(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 28 شهریور 1390- شماره 20027

در گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمين حميد رضا مظاهري سيف مطرح شد
جريان شناسي معنويت هاي نوظهور



در گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمين حميد رضا مظاهري سيف مطرح شد
جريان شناسي معنويت هاي نوظهور

محمد خوش صحبتان
بحثي كه از آن با عنوان عرفان هاي جديد يا معنويت هاي نوظهور ياد مي شود در چند سال اخير مباحث بسياري را پيرامون خود به وجود آورده به طوري كه رفته رفته اين موضوع به مسئله فكري داراي پايگاه اجتماعي تبديل شده است. در همين راستا با حجه الاسلام والمسلمين حميدرضا مظاهري سيف نويسنده كتاب «جريان شناسي انتقادي عرفان هاي نوظهور» به گفتگو نشستيم تا ابعاد و گستره فكري اين نوع عرفان هاي نوظهور را مورد بررسي و واكاوي بيشتري قرار دهيم. اينك متن گفت وگو از نظرتان مي گذرد.
¤ باتوجه به بحث هاي مطرح شده درباره معنويت هاي نوظهور و تبعات مربوط به آن به نظر مي رسد در وهله اول نياز به تعريفي از اين پديده ضروري باشد. در اين رابطه آيا مي توان تعريفي از اين پديده ارائه كرد يا خير؟
-تعريف عرفان هاي نوظهور كار ساده اي نيست اگر بخواهيم تعريفش كنيم خيلي به زحمت مي افتيم و يك بحث طولاني به وجود مي آيد ولي اگر بخواهيم به طور خلاصه نتيجه تأملات انجام شده و تحقيق و پژوهش هاي بررسي شده را كه خلاصه كنيم و آن جريان ها، ايده ها و افكاري كه به منظور پاسخگويي به نيازهاي معنوي انسان مي آيند اما متكي به منابع درست ديني نيستند. منابع معتبر معرفتي، معنوي ندارند. حالا يا اساساً منبع ندارند مثل بعضي از جريان هاي عرفاني سرخپوستي و يا عرفان هاي بودايي اينها منبع وحياني ندارند. يا اين كه اين منبعشان مغشوش است، مثل جنبش هاي معنوي و عرفاني كه از دل مسيحيت و يهوديت بيرون آمده است. يا اين كه اگر هم به منبع درستي مي خواهند تكيه كنند شيوه استفاده و بهره برداريشان خراب است يعني روش و ابزار استفاده از منابع فاسد است. يك سري جريانات عرفاني كه فكر مي كنند از قرآن استفاده مي كنند ولي در عمل شيوه بهره برداري به گونه اي است كه قرآن را تحريف معنوي مي كنند و بسياري از عرفان ها و جنبش هاي معنوي كه در فضاي تفكر اسلامي الآن به وجود آمده و در جامعه ما شكل مي گيرد با اين مشكل مواجه اند يعني منبع را دارند، اما نمي توانند به آن تكيه كرده، و از آن درست استفاده كنند روششان اشكال دارد اين به طور خلاصه چارچوبي است در مورد عرفان هاي نوظهور.
¤ بحثي كه فرموديد درباره منبع بود حال در اين منبع روش برداشت از آن چه تاثيري در رويكردهاي عرفاني خواهد داشت؟
- اگر منبع درست باشد ، بحث روش مطرح مي شود.
روش اجزاء مختلفي دارد. در روش استفاده از منابع ديني عناصر متعددي هست كه در بعضي از اين جريان ها تعدادي از اين عناصر اشكال دارد و در بعضي همه شان اشكال دارد. روش شامل عناصري است. اول اين كه خود بايد زبان منبع را بلد باشد و بتواند ارتباط برقرار كند. اين خيلي طبيعي است. من اگر بخواهم بروم سراغ يك منبع انگليسي بدون اين كه انگليسي بلد باشم قاعدتاً نمي توانم درست استفاده كنم. دوم اين كه با روح و محتواي منبع انس داشته باشد. ممكن است شما يك جمله اي از اينها بشنويد بعد بگوييد اين مظاهري كه من مي شناسم اين را نمي گويد . حتماً يك جاي ديگر يك حرف ديگر زده است شما آن را نمي بينيد هر دو در كنار هم اين معني را مي دهد. يا قبلا يك چيز ديگري گفته بوده است اين در كنار آن معني اش كامل مي شود. اين كه ما هويت منابع ديني، قرآن و احاديث را بشناسيم و بتوانيم ارتباط درست و صحيح برقرار كنيم بعد از آشنايي با زبان منبع مطرح مي شود مثلا علامه طباطبايي(ره) مي فرمودند كه مثلا 16 هزار حديث با حذف تكراري ها اين 16 هزار حديث را اگر كسي همه اش را نديده باشد نمي تواند درست تفسير كند، بايد همه آنها را ديده باشد و يك نگاه كلي داشته باشد در چنين شرايطي مي تواند بفهمد كه مثلا در مورد زكات كه چه احاديثي داريم، و به چه نحوي بايد برداشت شود، تا به نتيجه مطلوب رسيد. لذا اين آشنايي با كل آن منبع و هويت آن منبع هم موضوعيت دارد. الان ما مي بينيم بعضي ها از قرآن تفسير ارائه مي دهند و حتي مي بينيم برخي مدعي رمزگشايي از آيات قرآن هستند در حالي كه آيه را بلد نيستند بخوانند، زير و زبر آيه، تلفظ آيه و كلمه را غلط مي خوانند يك كلمه را كلا به آن اضافه مي كنند يا از آن كم مي كنند، اين حالا مي آيد مدعي مي شود كه عرفان را دارد از قرآن در مي آورد و رمزگشايي مي كند. اسرار مربوط به متون قرآن را مي خواهد به ما آموزش دهد. در گام بعدي ما به بعضي از افراد ديگر برمي خوريم كه مي آيند آيات را تقطيع مي كنند. ما چند هزار آيه در قرآن داريم. اينها سر و ته آيات قرآن را مي زنند مي گذارند كنار هم و بعد شروع مي كنند از آنها نتيجه گيري كردن. و نتايجي مي گيرند كه اصلا قابل اعتماد نيست. بيشتر به شعر مي ماند. انگار كه تخيلي است. يك چيزهايي را به هم ربط مي دهند كه در فضاي شعر و تخيلات شاعرانه خيلي زيباست ولي اگر اين بخواهد به عنوان معرفت ديني عرضه شود، گمراه كننده و فاسد است.
بنابراين شيوه استفاده از اين منبع هم براي خودش به عنوان مرحله مهم است. يعني بعد از اينكه كسي كه زبان قرآن را بلد بود. با روح و پيام و منبع هم آشنا بود و مباني اش را مي شناخت در مرحله بعدي بحث شيوه عملي استفاده از قرآن است. در اينجا علم اصول و روش هاي تفسير و... در اين زمينه به ما كمك مي كندكه چگونه مي توان از يك آيه اي ظهورش را فهميد، احتمالاتش را چگونه مي تواند وارد كرد. در واقع اينها همه روش مند است. يعني يك ويژگي اي كه اسلام دارد اين است. به خاطر وجود يك منبع وحياني به دور از تحريف، در طول زمان به روش بسيار متكاملي براي بهره برداري از اين منبع دست پيدا كرد ه ايم. اين موضوعي است كه متأسفانه افرادي كه از راه مي رسند و علاقه مندند با هر قصدي مي آيند شروع مي كنند بدون تسلط بر روش هاي فهم دين. شروع مي كنند به تفسير دين و برداشت هاي متعددي ارائه مي دهند. بعضا كه با آنها صحبت مي كنيم ممكن است خودشان را خيلي هم متدين نشان دهند با اين تئوري هاي تكثرگرايي و پلوراليزم ديني مخالف اند، اما در عمل دارند طبق همان مباني حركت مي كنند.
¤ وجه تمايز اين عرفاني كه ما الان به عنوان عرفان هاي كاذب يا عرفان هاي نوظهور از آن نام مي بريم با عرفان حقيقي كه منبعث از آيات قرآن در روايات است چيست؟
-اهل بيت دو ويژگي داشتند. يكي ولايت سياسي و اجتماعي شان بود كه زمام امور مسلمين بعد از رحلت پيامبر به اينها سپرده شد. دومي ولايت علمي و معنويشان بود كه هر كس با اينها مواجه مي شد در جذبه علم و معنويت اين بزرگواران قرار مي گرفت. بنابراين يك مقام قدرت علمي و پاسخ گويي و احتجاجات بود كه برخاسته از آن افق بلند معنوي آنها به شمار مي رفت و با همين روح معنوي بود كه مردم را جذب مي كردند. جريان مقابل اهل بيت به هر دوي اين ولايت ها و مقام ها طمع كردند. اول آن ولايت سياسي اجتماعي را خواستند غصب كنند كه كردند، بعد ديدند اين طور كه مشكل حل نمي شود، زيرا آنها هنوز در قلب ها جا دارند و هنوز مردم به اينها توجه دارند. براي آن هم نقشه كشيدند كه اگر نمي توانند به يك چنين سطحي دست پيدا كنند حداقل بتوانند رقيبي براي اين جذابيت معنوي ايجاد كنند. از همان جا افرادي مثل سفيان ثوري و ديگران پديد آمدند و يك جريان، عرفان كاذب در فضاي تفكر اسلامي به وجود آوردند. از طرف ديگر اهل بيت با آن جذابيت معنوي شان افرادي را فرامي خواندند و به سمت خودشان جذب مي كردند و آنها اصحاب سرّ اهل بيت مي شدند، رازهاي معنوي به آنها سپرده مي شد و سينه به سينه به آنها منتقل مي شد. آن جريان درست معنوي هم سينه به سينه براي كساني كه صلاحيتش را داشتند و آمادگي دريافت آن را داشتند ارائه مي شد. اما آن جريان انحرافي معركه گيرانه و با بازارگرمي و رياكاري به حيات خود ادامه مي داد. مصداق بارز آن سفيان ثوري است كه آن مواجهه را با امام صادق(ع) داشت كه معروف است. اين دو جريان با همديگر پيش آمدند و تا امروز هم هستند يعني ما يك عرفان حقيقي داريم كه از طريق اهل بيت و در سينه اولياءالله است و به اهلش منتقل مي شود يك جريان رياكارانه عرفان هم داريم كه زهدفروشي و عبادت نمايي و از اين جور داستان ها در آن ديده مي شود. الان در عرفان هاي جديد يك تفاوتي به وجود آمده است كه اتفاقا آن تصوف سنتي ما هم دارد با اين تفاوت كم كم همراه مي شود. آن هم اين است كه به جاي عبادت و رياضت و زهد و اينها فقط روي شعارها و يك سري اصول اخلاقي دارند تكيه مي كنند. همه همديگر را دوست داشته باشند، همه به هم احترام بگذارند ، همه اديان حق اند و... كامل مي شود اينها را فهرست كرد. 8-7 محور است كه اينها رويش تاكيد دارند. طبيعت را دوست داشته باشيم و احترام به محيط زيست و... اين مطلب الان دارد به وجود مي آيد و ما مي بينيم بعضي از اين جريانات صوفي سنتي هم دارند آرام آرام تغيير هويت مي دهند. يعني شما مي بينيد آدم درويش مسلكي با ظاهري كه مثلا ريشي مي گذاشت و كشكولي و عبايي و...، اينها را گذاشته كنار و سبيل ها را هم تراشيده دارد حرف از پلوراليزم و روح جهاني و بياييد همه جهاني شويم و يك دنياي متفاوتي بسازيم و همديگر را دوست داشته باشيم و صلح جهاني و از اين حرف ها دارند مي زنند. اين ويژگي اين عرفان جديد است، كه عمدتا اخلاقي است و قابل تحليل است. اين شعارها كاركردهايي دارد براي نظام سرمايه داري و در شرايط امروز جهاني قابل بررسي است كه چه فايده اي دارد.
¤ يك بحثي كه امروزه در باره عرفان هاي نوظهور و حقانيت آنها مطرح است رابطه بين تاثيرات غيرمادي مانند انرژي درماني و علاج بيماري ها و يا رسيدن به مقامات بالاي معنوي و... با حقانيت اين جريان ها است كه تا چه اندازه مي تواند اين آثار عملي، ملاك حقانيت اين جريان ها باشد؟
-ببينيد براي اثرگذاري راههاي مختلفي وجود دارد. الان يك نفر مي رود ورزش مي كند تا قوي بشود و وزنه ي 200كيلويي بالاي سرش ببرد. خب اين آيا آدم خوبي است؟ آيا پيغمبر است؟ آيا قديس است؟ آيا عارف است؟
خير هيچ كدام از اينها نيست. او وزنه برداري رفته و قدرتش را پيدا كرده است. يك نفر ديگر مي تواند برود علم پيدا كند بعد يك دستگاهي بسازد كه يك حركت خارق العاده اي ديگري با آن بكند. آسمان ها را مي تواند رصد كند و جو بالا را بسنجد و بگويد يك هفته ي ديگر باران مي آيد. خب آيا اين قديس است؟ آيا به او الهام شده؟ نه! اين يك راهي را رفته به يك نتيجه اي رسيده است. يكي مي آيد ديگري را با روش تلقين درمان مي كند. آيا اين مسيح است؟ چنين شخصي بخواهد خودش را تشبيه كند به مسيح(ع) اشتباه مي كند. چرا كه حضرت مسيح(ع) با تلقين درمان نمي كرد. او معجزه مي كرد لذا قدرت فوق العاده و اين كه يك اتفاقي مي افتد كه يك كسي كاري مي كند كه ما نمي فهميم چه كار كرد، دليل بر حقانيت نيست معيارهاي انسان كامل انساني است كه معنوي و رشد يافته است و از ديدگاه قرآن و روايات مشخص است و قابل دفاع هم هست. اگر كسي به آن معيارها نزديك شود اين حق است حالا حتي اگر هيچ كار خارق العاده اي هم انجام ندهد. شما مگر از برخي اولياي خدا كار خارق العاده اي شنيده ايد كه انجام دهند؟ آن مهم نيست. مهم اين است كه شما اوصافي از او شنيده ايد كه فهميديد او انسان كاملي است. خصلت ها و ويژگي هايي از او نقل شده است كه هر كس اين ويژگي را داشته باشد، آدم متعالي و فوق العاده اي است.
¤ يك سري قواي غيرطبيعي مربوط به قوت نفس وجود دارد و فرق نمي كند طرف مسلمان باشد، مسيحي باشد، هندي باشد يا ... يعني يك انسان با رياضت به نوعي قدرت فوق العاده در نفس خود دست مي يابد. اين امور را چگونه مي توان توجيه كرد؟
- خيلي از اينها كاملا طبيعي است. بسياري از امور براي ما ناشناخته مانده است تا الان. حالا يكي به آن رسيده است. يا عده اي به آن رسيده اند و دارند از آن استفاده مي كنند، بعضي هايش ممكن است مشهود باشد. از همين نيروهاي طبيعي خيلي هايشان دارند استفاده مي كنند. يعني طرف دارد مي آيد انرژي منتقل مي كند. خب اين كار كاملا طبيعي است.
خيلي هايشان اصلا قواي نفساني قوي هم ندارند. ممكن است بعضي هايشان هم يك همچنين شكلي باشند اما اكثرا در چارچوب قواعد طبيعي اند.
¤ حالا اگر قوه نفساني بعضي از اينها قوي باشد آيا اين دليل بر حقانيت نمي تواند باشد؟
- بله. ما الان داريم آدم ها را مي بينيم اينها اصلا خيلي هايشان اهل قواي نفساني نيستند يعني كاملا دارند از نيروهاي طبيعي استفاده مي كنند. و گاهي اوقات هم از نيروهاي شيطاني استفاده مي شود. مثل همين عرفان حلقه اينها كلا در اين فازند. يعني اهل اين كه بخواهند از قواي نفساني استفاده كنند نيستند.
¤ به طور كلي آيا مي توان از اين جريانات تقسيم بندي و سنخ شناسي مشخصي ارائه كرد و اينكه براي اين جريانات چه شاخصه هاي مشتركي مي توان متصور بود و مهم ترين جريان مربوط به آن در ايران چيست؟
- ارتباط اينها با هم يك مقدار محتوايي است. محتواها خيلي دارد به هم شبيه مي شود. اين موارد و تشابه بسياري از آنها در «كابالاي» مدرن است. عرفان يهود يك دوره كلاسيك داشت با يك اصولي يك بخش از آن اصول الان تغيير كرده است و اين كابالاي جديد راه افتاده است و مباني جديدي مطرح كرده كه كابالا كاملا فضايش عوض شده است. اين فضاي جديدي كه در عرفان يهود به وجود آمده است الان عملا در بسياري از عرفان هاي نوظهور قابل مشاهده است چه داخلي هايش چه خارجي هايش. يعني شما اين شاخصه هاي مشترك را در همه اين عرفان ها از جنس گروه رام ا... و پيمان فتاحي تا افكار پائولوكوئيلو و اشو مي بينيد.
همه اينهامشتركاتي را با هم دارند. اين قابل توجه است. بعضا مي بينيم شكل كار تشكيلاتي اينها خيلي شبيه هم است. حلقه سبزي ايجاد مي كنند، و شيوه هاي تبليغاتي خيلي مشابه هم دارند.
¤ غيراز بحث محتوايي در بحث كاركردي شان هم آيا با هم مشتركاتي دارند؟ مثلا فرض كنيد يكي از وجوه اشتراكشان نگاه سكولاريستي آنها به معنويت و كنارگذاشتن شريعت است.اين آيا باعث مي شود كه يك كاركرد واحد پيدا كنند؟
- بله وقتي محتواها به هم نزديك شود نتايج هم مشابه مي شود. مثلا فرض كنيد در جرياني كه مي آيد به جاي معرفت به خدا عشق به طبيعت وجهان هستي و اينها را مطرح مي كند. اين به طور طبيعي در انسان يك حس آرامش به وجود مي آورد. آن هماهنگي با طبيعت و اين كه من درخت و زمين و آسمان ها را و اينها را بخشي از وجود خودم بدانم و به آنها عشق بورزم. يك سطحي از آرامش در من به وجود مي آيد يا انواعي از مديتيشن (روش هاي آرامش بخشي) را در همه اينها مي بينيم. كه اين هم مي تواند سطح اضطراب هاي ذهني را كاهش و آرامش و شادماني را به دنبال بياورد. لذا محتواهاست كه مشابه مي شود. نتايج هم به طور طبيعي به هم شبيه مي شوند. در كاركردها و دست آوردهايي كه دارد.
¤ مهم ترين اين جريانات درحال حاضر كدامند؟
- در كشور ما درحال حاضر عرفان حلقه يا عرفان كيهاني است كه متأسفانه به صورت هرمي خيلي گسترش پيدا كرده است. عرفان حلقه رسما اصول كابالاي مدرن را گرفته و در مباحث فكري خود مطرح كرده است. آن شاخص اصلي كه كابالاي مدرن را معرفي مي كند در كابالاي سنتي اصول آن مطرح بود كه كساني مي توانند دراين مسير عرفان حركت كنند كه اولا يهودي باشند، ثانيا مرد باشند، 40 سال به بالا داشته باشند، عالم يهودي باشند، يعني بايد متون يهودي و آثار آنها را بلد باشند و يك سري از اين دست اصول. بعد در كابالاي مدرن با اين شروع كردند كه سن، جنسيت، سواد و معلومات، دين و مذهب براي رفتن به سمت عرفان اصلا مهم نيست كه اين دقيقا يكي از اصول عرفان حلقه همين است. در كتاب عرفان كيهاني عين همين مطلب آمده است. يا اين كه در عرفان يهود بحث درمان گري خيلي تاكيد مي شود. يعني همين الان اگر شما در اينترنت جست وجو كنيد آب كابالا مي آيد و قيمت هاي گراني هم دارد و مثلا يك آبي را مي فروشند براي درمان گري. حالا اين با پزشكي كنوني ارتباط دارد يا نه قابل بررسي است. ولي موضوع درمان گري يك موضوع اساسي بوده است در عرفان از قديم تا حال كه جزو مشتركات بين كابالاي كلاسيك و كابالاي مدرن است و الان در عرفان حلقه هم اين را مي بينيم لذا من مي توانم بگويم در عرفان حلقه خيلي از عرفان يهود استفاده شده با اين كه ما مي بينيم يك التقاطي از همه عرفان هاست. مثلا حرف هايي از عرفان بودايي هم در آن هست و از عرفان اسلامي هم يك چيزهايي اقتباس كرده و آنها را تحريف شده به كار برده اند كه از عرفان يهود خيلي بيشتر به چشم مي آيد. اما در مورد عرفان يهود صريحا عين عبارت هاي كابالاي مدرن را در كتب و منابع خود مطرح مي كنند.
¤ دليل رشد بيش از حد عرفان حلقه نسبت به ساير عرفان هاي نوظهور چيست و دلايل موجه شدن اين عرفان در ميان مخاطبان خود چه بوده است؟
- چند تا محور مهم كه بايد مورد بحث قرار گيرد، يكي اينكه اينها روي دردهاي مردم دست گذاشتند و در بحث درمان گري، خب مردم جذب مي شوند. همه بالاخره در دوروبرشان مشكلاتي را دارند. دوم اين كه اينها دوره ها را خيلي خلاصه و كوتاه كردند و هركس مي رود 8 ترم مي گذراند هر ترم 6 جلسه مي شود استاد عرفان. با مدت كوتاهي در چند ماه به قله هاي عرفان مي رسد! سوم اين كه خيلي ساده كردند. مثلا اين كه شما نه مي خواهيد تزكيه نفس كنيد نه مي خواهيد تقوا داشته باشيد نه مي خواهي كارهاي بد را كنار بگذاري هرجا هستي مي تواني عارف شوي، فقط كافي است متصل شوي به انرژي كيهاني عالم. چهارم استفاده گسترده از رسانه هاست. به نام آقاي طاهري در روزنامه ها و مجلات متعددي مقالاتي منتشر مي شود در راديو بارها و بارها با ايشان مصاحبه كردند. به عنوان استاد عرفان و كارشناس ادبي از ايشان دعوت شد و صحبت كردند.در تلويزيون چندين بار اسم ايشان مطرح شده است. عرفان كيهاني مطرح شده است به مناسبت هاي مختلف. مثلا در برنامه هايي مثل به خانه برمي گرديم كارشناسي مي آورند كه ايشان از مريدان آقاي طاهري بوده است و شروع مي كند از آقاي طاهري تعريف كردن. فيلم هايش هست الان.نشسته است دارد تعريف مي كند. خود آقاي طاهري چندين بار مطرح شد حتي عكس او را نشان دادند به عنوان كسي كه مدرك دكتراي افتخاري گرفته است. از همه مهم تر آقاي [...] به عنوان بنيانگذار اين جريان كسي كه در تدوين اساسنامه دخالت داشته است. و همچنين در نامگذاري فرقه كه متأسفانه رسما تلويزيون در قبضه ايشان است. در شبكه 4 و ساير شبكه ها به عنوان كارشناس مذهبي مي آيد و خيلي اعتماد به وجود مي آورد اين موضوع يعني حضور بالاي اينها در رسانه ها كه دائم حضور دارند و اين حضور پررنگ اعتماد به وجود مي آورد. ممكن است يك نفر بررسي و تحقيق هم نكند ولي مي گويد خب من كه [...] را هميشه در تلويزيون مي بينم. آقاي طاهري هم كه گاهي اوقات مي آيد و صحبتش را مي كند، در روزنامه هاي مختلف هم مي بينيم مطالبي از او مي نويسند، حتما اين آدم راستگوست و آدم خوبي است و دارد حرف حساب مي زند. در راديو هم گاهي صدايش را مي شنوند و اينها خودش تأثير خيلي زيادي روي مخاطبان گذاشته است.
¤ رابطه عرفان با شريعت و مناسك شرعي كه هم در عرفان سنتي مورد بحث قرار مي گيرد و هم معنويت هاي جديد، اين بحث را چگونه تحليل مي فرماييد؟
- يك دروغ بزرگي كه شايد اين بزرگ ترين نوع در دنياي تصوف اتفاق افتاده است و الان عرفان هاي جديد اين دروغ بزرگ را تكرار مي كنند اين مطلب است كه «دنياي عرفان ماوراي دنياي تكليف است» كسي كه به عرفان برسد تكاليف شريعت از او ساقط مي شود و... اين بزرگ ترين دروغي است كه در عرفان هاي كاذب گفته شده است. من فكر نمي كنم از اين بزرگ تر خطا و دروغي وجود داشته باشد. چرا كه فضاي عرفان واقعي فضاي تكليف است.به بيان ديگر كسي كه وارد فضاي عرفاني مي شود آن معرفت اصيل توحيدي را درباره خدا تجربه مي كند و در واقع وارد فضاي تكليف مي شود. اصلا همه زندگي اش مي شود تكليفي كه نسبت به معبودش دارد. چنين شخصي اصلا حاضر نيست كاري غير از آن تكاليفش انجام دهد. چنين افرادي حتي آب هم كه مي خورند يك جوري به رضاي خدا ربطش مي دهند. نمي توانند براي غير خدا عمل كنند و كاري انجام دهند. بنابراين فضاي عرفان فضاي تكليف است، تجربه عشق ورود به عالم وظيفه و تكليف شرعي است لذا شما مي بينيد افراد وقتي سير و سلوك مي كنند هرچه مي روند جلوتر ، تقيدشان به انجام مستحبات و ترك محرمات بيشتر و بيشتر مي شود. به حركات و اذكار و به ساعات اعمال، دقيق مي شوند و كار به جايي مي رسد كه در قله عرفان كه رسول اكرم(ص) است مي بينيد اساسا دايره واجبات و تكاليف شرعي ايشان بزرگ تر از دايره واجبات ماست. مصداق بارز آن در نماز شب است. نماز شب بر هيچ مسلماني واجب نيست غير از رسول الله(ص). به خاطر اين كه او عشقي را تجربه كرده است و به افقي از معرفت دست پيدا كرده است كه آن جا 17 ركعت نماز او را آرام نمي كند. او بايد 11 ركعت هم بيشتر بخواند و همان واجبش هم بايد بيشتر شود لذا دنياي عرفان دنياي تكليف است يعني كسي كه واقعا مقامات عرفاني را چشيده باشد و در آنها قدم گذاشته باشد و اين عشق به كام دلش ريخته شده باشد متوجه مي شود كه وظيفه و عشق و عرفان به هم گره خورده، و از يكديگر تفكيك ناپذيرند.
¤ در اين بحثي كه فرموديد چقدر ادبيات عرفاني ما دخيل بوده است؟ مثلا ما ادبيات عرفاني بزرگاني مثل عطار، مولوي و... را داريم كه رگه هاي زيادي از اين نگاه در آنها ديده مي شود اينها چقدر دخيل اند در اين امر و اين كه چرا درحال حاضر هم كه ما حرف از مباحث عرفان مي زنيم باز هم مستند مي كنيم به يك چنين پشتوانه هايي؟
- يك نكته اي وجود دارد و آن هم اين كه فضاي شعر، فضاي تخيل، فضاي تشبيه و استعاره و اغراق و استفاده از متضادها و اينها است. كه نمي تواند مبناي فكري ما باشد. ببينيد ادبيات شاعران، ادبيات استعاره اي است. كه من قسم خوردم ترك مي كنم ديگر ولي قسمم را خواهم شكست. كه اينها با معناي ظاهري اش متفاوت است البته اشكالات زيادي هم ممكن است در آنها وجود داشته باشد و اينها نبايد مبناي فكري در معرفت قرار گيرد.
¤ بحث مهدويت يا عام تر منجي در عرفان هاي نوظهور غيراسلامي هم مطرح است. اين مهدويت چه جايگاهي دارد در اينها. دليل استفاده از آن چيست؟ آيا استفاده ابزاري از آنها شده است؟
- يكي از مسائلي كه در اينجا وجود دارد اين است كه هميشه افراد در شرايط بسيار سخت به سمت عرفان مي روند همان طور كه در شرايط بسيار سخت به سمت منجي مي روند. و در جست وجوي نجات دهنده هستند. لذا هميشه اين دو تا به هم پيوند خورده اند. ما اين را به خصوص در تاريخ عرفان يهود مي بينيم. يعني عرفان يهود نقاط اوجش دوران هايي است كه بني اسرائيل و يهوديان در شرايط سختي قرار گرفته اند يعني در قرن 16 و در دوره هاي ديگر همان موقع ها بوده كه عرفانشان اوج گرفته است، دوران درخشان و پر اثر عرفان يهود. الآن هم در جامعه ما همين اتفاق دارد مي افتد، در دنيا هم همين اتفاق دارد مي افتد. بحران هاي اخلاقي، اجتماعي، محيط زيستي، انواع و اقسام فشارهاي رواني و اجتماعي كه الآن دارد براي مردم به وجود مي آيد. حتي شدت بيماري ها و... اينها باعث شده است كه مردم به يك اضطرار نزديك شوند، يك رنجي را دارند احساس مي كنند كه آرزوي اين را دارند كه يك منجي از راه برسد و آنها را از رنج نجات داده و خارج كند.
لذا در اين شرايط است كه متوجه مسائل معنوي مي شوند. همين رنج و همين فضاي غيرقابل تحملي كه در آن هستند باعث مي شود كه به منجي فكر كنند. من مي خواهم بگويم كه روي آوري به منجي و انتظار منجي و از آن طرف رفتن به سمت معنويت و عرفان خيلي با هم گره خورده اند. از الآن در دنيا ما مي بينيم عمده مدعياني كه وجود دارند يا مي گويند ما مسيح هستيم كه آمده ايم دنيا را نجات دهيم يا مي گويند ما بودا هستيم كه آمده ايم دنيا را نجات دهيم يا مي گويند من امام زمان هستم كه آمده ام دنيا را نجات دهم و همه همين طورند. شما اگر برويد به كشورهاي چين و هند و كشورهاي شرق آسيا و جنوب شرقي ما بوداهاي بسياري در آنجا داريم. الآن لي هنگجي مي گويد من بودا هستم و آمده ام دنيا را نجات دهم. چنان كه اوشو هم مي گفت من بودا هستم و ديگران هم مي گويند ما بوداييم آمده ايم دنيا را نجات دهيم. خيلي اين موضوع تكرار مي شود. در كشورهاي غربي كلي مسيح داريم. اين جا هم كه كلي امام زمان داريم. بنابراين اين دو مقوله را نمي توان از هم جدا كرد.
¤ نگاه هاي آخرالزماني را چگونه و بر كدام مباني مي توان تقسيم بندي كرد؟
- اگر بخواهيم عرفان ها را از زاويه ديد رويكرد منجي گرايانه تقسيم بندي كنيم من تا حالا تأملي نداشته ام اما با نگاه گذرا مي توان گفت افرادي را داريم كه كلا در چارچوب دين دارند دعوت را انجام مي دهند و تغييراتي را در دين به وجود مي آورند. نماز را عوض مي كنند ،مي گويند ديگر نمي خواهد شما روزه بگيريد شب قدر مثلا شب دهم محرم است اصلا همه چيز را دارند زير و رو مي كنند. اين عده دارند در چارچوب دين حركت مي كنند و فقط يك ادعاهايي دارند. بعضي ها هم هستند كه اصلا ادعا را خودش مطرح نمي كند يك جوري حرف مي زند كه ادعا را طرف مقابل اگر عاقل است مي فهمد كه مثلا اين فرد امام زمان است. مثلا آقاي علي يعقوبي مي گويد عالم 8 طبقه است ديگر اولياءالله تا طبقه دوم سوم بيشتر نرفته اند و من هم هرچه مي بينم مي گويم و بلافاصله شروع مي كند از طبقه هشتم صحبت كردن. بعد مي گويد آن جا هم فقط امام زمان و اهل بيت هستند و من هم هرچه مي بينم دارم مي گويم و از طبقه هفتم، هشتم توصيف ارائه مي دهد. خب اگر طرف عاقل باشد مي گويد اين نايب برحق امام زمان است و خلاصه يك چيزي هست.
بعضي هم اصلاً ادعا نمي كنند يعني باز يك دسته بندي ديگر مي شود. بعضي ها خودشان ادعا نمي كنند فضا و گفتارشان به صورتي است كه قرائني به دست مخاطب مي دهد كه آنها حدس بزنند اين آقا يا خانم ، امام زمان است. بعضي ها هستند كه كاملاً در چارچوب دين اند اين يك دسته بندي ديگر است. برخي هم شروع مي كنند به تغيير و تحول در دين ايجاد كردن.
يعني امام زمان با اختيارات حداكثري بعضي ها محدودتر است اختياراتشان. حالا يك دسته بندي سياسي و فرهنگي هم مي تواند مطرح باشد.
¤ آيا مي توان جريانات تبشيري مسيحيت را در معنويت هاي نوظهور دسته بندي كرد و اينكه اين جريان ها در حال حاضر در چه جايگاه و موقعيتي قرار دارند؟
- بله بسياري از اين تحركات جديد مسيحي حركت هاي جديد معنويت گرايانه هستند. به نظر مي رسد حتي به آن اصول مسيحيت سنتي هم پايبند نيستند. حالا اين پايبند نبودنشان گاهي خوب است مثلاً فرقه شاهدان يهوه كه مثلاً مسيح را خدا نمي داند.
ولي خب بعضي وقتها اين پايبند نبودنشان هم خوب نيست مثلاً اين فرقه فرزندان خدا رابطه جنسي را حتي در فضاي خانوادگي و محارم توصيه نمي كنند و اين فرقه ابتدا اسمشان لشگريان خدا بود سپس اسمشان را گذاشتند فرزندان خدا. خب اين هم عدم پايبندي به آن توصيه ها و آن اصول مسيحيت سنتي است.
لذا اينها واقعاً جنبش هاي جديدي هستند كه دارند غيرمسيحيان را همان طور كه مسيحيان را مخاطب قرار مي دهند مخاطب خودشان تصور مي كنند و آنها را هم دعوت مي كنند.
گاهي اوقات هم اصرار ندارند كسي مسيحي شود مي گويند همين تعاليم را بياييد شما عمل كنيد. مثل اين كه بگويند تو بودايي نشو ولي بيا بنشين مديتيشن كن. به اين چهارحقيقت بودايي هم اعتقاد داشته باش. مي خواهي هم اعتقاد نداشته باش ولي اينها وجود دارد توضيح مي دهند براي شما. شما قبول مي كني اين 4تا هست. جهان بيني ات را بودايي مي كنند اعمالت را هم بودايي مي كنند بعد مي گويند تو مسلماني هر ديني مي خواهي داشته باش. اين معنويت هاي غير ايدئولوژيك وجود دارد. البته اين مي تواند راه ورودي براي افراد به يك دين باشد كه اول غير ايدئولوژيك دين را مي پذيرد بعد ايدئولوژيك هم به طور كامل مي پذيرد و مي گويد من بودايي يا مسيحي ام.
الآن در تركيه هم مسلمانان يك دوره اي را برگزار مي كنند با عنوان مسلمان يك ماهه. البته يك هفته، 10روز بيشتر نيست ولي عملاً كسي كه مسلمان نيست مي آيد نماز مي خواند، روزه مي گيرد، مسجد مي رود و... و همه اين كارها را انجام مي دهد و سعي مي كند حس مسلماني را تجربه كند.
¤ قدرت و گستردگي نفوذ مسيحيت در داخل كشور چقدر است؟
- در داخل كشور درحال حاضر خيلي فعاليت دارند. به خصوص در استان هاي شمالي خيلي زيادتر از جاهاي ديگر دارند فعاليت مي كنند.
¤ چند فرقه از آنها در ايران مطرح است و بيشتر فعاليت دارند؟
- فرقه هايشان خيلي زياد است. آنهايي كه الآن مطرح هستند به سبك كليساي خانگي دارند خيلي فعاليت مي كنند يك فرقه شان هست كه در استان گيلان مي دانم كه زياد فعاليت مي كنند فرقه «شاهدان يهوه» كه عملاً در تهران مي روند در خانه ها را مي زنند جلوي جوانان را مي گيرند با آنها صحبت مي كنند. انجيل به آنها هديه مي دهند. اينها را مي دانم فعاليت شان زياد است.
¤ آيا اين فرقه مسيحي با جريانات كاباليستي ارتباط دارند؟
- ببينيد اين ارتباط شاخص مشترك در همه اينهاست. حال اگر بخواهيم اين بحث را باز كنيم طولاني مي شود ولي اين جنبش هاي مسيحي و اين جنبش هايي كه در فضاي اسلام دارد اتفاق مي افتد همه با رويكرد عرفاني و معنوي حتي تحركات بودايي ها، تحركات جديدي كه دارند و هندوها اينها عمدتاً تحت تأثير آموزه هاي كابالاست و قابل توضيح هم هست هم از لحاظ محتوايي و هم از جهت كاركردي.
¤ با تشكر از اينكه وقتتان را در اختيار ما گذاشتيد.
- من هم متشكرم موفق باشيد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14