(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 13 شهریور 1390- شماره 20014

تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي- 21
نشانه هاي رفيق بد
ديدگاه
نفرين واكنشي به ناهنجاري ها



تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي- 21
نشانه هاي رفيق بد

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
بحث ما راجع به تربيت به معناي روش رفتاري و كرداري دادن بود و گفته شد كه انسان به طور معمول و متعارف در چهار محيط روش مي گيرد؛ خانوادگي، آموزشي، رفاقتي و شغلي. فضاي پنجمي هم وجود دارد كه حاكم بر آن ها است. در جلسات گذشته بحث ما پيرامون محيط سوم يعني محيط رفاقتي بود كه نكاتي را درباره مصاحبت و معاشرت كه معمولا رفاقت ها هم از همين امور نشأت مي گيرد مطرح كرديم. و اينكه اين محيط، اثرش نسبت به دو محيط قبلي بيشتر است و چه بسا ممكن است كه آثار تربيتي آنها را خنثي كند. لذا اين محيط براي انسان چه در بعد تخريبي، چه در بعد سازندگي، نقش سرنوشت ساز دارد.
بحث به اينجا رسيد كه آن چيزي كه بايد در معاشرت ها، رفاقت ها و مصاحبت ها و به طوركلي در روابط تنگاتنگ، محور قرار بگيرد، معنويت است. اگر معنويت، محور باشد، اين پيوند رفاقتي پايدار مي ماند و در نشأتين، يعني در دنيا و آخرت موثر است و انسان از آن سود مي برد. اما اگر محور دوستي ماديت باشد، آنجاست كه انسان ضرر مي كند و حتي ممكن است كه در همين دنيا نيز پشيمان شود.
دراين قسمت مي خواهم يك قانون كلي الهي را در ارتباط با معاشرت، رفاقت و مصاحبت يعني رابطه تنگاتنگ مطرح كنم. اين آيه شريفه در سوره كهف آمده و خطاب به پيغمبر اكرم است كه مسئله مصاحبت و معاشرت پيغمبر را مطرح مي نمايد. به طوركلي مجالست و معاشرت از رفاقت و پيوند رفاقتي نشأت مي گيرد كه من در ابتدا آيه شريفه را مي خوانم بعد اشاراتي كه نسبت به اين جهت، در آيه وجود دارد را عرض مي كنم. خداوند خطاب به پيغمبر اكرم مي فرمايد: «و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداه و العشي يريدون وجهه و لا تعد عيناك عنهم نريد زينه الحياه الدنيا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه و كان امره فرطا» (كهف/ 82)
خود را به همراه كساني قرار ده كه خداي خويش را شبان و روزان مي خوانند و به دنبال رضايت اويند! و چشم از آنها برمدار براي اين كه زيبايي هاي دنيا را مي خواهي! و از كسي كه قلبش را از ياد خويش غافل ساخته ايم، اطاعت نكن! همچنين از كسي كه از هواي نفسش پيروي مي كند و در كار خود زياده روي دارد.
راجع به شأن نزول آيه بعضي ها گفته اند كه پيغمبر اكرم با كساني چون سلمان رابطه تنگاتنگي داشت كه باعث شد بعضي از دنياداران كه محور تمامي معاشرت ها، مجالست ها و رفاقت هايشان دنيا و مسائل مادي بود، بيايند و به پيغمبر بگويند كه اگر اينها را از خودت دور كني، يعني پيوند رفاقتي ات را با اين ها قطع كني، ما مي آييم و با تو رفيق مي شويم. بعضي ها اين گونه نقل كرده اند كه بعداز اين ماجرا، اين آيه نازل شد. اين آيه چند مطلب هست كه من اينها را شمارش مي كنم.
يك، اينكه خداوند در امر مصاحبت، معاشرت و رفاقت امر به پايداري مي كند. اما نسبت به چه اشخاص و چه كساني؟ «و اصبر نفسك» امر به پايداري در رفاقت است. خداوند پيغمبر را به استقامت و پايداري در دوستي و همنشيني «مع الذين» با كساني كه «يدعون ربهم بالغداه و العشي» صبح و شام خداوند، رب و پروردگارشان را مي خوانند امر مي كند. «شبانه روز» بحث صبح و شب نيست. اشتباه نشود! اين كنايه است از اينكه اينها در طول شبانه روز غفلت از خدا ندارند.
انسان اين گونه است كه اگر چيزي برايش مهم بوده و از نظر دروني برايش خيلي اهميت داشته باشد، هميشه همان چيز در نظرش مجسم مي شود و ممكن نيست كه آن را فراموش كند. بستگي دارد به آن اهميتي كه آن مسئله دارد، فكر و ذهن انسان را مشغول مي كند. يعني هرچه مهمتر باشد و بيشتر درنظر انسان اهميت داشته باشد، بيشتر ذهن و ياد انسان را به خود مشغول مي كند. پيش اين افراد چه چيزي اهميت دارد كه پيغمبر به دوستي با آن ها و استقامت در اين رفاقت امر شده است؟
نزد اينها «خدا» اهميت دارد، چون در تمام شبانه روز به ياد خدا هستند. خدا مي فرمايند: رفاقتت را با اين ها پايدار بدار! «و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداه و العشي»
قانون رفاقت
اين يك قانون است كه به شما مي گويم. من اين آيه را مطرح كردم تا به صورت كامل و واضح مطلب را بگويم. اين نكته به درد همگان مي خورد! بايد رفاقت، با اين افراد باشد و پايدار هم بماند.
از حرف اين و آن نهراس! پس در اين جا آن چه كه محور معاشرت، رفاقت، مصاحبت و رابطه تنگاتنگ با ديگران است، ياد خدا است. با كسي رفيق شو كه در طول شبانه روز، خدا از يادش نرود!
دراين جا يك مسئله پيش مي آيد كه من اين را نيز تذكر بدهم كه انسان از كجا مي تواند بفهمد كه فلان شخص، با خداست و خدا از يادش نمي رود؟ چون مي گويند ظاهر و باطن انسانها كاملا مطابق و برابر با يكديگر نيست. مثلا اگر كسي دائما ذكر مي گويد، بسيار دعا مي خواند و... آيا همان كسي است كه مورد بحث ما است؟ خداوند مي گويد: نه! شعور پيدا كن و باشعور باش! ببين كه او اين كارها را براي چه انجام مي دهد. آيا براي ظاهرسازي است يا براي انجام تكاليف الهي؟! اگر «يريدون وجهه» بود، خوب است. اينها ظواهر است كه مي بينيم رعايت كرده و به اصطلاح متشرع است، اما اين كافي نيست. اگر ظواهر دين را اظهار مي كند و اين طور جلوه مي نمايد كه خدا را مي شناسد. اين كافي نيست. بلكه علاوه بر ظاهر نيكو بايد از نظر باطن هم اينها «يريدون وجهه» خدا را بخواهند. هدفشان از انجام فرايض و پايبندي به شرع اين نباشد كه بخواهند من و تو را فريب دهند. قصدشان رياكاري نباشد!از باب خدعه و خودنمايي نباشد!
چون ممكن است ظاهري فريبنده داشته باشد، ولي از نظر باطن هدفي شيطاني داشته باشد! مثلا بخواهد امثال من را كه مذهبي ها را دوست داريم، فريب دهد. فريب ظواهر را نخور! در انتخاب رفاقت دقت كن! معيارت ظاهر فريبنده نباشد! بلكه بايد معيار و ملاكت، باطن باشد.
مطلب چهارم، كه دوباره تاكيد مي كند اين است كه چنين آدم هايي را اگر به دست آوردي، اول در رفاقت با آنها پايداري كن، بعد مي گويد دست از او نكش! چشم از او نپوش! «ولا تعد عيناك عنهم» چشم هايت را از اينها برندار! دو چشمت را از آنها برندار، كنايه است از اين كه پاي آن بايست! يك وقت از او منصرف نشوي و به جاي ديگر بروي! وقتي مي گوييم فلاني را زيرنظر داشته باش، معنايش اين است كه حواست به او باشد، نكند او را از دست بدهي! چراي اين قضيه هم خيلي روشن است. چون ما در بحث هايمان گفتيم كه اين رابطه، يك رابطه سرنوشت ساز در دنيا و آخرت است. اين رابطه دوستي در نشئه قيامت هم كه جاودانه است، نقش دارد و چون در نشأتين براي تو موثر است، نقش سرنوشت ساز دارد و تو را مي سازد، چشم به او بدوز!
خداوند تا اينجا، گام به گام ويژگي هاي كساني را كه انسان بايد در انتخاب رفيق، معاشر و مصاحب خود مدنظر داشته باشد به پيغمبر مي فرمايد. اين يك قانون الهي است. چه كسي را انتخاب كنم؟
مي گويد يك چنين آدمي را انتخاب كن! در رفاقت با او نيز، پايدار باش! از او منصرف نشو و چشم از او برندار!
نشانه هاي رفيق بد
مقابلش را هم براي تو طرح مي كند. درهمين آيه مي گويد كه مقابلش كيست. رفاقت با چه كسي نكن؟ ببينيد چقدر جامع مطلب را بيان مي فرمايد. «نريد زينه الحياه الدنيا» آن كسي كه فقط ماديت و نشئه دنيا را هدف گيري كرده است زندگي مرفه و زيباي دنيايي را دنبال مي كند، به درد دوستي و معاشرت نمي خورد. نهي از معاشرت و مصاحبت با اينها مي كند. دليلش هم معلوم است. چون چنين رابطه اي نقش تخريبي اش بيشتر از نقش سازندگي آن است بلكه فقط نقش تخريبي دارد.
حال ببينيم سرآمد زينت زندگي دنيايي چيست؟ اگر ما بخواهيم خلاصه اش كنيم، سرآمد زينت زندگي دنيا، مال و جاه است. يك وقت از كساني كه اين چيزها را هدف گيري كرده اند روش نگيري! «ولا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا» از كسي كه دلش بي خبر از خدا است و از معنويت غافل است، پيروي نكن و از او روش نگير! سراغ اين ها نرو!
بعد مي گويد «واتبع هواه» يعني اين آدم، كسي است كه هميشه اسير خواسته هاي شهوي، غضبي و وهمي خويش است. اگر بخواهيم توضيح دهيم كه «هوا» چيست بايد بگوييم: خواسته هاي حيواني!
در يك جمله، هوا يعني خواسته هاي حيواني. پول، براي او بت است. رياست بت است. «أفرأيت من اتخذ الهه هواه» (جاثيه/ 32) يعني چنين آدمي هواي نفساني خويش را خداي خود قرار داده است. «واتبع هواه» همان است كه فرمود: «أفرأيت من اتخذ الهه هواه» از اينهايي كه پول و رياست برايشان «بت» شده است، روش نگيريد! اينها انسان را بيچاره مي كنند. دنيا و آخرتتان را به باد مي دهند.
معناي اعتدال
اين را مي گويد، بعد مي فرمايد: «و كان امره فرطا» چنين كسي كارهايشان بر محور افراطي گري و زياده روي است. ما يك افراط و تفريط داريم و يك اعتدال كه ميانه روي است. اين جا منظور آيه زياده روي است. مي گويد كساني هستند كه در بعد حيواني شان زياده روي مي كنند.
انسان مجموعه اي از قوا است. در اين شبهه اي نيست كه هم عقل دارد، هم قلب دارد، هم شهوت دارد، هم غضب دارد و هم وهم دارد. يك مجموعه است. همه اينها هم خوب است و حتي مقدس است. مثلا غضب خوب است و غضب مقدس هم داريم، مانند تنفر از گناه. اما انسان نبايد افراطگري كند! مرزشناسي بايد داشته باشيد! اگر كسي زياده روي مي كند و مرزشناسي ندارد، يعني مرز سرش نمي شود و نه بعد انساني سرش مي شود نه شرعي، به درد دوستي نمي خورد.
اعتدال به معناي حفظ مرز انسانيت و الهيت است تو هم بعد انساني داري و هم بعد الهي، بعد حيواني نيز در تو وجود دارد. نبايد اين بعد حيواني، بعد الهي و انساني را در تو تخريب كند. تعبير به افراط به اين معنا است. «و كان امره فرطا» كارهايش را كه نگاه مي كنم، مي بينم نه خدا سرش مي شود نه انسانيت. فقط همان بعد حيوانيت، پول و رياست برايش مهم است و بس. نه عقل (عقل به معني عقل عملي) سرش مي شود، نه شرع.
چه بسا اين مطلب جواب به سوال مقدر باشد. يعني ممكن است كسي به ذهنش بيايد اين كه شما براي من گفتي رفيق مي خواهي انتخاب كني و با او مجالست و مصاحبت كني كه بعد هم مي گويي چشم از او برندار، اين چگونه آدمي است؟ خداوند در ادامه آيه مقابلات آن را مي گويد و تو مي فهمي كه آن كه بايد با او رفاقت كني كيست. اين طرف را براي تو روشن مي كند تا آن طرف هم براي تو روشن شود. به كارهايش نگاه كن! به روشش نگاه كن! چه كار دارد مي كند؟ آيا از كارهايش مي فهمي كه به دنبال خواست خدا است يا دارد ظاهرسازي مي كند كه به همان هواهاي نفساني اش برسد؟ چه بسا به دنبال رياست است و مي خواهد من و تو را فريب دهد. بحث، بحث سمعه و رياكاري است- نعوذبالله- اينها را نگاه نكن! ببين او در ارتباط با پول، يا ارتباط با رياست كه سرآمد زيبايي هاي دنيايي است، چه رفتاري دارد.
اين يك قانون كلي الهي است براي مصاحبت و معاشرت كه اينها همه منشا براي رفاقت هستند. رابطه هاي تنگاتنگ از آنها متولد مي شود كه در بحث آموزشي هم من گفتم آنجا يكي از محيط هايي است كه رفاقت از آن بيرون مي آيد. اينجا هم از اين رابطه ها، رفاقت بيرون مي آيد. خدا قانون كلي مي دهد. مقابلش را هم مي گويد. با اينها رفاقت كن! و با اين ها رفاقت نكن!
معيار شناخت دوست از دشمن
علي(ع) چه تعبيرات زيبايي دارد. حضرت مي فرمايد: «الصديق من كان ناهيا عن الظلم و العدوان» دوست كسي است كه انسان را از ظلم و دشمني باز دارد. «رفيق» به كسي مي گويند كه جلوي تو را بگيرد و نگذارد تو حق كشي و مرزشكني كني. «معينا علي البر و الاحسان» (غررالحكم/514) از اين طرف وقتي كه مي بيند تو مي خواهي مرز الهي را رعايت كني و اطاعت الهي را به جا آوري، به تو كمك مي كند. معيارهاي رفيق، اين است.
«صديقك من نهاك و عدوك من اغراك» (همان) دوست تو كيست؟ آن كه وقتي مي خواهي مرزشكني كني، جلوي تو را مي گيرد و نمي گذارد كه مرزشكني كني. به تو مي گويد: اين كار را نكن! اين خيانت است! اين جنايت است! اين معصيت است! رفيق با رفيق خود اين طور حرف مي زند. «و عدوك من اغراك» آن كسي كه تو را فريب مي دهد، مغرورت مي كند و تو را به وادي مرزشكني مي كشاند، دشمن تو است. كاري مي كند كه تو، نه شرع سرت بشود و نه عقل. كسي كه تو را از وادي انسانيت و الهيت دور مي كند، دشمن تو است.
حضرت يك تعبير در ارتباط با رياست دارد كه به نظر من خيلي گويا است، آنجا كه مي فرمايد: «عند زوال القدره يتبين الصديق من العدو» (همان ص424) هنگام پايان قدرت، دوست از دشمن شناخته مي شود. وقتي كه به رياست (و به تعبير امروزي ها مسئوليت) رسيدي دنبال تو هستند اما همين كه مسئوليت را از تو گرفتند، همه مي گويند: خداحافظ! به سلامت! آن جا دوست از دشمن شناخته مي شود. آنجا مي بينيد كه چه كساني پشت كردند و رفتند و چه كساني هم باقي ماندند. حضرت معيار مي دهد تا كساني را كه براي دنيا به سوي تو آمدند و معيار رفاقتي شان دنيا بود و كساني را كه معيار رفاقتي شان دنيا نبود، بشناسي.
قدرت در اينجا اعم است يعني هر نوع تمكن و توانايي. چون ظهور قدرت در رياست است من اين طور گفتم وگرنه بحث دنيا است كه سرآمدش رياست و قدرت مالي است. تمكن مالي هم قدرت است. لذا تا موقعي كه از نظر دنيايي دست تو پر بود با تو رفيقند، اما وقتي كه دست تو خالي شد، آنجا ديگر رفاقت بي رفاقت.
اين تعبيرات علي(ع) معيار است. يك بحث اساسي اين قانون الهي است كه در باب رفاقت بايد توضيح مي دادم. لذا ما مي بينيم كه قرآن به پيغمبرش مي گويد با چه كسي رفاقت كن و با چه كسي رفاقت نكن! جهت آن هم روشن است، چون اين رابطه نقش سازندگي دارد. لذا اگر طبق معيار الهي باشد، اصلاح مي كند و اگر نباشد، نقش تخريبي دارد و سازندگي و تخريب هم براي انسان بسيار سرنوشت ساز است. هم در نشئه دنيا و هم در نشئه آخرت كه جاودانه است. آن وقت در آيه اي مي فرمايد: «الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين»(زخرف/76) توجه كن كه با كه رفاقت مي كني! گروهي رفاقتشان به دشمني تبديل مي شود، اما دوستي گروهي ديگر پايدار مي ماند.

 



ديدگاه

خطر نفوذ فرهنگ غرب
آيت الله مكارم شيرازي:
متأسفانه اخيرا نيز در جامعه ما به تقليد از غربي ها برخي چيزها اضافه شده؛ به طوري كه مي گويند فلان كس قهرمان فوق العاده ورزشي يا بازيگر سينما است ما هرگز نمي گوييم ورزش بد است، بلكه لازم نيز مي باشد و از طرفي يك نوع سرگرمي هم هست. ولي اين كه ميلياردها پول خرج كنيم تا فلان تيم در فلان مسابقه جهاني شركت كند، حال مدال بياورد يا نياورد، فرهنگ غربي است.
خطر بازگشت به فرهنگ طاغوت
و فراموشي ارزش ها
ساده زيستي، اهميت دادن به افراد باايمان، زيارت خانه خدا، و كنارهم بودن در صف نمازجماعت از جمله اقدامات پيامبر(ص) براي نهادينه كردن ارزش ها در جامعه بود.
.... خوشبختانه به بركت انقلاب اسلامي در كشور ارزش هاي اسلامي و انساني حاكم و خانواده هاي شهدا، جانبازان و بسيجيان جز ارزش ها قرار گرفتند... بايد مراقب باشيم نكند دوباره به فرهنگ طاغوت برگرديم و ارزش را در كاخ ها و لباس هاي مجلل، زر و زيور براي زنان، مال و ثروت فراوان و اتومبيل هاي گران قيمت بدانيم1.
نقص سيستم قضايي
دادگاه هاي رسيدگي كننده به اعمال اراذل و اوباش بايد مخصوص باشد؛ به طوري كه ظرف يك هفته حكم مقتضي صادر شود، نه اين كه پس از گذشت دوسال مردم قضيه را فراموش كنند و درس عبرتي براي سايرين نشود.
آثار سنت گذاري درجامعه
كسي كه سنت حسنه اي در جامعه باقي مي گذارد، تا زماني كه مردم به آن سنت عمل مي كنند، خيرات و بركات آن نصيب سنت گذار مي شود، همانطور كه كساني كه سنت هاي غلطي در مسئله ازدواج ايجادكرده و يا خرافاتي در جامعه رواج مي دهند، تا زماني كه آن سنت غلط در جامعه هست، گناه آن وبال گردنشان است2.
ضرورت تمسك به ثقلين
تمامي واجبات درقرآن نيامده است؛ واضح ترين مسئله در اسلام نمازهاي پنج گانه است، ولي در كجاي قرآن تعداد ركعت هاي آن بيان شده است؟
... ما مسائل اسلامي را بايد از پيامبر(ص) بگيريم؛ البته بايد به احاديث با سند محكم مراجعه كنيم؛ بنابراين اگر ما قرآن را بگيريم و غير آن را رها كنيم، بايد نص دين را رها كنيم3.
جايگاه حب علي(ع)
آيت اله شيخ مجتبي تهراني:
پيامبر اكرم(ص) در روايتي مي فرمايند: «من أحب علياً قبل الله تعالي منه صلاته. صيامه و قيامه و استجاب دعاه»
(بحار ج 27 ص 120) كسي كه علي(ع) را دوست بدارد خدا نماز، روزه ها و شب زنده داريش را قبول مي كند و دعايش را مستجاب مي فرمايد.
يعني محبت حضرت علي(ع) به اعمال و طاعتش جان مي بخشد و اسكلت اعمال ظاهري اش را زنده مي كند. از آخرين جمله اين روايت [خدا دعايش را مستجاب مي فرمايد] معلوم مي شود كه يكي از عوامل اجابت دعا، حب علي(ع) است.
من كه خودم را نگاه كردم ديدم اميرالمؤمنين(ع) را دوست دارم خدا كه از دل من آگاه است من بعيد مي دانم در بين ما كسي باشد كه آن حضرت را دوست نداشته باشد مگر مي شود!؟
بدانيد كه معصيت ها با يك توجه و يك معذرت خواهي بخشوده مي شود از آن طرف، حب حضرت علي(ع)، طاعات دست و پا شكسته ما را جان مي بخشد و روح مي دهد و آنها را زنده مي كند خدا هم اينها را قبول مي كند4.
تفاوت اخلاق اسلامي با اخلاق يوناني
آيت الله مصباح يزدي:
طبق نظام اخلاقي قديم كه از فلاسفه يونان نقل شده است، اساس ارزش ها اعتدال معرفي شده و ميزان تمام افعال اعتدال بوده و در سخنان آنان افراط و تفريط رذيلت به شمار مي رفت؛ اما در اخلاق الهي ملاك بالاتر از اين سخنان است؛ زيرا افعال زماني ارزش دارند كه انسان را به خدا نزديك تر كنندو به طور كلي تمام افعال بر اساس ارزش الهي سنجيده مي شوند5.
فضيلت عفو و گذشت در روابط اجتماعي
آيت الله مظاهري:
عفو يا گذشت، يكي از فضائل اخلاقي است كه در تعاليم روح بخش و انسان ساز قرآن و عترت، بسيار مورد تاكيد واقع شده و قرآن كريم در آياتي به صورت جدي از مومنين انتظار دارد كه عفو، گذشت، ايثار و فداكاري را در زندگي و در روابط اجتماعي خود حاكم سازند تا در قيامت مورد مغفرت پروردگار متعال واقع شوند.
... كسي كه دوست دارد خداوند متعال در قيامت، گناهان او را ببخشد، بايد در دنيا از گناه و اشتباهات ديگران بگذرد و كينه كسي را به دل نداشته باشد... شفاعت اهل بيت
«سلام الله عليهم» در قيامت، محتاج زمينه سازي است و تنها كساني مشمول شفاعت مي شوند كه توانسته باشند در دنيا، خود را به زيور فضائل و صفات پسنديده چهارده معصوم «سلام الله عليهم» بيارايند و در حد امكان خود را به آن بزرگواران شبيه سازند... يكي از صفات بارز و فضائل نيكوي اخلاقي كه در وجود اهل بيت «سلام الله عليهم» جلوه ويژه اي دارد، فضيلت عفو است و همه مسلمين، خصوصاً شيعيان بايد با پيروي ازمعصومين «سلام الله عليهم» رفتاري همراه با گذشت، فداكاري، رأفت و مهرباني با همديگر داشته باشند تا مورد شفاعت اهل بيت «سلام الله عليهم» واقع شوند6.
مسئوليت هاي حكومتي به منزله امانت
اموال عمومي و بيت المال مسلمين در نزد مسئولان مربوطه، امانتي خطير و با اهميت است و بايد ضمن حفظ و حراست از اين اموال، از حيف و ميل و به هدر رفتن بيت المال و صرف آن در امور غيرضروري و تجملاتي پرهيز جدي داشته باشند.
... اميرالمومنين(ع) به استانداران خويش مي فرمايند: «هنگامي كه نامه مي نويسيد، قلم هاي خود را نيز بتراشيد و بين سطور فاصله نيندازيد و در نامه نگاري به من، قلم فرسايي نكنيد و به جاي زياده نويسي و پرگويي، جان كلام را بنويسيد كه بيت المال مسلمين تحمل چنين ضررهايي را ندارد.»
بنابراين همه مسئولان نظام مقدس جمهوري اسلامي وظيفه دارند، بيت المال مسلمين را براي تقويت اسلام و رفاه حال مردم صرف نمايند كه مصرف بيت المال در امور شخصي و غيرضروري، خيانت در امانت است و گناه بزرگي محسوب مي گردد.
... مسئوليت و مقام مسئولان، مديران و كارمندان، در دستگاه هاي دولتي و حكومتي نزد آنان امانت است و كوتاهي در انجام مسئوليت ها و وظايف قانوني كه منجر به طولاني شدن رسيدگي به امور مردم و تاخير در پاسخ گويي به مردم مي شود، مصداق بارز خيانت در امانت است7.
پي نوشت ها:
1-حوزه، 27/5/90
2-همان، 17/5/90
3-همان، 20/5/90
4-همان، 28/5/90
5-همان، 25/5/90
6-همان، 26/5/90
7-همان، 18/5/90

 



نفرين واكنشي به ناهنجاري ها

علي پوريا
نفرين، نوعي دعاي بد در حق ديگري و در ادبيات فارسي ضد آفرين است. همه ما با آفرين و نفرين آشنا هستيم. وقتي نسبت به كسي يا كاري خوشحال شويم، در حق او دعاي خير مي كنيم و با تعبيري چون آفرين، اين خوشحالي و سرور خود را اظهار مي داريم؛ اما هنگامي كه شخص يا كاري را ناخوشايند مي يابيم، واكنش ما نسبت به او نفرين و دعاي بد است.
در حقيقت آفرين و نفرين، نوعي واكنش نسبت به ديگران و يا كارهاي آنان در قالب دعا و نيايش است. در فرهنگ قرآني نيز اين موضوع به اشكال گوناگوني وجود دارد. به عنوان نمونه از ما خواسته شده تا در برابر چيزهاي خوب و با بركت، از اصطلاح ماشاءالله و براي چيزهايي كه مي خواهد اتفاق بيفتد، ان شاءالله بگوييم كه در حقيقت نوعي نيايش و دعا نيز محسوب مي شود.
از اين روشن تر، در آيات قرآني موارد بسياري را مي توان يافت كه واژه لعن! صراحت به كار رفته و يا در مواردي خداوند با واژه هايي چون تبت، تعساً، ويل بعدا، اطمس، اشدد، قاتل، قتل و مانند آن، كس يا كساني را نفرين كرده است.
نويسنده در اين نوشتار با مراجعه به همين آيات و آيات مشابه بر آن شده تا حقيقت نفرين و آثار روحي و فردي و اجتماعي و نيز دنيوي و اخروي و نيز احكام آن را بيان كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
نفرين، كمترين واكنش به ناهنجاري ها
انسان به طور طبيعي نسبت به خوبي ها و زيبايي ها، واكنش مثبت نشان مي دهد و با ديدن آن ها خوشحال و شادان مي شود؛ چنان كه بدي ها و زشتي ها را ناخوش مي دارد و از ديدن آنها غم و اندوه بر سيرت و سيمايش نمايان مي شود. بسياري از مردم با ديدن خوبي ها و زيبايي ها واكنش عاطفي و احساسي نشان مي دهند و با گفتن آفرين و دعاي نيك و خير، سرور و خوشحالي خويش را هويدا مي سازند؛ چنان كه با ديدن زشتي ها و بدي ها، با نفرين ابراز انزجار و تنفر مي كنند.
يكي از آموزه هاي قرآني كه اصول عقلاني نيز آن را تاييد مي كند، تولي و تبري است كه به اشكال مختلف از جمله در شكل احكام اخلاقي و حقوقي امر به معروف و نهي از منكر خودنمايي مي كند. هر انساني مي بايست نسبت به هنجارها و ارزش ها بويژه اجتماعي آن حساس باشد و براي تثبيت آنها گام هاي عملي در گفتار و رفتار بردارد. نسبت به خوبي ها واكنش مثبت نشان داده و نه تنها خود بلكه ديگران را به انجام آن تشويق كند و به عنوان هنجارها و معروف و پسنديده هاي اجتماعي ديگران را نيز وادار به انجام آن نمايد.
در مقابل، هر بدي و زشتي را ناخوش داشته و ديگران را از آن برحذر دارد و با واكنش هاي گوناگون، نفرت و بيزاري خود را نشان دهد؛ چرا كه ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي، داراي ريشه هاي عقلاني و عقلايي و شرعي است كه تعالي جامعه را تضمين مي كند؛ در مقابل، ضدارزش ها و نابهنجاري ها، جامعه را با خطرهاي گوناگوني مواجه و از درون متلاشي مي سازد.
هر انساني موظف است تا هنجارها، ارزش ها و خوبي ها را بشناسد و براي ايجاد و تقويت آن بكوشد. اصولا انساني كه بر فطرت و عقل سليم است، از چنين توانايي برخوردار است و به طور طبيعي به اشكال گوناگون نسبت به هرگونه عامل تهديدكننده ارزش ها و هنجارها واكنش نشان مي دهد. از اين رو هر كس براساس توان و يا شرايط و مقتضيات، واكنش هاي مناسب را نشان مي دهد. اين واكنش ها در بيش تر موارد متناسب با نوع هنجارشكني يا قدرت و توان شخص در برابر هنجارشكن است. پس تلاش مي كند تا با توجه به ميزان و درصد هنجارشكني و تاثير آن در جامعه و نيز توان و قدرت مبارزه و مقابله با هنجارشكني و هنجارشكن، واكنش مناسب را نشان دهد.
به سخن ديگر، واكنش ها مبتني بر دو مسئله اساسي است: 1- ميزان و درجه هنجارها و حساسيت موضوعي آن؛ 2- ميزان توان مقابله با هنجارشكني. براين اساس مراتب و درجات امر به معروف و نهي از منكر در اسلام و آموزه هاي دستوري آن بيان شده است كه از مخالفت قولي ساده تا عمل شديد را شامل مي شود.
بنابراين، اگر شخص هنجارشكن، اصول و بنيادها را مورد هجوم قرار دهد، دراين صورت واكنش ها بسيار شديدتر و سخت تر خواهد بود به گونه اي كه گاه به شكل خشونت بروز مي كند؛ و اگر اين گونه نباشد و اصول اساسي مورد تهديد نباشد در آن صورت با توجه به ميزان و درجه حساسيت مسئله و موضوع، واكنش هاي گفتاري و رفتاري نشان داده مي شود. البته گاه هنجارشكن در موقعيت برتري قرار دارد كه امكان واكنش هاي مناسب وجود ندارد، دراين جاست كه كم ترين واكنش به هنجارشكني در شكل نفرين و لعن نمود مي يابد.
همچنين گاه شرايط و موقعيت چنان نيست كه حق هنجارشكن به ميزان هنجارشكني در دنيا داده شود، در اين صورت نيز نفرين به عنوان يك نوع واكنش مطرح مي باشد.
درحقيقت واكنش هايي چون لعن و نفرين، نوعي تولي و تبري و امر به معروف و نهي از منكر نسبت به هنجارشكنان و هنجارشكني است. از اين رو به عنوان يك واكنش طبيعي، صحيح و درست از سوي عقل و وحي مورد توجه و تاييد قرار گرفته است.
بنابراين، درباره فلسفه نفرين مي بايست به اين نكته توجه شود كه حس فطري انسان و واكنش دروني افراد، تمجيد و سپاس از كارهاي شايسته و تكذيب و پرخاش در برابر افعال ناشايست است. اين، شيوه هميشگي افراد با هر مكتب و مرام و يا دين و آيين است كه درحالت اعتدال، نوعي واكنش دروني را نسبت به افعال بيروني در خود احساس كنند.
به ديگر سخن، لعن و نفرين هر انساني نسبت به ظالمان، هرگز به عنوان «عمل» و «كنش» ابتدايي محسوب نمي شود، بلكه عكس العمل و واكنشي است كه در اثر ستم ستمكاران در احساس و انديشه خود مي يابد؛ همان گونه كه قرآن كريم نقض عهد و پيمان تبهكاران را نسبت به ارزش هاي الهي و انساني باعث لعن خداوند و سيه دلي آنان مي شمرد و مي فرمايد: فبما نقضهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسيه ؛ به سبب نقض پيمان، ما آنان را نفرين و لعن كرديم و دلهايشان را سنگ و سخت قرار داديم. (مائده، آيه 31)
به هرحال، نفرين كم ترين، ساده ترين و ابتدايي ترين واكنش انسان به ناهنجاري ها، بدي ها و زشتي هاست. خداوند در آيه 76 سوره انبياء به واكنش حضرت ابراهيم(ع) نسبت به بت پرستان اشاره مي كند كه برخلاف ساده ترين اصول عقلاني و عقلايي، بتان ناتوان از هر عملي را خدا دانسته و به پرستش آن ها مي پردازند. آن حضرت(ع) بت پرستان و بتان ايشان را نفرين مي كند و مي فرمايد: اف لكم و لما تعبدون من دون الله افلاتعقلون
علامه طبرسي در مجمع البيان، اف را به معناي تباه و هلاكت بار معنا مي كند. (مجمع البيان، ج 7 و 8، ص 68) بنابراين طبيعي ترين و ساده ترين واكنش به بي خردي بت پرستان، نفرين و بيزاري زباني است كه آن حضرت(ع) نشان مي دهد.
موجبات نفرين
چنان كه گفته شد، نفرين نسبت به كساني انجام مي گيرد كه برخلاف ارزش ها، هنجارها و بارهاي راستين عقلاني، عقلايي و وحياني عمل مي كنند و به هنجارشكني دست مي زنند.
اما براي اين كه جزئيات بيشتري از علل و عوامل و موجبات نفرين از نظر آموزه هاي قرآني داشته باشيم، لازم است به سراغ آيات برويم تا اين موجبات را به شكل روشن تري بشناسيم.
خداوند از جمله زمينه هاي نفرين در حوزه اعتقادي به اموري چون كفرورزي (ابراهيم، آيه2؛ مريم، آيه73؛ مؤمنون، آيه42؛ محمد، آيه8 و عبس، آيه71)، شرك ورزي و توصيف خداوند به شريك داشتن (انبياء، آيات81 و 12 و 76؛ و فصلت، آيه6)، تكذيب پيامبران(مؤمنون، آيات32 و 62؛ و قمر، آيات 9 و 01 و نيز منافقون، آيات 1و2)، تكذيب معارف الهي (مؤمنون، آيات13 تا 93)، تكذيب قيامت (طور، آيه11 و قيامت، آيات 23 تا 53 و مرسلات، آيه51)، افتراء به خدا (مائده، آيه46 و نيز توبه، آيه03)، افتراء به قرآن (مدثر، آيات 11 تا 52) و تحريف حقايق دين (بقره، آيه97 و ابراهيم، آيات2و3) اشاره مي كند.
در حوزه عمل و رفتارهاي فردي به اموري چون رياكاري و خودنمايي در عبادات از جمله نماز (ماعون، آيات4و 6)، تكبر(قيامت، آيات33 تا 53) دين فروشي عالمان ديني (بقره، آيه97)، ترك نماز (قيامت، آيات13 تا 53 و ماعون، آيات4و 5)، قساوت قلب و غفلت از خدا (زمر، آيه22)، غفلت از نماز (ماعون، آيات4و5)، كراهت از حق و حقايق نازل شده (محمد، آيات8 و 9)، ناخشنودي از وحي (همان)، كفران نعمت هاي الهي (عبس، آيات71تا 23)، دنياطلبي (بقره، آيه97 و ابراهيم، آيات2و3) و مانند آن به عنوان موجبات نفرين خدا و مردم اشاره كرده است.
از موجبات نفرين در حوزه عمل اجتماعي مي توان به اموري چون استكبارورزي (مدثر، آيات81 تا 52)، بازداشتن مردم از راه خدا و حركت در مسير حق و حقيقت (ابراهيم، آيات2 و 3)، تحريف حقايق قرآن براي گمراهي مردم (همان و نيز بقره، آيه97)، توطئه عليه دين و طراحي مقابله با رهبران ديني(مدثر، آيات 11 تا 02)، شكنجه و عذاب مؤمنان (بروج، آيات 4و 8)، عيب جويي از ديگران (همزه، آيه1) گمراه گري و اغواي مردم (يونس، آيه88 و نوح، آيات 62 و 72)، گناه و فسق (مائده، آيات12 تا 52 و نيز دخان، آيه22؛ جاثيه، آيه7 و عبس، آيات 71 و 32)، لواط و هم جنس بازي(عنكبوت، آيات 82 تا 03)، منع زكات و حقوق مالي ديگر (ماعون، آيات4و 7)، كم فروشي و خيانت در معامله (مطففين، آيات1و2)، فسادانگيزي در زمين (عنكبوت، آيه03)، ظلم و ستم در حق خود و ديگران (مؤمنون، آيه14 و زخرف، آيه 57) و مانند آن اشاره كرد.
از مجموعه اين آيات و مانند آن به دست مي آيد كه هرگونه حركت برخلاف اصول عقلاني، عقلايي و وحياني كه حركت بر خلاف اهداف و فلسفه آفرينش است، تبعات سنگيني به دنبال دارد كه از جمله آن نفرين خدا، فرشتگان، پيامبران و مؤمنان است.
مؤمنان نيز به پيروي از خداوند و پيامبران لازم است تا نفرين را روشي براي مبارزه با هرگونه اعتقادات و رفتارهاي ضدحق و هنجارها و ارزش ها بدانند و بر آن عمل كنند.
از اين جاست كه مي توان به حكم الهي درباره نفرين دست يافت؛ زيرا خداوند گاه نفرين را جايز و گاه ديگر واجب و لازم دانسته است. به عنوان نمونه نفرين بر دروغ پرداز گناه پيشه (جاثيه، آيه7)، دين فروش (بقره، آيه97)، دشمنان دين و مسلمانان (آل عمران، آيه119 و منافقون، آيه4)، ظالمان و ستمگران (زخرف، آيه56)، عيب جويان طعنه زن (همزه، آيه1)، كافران (ابراهيم، آيه2 و آيات بسيار ديگر)، كم فروشان خائن در معامله (مطففين، آيه1)، اغواگران و گمراه گران (يونس، آيه88)، گناهكاران و متمردان (مائده، آيات22 تا 52)، مجرمان متكبر (دخان، آيه22)، مفسدان (عنكبوت، آيات82 و 03)، تكذيبگران حق (مرسلات، آيه51) و منافقان (منافقون، آيات 1و4) را بر مردم جايز دانسته و در آيات 6 و 9 سوره نور، درخواست نفرين و غضب بر خود از سوي زن به عنوان پنجمين سوگند در صورت انكار راست گويي شوهر در ادعاي زناكاري وي را واجد دانسته است.
البته گاه اين جواز به وجوب نفرين مي رسد و آن زماني است كه تنها راه مبارزه با هنجارشكنان، نفرين باشد؛ چرا كه نفرين، واگذاري امر مجازات به خداوند است. اين كه كسي نسبت به دشمنان ستمگر و مستكبر، خواهان مرگ از سوي خداوند مي شود، روشي براي تبري جويي است كه لازم است انجام گيرد. اين جاست كه تبري جويي لازم و واجب مي شود. به سخن ديگر، هرگاه نفرين، تنها راه تبري جويي از زشتي ها و بدي ها و مانند آن است، لازم است به آن به عنوان يك امر واجب نگريسته شود.
آثار دنيوي و اخروي نفرين
نفرين و دعاي بد در حق ديگران، تاثيرات شگرفي به جا مي گذارد و اين گونه نيست كه آن را صرفا يك لقلقه زبان بدانيم.
به سخن ديگر، نفرين تنها يك واكنش بي تاثير و حرف مفت نيست، بلكه واكنشي است با آثار و تبعات سخت و شديد كه شخص بايد مواظب باشد گرفتار آن نشود.
خداوند در آيات 88 تا 09 سوره يونس و نيز 71 تا 72 سوره دخان، تباهي اموال و بهره نبردن از آنها را از پيامدهاي نفرين مي شمارد و در اين آيات گزارش مي كند كه چگونه نفرين حضرت موسي(ع) موجب شد تا فرعون و فرعونيان نتوانند از همه نعمت ها و مواهبي كه در اختيار داشتند بهره ببرند و خود و اموالشان تباه شود.
سرگرداني انسان ها نيز از آثار نفرين است. اگر انسان كاري كند كه نفرين حقي او را بگيرد، ممكن است در زندگي گرفتار سرگرداني شود، چنان كه دعاي بد و نفرين حضرت موسي(ع) موجب سرگرداني يهوديان به مدت چهل سال شد. (مدثر، آيات 42 تا 62)
قساوت قلب و سنگدلي نيز از آثار و پيامدهاي نفرين است. (يونس، آيات 88 تا 09) همچنين هلاكت و نيستي (مومنون، آيات 32 تا 72 و قمر، آيات 9 تا 61) از ديگر آثار نفرين حق و اهل حق است.
بسياري از گرفتاري هاي ما بي آن كه متوجه باشيم به سبب آه و نفرين پدر و مادر يا دوست و رفيقي است كه به او ظلم و ستم كرده ايم و او از سردرد به خداوند پناه برده و مجازات عمل را به خداوند واگذار كرده است.
در كتاب نشان از بي نشان ها اين حكايت نقل شده كه واگذار كردن به خدا تا چه اندازه ممكن است خطرناك باشد و تا چه اندازه مي تواند اين واگذاري و نفرين از روي ناتواني، خانمانسوز و هلاك كننده باشد. مي گويند: يك روز مرحوم بابا رستم به مرحوم حاجي مي فرمايند: برويد شهر مقداري ماست بخريد و بياوريد.
مرحوم حاجي طبق دستور عمل مي كند. در مراجعه با يكي از سوارهاي حكومتي برخورد مي كنند. سوار از ايشان مي خواهد كه لباسها و اسبش را نگهداري كند تا او در رودخانه شنا كند.
مرحوم حاجي مي فرمايند: وقت ندارم و بايد بروم. آن مرد جاهل با دسته تازيانه به سر حاجي مي زند، طوري كه سر ايشان مي شكند و ماستها مي ريزد. مرحوم حاجي با سكوت در كنار رودخانه خود را تميز مي كند. مجددا ماست مي خرد و مراجعه مي نمايد.
مرحوم بابا علت تأخير را جويا مي شود. مرحوم حاجي قضيه را شرح مي دهد. مرحوم بابا سؤال مي كند: شما چه عكس العملي نشان دادي؟ مرحوم حاجي مي گويند: هيچ نگفتم و جزاي عمل او را به خدا واگذار كردم. بابا مي فرمايد: كار خوبي نكردي، براي اينكه او سر شما را شكسته به خدا واگذارش نمودي. فورا با عجله برگرد و با او تغير و تشدد نما. مرحوم حاجي فورا برمي گردد؛ ولي هنگامي بر مي گردد كه كار از كار گذشته و اسب، او را بر زمين زده و هلاكش كرده بود.
گفتني است عارفان و سالكان بزرگي از محضر بابا رستم فيض برده و به دست ايشان پرورش يافتند. يكي از معروف ترين شاگردان وي مرحوم «حاج محمدصادق مشهور به تخت فولادي» است كه از عرفاي بزرگ قرن سيزدهم و استاد سير و سلوك مرحوم «حاج شيخ حسنعلي نخودكي»(ره) بود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14