(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه اول شهریور 1390- شماره 20006

وظيفه ثروتمندان، حق نيازمندان
سنت شب قدر پيامبر(ص)
جهان بيني الهي راهكار مقابله با ياس و نااميدي
سلوك عارفانه
آثار نماز شب و تلاوت قرآن
شب قدر ، قدسيان در پيشگاه خليفه الله
از چه چيزي استغفار كنيم؟



وظيفه ثروتمندان، حق نيازمندان

قال الامام علي(ع): ان الله سبحانه فرض في اموال الاغنياء اقوات الفقراء، فماجاع فقير الابما منع غني، و الله تعالي سائلهم عن ذلك.
امام علي(ع) فرمود: همانا خداي سبحان روزي فقراء را در اموال سرمايه داران قرار داده است، پس فقيري گرسنه نمي ماند جز به كاميابي توانگران- و به سبب آنچه ثروتمندان به مستمندان نمي دهند- و خداوند تعالي در روز قيامت از آنان درباره گرسنگي گرسنگان و نيازمندي مستمندان بازپرسي و مواخذه مي كند1.

 



سنت شب قدر پيامبر(ص)

رسول خدا(ص) در دهه آخر ماه رمضان رختخواب خود را جمع مي كرد، و كمرش را براي عبادت محكم مي بست، و چون شب بيست و سوم فرا مي رسيد، اهل بيت خود را بيدار نگه مي داشت، و به صورت هر كدام كه خواب بر او غلبه مي كرد، آب مي پاشيد كه خوابش نگيرد. همين طور حضرت زهرا(س)، هيچ يك از اهل خانه خود را نمي گذاشت كه در آن شب بخوابند، و براي اينكه خوابشان نبرد غذاي كمتري به آنان مي داد، و از روز، خود را براي «شب زنده داري» آماده مي كرد، و مي فرمود: محروم است كسي كه از خير اين شب بي بهره بماند1.

 



جهان بيني الهي راهكار مقابله با ياس و نااميدي

پرسش :
چگونه مي توان از غلبه روحيه سرخوردگي، ياس و نااميدي نجات پيدا كرد و روحيه اميدواري، نشاط و شادابي را به صورت مستمر در خود حفظ نمود؟
پاسخ:
ياس و اميد تا حد زيادي مربوط به جهان بيني و نگرش انسان به نظام آفرينش است. كسي كه به ماوراي طبيعت اعتقاد دارد و نظام خلقت را محدود به دنيا نمي پندارد، در تاريك ترين لحظات زندگي نيز احساس تنهايي نمي كند، زيرا هميشه خدا را در كنار خود مي يابد. انسان مومن با داشتن اين تكيه گاه مطمئن، با خود مي گويد: هرگز به خود رها نشده ام و زحماتم بي نتيجه نخواهد ماند. اما با تفكر و جهان بيني مادي و نگاه بدبينانه به طبيعت، اصل و ريشه اميد به شدت آسيب مي بيند. شهيد مطهري(ره) در اين رابطه مي گويد:
«اثر فلاسفه مادي كه هميشه نظر بدبينانه به طبيعت داشته و دارند، باتوجه به اينكه به اصل آفرينش معتقد نيستند و انسان را معلول تصادفات مي دانند، چنين مي گويند كه اين موجود اصولا شر جزء ذاتش است، و از اولي كه پا روي زمين گذارده، شرارت كرده است، و هم اكنون نيز موجودي شرور است، در آينده نيز چنين خواهد بود. اميدي به اين موجود از نظر سعادت نيست. اينان هرگونه طرح اصلاحي را براي جامعه بشريت رد مي كنند و هيچ گونه اميدي نسبت به اصلاح او ندارند... وقتي از آنان سؤال شود كه پس به چه اميدي بايد زنده بود؟ مي گويند: اصلا نبايد زنده بود. اگر بشري به كمال نهايي و مرحله عالي خود برسد، بايستي خودكشي كند و اين است اوج ترقي يك انسان كه به اين مرحله برسد و درك كند كه چيزي جز شرارت نيست. (آشنايي با قرآن، ج 1 و 2، ص 173)
شهيد مطهري(ره) محكم كردن پايه هاي اعتقادي و اخلاقي ايمان را منبع اميد و رجا دانسته و مي گويد:
«آدم با ايمان هيچ وقت خودش را تك و بي مددكار و بي غمخوار نمي بيند، هميشه در نماز مي گويد: خدايا! تو را مي پرستيم و از تو مدد مي خواهيم... دين و ايمان در عين اينكه در نواحي زيادي به اميد و رجا قوت و وسعت مي دهد، از طرفي هم جلوي يك سلسله آرزوها را مي گيرد و نمي گذارد آنها رشد كنند. آدمي در ناحيه آرزو، هيچ گونه محدوديتي ندارد. گاهي حتي آرزوي امر محال مي كند... آرزوهاي بي نظم و قاعده همان ها است كه در زبان دين، آمال شيطاني ناميده شده، همان ها است كه آدمي را مي فريبد و وقت و عمر او را تباه مي سازد. (حكمت ها و اندرزها، ص 177). يكي از آثار ايمان به خدا، شرح صدر، بلندي افق فكر، دريادلي و ژرف انديشي است. مردان حق و پيروان راستين مكتب انبيا، در سايه ارتباط با خدا، پرظرفيت و پرمايه اند. برخلاف انسان هاي تربيت نايافته اي كه قلبشان به نور معرفت الهي و ايمان به پروردگار و روز قيامت روشن نشده و در محدوده تاريك و ظلماني عالم ماده گرفتارند. قرآن مجيد حال اين افراد ضعيف و كوتاه فكر و كم ظرفيت را چنين ترسيم كرده است.
«لا يسأم الانسان من دعاء الخير، و ان مسه الشر فيؤس قنوط» انسان هرگز از تقاضاي نيكي خسته نمي شود و هرگاه شر و بدي به او رسد، مايوس و نااميد مي گردد. (فصلت- 49)
به هنگام روي آوردن نعمت ها، حريص، مغرور و فراموش كار شدن و به هنگام پشت كردن نعمت ها، مأيوس و بي طاقت شدن، از ويژگي هاي كساني است كه فلسفه تلخي و شيريني هاي زندگي را نمي دانند و ظاهر امور را مبناي قضاوت خود قرار مي دهند. قرآن مجيد تنها گروه موحد و خداشناس و نمازگزار را كه خود را به منبع عظيم قدرت لايزال الهي پيوند داده اند، وزين و باظرفيت معرفي مي كند، آنها نه هنگام راحتي، سرمست و مغرورند و نه هنگام سختي، نااميد و زمين گير (معارج- 20) قطره چون متصل به دريا شد- تو دگر قطره اش مخوان، درياست.
مؤمن در سايه توكل، در گرفتاري ها به خدا توجه كرده، امور خود را به او واگذار مي كند، چون تمام كارها را به دست قدرت او مي داند. او به اين آيه شريفه باور دارد كه اگر خداوند زياني به تو برساند، هيچ كس جز او نمي تواند آن را برطرف سازد و اگر خيري به تو برساند، هيچ كس مانع فضل او نخواهد شد.(يونس-107)
در اين صورت است كه كام يابي را در اميد به خدا و نااميدي از غير او مي داند.
اديان الهي، پيروان خود را به نيروهاي غيبي و پشت صحنه آفرينش توجه داده اند و براي مقابله با يأس و نااميدي، همواره بر اين نكته تاكيد كرده اند كه اسباب و عوامل ظاهري شناخته شده همه كاره امور نيستند، بلكه اسباب اصلي و قوي تري نيز در كار است كه چه بسا از آنها غفلت مي شود. علي(ع) مي فرمايد: كن لما لاترجوا ارجي منك لما ترجوا. به آنچه اميدوار نيستي بيش از آنچه به او دل بسته اي، اميد داشته باش. (بحارالانوار، ج13، ص92)
در ادامه روايت فوق حضرت به نمونه هايي اشاره مي كند، مانند داستان حضرت موسي(ع) كه در آن شب تاريك و سرد به منظور تهيه آتش براي خانواده خويش حركت كرد، اما در آن شب، خدا با او سخن گفت و سر از پيامبري درآورد. در حقيقت او به دنبال «نار» رفت، اما به «نور» رسيد. بلقيس، ملكه سبا، در حالي كه كافر بود به سوي سليمان حركت كرد، اما از مؤمنان گرديد. ساحران فرعون به منظورمقابله با حضرت موسي(ع) از خانه خارج شدند، اما از ياران حضرت به شمار آمدند.(همان)
آري كسي كه بر خدا توكل كند، از تمامي ظرفيت ها و انرژي هاي موجود خود بهره مي گيرد و به عنصري شكست ناپذير مبدل مي گردد. امام باقر(ع) مي فرمايد: كسي كه بر خدا توكل نمايد، مغلوب نمي شود و كسي كه به خدا پناهنده شود، شكست نمي خورد. (بحارالانوار، ج71، ص 151)

 



سلوك عارفانه
آثار نماز شب و تلاوت قرآن

روايت شده است كه از جمله مناجات هاي خداي تعالي با حضرت داود(ع) اين بود كه فرمود: «اي داود! هر كس كه به شب نماز گزارد آن گاه كه مردم در خوابند و فقط به خاطر من باشد، پس من به فرشتگانم دستور مي دهم تا براي او استغفار كنند و بهشت من مشتاق او گردد، پس هر تر و خشكي براي او دعا مي كند»1.
همچنين از پيامبر اكرم(ص) روايت شده كه «همانا خانه هايي كه در آنها نماز شب خوانده مي شود و قرآن تلاوت مي گردد، براي اهل آسمان نورافشاني مي كند، همان طوري كه ستارگان دري و درخشان براي اهل زمين نورافشاني مي كنند»2. خداي تعالي به موسي بن عمران وحي فرمود كه: «دروغ مي گويد كسي كه گمان مي كند مرا دوست دارد، ولي چون شب او را فرا مي گيرد، از من غافل شده و چشم مي پوشد و به خواب مي رود.»3

 



شب قدر ، قدسيان در پيشگاه خليفه الله

علي جواهردهي
شب قدر در فرهنگ قرآني ويژگي بسيار برجسته اي دارد. افزون بر اينكه در اين شب، قرآن نازل شده و نامه اعمال سالانه مكلفان به ولي الله ارايه مي شود، كارنامه اعمال قدسيان و برنامه هاي آينده هر يك از آنان نيز به خليفه الله ارايه مي شود. از اين رو در آيات قرآني از عدم توانايي كامل فهم و درك عظمت اين شب سخن به ميان آمده است.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با بررسي آيات قرآني گوشه اي از حقيقت و عظمت اين شب را بشناساند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
تمايز زمان ها و مكان ها
هر چند كه در پيشگاه الهي زمان و مكان يكسان است و همه آنها جزو آفريده هاي الهي است و خداوند بر زمان و مكان محيط و مسلط است؛ اما خداوند باتوجه به قابليت هاي آفرينش در مقام فعل، عمل مي كند. از اين رو با همه ظاهر يكسان زمان و مكان، تمايز و تفاوت هايي را مطرح مي سازد.
به عنوان نمونه براي ارتباط ميان عوالم از مكان هايي سخن به ميان مي آورد كه از آن به منافذ اقطار السموات و الارض ياد مي كند و مي فرمايد: يامعشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لاتنفذون الا بسلطان؛ اي گروه جن و انس اگر بخواهيد به نقاط مختلف آسمان ها و زمين راه يابيد، بياييد كه راه باز است، ولي بدون قدرت و برهان و سلطه قادر نخواهيد بود. (الرحمن، آيه 32)
بنابراين، همه مكان ها همانند يكديگر نيستند؛ چنانكه همه زمان ها اين گونه همانند هم نيستند و تفاوت هاي شگفتي با هم دارند. از اين رو از سحرها و زمان فجر به عنوان زمان هاي خاص ياد مي كند و مي فرمايد: ان قرآن الفجر كان مشهودا؛ قرآن فجر، مشهود است. (اسراء، آيه 78)
از سوره جمعه نيز مي توان دريافت كه اين روز نيز از زمان هاي اختصاصي است؛ چنانكه ماه رمضان نيز زماني اختصاصي و خاص با ويژگي هاي انحصاري است.
تمايزهاي شب قدر
شب قدر نيز از زمان هاي اختصاصي است. اين شب كه در ميان شب هاي ماه رمضان قرار دارد. زماني است كه خداوند آن را شب سرنوشت انسان بلكه همه هستي دانسته است. از اين رو در بيان عظمت آن، سخن از عدم ادراك فهم عظمت آن سخن به ميان آمده و در آيه دوم سوره قدر، اين عبارت را بيان مي كند: و ما ادراك ما ليله القدر.
سپس خداوند خود گوشه هايي از عظمت اين شب را براي فهم اين زمان عظيم بيان مي كند و مي فرمايد: شب قدر، از نظر ارزشي برتر از هزار ماه است.
آن گاه در بيان علت اين عظمت و ارزش به مهمترين و كليدي ترين نكته اشاره مي كند و مي فرمايد: تنزل الملائكه و الروح فيها باذن ربهم من كل امر؛ در اين شب فرشتگان و روح به اذن و فرمان پيشين پروردگارشان از هر امري نازل مي شوند. (قدر، آيه 4)
سپس به نكته اي ديگر در آيه 5 سوره قدر اشاره مي كند و مي فرمايد: سلام هي حتي مطلع الفجر؛ اين شب سلام است تا زمان طلوع فجر خورشيد. در اين آيه محدوده سلام خداوندي تا طلوع فجر بيان شده است. اين آيه حاوي چند نكته اساسي از جمله ارزش ويژه شب قدر است؛ زيرا بيان مي كند كه اين شب از سوي خداوند شب سلام است و خداوند بر آن درود مي فرستد و آن را شب سلامت مي داند. ديگر اينكه محدوده زماني اين شب از هنگام غروب خورشيد تا طلوع فجر خورشيد است.
اما محوري ترين نكته اي كه در آيات سوره قرآن در بيان عظمت اين شب بيان شده، همان چيزي است كه در آيه4 آمده است. همين نكته كليدي و محوري است كه اين شب را از شب هاي ديگر استثنا مي كند و در جايگاه بلند هزار ماه مي نشاند و سلام الهي را با خود همراه مي آورد.
تعليل خلافت انسان از نظر قرآن
براساس آموزه هاي قرآني، فلسفه و هدف آفرينش هستي، انسان است كه در جايگاه اشرف آفريده ها نشسته است. انسان به عنوان خليفه الهي انتخاب مي شود؛ زيرا در انسان ويژگي هائي وجود دارد كه در موجودات ديگر نيست. از جمله اين ويژگي ها مي توان به نفخ و دميده شدن روح، تعليم اسماي الهي و علم انسان به تمامي آنها اشاره كرد.
خداوند هنگامي كه خواست به اعتراض فرشتگان در انتخاب انسان به عنوان خليفه الله پاسخ دهد، به ويژگي تعليم همه اسماي الهي به انسان سخن مي گويد و از فرشتگان مي خواهد اگر اين توانايي را دارند، آن را آشكار سازند تا خود به عنوان خليفه الله اين مسئوليت و جايگاه و امانت الهي را به عهده گيرند. اما براساس گزارش خداوند در قرآن، آنان خود به اين عدم آگاهي و ناتواني اقرار مي كنند و خلافت انسان را مي پذيرند. (بقره، آيات 30تا 34)
در حقيقت، عامل تعيين كننده در خلافت انسان، تعليم كل اسماي الهي به انسان از سوي خداوند است. (بقره، آيه31) همين فصل مميز انسان و فرشتگان موجب شده است تا فرشتگان به فرمان سجده پاسخ مثبت داده و سجده اطاعت انسان را به جا آورند و تحت ربوبيت انساني قرار گيرند.
اما در اين ميان برخي از آفريده ها كه به اطاعت خويش تا مقام قدس عروج كرده و فراز آمده اند، از در انكار برمي آيند و خود را شايسته اين مقام مي دانند. ابليس شاخص اين مخالفان و مدعيان است. او هنگامي كه در كالبد ساخته شده از گل بدبو و متعفن انسان، روح دميده مي شود، خود را با انسان مقايسه مي كند و مدعي مي شود كه هيچ تفاوتي ميان آدم و ابليس نيست، بلكه ابليس به سبب آن كه عنصر جسماني اش از آتش است بهتر و برتر از آدمي است كه از گل بدبو آفريده شده است.
به سخن ديگر، در تحليل ابليس، ازنظر مقام امري، هر دو همانند يك ديگر هستند؛ زيرا روح در هر دو آفريده وجود دارد، تفاوتي كه ميان ابليس و آدم است، همان عنصر خلقي است. از اين رو خداوند در بيان تعليل ابليس در مخالفت خود براي پذيرش خلافت آدم چنين گزارش مي كند و مي فرمايد: «هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان گفت من آفريننده بشري از گل هستم پس هرگاه آن را استوار كردم و در آن از روح خود دميدم، بر او سجده كنندگان باشيد پس همه فرشتگان سجده كردند مگر ابليس كه استكبار ورزيد و از كافران بود. خداوند گفت: اي ابليس چه چيزي تو را از سجده بر آن چيزي كه با دو دستم آفريدم بازداشت؟ آيا استكبار كردي يا از عالين مي باشي؟ گفت من بهتر از او هستم؛ مرا از آتش خلقت كردي و او را از گل آفريدي. (ص.آيات71تا76)
از اين آيات و همچنين آيات 11 و 12 سوره اعراف برمي آيد كه ويژگي خلقي و تمايز ابليس و آدم در اين مسأله، عامل سركشي و طغيان ابليس بوده است.
در حقيقت ابليس به اين نكته توجه پيدا نكرده كه ويژگي انحصاري آدم در تعليم كل اسماي الهي است و اينكه اين آفريده مي تواند همه اسماي الهي را در خود فعليت بخشد و متاله كامل و تمام شود؛ درحالي كه ابليس هرچند كه ازنظر خلقي از آتش است و ازنظر امري با آدم يكسان است و هر دو داراي روح و به تبع آن اراده و تكليف مي باشند، ولي ازنظر تعليمي تفاوت هاي جوهري دارند.
آنچه انسان را در درجه عالين قرار داده، همان ويژگي تعليمي كل اسماي الهي است كه در ابليس و جنيان وجود ندارد.
بنابراين، انسان در ميان آفريده هاي الهي از همه سر مي باشد و همين سرآمدي كه برخاسته از تعليم كل اسماي الهي است، عامل اصلي خلافت انسان بشمار مي رود.
براساس گزارش هاي قرآني، خلافت انسان موجب شد تا همه فرشتگان بي هيچ استثنايي به آدم سجده برند و او را به عنوان خليفه الله و مظهر ربوبيت الهي بپذيرند.
امام زمان(ع) خليفه الله زمان
چنانكه گفته شد، خلافت انساني، خلافت بر هستي است و همه كائنات تحت مظهريت ربوبي انسان قرار دارند. در هر زماني، انساني، خليفه الله است. اين انسان كامل معصوم متاله و خدايي شده، فيض الهي را بر همه هستي جاري مي سازد.
مقام خليفه بودن انسان مقتضيات و لوازمي دارد كه از آن جمله احاطه علمي كامل بر هستي است. از اين رو انسان كامل بر غيب نيز احاطه دارد (بقره، آيه255) اين احاطه علمي موجب تسلط او بر همه كائنات خواهد بود و مي تواند هرگونه تصرفي را به اذن الهي انجام دهد. البته اين اذن در ذات و جوهر انسان كامل به حكم مظهريت در خدايي و ربوبي بودن وجود دارد و با اذن و اجازه معمولي و صوري تفاوت جوهري دارد.
انسان كامل و معصوم، به حكم خليفه الله بودن، شاهد بر همه اعمال و نيات از ظاهر و نهان و خفي و سر و اخفي است. خداوند به صراحت درباره اين مقام و منزلت انسان كامل مي فرمايد: و يوم نبعث في كل أمه شهيدا عليهم من أنفسهم و جئنا بك شهيدا علي هؤلاء؛ روزي كه در هر امتي شاهدي را از خودشان برمي انگيزيم و تو را به عنوان شاهد بر شاهدان مي آوريم.
روايات بسياري در ذيل اين آيه درباره مقام امامان معصوم(ع) وارد شده است؛ زيرا ايشان به حكم آيه16 سوره آل عمران، جان و نفس پيامبر(ص) مي باشند و به حكم آيه33 سوره احزاب از معصومان الهي بشمار مي روند.
در بيان مقام و منزلت امامان معصوم(ع) و شاهد بودن امام زمان(ع) بر همه اعمال انسان و موجودات ديگر و تصرفات وي مي توان به روايات متعددي تمسك جست.
در كافي به سند خود از عبدالاعلي بن اعين روايت كرده كه گفت: من از امام صادق(ع) شنيدم كه مي فرمود: ما متولد شده از رسول خداييم و در همان حال تولد كتاب خدا را مي دانيم، و در آن كتاب است آغاز خلقت و آنچه كه تا روز قيامت خواهد شد و در آن، خبر آسمان و زمين است، خبر بهشت و خبر آتش است و خبر آنچه تاكنون شده و آنچه كه خواهد شد، همه در آن است و من همه را مي دانم، همان طور كه كف دست خودم را مي بينم، زيرا خداي تعالي فرموده: در آن كتاب تبيان هرچيزي هست.
و در تفسير عياشي از منصور از حماد لحام روايت كرده كه گفت: امام صادق(ع) فرمود: ما مي دانيم آنچه كه در آسمانهاست و مي دانيم آنچه كه در زمين است و آنچه كه در بهشت و آنچه كه در آتش است و آنچه كه ما بين آن است. حماد مي گويد: من بهت زده به آن حضرت نگاه مي كردم فرمود: اي حماد اين خود در كتاب خداي تعالي است. آنگاه اين آيه را تلاوت نمود: (و يوم نبعث في كل امه شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا علي هؤلاء و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء و هدي و رحمه و بشري للمسلمين) آنچه گفتيم همه در كتابي است كه تبيان هر چيز است.
شب قدر، شب تجديد بيعت قدسيان
اكنون كه دانسته شد انسان در چه جايگاه بلندي قرار دارد، اين معنا نيز معلوم مي شود كه انسان كامل به سبب ظهور و فعليت يابي همه اسماي الهي در وي به شكل تمام، ولي الله و خليفه الله كامل است.
بر اين اساس، بر همگان است تا از مقام مظهريت انسان كامل بهره برند و تحت ربوبيت و پروردگاري او قرار گيرند. اين سجده اطاعت كه بر آدم به عنوان مظهر نخست برده اند، همواره مي بايست ادامه يابد. اين گونه است كه شب قدر، شب تجديد سجده و اطاعت همه فرشتگان بر ولي الله و خليفه الله است.
قدسيان در اين شب به حكم اذن الهي نازل مي شوند تا اطاعت خود را بيان كنند و از فيض ربوبي انسان كامل بر خود بهره برند.
شب قدر، نزول روح اعظم بر امام زمان(عج)
هر يك از فرشتگان در شب قدر هر ساله (تنزل، فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد) بر امام زمان نازل مي شوند؛ زيرا اين نزول مي بايست بر كسي باشد و از آن جايي كه خليفه الله در زمان ما كسي جز صاحب الزمان(عج) نيست، فرشتگان بر ايشان نازل مي شوند.
اين فرشتگان كه تحت ولايت و مظهريت ربوبي ولي الله اعظم(عج) و خليفه الله فعاليت مي كنند، هر ساله گزارش كار خويش را به عرض امام مي رسانند و از وي دستور و برنامه هاي سال آينده را مي گيرند.
نزول فرشتگان بر اساس گزارش قرآني هر چند كه مهم و عظيم است، ولي آنچه در شب بسيار عظيم تر است، نزول روح اعظم بر خليفه الله(ع) است.
براساس آموزه هاي قرآني، روح اعظم، آفريده اي از امر الهي است. اينكه در آيه 58 سوره اسراء از روح پرسش مي شود، روح انساني نيست، بلكه همين روح به شكل مطلق و عام آن است: ويسألونك عن الروح قل الروح من أمر ربي و ما أوتيتم من العلم الا قليلا؛ از تو درباره روح مي پرسند. بگو روح از امر پروردگار من است و جز اندكي دانش نسبت به او چيزي به شما داده نشده است.
از آيات قرآني برمي آيد كه تفاوت جوهري ميان امر و خلق است. خداوند در آيه 45 سوره اعراف مي فرمايد: الا له الامر و الخلق؛ آگاه باشيد كه امر و خلق براي اوست. از جمله امر الهي، روح است. روح انساني مظهري از روح مطلق و عام است.
حال براساس آموزه هاي قرآني و گزارش صريح خداوند در سوره قدر، روح كه امر الهي است، در پيشگاه خليفه الله فرود مي آيد. اين نزول روح از آن روست كه مي خواهد اطاعت خود را به خليفه الله بيان دارد و ماموريت خويش را تحت نظر خليفه الله انجام دهد. اين بدان معنا است كه هر چيزي در هستي و كائنات از امور خلقي و امري كه اتفاق مي افتد، تحت مظهريت ربوبي خليفه الله است.
از آيات قرآني به دست مي آيد كه الروح غير از فرشتگان حتي جبرئيل است كه از آن به عنوان روح الامين يا روح القدس ياد مي شود. لذا در اين آيه و نيز در آيه 83 سوره نبأ، روح جداگانه از فرشتگان معرفي مي شود: يوم يقوم الروح و الملائكه صفا لايتكلمون الا من اذن له الرحمن و قال صواباً؛ روز قيامت روزي است كه روح در محضر خدا قيام مي كند و فرشتگان نيز به طور صف بسته قيام دارند و كسي سخن نمي گويد مگر آن كه خداوند رحمان به او اذن داده باشد و راست گويد.
چون جبرئيل از ملائكه است؛ و در اين آيه روح در مقابل ملائكه قرار گرفته، پس روح غير از ملائكه و جبرئيل است و روح يك مرحله اي است از مراحل وجودات عالي كه خلقتش از ملائكه اشرف و افضل است و ملائكه هم از آنها در اموراتي كه انجام مي دهند، استمداد مي طلبند.
دو آيه در قرآن كريم وارد است كه دلالت دارد بر اينكه خداوند براي پيامبران و رسولان خود كه مردم را به سوي حق دعوت مي كنند، روح را به آنها مي فرستد و ملائكه هم كه نزول مي كنند با روح پايين مي آيند. چنانكه مي فرمايد: ينزل الملائكه بالروح علي من يشاء من عباده ان انذروا انه لا اله انا فاتقون؛ خدا فرشتگان را با روح فرو مي فرستد بر هر يك از بندگان خود كه بخواهد، براي اينكه انذار كنند كه هيچ معبودي جز خدا نيست و بايد شما از خدا بپرهيزيد.(نحل، آيه 2)
به هر حال از آيات و روايات به دست مي آيد كه روح در شش آيه (نحل، آيه 2؛ اسراء، آيه 58؛ غافر، آيه 51؛ معارج، آيه 4؛ نباء، آيه 63؛ قدر، آيه4) كه با شكل الروح آمده است، غير از فرشتگان است.
در تفسير عياشي از امام صادق(ع) در پاسخ سؤال از روح آمده است، روح مخلوقي عظيم است كه از جبرئيل و ميكائيل برتر و با احدي از فرشتگان جز محمد(ص) نبوده و اكنون با ائمه(ع) است.
به هر حال، همه قدسيان حتي روح در شب قدر بر خليفه الله نازل مي شوند و ضمن گزارش دهي به آن حضرت(ع)، از وي كسب ماموريت و تكليف براي سال آينده مي كنند؛ زيرا خليفه الله، مظهر تمام و كامل مظهريت ربوبيت الهي است و همه مي بايست تحت اين ربوبيت به كمال شايسته و بايسته برسند و اطاعت امر نمايند.
نزول هر ساله قرآن به عنوان كتاب كامل و وحياني، در شب قدر به معناي تجديد راهنمايي خداوند و ادامه هدايت كامل الهي مي باشد؛ زيرا قرآن، حقيقت همه كتب وحياني است؛ چنانكه اسلام حقيقت تمام شرايع آسماني و باطن آن است. پس آنچه از آغاز تا فرجام نازل مي شود يك كتاب بيش نيست كه مظاهر متفاوتي يافته است. اين كتاب همان قرآن جامع است كه هر ساله بر امام زمان(عج) در شب قدر نازل مي شود.
اگر قرآن در شب قدر بر پيامبر(ص) نازل شده است (بقره، آيه 581) بر جانان وي هر ساله در شب قدر تكرار مي شود.
اينها تنها گوشه اي از عظمت شب قدر است. سخن در اين باره بسيار است و از حوصله اين مقاله بيرون مي باشد.

 



از چه چيزي استغفار كنيم؟

مجتبي ميركاظمي
بسياري از جوانان و نوجوانان هنگامي كه با سفارش هاي اكيد قرآن و مربيان ديني درباره استغفار و لزوم آن مواجه مي شوند، اين پرسش را مطرح مي كنند كه ما جوانان در اول راه تكليف هستيم و هنوز گناهي نكرده ايم، پس از چه چيزي استغفار كنيم؟ اين پرسش براي گروهي ديگر نيز مطرح است كه به گمان خويش همواره از كودكي در مسير تقوا و بندگي گام برداشته اند. در جاي ديگر شخص با آياتي مواجه مي شود كه در آن ها پيامبر(ص) و معصومان(ع) به استغفار دعوت شده اند و اين شبهه زماني تشديد مي شود كه آيه اي از قرآن از غفران خداوند نسبت به چيزهايي خبر مي دهد كه پيامبر(ص) پيش و پس فرستاده و يا مي فرستد؟ به اين معنا كه چه چيزي را پيامبر(ص) انجام داده و يا مي دهد كه خداوند از در غفران وارد شده و آن ها را بخشيده است؟
نويسنده باتوجه به آيات قرآني كوشش كرده تا در حد توان و ظرفيت يك نوشتار كوتاه، به اين پرسش ها و شبهات چالشي پاسخ دهد.
¤¤¤
استغفار، دژ امنيت
استغفار از ريشه غفران در اصل به معناي پوشيدن چيزي است كه انسان را از آلودگي نگه دارد. بنابراين استغفار، درخواست مصونيت از عذاب و شكنجه با گفتار و رفتار است. (مفردات راغب اصفهاني ذيل واژه غفر)
انسان بنابه علل و عواملي كه در اين نوشتار معرفي مي شود گرفتار شدايد و سختي ها و حتي عذاب و شكنجه مي شود و به رنج و درد و بيماري و زحمت مي افتد. از اين رو همواره در انديشه است كه بفهمد چه عوامل بيروني و دروني موجب مي شود تا شخص، گرفتار اين مشكلات و سختي ها شود و نتواند آسايش و آرامش خويش را حفظ كند؟
مردم در پاسخ به اين مسائل و پرسش ها به دو دسته تقسيم مي شوند. دسته نخست كساني هستند كه عوامل موثر در زندگي را عوامل مادي و دنيوي مي شمارند و براي امور غيرحسي و غيرمادي ارزش و جايگاهي قائل نمي شوند. از اين رو در پاسخ به پرسش هاي فوق همواره به علل و عوامل مادي توجه مي كنند و مي كوشند ضمن شناسايي آن به گونه اي عمل كنند كه عوامل يا از ميان برود و يا نتواند تاثير منفي و سوء در زندگي خود و ديگران به جا گذارد. از اين رو به نابخردي و عدم سنجش علل و عوامل در هنگام برنامه ريزي در زندگي اشاره مي كنند و شخص را به سبب عدم بررسي همه علل و عوامل ظاهري موثر در تحقق كاري سرزنش مي كنند. به نظر ايشان اگر شخصي همه امور را چنان كه عقل مقتضي آن است شناسايي و عمل كند هرگز دچار رنج و سختي و مشكلات نمي شود.
اين دسته از مردم براي عوامل غيرطبيعي و فرامادي ارزش و نقشي قائل نيستند و تغيير و تحولات ناگهاني و غيرقابل پيش بيني را نمي پذيرند و يا آن را دليلي بر ضعف و ناتواني برنامه ريز و عامل دانسته و شكست و سختي و مشكلات را به سبب بي تدبيري شخص مي دانند. بر اين اساس هر چيزي بيرون از دايره ماديات و امور حسي، امري غيرقابل پذيرش و توجيه نادرست از سوي غيرعالمان و غيرعاقلان شمرده مي شود.
در مقابل، دسته اي ديگر نيز هستند كه افزون بر نقش اسباب و علل ظاهري براي اسباب غيرظاهري و علل و عوامل غيرمادي نيز آثار و تاثيراتي در امور مادي زندگي بشر قائل هستند. به نظر آنان بايد عوامل و اسباب شكست ها و سختي ها و ناكامي ها و عذاب ها را در دو دسته شناسايي كرد. بخشي كه به اسباب و علل ظاهري و مادي مرتبط است و بخشي كه به اسباب و علل غيرظاهري و غيرمادي باز مي گردد. هرچند ممكن است بتوان علل ظاهري و مادي را شناسايي و پيش بيني كرد ولي علل و عوامل باطني و غيرمادي را نمي شود به سادگي شناسايي و پيش بيني نمود و راهكاري براي مقابله با آن معرفي كرد مگر آن كه علل و عوامل غيرمادي را به طريقي ديگر شناسايي و با آن مقابله كرد.
گروه نخست را مي توان به عنوان انسان هاي كافر و غيرمؤمن به خدا معرفي كرد، چنانكه گروه دوم كساني هستند كه به خداوند و يا نيروهاي غيرطبيعي ايمان دارند و تاثيرات آن را در عالم ماده مي پذيرند. در اين ميان مؤمنان واقعي بر اين باور و اعتقاد هستند كه منشا همه امور خداوند است و چيزي از دايره علم و قدرت و ربوبيت و مالكيت خداوندي بيرون نيست.
نقش آفريدگار هستي
گروه مؤمنان بر اين باورند كه برخي از اعمال و رفتارهاي انساني هر چند كه به ظاهر كامل و بي نقص است و همه چيز در انجام آن شناسايي شده، ولي در اين برنامه ريزي آن چيزي كه ناديده گرفته شده و به حساب نيامده است، نقش خداوند آفريدگار هستي، به عنوان پروردگار هستي است. در حقيقت نمي توان آفريدگار را به گونه اي فرض كرد كه نقش پروردگاري در مسير حركت و يا تغيير و تبدل ها ايفا نمي كند.
توجه مومنان به ربوبيت خداوندي آنان را به سوي قدرتي برتر و مهمتر به نام پروردگار سوق مي دهد و آنان در اولين حركت براي حل معادلات خويش، بخشي مهم را به خداوند اختصاص مي دهند و در كنار شناسايي و بهره گيري از علل و عوامل مادي و ظاهري كه عقل بدان فرمان مي دهد، به علت و عاملي مهم چون ربوبيت و پروردگاري خداوند توجه كرده و خواهان توفيق در انجام آن عمل مي شوند.
در حقيقت توفيق، در ادبيات ديني و ايماني به معناي آن است كه خداوند از مقام ربوبيت و پروردگاري خويش امور را به گونه اي هدايت كند تا برنامه ريزي عقلاني بشر مطابق با خواست كمالي و اراده و مشيت مطلق او باشد و در انجام كارها خللي و يا نقصي پديد نيايد. به اين معنا كه تفكر و انديشه عقلاني بشر موافق و مطابق اراده و مشيت كامل الهي باشد تا كارها در مسير درست و كامل قرار گيرد و به انجام رسد بي آن كه كار برخلاف حركت كمالي و يا خواست و اراده الهي باشد.
همين توجه به ربوبيت و پروردگاري خداوند است كه به انسان نيروي جديدي مي بخشد تا در كارهاي خويش همراه با تدبير و برنامه ريزي عقلاني، توكل و توفيق را از خداوند بخواهد و براي رهايي از مشكلات و سختي ها دست به استغفار، بلند كند تا خداوند او را به گونه اي پوشش دهد كه بتواند در مسير كمالي به درستي و آساني گام بردارد. (آل عمران آيات 147 و 193 و اعراف آيات 23 و 52 و هود آيه 47 و 52 و آيات ديگر)
شخص مؤمن انساني است كه به ولايت مطلق خداوند ايمان دارد و بر اين باور است كه هيچ امري بيرون از دايره ولايت الهي تحقق نمي يابد و اين گونه نيست كه تنها اسباب و علل ظاهري و مادي در تحقق چيزي نقش داشته باشد.
در انديشه توحيدي، همه امور از اسباب ظاهري و غيرظاهري زماني عمل مي كنند كه خداوند بخواهد. بر اين اساس گردش ستارگان و ماندگاري بقاي فلك و آسمان براساس مشيت و خواست الهي است و اگر خداوند دمي اراده ديگري داشته باشد همه آسمان و فلك فرو مي پاشد. چيزي در دنيا نيست كه بيرون از دايره مشيت و اراده و خواست الهي اتفاق بيفتد و يا جريان پيدا كند. خداوند از آن جايي كه هرگونه جرياني در جهان را بيرون از دايره اسباب ظاهري و غيرظاهري نمي پذيرد، براي اسباب و علل ظاهري و مادي و غيرظاهري آثاري را تجويز كرده است. از اين رو در روايات آمده است: ان الله يابي ان تجري الامور الا باسبابها؛ خداوند خودداري كرده كه امور جز از راه اسباب جريان يابد.
با اين همه اين خواسته و اراده و مشيت الهي نمي تواند خود، حاكم بر خداوند باشد؛ بنابراين هرگاه خدا خواست مي تواند از تأثير اسباب بكاهد و يا آن را تغيير دهد و به شكلي ديگر درآورد؛ چنان كه اراده الهي موجب شد تا آتش بر ابراهيم سرد و سلامت شود و عصايي در يك فرآيند پيچيده به جاندار و ماري تبديل شود كه چوب ها و عصاي جادوگران را مي خورد.
شخصي كه به دامن استغفار پناه مي برد با توجه به اصول ربوبيت الهي در كنار ولايت و قدرت خداوندي است (بقره آيه 286 و اعراف آيه 155)؛ زيرا بر اين باور است كه افزون بر اسباب ظاهري و غيرظاهري، خداوند خود به طور مستقيم مي تواند در امور تأثيرگذار باشد. بنابراين اگر خطا و گناه و اشتباهي موجب شده كه آثار سويي بر اسباب و علل مادي و غيرمادي به جا گذارد با پناه بردن به دژ محكم استغفار مي تواند از آثار پيشين و پسين آن در امان ماند. از اين رو از استغفار به عنوان دژ استوار ياد شده است كه مي تواند آدمي را از عذاب الهي مصونيت بخشد؛ چون شخص با استغفار خويش، محبت خداوندي (هود آيه 90) و رحمت خاص (بقره آيه 199 و نساء آيه 64 و 106 و آيات ديگر) را به خود جلب و جذب مي كند و در سايه محبت و رحمت اوست كه اسباب نمي تواند آثار بدي را به جا گذارد و حتي آتشي را سرد و به گلستان تبديل كند و شخص را در درون خويش به سلامت و آسايش نگه دارد.
از چه چيزي استغفار كنيم؟
اكنون كه دانسته شد كه نقش استغفار در هستي تا چه اندازه از اهميت است و چرا خداوند در آيات بسياري بر استغفار و توبه سفارش كرده است و حتي به پيامبر خويش فرمان داده كه براي مؤمنان استغفار كند، اين پرسش مطرح مي شود كه از چه چيزي استغفار كنيم؟
انسان حتي اگر پاك و پاكيزه و برخوردار از تقوا باشد، نيازمند استغفار است؛ زيرا محدوديت انسان نسبت به انجام كارهايي كه رضايت خداوندي را برانگيزد خود يكي از علل و عوامل وجوب استغفار است. در برخي از روايات آمده است كه «وجودك ذنب يا موسي» يعني وجود محدود هر انساني چون موسي خود، گناهي است كه تنها با استغفار و توبه مي توان آن را به گونه اي كرد كه رضايت خداوندي را سبب شود. اين مسئله زماني تشديد مي شود كه انسان نتواند حق معرفت و يا حق تقات خداوندي را انجام دهد. هيچ انساني نمي تواند يقين كند كه حق تقاته و حق معرفت الهي را ادا كرده است. از اين رو لازم است دست كم از اين دو يعني محدوديت و عدم شناخت كامل توبه و استغفار كند و خود را در كنف حمايت ربوبيت الهي قرار دهد و از مقام محبت و رحمت خاص بهره مند شود.
افزون بر اين انسان بايد از اموري ديگر نيز همواره استغفار كند و دمي از استغفار باز ننشيند. از اين رو در آيات و روايات از هفتاد بار استغفار در شبانه روز سخن به ميان آمده است. انسان ها كارهاي لغو و بيهوده زياد انجام مي دهند و در زندگي خويش گفتارهاي بيهوده و سخنان ياوه و لغو بسيار مي گويند كه هر كدام از آن ها آثار و تبعات سوئي دارد كه مي بايست براي در امان ماندن از شر و آسيب هاي آن ها، خود را در دژ محكم استغفار قرار دهد.
خداوند در آيات 46 و 47 سوره هود به مسئله آمرزش خواهي از خدا به سبب درخواست هاي نابجا اشاره مي كند. در اين آيات بيان شده است كه حضرت نوح(ع) به سبب اينكه خواستار نجات فرزندش از توفان شد از خداوند مي خواهد كه به سبب اين درخواست نابجا، او را ببخشد و بيامرزد.
حضرت آدم(ع) نيز به سبب ستم به خويش، خواهان استغفار خداوندي مي شود (اعراف آيه 23) و تأكيد مي كند كه اگر خداوند استغفار وي را نپذيرد و او را در كنف رحمت و محبت خويش قرار ندهد دچار زياني سخت و خسراني عظيم شده است.
تأكيد بر واژه اي چون خسران به اين دليل است كه وي با فقدان رحمت و محبت الهي، دچار از دست دادن سرمايه وجودي مي شود؛ زيرا گناه موجب مي شود تا شخص از سرمايه هاي وجودي خويش مايه بگذارد كه امكان دست يابي دوباره آن نيست. از اين رو ظلم بر خويشتن را خسارت و زيان بر مي شمارند. استغفار از ستم به خويش در آياتي ديگر چون 135 سوره آل عمران و 64 و 110 سوره نساء و 23 اعراف بيان شده است وحتي در آيات 87 و 88 سوره انبياء علت خشم خداوندي بر يونس(ع) را مسئله ظلم بر نفس بر شمرده است كه بي اذن الهي از آبادي خويش بيرون رفته بود. حضرت موسي(ع) نيز از ظلم بر نفس خويش مي نالد و خواهان آمرزش و پوشش الهي مي شود. (قصص آيه 16)
همه اولياي الهي از ظلم به خويشتن و نيز اسراف در امور خود به خداوند پناه مي بردند و يكي از خواسته هاي اساسي ايشان در استغفارها اين بود كه نسبت به خود اسراف نكنند و يا از شر آن در امان مانند. از اين رو خداوند در آيات 146 و 147 سوره آل عمران از آمرزش خواهي پيامبران و ربانيون الهي حكايت مي كند كه خواهان رهايي از آثار اسراف با بهره مندي از غفران الهي بوده اند.
خداوند درآيات بسياري به اين نكته توجه مي دهد كه استغفار كردن كاري خوب و پسنديده است؛ بنابراين پيامبران و اولياي خداوندي نيز همواره به استغفار مشغول بوده اند (آل عمران آيات 146و 147)
انسان مي بايست از شرك (مائده آيات 72 و 74 و نيز هود آيات 2 و 3 و 50 و 52 و 31 و 84 و 90) كفر و عقايد نادرست و باطل چون تثليث (مائده آيات 73 و 74) توبه كند. به طور كلي انسان ها همواره عقايد و بينش هايي را اختيار مي كنند كه به نظر آنان كامل و درست است درحالي كه يا در جهل مركب هستند و يا جهل بسيط دارند و يا حتي مي دانند كه باورهايشان نادرست است با اين همه آن را رها نمي كنند. بنابر اين يكي از راههاي دوري از انديشه هاي باطل و درامان ماندن از آثار آن در نگرش و رفتار و زندگي خويش آن است كه از آن افكار و انديشه هاي باطل و نادرست استغفار كنند تا از آسيب ها و پيامدهاي آن در امان مانند. از اين رو اولوالالباب كه داراي انديشه هاي بسيار درست و نزديك به حقيقت هستند و حتي لب و مغز حقيقت را نيز درك كرده اند همواره در حال استغفار هستند. (آل عمران آيات 190و 193)
انسان همچنين بايد از خطاها و گناهاني چون قتل ناخواسته و غير عمدي و حتي عمدي (قصص آيات 16و 17) استغفار كند چنان كه مي بايست از داوري و قضاوت هاي عجولانه و بي تحقيق و پژوهش نسبت به اشخاص وجوامع نيز خودداري و استغفار كند.
اين گرفتاري اي است كه بسياري از مردم خواسته و ناخواسته با آن روبه رو هستند؛ زيرا مسائل سياسي و روزانه زندگي، آدمي را گاه به داوري درباره اشخاص و عملكرد ارگان ها و نهادها وامي دارد كه بي پژوهش و بي بررسي كارشناسانه است. لذا انسان بايد همواره درحال استغفار از اين امور باشد. (ص آيات 24 و 25)
آدمي مي بايست دراستغفار خويش صداقت داشته باشد و زبان و قلبش هماهنگ بر اين باور باشد كه خداوند براساس خالقيت (هود آيه 61) و ربوبيت و ولايت خود (بقره آيه 286و اعراف آيه 155) همواره بركارهاي ظاهر و باطن و خفي واخفي ما آگاه است و انسان نيازمند آن است كه همواره به رحمت خداوند (مائده آيه 74 و هود آيه 90) و توبه پذيري او (نصر آيه 3) اميدوار باشد و در مسير او قرار گيرد. استغفار در كنار توبه، آدمي را در مسير درست قرار مي دهد و از گمراهي و كژروي خواسته و ناخواسته حفظ مي كند و در صورت دچار شدن به آن به مسير اصلي بازمي گرداند. از اين رو خداوند در آيات 16و 17و 133 و 135 و 136 و 190 و 193 سوره آل عمران مومن را به استغفار و توبه تشويق و ترغيب مي كند.
با توجه به مطالب پيش گفته دانسته شد كه هركسي در هر مقام و منزلتي كه قرار دارد نيازمند درپوشش قرارگرفتن خداوند است تا اگر در مسير كمالي خويش نقص و نقصاني و يا اشتباه و خطايي داشته است آن را بازيابي كرده و راه درست را ادامه دهد و يا كمال خويش را افزايش داده و به حكم رب زدني علما، خود را درمسير زيادت ايماني و كمالي و دانشي و مانند آن قراردهد. براين اساس همگان نيازمند استغفار الهي هستند؛ زيرا استغفار به معناي بهره مندي از ذات ربوبي الهي وقرار گرفتن دركنف رحمت و محبت اوست و هيچ كسي نمي تواند مدعي شود كه نيازمند جلب رحمت و محبت او نيست.
از اين رو معصومان (ع) و پيامبران (ع) نيز به استغفار به عنوان ابزار و وسيله جلب محبت و رحمت مي نگريستند. آنان هم براي خود و هم براي همه مومنان و بلكه همه موجودات هستي استغفار مي كردند و خواهان دست يابي هر موجودي به كمال لايق و شايسته شان مي شدند. از اين رو استغفار پيامبر داراي جهات و جنبه هاي مختلفي بوده است كه يكي از آنها استغفار در مقام ربوبيت طولي است كه ايشان از آن برخوردار بودند.
براين اساس مي توان گفت كه همه ما نيازمند تمسك به وسيله محكمي چون استغفار هستيم چنان كه اين فرمان الهي است كه «وابتغوا اليه الوسيله؛ به سوي خداوند وسيله بجوييد.»
براي پيامبران و اولياي الهي استغفار، خود وسيله اي از وسايل الهي است كه آنان بدان تمسك مي جستند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14