(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 3  آذر 1390- شماره 20081

اولين پس لرزه هاي جنبش وال استريت
راه ناگزير اشغالگران در عراق
اتحاديه غربگراي عرب
ناتو اهرم نظامي نظام سلطه



اولين پس لرزه هاي جنبش وال استريت
راه ناگزير اشغالگران در عراق

فريده شريفي
سه ماه از برپايي جنبش «وال استريت را اشغال كنيد» مي گذرد و اين جنبش با پيامدهاي داخلي و خارجي كه از خود بر جاي گذاشته باعث شده كه برخي تحليلگران درباره موفقيت يا شكست آن گمانه زني هاي متفاوتي را بيان كنند.
برخي بر اين باورند كه اين جنبش مي تواند نظام سرمايه داري آمريكايي را نابود كند و برخي با اين نظر مخالفت مي كنند.
عده ديگري از تحليلگران بر روي مسائل خارجي بيش از تأثيرات داخلي تكيه مي كنند و حتي معتقدند خروج نيروهاي آمريكايي از عراق متأثر از اين جنبش بوده است.
اين عده معتقدند كه اگر جنبش وال استريت هم از سوي آمريكا سركوب شود باز هم تأثيرات فرامنطقه اي خود را بر جاي گذاشته است. مردم آمريكا در طول سه سال دوران زمامداري باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا جز وعده هاي دروغين و شعارهاي توخالي چيزي نشنيده اند. يكي از خواسته هاي اصلي آنان خروج سربازان آمريكايي از عراق و افغانستان بود كه به رغم قول و قرارهاي مكرر مقامات كاخ سفيد تاكنون خواسته آنها محقق نشده است.
حضور نيروهاي نظامي آمريكا در عراق به غير از هزينه هاي گزاف مادي و معنوي تلفات زيادي نيز به بار آورده كه از سال 2003 ميلادي تاكنون شمار تلفات ارتش آمريكا در اين كشور 4484 نفر بوده است.
تمام نظاميان آمريكايي حاضر در عراق كه حدود 34هزار نفر هستند بايد طبق توافقنامه امنيتي بغداد- واشنگتن تا 31 دسامبر سال جاري ميلادي عراق را ترك كنند.
اين در حالي است كه به رغم اصرار مردم آمريكا و افكار عمومي منطقه براي خروج نظاميان آمريكايي از عراق برخي مقام هاي آمريكايي براي ادامه حضور نيروهاي نظامي آمريكا در عراق تلاش مي كنند. مقامات پنتاگون به بهانه آموزش نيروهاي نظامي عراقي و نيز لزوم پيمانكاران امنيتي آمريكا براي برقراري امنيت در عراق ادعا مي كنند كه حضور آمريكا در عراق ضروري است. روزنامه نيويورك تايمز در گزارشي كه اخيراً منتشر كرد از برنامه كاخ سفيد مبني بر ماندگاري 3 تا 4 هزار نظامي آمريكايي پس از سال 2011 در عراق خبر داد.
به نوشته نيويورك تايمز اين برنامه با وعده هاي باراك اوباما درباره خروج نيروهاي نظامي از عراق تا پايان سال 2011 در تناقض است و حتي اگر از تعداد نيروهاي آمريكايي در عراق كاسته شود سازمان سيا به حضور خود در اين كشور به عنوان پيمانكاران امنيتي خصوصي در دولت عراق ادامه خواهد داد.
مقام هاي آمريكايي براي توجيه حضور خود در عراق ادعا مي كنند كه نيروهاي امنيتي عراق توانايي اداره امنيت اين كشور را دارند اما نيازمند آموزش استفاده از سلاح هاي سنگين براي دفاع مرزي، هوايي و آبي هستند.
«لئون پانتا» وزير دفاع آمريكا از برنامه حضور 3 تا 4 هزار نفر از سربازان آمريكايي در بغداد به منظور آموزش خبر داده است.
وي در جريان سفر خود به بغداد اين موضوع را پنهان نكرد كه از رهبري عراق انتظار دارد در اسرع وقت به راه حلي درباره امكان تمديد مدت خروج نيروهاي آمريكايي از عراق برسد.
ژنرال «ليود آستين» فرمانده ارشد نظاميان آمريكايي در عراق نيز در هفته هاي اخير به پنتاگون پيشنهاد كرد كه پس از پايان ضرب الاجل خروج نيروهاي آمريكايي از عراق 14 تا 18 هزار نفر از نيروها بايد در عراق باقي بمانند.
مقامات نظامي آمريكا اعلام كردند كه نوري مالكي نخست وزير عراق بايد تعداد دقيق نيروهايي كه در عراق باقي مي مانند را رسماً از آمريكا تقاضا كند.
ليكن جلال طالباني رئيس جمهور عراق در آخرين ديدار خود با نوري مالكي اعلام كرد كه همه رهبران سياسي عراق خواهان خروج نيروهاي نظامي آمريكا مطابق با ضرب الاجل تعيين شده هستند.
در همين حال يك مقام نظامي آمريكا ادعا كرد كه دولت عراق براي هر كشته آمريكايي در عراق بايد يك ميليون دلار غرامت بپردازد.
اين مقام نظامي آمريكايي بدون اشاره به اشغالگري آمريكا در طول ساليان دراز در عراق مدعي شد كه دست كم 800 ميليون دلار بايد از سوي دولت عراق براي سربازان كشته شده در اين كشور پرداخت شود.
وي در اظهارات مداخله جويانه اش تاكيد كرد كه اين حداقل چيزي است كه بايد دولت عراق براي حضور سربازان آمريكايي در اين كشور و تامين امنيت عراق (!) بپردازد.
ادعاهاي اين نظامي آمريكايي در شرايطي عنوان مي شود كه برخي از تحليلگران آمريكايي اذعان كردند كه اصرار و پافشاري آيت الله سيستاني مرجع شيعيان عراق باعث شده تا آمريكايي ها به فكر خروج از عراق بيفتند.
«توني كارون» تحليلگر آمريكايي طي مقاله اي در روزنامه «دي ناسيونال» اذعان كرد كه آيت الله سيستاني معتقد است كه عراقي ها بايد آينده كشور و نظام سياسي خود را به عهده بگيرند و نيازي به حضور آمريكايي ها نيست.
اين تحليلگر اضافه كرد كه آيت الله سيستاني از ديدار با مسئولان آمريكايي هم خودداري مي كند چرا كه از آن بيم دارد كه اين ديدار نوعي مشروعيت بخشيدن به اشغالگري آمريكايي ها به شمار آيد به همين دليل فتوايي صادر كرد و در آن فتوا مخالفت خود را با حضور آمريكايي ها در كشور اعلام و تاكيد كرد كه عراقي ها بايد تركيب دولت خويش را انتخاب و قانون اساسي جديد خود را تدوين كنند.
به نوشته توني كارون آمريكايي ها تصور مي كردند كه فتواي آيت الله سيستاني تاثير زيادي نداشته باشد و آمريكايي ها مي توانند همچنان به حضور خود ادامه دهند ولي تظاهرات ميليوني مردم مسلمان عراق به ويژه حمايت شيعيان از آيت الله سيستاني آرزوهاي مقامات نظامي آمريكا را نقش بر آب كرد.
به همين دليل تصميم گيرندگان نظامي آمريكا با عقب نشيني از خواسته هاي قبلي مجبور به خروج از عراق شدند.
اين تحليلگر آمريكايي همچنين در گزارش تحليلي خود تاكيد كرد كه بوش در سال 2008 مذاكره براي امضاي توافقنامه امنيتي با عراق را آغاز كرد و از عراقي ها خواست تا با باقي ماندن 50 پايگاه نظامي آمريكا در عراق موافقت كنند اما تاريخ 31 دسامبر 2011 تاريخي براي عقب نشيني نهايي تعيين شد و با برپايي پايگاه هاي نظامي آمريكا به طور دائمي در عراق مخالفت شد و عراقي ها با باقي ماندن هر نوع نيرويي پس از اين تاريخ مخالفت كردند.
اين در حالي است كه مخالفت قاطع رهبر جريان صدر عراق نيز تاكيدي به خروج حتمي نيروهاي نظامي آمريكا از عراق شد.
مقتدا صدر در پيامي خطاب به اشغالگران آمريكايي تاكيد كرد كه اشغالگران آمريكايي چه بتوانند به مصونيت قانوني از سوي دولت عراق دست يابند يا بدون دستيابي به مصونيت به حضور خود در اين كشور ادامه دهند با مقاومت شديد نيروهاي مقاومت مواجه خواهند شد.
وي اضافه كرد، نيروهاي مقاومت در كمين اشغالگران آمريكايي هستند و چيزي به نام مصونيت براي اشغالگران در قاموس مقاومت وجود ندارد.
رهبر جريان صدر با اشاره به بهانه جويي هاي مقامات آمريكايي براي حضور در عراق تصريح كرد كه عراقي ها خودشان امنيت كشور خود را تامين مي كنند و نيازي به حضور اشغالگران ندارند.
پارلمان، گروه هاي سياسي و قشرهاي مختلف مردم عراق نيز بر خروج كامل اشغالگران از خاك عراق تاكيد دارند.

 



اتحاديه غربگراي عرب

اشاره:
اتحاديه عرب، نخستين سازمان بين المللي است كه بين كشورهاي عربي-اسلامي در سال1945 و به ابتكار مصر تاسيس شد. طرح پيشنهادي مصر ابتدا در اولين كنگره عربي توسط اعضاي حاضر يعني مصر، عربستان سعودي، عراق، سوريه، لبنان، يمن و اردن امضا شد و سپس به تصويب مقامات داخلي اين كشورها رسيد. اتحاديه عرب با اين هدف شكل گرفت تا از منافع كشورهاي عربي دفاع كند اما سياست هاي درپيش گرفته شده توسط اين اتحاديه نشان مي دهد كه اتحاديه عرب به جاي آنكه از منافع ملت هاي عرب حمايت كند در راستاي مقابله با ملت هاي عربي گام برمي دارد و اين مسئله ثابت مي كند كه اين سازمان به شدت تحت نفوذ آمريكا، رژيم صهيونيستي و عربستان سعودي است و به عنوان بازوي اجرايي تصميمات و سياست هاي مداخله گران و استعمارگران در منطقه حساس خاورميانه عمل مي كند.
مواضع اخير اتحاديه عرب در رابطه با دولت سوريه به خوبي اين واقعيت را آشكار مي كند كه اين اتحاديه از اصول اساسي پايه گذاري خود دور شده و از يك سازمان عربي به يك سازمان غربگرا تغيير پيدا كرده است. اين اتحاديه در تاريخ 21 نوامبر (21 آبان) در اقدامي غيرقانوني و خصمانه كه خلاف منشور اتحاديه عرب است مشاركت سوريه در نشست هاي اين اتحاديه را لغو كرد و براي خوش خدمتي به واشنگتن بشاراسد رئيس جمهور سوريه را تهديد به افزايش فشار و تحريم ها كرد اقدامي كه مورد استقبال شديد غرب و برخي از كشورهاي عربي منطقه قرار گرفت.
¤ تشكيل اتحاديه عرب
درقرارداد تشكيل اتحاديه عرب، پيوستن ساير دول عرب به اتحاديه پيش بيني شده بود، بدين ترتيب ديگر كشورهاي عرب كه بعد از جنگ جهاني دوم به استقلال رسيدند، يكي بعد از ديگري به اتحاديه پيوستند.
درحال حاضر اتحاديه عرب شامل 22كشور عرب از آسيا، آفريقا و سازمان آزادي بخش فلسطين، مي شود كه عبارتند از: مصر،عراق، يمن، ليبي، مغرب، تونس، امارات، بحرين، قطر، عربستان، الجزاير، لبنان، موريتاني، اردن، جيبوتي، كومور، اريتره، سوريه، سومالي، سودان، عمان و فلسطين.
از همان ابتدا كه درسال 1930 «نوري سعيد» ايده اتحاد كشورهاي عربي را مطرح كرد، «ابن سعود» به صورت رقيبي جدي درمقابل او عرض اندام كرد؛ حمايت انگليس از ناسيوناليسم عربي، به انديشه مزبور قوت بخشيد. سپس مصر نيز به عنوان رقباي عراق و عربستان وارد جنبش سياسي اعراب براي وحدت شد.
درواقع تشكيل اتحاديه عرب را مي توان زاييده تجديد ناسيوناليسم ملت هاي عربي از يك سو و تاييد دولت در سال 1941به وسيله «آنتوني ايدن»، وزير خارجه وقت انگليس ازسوي ديگر تلقي كرد، به عبارت ديگر در فاصله دو جنگ جهاني، جنبش هاي آزادي بخشي درجهان عرب شكل گرفتند كه درمرحله اول خواهان استقلال كشورهاي عربي و درمرحله دوم خواستار وحدت و تشكيل حكومت واحد عربي بودند،به همين دليل انگليس در فوريه 1943 موافقت ضمني خود را با تشكيل چنين اتحاديه اي اعلام كرد و سرانجام درنشست اسكندريه درمصر با امضاي «موافقتنامه اسكندريه» اتحاديه عرب شكل گرفت.
آزادي از سلطه بيگانگان و تحقق وحدت عربي مهم ترين اهداف تشكيل اتحاديه عرب عنوان شده اند.
درسال 1950يك قرارداد دفاع متقابل شبيه قرارداد دفاعي آتلانتيك شمالي، نيز بين دولت هاي عضو اتحاديه به امضا رسيد.
اتحاديه عرب با وجود آرمان هاي ياد شده، درعمل چندان موفق نبوده است. از بررسي عملكرد اين اتحاديه آشكار مي شود، اين اتحاديه نه تنها نتوانسته به وحدت دولت هاي عربي كمكي كند، بلكه در برخي موارد مانع وحدت بين آنها نيز شده كه دراين باره مي توان به اتحاد كشورهاي مصر، سوريه، ليبي و يمن اشاره كرد.
اختلاف هاي شديد موجود بين رژيم هاي حاكم بر اعضاي اتحاديه و اهداف و منافع متضادشان درامور داخلي وسياست خارجي، اتحاديه عرب را به سازماني ناتوان و ضعيف تبديل كرده است.
آرمان هاي سياسي اتحاديه
اهداف سياسي اتحاديه عرب از ابتدا تاكنون موفقيتي دربر نداشته و نتوانسته آرمان هاي سياسي اعراب را تحقق بخشد.
اين اتحاديه نتوانسته به اعراب در مقابل اسرائيل كه در 1948 اعلام وجود كرده كمكي كند و به جاي اينكه به حمايت از اعراب بپردازد در بسياري از مواقع از مواضع صهيونيست ها دفاع كرده است.
در قبال وقايع سال هاي 1956 (بحران سوئز) جنگ 1967 و 1973 اعراب و اسرائيل نيز چندان راهگشا نبوده و كاري از پيش نبرده است. از لحاظ نظامي نيز اقدامات اتحاديه بسيار نااميد كننده بوده است.
اتحاديه عرب به دليل بحران هاي شديدي كه دامن گير آن بوده، با مشكلاتي مواجه شده كه موجب بروز شكاف هايي در آن شده است، مثلاً كشورهاي عضو اين اتحاديه همواره به مصر و همچنين به موضع گيري هاي سياسي متفاوت اردن از اتحاديه، به ديده ترديد نگريسته اند. عراق نيز با اتحاديه عرب به لحاظ عضويت در پيمان بغداد يا مسئله كويت اختلافات عميقي داشته است. پس از انعقاد پيمان كمپ ديويد كه بين كشورهاي عرب شكافي عميق به وجود آورد و مصر را از صف مقدم جبهه كارزار عليه اسرائيل جدا و او را در كنار اين رژيم اشغالگر قرار داد مقر اتحاديه عرب در 1977 از قاهره به تونس انتقال يافت و كشورهاي عرب تصميم گرفتند، مصر را از اتحاديه اخراج كنند، ولي مجدداً از سال 1984-1983 مصر به تدريج با كشورهاي عرب روابطش را بهبود بخشيد، طوري كه مجدداً اواخر دهه 1980 به اتحاديه بازگشت و مقر اتحاديه نيز در 31 اكتبر 1990 به قاهره انتقال يافت.
موانع همگرايي در اتحاديه عرب
زمينه هاي همگرايي در ميان اعضا بسيار كمرنگ و موانعي باعث اختلاف در ميان اعضاي اتحاديه شده كه مهم ترين آن وجود رژيم هاي ديكتاتوري چون عربستان سعودي است، رژيمي كه حتي قادر به درك مناسب منافع ملي خود نيست، چه رسد به اين كه قادر به گذار از مصالح ملي به سوي تصميمات و منافع مشترك منطقه اي باشد.
همچنين جغرافياي سياسي جهان عرب از ساختار ناهمگوني برخوردار و در بسياري از كشورهاي آن هنوز حكومت مردمي شكل نگرفته و همين موضوع در كنار بيداري اسلامي موجب آغاز و شكل گيري موجي از انقلاب ها در منطقه شده است.
در اين ميان اتحاديه عرب به جاي اتخاذ موضعي قاطع و واحد در قبال اين انقلاب ها و حمايت از حركت ها و جنبش هاي مردمي به اعتراف بسياري از صاحبنظران بين المللي به آلت دست آمريكا و رژيم صهيونيستي تبديل شده است.
سياست هاي در پيش گرفته شده توسط اتحاديه عرب ، در راستاي مقابله با ملت هاي عربي بوده، به گونه اي كه در قبال اشغال بحرين از سوي سعودي هاي صهيونيست موضعي اتخاذ نكرد، اما در همين حال تصميم به همراهي با آمريكا و هم پيمانانش در ليبي گرفت و از آن جا كه كشورهاي عربي حوزه خليج فارس منابع مالي اين اتحاديه را همواره تأمين مي كنند، حامي رژيم هاي ديكتاتور حاكم بر اين كشورها و سياست هاي آنها بوده است.
به همين دليل اتحاديه عرب سازماني فلج و وابسته به غرب و آمريكا است كه رژيم آل سعود كاملا بر آن مسلط است؛ اقدامات شتابزده اتحاديه عرب در زمان حمله ناتو به ليبي نشان داد كه اتحاديه عرب در زمان حمله به ليبي به ابزاري مطيع در دست ناتو تبديل شده و با واگذار كردن پرونده ليبي به شوراي امنيت خود را مسخره خاص و عام كرده است، چه اگر غير از اين بود، حتما اقدامي در قبال ملت بحرين انجام مي داد.
چرا در حالي كه قرار بود، اتحاديه عرب نشست دوره اي خود را در ماه مارس گذشته در عراق برگزار كند، عربستان و ديگر كشورهاي عرب حاشيه خليج فارس با برگزاري اين نشست در بغداد مخالفت كردند و فرصت رسيدگي به اوضاع حقوق بشر در بحرين را از بين بردند چرا كه دولت عراق قصد داشت موضوع مظلوميت ملت بحرين را در نشست مطرح كند.
توطئه چيني عليه ملت هاي عربي
اتحاديه عرب، عليه ملت هاي عرب توطئه چيني مي كند و واضح ترين دليل اين مدعا صدور بيانيه هايي د رحمايت از رژيم آل خليفه و توجيه اقدامات اين رژيم براي حفظ امنيت خاندان حاكم بر اين كشور است و در حالي كه سازمان هاي بين المللي همانند اتحاديه اروپا، كميسارياي عالي حقوق بشر و ديگر سازمان هاي بين المللي موارد نقض حقوق بشر در اين كشور را بررسي كردند، اتحاديه عرب به هيچ وجه اشاره اي به اين جنايات نكرد، اين سياست به شكلي آشكار و عيان در قبال انقلاب يمن نيز در پيش گرفته شده و در حالي كه تاكنون هيچ واكنشي به قتل عام هاي علي عبدالله صالح، ديكتاتور يمن در اين كشور نداشته است، خود را دل نگران و بي قرار ناآرامي هاي سوريه نشان مي دهد و براي بررسي اوضاع جاري در آن نشست هاي فوق العاده و بيانيه هاي متعدد صادر مي كند كه آخرين موضعگيري آن تعليق عضويت سوريه در اين اتحاديه بود.
در واقع تصميم وزيران خارجه كشورهاي عربي درباره سوريه نشانه سلطه كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس بر اين اتحاديه است و در اين راستا «جاسم بن حمد» وزير خارجه قطر كه خدمات شاياني به صهيونيست ها كرده، نقش بسزايي در تصميمات اتحاديه عرب داشته تا خود را به عنوان يك عضو برجسته اتحاديه عرب و تأثيرگذار در تصميمات آن نشان دهد.
منبع: خبرگزاري فارس

 



ناتو اهرم نظامي نظام سلطه

اشاره:
تحولات عميق سال هاي آغازين هزاره جديد ميلادي در خاورميانه اين پرسش را مطرح كرده كه ايالات متحده آمريكا به عنوان قدرت مسلط نظام بين الملل و مهم ترين بازيگر مداخله گر در امور خاورميانه چه تاثيري در امنيت سازي منطقه داشته است؟
در سال هاي اخير سازمان پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) با خواست و اراده واشنگتن وارد خاورميانه شده است و آمريكا از ورود ناتو به خاورميانه اهداف متعددي را پيگيري مي كند كه به نظر مي رسد مهم ترين آنها تثبيت برتري در منطقه باشد.
اگرچه ساختار تصميم گيري در ناتو بر اجماع آرا استوار است ولي ناتو يك سازمان انحصاري و فرمايشي است كه ايالات متحده در آن نقش شريك بزرگ تر را دارد. منافع آمريكا در خاورميانه به حدي است كه واشنگتن براي توسعه قلمرو ناتو در خاورميانه اقدام به پذيرش اعضاي همكار كرده است.
آنچه از چشم انداز خاورميانه مسلم به نظر مي رسد نقش اين سازمان در فرآيند امنيت سازي منطقه اي است. خاورميانه به دلايل متعددي براي آمريكا اهميت فراوان دارد و لذا اين منطقه در سال هاي اخير بيشترين توان و انرژي دستگاه نظامي و ديپلماسي ايالات متحده را به خود معطوف ساخته است.
آنچه در اين ميان اهميت دارد كيفيت نظم و امنيت منطقه است. بر اين اساس واشنگتن تلاش خواهد كرد تا نظام امنيت منطقه اي به گونه اي شكل بگيرد كه بيشترين اهداف مورد نظر حاصل آيد. راهبرد آمريكا براي شكل دهي به امنيت خاورميانه، ورود ناتو به منطقه و پذيرش كشورهاي خاورميانه اي به ناتو است.
سرويس خارجي
آمريكا و نظام امنيتي در خاورميانه
خاورميانه بيش از هر منطقه ديگري جولانگاه قدرت هاي فرامنطقه اي است. اين قدرت ها نقش تعيين كننده اي در امور سياسي و امنيتي منطقه داشته اند تا جايي كه اثر تحولات اين منطقه براساس خواست و اراده قدرت هاي خارجي به ويژه بريتانيا شكل گرفته است.
تا دهه 70 قرن گذشته بريتانيا قدرت مسلط در خاورميانه بود. پس از خروج بريتانيا از شرق سوئز، آمريكا نقش قابل توجهي در امور سياسي و امنيتي اين منطقه ايفا كرد. در آن مقطع جنگ سرد در جريان بود و تلاش واشنگتن در اين منطقه بيش از هر چيز ايجاد مانع در برابر رشد نفوذ كمونيسم و قدرت شوروي بود. با اراده و ترغيب آمريكا پيمان نظامي سنتو براي مقابله با شوروي شكل گرفت اگرچه آمريكا خود از اعضاي اين پيمان نبود.
ايران و عربستان سعودي، در چهارچوب استراتژي كاخ سفيد از منافع واشنگتن حفاظت مي كردند. اما با ظهور انقلاب اسلامي، نظام امنيتي مورد نظر واشنگتن فرو ريخت و در نتيجه رويكرد آمريكا به نظم منطقه نيز تغيير يافت.
پس از ظهور انقلاب اسلامي در ايران، واشنگتن كوشيد تا با ايجاد اتحاد امنيتي ميان كشورهاي عرب حاشيه جنوبي خليج فارس، به مقابله با ايران و عراق برخيزد. براين اساس، شوراي همكاري خليج فارس شكل گرفت. اين در حالي بود كه كشورهاي عرب حاشيه جنوبي خليج فارس شرايط لازم را براي ورود به چنين اتحادي نداشتند. تا جايي كه سابقه نظام سياسي برخي كشورهاي عضو، به تقريباً 10 سال مي رسيد و زمينه هاي نزاع و تخاصم ميان آنها (مثل اختلافات ارضي) وجود داشت.
جنگ تحميلي عراق عليه ايران نيز با ترغيب و حمايت آمريكا آغاز شد و هشت سال ادامه يافت. در اين زمان، واشنگتن آرام آرام وارد منطقه شد؛ اما با فروپاشي شوروي و در همان زمان، حمله صدام به كويت و اشغال آن كشور، واشنگتن فرصتي يافت تا در منطقه حضور فعال تري داشته باشد. نتيجه اين تحولات حضور گسترده نيروهاي آمريكايي در منطقه بود. اين نيروها در پايگاه هاي نظامي مختلفي كه كشورهاي عرب حاشيه خليج فارس در اختيار وي قرار داده بودند جاي گرفتند تا اين كشور مستقيماً در امنيت منطقه درگير شود.
با اين همه اشغال عراق به دست آمريكا و متحدان آن كشور را بايد به مثابه نقطه عطفي در تحولات امنيتي منطقه و حتي نظام بين الملل به حساب آورد. پس از آن واشنگتن كوشيد تا با تحميل برخي تغييرات در امور سياسي، اقتصادي و فرهنگي خاورميانه، باني تحولاتي بنيادين در منطقه شود كه از ديدگاه آنها موجبات جابه جايي امنيتي در منطقه را فراهم مي آورد.
اين تغييرات در قالب طرح خاورميانه بزرگ عرضه شد، اما از طرف ديگر گروه هاي اسلامگراي طرفدار ايران و مخالف با سياست هاي آمريكا در كشورهايي نظير عراق و فلسطين، به قدرت سياسي دست يافتند. حتي اخوان المسلمين در مصر نيز توانست از فضاي جديد ايجاد شده، براي كسب قدرت سياسي بهره گيرد كه واشنگتن مانع گرديد.
بدين سان محيط امنيتي خاورميانه، به ضرر واشنگتن تغيير كرد. اين تغييرات نشان داد كه اگرچه بيشتر دولت هاي خاورميانه از حضور آمريكا در منطقه استقبال مي كنند؛ اما ملت هاي منطقه، به آمريكا گرايش ندارند؛ براي مثال نتيجه يك نظرسنجي كه به صورت مستقيم از 3850 نفر از مردم كشورهاي مصر، اردن، لبنان، مغرب، عربستان سعودي و امارات متحده عربي انجام شد، نشان داد كه به رغم اينكه واشنگتن و تل آويو در معرفي ايران به عنوان تهديدي عليه دولت هاي عرب، به موفقيت هايي دست يافتند، اما در ميان ملت هاي عرب اوضاع به گونه ديگري است. 80 درصد اعراب، آمريكا و اسرائيل را دو تهديد بزرگ خارجي براي امنيت خود به حساب مي آورند. در اردن 90 درصد، در مغرب 86 درصد و در عربستان سعودي 82 درصد مردم نظر منفي در مورد آمريكا داشتند.
در چنين فضايي آمريكا كوشيد تا با ورود ناتو به خاورميانه اهداف مورد نظر خود را پيگيري كند. در واقع ورود سازمان ناتو به منطقه، آمريكا را در موقعيتي قرار مي دهد كه بيشترين اهداف را با كمترين هزينه محقق سازد.
اهداف آمريكا
آمريكا از ورود ناتو به خاورميانه اهداف متعددي را دنبال مي كند كه مهم ترين آنها تسلط بر اين منطقه است. بسياري از تصميمات و ابتكارات در اين سازمان از سوي واشنگتن مطرح مي گردد.
هدف ديگر واشنگتن حفاظت از منابع انرژي منطقه و خطوط انتقال آن است.
با اينكه واشنگتن از سال هاي گذشته تاكنون راهبرد تنوع بخشي به منابع تأمين انرژي را در دستور كار خود قرار داده اما پيش بيني ها نشان مي دهد كه آمريكا به نفت و گاز خاورميانه و خليج فارس وابستگي زيادي دارد.
براساس گزارش گروه تحقيقاتي مركز مطالعات استراتژيك و بين المللي در واشنگتن، نياز اعضاي ناتو به منابع انرژي خاورميانه به ويژه خليج فارس از 50 درصد كنوني به 80 درصد در سال 2035 خواهد رسيد.
اگرچه ايالات متحده براي افزايش امنيت انرژي به منافع نفتي خزر و خليج گينه روي آورد اما هيچ يك از مناطق ياد شده به لحاظ ذخاير با خاورميانه قابل مقايسه نيست و توان آنها براي صادرات نفت محدود است. به علاوه خليج فارس، تنگه هرمز، درياي عمان، درياي عرب، درياي سرخ و كانال سوئز از مهم ترين آبراه هاي انتقال مواد نفتي است و محافظت از اين آبراه ها از اولويت هاي واشنگتن است.
اختلافات ارضي و مرزي، تفاوت هاي ايدئولوژيك و نظام هاي ارزشي و همچنين خريدهاي تسليحاتي گزاف منطقه خاورميانه را به يك انبار باروت و يكي از مهم ترين كانون هاي نزاع در نظام بين الملل مبدل ساخته است. ورود ناتو به خاورميانه به كشورهاي خاورميانه عضو سازمان كمك مي كند تا اختلافات خود را در چارچوب آن حل و فصل كنند و با تهديدات كشورهاي غيرعضو مقابله كنند. براين اساس ناتو به واشنگتن كمك خواهد كرد تا ضريب امنيتي كشورهاي دوست را افزايش داده و بي ثباتي و ناامني را در منطقه حساس خاورميانه كنترل كند.
از ديگر اهداف آمريكا از ورود ناتو به منطقه، مقابله با مخالفان سياست هاي خود در منطقه است. پس از اشغال عراق واشنگتن درصدد برآمد ژئوپلتيك منطقه را متناسب با منافع خود تغيير دهد، از اين رو هر كشوري كه موافق سياست هاي آمريكا در منطقه بود از نظر آمريكا دوست و كشورهاي ديگر دشمن و تروريست قلمداد شدند.
واشنگتن درصدد بر آمد تا در چارچوب جنگ با تروريسم فضاي سياسي اقتصادي و فرهنگي خاورميانه را متناسب با ضروريات امنيتي خود تغيير دهد و اين سهم را در قالب طرح خاورميانه بزرگ پيش ببرد.
ليكن بسياري از ملت هاي مسلمان و حتي دولت هاي منطقه با الگوهاي تحميلي واشنگتن در قالب طرح خاورميانه بزرگ موافق نيستند و اين مسئله موجب رنجش دولت ها و ملت هاي عرب از واشنگتن شد. اما آمريكا مي كوشد اهداف موردنظر خود را در چارچوب ناتو محقق سازد و حيثيت و پرستيژ بين المللي براي اين كشور بيشتر از نظر دوستان عرب مهم بوده است.
در چارچوب حصول به اين اهداف امنيتي بود كه واشنگتن زمينه ورود ناتو به خاورميانه را فراهم آورد و تلاش كرد كه كشورهاي خاورميانه اي متحد خود را در ناتو گردهم آورد.
به هر حال ناتو سازماني است كه ساخته و پرداخته آمريكا و حاميانش است و توسط اين كشورها پايه گذاري شده است. ناتو در چارچوب منافع امنيتي اعضا حركت مي كند و بازيگران اين نهاد بين المللي به منافع خود بيش از هر چيز ديگري مي انديشند. ناتو بدون شك از چند جهت در منطقه خاورميانه به آمريكا كمك خواهد كرد كه مهم ترين آن تثبيت حضور و برتري آمريكا در اين منطقه خواهد بود. در اين سازمان آمريكا نقش شريك بزرگ تر را دارد و عضويت كشورهاي ديگر به ويژه كشورهاي خاورميانه اي به منزله تثبيت و مشروعيت بخشي به حضور نظامي و مداخله در تمام شئونات امنيتي كشورهاي خاورميانه است.
ساختار ناتو
ناتو سازماني است كه در دوران پس از جنگ جهاني دوم براي اجراي پيمان آتلانتيك شمالي در سال 1949تشكيل شد.
در سال هاي اوليه بعد از جنگ جهاني دوم و در واكنش به توسعه طلبي هاي شوروي سابق در كشورهاي اروپاي شرقي و مركزي در ماه مارس سال 1948 پنج كشور انگليس، فرانسه، بلژيك، هلند و لوكزامبورگ با امضاي معاهده بروكسل اتحاديه دفاع جمعي را تشكيل دادند.
سپس آنها از كشورهاي دانمارك، ايسلند، ايتاليا، نروژ و پرتغال براي عضويت دعوت كردند. دوماه بعد با پيوستن كانادا و آمريكا به اين جمع در چهارم آوريل سال 1949 پيمان آتلانتيك شمالي در واشنگتن به امضا رسيد و سازمان ناتو تشكيل شد.
محور اصلي پيمان ناتو ماده پنج آن است كه در آن كشورهاي امضاكننده توافق كرده اند حمله نظامي عليه يك يا چند كشور عضو در اروپا يا آمريكاي شمالي را به عنوان حمله به تمامي كشورهاي عضو تلقي كنند و به مقابله آن برخيزند.
طبق ماده 9 پيمان آتلانتيك شمالي براي سازمان ناتو يك ساختار متمركز متشكل از نهادهاي نظامي و مدني در نظر گرفته شده است. در راس ناتو شوراي آتلانتيك شمالي متشكل از وزراي كشورهاي عضو قرار دارد كه حداقل هر دو سال يك بار تشكيل جلسه مي دهد. اين شورا بالاترين مرجع تصميم گيري در پيمان ناتو است و تصميمات آن به اتفاق آرا اتخاذ مي شود.
از آنجا كه ناتو براي مقابله با تهديدات نظامي شوروي سابق و پيمان ورشو تاسيس شده بود براي اين سازمان يك سيستم كامل فرماندهي نظامي براي جنگ هاي احتمالي در نظر گرفته شده كه متشكل از روساي ستادهاي ارتش كشورهاي عضو و سه سرفرماندهي شامل فرماندهي اروپايي، فرماندهي اقيانوس اطلس و فرماندهي انگليس است.
مقر ناتو ابتدا در فرانسه قرار داشت اما پس از آن كه ژنرال دوگل سال 1966 در اعتراض به سيطره آمريكا بر اين سازمان از فرماندهي نظامي ناتو خارج شد به بروكسل منتقل شد. فرانسه يك بار در سال 1995 در الحاق مجدد به ناتو ناموفق بود و پس از آن در سال 2008 با اعزام نيرو به افغانستان به ناتو پيوست. اعضاي ناتو عبارتند از: اسپانيا، استوني، اسلوواكي، اسلووني، انگليس، ايتاليا، ايسلند، آلباني، آلمان، آمريكا، بلژيك، بلغارستان، پرتغال، تركيه، جمهوري چك، دانمارك، روماني، فرانسه، كانادا، كرواسي، لتوني، لوكزامبورگ، لهستان، ليتواني، مجارستان، نروژ، هلند و يونان.
منبع:خبرگزاري ها

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14