(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 3  آذر 1390- شماره 20081

باران غدير در شيراز باريد
كتابم كو؟ كدام كتابخانه؟
شعري از شاعر معاصر عراقي سمير مقبل
ريشه يابي واژگان فارسي



باران غدير در شيراز باريد

دومين همايش بين المللي باران غدير با حضور شاعران مسلمان و غير مسلمان از كشورهاي تركيه، هند، پاكستان، تونس، مصر، لبنان، ايران و جمعي از مسولان استان فارس از جمله استاندار، رئيس حوزه هنري استان فارس و عموم علاقمندان در تالار اجتماعات سازمان اسناد و كتابخانه ملي شيراز به كار خود پايان داد.
آئين پاياني اين همايش با حضور فرهيختگان شعرا و ادبا برگزار شد . عليرضا پرورش ، رئيس حوزه هنري استان فارس شهر شيراز را مهد تمدن پارسي و سومين شهر زيارتي ايران اسلامي برشمرد و گفت: همايش بين المللي باران غدير براي دومين سال پياپي، به همت حوزه هنري برگزار شده است و جايگاه ويژه اي در ميان شاعران نامي و پيشكسوت كشورهاي مختلف در عرصه بين المللي پيدا كرده است.
وي عنوان كرد : امروز ما ميزبان شاعراني هستيم كه شيعه نيستند اما سروده هايشان نشان از احساس نزديكي بالاي آنها نسبت به حضرت علي (ع) است.
رئيس حوزه هنري شيراز مسئله امامت و ولايت را اختصاص به مذهب تشيع ندانست و عنوان كرد: انسان هاي فرهيخته، متفكرين از اديان مختلف دلبستگي خاصي به تعاليم اهل بيت (ع) دارند كه علاقه و شيفتگي ايشان به صورت آثار ادبي ظهور و بروز يافته است.
اولين بخش از مراسم شعرخواني شاعران با دعوت از شاعر توانمند كشورمان احد ده بزرگي و مهمانان كشورهاي مختلف از جمله محمد الازهربن الهاشمي نفطي از تونس، صالح محمد خليق از افغانستان و بنيامين دورغوار از تركيه آغاز شد.
در اين بخش ده بزرگي با غزلي زيبا در مدح اميرالمومنين حضرت علي ابن ابي طالب (ع) آغازگر بخش شعرخواني در اين مراسم بود. پس از وي محمد الازهربن الهاشمي نفطي از كشور تونس اشعار خود را در مدح حضرت علي (ع) قرائت كرد.نكته جالب توجه در قرائت شعر الازهر نفطي، خواندن اشعار با خط بريل براي حاضرين بود كه مورد توجه مدعوين قرار گرفت.
پس از ايشان صالح محمد خليق از افغانستان شعر خود را با اين بيت آغاز كرد:
آفتابي آفتابي يا علي
نور حق را بازتابي يا علي
شهسوار مهري و داماد نور
همسر بانوي آبي يا علي
سپس بنيامين دروغوار از كشور تركيه در مقام شخصيت والاي حضرت امام علي (ع) اشعار خود را براي حاضرين خواندند.
همچنين صادق عابدين با يادآوري انديشه ها و همت والاي اميرمومنان حضرت علي (ع) گفت: آنچه كه ايشان در دوران خلافتشان در پي دستيابي به آن بودند عدالت بود و ايشان به شهادت نرسيدند مگر براي عدالت و اجراي عدالت، حرت حضرت علي (ع) براي اين انديشه نه تنها خود در محراب نماز به شهادت رسيد، بلكه فرزندان بعد از ايشان نيز براي همين تفكر واحد در راه اسلام و قرآن به شهادت رسيدند.
وي افزود: بشر هزار و چهارصد سال تشنه عدالت و عدالتخواهي است و تمامي اين تشنگي در انتظار ظهور مهدي موعود حضرت ولي عصر (عج) نمايان است.
در بخش ديگر اين مراسم با دعوت از عبدالقادر ترنيني از لبنان، چندر شكر از هندوستان و عبدالفياض مهر آيين از افغانستان بخش دوم شعر خواني باران غدير آغاز شد.
عبدالقادر ترنيني از كشور لبنان علاوه بر شعرخواني پيرامون عيد غدير درشاه چراغ شيراز در صبح روز عيد غدير در اين همايش مقاله ديگري را با عنوان وحدانيت اميرالمومنين علي ابن ابي طالب (ع) قرائت كرد. يكي از محورهاي اصلي اين متن نگاه حضرت علي (ع) به وحدت گرائي و اعتقادات ايشان بر وحدت مسلمين بود در قسمت ديگري از اين مقاله شاعر و خطيب لبناني به مسائل قدس شريف و آزادي بيت المقدس و حمايت هاي ملت ايران از انتفاضه فلسطين اشاره نموده بود كه مورد توجه حاضرين قرار گرفت.
در اين نشست پس از معرفي شاعران و نويسندگان كشورها توسط رئيس حوزه هنري فارس، برخي از مهمانان، نظرات خود را پيرامون ايران اسلامي و مسئله غدير بيان كردند.دكتر چندر شكر از هندوستان در اين نشست گفت: من فردي سياسي يا دولتي نيستم اما در دانشگاه ها و مجامع علمي هميشه با ايران هستم و اميدوارم ايران از اين بحران به خوبي عبور كند و ما نيز همراه ايران عليه بي عدالتي هستيم.
او ادامه داد: از سوي مردم هند به شما قول مي دهيم عليه بي عدالتي باشيم و كنار آنها كه مظلوم قرار گرفته اند، بايستيم.
پروفسور عالم از هند نيز در سخناني اظهار داشت: ما هميشه همراه ايران هستيم، اما متاسفانه دولت ما قلب ما را نمي شناسد. اين شاعر پيشكسوت ادامه داد: مردم كشور هند با شما هستند، اما متاسفانه دولت ما اين نظر را ندارد و من از اين مساله متاسفم.
ابراهيم ارگيت، شاعر و نويسنده و كارشناس رشته رياضي از تركيه نيز با ابراز خوشحالي از حضور در جمع شاعران و ادباء و ابلاغ سلام از سوي برادران ترك گفت: اقامت سه روزه ما گويي 30 سال بوده است.
او افزود: استقبال خوبي را شاهد بوده ايم من و دوست شاعر ترك ديگرم كه در اين جمع حضور داريم از مسئولان تقاضا مي كنيم هفته شعر قدس را برگزار كنند.
صالح محمد خليق رئيس اطلاعات و فرهنگ استان بلخ و رييس انجمن نويسندگان بلخ افغانستان گفت: ما با شما فرهنگ مشترك داشته ايم و امروز نيز زبان، فرهنگ و آيين مشترك داريم و از اينكه ما را به اين همايش دعوت كرده ايد بسيار متشكريم.
سهراب سيرت، شاعري از بلخ افغانستان نيز به عنوان جوان ترين شاعر كاروان باران غدير و عنايت شهير يكي ديگر از شاعران بلخ افغانستان از حضور در جمع شاعران ابراز خرسندي كردند.
جرج طرباي از لبنان با ابراز خرسندي از اين دعوت گفت: بنده در بسياري از همايش ها و سمينارهاي بين المللي شركت داشته ام و تا به حال با چنين استقبال، اتحاد و يكدلي روبرو نشده ام و اين موضوع براي من بسيار جالب توجه است.

 



كتابم كو؟ كدام كتابخانه؟

اسماعيل حبيبي¤
يادش بخير روزي كه وارد مدرسه شدم، هويت يافته بودم. از بس كه سر برداشتن كتاب هاي خواهر بزرگ ترم سرزنش شنيده بودم كه ديگه داشتم عقده اي مي شدم تا اينكه كتاب اولم را در مدرسه به خودم دادند. پدر و مادرم از بس به دروغ دفتر، روزنامه، مجله و كتاب هاي خود را به عنوان كتاب به من داده بودند خسته شده بودند. روز اول مدرسه آنها نيز نفسي راحت كشيدند. بزرگ شدم نه خيلي تقريباً تا راهنمايي، كتاب ها سخت و درس ها ناملموس و كتاب و درس مدرسه عادت و خسته كننده، شدت اين وضع را در دبيرستان و اوج آن را در رقابت سالم و به اصطلاح جنگ ساكت قبل از دانشگاه با تمام وجود لمس كردم. تمام اين مدت من مانده بودم و حرف هاي مادرم كه مگر كتاب نمي خواستي چرا نمي خواني. به هر ترتيب و در عين بي خبري و ناباوري در رشته كتابداري و اطلاع رساني وارد يكي از دانشگاه هاي تهران شدم. اولين جمله اي كه مادرم گفت اين بود: آرزويم برآورده شد او عاشق كتاب بود حالا هم به كتابخانه رسيد. آري به كتاب و كتابخانه و علم كتابداري و اطلاع رساني رسيده بودم. هر روز كه از درس و دانشگاه مي گذشت بيشتر متوجه مي شدم كه كتابت چيست؟ همان ثبت و ضبط اطلاعات به هر شيوه اي براي انتقال دانسته ها و راه و چاه به آيندگان است. كتابخانه چيست: همان گنجينه شناسايي، تهيه، سازماندهي و ارائه كتاب و اطلاعات است. كتاب چيست: همان اطلاعات است، همان تجربه هاي مضبوط و مبسوط است، همان محمل هاي علم و آگاهي است. اطلاعات و آگاهي چيست: همان دانستن است كه سبب تغيير مي شود، تصميم درست مي شود، فرهنگ صحيح مي شود، رشد، توسعه، بالندگي و پويايي مي شود. اندكي تأمل كردم با خودم گفتم اينكه كل زندگي است، يعني تمام هر آنچه كه بشر دنبال آن است.
باز بيشتر و بيشتر خواندم در علم كتاب و اطلاعات غرق غرور و هويت شدم همين طور كارشناسي، كارشناسي ارشد تا اينكه به دكتري رسيدم. افتخار مي كردم در قله اي هستم كه مي توانم در فرهنگ، توسعه و پويايي كشورم سهيم باشم. من فرزند عصر اطلاعاتم، عصري كه اطلاعات در آن قدرت تمام عيار است. من كتابدارم، همان متخصص علم اطلاع رساني و مجهز به فنون گشايش راه هاي آگاهي، بالندگي، پويايي و توسعه، چقدر من خوش شانسم.
با ناز و خرامان و اندكي غرور وارد محيط كار و به اصطلاح اجتماع شدم!!! كاش وارد نمي شدم، نمي دانم من خواب بودم و خواب كتابخانه هاي عجيب را مي ديدم يا من غيرعلمي مي نگريستم يا شايد بايد قبول مي كردم كه همين است كه هست.
در هر سريال و برنامه راديويي هر تهيه كننده طنز يا برنامه اي وقتي سوژه اي كم مي آورد سراغ كتابدار مي رود، در هر وزارتخانه اي بودجه كم مي آورند اعلام مي كنند نيازي به كتابدار مدرسه نيست، در هر دانشگاهي به خصوص دانشگاه هاي تازه تأسيس به اجبار استاندارد دانشگاهي وقتي مي شنوند بايد كتابخانه داشته باشند، تنگ و تاريك ترين اتاق ها را با يكي دو گوني كتاب، كتابخانه مي خوانند. انبارهايي با كتابهاي قديمي و خاك خورده و قرائت خانه هاي ملقب به پاتق كنكوري ها را كتابخانه عمومي مي نامند. در هر سازمان تخصصي، فني، مهندسي، پزشكي و ... براي هر دكتر و مهندسي وقتي پستي كم مي آورند و رياست محترم كتابخانه را نصيب مي كنند و براي هر فاميل و آشناي سفارش شده اي درهر رشته اي و با هر مدركي دنبال كار مي گردند در كتابخانه مفتخر به شغل كتابداري مي كنند و در نهايت مي گويند «كتابداري علم نيست و نياز به تحصيل دانشگاهي ندارد، به صورت تجربي در دوره كوتاه مدت مي توان تمام آن را ياد گرفت!»
در درس تاريخ كتابخانه ها و كتابداري خوانده بودم تمدن هايي كه به شكوفايي رسيده اند و در راه توسعه جامعه مدني گام هاي بسيار بزرگي برداشته اند، به كتاب و كتابخانه و كتابداري بسيار ارج مي نهادند. دردرس نو سوادان و كودكان آموختم كه اوج دوران عادت به مطالعه و كتابخواني دوران كودكي بوده و همين جاست كه پايه هاي مطالعه و قبول آگاهي و تغيير شكل صورت مي گيرد. كودك انيس گشته با كتاب و اطلاعات روزي بدون مطالعه را به سان شبي بدون مسواك خوابيدن مي داند. چرا به سلامت جسم مان مي رسيم و سلامت روح و روان را فراموش كرده ايم. افسوس نمي دانيم كه اگر بدون مطالعه و آگاهي به فوايد مسواك آن را نزنيم چه بسا نزدنش بهتر از زدنش باشد. ولي انگار به بي مطالعه انجام دادن اعمال عادت كرده ايم.
همچنان كه درس هاي مختلف را مرور مي كنم متوجه مي شوم كه چه گوهرهاي گرانبهايي را داريم و بدان توجهي نمي كنيم. در درس كتابخانه هاي تخصصي آموختم كتابخانه مغز متفكر هر سازماني است، هر چقدر كتابخانه ، قوي تر، روز آمدتر و كار آمدتر باشد سازمان پوياتر، قوي تر و ثمر بخش تر خواهد بود چون كتابخانه تغذيه كننده و روز آمد نگهدارنده متخصصان آن سازمان و در نهايت خود سازمان است به عبارتي پويايي هر سازمان به كتابخانه و اطلاعات است پس بايد كتابخانه مهم ترين بخش سازمان باشد ولي آيا اين گونه است؟
يك جامعه و يك كشور بسان يك سازمان است كه كتابخانه هاي مختلف ( عمومي، تخصصي، كودكان، دانشگاهي، مدرسه اي و ...) هر يك به نوبه خود درپويا نگهداشتن جامعه خود سهم و نقش بسزايي دارند. بنابر اين براي پويايي و توسعه فرهنگي و اقتصادي و علمي كشور در وهله اول بايد كتابخانه ها مورد توجه و حمايت قرار گيرند جايي كه سازندگان يك جامعه يعني افراد آن از آنجا تغذيه مي شوند. زمان ريشه كني بيسوادي خواندن و نوشتن مدت ها پيش گذشته است اكنون جامعه نياز به با سوادان سواد اطلاعاتي دارد كه به اهميت اطلاعات وآگاهي پي برده باشند و رفع نياز اطلاعاتي را از تامين نون شب واجب تر دانند.
آري با مسلح شدن افراد يك جامعه به علم و آگاهي تمام آن جامعه سرتا پا جنبش و حركت سازنده شده و قله هاي موفقيت و توسعه يكي پس از ديگري طي خواهد شد. اين مسير و مقصد ميسر نخواهد شد مگر از طريق توجه به علم بسيار تخصصي علوم كتابداري و اطلاع رساني، كتابخانه هاي مختلف در تمام نقاط كشور به خصوص كتابخانه هاي كودكان، مدارس و عمومي.
كتابخانه ها: مراكز تخصصي علمي و اطلاعاتي هستند كه درآن متخصصاني مشغول به فعاليت هستند كه از يك سو ضمن شناسايي نيازهاي جامعه و سازمان مادر خود و مخاطبان خود، همچنين از سوي ديگر با شناسايي تمام منابع اطلاعاتي و تشخيص صحيح از نادرست، و با تكيه بر علم تخصصي سازماندهي، طبقه بندي و اشاعه اطلاعات به انواع شيوه هاي مختلف از قصه گويي و شعرخواني دركتابخانه هاي كودكان گرفته تا اشاعه گزينشي اطلاعات به متخصصان دركتابخانه هاي تخصصي، درجريان و گردش اطلاعات در شريان هاي مختلف جامعه وانگهي آگاهي، پويايي و خردمندي و در نهايت توسعه جامعه گام برمي دارند. بياييد قلب تپنده جامعه خود يعني كتابخانه ها را ارج نهيم و در سلامت و سعادت آن بكوشيم تا اين نهاد مظلوم و حقيقتا زيبا وظيفه خود يعني خون رساني و تغذيه تمام اعضا و پيكره جامعه مان را به خوبي به انجام برساند.
مادر شايد امروز روزي باشد كه آرزوهايت برآورده شود.
¤ دانشجوي دكتري علوم كتابداري و اطلاع رساني

 



شعري از شاعر معاصر عراقي سمير مقبل

ترجمه: بهروز سپيدنامه
انقلاب يك شاعر
برادرانم!
كه شعر را گريسته ايد
شگفتا
اشكي را كه از ديدگانم جاري است
چونان گدازه هاي آتشيني مي بينم
كه بر گونه هايتان مي لغزد
زنهار
كه آهنگ و ترانه ها به رقصمان نگيرند
كه ما
كمركش رنج ها را
درمي نورديم

در جوش و خروش اند
كينه هايي
كه مرزهاي سرخمان را
دربرگرفته اند
پس شعر را
نيزه اي پرتاب مي كنيم
به اردوي مهاجم
چونان ناوكي
كه صداي مهيب اش
كينه توزان را
هراس آفرين است
بياييد
تا اين ابيات را
مانند راكتورهاي هسته اي
به نجوا بنشينيم
و فرياد خود را
از اينجا
به گوش امانو
اوباما
نيكولاس
و ديگر اوباش برسانيم
از همين جا
بخت النصر را از برج هاي بابل به زير مي كشيم
از اينجا
صداي شير آهنكوه مردان را
به اهتزاز درمي آوريم
و مهر توحيد را
- كه زينت بخش رايت روح اللهي است-
بر ديگر پرچم ها خواهيم زد

وعده هاي راستيني را
بر دوش نهاده ايم
كه از سخنان سيدحسن نصرالله
برگرفته ايم
از اينجا
بندهايي را پاره مي كنيم
كه در نه توي سياه چال هاي جهان
بر دستان آزادگان
پيچيده اند
از اينجا
از سيستان
- با ايمان به پيروزي قاطع-
پيام خويش را
در هيئت شعري حماسي
مي فرستيم
محفل هاي سراسر جهان را
و سبزه زاران سيستان را
رودي مي سازيم
جاري
و واژه هاي «نه»
و «هيهات منا الذله» را
در بيابان هاي نااميدي
خواهيم كاشت
تا به گل بنشينند.
بشتابيد!
تا شمع ديناميت ها را
در آغوش قافيه ها
مشتعل
و آنها را
پرتاب موشكي سازيم
در آسمان
چونان مشعل هاي فروزان
و مانند صفير گلوله ها
و نواي اميدوارانه ي سرود مقاومت

از اينجا
اي ياوران كاغذ و قلم پايدار
از سيستان
از زادگاه آن دلاور فرمانده بي همتا
از ديار رستم
از كنگره شعر زابل
قلمم
چونان باد در تكاپو
و در رگهايم
موج ها ايستاده اند
مانند آبشاران
سرشار از هياهو
و در ميان اندوه هايم
فرياد مي كشد روح ام
و دهانم
ندا در مي دهد: «نه»
«نه» به جادوگران
به طاغوت
به شيطان
به كبر و غرور
و كينه هاي ويرانگر
اما من
از كينه توزي بهره اي ندارم
من تنها
مجاهدي هستم كه آرمانم
جهان به داد گستردگي است
به ملاحت نمكي
كه زينت بخش فراخي سفره هاست.

يقين دارم
از روز آغاز آدم
رنج و مشقت
همنفس جاده هاي عزت و سربلندي بوده اند
از آن هنگام
كه آن قوم
در صحراي كربلا
مولايم حسين را
روي برتافتند
و تنها گذاشتند
قلم را
شمشيري آخته ام
براي ياري ستمديدگان جهان
و لبيك گوي
«هل من ناصر» مظلوميتم
تيغم را
فريادي ساخته ام
به بلنداي «نه»
به تمام شيطان ها
تمام خودبيني ها
فريادي به بلنداي هزاران «نه»
به بازماندگان آل سفيان

من زمين لرزه ام
انقلابم
شاعرم
مبارزي در شعر
و ياور نهضت سترگي كه روي خواهد داد
بياييد
به نام تمام ايستادگان
تمام برگزيدگان
و نيكان
با شعر خود
امضا كنيد
طومار اين پيام را
كه:
در عصر انتظار
هيچ طاغوتي را
به كرنش
سر تسليم فرود نخواهيم آورد
چه از سرزمين «عمو سام» باشد
يا از هر ديار ديگر

 



ريشه يابي واژگان فارسي

سليمان مختاري
آشتي
واژه: صلح و سازش، دوستي از نو كردن. ترك جنگ. مصالحه. دوستي و سازگاري پس از جنگ و ستيز. مقابل جنگ. قس در تركيباتي نظير: آشتي پذير «قابل صلح»،
چو از آشتي شادي آيد به چنگ
خردمند هرگز نكوشد به جنگ
ابوشكور
ز جنگ آشتي بي گمان بهتر است
نگه كن كه گاوت به چرم اندر است
فردوسي
ريشه: فارسي ميانه آشتيه (astih) «آشتي و صلح» مركب است از آشت (ast) به معني «صلح و آرامش» و ايه (ih) نشانه حاصل مصدر كه براي ساختن ماده هاي جعلي به كار مي رفته است.
اين لغت مرتبط است با لغات اوستايي: آخشتي (axsti) «آرامش، صلح» و آخشته «آرامش يافته، آرام» نيز قس اوستايي: آيوي-آخشتر «مراقب، ناظر» كه مشتق اند از ريشه «آخش» (axs) (با پيشوند آيوي aiwi) به معني «نگريستن» (به لطف يا محترمانه)؛ ريشه «آخش» ظاهراً مشتق از هندواروپايي: ok «نگريستن، ديدن» (قس: سنسكريت: آكسي (aksi) «چشم» اوستايي: آشي (asi) «چشم». ارمني دخيل: هشتيل (hastil) به معني «آشتي كردن، صلح كردن».
آشيانه
واژه: در اصطلاح نظامي؛ محل سرپوشيده اي براي استقرار و تعمير بالگرد، هواپيما يا تانك مي باشد (واژه گزيني نظامي). آشيانه به معني «مسكن، خانه، اقامتگاه، لانه پرندگان و حشرات؛ نيز آشيان».
مرا خورد خون بود بر جاي شير
در آن آشيانه به سان اسير
فردوسي
تو ز آشيانه باز سپيد خاسته اي
ز باز خانه نپرد به هيچ حالي بوم
سوزني
ريشه: فارسي ميانه: آشيانگ «آشيانه»؛ احتمالاً مشتق از فارسي باستان: آ- شيدانك. آ (پيشوند) و «شيدانك» مشتق از ريشه «حد» به معني «نشستن». از همين ريشه است واژه هاي فارسي: سرنشين، دلنشين، نشيم و نشيمن (<-ني - شد- من).
«حد» كه ريشه «نشستن» مي باشد با تبديل صامت ها به يكديگر به صورت نشستن درآمده است. در واقع «نيحدتن» بوده كه «نشستن» شده است. ايراني باستان: ريشه «حد» به معني «نشستن، اقامت كردن، ماندن»؛ با پيشوند «ني» به معني «نشاندن، خود را جاي دادن».
نظر ديگر درباره ريشه اين كلمه چنين است: آشيانه از ايراني باستان: «آخشه- دانكه» كه مركب است از «آخشه» مشتق است از «آخش» به معني «نگريستن، مراقب بودن، حفظ كردن» و «دانكه» مشتق از «دانه» به معني «ظرف، جا». (فرهنگ ريشه شناختي). اين ريشه از نظر معنايي بسيار دقيق مي نمايد زيرا كه آشيانه محلي بوده براي نظاره و ديدباني و مراقبت.
كلمه نشستن به معني «مستقر شدن جاندار بر روي نشستنگاه خود در جايي، ايستادن» مي باشد كه از نظر معنايي با اصطلاح نظامي مورد نظر ارتباط نزديك تري دارد. چنان كه آشيانه محلي سرپوشيده، براي استقرار بالگرد، هواپيما يا تانك مي باشد.
آماجه
واژه: در اصطلاح نظامي هدف تمريني كه به وسيله هواپيما در منطقه تيراندازي ضد هوايي قرار مي گيرد و پدافند زمين به هوا و هواپيما آن را هدف قرار مي دهد (واژه گزيني نظامي) آماج. خاك توده كرده كه نشانه تير را بر آن نصب كنند. چه آماجگاه جايي را گويند كه نشانه در آنجا نهند به معني نشانه تير هم هست. آماجگاه. نشانه گاه (برهان):
گر موي بر آماج نهي موي بدوزي
وين از گهر آموخته اي تو نه به تلقين
فرخي
چو تير انداختي در روي دشمن
حذر كن كاندر آماجش نشستي
سعدي
ريشه: آماج احتمالا مشتق است از ايراني باستان: «آ-ماتچي»؛ مركب از «آ» (پيشوند) و «ماتچي» مشتق از ريشه «ما» به معني «سنجيدن، اندازه گرفتن» (در مورد اين ريشه تك به آزمودن و آماده باش). قس عربي دخيل: آماج، أماج؛ (فرهنگ ريشه شناختي).
برخي محققان، اصل اين كلمه را تركي دانسته اند: محمد معين كه در برهان قاطع نوشته است؛ آماچ را در لغات تركي به معني هدف و نشانه آورده و بديهي است كه دخيل است (برهان ذيل آماج).
علامه دهخدا در لغت نامه مي نويسد: اين كلمه از فارسي وارد عربي شده و به معني «مسافتي كه كمان مي تواند تير را بيندازد» به كار رفته است.
آماده باش
واژه: آماده در اصطلاح نظامي به دو معني است: الف) آژيري كه براي آگاهي از خطر يا تهديد و آمادگي براي هر نوع عمليات به صدا درآيد. ب) حالتي كه در آن تمام افراد يك يگان براي اجراي عمليات آماده هستند.همچنين حاضر. مهيا. موجود. ساخته. آراسته. ساخته و پرداخته:
چون همي شد به خانه آماده
ديد مردي بره براستاده
عنصري
ريشه: آماده از مصدر آمادن «ساختن، مهيا كردن، آماده كردن، آراستن» ساخته شده است.
آمادن، آماد، آماي (بن مضارع). ايراني باستان: آماي مركب از «آ» (پيشوند) - و ماي. ماي از ريشه «ما(ي)» به معني «سنجيدن، اندازه گرفتن» در اوستايي هم به همين معني است.
با پيشوند «آ» به معني «لياقت خود را نشان دادن، آماده بودن، مهيا بودن». قس لغات فارسي - آمد در سرآمد «ممتاز، برجسته، آزموده» و كارآمد - آماد در آمادگاه به معني «تداركات». (افعال در فارسي). آماد در «آماد و پشتيباني» نيز قس با آزمودن كه ريشه اش با اين فعل يكي است.
ريشه: باش از مصدر باشيدن گرفته شده است. باشيدن به معني «1- بودن، 2- ايستادن، ماندن، اقامت، توقف كردن». باش؟ ايراني باستان: «باو شي» (پسوند سازنده ماده آينده) از ريشه «بو-» به معني «بودن، شدن». اين ريشه در بودن» نيز وجود دارد. قس با لغات فارسي: باد (زنده باد) بواد. بودش. باشش «اقامت، سكونت» (افعال در فارسي).
آمار
واژه: اطلاعات عددي. آمار به معني آماريدن مي باشد به معني شمردن. به حساب آوردن. اهميت دادن:
آنگهي گنجور مشك آمار كرد
تا مر او را زآن نهان بيدار كرد
رودكي
ساعتكي روي پيش دار و بهش باش
كار بمن مان و برمگرد و ميامار
سوزني
ريشه: فارسي ميانه: آمار: آماردن «حساب كردن، آماردن» ماده مضارع اين فعل: «آمار، مشتق است از ايراني باستان : mara(h) - a. ايراني باستان: ريشه (mar(h به معني «شمردن، آمار كردن» (با پيشوند «آ»)، مشتق است از هندواروپايي: ريشه (mer(s به معني «يادآوري كردن به ياد آوردن» قس لاتيني: memor انديشمند، يادآوري كننده» و نيز بسنجيد با memorize وmemory» از بر كردن، ياد و حافظه». قس اوستايي: «مر» (mar) « به ياد داشتن». آماردن «شمردن، به حساب آوردن»، قس آمار «حساب»، همار و هماره «حساب و شمار»، نيز نك شمردن. (افعال پهلوي). آمار (از پهلوي به معني شمار) آماره.
آوار. آواره. اواره. اوارجه به معني «حساب». (لغت نامه)
در زبان اوستايي و پارسي باستان مر mar به معني مردن است. از همين بنياد است نام مار به معني «ميراننده، كشنده» مار به معني آمار از بنياد يك مر mar ديگر است كه به معني «به ياد داشتن، و از برخواندن، برشمردن» در اوستا بسيار آمده است و در گزارش پهلوي به اشمورتن گردانيده شده است. (هرمزدنامه ص 384). نيز مقايسه كنيد با شمردن.
آوردگاه
واژه: آورد؛ كوشيدن به جنگ. جنگ كردن به مبارزت. حمله در جنگ. نبرد. ناورد.
كارزار. جنگ. مبارزت. پيكار، رزم. پرخاش. و نيز پسوند مكان گاه. آوردگاه. معركه، جنگ گاه. آوردگه. ناوردگه. ناوردگاه. ميدان ميدان جنگ. رزمگاه. عرصه جنگ:
به كين جستن از دشت آوردگاه
برآرم به خورشيد گرد سياه
فردوسي
برفتند هر دو ز قلب سپاه
به يك سو كشيدند از آوردگاه
فردوسي
ريشه: آوردگاه از مصدر آورديدن «حمله كردن، جنگ آوري، رزم دادن، مجادله، نبرديدن» است. كه از «آ» (آ، به معني سوي) + ورد.
آورد اسم است به معني «نبرد» ايراني باستان از ريشه آ+پرت (به معني نبرد كردن، ضربه زدن) قس فارسي باستان: «پرتره» نبرد، شورش» در اوستايي نيز «پرت» به معني «نبرد كردن». در مورد تبديل واج ايراني باستان: «پ» (p) به «و» (v) در فارسي نك نبرد. و نيز قابل ذكر است كه «پ» و «ب» به تبديل مي شوند. قس آورديدن و نبرديدن در هم آورد=هم نبرد كه هر دو از ريشه اي واحد مي باشند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14