(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 30 مرداد 1390- شماره 20005

نگاهي به برنامه تلويزيوني «از تو مي پرسند»
روشي متفاوت براي ترويج انديشه هاي بزرگان
بررسي تطبيقي فيلم «سخنراني پادشاه» با وضعيت امروز غرب
تنفس مصنوعي سينمايي به ديكتاتورهاي بحران زده



نگاهي به برنامه تلويزيوني «از تو مي پرسند»
روشي متفاوت براي ترويج انديشه هاي بزرگان

هاجر ياراحمدي
ترويج تفكر انديشمندان با استفاده از تكنيك هاي مختلف رسانه اي يكي از نيازهاي روز جامعه كنوني ما به شمار مي آيد. اگر اين مهم با موضوعات حوزه هاي مختلف اجتماعي همسو باشد، شامل عنصر مهمي به نام تاثيرگذاري بر مخاطب خواهد بود. خواه جامعه هدف محدود بوده يا طيف وسيعي از مخاطبان را دربرگيرد.
يكي از برنامه هايي كه از اين تكنيك استفاده كرده برنامه تلويزيوني «از تو مي پرسند» است كه در قالب جديد و با استفاده از تكنيك هاي بصري متنوع سعي در برآوردن اين نياز جامعه و ترويج انديشه هاي استاد مرتضي مطهري دارد. از جمله نقاط قوت اين برنامه مي توان به استفاده از شكل جديد ارائه مطلب در قالب مسابقه اشاره نمود كه خوراك فرهنگي مورد نظر خود را با يك ساختار كاملا نو به مخاطب عرضه مي كند. وجود چنين برنامه هايي علاوه بر غني سازي اوقات فراغت جوانان باعث انس هر چه بيشتر آنان با كتب و تفكر شهيد مطهري مي شود. و اين يكي از موضوعاتي است كه تاكنون كمتر به اين شكل به آن پرداخته شده است.
رويكرد جالب و جديد اين برنامه در زمينه استفاده از نرم افزارهاي به روز نيز يكي از نكات قابل بيان در مورد اين برنامه است. نوع نگاه و تفكري كه در پس آثار استاد مطهري قرار دارد علي رغم زمان نگارش آن بسيار مدرن بوده و مختص جوامع امروزي نيز هست. لذا ترويج و تاكيد بر مطالعه آثار اين شهيد گران قدر از ملزومات جامعه به شمار مي آيد. «از تو مي پرسند» علاوه بر معرفي آثار شهيد مطهري به علت ساختار مسابقه گونه اش باعث كنجكاوي و مداقه بيشتر خوانندگان نسبت به اين آثار مي شود. در ساخت آثار تلويزيوني براي انديشمندان بايد جذابيت هاي بصري متناسب نيز در نظر گرفته شود. از جمله اين جذابيت ها مي توان به المان هاي ديداري، موسيقي، سطح گرافيك بالاي آثار و... اشاره نمود كه تا حد امكان سليقه عموم مردم برآورده شود و در اين برنامه تا حد زيادي به آن توجه شده است. يكي ديگر از مواردي كه به اين برنامه شكل متفاوتي داده اين است كه در آن مجري حضور ندارد و تنها يك نريتور، متن را مي خواند. تهيه چنين برنامه هايي تا حد زيادي موثر بوده و قابل تقدير است. چرا كه همان طور كه گفته شد از ساختار جديدي بهره مي گيرد و با تصويرسازي و گرافيك متحرك و قوي و همچنين تقارن سؤالات مطرح شده با مناسبت هاي تقويمي فضاي بسيار لطيفي را براي پيش برد ساختار محتوايي برنامه ايجاد نموده است كه تلفيق مناسب آن با موسيقي نيز بر جذابيت هاي آن مي افزايد. در اين برنامه طرح هاي قابل توجه و زيبايي نيز ترسيم شده كه به نوبه خود قابل توجه است. در پايان، نكته اي كه در اين برنامه به طور هوشمندانه اي از آن استفاده شده است به كار بردن صداهاي جوان براي خواندن نريشن برنامه و خواندن سؤالات آن است كه باعث كشش مخاطب به سمت اين برنامه مي شود.
البته همكاري شبكه هاي مختلف تلويزيوني براي پخش اين برنامه در ساعات مختلف روز نيز كمكي است كه از سوي سيما به آن مي شود تا هر چه بيشتر و بهتر ديده شود. آنچه به نظر مي رسد اين است كه صداوسيما در اين بسيج رسانه اي موفق عمل كرده و تا حد زيادي در نزديك كردن اين برنامه به هدف و غايت مورد نظرش كوشيده است.
ولي نكته اي كه ذكر آن در اينجا ضروري به نظر مي رسد اين است كه شناساندن هر چه بهتر استاد مطهري به نسل جديد و تبيين انديشه هاي وي براي آنان امر خطيري است و اقداماتي فراتر از آنچه هست را مي طلبد چرا كه تفكر نهفته در وراي كتابهاي اين استاد شهيد بسيار عميق و انديشه وي جهاني است. لذا ساخت برنامه هاي بيشتري با اين مضمون ضروري است. حتي اگر از لزوم راه اندازي پروژه اي بسيار ويژه و خاص با مضمون كتب استاد مطهري و با هدف ترويج تفكر و انديشه هاي وي سخن بگوييم حرفي به گزافه نزده ايم. انديشه هاي اين استاد به عنوان يكي از روشنفكران و انديشمندان انقلاب اسلامي يك انديشه فراگير و جهاني است.
اي كاش تجربه «از تو مي پرسند» درباره ديگر انديشمندان انقلاب نيز تكرار شود.

 



بررسي تطبيقي فيلم «سخنراني پادشاه» با وضعيت امروز غرب
تنفس مصنوعي سينمايي به ديكتاتورهاي بحران زده

آرش فهيم
اين هم از شگفتي هاي دنياي سينما و سينماي دنياست؛ هنوز چند ماهي از انتخاب يك فيلم درباره حكومت سلطنتي انگلستان در جشنواره فيلم اسكار نگذشته كه ناگهان همين سلطنت با بحراني كم نظير روبه رو شده است. بحراني كه شايد از موضوع محوري و موتور اصلي درام فيلم بسيار پيچيده تر باشد.
گويي آكادمي اسكار و سياستگذاران آمريكايي آن احتمال مي دادند كه متحد اصلي كشورشان به زودي تبديل به يكي از مراكز قيام محرومان آگاه عليه نظام سرمايه داري خواهد شد. به همين دليل نيز فيلم «سخنراني پادشاه» را با سه جايزه بهترين فيلم، بهترين كارگرداني و بهترين بازيگر مرد، در هشتاد و سومين دوره مراسم اسكار در سال 2011 به جهانيان معرفي كردند. آن هم در شرايطي كه اين فيلم انگليسي رقباي آمريكايي بسيار قدرتمندتري داشت. اما طبق روال چند سال اخير در مراسم اسكار، مسائل سياسي و منافع بين المللي آمريكا و همياران جنگ طلبش بر ساير شاخص ها و معيارهاي آكادمي اسكار غلبه داشت.
چنان كه فيلم «سخنراني پادشاه» به كارگرداني تام هوپر در تاريخ سينما از نظر هنري و تكنيكي جايگاه چندان معتبري نخواهد داشت. بدون شك تحليلگران و مورخان آينده سينما به اين فيلم تنها به خاطر برگزيده شدن در مراسم اسكار اعتنا خواهند كرد. مثل برگزيدگان چند دوره اخير اسكار، «سخنراني پادشاه» نيز فيلم چندان به يادماندني و خاطره انگيزي نيست. فيلمي است با داستان واقعي اما بدون كمترين تعليق و كشمكش. ساختار دراماتيك فيلم هم بيشتر متكي به شخصيت پردازي و اجراي اين شخصيت ها توسط بازيگران است. فضايي تئاتري بر كل فيلم سايه افكنده و كشش چنداني در آن پديدار نيست.
اما مهم ترين ويژگي اين فيلم كه مي تواند براي همه سينماگران جهان و به خصوص هنرمندان سينماي كشور ما درس آموز باشد، به روز بودن فيلم است.
«سخنراني پادشاه» يك درام تاريخي است، اما مانند ساير فيلم هاي تاريخي سينماي مغرب زمين، در واقع آيينه اي است براي بازخواني وضعيت امروز غرب. همچنان كه موضوع فيلم درباره بحران زدگي سلطنت انگليس در يك شرايط تاريخي بسيار حساس است؛ دوره اي كه دوك يورك (جورج ششم) به خاطر مرگ پدرش و رد صلاحيت برادر بزرگ ترش به دليل زير پا گذاشتن مقررات سلطنتي به پادشاهي مي رسد. او در آستانه آغاز جنگ جهاني دوم، رياست حكومت بريتانيا را برعهده مي گيرد و بايد اين كشور را در جنگ پيش رو پيروز كند. اما او در شرايطي كه بايد مهم ترين فرمان ها را بدهد و پرشورترين سخنراني ها را انجام دهد دچار مشكل لكنت زبان است! با اين حال دوك يورك با تلاش بسيار و همكاري يك پزشك استراليايي به نام دكتر ليونل لوگ بر اين ضعف غلبه مي كند و پيروز مي شود.
محور اصلي درام فيلم «سخنراني پادشاه» كه آن را بسيار به روز و قابل تطبيق با مسائل كنوني جهان غرب كرده، بحران زدگي و نجات از بحران است. در واقع، لكنت زبان جورج ششم، استعاره اي است از وضعيتي كه در حال حاضر دولت هايي چون آمريكا، انگليس، رژيم صهيونيستي و ساير متحدان آنها بدان گرفتارند.
شايد مهم ترين تفاوت بحران كنوني دولت هاي غربي با آن زمان، بيداري ملت هاي تحت سلطه است. نمونه چنين بحراني براي غرب، در خاورميانه و خود كشور انگستان جريان دارد و هر روز بر مشكلات نظام سلطه جهاني مي افزايد. در اين روايت سينمايي دو بحران به موازات يكديگر ترسيم شده اند؛ همچنان كه دوك (جرج ششم) با بحران لكنت زبان مواجه است، كشور و جامعه او نيز مبتلا به جنگ و از دست دادن پادشاه مي شوند و در نهايت، هر دو ابتلا درمان مي شوند؛ شاه جوان انگليسي بر لكنت زبان خويش غلبه مي كند و در عرصه همگاني نيز كشور او اعتماد به نفس و اتحاد لازم را به دست مي آورد.
نكته قابل توجه، نحوه به نمايش درآمدن خاندان سلطنتي انگليس در اين فيلم است. برخي اين نوع نمايش را هجوآميز توصيف كرده و حتي ابراز شگفتي كردند از اين كه سينماي انگليس فيلمي تمسخرآميز را درباره نظام پادشاهي اين كشور ساخته است. اين در حالي است كه اين تصوير كاملا برعكس اين تصور است. يعني تصويري كه از سلطنت بريتانيا در اين فيلم ديده مي شود بسيار موجه و مثبت است. به خصوص جرج ششم كه پادشاهي بامرام انسان دوستانه و برخوردار از بزرگ منشي معرفي مي شود. او هيچ تمايلي به قدرت و پادشاهي ندارد و صرفا به خاطر نجات مردم كشورش اين مسئوليت مهم را برعهده مي گيرد. جرج ششم به عنوان حاكمي مردمي و مردم دوست، خانواده گرا و بي علاقه نسبت به شكوه و جلال پادشاهي به تصوير كشيده شده است. حاكمي كه با وجود مظلوميت و تواضع فراوان و همچنين يك نقطه ضعف بزرگ، سرانجام سربلند مي شود و سرافرازي و افتخار مردم كشورش را به ارمغان مي آورد. در اين روزگار كه اعتبار و شخصيت حكومت انگلستان - مانند ساير دولت هاي غربي- به شدت مخدوش شده و مردم جهان از اين حاكمان تصويري منفي يافته اند، فيلمي مانند «سخنراني پادشاه» در پي بازسازي چهره مخوف اين حكومت و حكومت هاست. به بياني بهتر، اين فيلم نوعي تنفس مصنوعي سينمايي به ديكتاتورهاي بحران زده جهان است.البته اين طبيعي است كه اسكار به عنوان يكي از مكانيزم هاي عملياتي ساختن سياست هاي فرهنگي آمريكا، در اين عرصه از همپيمان جهاني خود يعني انگلستان حمايت كند. به هر حال امروز دو دولت ايالات متحده و بريتانيا در ميدان هاي مختلفي از جمله اشغال عراق و افغانستان، حمايت از رژيم صهيونيستي، مقابله با خيزش اسلامي ملت ها، مبارزه با ايران و اسلام انقلابي و تقابل با امواج شكننده اقتصادي با يكديگر متحد هستند. بنابراين خيلي طبيعي است كه يك فيلم انگليسي و به بيان بهتر، فيلمي در تقديس نقش سلطنت بريتانيا در ايستادگي تاريخي غرب در مقابل بحران ها از سوي آكادمي اسكار و دستگاه سينمايي آمريكا مورد تجليل قرار گيرد.
علاوه بر اين نكات، با اندكي تعمق بر اين فيلم مي توان اين برداشت را هم داشت كه فيلم «سخنراني پادشاه» در واقع حكايت امروز خود دولتمردان آمريكايي است. زيرا در زماني كه فيلم نمايانگر آن است، اين انگلستان بود كه به عنوان قدرت برتر و اول جهان شناخته مي شد. اما حالا اين آمريكاست كه توانسته اين جايگاه را تصرف كند. يعني به نوعي موقعيتي كه در فيلم براي انگلستان در آن زمان به تصوير كشيده شده است، درست مثل موقعيت كنوني آمريكا در نظام بين الملل است. اتفاقا وضعيت امروز آمريكا از نظر بحران زدگي نيز قابل مقايسه با آنچه در فيلم به نمايش درآمده نيز هست. حتي لكنت زبان مرد اول سياست انگليس در اين فيلم را با ناتواني امروز دولتمردان آمريكا با تجزيه و تحليل شرايط جهاني و همچنين برقراري ارتباط با مردم رو به بيداري جهان مي توان مقايسه كرد. زيرا زبان از يك طرف مترادف تفكر شناخته مي شود و از طرف ديگر ابزاري براي ارتباط با ساير انسان هاست. از همه مهم تر اينكه آمريكا و همراهان غربي اش در حال حاضر از ابزارهاي ارتباطاتي براي هجوم نرم به سايرين استفاده مي كنند. اين موضوع نيز در فيلم به شكل نمادين بروز يافته است. يعني مي توان نام سخنراني پادشاه را استعاره اي از جنگ نرم ارباب جهان ترجمه كرد.
آنچه بيش از هرچيز ديگر، رويكرد سياسي و همخواني فيلم «سخنراني پادشاه» با منافع و مقاصد جنگي آمريكا را روشن مي كند، سكانس پاياني فيلم است. آنجا كه جرج ششم با غلبه بر مشكل لكنت زبان (عبور از بحران) نطق ورود انگلستان به ميدان جنگ جهاني دوم را جاري مي سازد.اتفاقي كه در جهان واقعي جز نكبت و كشتار و تباهي براي كشورهاي درگير آن جنگ از جمله ملت انگليس در پي نداشت. اما در اين فيلم به عنوان يك نقطه اميد و پيروزي به نمايش درآمده. به همين دليل فيلم «سخنراني پادشاه» را در واقع بايد يك فيلم جنگ طلب و در راستاي توجيه جنگ افروزي دولت هاي غربي دانست. به خصوص اينكه در اين سكانس، پادشاه بريتانيا جملاتي را بر زبان مي آورد كه درست مانند توجيهات امروزين حمله به كشورهاي ديگر و قتل و غارت مردم سرزمين هاي مظلوم و بي دفاع است. به ويژه اين سخن كه: «ما سعي كرديم يك راه حل صلح جويانه پيدا كنيم تا اختلافات بين ما و آنها (دشمنان) حل شود، اما بيهوده است و ما به جنگ مجبور شده ايم.»به اين ترتيب، «سخنراني پادشاه» را مي توان يك مانيفست براي توجيه جنگ طلبي غرب نيز به شمار آورد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14