(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 30 مرداد 1390- شماره 20005

چراغ راه
حكايت خوبان
توبه ،راهكار مقابله با يأس و نااميدي
مانع نزول عذاب الهي (سلوك عارفانه)
امير مؤمنان(ع) هارون پيامبر(ص)
بررسي اهميت و فضيلت دعا در سحر شب قدر
دعا، پنجره اي به سوي خدا
محبت علي(ع) و جاذبه هايش



چراغ راه

خبيث ترين مردم
قال الامام علي (ع) شرار كم المشاؤون بالنميمه ، المفرقون بين الاحبه؛ المبتغون للبراء المعايب.
امام علي (ع) فرمود: خبيث ترين شما مردم كساني هستند كه در ميان افراد سخن چيني مي كنند، و در بين دوستان تفرقه و جدايي مي اندازند، و به اشخاص پاكدامن، لكه ننگ و عيبي را نسبت مي دهند و تهمت مي زنند. (1)
1-وسايل الشيعه، ج 8، ص 617

 



حكايت خوبان

درك ليله القدر
امام صادق (ع) مي فرمايد: از پيامبر (ص) از ليله القدر سؤال شد. پيامبر (ص) به حالت خطابه ايستاد و پس ازحمد و ثناي الهي فرمود: اما بعد: به راستي شما كه از ليله القدر از من مي پرسيد، من راز ليله القدر را نپوشاندم، زيرا من به علم آن گاه نبودم، اي مردم بدانيد هر كس ماه رمضان بر او وارد شد، و او صحيح و سالم و متعهد باشد، پس روزهاي آن را روزه و شبهاي آن را به ورد و ذكر (نماز شب و مناجات، تلاوت قرآن) مشغول باشد و نمازهاي واجب و نمازهاي وارده در آن را مواظبت بنمايد و نماز جمعه را حضور پيدا كند، و به مراسم صبح عيد فطر توفيق يابد. به تحقيق كه ليله القدر و فضيلت بزرگش را دريافته است، و به پاداش ها و جوايز خداوند دست يافته است. (1)
1-محجه البيضاء ج 2، ص 421

 



توبه ،راهكار مقابله با يأس و نااميدي

پرسش:
براي غلبه بر روحيه يأس و نااميدي ساز وكار توبه تا چه اندازه مي تواند تاثيرگذار باشد لطفاً به نحو اجمال پاسخ دهيد؟
پاسخ:
سازو كار توبه اساساً براي كساني است كه به ورطه خطا، انحراف و سقوط افتاده اند و راهكاري را براي نجات خود جست وجو مي كنند. بنابراين يكي از مهم ترين راههاي كسب اميدواري و غلبه بر روحيه يأس و نااميدي،توبه و بازگشت به خداست. چه بسا افرادي با مرور پرونده سياه سابق خود، احساس شرمساري مي كنند،به خصوص زماني كه گناهان سنگيني مرتكب شده باشند. دراين صورت زنجير اعمال گذشته كه بر دست و پاي آنها بسته شده وشكنجه هاي وجدان و افكار يأس آور كه چون كابوسي وحشتناك بر روح شان سايه افكنده، مشكلات روحي زيادي را براي اين دسته پديد مي آورد.
اسلام فراسوي گناه كاران، روزنه اي از اميد گشوده و براي جدا شدن از گذشته و آغاز زندگي جديد و حتي تولدي ديگر، توبه را پيشنهاد كرده است. اين روش و سازوكار به همه نويد مي دهدكه راه توبه به روي همه باز است. قرآن مجيد در سوره زمر آيه 53 مي فرمايد:
«قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله، ان الله يغفرالذنوب جميعاً.
اي پيامبر! به بندگان گناه كار كه برخود ستم كرده اند، بگو از رحمت خداوند نااميد نشوند كه خدا همه گناهان را مي آمرزد. آيه فوق گسترده ترين آيه قرآن است كه شمول آن، هرگونه گناه را دربرمي گيرد و به همين دليل از اميد بخش ترين آيات توبه محسوب مي شود.
باز آي، باز آي هر آن چه هستي باز آي
گركافر و گبرو بت پرستي باز آي
اين درگه ما، درگه نوميدي نيست
صد بار اگر توبه شكستي باز آي
ازمنظر اسلام، براي توبه، واسطه اي لازم نيست، هرگناه كاري بدون اقرار به گناه خود نزد ديگري در هر شرايطي و درهر زمان و مكاني، با اظهار ندامت و پشيماني و عزم بر ترك گناه، مي تواند از خداوند طلب مغفرت كند. دراين صورت با بهره مندي از عفو الهي چنان پاك مي شود كه گويي هرگز گناهي مرتكب نشده است. امام صادق (ع)مي فرمايد:«التائب من الذنب، كمن لاذنب له» توبه كننده واقعي مانند كسي است كه اصلاً گناهي نكرده است. (سفينه البحار، ج 2، ص 223) بنابر اين، بايد گفت: با وجود توبه و استغفار، نااميدي معنا ندارد، امام علي (ع) مي فرمايد: تعجب مي كنم از كسي كه نااميد مي شود و حال آنكه با او استغفار است. (نهج البلاغه، حكمت 48)
آري از مكتبي كه يأس و نااميدي را در رديف گناهان بزرگ به حساب مي آورد (اصول كافي، ج 2، ص 772) و بالاتر از آن دركتاب آسماني اش درحدكفر قرار مي دهد (يوسف -78) بايد انتظار اميدواري هميشگي و دوري جستن از نااميدي داشت. به قول مولوي:
انبيا گفتند نوميدي بد است
فضل و رحمت هاي باري بي حد است
از چنين محسن نشايد نااميد
دست در فتراك اين رحمت زنيد

 



مانع نزول عذاب الهي (سلوك عارفانه)

در معاني الاخبار با سندش از امام صادق(ع) روايت نموده كه فرمود: پدرم اميرالمؤمنين(ع) از رسول خدا(ص) نقل فرمود كه خداي تعالي هنگامي كه ديد مردم شهري در گناهان زياده روي مي كنند و سه نفر از مومنين در ميان آنان است. خداي جل جلاله به آنان ندا مي دهد: «اي كساني كه نافرماني مرا مي كنيد، اگر نبودند در ميان شما كساني از مومنين كه به خاطر جلال من همديگر را دوست مي دارند و با نمازشان زمين و مسجدهاي مرا آباد مي كنند و در سحرها از ترس من استغفار مي كنند، هر آينه عذاب خودم را بر شما فرو مي فرستادم و پروايي نداشتم.» (بحارالانوار، ج 70، ص 381) در همين رابطه شيخ عباس قمي (ره) در منتهي الامال معرب، جلد 2 صفحه 512 نوشته است: بعضي از اصحاب امام رضا(ع) در قم حضور داشتند كه يكي از آنها «زكريابن ادم» بود. وي نامه اي براي حضرت نوشت و پيام داد كه رجال علمي و بزرگان يا پيرمردان قم رحلت كرده اند و من با نسل فعلي مانوس نيستم و مي خواهم اگر اجازه بفرماييد از قم بروم. حضرت به وي فرمودند: «نه، هرگز! تو در قم بمان؛ چون وجود تو براي مردم قم بركت است. خداي سبحان به بركت تو عذاب را از اين مردم برمي دارد، همان گونه كه به بركت قبر پدرم، موسي بن جعفر(ع) عذاب را از اهل بغداد برمي دارد. اين مقام علما و اولياي الهي است كه مشي و حيات و قرارشان بركت است.

 



امير مؤمنان(ع) هارون پيامبر(ص)

خليل منصوري
در بسياري از روايات معتبر از پيامبر گرامي(ص)، نسبت اميرمومنان علي(ع) به پيامبر(ص) همانند نسبت هارون(ع) به موسي (ع) دانسته شده است. در برخي از تعابير درباره امير مؤمنان علي(ع) اين معنا مورد تاكيد قرار گرفته كه سرنوشت اين وصي رسول الله(ص) همانند آن وصي پيامبر خدا يعني حضرت موسي(ع) بوده است.
نويسنده در اين نوشتار با نگاهي به آموزه هاي قرآني بر آن شده تا وضعيت هارون(ع) را در امت يهودي با وضعيت اميرمومنان علي(ع) در امت يهودي مسلك اسلام تبيين نمايد و طابق النعل بالنعل بودن رفتار و انديشه هاي بني اسرائيلي در عصر وصايت را بيان كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
سرنوشت مشترك امتها
انسانها از نظر ساختار، ماهيتي يكسان با تفاوت هاي جزيي دارند. از اين رو در انديشه و رفتار نيز شباهت هاي بسياري را مي توان در ايشان يافت. جوامع بشري نيز به عنوان فرآورده انساني و برآيند آن، از شباهت و تشابهات بسياري برخوردار است. اين گونه است كه سنت ها و قوانين حاكم بر انسانها و جوامع از همانندي و يكساني برخوردار مي شود.
در آموزه هاي قرآني، موضوعاتي به عنوان قوانين و سنت هاي حاكم بر جوامع بشري مطرح شده كه از جمله آنها سنت ابتلاء، سنت تغيير، سنت عذاب و مانند آن است.
در برخي از روايات به موضوع مهم همانندي امت اسلام با امت يهود اشاره شده است. شايد همين تشابه زياد دو امت است كه بخش اعظم آموزه هاي قرآني و گزارش ها اختصاص به يهوديان داده شده و خداوند بسياري از جزئيات اين امت را گزارش كرده و به تحليل و تعليل رفتارها و جريان سنت ها در ايشان پرداخته است.
روايت شده كه پيامبر فرمود: «آنچه در مردم پيشين بوده طابق النعل بالنعل و بدون كم و كاست در اين امت هم مي باشد.» (بحارالانوار، ج 51، ص 252)
و در گفتگوي امام رضا(ع) با مامون آمده است: مامون پرسيد: كه شما درباره رجعت چه مي فرماييد؟ امام (عليه السلام) فرمود: آن، بجا و حق است و در امت هاي پيشين هم بوده است و قرآن مجيد هم بدان ناطق است، و رسول خدا(ص) هم فرموده: هر چه در امت هاي سابق اتفاق افتاده در اين امت نيز اتفاق خواهد افتاد بي كم و كاست، طابق النعل بالنعل و بدون تفاوت. (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 202) حميدي از دانشمندان معروف اهل تسنن در كتاب «جمع بين صحيحين» از ابوسعيد خدري روايت كرده كه پيغمبر فرمود: «هر آينه شما از روش پيشينيان خود، وجب به وجب و ذراع به ذراع پيروي مي كنيد؛ تا بدانجا كه اگر آنان در لانه سوسماري وارد شده باشند شما نيز مرتكب اين كار مي شويد. گفتيم: اي رسول خدا، آيا مراد شما يهود و نصارا هستند؟ فرمود: پس چه كسي را مي گويم.» (صحيح بخاري، كتاب الاعتصام بقول النبي، 9/103- سنن ابن ماجه، باب افتراق الامم، حديث آخر).
زمخشري نيز در تفسير «كشاف» از حذيفه روايت نموده كه پيغمبر(ص) فرمود: شما امت اسلام بعد از من شبيه ترين امتها به بني اسرائيل هستيد و طابق النعل بالنعل از راهي كه آنها رفتند خواهيد رفت تا جايي كه من نمي دانم گوساله پرست هم خواهيد شد؟!
براساس آموزه هاي قرآني، ريشه اين همراهي را بايد در همدلي آنان دانست. خداوند مي فرمايد: «افراد نادان گفتند: «چرا خدا با ما سخن نمي گويد؟ يا براي ما معجزه اي نمي آيد؟» كساني كه پيش از اينان بودند نيز مثل همين گفته ايشان را مي گفتند. دلها و افكارشان به هم مي ماند. ما نشانه هاي خود را براي گروهي كه يقين دارند، نيك روشن گردانيده ايم.»(بقره، آيه 118)
براين اساس، آياتي كه در قرآن درباره اقوام پيشين بويژه بني اسرائيل آمده، تنها گزارش و قصه نيست، بلكه بيانگر اموري است كه امت اسلام نيز دچار آن خواهد شد. بنابراين، لازم است به گونه اي عمل كند كه دچار غضب الهي نشوند، چنانكه بني اسرائيل يا امت هاي ديگر شدند. (بقره، آيات 61 و 90؛ آل عمران، آيه 112)
منزلت اميرمؤمنان(ع) هارون پيامبر(ص)
در روايات معتبر بسيار كه شيعي و سني آن را نقل كرده اند، پيامبر(ص) بارها به اشكال گوناگون، اميرمؤمنان علي(ع) را هارون موسي(ع) معرفي مي كند. از جمله در حديث معروف منزلت مي فرمايد: انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي؛ تو براي من در مقام و منزلت هارون براي موسي هستي جز اينكه بعد از من پيغمبري نخواهد بود.
اين حديث در منابع اهل سنت نيز آمده است. از جمله در كتاب فضائل الصحابه از صحيح البخاري در حديث شماره 3503 آمده است: «حدثني محمد بن بشار حدثنا غندر حدثنا شعبه عن سعد قال: سمعت ابراهيم بن سعد عن ابيه قال: قال النبي(ص) لعلي: اما ترضي أن تكون مني بمنزله هارون من موسي.»
همچنين در «كتاب فضائل الصحابه » صحيح مسلم، در حديث شماره 2404 نيز آمده است: «قال رسول الله(ص) لعلي: انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي» همچنين مي توان به كتب ديگري چون «كتاب المناقب»، سنن الترمذي، حديث 4237، 0337، 1373، «كتاب المقدمه »، سنن ابن ماجه، الحديث 012 و 621؛ مسند، احمد ابن حنبل، 971/1 و 833/3؛ مناقب، ابن حنبل، حليه الاولياء، حافظ ابو نعيم اصفهاني، 591/7؛ تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، 432/1، 420/4، 292/9؛ كنزل العمال في سنن الاقوال و الافعال، متقي هندي، 1155/21 به بعد اشاره داشت كه به اين حديث پرداخته اند.
در روايات آمده است هنگامي كه پيامبر اسلام براي جنگ تبوك از مدينه حركت مي كرد، علي(ع) را براي رسيدگي به كارهاي مسلمانان به جاي خود منصوب كرد. علي به محمد گفت: «مرا ميان زنان و كودكان مي گذاري؟» و محمد بدو پاسخ داد: «آيا راضي نيستي كه براي من به منزله هارون براي موسي هستي؟»
حديث منزلت كه قطعيت صدور آن مورد اعتراف بزرگان علماي اسلام و ثقات محدثين شيعي و سني است نزد شيعيان بر تقدم و افضليت علي بر ساير صحابه دلالت مي كند. اين حديث به اسناد معتبر از علي(ع) و عمر بن الخطاب و سعدبن ابي وقاص و معاويه و ابوسعيد خدري و ام سلمه و اسماء بنت عميس و ساير ياران پيامبر اسلام(ص) روايت شده و چنانكه گفته شد در صحاح و مسانيد عمده چون صحيح بخاري و صحيح مسلم و صحيح ابن ماجه و سنن بيهقي و مانند آن ثبت است.
پيامبر(ص) همچنين در جاهاي مختلف از اخوت خود با اميرمؤمنان علي(ع) سخن به ميان مي آورده و گاه نسبت خود و او را با امت، نسبت پدري دانسته و مي فرمايد: انا و علي ابوا هذه الامه؛ من و علي پدران اين امت هستيم. (بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج63، ص5 و 572؛ مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، ماده اب)
خداوند نيز به صراحت و بدون هيچ پرده پوشي، ايشان را نفس و جان پيامبر(ص) معرفي مي كند. (آل عمران، آيه 16) بنابراين، حتي مي توان به يك معنا گفت كه نسبت ميان پيامبر(ص) و علي(ع) قوي تر از نسبت موسي(ع) و هارون(ع) است.
اگر براساس روايات به همان نسبت هاروني بسنده كنيم، بايد به قرآن مراجعه كرده و دريابيم حضرت هارون(ع) چه منزلت و مقامي در دستگاه پيامبري حضرت موسي(ع) داشته است.
منزلت حضرت هارون(ع) در قرآن
هارون(ع) براساس آيات و روايات، فرزند عمران و برادر بزرگ موسي(ع) از طرف پدر و مادر بود. او يكي از پيامبران بني اسرائيل بود و به جهت داشتن فصاحت و بلاغت در كلام و وجاهت در ميان مردم بنا به درخواست حضرت موسي(ع) از طرف خداوند به ياري و همكاري با موسي(ع) مأمور گرديد. هر دو با هم به نزد فرعون رفتند و او را به خداپرستي دعوت كردند و بني اسرائيل را از مصر نجات بخشيدند و به جانب سرزمين مقدس سوق دادند.
هارون(ع) جانشين موسي(ع) در زمان رفتن آن حضرت(ع) به ميقات در كوه طور سينا بود. پيامبران بني اسرائيل از صلب او بودند. حضرت هارون(ع) سه سال قبل از موسي(ع) وفات كرد. (اعلام القرآن، شبستري، ص 6001؛ دانشنامه قرآن، خرمشاهي، ج2، ص 0332)
براساس آموزه هاي قرآني، وي پيامبر تابع حضرت موسي(ع) بود و مي بايست تحت ولايت موسي(ع) عمل مي كرد، لذا همواره دوشادوش حضرت موسي(ع) در همه مواقع حساس حضور داشت. (طه، آيات 40 تا 64 و نيز 87 تا 49؛ شعراء، آيات 10 تا 71؛ مؤمنون، آيات 45 تا 74؛ اعراف، آيات 148 و 051 و آيات ديگر)
قرآن نسبت هارون با موسي(ع) را در آيات گوناگون در امور و موضوعاتي چون برادري (مائده، آيه 52، اعراف، آيه 111 و 151؛ مؤمنون، آيه 54؛ شعراء، آيه 31 و آيات ديگر)، قوت و پشتگرمي (طه، آيه 23)، شريك در نبوت و رسالت و مأموريت (طه، آيه33)، وزارت (طه، آيه 92؛ فرقان، آيه 53) و خليفه (اعراف، آيه 241) اعلام مي كند.
براساس حديث منزلت و احاديث ديگر، امير مؤمنان(ع) نسبت به پيامبر(ص) از همين منزلت برخوردار بود و تنها موردي كه در آن استثنا شده اين است كه حضرت اميرمؤمنان علي(ع) نبوت ندارد، ولي اين بدان معنا نيست كه شريك در مأموريت نيست و شراكت ايشان به اشكال ديگر مورد اثبات قرار گرفته است؛ زيرا مقامي كه اميرمؤمنان علي(ع) از آن برخوردار است، فراتر از شراكت در نبوت مي باشد؛ چرا كه براساس صراحت آيه16 سوره آل عمران، آن حضرت نفس و جان پيامبر(ص) است. از اين رو از ابعاد ديگر شخصيت و منزلت، حتي برتر از هارون(ع) مي باشد. اين گونه است كه پيامبر(ص) نور خويش با نور علي(ع) را يكي مي داند. (احقاق الحق، ج5، صص 250-942؛ بحارالانوار، ج25، ص21، ح43) و بيان مي كند كه از وحي هر آنچه خود مي بيند و مي شنود، حضرت اميرمؤمنان علي(ع) مي بيند و مي شنود. آن حضرت(ع) اين مطلب را در نهج البلاغه اين گونه نقل مي كند: «به راستي من فرياد شيطان را هنگام نزول وحي بر پيامبر(ص) مي شنيدم... پس آن حضرت(ص) به من فرمود: تو آنچه من مي شنوم مي شنوي و آنچه را كه مي بينم مي بيني الا اينكه تو پيامبر نيستي ولي وزير من هستي. (نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 432 (قاصعه)، ص 218؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 13، ص 791)
براساس آنچه گفته شد مي توان اين مطلب را به وضوح دريافت كه حضرت اميرمؤمنان علي(ع) برادر، شريك در امر، قوت و پشتگرمي، وزير و خليفه پيامبر(ص) است.
استضعاف هارون(ع)، از سوي يهود
خداوند در آيات 149 و 051 سوره اعراف به شيوه برخورد امت يهود و بني اسرائيل با حضرت هارون(ع) هنگام اعلام خلافت آن حضرت(ع) مي پردازد و مي فرمايد: «با موسي، سي شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر تمام كرديم. تا آن كه وقت معين پروردگارش در چهل شب به سر آمد و موسي هنگام رفتن به كوه طور به برادرش هارون گفت: «در ميان قوم من جانشينم باش، و كار آنان را اصلاح كن و راه فسادگران را پيروي مكن.» و چون موسي، خشمناك و اندوهگين به سوي قوم خود بازگشت، گفت: پس از من چه بد جانشيني براي من بوديد! آيا بر فرمان پروردگارتان پيشي گرفتيد؟ و الواح را افكند و موي سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود كشيد. هارون گفت: «اي فرزند مادرم، اين قوم، مرا ناتوان يافتند و چيزي نمانده بود كه مرا بكشند، پس مرا دشمن شاد مكن و مرا در شمار گروه ستمكاران قرار مده.»
در اين آيات به روشني بيان شده كه يهوديان با خليفه به حق پيامبرشان چگونه برخورد كردند و او را به استضعاف كشاندند و اجازه ندادند تا به خلافت بپردازد؛ بلكه به جاي پيروي و اطاعت از خليفه خدا و رسول، به دنبال سامري و گوساله اش رفتند و گمراه شدند. (اعراف، آيه 841 و آيات ديگر قرآن)
در روايات بسياري اين معنا بيان شده كه حضرت علي(ع) در بيان وضعيت خود با امت به وضعيت هارون اشاره مي كند. از جمله اين كه به نزد قبر پيامبر(ص) رفته و گريان به آن حضرت(ص) عرضه مي دارد: اين قوم مرا ضعيف شمردند و نزديك بود كه مرا بكشند.
پيامبر به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهي كرد و فرمود: اي سلمان! خدا را شاهد مي گيرم افرادي كه با اينان بجنگند با من جنگيده اند، افرادي كه با اينان روي صلح داشته باشند با من صلح كرده اند، بدانيد كه اينان در بهشت همراه منند.
سپس پيامبر(ص) نگاهي به علي(ع) كرد و فرمود: اي علي! تو به زودي پس از من، از قريش و متحد شدنشان عليه خودت و ستمشان سختي خواهي كشيد. اگر ياراني يافتي با آنان جهاد كن و به وسيله موافقينت با آنان بجنگ و اگر كمك كار و ياوري نيافتي صبر كن و دست نگه دار و با دست خويش خود را به نابودي مينداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسي هستي، هارون براي تو اسوه خوبي است، به برادرش موسي گفت: ان القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني؛ اين قوم مرا ضعيف شمردند و نزديك بود مرا بكشند. (كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص 965، انتشارات هادي- قم، الطبعه الأولي، 5041 هـ.)
امت اسلام با انتخاب خلافت سامري و امامت وي از پذيرش انتخاب وصي رسول الله(ص) سرباز زدند و گرفتار همان ارتدادي شدند كه خداوند از آن بيم داده بود. (آل عمران، آيه 441) اين گونه بود كه آنان هم همانند بني اسرائيل غضب خدا را به جان خريدند و ذليل و خوار شدند. (بقره، آيات 16 و 09؛ آل عمران، آيه 211)
اينها تنها گوشه اي از حقايق قرآني است كه در امت اسلام تكرار شد و سنت خداوندي در حق امت اسلام نيز جاري گشت. باشد از اين امور عبرت گيريم و در تاريخ معاصر دست از ولي الله(عج) و نائب بر حق ايشان برنداريم و دنبال سامري و گوساله پرستي نرويم تا خوار و ذليل در دنيا و گرفتار عذاب الهي در آخرت نشويم.

 



بررسي اهميت و فضيلت دعا در سحر شب قدر
دعا، پنجره اي به سوي خدا

فرشته محيطي
ما همواره نيازهايي داريم كه ناتوان از برآوردن آن هستيم. برخي از نيازها و خواسته هايمان چنان دور از دسترس است كه گاه آن را محال و ممتنع مي شماريم؛ اما بايد دانست اگر خواسته هاي ما خواسته هاي معقولي باشد، مي توان آن را از دايره محال و ممتنع بيرون آورد و تحقق آن را به چشم ديد.
ماه رمضان همچنان كه بهار قرآن و كارگاه تقواست، ماه نيايش و دعا نيز هست. نويسنده در اين مطلب بر آن شده تا براساس آيات قرآني، نقش دعا را در زندگي و برآورد آرزوها بيان كند و فرصت استثنايي ماه رمضان را به ياد آورد. با هم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.
دعا، نياز هميشگي انسان
انسان سرشار از نياز است. خداوند در آياتي به فقر ذاتي انسان اشاره مي كند و خود را به صمد و غنا مي ستايد و مي فرمايد: يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله و الله هو الغني الحميد؛ «اي مردم، شما همه به خدا فقير و محتاج هستيد و تنها خداست كه بي نياز و غني با لذات و ستوده است. (فاطر، آيه15)
همين نياز و فقر ذاتي انسان است كه همواره او را متوجه بيرون از ذات خويش مي كند تا به هر شكلي شده، نقص و نيازش را برآورده سازد و كمالي را در خود تحقق دهد. هر انساني به اين فقر و نياز خود، علم شهودي دارد و با مراجعه به نفس خود به سادگي اين را درمي يابد: الانسان علي نفسه بصيره ولو القي معاذيره، انسان به نفس خويش بينايي دارد و هرچند كه بهانه تراشي مي كند و عذر مي آورد. (قيامت، آيات41 و 51)
براين اساس، نياز ذاتي، انسان را به سوي خداوند مي كشاند تا با اتصال به آن غني بالذات از نقص برهد و به كمال بپيوندد. در جست و جوي اين حقيقت هرچند كه گاه به بيراهه و گمراهي مي رود و ديگران را شريك مي نامد و بدانها توسل مي جويد، ولي در مواقع اضطراري و درماندگي به خوبي درمي يابد كه تنها اوست كه قادر مطلق و تواناي كل است. لذا با خلوص و پاكي تمام، دست به دعا برمي دارد و راه رهايي از رنج، درد و بلا را از خدا مي خواهد و خداوند به سبب همين اخلاص و رهايي از غير خدا، به او كمك مي كند و او را نجات مي دهد. (نمل، آيه26؛ يونس، آيات22 و 32 و آيات ديگر)
انسان همه اسباب را براي رهايي از نقص نياز بويژه نيازهاي بزرگ و سخت تحقق، به كار مي گيرد، ولي در نهايت وقتي دستش از همه چيز كوتاه شد، آن گاه به سراغ دعا و نيايش مي رود و همه وجودش را حضور خداوند مي سازد و درش را برهر كس و وسيله ديگري مي بندد و تنها خدا را در خانه دلش مهمان مي كند. در اين حالت خداوند به او پاسخي درخور و شايسته مي دهد و حتي از مرگ حتمي مي رهاند و زندگي دوباره را به او مي بخشد.
بريدن از غير خدا كه علامت اخلاص است، حتي به شكل اضطراري، عامل تحقق معجزاتي در شكل نيايش و دعاست. اگر كسي از غير خدا به سوي خدا فرار كند (ذاريات، آيه05) اين امكان براي اوست كه معجزات را به چشم خويش ببيند، هرچند كه پيامبر و ولي خدا نباشد. مشكل همه انسانها اين است كه در برآورد نيازها و اجابت خواسته هاي خودشان به هر كس و هر چيزي توسل مي جويند جز خداي بي نياز و صمدي كه با يك اخلاص و گريز از غيرخدا، به او كمك مي كند و معجزات و كرامتها را تحقق مي بخشد.
همه انسانها در طول زندگي خويش نيازهاي كوچك و بزرگ و مادي و معنوي دارند، همين نيازهاست كه آنان را به سوي دعا مي كشاند و وقتي همه اسباب مادي و دنيوي را ناتوان مي يابد، دست نيايش به سوي خداوند دراز كرده و مخلصانه از خداوند اجابت دعا و تحقق خواسته هايش را مي خواهد. خداوند نيز به سبب همين خلوص از سر اضطرار هم كه شده به داد او مي رسد و خواسته هايش را اجابت مي كند. (نمل، آيه 26)
زمان دعا
هر زماني براي دعا و نيايش زمان مناسبي است به شرط آنكه انسان نياز ذاتي خود را بداند و صمد را نيز بشناسد. هرگاه اين دو مهم فراهم شد، هم مقتضي موجود است و هم مانع مفقود. به اين معنا كه انسان بايد بداند كه فقير ذاتي است و اين خداوند است كه غني بالذات است و مي بايست همه چيز حتي نمك طعام خويش را از خدا بخواهد. آن گاه است كه خداوند خود هدف و وسيله مي شود و دست نياز بنده اش را رد نمي كند و هر آنچه را خواسته اجابت مي كند.
ما انسان ها هر لحظه به واسطه قيوميت الهي موجود هستيم و اوست كه مقوم ماست. بنابراين، اگر دمي از ما نظر بردارد نيست و نابود مي شويم. پس هر زماني براي ما، زمان نيايش و نياز است؛ زيرا براي وجود خويش به خداوند غني بالذات نيازمند هستيم.
آن خدايي كه بي مزد ومنت، جان را هر دم بر ما ارزاني مي دارد، هر خواسته كوچك و بزرگ ديگر ما را اگر حكيمانه و هدفمند و معقول باشد، برآورده مي سازد؛ زيرا خداوند ذات صمدي است كه بخل نمي ورزد و با بخشش خود چيزي از خزينه اش كم نمي شود. بنابراين، دست نياز ما را به گرمي مي گيرد و پاسخي در خور مي دهد.
با اين همه بعضي از زمان ها به دليل فراهم آوري شرايط مناسب براي ما، از جايگاه خاصي برخوردار است، چرا كه در اين زمان، شرايط براي بريدن از غير و پيوستن به خدا بيش از پيش فراهم است و نوعي اخلاص را در ما زنده و پديده مي آورد. از جمله اين زمانها براساس آموزه هاي قرآني بامدادان و شامگاهان است. (انعام، آيه 25؛ كهف، آيه 82)
البته دعاي نيمه شبي آن هم در نماز، شرايط مناسب تري را پديد مي آورد، زيرا در تاريكي شب، اسباب كمتر ديده مي شود و انسان به جاي اسباب مادي متوجه علت العلل و سبب الاسباب مي شود و به جاي اينكه گرفتار اسباب عادي و طولي و مانند آن شود، به خداوندي كه سبب ساز است، متوسل مي شود و مستقيم به خداوند متصل مي گردد. اين گونه است كه نيايش او، شكل ديگري به خود مي گيرد و استجابت آن را تضمين مي كند. (سجده، آيات 51 و 61)
از نظر قرآن، ماه رمضان ماهي استثنايي و فرصتي بي نظير است؛ زيرا زمان محدوديت و حبس شياطين است. در اين ماه مبارك كه قرآن در آن نازل مي شود، شبها و بويژه سحرهايش، زمان مناسبي است. در اين ماه شب قدر نيز قرار دارد كه ارزش آن بيش از هشتاد سال يعني هزار ماه است (سوره قدر) اين شرايط بسيار آرماني، بهترين فرصت اتصال انسان به خدا و ارتباط مستقيم با اوست. اگر انسان در سحر شب قدر در نماز نيمه شبي، دست نيايش به سوي خداوند دراز كند و از غير بريده و به خدا متصل شود و اين انقطاع را داشته باشد، هر خواسته او اجابت خواهد شد و معجزه هاي بزرگ رخ مي دهد.
از اين رو بارها در روايات از ارزش شب قدر سخن به ميان آمده است. اگر در اين شب همه آسمان و قدسيان به زمين نزول اجلال مي كنند و روح در معيت فرشتگان در خدمت صاحب الزمان(عج) اين خليفه الله مي رود، درهاي آسمان چنان به روي بندگان گشوده است كه اگر در اين شرايط آرماني، دعا در سحر و در نماز نيمه شبي انجام گيرد، استجابت آن حتمي و قطعي خواهد بود، به شرطي كه انسان اخلاص داشته و از همه اسباب انقطاع يابد.(اعراف، آيه 92؛ غافر، آيات 41 و 56)
شب قدر، درهاي گشوده آسمان
در ميان زمانهاي نيايش و استجابت دعا، بهترين زمان همان است كه گفته شد، زيرا در سحر شب قدر ماه رمضان، تمام آسمان گشوده است. البته اين بدان معنا نيست كه در زمانهاي ديگر اين گونه نيست. اگر در آن لحظات ملكوتي تمامي درهاي آسمان به سوي زميني ها گشوده است، در زمانها ديگر پنجره هاي آسماني، همچنان بر روي آسمانيان باز خواهد بود.
تفاوت ميان اين زمانها در اين است كه در ماه رمضان و سحرهايش پنجره ها و درهاي آسمان، بي مزاحمتي از شياطين و جنيان كفر پيشه باز مي باشد و انسان مي تواند خداوند را چنانكه مي خواهد بخواند و استجابت دعايش را بشنود، اما در ماههاي ديگر سال اين پنجره با مزاحمت هاي شياطين باز مي باشد و انسان به سادگي نمي تواند اين ارتباط سالم را بدون نوسانات و افت و خيز دريافت كند.
از نظر قرآن، همه زمانها از جمله اوقات نماز، نيمه شب ها، سحرها، جمعه ها و مانند آن، زمانهاي خوبي براي نيايش است و پنجره آسمان در اين زمانها بر روي نيايشگران باز است؛ اما در ماه رمضان اين پنجره بي مزاحمتي باز است و انسان به دور از وسوسه هاي شياطين مي تواند خواسته هايش را عرضه دارد.
به هر حال، بهترين زمان، زماني است كه همه درهاي آسمان به سوي قدسيان براي نزول به زمين و آسمانيان براي عروج به آسمان گشوده است و آن، زمان نيايش در نماز نيمه شب سحر شب قدر است. باشد از اين فرصت استثنايي و بي نظير كه هر سال يك بار اتفاق مي افتد به خوبي بهره بريم و بزرگ ترين خواسته خويش يعني رسيدن به كمال مطلق و متاله (رباني) شدن را از خدا بخواهيم.

 



محبت علي(ع) و جاذبه هايش

علي(ع) همان كسي است كه در عين اينكه بر افرادي حد الهي جاري مي ساخت و آنها را تازيانه مي زد و احيانا طبق مقررات شرعي دست يكي از آنها را مي بريد اما آنان باز هم از او روي بر نمي تافتند و از محبتشان چيزي كاسته نمي شد. او خود مي فرمايد:
«اگر با اين شمشيرم بيني مؤمن را بزنم كه با من دشمن شود، هرگز دشمني نخواهد كرد و اگر همه دنيا را بر سر منافق بريزم كه مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت، زيرا كه اين حقيقت بر زبان پيغمبر امي جاري گشته كه گفت: يا علي! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمي دارد». (نهج البلاغه، حكمت 42)
علي(ع) معيار فطرتها
علي مقياس و ميزاني است براي سنجش فطرتها و سرشتها. آن كه فطرتي سالم و سرشتي پاك دارد از وي نمي رنجد ولو اينكه شمشيرش بر او فرود آيد و آنكه فطرتي آلوده دارد، به او علاقه مند نگردد ولو اينكه احسانش كند، چون علم جز تجسم حقيقت چيزي نيست.
مردي است از دوستان اميرالمؤمنين، با فضيلت و با ايمان. متاسفانه از وي لغزشي انجام گرفت و بايست حد بر وي جاري گردد.
امير المؤمنين پنجه راستش را بريد. آن را به دست چپ گرفت. قطرات خون مي چكيد و او مي رفت. ابن الكواء خارجي آشوبگر، خواست از اين جريان به نفع حزب خود و عليه علي(ع) استفاده كند، با قيافه اي ترحم آميز جلو رفت و گفت دستت را كي بريد؟ گفت: «قطع يميني سيدالوصيين و قائد الغر المحجلين و اولي الناس بالمومنين علي بن ابي طالب، امام الهدي... السابق الي جنات النعيم، مصادم الابطال، المنتقم من الجهال، معطي الزكاش... الهادي الي الرشاد و الناطق بالسداد، شجاع مكي، جحجاح وفي...» (بحارالانوار، ج 40، ص 281- 282، چاپ جديدو التفسيرالكبير فخر رازي، ذيل آيه 9 سوره كهف)
«پنجه ام را بريد سيد جانشينان پيامبران، پيشواي سفيدرويان قيامت، ذي حق ترين مردم نسبت به مؤمنان، علي بن ابي طالب، امام هدايت... پيشتاز بهشتهاي نعمت، مبارز شجاعان، انتقام گيرنده از جهالت پيشگان، بخشنده زكات... رهبر راه رشد و كمال، گوينده گفتار راستين و صواب، شجاع مكي و بزرگوار باوفا». ابن الكواء گفت: واي بر تو! دستت را مي برد و اين چنين ثنايش مي گويي؟! گفت: چرا ثنايش نگويم و حال آنكه دوستي اش با گوشت و خونم درآميخته است؟! به خدا سوگند كه نبريد دستم را جز به حقي كه خداوند قرار داده است.
اين عشق ها و علاقه ها كه ما اين چنين در تاريخ علي و ياران وي مي بينيم ما را به مسئله محبت و عشق و آثار آن مي كشاند. (منبع: جاذبه و دافعه علي(ع)، شهيد مطهري، ص 40)

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14