديني و معنوي تمامي مسلمانان جهان معرفي مي كند و با عنوان «ابيكم» از ايشان ستايش به عمل مي آورد.
البته در فرهنگ عربي، واژگان متعددي در اين رابطه وجود دارد؛ بطوري كه هرگاه بخواهند از پدر حقيقي كه فرزند از او ايجاد مي شود، سخن بگويند واژه «والد» به كار مي رود. والدين به معناي پدر و مادر حقيقي مي باشد. واژه پر كاربرد ديگر در فرهنگ عربي و نيز قرآن، «اب» است. اين واژه داراي دامنه معنايي گسترده تر از واژه والد است؛ چرا كه براي بيان ايجاد كننده، اصلاح كننده، پرورش دهنده و تربيت كننده به كار مي رود. از اين رو به مربيان، عمو و جد نيز «اب» گفته مي شود. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 57)
واژه «اب» به سبب اطلاق بر افرادي كه تربيت و پرورش معنوي شخص را به عهده مي گيرند، از بار عاطفي و احساسي زيادي برخوردار است، لذا در تمامي مكالماتي كه ميان فرزند و پدر صورت مي گيرد، به جاي واژه والد از واژه اب استفاده مي شود تا اين گونه بار عاطفي و احساسي كلمات و جملات افزايش يابد. در آيات قرآني گزارش هاي چندي از شيوه بيان عاطفي حضرت ابراهيم(ع) نسبت به آزر عمو يا جد مادري اش و كاربرد «اب» آمده است؛ چرا كه حضرت ابراهيم(ع) پس از مرگ والد خود تحت سرپرستي آزر، عموي خود بزرگ شده بود. (مجمع البيان، ج 3 و 4، ص 497)
از آيه 133 سوره بقره اين معنا به دست مي آيد كه عنوان «اب» بر عمو در قرآن امري عادي است. از اين رو حضرت يعقوب(ع) هنگام مرگ خويش، حضرت اسماعيل(ع) را كه عموي او بود به عنوان «اباك» (پدرت) به فرزندانش معرفي مي كند. اين در حالي است كه يعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهيم است و حضرت اسماعيل فرزند ابراهيم و برادر حضرت اسحاق مي باشد. بنابر اين هم چنان كه در اين آيه اب بر عمو اطلاق شده در آيات ديگر نيز به كار رفته است.
در آيات 41 سوره ابراهيم اين معنا مورد تاكيد است كه آن حضرت (ع) براي والدين خويش دعا مي كند كه از مومنان بودند، اما پس از آن كه براي آزر سرپرست خود دعا كرد، خداوند آن را رواندانست و از وي خواست تا به سبب كفر و بت پرستي آزر براي وي دعا نكند؛ چرا كه آن حضرت به آزر قول مي دهد كه برايش استغفار مي كند (ممتحنه، آيه 4) ولي چون كفر وي پاياني نداشت و توبه نمي كرد، خداوند از ايشان خواست تا دست از استغفار براي او بردارد. از اين رو، آن حضرت با اين كه اسوه كامل براي مومنان است و پيامبر (ص) نيز پيرو كامل آن حضرت بود، ولي در اين مورد قابل پيروي و الگوبرداري نيست. (توبه، آيه 114 و مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 797)
در همه آياتي كه احكام خاص پدر چون وجوب نفقه بر فرزند و مادر فرزند، ارث، وجوب احترام و احسان و مانند آن بيان شده، واژه والد و والدين و مولودله (فرزند) به كار رفته است تا به نقش ايجادي مرد در توليد فرزند توجه دهد.
چنانكه گفته شد واژه اب به سبب گستردگي معنايي، افزون بر پدر حقيقي بر پدر معنوي و سرپرستان و مربيان نيز اطلاق مي شود، چنان كه حضرت پيامبر(ص) خود و اميرمومنان(ع) را به عنوان پدران امت معرفي مي كند و مي فرمايد: انا و علي ابوا هذه الامه. (بحارالانوار، ج 23، ص 259) در اين حديث، مراد آن حضرت، نقش پرورشي ومعنوي آن حضرات نسبت به امت اسلام است.
احترام و احسان به پدر
خداوند در آياتي چند از جمله 24 و 25 سوره اسراء بر لزوم حفظ حرمت پدر و مادر (والدين) و پرهيز از هرگونه اهانت و آزار آنان تاكيد مي كند و هرگونه بي حرمتي به والدين و كوتاهي در رعايت حقوق آنان را گناه و نيازمند توبه مي داند. در همين آيات به اين نكته نيز توجه داده شده كه شرط برخورداري از آمرزش الهي در صورت بي حرمتي به والدين، بازگشت به صلاح و تحقق نيت صادق است.
از نظر قرآن، همان گونه كه كودكان در خردسالي نيازمند توجه بيشتر هستند و والدين تمام تلاش خود را بكار مي برند تا كودك در بهترين شرايط زيستي قرار گيرد و پرورش مناسبي داشته باشد، بر فرزندان است تا در هنگام كهنسالي والدين هم، احترام ويژه اي را نسبت به والدين داشته باشند، چرا كه سن پيري، سن نياز به ديگران همانند كودكان است و اين سن حتي بسيار حساس تر از خردسالي است، زيرا كودك واكنش هاي بزرگسالان را تحليل و تجزيه نمي كند و در روحيه و روان وي تاثير منفي نمي گذارد، اما هرگونه بي احترامي نسبت به بزرگسالان به سبب قدرت بالاي تحليل رفتارها و تاثيرپذيري رواني، مي تواند بسيار زيانبار باشد و افسردگي و دلمردگي آنان را به دنبال داشته باشد. از اين رو احترام بيشتر را در سن كهنسالي و پيري ضروري مي شمارد.
رفتار احترام آميز حضرت يوسف(ع) نسبت به والدين خود هنگام ورود آنان به مصر نمونه اي از شيوه رفتاري با والدين است كه در آياتي از جمله 99 تا 100 سوره يوسف گزارش شده است.
آن چه بيان شد درباره شيوه رفتاري با آنان در برخوردهاست كه مي بايست به دور از هر گونه بي حرمتي باشد و احترام ويژه اي نسبت به آنان مراعات شود.
اما درباره نيكوكاري و احسان نسبت به آنان مي توان به آياتي از جمله 14 سوره لقمان و 15 و 16 سوره احقاف اشاره كرد كه در آن احسان به والدين به عنوان صفت اهل توحيد و مايه دست يابي انسان به بهشت معرفي شده و پذيرش تمام اعمال نيك انسان به درگاه خداوند منوط و مشروط بدان شده است؛ چنان كه احسان به والدين داراي آثار ديگري چون شمول عفو الهي نسبت به انسان، جلب محبت الهي و رهايي از آتش دوزخ و رسيدن به بهشت دانسته شده است.
همچنين احسان به والدين و پرهيز از سلطه جويي و عصيان، از مهمترين عوامل فرجام خوب آدمي است كه سرشار از سلامت و امنيت خواهد بود. (مريم، آيات 13 تا 15)
خداوند در آياتي چند از جمله آيه 83 سوره بقره و 36 سوره نساء و 151 سوره انعام و نيز 23 سوره اسراء از مردم مي خواهد تا در حق والدين، احسان و نيكي روا دارند حتي اگر آنان مشرك باشند. (لقمان، آيه 15) فرزند بايد توجه داشته باشد كه نمي تواند پيوند ولايت ايماني با پدر مشرك و كافر خود برقرار كند، چرا كه چنين ارتباط ولايي (افزون بر ولايت طبيعي پدر) در حكم ستم پيشگي و وجود روحيه ظلم در انسان است. (توبه، آيه 23) كساني كه مومن هستند مي بايست به جاي ولايت معنوي با پدر كافر از ولايت همه جانبه الهي بهره مند شوند و محبت خويش را مصروف خدا و ايمان و قيامت كنند و به همان ولايت طبيعي پدر كافر بسنده كنند. (مجادله، آيه 22) اين بدان معناست كه اطاعت ايماني از پدر و مادر كافر جايز نيست و اگر امر داير به اطاعت از خدا و پدر كافر شود مي بايست از خداوند اطاعت كرد.
البته از آيه 14 سوره لقمان و 15 سوره احقاف برمي آيد كه احسان به مادر نسبت به پدر در اولويت است، چرا كه مادر با تحمل سختي هاي بارداري و شيردهي، نقش مهم و حياتي در زندگي فرزند ايفا كرده است كه به هيچ شكلي نمي توان آن را جبران كرد. بنابراين احسان و احترام به والدين بويژه مادر تنها پاسخي مناسب به گوشه اي از زحمات ايشان است.
از آيات 83 سوره بقره و 36 سوره نساء برمي آيد كه والدين نسبت به ديگران در اولويت احسان هستند و از آيه 151 سوره انعام نيز استفاده مي شود كه احسان به ايشان واجب و ترك آن از محرمات الهي است.
خداوند در آيه 36 سوره نساء روشن مي سازد كه مهمترين عامل ترك احسان نسبت به والدين را بايد در خوي تكبر و تفاخر شخص جست وجو كرد. بارها شاهد بوديم كه فرزندان در مراسم و امكان عمومي از معرفي والدين خود به سبب تفاوت هاي نسلي در پوشش، رفتار و علم و دانش و مانند آن، خودداري مي كنند و به سبب فخر و تكبري كه دارند حاضر نيستند به ايشان منسوب شوند. همچنين فرزندان متكبر و اهل تفاخر با آن كه خود و مالشان به حكم (انت و مالك لابيك) از آن پدر هستند، ولي حاضر نيستند تا به والدين خويش كمك و احسان كنند.
لزوم ادب
افزون بر احترام و احسان نسبت به پدر بايد ادب را نيز مراعات كرد. ادب، رفتارهاي خاص و لطيفي است كه در عرف خاص صورت مي گيرد. هر طبقه و قشري براي خود آداب و رسومي خاص دارد كه مي بايست مراعات شود، مانند ادبي كه نسبت به استاد و در مهماني هاي رسمي صورت مي گيرد. خداوند در آياتي از جمله 15 سوره لقمان بر لزوم رعايت ادب و ملاطفت با پدر و مادر حتي اگر مشرك و كافر باشند تاكيد مي كند.
از آدابي كه در قرآن نسبت به پدر بيان شده، استقبال و پيشوازي از او و نشاندن در بهترين و بالاترين جاي مناسب است. از اين رو حضرت يوسف(ع) به استقبال و پيشوازي پدر و مادر مي شتابد و آنان را بر عرش سلطنتي مي نشاند. (يوسف، آيات 99 و 100)
اين در حالي است كه در ميان مديران ارشد كشوري و پزشكان و بازرگاناني كه از روستا به مقام و قدرت و شوكت رسيده اند، مي توان افرادي را يافت كه به سبب نوكيسه بودن، از هر گونه ادبي بيرون هستند و نه تنها به استقبال پدر و مادر نمي روند بلكه اجازه نمي دهند تا در مهماني هاي ايشان شركت كنند، چرا كه كلاس كارشان را پايين مي آورند. بارها ديده شده كه نوكيسه ها، پدر و مادر خويش را در پستويي از چشم ديگر اعيان و اشخاص نهان مي كنند و هيچ گونه ادبي را درباره ايشان مراعات نمي كنند.
به هر حال بر فرزندان است كه نسبت به والدين و پدر خود برخورد عاطفي و مودبانه داشته باشند و در هنگام سخن گفتن ايشان را تكريم كنند. هرگونه تندخويي در گفت وگو با پدر و مادر از سوي خداوند در آيه 23 سوره اسراء نهي شده است. كساني كه در حق والدين بي ادبي مي كنند، به عذاب حتمي الهي دچار خواهند شد. (احقاف، آيات 17 و 18)
اطاعت از پدر
از وظايف فرزند نسبت به پدر مي بايست به اطاعت و گوش سپاري به فرمان ها و خواسته هاي او اشاره كرد كه در آياتي از جمله 63 و 68 سوره يوسف و 8 سوره عنكبوت و 45 و 15 لقمان بيان شده است. اين اطاعت مي تواند تا آن جا گسترش يابد كه جان خود را تقديم پدر كند. بدون ترديد داستان ذبح اسماعيل(ع) به دست حضرت ابراهيم(ع) و اطاعت فرزند از پدر تنها به عنوان يك داستان تراژدي مطرح نيست بلكه بيانگر نوع برخورد فرزند نسبت به پدر و اطاعت از اوست كه در آيات 101 و 102 سوره صافات بدان اشاره شده است؛ چرا كه جان و مال فرزند از پدر است و فرزند مي بايست از پدر تا پاي جان نيز اطاعت كند.
البته همان گونه كه اطاعت از پدر در ايمان، امري بايسته است (طور، آيه 21) اما تنها در يك مورد فرزند مي تواند از پدر تبعيت نكند و تمرد نمايد و آن زماني است كه پدر، با ايمان توحيدي او مخالفت كند و او را به كفر و شرك دعوت كند و فرمان دهد. (مريم، آيات 46 و 48 و نيز عنكبوت، آيه 8)
فرزند در اطاعت از پدر تا آن حد بايد گوش به فرمان باشد كه براي انجام فرمان هاي او خود را به سختي افكند. در داستان حضرت يوسف(ع) پسر بزرگ براي انجام فرمان پدر مي كوشد تا در مصر بماند و بنيامين را از دست حكومت نجات دهد و از زندان برهاند. (يوسف، آيه80)
اين اطاعت مي بايست در امور خردي چون ورود از دروازه هاي متعدد با آن كه دليلي براي اين فرمان نمي يابد (يوسف، آيات 67 و 68) تا گردن نهادن در زير تيغ (صافات، آيات 101 و 102) انجام پذيرد. هر چند كه براي بيشتر مردم، اطاعت از مسايل خرد بدون دليل و مبناي به ظاهر منطقي سخت است ولي بي گمان اطاعت از والدين مي تواند درهاي حكمت و احسان الهي را به سويش باز كند. حضرت اسماعيل(ع) پدر خويش را براي انجام ماموريت و فرمان الهي تشويق مي كند و نه تنها مانع بر سر راهش نمي شود بلكه كمك مي كند تا پدر با آرامش بيشتري به فرمان عمل كند. (همان)
پدر در آسمان زندگي فرزند، همچون خورشيد تابان است كه مهر و محبت و زندگي به او مي بخشد، چنان كه مادر در حكم ماه و برادران چون ستارگان مي باشند. (يوسف، آيه4) برهمين اساس اگر كسي در خواب خورشيد را ديد مي بايست آن را مرتبط با پدر بداند و براساس آن تجزيه و تحليل كند.
همان طور كه فرزند مايه چشم روشني پدر است (فرقان، آيه74 و قصص، آيه9) و دوري او برايش سخت است به گونه اي كه حتي ممكن است حزن و اندوه فراق، چشمان پدر را كور كند (يوسف، آيات13 و 84تا 86) همچنين فرزند مي بايست حقوق پدر را مراعات كند و موجبات اذيت و آزار وي را فراهم نياورد. برخي از فرزندان به باور نادرست گمان مي كنند كه پدر و مادر تفاوت و تبعيضي در حق فرزندان قائل مي شوند و محبت ايشان نسبت به فرزندان كم و زياد است و همين باور نادرست ايشان را به سوي حسادت و رفتارهاي زشت سوق مي دهد. نمونه اي كه قرآن به آن اشاره مي كند داستان برادران حضرت يوسف(ع) است كه گمان مي كردند پدرشان به يوسف(ع) بيش تر محبت مي كند و براي جلب محبت آن حضرت(ع) و منحصر ساختن محبتش، به جنايتي بزرگ دست مي زنند. (يوسف، آيات8و 9) اين در حالي است كه عشق پدر و مادر به فرزندان تفاوتي ندارد و اين تفاوت ها تنها براساس نياز هر يك از فرزندان از سوي والدين اعمال مي شود تا جبران امري در يكي از آنان شود و همگي به كمال خود دست يابند و تربيت شوند، چرا كه تربيت، حق والدين است. (اسراء، آيات23و 24)
اصولا والدين نقش به سزايي در كمال فرزندان خود دارند (مريم، آيه49) كه اين تنها با تفاوت در شيوه هاي رفتاري نسبت به هر يك از فرزندان تحقق مي يابد. بنابراين تفاوت ها را نبايد به عنوان تبعيض ها قرارداد. البته بر والدين است كه به شيوه اي عمل كنند كه حسادت برانگيز نباشد.
بايد توجه داشت كه زندگي در كنار والدين هم خطرساز است و هم بركت آفرين و سعادت آور، به اين معني كه فرزنداني كه با پدر و مادر زندگي مي كنند مسئوليت دو برابر دارند و به علت اينكه حق ندارند از گل نازك تر به آنان بگويند، بايد شديداً مراقب اعمال و رفتار و گفتار خود باشند كه مبادا عمداً يا سهواً كاري نكنند يا سخني نگويند كه نارضايتي و ناراحتي آنان را موجب شوند كه در اين صورت آتش قهر خدا را براي خود تهيه كرده اند از طرفي بودن در كنار والدين، انسان را مشمول بركات و عنايات خاص خداوندي مي كند چرا كه آنان سفارش شده هاي خاص پروردگار هستند و احسان به آنان قطعاً پاداشي مضاعف را نصيب انسان مي كند كه بخشي از آن در خلال اين مقاله بيان شد.
به هر حال، اطاعت و احترام و احسان به والدين از مهم ترين آموزه هاي قرآني است كه در اين جا تنها به بخشي از آنها اشاره گرديد.

 



بايسته هاي تربيت اجتماعي از ديدگاه علي(ع)

محمدرضا ضميري
از سيره و گفتار اميرمؤمنان علي(ع) به خوبي استنباط مي شود كه حضرت به معاشرت با جمع و جماعت معتقد بوده و گوشه گيري عزلت كلي از مردم را روا نمي دانستند؛ ولي براي معاشرت و برخورد با مردم، توصيه ها و اصولي را گوشزد مي نمودند. از مجموع سفارشهايي كه آن حضرت به فرزندانشان داشته اند، سه محور كلي به دست مي آيد؛ كيفيت معاشرت شايسته با مردم، ارتباطات سازنده با برخي اقشار و بالاخره راه هاي كسب محبوبيت اجتماعي كه در مقاله حاضر به آنها پرداخته شده است. گفتني است اين مطلب از فصلنامه فرهنگ كوثر شماره61 انتخاب شده كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

الف) كيفيت معاشرت شايسته با مردم
اميرمؤمنان عليه السلام به پيروي از دستور جامع قرآني و بنا به آيه «محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم»(1) اصولي را در معاشرت و برخورد مناسب با مردم بيان نموده؛ از جمله:
1. خوش اخلاقي با مردم
امام علي(ع) مي فرمايد:حسن الخلق خير قرين(2)؛ خوش خلقي بهترين همدم (براي انسان) است.
حضرت راه سلامت ماندن در ميان مردم را، اخلاق نيكو برشمرده و مي فرمايد: تسلم من الناس بحسن الخلق(3)؛ با خوش اخلاقي، خود را از شر مردم نگه دار!
2. نيكو سخن گفتن با ديگران
حضرت به امام حسين(ع) مي فرمايد:اعلم اي بني انه من لانت كلمته، وجبت محبته(4)؛ اي فرزندم! بدان هر كس كه سخنش نرم باشد، مهر و محبتش به ديگران ضرورت يابد.
حضرت در فراز ديگري در كيفيت سخن گفتن با مردم چنين آورده است:
و لا تقل ما لا تعلم بل لا تقل كلما تعلم و لاتقل ما لا تحب ان يقال لك(5)؛ آنچه نمي داني نگو! بلكه هر آنچه مي داني، اظهار مكن! نيز حرفي را كه نمي خواهي به تو بگويند، مگو!
3. خيرخواهي براي ديگران
حضرت علي(ع) به امام حسن مي فرمايد: وامحض اخاك النصيحه حسنه كانت او قبيحه و ساعده علي كل حال(6)؛ خالصانه براي برادرت خيرخواهي كن، بپسندد يا نپسندد، و در هر حال با او مساعدت كن!
4. رعايت ادب
امام علي(ع) به امام حسين(ع) مي فرمايد:الادب خير ميراث(7)؛ ادب، بهترين ارث از گذشتگان است.
در جاي ديگر مي فرمايد:دل و جان خود را با ادب، روشن و فروزان كن!(8)
از اينجا معلوم مي شود كه رعايت «آداب اجتماعي» اثر زيادي بر روح و روان آدمي دارد.
5. عزت نفس
خداوند، عزت را مخصوص خود، پيامبر و مؤمنان قرار داده است: «ولله العزه و لرسوله و للمؤمنين»(9).
اميرمؤمنان(ع) راه رسيدن به عزت را، بي نيازي از مردم بيان كرده و به امام حسين مي فرمايد:اي بني! عزالمؤمن غناه عن الناس؛(01) فرزندم! عزت مؤمن به بي نيازي از مردم است.
6. عفو و گذشت
يكي از اصول «تربيت اجتماعي»، گذشت از خطاهاي ديگران است؛ زيرا هر انساني (غير از معصومان عليهم السلام) در زندگي مرتكب خطاهايي مي شود و چه بسا پس از فهميدن خطاي خود، از آن پشيمان شده و قصد تكرار آن را نداشته باشد.
حضرت به امام حسن(ع) مي فرمايد: و اقبل عذر من اعتذر اليك و خذالعفو من الناس؛(11) هركس پوزش طلبد، عذرش را بپذير و گذشت از مردم را، پيشه خود ساز.
و در جاي ديگر مي فرمايد: «همانا عدالت همراه با عفو براي خردمند، از كتك زدن سخت تر است.»(12)
7. حفظ اسرار
در معاشرت با ديگران، گاهي متوجه برخي نكات مي شويم كه آنان دوست ندارند براي عموم افشا شود؛ اينجاست كه «حفظ اسرار ديگران»، يك وظيفه اجتماعي خواهد شد.
اميرمؤمنان(ع) به امام حسين(ع) مي فرمايد: و من هتك حجاب غيره انكشف عورات بيته (31)؛ هركس پرده آبروي ديگران را پاره كند، عيب هاي خانواده اش (نيز) برملا و آشكار مي گردد.
از اين كلام استفاده مي شود كه افشاي عيب هاي پنهاني ديگران، موجب آشكار شدن عيوب خانوادگي انسان نيز مي گردد و بين اين دو، نوعي رابطه علت و معلول برقرار است.
8- امر به معروف و نهي از منكر
انسان مؤمن نبايد تنها به سلامت خويش خرسند باشد، بلكه مي بايست نسبت به محيط زندگي و جامعه خود احساس مسئوليت كند و با زشتي هاي آن مبارزه نمايد و براي زندگي معنوي و اخلاقي جامعه در تلاش باشد.
حضرت به فرزندش امام حسن(ع) مي فرمايد:و امر بالمعروف تكن من اهله و انكر المنكر بلسانك و يدك (41)؛ به نيكي امر كن تا از اهل آن باشي و ناپسند را با دست و زبان انكار (و جلوگيري) كن.
ب) ارتباطات سازنده
از ديدگاه حضرت امير ارتباط و همنشيني با برخي از اقشار و اصناف، تأثير شگرفي بر رشد و پيشرفت معنوي و فرهنگي انسان دارد. از اين رو، ارتباط با آنان لازم است. آن افراد و اقشار عبارتند از:
1- دانشمندان
حضرت به امام حسين(ع) فرمود:و من خالط العلماء وقر (51)؛ هركس با دانشمندان معاشرت داشته باشد، باوقار گشته و مورد تكريم قرار مي گيرد.
و درجاي ديگر، به فرزندش محمدبن حنفيه مي فرمايد:يا بني اقبل من الحكماء مواعظهم و تدبر احكامهم (61)؛ فرزندم! پندهاي حكيمان را بپذير و در انديشه هاي آنان بينديش.
2- خويشاوندان
صله رحم و يا ارتباط عاطفي و صميمي با بستگان، يكي ديگر از تاكيدات امام علي(ع) در «عرصه تربيت اجتماعي» است. با اين دستور، همبستگي فاميلي استحكام يافته و اختلافات جزئي تبديل به بحران و درگيري نخواهد شد.
حضرت به امام حسين(ع) مي فرمايد:«ارتباط با بستگان، نشان از بزرگي است. اگر از خويشانت بريدي، ديگر چه كسي مي تواند به تو اميدوار و يا به پيوندت اطمينان داشته باشد؟ (71)
حضرت گاهي سفارش فرموده است:در صورتي كه آنها از تو بريده اند، تو ارتباطت را با آنان حفظ كن!
و نيز مي فرمايد:«خويشانت را عزيز شمار، آنان بال و پر تو اند كه با آنها پرواز مي كني و ريشه تو اند كه به آنها باز مي گردي و به آنها بر دشمن چيره مي شوي. خويشان، ذخيره روز مبادا هستند؛ كريمشان را گرامي شمار، بيمارشان را عيادت كن، در كارها شريكشان ساز و در مشكلات بر آنها آسان گير. (18)
3- مؤمنان
ارتباط مؤمنان با يكديگر، علاوه بر زمينه سازي حل مشكلات آنان، موجب تقويت دين و آيين مي شود؛ چرا كه در عمل، اين مؤمنان هستند كه بار حمايت از دين و حاكميت آن را به دوش مي كشند.
حضرت به امام حسن(ع) مي فرمايد:اطع اخاك و ان عصاك و صله و ان جفاك (91)؛ از برادرت اطاعت كن، گرچه او از تو نافرماني كند و با او ارتباط داشته باش، هرچند به تو جفا كند!
همچنين مي فرمايد:آنگاه كه برادرت از تو بريد، خود را به پيوند وادار و چون اعراض كرد، بر مهرباني و درخواست و چون دريغ كرد، بر بخشش و چون روي كرد، بر نزديكي و چون درشتي كرد، بر نرمي و چون خطا كرد، بر پوزش كردن وادار كن ،چنان كه گويي تو بنده اي و او ولي نعمت. (20)
4- همسايگان
همسايه، نعمت بسيار خوبي است در صورتي كه انسان قدر و منزلت آن را بداند و به حقوق و وظايف نسبت به آنان پايبند باشد.
حضرت به امام حسن(ع) مي فرمايد:من حسن الجوار تفقد الجار12)؛ از خوش همسايگي، احوال پرسي از همسايه است.
5- اهل خير
برخي از مؤمنان، پيوسته با امور خير سر و كار دارند و مشكلات مردم را با سر پنجه همت خود رفع مي كنند. آنان جسم خود را به سختي مي اندازند تا مردم آسوده خاطر زندگي نمايند. امام علي(ع) به فرزندش امام حسن فرمود:و لقاء اهل الخير عماره القلوب(22)؛ ديدار با اهل خير، موجب آبادي دل ها مي شود.
ج) راه هاي كسب محبوبيت اجتماعي
هر انساني كه علاقه مند است كه در جامعه محبوب ديگران باشد و مردم او را عزيز بشمارند؛ ولي مهم، پيدا كردن راه هاي مشروع و مفيد براي اين نياز روحي است. از مجموع سفارشات امام علي(ع) به فرزندش امام حسين(ع) دو راه براي كسب «محبوبيت اجتماعي» به دست مي آيد:
اول: نرمي در گفتار؛ حضرت مي فرمايد:«و اعلم اي بني انه من لانت كلمته وجبت محبته(32)؛ پسرجان! بدان هر كه نرم گفتار است، (مردم) دوستش دارند.
دوم: ترك حسادت، چنانكه مي فرمايد:و من ترك الحسد كانت له المحبه عندالناس(42)؛ هركس حسد را وانهد، محبت مردم را (به خود) جلب كند.
آسيب شناسي تربيت اجتماعي
تنها شناخت حقيقت صحيح، كافي نيست؛ بلكه شناسايي آفت ها و موانع راه، از اهميت فراواني برخوردار است. از اين رو، در منشور جامع تربيتي امام علي(ع) موانع و آفت هايي براي تربيت اجتماعي بيان شده است.
در يك تقسيم كلي، مي توان آن آسيب ها را به «آسيب هاي معرفتي»، «آسيب هاي رفتاري» و «آسيب هاي گفتاري» دسته بندي كرد كه تفصيل آنها به شرح ذيل است:
الف) آسيب هاي معرفتي
بازگشت برخي آسيب ها و موانع به بعد معرفتي و شناختي انسان است؛ اگرچه اين آسيب ها اثرات عملي فراواني نيز بر جاي مي گذارند كه به اختصار عبارتند از:
1-خود بزرگ بيني
از آنجا كه انسان مؤمن هميشه عظمت و كبريايي خالق خود را در ذهن و خاطره دارد، هيچ گاه به خود اجازه گردن فرازي در مقابل ديگران را نمي دهد. امام علي(ع) به فرزندش امام حسين مي فرمايد:من تكبر عن الناس ذل(52)؛ هر كس در مقابل مردم گردن فرازي كند، خوار و زبون گردد.
2- تحقير و كوچك شمردن ديگران
حضرت به امام حسن(ع) چنين سفارش فرمود:«مبادا كسي را كوچك شماري؛ زيرا يا او بزرگتر از توست، كه بايد او را به جاي پدر خود به حساب آوري و يا همانند توست، كه برادر تو است و يا كوچكتر از توست كه بايد او را فرزند خود محسوب كني!»(62)
3- بدگماني
مؤمن مي بايست نسبت به مؤمن ديگر گمان نيكو داشته باشد و در صورتي كه اموري را مشاهده كند كه احتمال گناه و پليدي در آن وجود دارد، بايد آن را توجيه نمايد؛ مگر در صورتي كه گناه بودن آن قطعي و مسلم گردد.
امام علي(ع) در اين باره مي فرمايد:«مبادا بدگماني بر تو چيره شود، كه ميان تو و هيچ رفيقي جاي صلح و صفا نمي گذارد و گاهي (براي توجيه كار زشت خود) گفته مي شود: بدگماني، مقتضاي دورانديشي است!»(72)
ب) آسيب هاي رفتاري
در تربيت اجتماعي، برخي رفتارها برخلاف رشد و تكامل جمعي است؛ از اين رو، اجتناب و ترك آنها باعث تقويت روحيه جمعي خواهد شد. برخي از اين آسيب ها عبارتند از:
1- دشمني با مردم
دشمني و كينه توزي با مردم، از امور ناپسندي است كه حضرت نسبت به آن هشدار داده است. ايشان به فرزندش مي فرمايد:اي بنيّ بئس الزّاد الي المعاد العدوان علي العباد(82)؛ پسرجان! چه بد توشه اي است براي روز قيامت دشمني با مردم!
2- ظلم و تعدي
ظلم، نقطه مقابل عدل است و عدل، معاني متعددي دارد. گاهي عدل به معناي «قرار دادن شيئ در جايگاه مناسب خود» است و ظلم به معناي مقابل آن.
در برخي استعمال ها، عدل به معناي «رعايت حقوق ديگران» آمده است كه در اين صورت، ظلم به معناي تضييع حقوق آنان به كار مي رود.
حضرت درمورد ضايع كردن حقوق ديگران مي فرمايد:«به اتكاي روابط دوستانه، حق برادرت را ضايع نكن، چه آنكس كه حقش را پايمال كني، برادر نتوان گفت.»(92)
امام بدترين نوع ظلم را، ظلم به افراد ضعيف عنوان كرده و مي فرمايد: و ظلم الضعيف افحش الظلم(03)؛ ستم كردن بر ناتوان، زشت ترين ستم هاست.
3- همنشيني با نااهلان
اثر همنشيني در اخلاق و رفتار به سرعت آشكار مي گردد؛ از اين رو، سفارش شده كه انسان تا مي تواند با افراد ناآگاه و بي دين همنشيني نداشته باشد.
حضرت علي(ع) مي فرمايد:و اياك و مقاربه من رهبته علي دينك(13)؛ با كسي كه دينت را به مخاطره مي افكند، همنشين مشو!
حضرت در فراز ديگري مي فرمايد:سرانجام دروغ، مذمت و سرزنش مردم است و سلامت، در راستگويي است و عاقبت دروغ، بدترين عواقب است. و نيز مي فرمايد : اي بني! العافيه عشره اجزاء تسعه منها في الصمت الا بذكر الله و واحد في ترك مجالسه السفهاء(23)؛ فرزندم! سلامت ده جزء دارد، نه جزء آن در سكوت از غير ذكر خداست و يك جزئش در همنشيني نكردن با ابلهان.
حضرت، فرزندش را از ارتباط با اراذل بر حذر داشته و مي فرمايد:و من خالط الانذال حقر(33)؛ هركس با اوباش ارتباط داشته باشد، خوار و زبون مي گردد.
ج) آسيب هاي گفتاري
برخي آفت هاي روابط اجتماعي در نوع و شيوه گفتن نهفته است كه انسان مؤمن با حفظ زبان خويش مي تواند از آنها در امان باشد. بعضي از اين آسيب ها عبارتند از:
1- دروغ
حضرت علي(ع) در اين خصوص مي فرمايد:«سرانجام دروغ، مذمت و سرزنش مردم است و سلامت، در راستگويي است و عاقبت دروغ، بدترين عواقب است.» (43)
حضرت به فرزندش توصيه مي كند كه مستند سخنان تو مي بايست فرد مورد اعتماد باشد وگرنه ممكن است زبان به دروغ باز شود:ولا تحدّث الا عن ثقه فتكون كاذباً و الكذب ذل(53)؛ از مردم نامطمئن خبري نقل نكن كه دروغگو درمي آيي و دروغگويي، مايه ذلت است.
2- سرزنش
ازنظر حضرت، هرگاه انسان خطايي مرتكب شود، نبايد او را زياد سرزنش كرد؛ زيرا اين رفتار باعث كينه توزي شده و اعتماد به نفس او را از بين مي برد. امام به فرزندش مي فرمايد:ولاتكثر العتاب فانه يورث الضغينه و يجر الي البغضه (63)؛ زياد سرزنش مكن؛ زيرا نتيجه اش به وجود آمدن كينه است و منجر به دشمني مي شود.
3- سخن زشت و خنده آور
شايسته است كه انسان در سخن گفتن به گونه اي رفتار كند كه مورد خنده و تمسخر ديگران قرار نگيرد؛ زيرا اين عمل موجب بي شخصيتي در اجتماع گشته و از احترام و عزت انسان مي كاهد.
حضرت مي فرمايد:«مبادا سخني پليد و يا مضحك بگويي، گرچه آن را از ديگران حكايت كني!»(73)
4- زياد سخن گفتن
حضرت از زياد سخن گفتن در مواردي كه ضروري نيست، مذمت نموده و مي فرمايد:و من كثر كلامه كثر خطاؤه و من كثر خطاؤه قل حياؤه و من قل حياؤه قل ورعه و من قل ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل النار(83)؛ هركه حرفش زياد است، اشتباهش بسيار و هركه اشتباهش زياد است، حيا و شرمش كم و هركه شرمش اندك است، پرهيزكاري اش اندك و هركه پرهيزكاري اش كم باشد، دلش مي ميرد و هركه دلش بميرد، وارد دوزخ مي شود.
نتيجه گيري
«تربيت» در معناي وسيع، شامل پرورش روح و جسم، فرد و جامعه درعرصه هاي گوناگون است. يكي از ابعاد مهم تربيت، كه تأثير شگرفي بر ساير ابعاد دارد، حيطه اجتماعي آن است. از منظر امام علي(ع) «زندگي جمعي» ضروري است و منشأ پيدايش آن، تركيبي از امور دروني و بيروني است.
نظام تربيت اجتماعي، داراي مباني و زيرساخت هايي است كه از ديدگاه امام علي(ع) اختيار انسان، جمع گرايي و پذيرش حقوق اجتماعي، از جمله آن مباني است.
هدف از تربيت اجتماعي از ديدگاه امام علي، تعاون و همكاري براي انجام فرامين الهي است كه اين امر، خود به قرب الهي و غايت خلقت انسان و جهان برمي گردد.
تربيت اجتماعي از ديدگاه حضرت علي(ع) داراي سه حوزه روش ها، بايسته ها و آسيب شناسي است.
حضرت در بعد «روش هاي تربيت اجتماعي» استدلال، موعظه، الگوپذيري، اعتدال، مشورت، تجربه تاريخي و زمان شناسي را بيان كرده است.
امام علي(ع) در بعد «تربيت اجتماعي» موضوعاتي از قبيل: خوش اخلاقي، نيكوسخن گفتن با مردم، خيرخواهي، رعايت ادب، عزت نفس، عفو، حفظ اسرار و امر به معروف و نهي از منكر را طرح كرده است.
حضرت معتقد است كه ارتباط با برخي افراد و اقشار، بسيار سازنده است كه ارتباط با دانشمندان، خويشاوندان، مؤمنان و همسايگان از آن جمله اند.
درنهايت، حضرت راههاي كسب «محبوبيت اجتماعي» را در دو ويژگي «نرمي درگفتار» و «ترك حسادت» دانسته است. و بالاخره از نظر امام علي(ع)، تربيت اجتماعي با آسيب هايي مواجه است كه مي توان آنها را در سه بعد معرفتي، رفتاري و گفتاري خلاصه كرد.

پي نوشت ها:
1. فتح، 92.
2. تحف العقول ص1.9
3. همان، ص4.8
4. همان، ص87.
5. نهج البلاغه، صبحي صالح، ص793.
6.ر.ك. تحف العقول، ص08 و .81
.7 همان،ص88 و 9.8
8.همان، ص 3.8
.9منافقون/8.
01- تحف العقول، ص79.
11.همان، ص 88.
21.همان، ص 98.
31.همان، ص 48.
41.همان، ص 27.
51.همان، ص 68.
61.نورالثقلين، ج4، ص02.
71.تحف العقول، ص4.8
8.1همان، ص9.8
9.1همان، ص88.
02.نهج البلاغه، ص304.
12. تحف العقول، ص7.8
2.2همان، ص3.8
3.2همان، ص3.9
4.2همان، ص09.
52.همان، ص 48.
6.2كنزالعمال، ج61، ص712.
72. تحف العقول، ص2.8
82.همان، ص39.
92.نهج البلاغه، ص304.
03.همان، ص 204.
13. تحف العقول، ص18.
23.همان، ص 1.9
3.3همان، ص09.
43.همان، ص .82
53.همان
63.همان، ص 7.8
7.3همان، ص88.
83.همان، ص 09.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14