(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 10 آبان 1390- شماره 20063

تأثير بندگي خداوند
ابوذر، غني ترين مردم
چرايي عدم تصريح امامت علي(ع) در قرآن
لزوم پرهيز سالك روحاني از اختلافات
گفتاري پيرامون آثار و فوايد كنترل چشم و گوش
ساده ترين راه نيل به مقام عبادت و اطاعت
يك دقيقه سكوت براي هيچ



تأثير بندگي خداوند

قال الامام الحسن(ع): من عبدالله عبّدالله له كل شيئ.
امام حسن(ع) فرمود: هركس خدا را بندگي و عبادت كند، خداوند همه چيز را تسليم و مطيع او فرمايد.(1)
ــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 86، ص 481

 



ابوذر، غني ترين مردم

عثمان دو نفر از غلامان خود را با دويست دينار پيش ابوذر فرستاد و گفت: به او سلام برسانيد و بگوييد اين پول از اموال شخصي خودم هست و هيچ گونه شبهه اي در آن نيست، از ما بپذير و براي معاشت صرف كن!
ابوذر هم در جواب فرمود: من نيازي به اين پول ندارم، چون الآن غني ترين مردم هستم! آن دو غلام گفتند: تو كه چيزي در خانه نداري، چطور غني ترين مردم هستي؟! ابوذر فرمود: در زير آن نمد كه در آن گوشه افتاده دو قرص نان جو هست، تا آن را دارم به احدي نياز ندارم. اين پول را به دهنده اش برگردانيد و بگوييد: ابوذر مي گويد: «اصبحت يومي هذا و انا من اغني الناس بولايه علي بن ابيطالب و عترته» من امروز را صبح كردم درحالي كه با داشتن ولايت علي بن ابيطالب و عترتش از غني ترين مردمم.(1)
ــــــــــــــــــــــــــ
صفير هدايت 18، توبه، آيه الله ضياءآبادي

 



چرايي عدم تصريح امامت علي(ع) در قرآن

پرسش:
اگر امامت ركني از اركان اسلام است، پس چرا حتي يك آيه در قرآن كريم به امامت علي(ع) و فرزندان آن حضرت تصريح نكرده است؟
پاسخ:
بدون ترديد براساس عقل سليم و فطرت پاك انساني و روايات معتبري كه در دست داريم، امامت ركني از اركان اسلام است و اسلام بدون امامت پايدار نخواهد ماند. اما نكته اساسي در اينجا اين است كه لازمه ركنيت امامت براي اسلام اين نيست كه بايد تمام جزئيات امامت به روشني و صراحت در قرآن كريم ذكر شده باشد، و اگر جزئيات امامت صراحتاً در قرآن ذكر نشده باشد، دليل بر اين خواهد بود كه امامت ركني از اركان اسلام نيست!
به عنوان نمونه و براساس روايات ارزشمندي كه از پيامبر اسلام(ص) به دست ما رسيده است، نماز ستون خيمه دين و يكي از اركان مهم دين اسلام شمرده شده است، و نيز حج و زكات كه جايگاه والايي در نظام ارزشي اسلام دارند، اما در عين حال جزئيات اين اركان مهم دين اسلام در قرآن صراحتاً بيان نشده است، در كجاي قرآن از تعداد ركعات نماز، يا از ركوع و سجود و ذكرهاي آنها و ديگر دستورات مهم اقامه نماز سخت به ميان آمده است؟ در كجاي قرآن از مناسك حج و تفاصيل اجرايي آن ذكري به ميان آمده است؟ همچنين در مورد زكات و ساير ارزش هاي والاي اسلام اين نكته كليدي وجود دارد كه قرآن كريم، غالباً به اصول و كليات، اشاره مي كند و بيان جزئيات را به شخص رسول خدا(ص) واگذار نموده است، زيرا اوست كه عهده دار بيان جزئيات و مطابقت دادن آن با قرآن است، به عنوان نمونه آن حضرت به اصحاب خود مي فرمود: «صلّوا كما رأيتموني اصلّي» همان گونه كه من نماز مي خوانم، شما هم نماز بخوانيد.
در روايت آمده است كه ابو بصير از امام صادق(ع) درباره آيه شريفه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» پرسيد. امام صادق(ع) فرمود: اين آيه پيرامون علي(ع) و حسن(ع) و حسين(ع) نازل شده است. ابوبصير مي گويد به امام صادق(ع) گفتم: مردم مي گويند: اگر اين آيه درباره علي و اهل بيت ايشان آمده است، پس چرا نامي از علي(ع) و اهل بيت ايشان در قرآن نيامده است؟ امام صادق(ع) در پاسخ فرمود: به مردم- مخالفين ما- بگوييد كه نماز بر پيامبر(ص) نازل شد اما خداوند متعال از سه ركعتي يا چهار ركعتي بودن نماز نام برد و اين رسول خدا بود كه نماز را براي مردم تفسير مي نمود.
و نيز زكات بر پيامبر(ص) نازل شد، اما از نصاب زكات و اينكه در هر چهل درهم بايستي يك درهم زكات پرداخت نمود، نامي به ميان نيامده و اين پيامبر و رسول خدا(ص) بود كه نصاب زكات را براي مردم بيان فرمود.
و باز وقتي فريضه حج نازل شد، خداوند سبحان به مردم نفرمود كه، هفت دور طواف انجام دهيد، و اين رسول و فرستاده خدا بود كه احكام طواف و حج را براي مردم بازگو فرمود. همچنين آن حضرت درباره معرفي اهل بيت شريف خود بارها سخن گفت و خداوند متعال هم گفته هاي پيامبر(ص) را درباره اهل بيت خود تصديق فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً» خدا فقط مي خواهد هرگونه آلودگي را از شما خاندان رسالت بزدايد و شما را به گونه اي ويژه پاكيزه گرداند. (احزاب- 33) و پس از نزول اين آيه شريفه بود كه رسول خدا، علي و حسن و حسين و فاطمه (عليهم السلام) را در خانه «ام سلمه» زير عباي خويش جاي داد و سپس فرمود: بارالها هر پيامبري اهل و يادگاراني دارد، و اين چند نفر (علي، حسن، حسين و فاطمه) اهل بيت و يادگاران من هستند.
پس از سخن پيامبر در حق اهل بيت(ع)، ام سلمه گفت: آيا من از اهل بيت تو نيستم؟ پيامبر(ص) فرمود: تو عاقبت به خيرخواهي بود، اما اينان اهل بيت و يادگاران من هستند. بنابراين پيامبر گرامي(ص) در موارد زيادي حضرت علي(ع) را به عنوان امامت معرفي و نصب فرمودند، در حالي كه با ديگران هيچ گاه چنين تعامل و ارتباطي نداشتند. از طرفي مگر نام ديگران كه ادعاي امامت بعد از پيامبر اسلام را كردند در قرآن كريم تصريح شده است!



 



لزوم پرهيز سالك روحاني از اختلافات

من نمي دانم اين اختلافات، چند دستگي ها و جبهه بندي ها براي چه مي باشد؟! اگر براي دنيا است؟ شما كه دنيا نداريد. تازه اگر از لذائذ و منافع دنيوي هم برخوردار بوديد، جاي اختلاف نبود، مگر اينكه روحاني نباشيد و از روحانيت فقط عبا و عمامه اي به ارث برده باشيد. روحاني كه با ماوراء الطبيعه ارتباط دارد، روحاني كه از تعاليم زنده، و صفات سازنده اسلام برخوردار است، روحاني كه خود را پيرو و شيعه علي بن ابيطالب(ع) مي داند ممكن نيست به مشتبهات دنيا توجهي داشته باشد چه رسد كه به خاطر آن اختلاف راه بيندازد. اگر از شما سؤال شود براي چه اختلاف داريد؟ بر سر چه دعوا مي كنيد؟ چه جواب خواهيد گفت؟ شما از دنيا چه بهره اي داريد كه بر سر آن دعوا داشته باشيد؟... ريشه تمام اختلافاتي كه فاقد هدف مشخص و مقدسي باشد به حب دنيا برمي گردد و اگر در ميان شما هم چنين اختلافي وجود دارد براي آن است كه حب دنيا را از دل بيرون نكرده ايد و از آنجا كه منافع دنيا محدود مي باشد هر يك براي بدست آوردن آن با ديگري به رقابت برمي خيزد، شما خواهان فلان مقاميد، ديگري نيز همان مقام را مي خواهد، قهراً منجر به حسادت و برخورد مي گردد، ليكن مردان خدا كه حب دنيا را از دل بيرون كرده هدفي جز خدا ندارند. هيچ گاه باهم برخورد نداشته، چنين مصائب و مفاسدي به بار نمي آورند. اگر تمامي پيامبران الهي امروز در يك شهر گرد آيند هرگز باهم دوئيت و اختلاف نخواهند داشت. زيرا هدف و مقصد يكي است، دلها همه متوجه به حق تعالي بوده از حب دنيا خالي است... پيش از آنكه فرصت از دست برود چاره بينديشيد، از اين اختلافات مبتذل و رسوا دست برداريد، اين جبهه گيري ها و دوئيت ها غلط است، مگر شما اهل دو ملت هستيد؟ مگر مذهب شما شعب مختلف دارد؟ چرا متنبه نمي شويد؟ چرا با يكديگر صفا و صداقت و برادري نداريد؟، آخر چرا...؟! اين اختلافات خطرناك است، مفاسد جبران ناپذيري بر آن مترتب مي گردد، حوزه ها را ساقط مي گرداند، شما را در جامعه ضايع و بي آبرو مي سازد، اين دسته بندي ها فقط به زيان شما تمام نمي شود، تنها براي شما آبروريزي به بار نمي آورد، بلكه به ضرر آبرو و حيثيت يك جامعه، يك ملت و به زيان اسلام تمام مي گردد، اختلافات شما اگر مفاسدي بر آن مترتب شود گناهي نابخشودني و در پيشگاه خداوند تبارك و تعالي از بسياري معاصي اعظم است براي اينكه جامعه را فاسد كرده، راه را براي نفوذ و سلطه دشمن هموار مي سازد.(1)
1- جهاد اكبر، امام خميني، ص47

 



گفتاري پيرامون آثار و فوايد كنترل چشم و گوش
ساده ترين راه نيل به مقام عبادت و اطاعت

آيت الله مصباح يزدي
درمقاله حاضر استاد پيرامون اهميت و ضرورت كنترل چشم و گوش به عنوان دو دروازه ورود به جرگه خوبيها و يا بديها و آثار و بركات اين كنترل و مراقبت سخن گفته است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
در روايت نوف بكالي، در بيان ويژگي هاي شيعيان از ديدگاه اميرالمومنين(ع) چنين آمده است: «بخعوالله تعالي بطاعته و خضعوا له بعبادته فمضوا غاضين ابصارهم عما حرم الله عليهم واقفين اسماعهم علي العلم بدينهم.» (بحارالانوار/65/ 192 باب صفات الشيعه واصنافهم) در نهج البلاغه عبارتي آمده است كه از لحاظ مضمون شبيه به اين است (نهج البلاغه، خ193) ولي ما به همان روايت نوف تكيه مي كنيم؛ چون كاملتر و پرمحتواتر است.
حضرت مي فرمايند: آنان (شيعيان) كساني هستند كه در مقام اطاعت خدا تسليم كامل هستند. دراين فراز از واژه «بخع» استفاده كرده است. كلمه بخع هم به صورت لازم و هم متعدي استعمال مي شود. متعدي آن به معناي خراب كردن و كشتن است: درقرآن مي فرمايد: «فلعلك باخع نفسك علي آثارهم» (كهف/6) گويا مي خواهي خودت را از غصه اين كه چرا كفار ايمان نمي آورند، بكشي. «باخع نفسك» متعدي و به معناي كشتن و هلاك كردن است ولي همين كلمه وقتي به صورت لازم استعمال مي شود، به معناي تسليم مطلق است.در عربي براي كسي كه در مقابل ديگري هيچ نوع مقاومتي نشان ندهد. به طوري كه اگر به او امر كند، دقيقا خواسته هايش را عمل كند و به طور كامل تسليم فرمان او باشد از كلمه «بخع» استفاده مي شود.
ويژگي شيعيان اهل بيت اين گونه است كه وقتي به امر و نهي خداوند توجه پيدا مي كنند. درمقابل آن تسليم محض هستند. يعني، همين كه بفهمند خداي متعال چه دوست دارد، آنان سعي مي كنند آن را به نيكويي انجام دهند و همين كه بفهمند خدا از چه بيزار است، سعي مي كنند آن را ترك كنند. شيعيان در برابر اوامر خداوند هيچ مقاومتي از خود نشان نمي دهند.
معناي اطاعت و عبادت
«وخضعوا له بعبادته» آنان درمقام عبادت نيز در خضوع و خشوع عبادت مي كنند. عبادت، گاهي به معناي انجام مناسك خاص مثل: نماز، روزه، حج و... به كار مي رود و گاهي به يك معناي عام كه هم شامل اين گونه كارها مي شود و هم شامل كارهايي كه نشانه اطاعت مطلق و بندگي خداوند در آن باشد. براي اطاعت امر خدا هم اگر قصد قربت باشد، عبادت اطلاق مي شود؛ اگرچه مربوط به خوردن، آشاميدن، حركت يا رفتار ديگري باشد. يعني اگر كاري باشد كه مرضي خداست و به قصد تقرب انجام مي گيرد، به معني عام، عبادت است. بنابراين، عبادت منحصر به نماز و روزه نيست؛ اما در اين جا اطاعت و عبادت در كنار هم قرار داده شده است و به اين مطلب اشاره دارد كه اطاعت معناي خاصي است و عبادت معناي ديگري؛ اطاعت در اوامر توسلي به كار مي رود و عبادت در اوامر تعبدي.
در واقع، دراين جا حضرت دو تا وصف را ذكر مي فرمايد؛ اول اين كه شيعيان در مقام اطاعت خدا چنان تسليم هستند كه هيچ نوع مقاومتي از خود نشان نمي دهند. وقتي مي فرمايد: نماز بخوان يا خمس مالت را بده، آنان ديگر تأمل نمي كنند و در انجام فرامين خداوند درنگ نمي كنند.
ديگر اين كه، شيعيان در مقام پرستش، يعني انجام كارهايي كه اصلا آهنگ آن آهنگ پرستش است، مثل نماز، خضوع و خشوع دارند. يعني، آنان عبادت را صرفا به عنوان مراسم ظاهري انجام نمي دهند.
مراتب ارزشها
به اين نكته توجه كنيد كه در اسلام وقتي ارزش هايي مطرح مي شود، به اين معنا نيست كه يك حد خاصي از اين ارزش ها ملحوظ باشد وكمتر از آن، قبول نباشد. يا اگر حدي از ارزش ها پذيرفته شد، به اين معنا نيست كه حد آن همين است. به اصطلاح طلبه ها، اين مفاهيم تشكيكي است و مراتب دارد. وقتي مي فرمايد: «اقم الصلاه »، معنايش اين نيست كه فقط نماز واجب را بخوان. نماز، ماهيتا مطلوب است. هركس بيشتر نماز بخواند نوافل را هم به جا بياورد البته مطلوب تر است. ولي اگر به همين نماز واجب هم اكتفا كند، از تاركين صلاه و ضايع كننده نماز نيست.
مي توان گفت: تكليف واجب، يعني حدنصاب آن، يعني، اين حداقلي است كه بايد انجام داد تا مشمول اين اوصاف و اين امتيازات قرار گرفت، ولي مراتب بالاتري هم دارد. بايد بگوييم: نمازي كه ما مي خوانيم با نمازي كه سلمان يا اميرالمؤمنين مي خواند فقط شباهتي در ظاهر دارد. نمازي كه يك تكبيرش به همه عبادت هاي جن و انس مي ارزد، يك گونه از نماز است و نمازي كه به قول بعضي از بزرگان اخلاق چون مرحوم آقا ميرزا جواد آقا تبريزي، بايد از آن ها بيشتر استغفار كنيم، گونه اي ديگر از نماز است. ولي به هرحال، معرفت و توان فهم و ايمان ما همين است و ديگر بيشتر از اين از ما ساخته نيست. بايد سعي كنيم تا فهم، معرفت و محبتمان را بيشتر كنيم. اما هر قدر هم ما پيشرفت كنيم، خاك پاي اولياي خدا هم نمي شويم.
توجه داشته باشيم وقتي مي گويند: «و خضعوا له بعبادته»: نبايد فكر كنيم همين كه ما سرمان را در نماز كج بگيريم يا آن را پايين بيندازيم، اين ديگر همان خضوعي است كه در نماز مطلوب است و بيش از اين ديگر چيزي نيست. البته اين حالت اگر صادقانه باشد، تصنعي و ريايي نباشد اولين مراحل خضوع است. اما اين خضوع مثل يك قطره آب در برابر يك اقيانوس است. آن خضوعي در نماز براي انسان مطلوب است كه وقتي تير از پاي نمازگزار كشيدند، متوجه نمي شود.
به هرحال، ارزش هايي كه در اين خطبه يا در جاهاي ديگر مطرح شده است، كما و كيفا تشكيكي است؛ يعني هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ كيفيت، مراتب دارد. ما همواره بايد سعي كنيم از اين كه هستيم يك قدم جلوتر باشيم. ولي بايد بدانيم و درنظر داشته باشيم كه هر قدر زياد نماز بخوانيم، هزار ركعت نماز در شبانه روز از ما ساخته نيست. يا اگر در كيفيت و خضوع و خشوع نمازها بسيار همت كنيم باز در مقابل خضوع و خشوع اولياي خدا چيزي به حساب نمي آيد. بايد به اين امور توجه داشته باشيم تا مبتلا به غرور و عجب نشويم. از آن طرف هم اگر ديديم نمي توانيم به آن مراتب برسيم، نبايد بگوييم: يا همه يا هيچ؛ يا ما بايد مثل علي(ع) شويم، يا اصلا نخواستيم؛ البته اين حماقت است. اگر آدم نتوانست به مرتبه عالي چيزي دست يابد، نبايد مرتبه نازل تر آن را از دست بدهد.
پس، هم بايد سعي كنيم از آنچه هستيم بالاتر برويم و هم نبايد فكر كنيم كه اگر يك وقت، توفيقي پيدا كرديم و نماز با حالي را خوانديم و مناجاتي داشتيم، ديگر مانند ساير امامان شده ايم. بايد بدانيم فاصله بسيار است.
راهكار مطيع خدا شدن
به هر حال، در اين عبارت بر روي دو نكته تاكيد شده است: شيعيان در مقام تسليم هستند و اوامر الهي را كاملا اطاعت مي كنند و در عبادتشان هم اهل خضوع و خشوع هستند. اما وقتي حضرت اين دو وصف را براي شيعيان ذكر مي كنند، براي انسان اين سؤال مطرح مي شود كه من چه كار كنم كه بتوانم مطيع خدا باشم؟ همه اوامر خدا را اطاعت كنم و در مقام عبادت نيز خضوع و خشوع داشته باشم؟ چه كار كنم تا در نماز حضور قلب داشته باشم؟
حضرت در ادامه دو راه مهم را ذكر مي فرمايند. قابل ذكر است اين دو راه با «فاء» تفريع ذكر شده كه نشانه اين است كه اين دو راه براي وصول به آن مقام عبادت و اطاعت مطلق، به نوعي مقدمه است. ما هر كاري را كه مي خواهيم انجام دهيم، بايد شناختي نسبت به آن كار داشته باشيم و فوايدي كه بر انجام آن مترتب مي شود يا ضررهايي را كه بر ترك آن مترتب مي شود بدانيم. آدميزاد اين طوري است كه اول يك تصوري از كاري دارد، بعد فكر مي كند كه حالا اگر اين كار را انجام بدهم چه فايده اي دارد. معمولا ما به دنبال كاري مي رويم كه لذت داشته باشد. به عبارت ديگر آن فايده اي را كه براي آن كار تصور مي كنيم همان لذتش است. هم چنين، به فوايد و زيان هاي ترك آن كار نيز مي انديشيم. مثلا اگر رعايت بهداشت نكنيم چه طور مي شود؟ بنابراين، تصور اين كه منفعتي دارد و تصديق به اين منفعت و تصديق به اين كه ترك آن ضرر دارد، انگيزه مي شود تا آدمي اراده كند كاري را انجام بدهد يا ندهد.
راههاي كسب شناخت
توجه داشته باشيم همه افعال اختياري ما ناشي از اراده ما و اراده ما ناشي از شناخت ما است. شناخت ما از دو طريق عادي حاصل مي شود. در آيات زيادي از قرآن كريم ملاحظه مي كنيد كه به خصوص، اين دو نعمت را ذكر مي كند و روي آن ها تاكيد مي كند كه ما به شما چشم و گوش داديم: «جعل لكم السمع و الابصار»(نحل/87) و سپس مي فرمايد «والافئده ». گوش و چشم و دل. منظور از دل در اين جا آن قوه اي است كه ادراكات را تحليل و نتيجه گيري مي كند. پيش از اين كه براي ما ادراك قلبي حاصل شود، معمولا بايد از چشم و گوش استفاده كنيم. ابتدا بايد يك چيز را ببينيم و با چشممان تجربه حسي داشته باشيم يا از كساني كه آن تجربه را داشته اند و ما به حرف آن ها مطمئن هستيم، بشنويم و از آن ها قبول كنيم تا شناختي براي ما پيدا شود و براساس آن باور كنيم كه واقعا اين كار مفيد است يا ضرر دارد. يعني، يا خودمان تجربه مي كنيم و نتيجه اش را مي بينيم يا از آن هايي كه تجربه كرده اند، مثل انبياء مي شنويم. بنابراين از اين دو راه است كه ما شناخت پيدا مي كنيم تا آن شناخت، منشأ اراده ما براي كاري شود. پس، اگر بخواهيم اراده اطاعت در ما پيدا شود يا بخواهيم عبادت را با خضوع و خشوع انجام بدهيم و تمركز پيدا كنيم، بايد بر اراده، فكر و خيال خود تسلط داشته باشيم تا بتوانيم آن ها را كنترل كنيم. براي اين كار انسان بايد آن قدر تمرين كند تا فكرش را متمركز كند. معمولا ما وقتي نماز را شروع مي كنيم گمشده هايمان را مي يابيم و كارهايي را كه بايد انجام دهيم در ذهنمان مي آيد. همين كه نماز تمام مي شود تازه متوجه مي شويم كه نماز مي خوانديم. براي اين كه آدم ذهن خودش را كنترل كند، زحمت و تمرين مي خواهد. بايد توجه داشته باشيم روح عبادت همان توجه به خدا است. وقتي توجه نداشته باشيم و فقط ظاهر را درست كنيم، عبادت ما، همانند انسان بدون روح است و خدا تفضلا آن ها را از ما قبول مي كند.
بايد بدانيم، تمرين كردن و حضور قلب در نماز و عبادت چه قدر فايده دارد. به راستي اين كه ارزش دو ركعت نمازي كه انسان با توجه مي خواند از هزاران ركعت بيشتر است، يعني چه؟ پس، براي اين كه بفهميم خضوع در عبادت چقدر ارزش دارد، يا بايد خودمان ببينيم يا بايد از كساني كه تجربه دارند، مي دانند و اطلاعات صحيح دارند بشنويم و قبول كنيم. در واقع، براي هر كاري كه مي خواهيم انجام دهيم، بايد ببينيم كار خوبي است، خداپسند است، چگونه بايد انجام يابد، چقدر فايده دارد و اگر آن را انجام ندهيم چقدر ضرر دارد؟ در اين شناخت، معمولا چشم و گوش بيشترين دخالت را دارد. بعد از آن عقل هم بايد فكر و نتيجه گيري بكند تا اين كه شناختي حساب شده و سنجيده و موثر پيدا كند.
چرائي و ضرورت كنترل چشم و گوش
اكنون پرسش اين است: ما چشم و گوشمان را در چه راه هايي به كار مي بريم؟ معمولا چشم ما خيلي آزاد است و هر طرف كه بخواهيم نگاه مي كنيم. هر چه در خيابان جلوي چشممان آمد مي بينيم. ساختمان ها، آدم ها، رفت و آمدها و ماشين ها. هم چنين، هر چه را هم بخواهيم گوش مي كنيم. صوت قرآن و اذان، صداي موسيقي و... اما براي اين كه انسان كنترل كند كه چشمش چه چيزهايي را ببيند و گوشش به چه چيزهايي گوش بدهد، قدرت و ملكه اي لازم است كه اسم آن تقوا است و دست يافتن به خود اين ملكه، خيلي زحمت دارد. به هر حال، بايد بدانيم كه شايسته است چشممان را كنترل كنيم. اگر چشم آزاد باشد و به هر چيز نگاه كند، اولين ضرر آن اين است كه در انسان نوعي حالت اضطراب و دلهره پديد مي آورد. ديگر آرامش و تمركزي براي انسان نمي ماند. ممكن است آثار بدتري هم پيدا شود كه به صفاي خانواده لطمه بزند و انسان را به بعضي از گناهان مبتلا كند. نگاه و سپس گناه، انسان را تا قعر جهنم مي كشاند. همه چيز از يك نگاه آغاز مي شود.
هم چنين گاهي انسان كلمه اي مي شنود كه هر چند شوخي است، باعث مي شود فكر غلطي به ذهنش بيايد و دنبال اين فكر، رفتاري و دنبال آن رفتار به گناهي آلوده شود و دنبال آن گناه به گناهاني ديگر مبتلا شود كه مبدأ همه آن ها شنيدن يك شوخي است.
اگر كسي بخواهد در همه رفتارهايش مطيع خدا باشد و اگر بخواهد در نماز به هيچ چيز جز به خدا نينديشد، بايد بتواند ذهنش را كنترل كند. بسيار ناشايست است كه انسان اختيار ذهن خودش را نداشته باشد. ذهن من در درون من است و هيچ كسي نمي تواند در آن تصرفي كند؛ اما اگر خودم هم مالك ذهن خودم نيستم، براي اين است كه آن ادراكات و كارهاي قبلي در ذهن من ذخيره شده و حافظه من را مشغول كرده است و در فرصت هاي مختلف، به خصوص در نماز، فعال مي شود. گاهي انسان در نماز يادش مي افتد كه فلان چيز را كجا گذاشته است، براي اين كه در اين وقت مشغول كار ديگري نيست و چيزهاي ديگر، ذهنش را مشغول نمي كند. آن گاه آن چيزهايي كه در ذهن انسان مخفي شده است، شروع به فعاليت مي كنند. يا گاهي هنگام مطالعات مي بينيم كه ذهن ما تا كجاها كه پرواز نمي كند. در صورتي انسان بر ذهن خودش تسلط مي يابد، كه بتواند بر اراده خودش حاكم باشد. گاهي انسان اراده مي كند كاري را انجام دهد، واقعاً هم دلش مي خواهد؛ اما هر چه در عمل مي خواهد خودش را راضي كند كه اين كار را انجام بدهد، نمي تواند. مثلا شب بيدار مي شود و مي خواهد نماز بخواند. به خود مي گويد حالا زود است، پنج دقيقه ديگر بخوابم. پنج دقيقه اش مي شود يك ساعت و گاهي هم ممكن است نمازش قضا بشود. او براي نماز بيدار شد، اما مسامحه كرد، چون مالك اراده خودش نيست.
براي اين كه انسان بخواهد مالك اراده و ذهن خودش باشد، بايد چشم و گوش خود را كنترل كند. اين آسان ترين راه حضرت دراين فراز ابتدا روي چشم تكيه مي كنند. عضوا ابصارهم عما حرم الله عليهم. يا فمضوا غاضين ابصارهم عما حرم الله عليهم. مضمون اين دو عبارت (حكايت نوف و نهج البلاغه) يكي است؛ اما عبارت ها و كيفيت بيان فرق مي كند. يكي از ويژگي هاي شيعيان اهل بيت اين است كه چشمشان را كنترل مي كنند. وقتي مي خواهند به چيزي نگاه كنند و خيره شوند، ابتدا فكر مي كنند كه آيا خدا اجازه مي دهد يا نه؟ نگاه كردن به آن حلال است يا حرام؟ آن هايي كه خالص تر هستند و مراتب تقوايشان بالاتر است به اين هم اكتفا نمي كنند؛ بلكه مي گويند اين نگاه كردن من فايده اي دارد يا ندارد؟ آنان تنها به اين كه حلال و مباح باشد اكتفا نمي كنند. اگر ديدند فايده ندارند، مي گويند: چيزي را نگاه مي كنم كه فايده داشته باشد، مثل قرآن و حديث. چرا چيزي را ببينم كه مرا دعوت به گناه مي كند؟ بنابراين، شيعيان كساني هستند كه به اين دو كار همت دارند: اول كنترل چشم؛ دوم كنترل گوش. اگر اين دو امر را سعي كرديم كنترل كنيم، آن وقت مي توانيم در مقام عبادت و اطاعت كم نگذاريم و چيزي را كه فهميديم خدا دوست دارد كوتاهي و مخالفت نكنيم. اما مادامي كه چشم و گوش ما، يله و رها هستند و هر جا و به هر چه كه بخواهند نگاه يا گوش مي كنند، هيچ وقت بر اراده و ذهنمان مسلط نمي شويم. به هنگام مطالعه، دلمان اين طرف و آن طرف مي رود. يك ساعت به كتاب نگاه مي كنيم، اما يك سطر هم مطالعه نكرده ايم. يا چون سلام نماز را داديم يادمان مي آيد كه داشتيم نماز مي خوانديم. بايد از كلمه، كلمه نماز بهره مند شويم. نمي دانيم نماز چه اكسيري است. اما آن هايي كه مزه اش را چشيده اند بسيار نقل ها گفته اند. يكي از اساتيد كه هم اكنون نيز حيات دارند مي فرمودند كه اگر سلاطيني كه دنبال لذت هاي دنيا هستند مي فهميدند كه نماز چه لذتي دارد، از سلطنت صرف نظر مي كردند! ما چه مي فهميم؟: «انها لكبيره الاعلي الخاشعين»(بقره54): گويي يك بار سنگيني است براي ما.
اگر بخواهيم از اين نماز استفاده كنيم بايد بتوانيم ذهن خودمان را كنترل كنيم و اگر بخواهيم توجه داشته باشيم، بايد چشم و گوش را كنترل كنيم. اين ساده ترين راه است. فقط تمرين مي خواهد. وقتي انسان مي بيند كه چيزي است كه گوش دادن به آن مضر است، يكي موسيقي حرام، غيبت، تهمت يا يك حرف بيهوده است، محل را ترك كند، اين خيلي مشكل نيست. اما اين كه انسان بخواهد هرچه دلش مي خواهد به ذهنش بيايد و هرچه نمي خواهد به ذهنش نيايد، اين كنترل دشوار است. وقتي انسان آن قدرت را پيدا مي كند كه از چشم و گوشش مواظبت كند، از گناهان هم چشم مي پوشاند: غضوا ابصارهم عما حرم الله عليهم؛ و مصداق كامل اين كلام امير مي شود. آن جايي كه در اختيارشان است گوششان را در راهي به كار مي برند كه دانش سودمندي برايشان حاصل شود. يا اگر مي بينند چيزي فايده ندارد، علمي هم به آنها اضافه نمي شود، گوششان را صرف اين كار نمي كنند و به دنبال چيزي مي روند كه فايده داشته باشد. البته همان طور كه بيان شد اين ها مراتب دارد و معنايش اين نيست كه اگر كسي جايي رفت و صحبت از علمي نبود، گوشهايش را ببندد كه هيچ صدايي نشنود. در واقع، اضطرارا شنيدن و دانستن چيزهايي براي زندگي لازم است. برخي چيزها مقدمه اي براي تحصيل علم نافع هستند. وقتي انسان مي خواهد درس بخواند بايد مسافرتي كند يا از خانه خارج شود تا سر كلاس درس برود و به حرف استاد گوش دهد. بنابراين، كارها و مقدماتي كه لازم است، ديدن و شنيدن دارد. اين ها مسلما مطلوب است و جزء مقدمات عبادت مي شود و ثواب دارد. اما اگر انسان سراغ آموزش ها و كارهاي حرام برود، آن قدمي هم كه بر مي دارد، مقدمه گناه است. پس، بهترين راه براي اين كه ما بتوانيم صفات شيعيان را در خودمان به وجود بياوريم، كنترل چشم و گوش است.

 



يك دقيقه سكوت براي هيچ

عليرضا رباني
برخي از سنت ها و آدابي كه در جامعه اسلامي رواج مي يابد، سنت هاي غلط و نادرستي است كه عمل به آنها حتي به يك معنا باطل و گناه مي باشد؛ زيرا تشبه و تشابه به ملت هاي ديگر فكري و آييني حتي اگر مسيحيت و يهوديت باشد، گناه و حرام است.
هويت و مليت اسلامي
ازنظر آموزه هاي وحياني اسلام، جامعه اسلامي بايد داراي يك هويت خاص براي خود باشد. اين هويت خاص را مجموعه اي از نمادها و نشانه ها و آداب و سنت هاي آييني شكل مي دهد. بخشي از تلاش هاي اسلامي در راستاي هويت بخشي به جامعه اسلامي انجام گرفته و قرآن به عنوان مدافع اصلي هويت بخشي، بر اين تلاش ها تأكيد داشته است. مسجدسازي و انتخاب كعبه و مسجدالحرام به عنوان قبله از نمونه هاي برجسته اين هويت بخشي است.
در يك كلمه بخشي از آموزه هاي اسلامي در راستاي ملت سازي انجام گرفته است تا ملت اسلام از ملت مسيحي و يهودي بازشناخته شود.
خداوند به صراحت در آيه 95 سوره آل عمران، ملت ابراهيم را حنيف دانسته و از مسلمانان خواسته تا به جاي هر ملتي از ملت ابراهيم پيروي كنند، زيرا هيچ دين و آييني بهتر و شايسته پيروي همچون ملت ابراهيم نيست كه آيين حنيف است؛ (نساء، آيه125) و پيروي از آن واجب شده (نحل، آيه123) و بيزاري و عدم رغبت در اين ملت و آيين ابراهيمي به معناي سفاهت و ناداني حقيقي دانسته شده است؛ (بقره، آيه130) چراكه ملت ابراهيمي همان دين قيم و ارزشي است كه مي بايست پيروي شود. (انعام، آيه161)
بنابراين يك مسلمان بايد پيرو دين حنيف ابراهيمي باشد كه ايشان عنوان اسلام و مسلماني را بر مؤمنان نهاده است (حج، آيه78) و راه وي غير از راه يهوديت و مسيحيت است كه خود ملتي جداگانه هستند.(بقره، آيه135)
ازنظر آموزه هاي قرآني، ملت اسلام همان ملت حنيف ابراهيمي است كه تفاوت هاي جدي با ملت هاي يهودي و نصراني دارد، (همان) و پيامبر(ص) و مؤمنان مأمور به پيروي از اين ملت بودند. (نحل، آيه123)
اگر كسي مؤمن واقعي باشد، تنها ملت ابراهيم(ع) را شايسته سرمشق و پيروي مي داند و بدان مي آويزد، چنان كه پيامبران خدا پس از حضرت ابراهيم بدان آويخته و از آن پيروي مي كردند. (يوسف، آيه38)
سوت و كف، از آداب مشركان
اسلام به آئين ها و آداب و فرهنگ هاي متداول در جوامع از نگاه انتقادي مي نگرد. نگاه انتقادي به معناي قرار دادن هر چيزي در ميزان و معيار عقلانيت و وحيانيت است. بنابراين هر چيزي كه در اين چارچوب نگنجد به عنوان، قبيح، زشت، يا امري باطل و خرافي شناخته و طرد مي شود، وگرنه اگر عقلاني باشد، به عنوان امري مطلوب و حسن از نظر عقلاني امضا مي شود و اگر با معيارهاي وحياني از جمله تقوا همراه و همگام شد، به عنوان معروف و پسنديده تأييد مي گردد.
خداوند هنگامي كه به ارزيابي آيين هاي عبادي مشركان مي پردازد، از اين دريچه عبادت آنان را امري باطل مي شود و مي فرمايد: «نمازشان در خانه خدا جز سوت كشيدن و كف زدن نبود. پس به سزاي آن كه كفر مي ورزيدند، اين عذاب را بچشيد.»! (انفال، آيه 35)
اين مشركان معناي عبادت و تقرب را در ملت خويش اين گونه مي فهمند كه برهنه و با سوت و كف زدن دور خانه به طواف بپردازند. آنان اين كارهاي احمقانه را عبادت و وسيله تقرب به خدا مي شمردند.
برخي از ما مسلمانان عادت كرده اند كه در مساجد براي تكريم و تعظيم، كف و سوت بزنند و اين گونه جشن بگيرند، درحالي كه كراهت دارد كه در مسجد كف و سوت زده شود و حتي به صداي بلند داد و فرياد زد. در قديم اين كارها در تكيه ها (تكايا) انجام مي گرفت و حتي عزاداري ها در حسينيه ها برپا مي شد تا حرمت مسجد نگه داشته شود.
يك دقيقه سكوت، تشبه به ملت كفر
در سال هاي اخير به پيروي از ملت كفر برخي از آيين ها وارد جامعه اسلامي شده است كه از نظر اسلام نه تنها غلط بلكه گناه است. در روايات از اين كه مومن با پوشيدن لباس، تشبه به اهل كتاب پيدا كند برحذر داشته شده است؛ چه رسد كه آيين هاي كافران را وارد ملت اسلام كند.
هرگونه مشابهت به كافران جايز نيست. ملت كفر تلاش مي كند تا اندك اندك هويت اسلامي را بزدايد. از اين رو، گام به گام حركت مي كند. در طول تاريخ فشاري كه بر پيامبران خدا وارد مي شد، به هدف بازگشت به ملت كفر بوده است. دشمنان تهديد مي كردند كه يا به ملت ايشان بازگردند يا كشته يا اخراج مي شوند. (ابراهيم، آيه 13؛ اعراف، آيه 88)
تمامي تلاش دشمنان اسلام اين است كه آيين هاي ملت اسلام را دگرگون كنند و اندك اندك آنها را به وادي ملت خود درآورند. هر گام كوچك به سوي كافران و دشمنان، ترغيب و تشويق آنان به ادامه تهاجم فرهنگي است. خداوند به پيامبر(ص) و مومنان هشدار مي دهد: و هرگز يهوديان ومسيحيان از تو راضي نمي شوند، مگر آن كه از كيش آنان پيروي كني. بگو: «در حقيقت، تنها هدايت خداست كه هدايت واقعي است.» و اگر پس از آن علمي كه تو را حاصل شد، باز از هوس هاي آنان پيروي كني، در برابر خدا سرور و ياوري نخواهي داشت.» (بقره، آيه 120)
بنابراين اگر كسي روش و شيوه و سبك زندگي دشمنان اسلام را حتي در برخي از آيين ها پيروي كند گام نخست را در گمراهي و هلاكت پس از نجات برداشته است: «اگر بعد از آن كه خدا ما را از آن نجات بخشيده باز به كيش شما برگرديم، در حقيقت به خدا دروغ بسته ايم و ما را سزاوار نيست كه به آن بازگرديم، مگر آن كه خدا، پروردگار ما بخواهد كه پروردگار ما از نظر دانش بر هر چيزي احاطه دارد. بر خدا توكل كرده ايم. بار پروردگارا، ميان ما و قوم ما به حق داوري كن كه تو بهترين داوراني.» (اعراف، آيه 89)
اين درحالي است كه برخي به جاي فرهنگ خواندن آيه استرجاع يا ديگر اعمال عبادي از جمله فاتحه خواني، فرهنگ بي ارزش و بي فايده، يك دقيقه سكوت را در جامعه اسلامي رواج مي دهند و در ورزشگاه ها و صدا و سيماي جمهوري اسلامي، مردم را به يك دقيقه سكوت دعوت مي كنند. يك دقيقه سكوتي كه هيچ بار معنايي و ارزشي در اسلام ندارد و پيروي از ملت كفر و گناه است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14