(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 7 تیر 1390- شماره 19961
PDF نسخه

درباره شاخ غولي كه اين روزها تقريبا شكسته است
كابوس كنكور تمام شده است؟
اميدهايمان باز هم نااميد شد
پيشنهاد سوم
سطرهاي داغ براي شب هاي داغ
بوي بارون
گردش گودري



درباره شاخ غولي كه اين روزها تقريبا شكسته است
كابوس كنكور تمام شده است؟

كنكورت را قورت بده!
راست گفته اند كه دوره آخرالزمان، خيلي چيزهاي جديد وارد زندگي مان مي شود كه واقعا تحليل آن كار خيلي سختي است، مثل همين كتاب هاي كمك آموزشي كه از يكي دو موسسه شروع شد و حالا از هر 10 ناشر 12 ناشر(!) كتب آموزشي و كمك درسي منتشر مي كنند. اوايل فقط تب كنكور داشتند اين ناشران و حالا براي مهدكودك ها هم كتاب منتشر مي كنند. بيش از آني كه كمك آموزشي باشد هم حل المسائل است! در چنين فضايي، يادگيري، جاي خود را به دورزدن و يا ميان بر مي دهد و تشخيص سره از ناسره بسيار سخت مي شود؛ چرا كه كتاب هاي كمك درسي، مجال تحصيل با فكر و خلاقيت را به دانش آموز نمي دهد در اين صورت كنكور را بايد هم قورت بدهي اگرچه خيلي هم آسان نيست و براي همين هم هست كه خيلي ها همين الان هم كنكور در
گلويشان گير مي كند؛ طوري كه با صدها كلاس كنكور و كمك آموزشي و ...هم قورت داده نمي شود. شايد همين كلاس ها باعث شد؛ مسير تحصيل نسل سوم، از مدار تحصيل، به جاده چشم و هم چشمي برسد و اين بشود كه هر كسي كلاس كنكورش بالاشهر باشد؛ درصد قبولي اش بيشتر است و هركسي پول بيشتري خرج داوطلب كنكوري اش بكند، قبولي اش تضمين شده تر است و...اما بياييد كمي به ليست برگزيدگان و نخبگان كنكور در سالهاي گذشته نگاه كنيم؛ بي ادعاترين آدم ها و بي امكانات ترين آدم ها، رتبه هاي اصلي را از آن خود كرده اند، نه ماشين شخصي داشته اند و نه از دوم دبستان معلم خصوصي. «اراده»بهترين كلاس فوق العاده است و «تلاش» بهترين معلم خصوصي و «توكل» بهترين تضمين قوبلي در هر آزموني؛ كنكور كه جاي خود! و صد البته اينها با هم، شما را به مقصد مي رساند!
لطفا هول نشويد؛ هنوز خبري نيست!
پسرها و دخترها، از خواب خوش بيدار شويد؛ هنوز تصميمي مينبي بر حذف كنكور گرفته نشده است، لطفا هول نشويد و مثل بچه آدم، درستان را بخوانيد و براي كنكور : به هر شكلي : آماده شويد؛ براي برادر و خواهر كنكوري و بزرگ تر از خودتان هم دائم قيافه نگيريد كه ما كه خيالمان راحت است! سازمان سنجش آموزش كشور اعلام كرده كه براي حذف كنكور و باقي قضاياي اطرافش هنوز تصميم نهايي اتخاذ نشده است. پس همه يك ميليون و 138 هزار داوطلب دختر و پسر، هركسي برايتان قيافه گرفت، به او بخنديد و بگوييد كه مي بينيم!
(كش دار و با تغيير لحن بگوييد كه بدجوري ضايع شوند!) بين خودمان بماند؛ قرار است سال 92 كنكور حذف شود اما اين «قرار است» از جنس همان قرار است هاي قبلي است؛ زياد نمي شود به آن اطمينان كرد؛ حالا چه كاري است؛ شما درس تان را بخوانيد؛ كنكورتان را قورت دهيد! و البته پيش برادر و خواهر كوچك ترتان هم كم نياوريد! بگوييد كنكور حذف شدني نيست؛ مثل پرواز است: پرنده مردني است اما پرواز را به خاطر بسپار! به هر حال حذف هم كه بشود؛ هويجوري(!) كه در دانشگاه را باز نمي كنند... رئيس سازمان سنجش آموزش كشور آخرين اخبار از مصوبات كارگروه حذف كنكور را اين گونه عنوان مي كند: بر طبق آخرين مصوبات كارگروه حذف كنكور، سوابق تحصيلي 25 درصد در كنكور سراسري 90 تأثير دارد. بر اساس آخرين تصويب اين كارگروه، امتحانات نهايي در سطح خاصي و يا امتحانات سال خاصي به عنوان جايگزين حذف كنكور مطرح نشده است.
آنچه در كارگروه رسمي و قانوني شده اين است كه سوابق تحصيلي بايد جايگزين كنكور شود و كنكور حذف شود اما اينكه سوابق تحصيلي چه تعريفي دارد هنوز مصداقي نداشته و مشخص نيست.
رئيس سازمان سنجش آموزش كشور تاكيد كرده كه بر اساس تصميم كارگروه حذف كنكور تنها براي كنكور سال 90، نمرات سال سوم نظري به عنوان 25 درصد وزن گزينش در آزمون سراسري درنظر گرفته شده است و آن نيز به دليل مسائل فني بوده است. اين مصوبه تنها براي امسال است و ممكن است در سالهاي آينده تغييراتي داشته باشيم چرا كه كارگروه موظف به حذف كنكور و جايگزيني سوابق تحصيلي است اما هنوز مشخص نيست كه سوابق تحصيلي چگونه محاسبه شود اما آنچه مسلم است اين است كه هدف اين نبوده كه تنها امتحانات يك سال تحصيلي ملاك قرار گيرد.
دقيق امسال
بد نيست بدانيد كه با وجود كسادي كار دكترها : خودشان اين طور مي گويند؛ ما هر وقت رفتيم مطب يك دكتر، كانه همان دقايق، 18 فروند كشتي تجاري پر و پيمان او در درياي بالتيك! غرق شده اند و بعد هم داستان پشت داستان كه بازار بدجوري خراب است و دست زياد شده است و ... : بيشترين شركت كنندگان كنكور سراسري در گروه علوم تجربي هستند و اين يعني هنوز خيلي پدرومادرها آرزو دازند فرزندشان دكتر شود و خيلي از فرزندان هم گوش به فرمان والدين؛ تصميم دارند آنها را به اين آرزو برسانند. 39 درصد از داوطلبان كنكور سراسري در گروه علوم تجربي هستند، گروه علوم انساني با 33 درصد، گروه علوم رياضي با 25 درصد، گروه هنر با 1.6 درصد و گروه زبان هاي خارجي با 1.4 درصد به ترتيب بيشترين تعداد شركت كنندگان كنكور سراسري را به خود اختصاص
مي دهند.
درصد شركت كنندگان هم كه تابلو است! از يك ميليون و 138 هزار داوطلب كنكور سراسري 5.60 درصد زن و 5.39 درصد مرد هستند. حالا باز هم بگوييد در كشور ما به حق زنان اجحاف مي شود؛ كو؟
نكته جالب تر از آمار
شركت كننده، ميزان قبولي است؛ تعداد داوطلبان امسال در حالي است كه مجموع ظرفيت پذيرش دانشجو در موسسه ها، مراكز و دانشگاه هاي دولتي و غيردولتي به مراتب بالاتر از رقم داوطلبان شركت كننده در آزمون سراسري است.
اما اين به معناي حذف رقابت نيست؛ هر كسي بهتر درس خوانده باشد؛ دانشگاه بهتر و رشته بهتري هم قبول مي شود؛ پس رقابت هست؛ اما بر سر «بودن يا نبودن» نيست. و اين نكته مهمي است خاصه براي آنها كه در پي درس خواندن هستند نه «دانشجو» شدن.
بد نيست بدانيد كه از كنكور سراسري سال 82 تعداد داوطلبان آزمون سراسري سير نزولي داشته است.
هرم سني و ايجاد دوره هاي شبانه، مجازي، علمي كاربردي، بين المللي و ... از جمله دلايل كاهش آمار داوطلبان عنوان شده است.
و اما بعد... از تعداد ثبت نام كنندگان مذكور در كنكور 90 تعداد 850 هزار نفر پس از آزمون حق انتخاب رشته پيدا مي كنند. 517 هزار نفر از داوطلبان نيز در رديف قبول شدگان متمركز و 50 هزار نفر در رديف قبول شدگان نيمه متمركز به دانشگاه ها راه مي يابند. البته اين آمار تنها متعلق به ميزان پذيرفته شدگان در دانشگاه هاي دولتي است؛ با توجه به ميزان ظرفيت پذيرش دانشجويان در دانشگاه هاي دولتي و غيردولتي تمام داوطلبان يك جاي خالي در دانشگاه ها دارند.
آزاد و پيام نور و تهران فرقي ندارد
يك اشكال اساسي در نظام آموزش عالي كشور ما اين است كه اصولا نمي گويند: پسرم چه كاري بلدي؟ مي گويند: مدرك چي داري؟ و از كجا؟ بعد هم اگر هيچ فني بلد نباشي اما از يك دانشگاه اسم و رسم دار فارغ التحصيل شده باشي؛ به احترامت از جا بلند مي شوند اما به عكس اش زياد جواب نمي دهد! و اين يعني احترام به «جغرافيا و مكان» و نه به «علم و دانش و توانمندي». جداي از اين دو نكته ديگر هم بايد در ذهن تان باشد؛ اول اينكه دانشجو شدن، مد لباس نيست كه بشود با آن در خيابان راه رفت و پز داد! دانشجو شدن يعني دانش جو شدن و اين يعني شما طالب برداشت هايي به وسع خود از درياي بيكران علم و خردورزي هستيد و دست بر قضا اين نكته هيچ ارتباطي با فارغ التحصيلي و داشتن مدرك فوق تخصص و بالاتر ندارد. تشنه يادگيري بودن با دانشجوي ترم 8 پروفسوري خيلي فرق دارد، هزاران مدرك علمي، بدون استفاده كاربردي و يا نگاه عالمانه به آن، هيچ ارزشي ندارد. ماندگاري انسان ها در عالم، به داشتن مدرك نيست، به ميزان تاثيرگذاري در روند علم آموزي و خدمت به اطرافيان و نگاه به آينده است. مراقب باشيد و باشيم كه ردپاي نام و نشان محل تحصيل روي پيشاني مان نماند؛ به جاي آن گرد علم آموزي و خردورزي در كنار رشد فكري و تلاش براي روزهاي آينده كشور، به عنوان كارت شناسايي ما اعتبار داشته باشد. ديگر اينكه اگر نكته نخست را در ذهن خود هضم كنيد؛ ديگر «فارغ التحصيلي» برايتان معنايي ندارد چرا كه انسان در اين دنيا و با ظرف كوچك دانستن اش در برابر كهكشان بي پايان علم الهي، هرگز فارغ التحصيل نخواهد شد؛ هرگز تا آخر عمر...پس به داشته هايمان نگاه نكنيم و به خاطر رتبه و رشته و دانشگاه، به كسي فخر نفروشيم؛ به نداشته ها فكر كنيم و افق هاي كشف نشده...
يا دانشگاه يا هيچ!
اگرچه ديگر اين جمله زياد معنا و مفهومي در بين پشت كنكوري ها ندارد اما هستند كساني كه همچنان كابوس هاي كنكور؛ شبهايشان را جهنم كرده است و قبول نشدن، عجيب به هم شان مي ريزد! تا حدي كه گاه متقاضي ورود به دانشگاه نامش به صفحه حوادث روزنامه ها سنجاق مي شود تا هشداري باشد كه غول كنكور براي خيلي ها دردسر شده است.
اين مسئله را مي تواني در سخنان خيلي ها ببيني، همانها كه وقتي نام كنكور را مي شنوند پيشانيشان پر مي شود از قطرات كوچك عرق هايي كه استرس كنكور را برايشان به ارمغان آورده است.
كساني كه يكي دو سال است پشت كنكور مانده اند و اميدهايشان كمرنگ تر از باقي است. همانها كه گاه چند شب مانده به كنكور تب مي كنند و قبول شدن در كنكور برايشان تبديل به يك روياي دست نيافتني شده ااست... همانها كه دوست دارند ماجرا را اين طور تعريف كنند: دلم مي خواست يك روز از خواب بيدار مي شدم و مي ديدم كه همه اينها را در خواب ديده ام. اين همه روزهاي خوش جواني كه با شب بيداري و تلاش هاي روزانه سپري شد و هر سال بدون نتيجه به پايان رسيد و من باز هم با سري افكنده كتاب هايم را مرتب كردم و شروع كردم به درس خواندن براي كنكور سال بعد.
يا فرزندان قشر متوسط به پايين جامعه كه نااميدي مضاعفي به نام پول براي كنكور دارند و اينگونه سخن مي گويند: شايد اگر من مثل خيلي از بچه ها در خانواده پولدار يا حتي متوسط زندگي مي كردم تا اين حد دچار مشكل نمي شدم. اما پدر من يك كارگر ساده است و توان مالي پرداخت هزينه دانشگاه آزاد را ندارد براي همين بايد هر طور كه شده در دانشگاه سراسري قبول شوم و اين استرس مرا بالا مي برد...
پدر و پول هايش...
كنكور مي آيد و مي رود و تو هم بدون شك به اندازه كفه ترازوي تلاشت؛ برداشت خواهي كرد از مرزعه اي كه روزها وشبها در آن بذر پاشيدي و عاشقانه مراقبش بودي اما...اما استرس اصلي براي خيلي از هم نسلي هاي ما، نگاه نگران مادر و چشم هاي پر اميد پدر بود. همانها كه از همه خواسته هاي خود گذشتند و همچون دوران بارداري شايد هم بيشتر، به بهترين شكل و بيش از توانشان، همه چيز را برايت مهيا كردند...پدر همه ناداري اش را، همه خستگي هايش را، همه
ناتواني هايش و همه آرزوهايش را براي تو جمع كرد و بي چشمداشت، موفق شدن تو را آروزي خود قرار داد. مادر همه دلخوشي زندگي اش تو بودي و درس خواندن و شوق و ذوق ات براي دانشگاه...همه غصه هاي زندگي اش را با ديدن تلاش تو، در دل مي ريخت و به شوق دانشگاه رفتنت فراموش مي كرد تلخي هاي زندگي سخت روزمره را...حالا اين ساعات مانده به كنكور، بد نيست دست هاي پدر و مادري كه همه دارايي زندگي شان تو هستي، ببوسي؛ با عشق...با احترام...و با سپاس از همه همراهي هايشان! به آنها بگو كه قول مي دهي يادت نرود اين همه مهرباني و دلسوزي را...بگو كه فراموش نمي كني اين
لحظه هاي تكرارناشدني كه آنها فقط به خاطر آرزوي تو؛ آنها را رقم زدند...بگو كه قدر دست هاي خسته پدر و چشم هاي شكسته مادر را مي داني...بگو كه اگر بهترين دانشجوي عالم هم بشوي؛ باز يادت نمي رود هرچه داري از پدر و مادر است...مطمئن باش آنها آرامش دل تو را مي خواهند؛ چه قبول شوي و چه نشوي؛ نمي خواهند دل تو توفاني باشد. كنكور، آزمون عجيبي است براي سنجش عشق فرزندان به والدين و بالعكس.

 



اميدهايمان باز هم نااميد شد

خشت اول يعني همان نقطه هاي مهمي كه بايد از نو ديد و گاه از نو چيد. آنچه در اين ستون مي آيد بايد حداقل تلنگري باشد براي حوزه هايي كه نسل ما يا از آنجا منتفع است و يا به آنجا تكيه كرده است. و ورزش يكي از همين تكيه گاه هاست؛ تكيه گاهي كه اميد نسل سوم براي صعود به قله هاي شهرت و محبوبيت و خدمت به مردم است.
يك: يعني دلمان لك زد براي اينكه يك بار براي هميشه، وقتي يك اتفاق ناگوار در كشور رخ داد، يك مقام مسئول و حتي غيرمسئول، در محضر رسانه ها حاضر شود و بعد با ادبياتي
فوق العاده به سمع و نظر ملت عزيز برساند كه »مردم! مقصر اين ماجراي پيش آمده بنده هستم؛ از محضر شما عذرخواهي
مي كنم و ضمنا به خاطر رخ دادن اين واقعه تلخ، از سمت خود كناره گيري مي نمايم. والسلام!»
قبول داريم كه ادا كردن همين 26 كلمه آن هم در حضور خبرنگاران، خيلي سخت است اما باور كنيم كه مي شود اين كار را انجام داد و دست بر قضا بركات آن را ديد! بركاتي كه به مراتب بيشتر از مضرات چنين اقدامي است اگر البته مضراتي داشته باشد. كمترين بهره چنين رفتاري، احترام به ملت و همچنين تقويت اعتماد عمومي به مسئولان است و بزرگ ترين ضرر نگفتن همين 26 كلمه بي اعتمادي مردم به مسئولاني است كه با خود مي پندارند خواست عمومي، خشم عمومي، انتظار عمومي و...براي مسئولان در حد يك استعفاي خشك و خالي هم ارزش ندارد و عجيب شعارهاي انتخاباتي و تاريخ مصرف دار است!
دلمان لك زد يك بار هم كه شده، بعد از يك رخداد تلخ كه با اميد ملي و يا انتظار عمومي سروكار دارد؛ به جاي پاسكاري توپ مقصر در ميدان اين و آن، يك جوانمرد پيدا شود و مشكلات را به گردن بگيرد و به خاطر از دست دادن ميزش، با اعصاب و شعور ملت بازي نكند.
حسابش را بكنيد؛ يك عصر دلپذير تيرماهي، پاي تلويزيون نشسته ايد و منتظر آغاز بازي برگشت تيم ملي اميد هستيد؛ تيمي كه 36سال است براي صعود به المپيك تلاش مي كند و دست بر قضا اصلا نتيجه نمي گيرد! حالا اما اين اميدهاي دوست داشتني بعد از يك برد شيرين در خانه حريف؛ اميد را به دل ملت فوتبال دوست ايران نشانده اند و شما اميدوارانه در انتظار يك بازي نرم و بدون استرس هستيد تا با يك تساوي طلسم 36 ساله شكسته بشود. جمعيت خوبي هم به استاديوم آزادي رفته براي تشويق و البته تماشاي صعود تيم ملي اش. در حين بازي گزارشگر بازي هم دائم اعلام مي كند كه يك تساوي ما را به مرحله بعد مي برد اما بازيكنان در زمين؛ نوع ديگري بازي مي كنند...و باقي قضايا كه بهتر در جريان هستيد. حالا بازي تمام شده و داستان تلخي به گوش مردم
مي رسد كه عجيب تكان دهنده است؛ بازي رفت سه بر صفر به نفع حريف تمام شده بود و همه ملت سركار بودند!
واقعا قيمت اين بازي با اميد ملي چقدر است؟ چقدر ارزش دارد كه مردم را اين گونه «اميدوار» كنيم در حالي كه مي دانيم
سر كوچه؛ از آش خبري نيست!
حالا هم «وجدان كاري» و «مسئوليت پذيري» را مثل توپ فوتبال اين طرف و آن طرف شوت مي كنيم و حاضر به پاسخگويي نيستيم. گاهي اوقات دلمان مي گيرد از اينكه كلي حرف مانده در گلو داريم و نمي توانيم روي كاغذ بياوريم. مي خواهيم فرياد شويم اما نمي شود...
در روزگاري كه به شدت نيازمند دميدن روح اميد و اعتماد به نفس ملي هستيم؛ چقدر آسان، سرمايه هاي اصلي اين مرزوبوم را به حراج بي مديريتي و بي مسئوليتي مي گذاريم و آب هم از آب تكان نمي خورد. چرا بعد از چند روز كشمكش، چند نفري از رده هاي پرت مسئوليت را بركنار مي كنيم و خلاص!
دوم: قراردادهاي فوتبال حرفه اي بايد سقف داشته باشد؛ وگرنه در دفتر هيئت فوتبال ثبت نمي شود و بعد هم اگر بفهميم آن بازيكن و تيم و مديرانش تنبيه مي شوند؛ منشوري مي شوند و دست آخر محروم مي شوند...اينها جملات تكراري جالبي است كه اين روزها نقل فضاي فوتبال ماست. فضايي كه انصافا زياد پاستوريزه و حرفه اي نيست. فضايي كه بيشتر »دلال بازي« و نوچه پروري است تا فضاي سازنده فوتبال علمي و اخلاقي. گرچه در حد ادعا، ما بهترين ليگ اين دنيا و آن دنيا را داريم! شما قرار است به عنوان يك نسل سومي؛ از چنين فوتبالي با همه مخلفاتش؛ مربي گري، هواداري تيم، بازي بازيكنان، باشگاه فرهنگي و ورزشي و...الگوبرداري كنيد اما چه چيزهايي براي الگوبرداري شما وجود دارد؟ «حاشيه و حرف و حديث هاي بچه گانه، ادبيات فوق تخصص فوتبال، كري خواني كاملا ورزشي(!)، تسويه حساب هاي شخصي در ميدان گفت وگوي بعد از مسابقه، خط و نشان كشيدن هاي
فوق تصور براي دوربين ها و رورزنامه ها و...»
با چنين الگوبرداري، آيا خروجي 5 سال بعد تيم هاي باشگاهي و ملي ما، چيزي غير از وضعيت فعلي است؟ واقعا در انتظار معجزه هستيم يا اينكه فكر مي كنيم خودش درست مي شود؟ شعار فوتبال پاك كه تنها براي دوپينگ نيست؛ خطرناك تر از دوپينگ حاشيه هايي است كه به شدت سنگين تر از متن است و همچنين اخلاقي كه گويا كم كم دارد جايش را به «ليگ حرفه اي» مي دهد! داستان شگف انگيز بنجامين باتم كه در برابر داستان حذف تيم ملي اميد كم آورد؛ باعث شد برخي حرف هاي فوتبالي را در خشت اولي بزنيم كه بايد از ابتدا درست نهاده شود و نه از انتها!
و حالا كه تب درست كردن همه چيز بر اساس اساسنامه هاي كنفدراسيون فوتبال آسيا و تاييديه گرفتن براي اوكي شدن داستان ليگ برتر فوتبال داغ است؛ كاش كمي هم به اين داستان توجه كنيم.
محسن حدادي

 



پيشنهاد سوم
سطرهاي داغ براي شب هاي داغ

¤ در جست وجوي زيرخاكي هاي جنگ
مجيد قيصري، داستان نويس خلاقي است كه ايده ها و سوژه هايش بويژه با مضمون جنگ، گاه مخاطب را چنان به هيجان مي آورد كه فراموش مي كند نويسنده درباره كدام سرزمين و كدام جنگ سخن مي گويد! او حالا هم مجموعه داستاني را روانه بازار كرده كه جنبه هاي كمتر ديده شده و يا اصلا ديده نشده از هشت سال دفاع و جنگ مردم ايران را بازگو كرده است. اين مجموعه كه توسط نشر افق منتشر شده، 8 روايت از روزهاي ابتدايي جنگ، مردان پس از جنگ و زندگي هايي است كه در اطرافمان وجود دارند، اما ديده و يا بهتر بگوييم نوشته نمي شوند!
با يافتن سه عكس با يك نوع عشق بازي خيالي از سوي سربازان قصه مواجه مي شويم و جريان سيال ذهنشان را با هم مرور مي كنيم. تلخي و شيريني و تعجب و حسرت موجود در داستان هاي قيصري از جنس داستان نويسي بي پروايي است كه حدومرز نوشتن را «دانستن» مردم مي داند. كتاب با قيمت 2800منتشر شده است.
¤ سفر به اندروني خانه امام(ره)
موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني (ره) «اقليم خاطرات» خاطرات خودنوشت فاطمه طباطبايي همسر زنده ياد حاج سيداحمد خميني را منتشر كرده است كه با استقبال خوب مردم نيز روبرو شده است. اين كتاب 611 صفحه اي، داراي مطالب و عكس هاي جذابي است كه برخي از آنها تاكنون جايي نقل و منتشر نشده است. طرح موضوعاتي كمتر شنيده و خوانده شده همچنين انتشار عكس هايي كه قبل از اين جايي ديده نشده است، از دلايل اصلي جذب مخاطب به «اقليم خاطرات» است، كه چاپ اول آن به اتمام رسيده است. از ابتداي زندگي خانم طباطبايي تا سال 57 در اين جلد از اقليم خاطرات گنجانده شده است و قرار است در جلدهاي بعدي از زندگي با حاج احمد تا زمان فوت ايشان روايت شود. خانم طباطبايي خودش مي گويد: اقليم خاطرات از سال 47 تا 57 است. من سعي كردم در اين كتاب بدون حب و بغض، امانت و صداقت را رعايت كنم و شهامت مواجهه با واقعيت را تجربه كنم. البته طبعا علاقه و حب افراد نمي تواند تاثير نگذارد سعي كردم آنچه را ديدم نقل كنم نه آنچه را دوست دارم باشد. ضمن اينكه سعي كردم تحليلي بر مسايل نداشته باشم و تحليل آن را به عهده خواننده بگذارم و فقط نقل تاريخ كنم زيرا كه معتقدم به قول بيهقي در تاريخ مهابا نيست.
¤ تلخ و شيرين زندگي در افغانستان
نويسنده رمان «من او» و «بي وتن» حالا سفرنامه جالب و خواندني خود از افغانستان را منتشر كرده تا ضمن بازخواني حيات همسايه اي آشنا اما غريبه، به شكل تلويحي مقايسه اي ميان افغانستان درگير جنگ و ايران در حال صلح داشته باشد. مقايسه اي كه گاه به نفع افغان ها تمام مي شود و ... سفرنامه او تنها سفرنامه نيست و به سبك و سياق سفرنامه هم نوشته نشده، درست تاريخ و سياست و فرهنگ است كه با زباني معطر و البته با چاشني طنز، مخاطب را به دنبال خود مي كشد.
خود اميرخاني درباره سفر به افغانستان كه درست بعد از انتخابات رياست جمهوري كشورمان انجام شده، مي گويد: فاصله اقتصادي افغانستان با ما در حدي است كه با سرعت فعلي آنها تا يك دهه ديگر به امروز ما خواهند رسيد اما در حوزه فاصله هاي اجتماعي آنقدر شكاف هاي قومي و مذهبي دارند كه زياد قابل مقايسه با كشور ما نيستند. اين كتاب در 352 صفحه از سوي نشر افق با قيمت 6500 تومان منتشر شده است.
¤ فرهنگ آزادگان در چهار فصل كوچ
مرور خاطرات تلخ و شيرين اسرا از روزهاي اسارت همواره جذاب بوده است بويژه اگر اين خاطرات دسته بندي شده باشد و همراه با اطلاعات مستند همراه شود. كتاب «چهار فصل كوچ» كه به روايت خاطرات اسارت تعدادي از آزادگان ايراني «مديريت و رهبري»، «بهداشت و درمان»، «ورزش و سرگرمي»، «ادب و هنر» و «سوگواري، قرآن و روزه» مي پردازد كه در هر كدام از فصول اين كتاب، چند تن از اسرا با توجه به سر فصل هاي كتاب به بيان خاطرات خود در اين باره پرداخته اند.
اين كتاب بخشي انجام يافته از طرح تحقيقاتي كلاني است كه به منظور گردآوري و تدوين موضوعي خاطرات اسيران ايراني در عراق با نام «فرهنگ آزادگان» فراهم شده است. اين كتاب در 404 صفحه و با قيمت 6200 تومان از سوي انتشارات سوره مهر به بازار كتاب عرضه شد.
¤ همه چيز درباره قاجاريه
دو جلدي «شرح زندگي من» روايتي است از عبدالله مستوفي كه با بياني شيوا تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه را شرح داده است. كتاب داستاني است از جفاهايي كه در آن دوران به وطن شد و بيش از آن كه روايتي شخصي باشد و به خود مستوفي بازگردد، روايتي است از احوال ملك و مملكت در همان عصر. اثري درخشان درباره تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجار. اثري كه محمدقزويني درباره آن گفته است: «في الواقع در اين عصر ما بلكه در عصور متقدمه من نويسنده اي به اين شيريني و به اين جذابي و به اين گيرندگي هرچه فكر مي كنم، سراغ ندارم. اين كتاب 2550 صفحه اي كه به شدت براي شب هاي تابستان فاز مي دهد؛ 20هزار تومان قيمت دارد.
¤ خاطرات و خطرات ابوذر انقلاب
همه ما دوست داريم درباره آيت الله طالقاني، مبارزات و تفكراتش، بيشتر بدانيم. حالا كتاب «ابوذر انقلاب (سيري در زندگي و مبارزات آيت الله سيد محمود طالقاني)» با نگارش سعيده سادات محتشمي پور از سوي مركز اسناد انقلاب اسلامي منتشر شده است. »دوران كودكي و تحصيلات، آغاز زندگي سياسي، طالقاني و گروه هاي سياسي، سال هاي زندان و اسارت، طالقاني و مسئله فلسطين، طالقاني و امام خميني، شورا از ديدگاه طالقاني، طالقاني احياكننده نماز جمعه ، آثار و تاليفات طالقاني، طالقاني و قرآن، بزرگان و طالقاني و وداع امت با پدر» از فصل هاي اين كتاب 240 صفحه اي هستند كه با قيمت 2200 تومان منتشر شده است.
از يادداشت هاي همسر ايشان نيز در اين كتاب، نقل شده است: «آقا مي گفت: در منزلي كه من سكونت داشتم، جاي بلندي بود و من ماموران را از دور مي ديدم. وقتي متوجه آنها شدم فورا بلند شدم، لباس پوشيدم به كنار ده آمدم و ايستادم تا ماموران برسند چون اول آنها رفته بودند باغ آقاي حاج معزز، باغبان او را به ديوار چسبانده بودند و سراغ مرا گرفته بودند. من اعتراض كردم كه چرا مردم را اذيت مي كنيد من كه فرار نمي كنم. نكته ديگر اين بود كه يكي از ژاندارم ها در بين راه به آقا مي گويد از اين روستايي هاي كنار جاده كه ماست و پنير مي فروشند يك كيسه ماست براي شما بخرم. آقا اول قبول نمي كنند بعد كه اصرار مي كند آقا مي گويد بيا پولش را بدهم چون پول شما حرام است. پول را مي گيرد و يك كيسه ماست براي آقا مي خرد. آقا مي گفت: من مانده بودم كه مرا مي برند زندان، چرا براي من ماست مي خرد و به من مي گويد به كارت مي خورد تا اينكه مرا بردند به زندان و در يك سلول كوچك تك نفره كه هيچ منفذي نداشت انداختند و چندين ساعت بي آب و غذا در آن ماندم. داشتم از گرما و خفگي هلاك مي شدم. فهميدم كه آن مامور دلسوز
مي دانست مرا به كجا مي برند و آن شب آن كيسه ماست به دادم رسيد و از گرسنگي و تشنگي و حرارت گرما نجاتم داد.»
¤ زنان در بعد از ظهر تهران
مصطفي مستور را بسياري با «روي ماه خداوند را ببوس»
مي شناسند، نويسنده اي اجتماعي نويس . حالا او مجموعه داستاني مشتمل بر شش داستان كوتاه روانه بازار نشر كرده است كه با نگاهي متفاوت نسبت به زنان روايت شده است. مجموعه جديد مستور حاوي شش داستان كوتاه است و نام بلندترين داستان، نام كتاب 72 صفحه اي شده است. «چند روايت معتبر درباره بهشت»، «چند روايت معتبر درباره دوزخ»، «هياهو در شيب بعد از ظهر»، «تهران در بعد از ظهر» و «چند مساله ساده» از جمله داستان هاي اين مجموعه است.
بسياري معتقدند با خواندن داستان هاي مستور، خواننده گرفتار مي شود؛ چون اين داستان ها لايه لايه هستند. لايه اول مخاطب عام را جذب مي كند و لايه دوم كه عميق تر است، درباره هستي انسان است. اين كتاب 1800 تومان قيمت دارد.
¤ قند و نبات آقاي طنزپرداز
كتاب مجموعه مقالات طنز ابوالفضل زرويي نصرآباد با عنوان «حديث قند»، كه «كتاب نيستان» با قيمت 6500 تومان منتشر كرده، سعي دارد تا بخش هايي تاثيرگذار از تاريخچه طنز مكتوب ادبيات فارسي، همراه با كلام بزرگان اين عرصه را مرور و تحليل كند.
ابوالفضل زرويي نصرآباد تلاش دارد در اين كتاب به سوالاتي چون »طنز چيست؟ فرق آن به هزل و هجو و فكاهه چيست؟ چگونه مي شود در يك متن يا فيلمنامه، خنده آفريني كرد؟ آيا حافظ هم در غزل هاي عارفانه و عاشقانه اش طنزآوري كرده است؟ چه كنيم تا مثل كيومرث صابري (گل آقا) طنز هايمان خواندني و ماندني شود؟ و...» پاسخ دهد.
زرويي نصرآباد همچنين با مروري بر آثار برخي از طنزپرازان معاصر در بخشي مفصل، به آثار كيومرث صابري فومني
(گل آقا) پرداخته است. دو فصل پاياني اين كتاب نيز به مقالاتي با نام «يادي از مرتضي فرجيان» و «محمد قاضي» اختصاص يافته است.
¤ حاجي زرافشان را بهتر بشناسيم
كتاب «حاجي زرافشان» بيشتر پيرامون خاطرات خواندني زرافشان از سالها عكاسي در ميادين ورزشي است كه با اظهارات و طرح خاطرات چهره هاي مختلف كشور بويژه چهره هاي سرشناس ورزش درباره زرافشان همراه شده است.
زرافشان در اين كتاب همچنين به نقل خاطرات و داستانهايي واقعي از زندگي اش، مصائب و مشكلات كار عكاسي، روايت هايي از تهران قديم، دوستي و همكاري با چهره هاي بزرگ ورزشي از جمله جهان پهلوان تختي و ... پرداخته است. سيد محمد سعيد مدني، مولف اين كتاب است كه پيش از اين «داستان ايرج» و «ورزش و پهلواني در شاهنامه» را در كارنامه تاليفات خود ثبت كرده است. خواندن اين كتاب 176صفحه اي براي عكاسان خبري و چهره هاي ورزشي توصيه مي شود. كتاب با قيمت 2200 تومان منتشر شده است.

 



بوي بارون

چنان كه دست گدايي شبانه مي لرزد
دلم براي تو اي بي نشانه مي لرزد
هنوز كوچه به كوچه، حكايت از مردي ست
كه دست بسته او عاشقانه مي لرزد
چه رفته است به ديوار و در كه تا امروز
به نام تو در و ديوار خانه مي لرزد
چه ديده در كه پياپي به سينه مي كوبد؟
چه كرده شعله كه با هر زبانه مي لرزد؟
هنوز از آنچه گذشته است بر در و ديوار
به خانه چند دل كودكانه مي لرزد
دگر نشان مزار تو را نخواهم خواست
كه در جواب، زمين و زمانه مي لرزد
ز من شكيب مجو، كوه صبر اگر باشم
همين كه نام تو آرند شانه مي لرزد

ميلاد عرفان پور

 



گردش گودري

دارم مي روم
براي دلت كه از ما گرفته، نماز ايات بخوانم؟
*
از دماغم خون فواره مي زند
يك ايده بزرگ را در فكرم، كشتم!
*
روزهاي بدون تو را هرگز نخواهم شمرد
تا هميشه فكر كنم همين ديروز بود...
*
براي هر كسي توي زندگيش
يك نفر هست كه...نيست!
*
اينجا مهم نيست كجاست
همه جا، بدون تو، دور است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14