(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه اول شهریور 1390- شماره 20006

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
آزادي در منطق نظام اسلامي
ارتباط ولايت با امربه معروف و نهي از منكر

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
آزادي در منطق نظام اسلامي

5. اصول سياست خارجي: عزّت، كرامت
حفظ عزّت و كرامت انقلابي جمهوري اسلامي و ملّت ايران در مناسبات بين المللي، يكي ديگر از نقاط اصلي است. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، تحولي ژرف در ارتباطات بين المللي از دو نظر به وجود آورد:
اول اين كه هيمنه ي دو ابرقدرت آن روز دنيا را در رابطه شان با دولتهاي ضعيف جهان، شكستي سخت داد و ابهتي را كه به مرور در چشم ملّتها و دولتها به دست آورده بودند، به شدت تضعيف كرد.
دوم آن كه به ملّتها دلگرمي و شجاعت بخشيد و جرأت و گستاخي در مقابله با دولتهاي دست نشانده را به آنان تزريق كرد. گرچه اين تأثيرات عميق، بتدريج در جهان ظاهر شد و امروز پس از يازده سال، چهره ي سياسي عالم را دگرگون كرده است، اما همه ي چشمهاي تيزبين، از همان آغاز تشخيص دادند كه با پيروزي اين انقلاب عظيم، عصر جديدي در مناسبات عالم پديد آمده است. اين عصر را بايد «عصر امام خميني» ناميد و ويژگي آن، عبارت است از بيداري و جرأت و اعتماد به نفس ملّتها در برابر زورگويي ابرقدرتها و شكستن بتهاي قدرت ظالمانه و بالندگي نهال قدرت واقعي انسانها و سربرآوردن ارزشهاي معنوي و الهي.
امروز كه با دفن ماركسيسم و تلاشي بلوك شرق و قيامهاي مردمي برضد حكومتهاي استبدادي كمونيست، پيش بيني هاي امام بزرگوار تحقق يافت و يكي از دو ابرقدرت از صحنه ي سياست عالم حذف و به قدرت درجه دوم تبديل گرديده و ابرقدرت ديگر هم از سويي با اوجگيري مقاومتهاي مردمي در بسياري از نقاط عالم، از جنوب و شمال آفريقا و فلسطين اشغالي تا اقصا نقاط شرق آسيا و از سوي ديگر، با گسترش روزافزون فساد و بي ايماني و بي بندوباري، خلأ معنويت و تفكر مكتبي در داخل جامعه ي امريكايي و گسسته شدن رشته ي «مبارزه با كمونيسم» كه همواره سردمداران امريكا مي خواستند با آن، خلأ يك عقيده ي وحدتبخش را در ميان ملّت خود پر كنند و نيز از سوي ديگر، برهم ريختن محاسباتي كه بر روابط اروپا و امريكا حاكم بود، موجب نفوذ دولت امريكا حتّي بر كشورهاي اروپايي مي شد، بشدت احساس خطر مي كند و موقعيت خود را در جهان متزلزل مي بيند.
براي حفظ اين روند روبه اشتعال و تقويت روحيه ي ملّتهاي اصيل و مظلوم، جمهوري اسلامي موظف است كوچك ترين تغييري در چهره ي باصلابت و موضع باعزّت خود در مناسبات بين المللي ايجاد نكند؛ با قلدران، از موضع قدرت و با دولتهاي ضعيف، از موضع حمايت و با ملّتهاي بپاخاسته، از موضع رعايت و هدايت سخن بگويد و عمل كند؛ دولت امريكا را به مثابه ي رأس فتنه و استكبار و رمز غداري و شيطنت و به خاطر ستمش به كشورهاي ضعيف و حمايتش از صهيونيسم غاصب و دشمنيش با بيداري و آزادي ملّتها و خصومت عميق و جنايتبارش با ملّت ايران، محكوم و منفور و مطرود دانسته، هيچ فرصتي را براي افشاي چهره ي تزويرآلود و رسوا كردن آن مدعيان آزادي و غيره و بيان اين حقايق از دست ندهد.
مسأله ي فلسطين، مسأله ي اول بين الملل اسلامي است. امروز كه مبارزات ملّت فلسطين در زير پرچم اسلام، خواب از چشم دولت غاصب صهيونيست و حاميانش ربوده است، بزرگ ترين وظيفه ي ملّت و دولت ما و همه ي ملّتها و دولتهاي مسلمان، حمايت از اين مبارزات است. غده ي سرطاني اسرائيل را تنها از طريق همين مبارزات مي توان ريشه كن ساخت و جهان اسلام را از خطرات مهلك آن نجات داد. سكوت و سازش خيانت آلود بسياري از دولتهاي عربي و حتّي تظاهر بعضي از آنان به بي تفاوتي و عدم حساسيت نسبت به سرنوشت فلسطين، كار را به جايي رسانده است كه دولت غاصب صهيونيست، پس از سالها كتمان و حتّي انكار، اكنون دوباره داعيه ي اسرائيل بزرگ را علناً بر زبان مي آورد و با بي شرمي و وقاحت، نيت پليد غصب سرزمينهاي جديدي از ميهن اسلامي را تكرار مي كند.
بعضي از پادشاهان و رؤساي عرب، به خاطر جلب نظر معبودشان امريكا، حتّي انگيزه هاي عربي و عرق قوميت را كه دايماً از آن دم مي زنند، در برابر اسرائيل به فراموشي مي سپارند و به جاي آن، ميدان مسابقه با اسرائيل در گرفتن كمك از امريكا را هرچه بيشتر گرم مي كنند. اين داغ ننگ را چه كسي از پيشاني ملّت عرب خواهد زدود؟ و آيا جوانان مسلمان بيدار در كشورهاي عربي، اين خيانت را بر خودفروختگان خواهند بخشيد؟!
در نظر اين زمامداران خائن، قوميت و وحدت عربي، فقط هنگامي بايد مورد استفاده قرار گيرد كه امريكا بخواهد از آن در برابر ايران اسلامي و اسلام ناب محمّدي بهره برداري كند. اف بر وجدانهاي خفته و دلهاي ناپاكي كه لطف و عنايت امريكا را به قيمت ازدست دادن همه چيز، هم ثروتهاي خداداد طبيعي، هم شأن و كرامت انساني و ايمان اسلامي و آبرو و اعتبار و تشخص ملّت خود طلب كردند و با كفران نعمتهاي خدا، خود و ملّتهايشان را در سراشيب انحطاط و ابتلا به غضب الهي دچار ساختند. «الم تر الي الّذين بدّلوا نعمت الله كفراً واحلّوا قومهم دارالبوار. جهنّم يصلونها و بئس القرار»22.
6. تحقّق آزادي و اراده ي مردم
تكيه بر مردم و حاكميت اراده و خواست و تشخيص آنان، ركن مهم ديگري است كه روزبه روز بايد تحكيم و تقويت شود. مردم آزاده ي ما، با اراده ي قاطع خود كه از ايمان عميق آنان به اسلام ناشي مي شود، مبارزات را تا پيروزي ادامه داده و جمهوري اسلامي را به وجود آورده و با فداكاري و ايثاري بي نظير، از آن حراست نموده اند و از اين پس هم در همه حال، نظام اسلامي متكي به مردم و متعلق به مردم و در اختيار مردم خواهد بود. مجلس شوراي اسلامي كه در آزادي و استقلال رأي در جهان بي نظير است، مظهر اراده ي مردم و رئيس جمهور، وكيل و برگزيده ي مردم و مديران كشور، آحادي از مردمند و مردم داراي حق رأي و بيان و تصميم در كليه ي امور سياسي، اقتصادي و اجتماعيند. و اين، يكي از بركات بزرگ اسلام و طرح منحصربه فردي است كه نظامهاي شرق و غرب، از ارايه ي آن ناتوان بوده اند و در هيچيك از سيستمهاي حكومتي عالم، نمي توان نظير آن را يافت.
علاوه بر نظامهاي ورشكسته و متلاشي شده ي كمونيستي كه در آن، حزب منحصربه فرد كمونيست، به جاي مردم تصميم مي گرفت و علاوه بر نظامهاي ارتجاعي مستبدانه كه در آن، سلطنتهاي موروثي و رياستهاي ناشي از كودتاي نظامي، با آن زندگيهاي قاروني و ديكتاتوريهاي فرعوني، وبال جان و زندگي مردم محسوب مي شوند، در كشورهايي هم كه اسماً داراي نظام دمكراسي اند و حكومتها علي الظاهر با رأي و انتخاب مردم بر سر كار مي آيند، باطن كار چيز ديگري است و زمام همه ي كار، در دست كمپانيها و سرمايه داران استثمارگر است و اين قدرت پول و سرمايه است كه با در دست داشتن رسانه ها و قدرت تبليغات، امر را بر خود مردم هم مشتبه مي كند.
در همه جاي عالم، فاصله ي ميان زندگي رؤساي كشور با مردم كوچه و بازار، فاصله ي شاه و گداست و حتّي حكومتهايي هم كه داعيه ي توده يي داشتند، نتوانستند از زندگي مسرفانه ي شاهان براي خود صرف نظر كنند. افتخار نظام اسلامي آن است كه امام عظيم الشأنش تا پايان عمر در زيّ طلبگي زندگي كرد و مسئولان كشور بدون استثنا، دامان خود را از طرز زندگي هاي رايج مسئولان در ساير كشورها پاكيزه نگه داشتند و مانند قشرهاي متوسط مردم خود زندگي كرده اند. مردم ميان خود و مسئولان، آن فاصله ي عميقي را كه در همه جاي دنيا ميان مردم و مسئولان هست، مشاهده نكردند؛ حرف خود را بي محابا زده و اگر انتقادي داشته اند، براحتي مطرح ساخته اند و مطبوعات، حتّي راديو و تلويزيون، همواره نظرات گوناگون را در مسايل كشور منعكس كرده و مردم را در معرض افكار و سليقه هاي گوناگون قرار داده اند و اين، موضوعي روشن و مشهود است. حتّي ورشكستگان سياسي و دسته جاتي كه در امتحانات متعددي از آغاز انقلاب، مردود و در نزد مردم سرافكنده و به وسيله ي آنان مطرود شده اند نيز هنگامي كه به تحريك اجانب، مقالات زهرآگين و كينه توزانه برعليه نظام اسلامي و مسئولان كشور مي نويسند، انواع اتهام را به آنان مي زنند، اين نوشته را بدون هيچ مانع و رادعي به چاپ رسانده، تا هرجا كه خواننده يي بيابند، منتشر مي كنند و علي رغم ميل خود، عملاً وجود آزادي را اثبات مي كنند.
نظام اسلامي، هرگز نخواسته آزادي را كه پرچمدار آن اسلام و قرآن است، از مدعيان دروغگوي آزادي در نظامهاي غربي بياموزد. ما آزادي فساد و بي بندوباري و هرزگي و آزادي دروغ و تزوير و فريب و آزادي ظلم و استثمار و تجاوز به حقوق ملّتها را كه غرب پرچمدار و مرتكب آن بوده است، صريحاً و قاطعاً رد مي كنيم. ما آن آزادي را كه به سلمان رشدي مرتد نابكار، اجازه اهانت به مقدسات يك ميليارد انسان را مي دهد، اما به مسلمانان انگليس حتّي حق شكايت از او را هم نمي دهد؛ به دولت امريكا حق تحريك و سردستگي اوباش مخالف با يك حكومت مردمي را مي دهد، اما به آن حكومت مردمي، حق مقابله با آن اوباش را نمي دهد؛ به سرمايه داران غارتگر، حق ورود نامشروع به كشورهاي ضعيف و چپاول هست و نيست آن ملّتها را مي دهد، و به آن ملّتها حق مبارزه ي با آنان را نمي دهد، مردود و منفور مي شماريم و آن را ننگ بشريت مي دانيم.
آزادي در منطق ما، آزادي يي است كه اسلام به ملّتها مي بخشد و آنان را به كوه استواري در برابر سلطه گران ظالم و غاصب تبديل مي كند؛
همان طور كه در مورد ملّت ايران اتفاق افتاد و اين معجزه پديد آمد. و اين آزادي در كشور ما همواره هست و خواهد بود و همه ي آحاد ملّت بايد آن را حفظ كنند. مسئولان كشور بايد مانند هميشه، پاس حضور مردمي و تأثير تعيين كننده ي آن در استقلال كشور را بدارند و به طور روزافزون، مردم را به حضور و فعاليت در صحنه هاي سياسي و اقتصادي، فرهنگي و دفاعي و امنيتي تشويق نمايند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
22. سوره ي ابراهيم، آيات 28 ـ 29.

 



ارتباط ولايت با امربه معروف و نهي از منكر

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
در فرهنگ غربي چنين حقي به كسي داده نمي شود تا درباره گناهان و امور ديني و معنوي ديگران دخالت كند؛ اما اسلام تأكيد دارد همان گونه كه شخص، بايد خود را از گناه برهاند، در برابر ديگران هم وظيفه دارد كه آنان را از آتش جهنم دور كند. آمر به معروف و ناهي از منكر براي آنكه بتواند به ديگري تذكر دهد و يا عملاً جلو معصيت را بگيرد بايد نوعي ولايت و اجازه قانوني داشته باشد. شايد عبارت المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض اشاره به اين باشد كه خداوند متعال چنين ولايت و قدرت قانوني را به مردان و زنان مؤمن داده است. البته اين، يك معناي آيه است و ممكن است ولايت در آيه مزبور، به معناي دوستي نيز باشد كه در اين صورت مفهوم آن اين است كه چون مردان و زنان مؤمن به هم محبت دارند و دلسوز هم اند، نمي خواهند مبتلا به گناه شوند و راهي را در پيش گيرند كه سرانجام آن، عذاب ابدي باشد. آن محبت حاكم بر مؤمنان ايجاب مي كند كه امربه معروف و نهي ازمنكر كنند. نيز ممكن است مراد از ولايت در اين آيه، هر دو معنايي باشد كه در بالا ذكر گرديد. اما زماني كه در آيه 67 سوره توبه، از منافقان سخن به ميان آورده مي شود، تعبير المنافقون و المنافقان بعضهم من بعض ذكر مي گردد. در اينجا ديگر از واژه ولايت استفاده نشده و خداوند نفرموده است: بعضهم اولياء بعض. همچنين به جاي تعبير يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر، عبارت يأمرون بالمنكر وينهون عن المعروف به كار رفته است.
درباره اين دو آيه چندين سؤال به ذهن مي آيد: نخست اينكه، چرا خداوند درباره مردان و زنان مؤمن فرمود: بعضهم أولياء بعض، اما درباره مردان و زنان منافق مي فرمايد: بعضهم من بعض؟ درباره مؤمنان كه تعبير «اولياء» به كار رفته است، اگر به معناي ولايت باشد، اشاره به اين مطلب دارد كه آنان يك تسلط و قدرت قانوني براي امر و نهي به ديگران و دخالت در امور ايشان دارند كه اين ولايت و قدرت قانوني بايد براي ايشان جعل و اعتبار شود. اما منافقان نيازي به ولايت و قدرت قانوني ندارند؛ چون قانون هيچ گاه امر به منكر و نهي از معروف را تجويز نمي كند تا مقتضي ولايتي باشد كه بتوانند امر به منكر يا نهي از معروف كنند. در واقع، امر به منكر و نهي از معروف، به نوعي سوءاستفاده از قانون و جو حاكم بر جامعه است نه آنكه براساس قانون، اين امر تحقق يابد. اما اگر مراد از تعبير «اولياء»، دوستي و مودت باشد، اشاره به اين دارد كه مردان و زنان منافق، دلداده و شيفته يكديگر نيستند و هر كدام از آنها، به فكر منفعت خويش است. اگر اجتماعي هم شكل دهند و با يكديگر مشاركت كنند، به اين سبب است كه دامي براي تأمين منافع خود باشد؛ اگر در كسب منافع تزاحمي بين خود آنها پيش آيد، به جان هم مي افتند. از اين روي آنان هرچند در جبهه واحدي با هم جمع شده اند و ظاهرشان اجتماع، هماهنگي، اشتراك و مشاركت است، دل هايشان پراكنده است: تحسبهم جميعاً و قلوبهم شتي؛1 «آنها را متحد مي پنداري درحالي كه دل هايشان پراكنده است.»
پرسش معماگونه اي نيز در اينجا مطرح است و آن اينكه، چگونه مي شود باور كرد در جامعه اي كساني امر به كار ناپسند كنند؟ آيا مي توان مردمي را يافت كه در جامعه اي، به ويژه جامعه اسلامي، امر به منكر كنند و نهي از معروف نمايند؟ چگونه مي شود كه عده اي در جامعه اسلامي جرئت پيدا مي كنند كه به انجام فعل ناپسند دستور دهند و افراد را از انجام فعل نيكو برحذر دارند؟ حاصل اين پرسش معماگونه آن است كه چرا در جامعه اسلامي كساني پيدا مي شوند كه به كار زشت امر مي كنند، و چرا اين امر هم مؤثر واقع مي شود و برخي مردم آن را مي پذيرند؟ پاسخ اين پرسش اين است كه اگر منظور از معروف و منكر، معروف و منكر به حمل اولي باشد، يعني كسي خطاب به مردم بگويد كه كار زشت و ناپسند انجام دهند، يا كار نيكو را كنار گذارند، بديهي است كه هيچ عاقلي چنين سخن نخواهد گفت؛ زيرا احتمال تأثير چنين سخني در ميان مردم، صفر يا نزديك به صفر خواهد بود. پس قطعاً مراد قرآن كريم چنين چيزي نيست؛ بلكه در اينجا مراد اين است كه مردان و زنان منافق، در تعيين مصداق، جاي معروف و منكر را عوض مي كنند؛ يعني به چيزي امر مي كنند كه مصداق منكر است و از چيزي نهي مي كنند كه مصداق معروف است؛ در واقع، آنان در جامعه، معروف را منكر، و منكر را معروف جلوه مي دهند و با سوءاستفاده از مفاهيم و تبليغ هاي غلط و شيطاني درصددند تا به اهداف و مقاصد خود دست يابند. براي نيل به اين هدف، آنان نخست زمينه اي فراهم مي كنند تا مجموعه اي از امور، خوب وانمود شود، و سپس به انجام آن امر مي كنند يا نخست بر برخي كارهاي خوب دست مي گذارند تا وانمود كنند كه آن كارها ناپسند است و سپس از انجام آن نهي مي كنند.
در وضعيت كنوني، ما در جامعه خود نيز شاهديم كه برخي مي كوشند تا معروف را منكر، و منكر را معروف جلوه دهند. ريشه هاي نفاقي كه هنوز هم در كشور ما شاخه هايي دارد در پي چنين هدفي است.
براي نمونه، براي انسان و به ويژه بانوان يك مفهوم ارزشي به نام حيا وجود دارد، كه قرآن هم از آن تعريف و تمجيد مي كند. درباره داستان دختران شعيب(ع) نقل گرديده زماني كه يكي از دو دختر ايشان درصدد بود تا دعوت پدر از موسي(ع) را به ايشان ابلاغ كند، بسيار با عفاف و حيا به اين امر اقدام ورزيد: فجاءته احداهما تمشي علي استحياء قالت ان ابي يدعوك ليجزيك اجر ما سقيت لنا فلما جاءه وقص عليه القصص قال لا تخف نجوت من القوم الظالمين؛ 2 «ناگهان يكي از آن دو به سراغ او آمد درحالي كه با نهايت حيا گام برمي داشت، گفت: پدرم از تو دعوت مي كند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را كه براي ما انجام دادي به تو بپردازد».
اين امر در فرهنگ ما هم به خوبي جا پيدا كرده است. اما برخي مي گويند كه شرم و حيا همان خجالت است، و انسان خجالتي در هيچ كجاي دنيا هيچ كاري نمي تواند انجام دهد؛ از اين روي شرم و حيا و خجالت كشيدن امري مذموم است و نبايد دختران از پسران خجالت بكشند! ما هم معتقديم كه دختران بايد رو داشته باشند و بتوانند در مقابل ديگران حرف خود را بزنند؛ كار خود را انجام دهند، از خود دفاع كنند و وظيفه شرعي خويش را در جامعه به جاي آورند؛ همان گونه كه زينب (ع) براي اداي وظيفه خود در جمع ديگران سخنراني نيز كرد. اين موارد از نقطه هاي مثبت و با ارزش است؛ اما شرم داشتن دختري كه هنوز ازدواج نكرده در مقابل يك مرد بيگانه، نيز يك ارزش است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- حشر(59)، .14
2- قصص(28)، .25

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14