(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 16 مهر 1390- شماره 20042

ضامن دلم شو ...!
نمايشنامه اي تقديم به غنچه هاي دبستاني
زيارت
رضا اي گل خوشبو
بين خودمان باشد
بر كنكوري ها چه گذشت؟
تقديم به دانش آموزان عزيز
وقت شناسي
جمله ها و نكته ها
قصه هاي زندگي(22)
چاق و لاغر
دو پيشنهاد براي يك مسابقه



ضامن دلم شو ...!

اشاره: قرار بود بچه هاي مدرسه مان را ببرند مشهد. اسامي بچه ها را اعلام كرده بودند و اسم من ميانشان نبود.
در آن روزها با حسرت اين شعر را سرودم. البته بعداً- به لطف خدا- زيارت آقايمان نصيب من شد و با بچه ها به مشهد رفتم.
عابر كوچه ي حسرت
شده ام به دست يادت
گريه هاي بي امانم
براي من شده عادت
¤
كنده بيل درد و غصه
پاي چشمم چاله اي را
تا كه بي بستر نماند
وقت طغيان مثل دريا
¤
برگه هاي خيس شعرم
مچاله، حلقه به دورم
مي زند شلاق گريه
صورتم كشيده جورم
¤
قد من ساقه ي غبطه
تنم از گلبرگ افسوس
توي ظلمت شده چشمم
تشنه ي نگاه فانوس
¤
سايه ام تنها نشسته
روي ديوار اتاقم
شب و روز ديدگانم
شده چرخ و فلك غم
¤
تو بشو اميد قلبم
چشم من درياي خون است
ضامن دلم شو شايد
از كمند تيرگي جست
¤
كاروان جايي ندارد
دلم از غصه شكسته
يارضا! ببين دل من
روي گنبدت نشسته
الناز فرمان زاده (تداعي)/15ساله
دبيرستان شهداي مظفر
پاكدشت

 



نمايشنامه اي تقديم به غنچه هاي دبستاني
زيارت

محمد عزيزي (نسيم)
نقش ها:
1- قطار
2- مسافران
3- كبوتر حرم
4- خادمان حرم (2نفر)
قطار [در حالي كه قيفي رنگي را در دست دارد و دور صحنه مي گردد]:
تلق تولوق، تلق تولوق
منم قطار، منم قطار
مسافراي محترم!
بشيد سوار، بشيد سوار
مسافران:
كجا مي ري قطار ما؟
قطار خوب و با صفا
قطار:
دارم مي رم زيارتي
زيارت امام رضا(ع)
شما هم مي ياييد؟
مسافران:
بله!
قطار:
آماده هستيد؟
مسافران:
بله!
قطار:
ساك ها رو بستيد؟
مسافران:
بله!
قطار:
چرا نشستيد؟
مسافران:
خب، پا مي شيم.
قطار از ميان مسافران، اسم يكي از آن ها را صدا مي كند.
مسافري كه انتخاب شده، مي آيد و پشت لباس قطار را مي گيرد و هردو با هم مي گردند و مي خوانند:
قطار:
تلق تولوق، تلق تولوق
منم قطار، منم قطار
مسافراي محترم!
بشيد سوار، بشيد سوار
مسافران:
كجا مي ري قطار ما؟
قطار خوب و باصفا
قطار:
دارم مي رم زيارتي
زيارت امام رضا(ع)
شما هم مياييد؟
مسافران:
بله!
قطار:
آماده هستيد؟
مسافران:
بله!
قطار:
ساك ها رو بستيد؟
مسافران:
بله!
قطار:
چرا نشستيد؟
مسافران:
خب، پا مي شيم
باز قطار يكي ديگر از مسافران را صدا مي زند. مسافر تازه مي آيد و به همراه قطار و مسافر قبلي شروع به گردش و خواندن مي كند:
تلق تولوق، تلق تولوق
منم قطار، منم قطار...
بعد از چند دور گشتن و انتخاب تمام مسافران، قطار به مشهد مي رسد.
قطار:
ايست! رسيديم.
به شهر مشهد خوش آمديد!
در همين موقع، كبوتر حرم [در حالي كه بال مي زند] وارد مي شود.
كبوتر حرم:
بق، بق، بق، بقو
بق، بق، بق، بقو
سلام به شما
گل هاي خوش بو
من كبوترم
من كبوترم
خونه ي من هست
بالاي حرم
حالا ما با هم
به حرم مي ريم
قبل از زيارت
وضو مي گيريم
مسافران به صورت نيم دايره، مي ايستند و به صورت نمايشي، وضو مي گيرند و با هم مي خوانند:
وضو چه خوبه!
وضو چه نازه!
وضو كليد
در نمازه
بعد از وضوي مسافران، دو نفر [در حالي كه در دست هر كدام يك غبارروب رنگي است و آن را به سمت چپ و راست، تكان مي دهند] وارد صحنه مي شوند.
كبوتر حرم:
اين دو نفر هم
خدمت گزارند
در باغ حرم
مشغول كارند
مسافران پشت سر كبوتر حرم، از ميان دو خادم حرم عبور كرده و وارد حرم مي شوند. كبوتر [در حالي كه كتابي در دست دارد و آن را به مسافران نشان مي دهد] مي خواند:
كبوتر حرم:
اين كتاب چيه؟
زيارت نامه
توي اون پر از
عطر سلامه
ما سلام مي ديم
به امام رضا(ع)
مي گيم آقا جون!
دوستت داريم ما
يكي از مسافران:
كبوتر ناز!
خوشا به حالت!
مي ري رو گنبد
با پر و بالت
يكي ديگر از مسافران:
اي كاش مي شد ما
بوديم كبوتر!
تو آسمون ها
پر مي زديم پر!
مسافران به همراه كبوتر حرم دست هايشان را مثل بال باز كرده، سه باردور صحنه مي گردند و در حال خواندن شعر، از صحنه خارج مي شوند:
بق، بق، بق، بقو
بق، بق، بق، بقو
امام رضا جان!
اي گل خوش بو

 



رضا اي گل خوشبو

تو اي نور هدايت
تو اي شمس ولايت
تو اي نور مظفر
علي موسي بن جعفر(ع)
¤ ¤ ¤
رضا اي گل خوشبو تولدت مبارك
رضا ضامن آهو تولدت مبارك
¤ ¤ ¤
تو اي روح عدالت
در اين ملك و ولايت
به سر تاج امامت
علي موسي بن جعفر(ع)
¤ ¤ ¤
رضا اي گل خوشبو تولدت مبارك
رضا ضامن آهو تولدت مبارك
¤ ¤ ¤
تو اي ثامن و ضامن
حريمت امن و آمن
رضا جانم رضاجان
علي موسي بن جعفر(ع)
¤ ¤ ¤
رضا اي گل خوشبو تولدت مبارك
رضا ضامن آهو تولدت مبارك
¤ ¤ ¤
حريم و بارگاهت
بود روضه رضوان
بنور تو منور
علي موسي بن جعفر(ع)
¤ ¤ ¤
رضا اي گل خوشبو تولدت مبارك
رضا ضامن آهو تولدت مبارك
¤ ¤ ¤
نهال باغ زهرا(س)
شميم آل طه
تو اي علي اعلا
علي موسي بن جعفر(ع)
¤ ¤ ¤
رضا اي گل خوشبو تولدت مبارك
رضا ضامن آهو تولدت مبارك
¤ ¤ ¤
بهر كوي و دبستان
همه گلهاي بستان
شعارشان ولايت
علي موسي بن جعفر(ع)
¤ ¤ ¤
رضا اي گل خوشبو تولدت مبارك
رضا ضامن آهو تولدت مبارك
تهيه كننده: فاطمه شيرازي 14 ساله
از مدرسه پيام انقلاب تهران

 



بين خودمان باشد
بر كنكوري ها چه گذشت؟

در زمان هاي نه چندان دور، كنكور مثل امروز نبود. دانشگاهها هركدام آزمون ورودي مخصوص به خودشان را داشتند و شما با قبول شدن در آزمون يك دانشگاه مي توانستيد در هر دانشكده اي از آن ثبت نام كنيد.
در آن زمان اين همه داوطلب وجود نداشت، سهميه اي در كار نبود، بومي بودن يا نبودن آن شهر معني نداشت، معدل ديپلم دركنكور تأثير نداشت، كسي معني قطبي بودن و احراز شرايط خاص را نمي دانست، اين همه كتاب و كلاس هاي كنكور مختلف و آزمون هاي مؤسسات با تبليغات وسيع وجود نداشت. در خانه كنكوري ها زندگي عادي جاري بود، هركس كار خودش را مي كرد و مثل امروز، كنكور زندگي عادي خانواده را مختل و فلج نمي كرد.
قبول نشدن در كنكور هم نشاني از بي لياقتي و ناشايستگي اشخاص نبود. هركس قبول نمي شد، براي زندگي راه ديگري انتخاب مي كرد.
اما امروز...
انواع كلاس ها و كتابهاي رنگارنگ، مدارس با برنامه هاي متنوع و فشرده، در كنار بمباران تبليغاتي 24ساعته، بمباران آزمون هاي مؤسسات مختلف، آدم را گيج مي كنند. شرايط به گونه اي شده است كه فرد بدون تحصيلات عالي، در زندگي اجتماعي و اقتصادي به مشكل برمي خورد.
حساسيت، توقع و نگراني بيش از اندازه افراد خانواده، سرمايه گذاري هاي خارج از توان خانواده ها براي موفقيت بچه ها در كنكور، توجه بيش از حد اقوام، دوستان و معلمان و مدرسه و... همه و همه باعث شده كه دانش آموزان در مركز اين توجهات قراربگيرند.
نگراني يك كنكوري از اينكه ممكن است با اين همه زحمت، هزينه و اقدامات نتيجه نگيرد و نتواند به حساسيت ها و توجه ديگران پاسخ دهد. او را يك سال درحصاري از بيم و اميد قرار مي دهد و فشاري باورنكردني به او وارد مي كند. اينجاست كه كنكوري ها حق دارند، كنكور را يك امتحان ساده ندانند.
-آيا حذف كنكور، پايان دغدغه هاي دانش آموزان و خانواده ها خواهدبود؟
- آيا ورود به دانشگاه ها آرزوي دست يافتني خواهدبود؟
در جلسه بعد به بررسي بيشتر اين سؤالات و راه كارهاي مناسب خواهيم پرداخت. به اميد ديدار
الله وردي
كارشناس و مشاور دبيرستان نمونه دولتي صنيعي فر منطقه15 تهران

 



تقديم به دانش آموزان عزيز
وقت شناسي

لابد تاكنون با وسائط نقليه ي عمومي مانند: قطار و اتوبوس سفر كرده ايد. اين گونه وسائل مانند تاكسي نيستند كه هرگاه به آنها فرمان «ايست» بدهيد بايستند و سوارتان كنند؛ بلكه سفر با آنها مقدماتي دارد كه بايد آنها را فراهم آورد.
مثلا هنگام سفر با قطار، از قبل بايد بليط آن را تهيه كنيد؛ ساعتي قبل از حركت قطار در ايستگاه باشيد.
اسباب و وسايل سفر را در واگن خود جا بدهيد و لحظاتي قبل از شنيده شدن سوت حركت قطار، در جاي خود باشيد والا جا مي مانيد و قطار منتظر شما نمي ايستد.
طي سفر تحصيلي هم، به مسافرت با قطار مي ماند. هر ترم تحصيلي، دير يا زود سپري مي شود و امتحانات آن فرا مي رسد.
شما بايد از قبل اين آمادگي را پيدا كرده باشيد كه سوار قطار تحصيلي شويد والا جا مي مانيد. از همان روز اول گشايش مدرسه، درس و تحصيل آغاز مي گردد و هر روز بر حجم آن افزوده مي شود.
اگر بخواهيد اين صفحات اندك را در طول زمان تحصيلي نياموزيد و خود را براي امتحانات آن آماده نسازيد براي روز امتحان با دستهاي خالي به جلسه مي رويد و مانند آن مسافر قطار كه بليطي تهيه نكرده است سوارتان نمي كنند. يعني در ايستگاه مي مانيد و يك سال بايد در جا بزنيد و عمر عزيزتان را هدر دهيد.
يك بانوي قاليباف كه بايد يك قطعه قالي مثلا 4*3 را در طول يكسال، نخ به نخ و گره به گره ببافد اگر كارش را اندك اندك و با تداوم ادامه ندهد در ماه آخر سال نمي تواند كار 11 ماه گذشته را برق آسا انجام دهد و قالي را از (دار) بگيرد. دانش آموز هم قالي درس ها را بايد اندك اندك در طول سال ببافد. ماه آخر قبل از آغاز امتحانات، ماه مرور و بررسي خوانده هاست.
در اين صورت است كه او مصمم و آماده پاي به تالار امتحانات مي گذارد و كارنامه ي قبولي مي گيرد و ثمره ي تلاشش را كه (موفقيت) است مي بيند. مثال هاي فراوان ديگري هم مي توان زد.
اما يك دانش آموز باهوش، از همين يكي دو مثال در مي يابد كه زمان گذشته بازگشتني نيست و فرصت ها را نمي توان به راحتي از دست داد. اگر اين فرصت هاي مناسب هدر رود؛ عمر دانش آموز به بيهودگي سپري مي شود و او در پايان سال تحصيلي با دست هاي خالي به خانه برمي گردد و يك سال ديگر بايد در همان كلاس، همان درس ها را با دانش آموزان كوچك تر از خود بخواند و اگر تغييري در تصميم و اراده ي خود ندهد اين بار هم دست خالي برمي گردد.
بيژن غفاري ساروي

 



جمله ها و نكته ها

1- نماز، نشانه پايبندي، عشق و شهادت به حقانيت ذات اقدس خالق و نيز به رسالت عظيم پيامبراعظم(ص) و امامان مطهرشان(ع) است.
2- نماز نصرت دهنده دين الهي و عامل نصرت الهي به بندگان نمازگزار است.
3- نماز از بزرگ ترين پيام ها و درس هايي است كه از قيام و حماسه خونين حسيني(ع) به همه ما رسيده است.
4- نماز، قوي ترين سلاح انسانها در جنگ با نفس اماره و وسوسه هاي شيطان و شياطين صفتان است.
5- نماز، نگهدارنده دين و روح حقيقي انساني بني آدم است.
6- نماز، نردباني استوار براي صعود به اوج خوبيها، پاكي ها و آرامش هاست.
7- نماز، تبديل كننده تكبر شيطاني به تواضع انساني است.
8- نماز، يكي از بهترين وسيله هاي پناه بردن به خداوند سبحان و حكيم از شرهاي هر ظالم و ضرر و زيانهاي متوالي است.
9- نماز، چراغي هادي و تابان در مسيرهاي ظلماني زندگي است.
10- نماز، زايل كننده محبت، عشق و علاقه به دلبستگي هاي دنيوي است.
11- نماز، كليد درهاي بهشت است و خاموش كننده آتش و عذاب هاي اليم جهنم است.
12-نماز توفيقي الهي در ورود به آستان پاك تسليم و راز و نياز است.
سليمان بلغار

 



قصه هاي زندگي(22)
چاق و لاغر

مهدي احمدپور
مورچه نگاهي به فيل چاق و چله انداخت و گفت: «تو چقدر چاقي!؟ چقدر اضافه وزن داري؟! يه فكري به حال خودت بكن. داري مي تركي! مگه نمي دوني خيلي از مريضيها و بيماريها براثر چاقي
به وجود مي ياد؟»
فيل جواب داد: «برو بابا فسقلي! مثلا تو كه لاغري كجا رو گرفتي!؟ زندگي يعني خوردن! من كه از خوردن سير نمي شم. اصلا شكم يعني ابهت!»
همين طور كه فيل و مورچه درباره لاغري و چاقي جروبحث مي كردند، صداي شليك گلوله از دور شنيده شد. فيل گفت: «صداي چي بود؟» مورچه جواب داد: «فكر مي كنم صداي تفنگ شكارچي هاست.»
درهمين لحظه گلوله ديگري شليك شد. فيل احساس كرد، اين تير، از بغل گوش بزرگش رد شده است!
فيل با ترس گفت: «مثل اينكه شكارچي ها مي خوان منو شكار كنن! حالا چكار كنم!»
مورچه جواب داد: «فرار كن، فرار!»
فيل گفت: «آخه با اين وزن و هيكل چه جوري سريع فرار كنم!؟»
مورچه جواب داد: «چاره اي نيست. بجنب! والا تيكه بزرگت گوشته!»
فيل پا به فرار گذاشت و درحالي كه مي دويد به مورچه گفت: «راستي مورچه جون چه جوري مي شه لاغر شد!»
مورچه جواب داد: «اگه سالم موندي و شكار نشدي، يكي از راه هاي لاغر شدن همين دويدنه! فعلا بدو كه هوا پسه!»

 



دو پيشنهاد براي يك مسابقه

با سلام خدمت آقاي عزيزي عزيز و ديگر عزيزان.
دو پيشنهاد براي مسابقه تصويري داشتم كه اميد است در صورت صلاحديد آن را به كار گيريد.
1) به جاي هر ماه يك مسابقه، هر ماه دو مسابقه داشته باشيم. چون اين مسابقه ايده جالبي است و افزايش آن در ماه باعث افزايش مهارت ما، در امر نوشتن مي شود.
2) پيشنهاد مي كنم به جاي اينكه فقط مطلب شخص برگزيده را در صفحه چاپ كنيد، نوشته هاي تمام دوستان را- از مبتدي ترين تا پيشرفته ترين- در صفحه چاپ كنيد چون اين كار اولا باعث تشويق بقيه مي شود و دوم خوانندگان مدرسه با ديدگاه ها و افكار مختلف درباره عكس روبه رو مي شوند.
البته اگر امكان اين وجود داشته باشد كه تمامي مطالب چاپ شود و بعد به انتخاب خوانندگان، بهترين نوشته انتخاب شود هم فكر مي كنم طرح جالبي از آب در بيايد. چون باگذشت زمان كه مسابقات بيشتري را پشت سر مي گذاريم، مطمئناً تعداد شركت كنندگان نيز بيشتر خواهد شد.
ببخشيد كه سرتان را درد آوردم...
متشكرم. محيا ايرجي- شهريار

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14