(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 7 تیر 1390- شماره 19961

به مناسبت 25رجب سالروز شهادت مظلومانه امام هفتم هدايت
علم نافع از ديدگاه امام كاظم(ع)
بررسي دستاوردهاي مادي و معنوي رسالت نبي اكرم(ص)
تجلي اعظم حق



به مناسبت 25رجب سالروز شهادت مظلومانه امام هفتم هدايت
علم نافع از ديدگاه امام كاظم(ع)

خليل منصوري

فرصت علم بس كوتاه است. اين درحالي است كه جهان پر از رمز و راز و انسان سرشار از نياز است. در هياهوي بازاربزرگ دنيا، هركسي متاعي را مي فروشد و براي آن فرياد بر مي آورد. انسان در اين هياهو گم مي شود و تبليغات رنگارنگ تر است و دروغ، آدمي را سرگشته مي سازد. اين جاست كه نيازمند راهنمايي است تا كالا و متاعي را برگزيند تا بيشترين سود و بهره را برد؛ زيرا وقت چنان اندك است كه حتي نمي تواند نامهاي اين همه متاع را بداند و بشناسد تا چه رسد كه از بخش كوچكي از آنها بهره مند شود.
اگر دركتابخانه اي با ميليون ها مجلد كتاب با ميلياردها صفحه مطلب مواجه شويد، چه مي كنيد؟ در اينترنت درهياهوي اطلاعات رنگارنگ درست و نادرست چه مي كنيد؟ ابزارها و موتورهاي جست و جو را براي چه به كار مي گيريد و چرا با انواع قيدها، دايره اطلاعات خواسته خود را محدود مي سازيد؟ آيا مشكل شما محدوديت هاي عمر و وقت نيست؟ پس چرا درجهان پر از رازها و نيازها، راهنمايي نمي جوييد؟
نويسنده دراين مطلب با مراجعه به آموزه هاي حيات بخش امام كاظم(ع) بر آن شده تا دانش مورد نياز انسان از ديدگاه آن امام همام(ع) را شناسايي و معرفي كند تا آدمي در اين هياهوي بازار اطلاعات و علوم و دانش سرگشته نماند و راه به حقيقت مورد نياز بجويد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
محدوديت هاي انساني و جهان بي نهايت
جهان با همه محدوديت هايش، چنان بزرگ و بي نهايت براي انسان است كه نمي تواند همه كلمات وجودي خداوند را بشناسد و نام برد، چه رسد كه از آنها استفاده اي هرچند محدود و حتي يك بار از آن داشته باشد. خداوند درباره كلمات وجودي و آفريده هايش مي فرمايد: بگو اگر دريا مركب كلمات پروردگار من باشد پيش از آنكه كلمات پروردگارم تمامي گيرد دريا تمامي پذيرد و اگر همه آن چه در زمين است قلم شوند و هفت درياي ديگر نظيرآن را نيز به كمك آوريم باز هم كلمات خداوندي و آفريده هايش پايان نمي گيرد؛ زيرا خداوند عزيز و حكيم است.» (لقمان، آيه 27)
هم چنين در جايي ديگر مي فرمايد:«بگو اگر دريا مركب كلمات پروردگار من باشد پيش از آنكه كلمات پروردگارم تمامي گيرد دريا تمامي پذيرد و گرچه نظير آن را نيز به كمك آوريم.» (كهف، آيه 109)
بنابر اين، با اين بي نهايتي كه براي آفريده هاي الهي است و با اين محدوديت هاي چندگانه اي كه براي انسان است، نمي توان اميد داشت كه حتي بخش كوچكي از اين هستي را بشناسيم؛ چه رسد كه از آن بهره گيريم و استفاده نماييم.
يادآور مي شويم كه براي واژه كلمه معاني چندي است كه از جمله آنها، موجود است. (قاموس قرآن، ج 6، ص 141-146) از اين رو خداوند در آيه45 سوره آل عمران حضرت عيسي بن مريم(ع) را به عنوان كلمه معرفي كرده و مي فرمايد: «ملائكه به مريم مي فرمايند كه خداوند تو را بشارت مي دهد، به كلمه اي از خودش، كه نامش مسيح عيسي پسر مريم است.»
علامه طباطبايي (رحمه الله) مي فرمايد:كلمه در قرآن كريم برموجودات و اعيان خارجي اطلاق شده، نه بر الفاظ و اقوال. (ترجمه الميزان، ج 1، ص 406) درهمان كتاب شريف ذيل آيه (فتلقي آدم من ربه كلمات»، مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد كه : خداي تعالي با نكره آوردن لفظ كلمات، امر آن كلمات را مبهم گذاشت و فرمود: «فتلقي آدم من ربه كلمات»، و در قرآن كريم، لفظ كلمه، بر موجود عيني اطلاق مي شود. (همان، ص224)
به هرحال، كلمات وجودي خداوند بي نهايت است و آگاهي از همه آنها براي آدمي به گونه اي محال عادي است؛ چه رسد كه از آنها استفاده كند و نيازهايش را با آنها برآورده سازد.
دانش هاي مفيد براي انسان
بر اين اساس، لازم است تا انسان در اين محدوديت هاي چندگانه اش، درپي دانشي برود كه نيازهاي اساسي او را برآورده سازد. از آن جايي كه دانش هاي موجود در هستي باتوجه به بي نهايتي كلمات وجودي به نوعي بي نهايت است، مي بايست جزئيات علوم را فروگذارد و در اين ميان كلياتي را برگزيند كه انسان را به هدف برساند و نيازهايش را برآورده نمايد.
اگر شما در اينترنت در جست وجوي علم و دانش باشيد، خود را لازم مي بينيد كه از موتور جست وجو استفاده كنيد تا در كمترين زمان ممكن، اطلاعات مفيد و موردنياز شما را شناسايي كرده و در اختيار شما بگذارد. در جهان بي نهايت نيز لازم است تا از يك راهنما براي شناسايي علوم مفيد از دانشهاي زيانبار و مضر بهره مند شويد. خداوند باتوجه به فلسفه و هدف آفرينش، كساني را براي هدايت و راهنمايي مردم معرفي كرده كه از آنان به پيامبران و اولياي الهي ياد مي شود.
از جمله اين انسانهاي كامل و اولياي خداوند كه راهنماي بشر به سوي اهداف آفرينش هستند، امام موسي كاظم(ع) امام هفتم است. سبك زندگي ايشان در سنت و سيره، سرمشق همه كساني است كه مي خواهند حقيقت را بشناسند و متحقق به حقيقت شوند. يعني آناني كه مي خواهند صفات كمالي را بشناسند و اسماي الهي را در خود فعليت بخشيده و متاله و خدايي شوند و به كمال مطلق و حقيقت تمام برسند.
آن حضرت(ع) در بياني روشن به مهمترين وظيفه و مسئوليت هر انسان در قبال خودش اشاره كرده و مي فرمايد: وجدت علم الناس في اربع: اولها أن تعرف ربك؛ و الثانيه أن تعرف ما صنع بك؛ و الثالثه أن تعرف ما أراد منك؛ و الرابعه أن تعرف ما يخرجك من دينك؛ دانش و علومي را كه مردم به آن نياز دارند، در چهار چيز يافتم: اول اين كه خداي خودت را بشناسي؛ دوم بشناسي كه خداوند با تو چه كار كرده است؛ سوم بشناسي كه خداوند چه چيزي از تو مي خواهد؛ و چهارم بشناسي كه چه چيزي تو را از دينت خارج مي كند. (بحارالانوار، ج78، ص328).
بنابراين، دانش هاي مفيد براي انسان، خداشناسي، خودشناسي، فلسفه آفرينش انسان و موانع موجود در راه هدف است. مولوي در شعري به بخشي از اين علوم چهارگانه كه بشر بدان نياز دارد اشاره كرده و مي فرمايد: از كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود/ به كجا مي روم آخر ننمايي وطنم.
براساس سخن امام همام امام موسي كاظم(ع) انسان مي بايست افزون بر دغدغه شكم، دغدغه مهم تر و اساسي تري داشته باشد؛ زيرا برآورد نيازهاي كوتاه مدت چون نيازهاي غذايي و جنسي، هرچند لازم و ضروري است، ولي نمي بايست اين نيازها او را از هدف اصلي دور سازد؛ زيرا اين امور همانند ابزارهايي براي رسيدن به هدف اصلي نيست نه آن كه اصالت يابد و اصل فراموش شود. بسياري از مردم چنان سرگرم اشتغالات دنيوي و برآورد نيازهاي مادي مي شوند كه اصل و هدف زندگي را فراموش مي كنند. اين همان چيزي است كه در آموزه هاي وحياني اسلام از آن به اصالت بخشي دنيا و يا حب و دوستي آن تعبير شده است. انسان نمي بايست زندگي اصلي و هدف واقعي از بودن در جهان را كه متاله و (خدايي) شدن است، فراموش كند و به زندگي محدود و خرد و پست دنيا اصالت دهد. اين همانند اين است كه شخصي در اينترنت به هدف مطلبي از موتور جست وجو استفاده مي كند ولي به جاي اين كه در جست وجوي مطلب باشد، سرگرم زيبايي هاي موتور شود و وقت خود را بدان صرف كند. يا مانند كسي است كه دستور زباني را مي خواند تا زباني را ياد بگيرد و بدان سخن بگويد، ولي چنان محو در دستور زبان مي شود كه از اصل مي افتد يا در علم منطق مي ماند و فراموش مي كند كه علم منطق مقدمه علم فلسفه است يا علم اصول مقدمه اي براي علم فقه و استنباط مي باشد.
از اين رو لازم است انسان نيازهاي خويش را با توجه به اصل بودن اهداف و فلسفه آفرينش سامان دهي كند و براساس آن حركت زندگي خود را سامان دهد. پس براي شناخت حقيقت فلسفه آفرينش و دريافت هدف زندگي، لازم است تا معرفت الله و معرفت نفس پيدا كند. اينها از علوم و دانشهايي است كه در اسلام به عنوان علم نافع از آن ياد شده است.
علم نافع
علم نافع همان حكمت است كه بيان كننده اهداف آفرينش هستي و انسان مي باشد. از اين رو پيامبر(ص) مي فرمايد: كلمه الحكمه ضاله المؤمن فحيث وجدها فهو احق بها؛ حكمت، گمشده مؤمن است و هر كس كه چيزي گم كرده آن را در هر نقطه كه پيدا كند معطل نمي شود و برمي دارد. (بحارالانوار، ج2 ص.99) پس انسان مي بايست دنبال حكمت حتي در ميان كافر و مشرك و منافق باشد. (نهج البلاغه، حكمت08؛ بحارالانوار، ج2 ص69) علم و دانش براي آن است كه حق را بشناسيد و از باطل جدا سازيد و راه رسيدن به حقيقت را در آن بيابيد و در چارچوب آن عمل كنيد. بنابراين، لازم است كه هدف را از طريق علم و حكمت شناخته و موانع را نيز دانسته و براساس آن عمل كنيم تا به هدف برسيم. اين همان علم نافع است؛ زيرا همراه با عمل است.
امام رضا(ع) مي فرمايد: قال لقمان الحكيم: لاتتعلم العلم ممن لم يتنفع به فان من لم ينفعه علمه لاينفعك؛ علم را از كسي كه نتوانسته است در زندگي خود از آن استفاده كند فرانگير كه علم او براي تو نيز فايده اي نخواهد داشت. (بحارالانوار ج2 ص99)
امام صادق(ع) نيز در اين باره مي فرمايد: تعلموا ماشئتم ان تعلموا، فلن ينفعكم الله بالعلم حتي تعملوا به، لان العلماء همتهم الرعايه، والسفهاء همتهم الروايه؛ هر اندازه كه دلتان مي خواهد بياموزيد؛ اما (بدانيد كه) تا به علم عمل نكنيد، خداوند هرگز از آن (علم) به شما سودي نمي رساند، زيرا كه علما به عمل كردن اهتمام مي ورزند و نادانان به روايت و نقل كردن» (بحارالانوار، ج2، ص73)
علم اديان كه به عنوان مهمترين علم از سوي پيامبر(ص) معرفي شده، علم شناخت هستي و انسان و راهنمايي به سوي اهداف آفرينش است. اگر در همين روايت از علم ابدان نيز سخن به ميان آمده، به معناي علم ابزاري است؛ زيرا رسيدن به اهداف آفرينش ابزاري مي خواهد كه سلامت بدن از جمله آنهاست؛ زيرا انسان به سلامت و قوت بدن و تن است كه مي تواند بار سنگين نفس را به مقصد تجرد الهي برساند و متاله شود و در مقام ربوبيت قرار گيرد.
علم حصولي و علم حضوري
علم مي بايست به گونه اي آموخته شود كه جزو جوهر ذات انساني شود و از علم حصولي به علم حضوري تبديل شود. از اين رو پيامبر(ص) مي فرمايد: ما العلم الاما حواه الصدر؛ علمي، واقعي و مفيد است كه در درون انسان لمس شود و فقط ذهني نباشد. (بحارالانوار ج47 ص861) اين همان علم شهودي و جوهري است كه هدف زندگي آدمي را مشخص مي كند و او را بدان سمت مي برد و هرگونه موانع را از پيش رويش مي زدايد.
به سخن ديگر، علم و دانش با عمل به ثمر مي نشيند (كافي، ج4، ص44) و هنگامي كه به ثمر نشست از حالت علم حصولي و ذهني به علم شهودي و باطني تبديل مي شود. در اين حالت است كه علم حقيقي از باطن شخصي مي جوشد و حقايق براي او كشف مي شود اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: هجم بهم العلم علي حقيقه البصيره؛ با برقرار كردن ارتباط بين روح و سرچشمه هاي خلقت، علم و آگاهي به سوي آنها سرازير شده است. (بحارالانوار ج32 ص44)
در حقيقت، علم شهودي، ارتباط انسان با سرچشمه علم يعني خداوند است. از اينجاست كه احاطه علمي همانند احاطه خداوندي براي او تحقق مي يابد و او از چشم خداوند به جهان مي نگرد، چنان كه در زماني خداوند از چشم او به هستي مي نگرد كه اين آخر فناي عبد در خداوند است. (انفال، آيه 71)
براي رسيدن به چنين علم نافعي، امام موسي كاظم(ع) به علم دين توجه مي دهد و مي فرمايد: تفقهوا في دين الله فان الفقه مفتاح البصيره، و تمام العباده و السبب الي المنازل الرفيعه و الرتب الجليله في الدين و الدنيا و فضل الفقيه علي العابد كفضل الشمس علي الكواكب من لم يتفقه في دينه لم يرض الله له عملا؛ در دين خدا، دنبال فهم عميق باشيد؛ زيرا فهم عميق در دين، كليد بصيرت و كمال عبادت و سبب تحصيل مقام هاي والا و مراتب شكوهمند در امور دين و دنياست؛ و برتري فقيه بر عابد، مانند آفتاب است بر كواكب و كسي كه در دينش فهم عميق نجويد، خداوند هيچ عملي را از او نپسندد. (تحف العقول، ص 014)
به سخن ديگر، علم دين، كيمياي حكمت است و آدمي را در مسير شناخت حقيقت هستي و سير و سلوك در آن قرار مي دهد و اجازه مي دهد تا آنچه را كه اصل است از فرع بازشناسد و در مسير درست گام برداشته و موانع را از پيش روي خود بردارد.
فقه به معناي فهم دقيق و عميق است. چنين حالتي زماني دست مي دهد كه انسان از پوسته و ظاهر دنيا و خواسته هاي آن بگذرد و ملكوت و باطن را ببيند و بشناسد. چنين علم و فهم ژرفي به انسان كمك مي كند تا در مسير متاله (خدايي) شدن گام بردارد و حكمت و فلسفه آفرينش را درك و بدان پاي بند شود.
اما برخي از علومي كه ما براي آن اصالت قائل مي شويم، چيزي جز زيان براي آدمي نيست؛ زيرا فرصت كوتاه عمر را از او مي گيرد و اجازه نمي دهد تا از اين فرصت كوتاه استفاده كند چنين دانش و علمي جز لهو نيست؛ زيرا آدمي را به خود سرگرم كرده و از انجام كار مفيد و سازنده باز مي دارد. امام موسي كاظم(ع) ازپيامبر(ص) روايت مي كند: دخل رسول الله المسجد فاذا جماعه قد اطافوا برجل.
فقال: ما هذا؟
فقيل: علامه
قال: و ما العلامه؟
قالوا: اعلم الناس بانساب العرب و وقائعها و ايام الجاهليه وبالاشعار العربيه.
فقال النبي: ذاك علم لايضر من جهله و لاينفع من علمه.
رسول خدا وارد مسجد شد، ديد عده اي گرد مردي جمع شده اند. فرمود: چه خبر است؟
عرض شد: علامه است.
فرمود: علامه يعني چه؟
عرض كردند: او داناترين مردم است به انساب عرب و جنگ هاي ايشان و به روزگار جاهليت و اشعار عربي.
پيامبر فرمود: اينها دانشي است كه اگر كسي نداند به او زياني نرسد و اگر كسي بداند او را سودي نبخشد. (امالي الصدق، ص022، حديث31)
بنابراين، انسان ميان اين همه علوم مي بايست در انديشه علم نافع و سودمندي باشد كه او را با خدا و خود آشنا سازد و حقيقت و فلسفه آفرينش و وجودي اش را ترسيم و تبيين نمايد و راه وچاه را به او نشان دهد. اين علوم چهارگانه است كه انسان مي تواند از آن بهره گيرد و حقيقت علم چيزي جز اين امور نيست. بنابراين، انسان پس از اين كه نيازهاي ابتدايي و لوازم زندگي دنيوي را در حد زهد و به عبارت ديگر در حد رفع نياز به دست آورد مي بايست به همان مقدار بسنده كند و به جاي تكاثر اموال و كنز آن، در انديشه هدف آفرينش و خلقت خود برود و به تهذيب و خودسازي بپردازد و همه وقت كوتاه عمر خويش را صرف اين مقوله كند. كسي كه اين گونه عمل نكرد بداند كه خاسر و زيانكار واقعي در دنيا و آخرت است. بسياري از مردم سر در آخور دنيا كرده اند و هرگز سر بر نمي آورند كه غير از آخور چيزي ديگر نيز در جهان است كه قابل ديدن و بهره بردن است. از اينرو بسياري از كلمات و سخنان و سنت و سيره انسان هاي كامل، هشدار و انذار و توصيه به كسب حقيقت است و در اين راه افزون بر راهنمايي، به دستگيري خلق مي پردازند، ولي بسياري از مردم دست كمك اين انسانهاي كامل را رد مي كنند و سرگرم آخور دنيا مي شوند. باشد كه اين گونه نباشيم و با بهره مندي از موتور و راهنماي
جست و جوگر حق و حقيقت، راه صلاح و رستگاري و خوشبختي ابدي را بيابيم و در اين مسير گام برداريم و عمر خويش را صرف آن نماييم.

 



بررسي دستاوردهاي مادي و معنوي رسالت نبي اكرم(ص)
تجلي اعظم حق

آيت الله جوادي آملي
چند قرن قبل از ميلاد حضرت پيامبر(ص) كعبه اي ساخته شد به وسيله دو پيامبر بزرگوار، ابراهيم و اسماعيل(ع)؛ و اين دو بزرگوار هم از ذات اقدس اله درخواست كردند پيامبري مبعوث بشود كه آيات الهي را تلاوت كند و جامعه را تزكيه كند و علم و حكمت بياموزاند. بعد از گذشت يك مدت طولاني، تورات نازل شد و خصوصيت هاي علمي و اخلاقي و تربيتي آن حضرت در تورات بازگو شد. قرن ها گذشت تا وجود مبارك عيساي مسيح(ع) ظهور كرد و بشارت آمدن پيامبر گرامي(ص) را به جامعه داد و زمينه را فراهم كرد؛ بعد از گذشت چند قرن وجود مبارك حضرت با قرآن ظهور كرد.
وقتي وجود مبارك پيامبر(ص) ظهور كرد، نعمتهاي فراواني براي بشريت آورد. بخش وسيعي از آن نعمتها در روايات ما، مخصوصاً در نهج البلاغه آمده است؛ اما آن عناصر محوري ره آورد پيامبر در خود قرآن كريم آمد. وجود مبارك حضرت امير(ع) فرمود: شما در زمان جاهليت بهداشت نداشتيد، مسكن مناسب نداشتيد، آب آشاميدني سالم نداشتيد، محيط زيست سالم نداشتيد؛ اينها را به وسيله اسلام فراهم كرديد. شما در حجاره خشن زندگي مي كرديد، بين حيات سم زندگي مي كرديد(1) و مانند آن. اين گونه از نعمتها در ضمن آيات قرآني بازگو شد اما به صورت صريح قرآن كريم به اين مسائل نپرداخت؛ ولي مسائل اعتقادي، اخلاقي، فقهي، حقوقي كه خطوط كلي دين است را به صورت شفاف بازگو كرد.
توحيد را آورد، وحدت را آورد، فضايل اخلاقي ديگر را آورد؛ فرمود: به ياد اين معارف باشيد كه قبلاً فاقد بوديد و هم اكنون واجديد: واذكروا نعمت الله عليكم (2)، اذكنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا(3). فرمود: به ياد آن روزگار جاهلي باشيد كه غالباً به غارت و جنگ مي پرداختيد، مشغول خونريزي و دشمنام و دشمني بوديد، و به نعمت اسلام برادر يكديگر شديد. اين كلمه نعمت را در يك جمله كوتاه دوبار ذكر فرمود: اذكروا نعمت الله عليكم اذكنتم اعداء فاصبحتم بنعمته اخوانا، نفرمود فاصبحتم اخوانا! اين تكرار نعمت براي اهميت نعمت وحدت است. فرمود: او شما را متحد كرد؛ وقتي متحد شديد، به همه آن مشكلات فائق آمديد. هم به مشكلات بهداشت و درمانتان، هم به مشكلات اقتصادتان، هم به مشكلات فرهنگ جامعه تان، هم به مشكلات امنيت و آسايش و آزادي و استقلال تان و مانند آن.
«تلاوت» آيات الهي توسط رسول اكرم(ص) و «تفهيم» آن توسط خداي سبحان
وجود مبارك پيغمبر (ص) به مردمش اين مطلب را اعلام كرد و فرمود: اين حرفهائي كه من مي زنم، به خود من اسناد ندارد؛ يك. مطلبي كه به وسيله اين حرف ها در جان شما رسوخ مي كند، آن هم به من مربوط نيست؛ اين دو. تلاوت كردن اين آيات از من است به اذن خدا، نفوذ محتوا و معاني اين آيات در دلهاي شما كار خداست، منتها با زبان و بيان من. اين دو مطلب را از اين آيه مي توان استفاده كرد؛ فرمود: قل لو شاءالله ما تلوته عليكم و لا ادراكم به لقد لبثت فيكم عمرا من قبله افلا تعقلون(4). فرمود: اگر خداي سبحان مي خواست كه من هم مانند افراد ديگر و عادي به سر ببرم و وحي و نبوتي نباشد، هرگز من اين آيات را بر شما تلاوت نمي كردم؛ يك. و خداوند معاني و معارف اين آيات را به شما عطا نمي كرد كه شما درايت را از خدا بگيريد و تلاوت را از من بشنويد؛ اين دو. من آيات الهي را تلاوت مي كنم، شما تلاوت را از من مي شنويد؛ ولي درايت و فهم و ادراك معاني اينها را از خداي سبحان مي گيريد. او معلم است و من تالي ام؛ من مي خوانم، او معنا مي كند؛ من زبان بي زباني اويم و از اين راه او اين معاني را به شما عطا مي كند: قل لو شاء الله ما تلوته عليكم و لا ادراكم؛ اين (ادراكم) فعل ماضي است، متكلم وحده نيست كه در ترجمه ها آمده. نه من شما را درايت نمي دهم، (ادري)نيست، «ا دري» است؛ متكلم وحده نيست، مفرد است و فعل ماضي است به معني اينكه او اين درايت را به شما نمي داد!
شاگردي خداي سبحان در مكتب رسول اكرم(ص)
از اينجا دو نكته معلوم مي شود؛ يكي اينكه تلاوت آيات به اذن خداست از رسول گرامي(ص) كه ما اين تلاوت را استماع مي كنيم. يكي اينكه ما شاگرد خدائيم، منتها در مكتب و حوزه پيامبر. او وقتي مي خواند، كسي آيات را از او تحويل مي گيرد و از زبان مطهر آن حضرت مي شنود؛ با درايت الهي همراه است.
مدري، معلم و مفهم، خداست؛ آن درايت بخش و فهم بخش خداست، منتها از زبان پيامبر. پس اين مي شود مطلب دوم كه معلم و مدري خداست و آن مي شود مطلب اول كه تالي پيامبر است: قل لو شاء الله ما تلوته عليكم.
سر آسماني بودن قرآن كريم، در حيات پيامبر(ص) قبل از مبعوث شدن
بعد مي فرمايد: من تقريبا 40 سال در بين شما بودم، شما سوابق مرا از نزديك آزموديد كه من قبلا از اين حرف ها نداشتم! هم امين و صادق بودم، هم از اين سخنان و آيات چيزي نمي گفتم. معلوم مي شود اينها حرف من نيست، حرف ديگري است: لقد لبثت فيكم عمرا من قبله افلا تعقلون؛ شما اگر خردمندانه داوري كنيد، مي بينيد كه سوابق من طوري بود كه اين حرف ها در آن سوابق نبود و اين مطالبي كه من بعداز 40 سال مي گويم، هيچ ربطي با طرز زندگي عادي من قبل از 40 سالگي نداشت. در طي آن 40 سال كه يك عمر طولاني است، من با شما بسر بردم؛ از اين مسائل چيزي از من نمي شنيديد، معلوم مي شود اين حرف ها مال من نيست.
راه درك تلاوت قرآن كريم از زبان پيامبر اكرم(ص)
نكته مهم آن است كه براي ما كه در عصر غيبتيم و حضور آن حضرت را درك نكرده ايم؛ آيا راهي هست كه تلاوت را از خود پيامبر(ص) تلقي و دريافت بكنيم كه از اين راه درايت هم نصيب ما بشود؛ كه تالي بشود پيامبر، مدري بشود خدا؛ يا نه؟! و اصلا اين راه رفتني است يا نه؟ ما وقتي به همين قرآن كريم برمي گرديم، مي بينيم قرآن كريم نقشه حضور آن حضرت را از قرون گذشته به اين صورت تبيين كرد، فرمود: بنيانگذار كعبه، وجود مبارك ابراهيم(ع) مرده را زنده مي كرد به اذن خدا؛ او مي گفت و مي خواند، ما حيات مي بخشيديم؛ او مظهر احياي ما بود، مظهر حيات بخشي ما بود. ما به آن حضرت گفتيم: شما نام اين حيوانات را ببر. ثم ادعهن ياتينك سعيا(5). تو اسم اين حيوانات سر بريده را ببر، اينها موظفند كه اطاعت كنند. تو كه مي گويي يا طاووس، اسم اين حيوان را بردي، چگونه اجزاي پراكنده شده اين مرغ جمع مي شوند و سريعا اين پيكر به آن سر و آن سر به آن پيكر متصل مي شود و طاووس زنده مي شود؟ اينها مي آيند، اما كي اينها را مي آورد؟ مگر سعي و آمدن بدون عامل ممكن است؟ مگر حركت بدون محرك ممكن است؟ اينها كه روحي ندارند، زنده نيستند تا پر بكشند و بيايند! فرمود: تو بخوان، آوردن اينها به عهده ما؛ و از همين نظر تو مي شوي، مظهر محيي و احياء كننده.
بعداز وجود مبارك ابراهيم، رفته رفته دوران موساي كليم(ع) سپري مي شود، تا مي رسيم به وجود مبارك عيساي مسيح. ذات اقدس اله به عيساي مسيح(ع) فرمود: تو در اين پيكر ساخته بدم، تنفخ فيها؛ تو مي دمي، اما فتكون طيرا باذن الله. او زنده مي شود، به اذن من. تو اگر بدمي، او زنده مي شود؛ ديگران اگر بدمند كه زنده نمي شود!
حصول خلافت الهي در پرتو «عبوديت»
خداي سبحان براي زنده كردن انسان، روح را به انسان عطا مي كند؛ و از اين اعطاي روح به نفخ روح ياد كرد، فرمود: نفخت فيه من روحي(6)، من مي دمم. وقتي دميدم، انسان زنده مي شود. اين نفخ به معني فوت كردن نيست؛ همان اعطاي روح و اعطاي هويت اصلي انسان است. فرمود: همين كاري كه من مي كنم، عيساي مسيح (ع) كه خليفه من و مظهر من است؛ او هم اگر بدمد، اين پرنده زنده مي شود. وقتي عيساي مسيح با نفخش مرده را زنده مي كند، يا به يك موجود جامدي روح مي بخشد كه بشود خليفه و مظهرخدا؛ و خلافت و مظهريت فقط در سايه عبوديت است و لاغير! پس اگر كسي بنده خالص خدا شد مثل ابراهيم خليل(ع) او مي تواند مرده را به اذن خدا زنده كند؛ يا اگر كسي بنده خالص خدا شد مثل عيساي مسيح(ع)، گذشته از اينكه مي تواند مرده را زنده كند، مي تواند حيات ابتدائي ببخشد، كسي را بيافريند. هم مرده زنده كردن، جزء معجزات عيساي مسيح(ع) بود؛ و اذ نحيي الموتي باذني(7)؛ و هم زنده كردن ابتدائي و حيات بخشي، جزء معجزات آن حضرت بود كه: فتنفخ فيها فتكون طيرا باذني (8) و مانند آن.
عوامل اساسي در احياي جامعه
در اينجا جامعه جاهل واقعا مرده اند، كورند، كرند، صم بكم عمي فهم لا يرجعون(9)، فهم لايعقلون (01) و مانند آن كه به وسيله علم و معرفت زنده مي شوند. اين زنده شدن دو تا كار دارد، يكي دميدن پيامبر، يكي روح بخشي خدا با اين دم. همان طوري كه زنده شدن مرغها به وسيله ابراهيم خليل(ع) دوكار بود، يكي صدا زدن آن مرغها به اسمشان، يكي هم حيات بخشي، كه در حقيقت حيات بخشي از راه خلافت و مظهريت ابراهيم خليل، نصيب آن حضرت شد كه مرغهاي مرده زنده مي شوند، درباره عيساي مسيح (ع) هم همين طور است.
وجود مبارك پيامبر اگر بخواهد حيات معنوي به جامعه ببخشد، يك مرده اي را زنده كند، يك كوري را درمان ببخشد، بينا بكند، يك كري را شفا ببخشد، سميع بكند؛ يك جاهلي را بخواهد عالم بكند، يك ابكم و گنگي را بخواهد گويا بكند؛ با تلاوت آيات الهي اين كار را مي كند. فرمود: تو تلاوت مي كني، خدا درايت مي بخشد: قل لو شاء الله ما تلوته عليكم و لا ادراكم به؛ يعني تلاوت از پيامبر، درايت بخشي و فهم و شعور دادن و ادراك معارف از ناحيه خدا.
اگر كسي واقعا آنچه را مي داند، باور كند و عمل كند؛ الان كه خودش قرآن مي خواند، مثل اينكه از وجود مبارك پيغمبر(ص) دارد مي شنود. اگر اين تلاوت او به منزله تلاوت رسول الله است؛ يا اگر وارد مجلسي شد، ديد كسي دارد قرآن تلاوت مي كند، خوب گوش بدهد؛ گرچه ممكن است گوينده يك فرد عادي، يا خوانند يك فرد عادي باشد، ولي اين درحقيقت از وجود مبارك پيامبر تحويل مي گيرد. چون صدا را از آنجا مي شنود، درايت هم از خداي سبحان مي گيرد. خداي سبحان مي شود مدري، معلم و مفهم؛ و اين شخص مي شود مستمع و اين استماع را از پيامبر در حقيقت دارد دريافت مي كند ولو خواننده يا گوينده يك فرد عادي باشد.
راه تشخيص تأثير كلام الهي در جان خويش
ما بايد تجربه كنيم، ببينيم آيا به اينجا رسيديم كه تلاوت را از يك كسي دريافت بكنيم، درايت را از خدائي كه معلم است تلقي بكنيم؛ رسيديم يا نه، بايد سوابق و لواحق تحصيلي مان را تجربه بكنيم. اگر ما در مجلس قرآن شركت كرديم و يك تحولي در ما پيدا شد، يعني واقعا بينا شديم، ديديم چيزي را كه قبلا نمي ديديم، شنيديم و مي شنويم چيزي را كه قبلا نمي شنيديم و بگوييم چيزي را كه قبلا نمي گفتيم؛ معلوم مي شود كه اين زبان ما گويا شد، اين چشم ما بينا شد و اين گوش ما شنوا شد. معلوم مي شود كه يك درايتي به لطف الهي نصيب ما شد و يك تلاوتي كه از وجود مبارك پيامبر رسيده، ما داريم.
اما اگر خداي ناكرده ديديم با شنيدن تلاوت، درايتي نصيب ما نشد؛ بدانيم فقط يك انتفاع عبادي و لفظي است. يك ثواب لفظي مي بريم، بهره لفظي مي بريم كه البته نبايد نااميد شد، همين، زمينه براي رسيدن به مسائل بعدي است.
شما مي بينيد همين جريان چهارشنبه سوري يا چهارشنبه سوزي، هيچ منطقي را نمي پذيرد. بارها گفته شد؛ در نماز جمعه ها گفتند، در سخنراني ها گفتند، رسانه ها گفتند، صدا و سيما گفت، روزنامه ها نوشتند؛ باز مي بينيد در مركز يك مملكتي يك عده اي از جوانها عمدا خودشان را به هدر مي دهند! اين براي آن است كه سامعه نيست، باصره نيست، ناطقه نيست؛ و انسان حرف حق را نمي شنود. وقتي حرف حق را نشنيد، عمدا خودش را به هدر مي دهد و هيچ منفعتي هم در اين كار نيست.
نقش «علماء» در پاسداري از دين و مبارزه با خرافات و بدعتها
اينكه فرمودند: العلماء ورثه الانبياء(11)، سخني است بسيار حق. اگر شما مي بينيد در ايران اسلامي بسياري از معارف و مطالب و حقائق به لطف الهي روشن و شفاف است و در كشورهائي كه به مراتب بزرگ تر از ايرانند، خرافات موج مي زند؛ مثل هند كه از موش پرستي گرفته تا پرستش حيوانات ديگر وجود دارد، براي آن است كه آنجاها حوزه هاي عميق علمي نيست، دانشگاههائي كه علوم انساني تدريس بكنند نيست، روحانيت فعال نيست، نماز جمعه و جماعات نيست و اگر آنجا خرافات و افسانه و افيون فراوان است، براي نبود علماء است. هر جا روحانيت باشد، حوزه هاي علمي باشد، تحقيقات باشد، پژوهش هاي ديني باشد، اين خرافات كم است و اگر خداي ناكرده اين پژوهشها و تحقيقات ديني كم بشود، آن خرافات زياد مي شود. الآن كه عصر علم است، شما مي بينيد خرافات در هند موج مي زند! كمتر افيون و افسون و خرافه اي باشد كه در هند پيدا نشود!! از مذهب ها و آداب و سنن گوناگون.
«توحيد» و «وحدت»؛ ره آوردهاي اصلي پيامبر اكرم(ص) براي جامعه انساني
وجود مبارك حضرت امير فرمود: شما اصلا طرز زندگي را آشنا نبوديد؛ ولي قرآن كريم آنها را به روايات سپرده، فرمود: دو عنصر محوري را پيامبر آورد؛ يكي «توحيد»، يكي «وحدت»، يكي خداشناسي و خداپرستي، يكي تعامل متقابل با يكديگر و ادراك صحيح يكديگر و فرمود: بهترين نعمتي كه خداي سبحان به وسيله وحي الهي به جامعه انساني بخشيده است، نعمت وحدت است؛ يعني يكديگر را خوب درك كردن، با احترام برخورد كردن، كسي را نرنجاندن، در داخله اسلام و حوزه اسلامي جا براي رنجاندن كسي نيست. اينها رحماء بينهم(21) هستند، آن خشونت و مبارزه و جنگ و تند و تيز بودن عليه كفار است. انسان هر فريادي كه دارد درباره آمريكا و صهيونيست بكشد، به جاست؛ اما در داخله خودش جز برادري و مهرباني و وداد و محبت وظيفه ديگري نيست. فرمود: فاصبحتم بنعمته اخواناً.
به همين خاطر بزرگان اهل معرفت گفته اند: اگر بنده اي صالح سالك بود، (بسم الله الرحمن الرحيم) چنين بنده اي به منزله «كن» از ذات أقدس اله است؛ كه: قول بسم الله الرحمن الرحيم من العبد بمنزله كن من الرب. اگر خداي سبحان وقتي اراده كرد چيزي را انجام بدهد، مي فرمايد: «كن»، آن شيء هم حاصل مي شود، (فيكون) مي شود؛ ابراهيم خليل هم با به نام خدا و بسم الله الرحمن الرحيم مرده را زنده مي كرد، وجود مبارك عيساي مسيح با بسم الله الرحمن الرحيم يا حيات ابتدائي مي بخشيد، يا مرده ها را زنده مي كرد. وجود مبارك پيامبر اسلام با بسم الله الرحمن الرحيم آيات الهي را تلاوت مي كرد و اين معارف را ذات أقدس اله بعد از تلاوت آيات الهي در دلهاي مردم جا مي داد.
درايت و رعايت، زمينه ساز فهم معارف معصومان(ع)
پس اگر علمي را خدا به كسي بفهماند، انسان اهل درايت بشود؛ يقيناً رعايت هم خواهد كرد. اين 3 قسم را در نهج البلاغه بيان فرمودند، ائمه ديگر فرمودند كه برخي همتشان (روايت) است، برخي همتشان(درايت) است، برخي همتشان گذشته از درايت، «رعايت» است. آنكه اهل روايت است، سعي مي كند سخنراني كند، مقاله بنويسد، اين حرفها را منتشر كند؛ خيلي مقيد نيست كه به اين معارف بار يابد! آنكه اهل درايت است، مي كوشد اين معاني و معارف را به طور عميق درك كند، اين، دين پژوه خوبي است. آنكه اهل رعايت است، مي كوشد بعد از اينكه خوب فهميد، اين را در جان خود پياده كند، در جامعه پياده كند، بشود نور. لذا حضرت فرمود: راويان علم زيادند، اما راعيان علم كمند، آنها كه رعايت مي كنند كمند؛ رواه العلم كثير و رعاته قليل(31). آنها كه راويان دانشند، فراوانند؛ اما آنهائي كه مراعات كننده اند، بسيار كمند!! اگر كسي توفيق درايت پيدا كرد، و توفيق رعايت پيدا كرد، بايد شاكر باشد كه اين حرف ها را، يعني آيات را از ذات مقدس معصوم(ع) دريافت كرده است؛ وقتي اين آيات را از معصوم دريافت بكند، يقيناً درايت الهي، او را همراهي مي كند، چون در آن كريمه فرمود: قل لو شاء الله ما تلوته عليكم و لا ادراكم به.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظله العالي) در جلسه اخلاق به مناسبت ايام ارتحال حضرت رسول اكرم(ص) در ديدار با طلاب، دانشجويان و اقشار مختلف مردم- قم؛ 25/12/.1384

(1) نهج البلاغه/ خ 62- (العرب قبل البعثه)
(2) مائده/ 7
(3) آل عمران/ 301
(4) يونس/ 61
(5) بقره/ 062
(6) حجر/ 92 و ص/ 27
(7)بقره/ 062
(8) مائده/ 011
(9) بقره/ 81
(01) بقره/ 171
(11) الكافي/ 1/23
(21) فتح/ 92
(31) نهج البلاغه/ خ 932 و حكمت 89

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14