(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 6  آذر 1390- شماره 20083

اصلاح طلبي به سبك حسينعلي بهاء
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
هنر امام درتعيين اصول مستحكم انقلاب

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




اصلاح طلبي به سبك حسينعلي بهاء

مرحوم سيد نعمت الله جزائري (قدّس سرّه) از محدثين بزرگ شيعه در ذيل آيه ي شريفه مي نويسد:«هركه اميد لقاء خدا را دارد، يعني اميد ثواب او يا ترس از عقابش را دارد، پس بايد قبل از فرا رسيدن اجلش به طاعت بپردازد و جمله ي«پس به درستي كه اجل خدا مي آيد» يعني قطعاً وقت لقاء او فرا مي رسد و «اجل خدا» يعني مرگ.362 يعني انسان با مرگ به ثواب و عقاب اعمالش (در قيامت يا بهشت) مي رسد.»
حسينعلي نوري سپس با اعتراف به اين كه حق تعالي بذاته غيب منيع لا يدرك است، مدعي شده كه مقصود از لقاء، لقاء كسي است كه قائم مقام او بين بندگان و مشرق آيات و مطلع بينات و مظهر اسماء حسني و مصدر صفات علياي حق تعاي است و ذات او نيز مقدس و منزّه از شبه و مثل و مانند است!363
گويا غرض وي همان مشيّت نخستين است كه به زعم وي در هيكلش ظهور يافته است و هموست كه به شكل انبياء و ائمه ي اطهار عليهم السلام ظهور و تجسّد يافته بود!پيداست كه اين تصور و توهّم مبناي قرآني ندارد و ما بعد اً در بخش پنجم از آن صحبت خواهيم نمود.
14- سپس حسينعلي از آقا نجفي خواست كه متوقف نباشد و يا به همه ي موارد پيش گفته اقرار و يا انكار كند و او را « معروف به دانش » خطاب كرده و از وي مي خواهد كه مردم را به معروف ( كه از نظر وي امر بهائيت و دعاوي خودش و باب است ) امر كند و در حزب شيعه بيند يشد كه چقدر ادعاي انتظار داشتند و در اين راه چه زحمتها كشيده و به چه عمران و آبادي و شهر سازي پرداختند ،اما وقتي كه امام زمان(ع) ظاهر شد ( كه به زعم وي علي محمد شيرازي بود !!!؟) يك نفر از رؤساي شيعه نپذيرفتند و خواهان اعدام ا و شدند ( و لابد بر مشيّت خدا كه اصلاح جهان به دست حضرت مهدي عليه السلام بود ، چيره شدند؟!!) وي مخالفانش را نفوس كاذبه ي ملحده خوانده و آقا نجفي را اعرف واعلم به اوهام متوهمين و ظنون مريبين (كه به گمانش علماي شيعه ي ايران بودند ) دانسته و از او و از علمايي كه داراي علم الهي و عدل هستند ميخواهد تا نمايند ه اي را بدون اطلاع كسي يه قبرس و فلسطين بفرستند تا تحقيق و داوري كند كه حق با كدام يك از دو برادر -يحيي و حسينعلي - است و حقيقت امر را بر عالميان كشف و مردم را از ظلمات رها كنند !!364
وي گمان كرده كه حتماً بايد به حقانيت يكي از طرفين رأي داد ، در حالي كه هر دو ، با طل و دوزخي بودند و آقا نجفي زيرك تر و عالم تر از آن بود كه به اين ساد گي بتوان به او تلبيس و تدليس نمود .
وي سپس از جفاي سفارت ايران درمد ينه ي كبيره ( احتمالاً اسلامبول )نسبت به خودش و پيروانش كه به قول وي همتشان اصلاح عا لم و رفع اختلاف در زمين و اتحاد جها نيان است و اهل فساد نيستند، به آقا نجفي شكايت كرده و از او خواسته كه به انصاف در عمل سفارت ايران قضاوت كند ( سخن بگويد ! ) و به ا و گوشزد مي كند كه خودش همواره به اسبابي كه كه سبب عزت دولت و ملّت ايران است ، متمسّك و به زخارف دنيوي بي اعتنا بوده است ،اما با اين حال ديگران همواره در پي ضايع و ذليل كردنش و افترا و اذيّت و ظلم عليه وي هستند . اما او به خاطر خدا و در راه محبتش همه چيز را تحمل مي كند و آرزو دارد كه پادشاه ايران در اين مورد تحقيق و تفحّص كند !365
پرسشي كه در ذهن ما شكل مي گيرد ، اين است كه اين شكوي و تظلم نزد آقا نجفي چه نفع و غا يتي براي وي داشت ؟جز اين كه باز تلويحاً مظلو ميت و اصلاح طلبي خود را در ذهن او استوار گرداند ؟
باز هم به دنبال متن مذكور ، از آقا نجفي (شيخ) مي خواهد تا در اطوار نفوس تفكر نما يد كه حزب شيعه خود را اعلم و ازهد و اتقي از همه ي احزاب عالم مي شود ، در روز ظهور (باب ) رو گرداني و ظلم كردند و هيچ بك از آنها به تحقيق از خود بابي ها نپر داخته و بر كيفيت ظهور نا آگاه و غافلند . در حالي كه بايد تفكر ( بلكه هزار هزار سال تفكر ) كنند شايد به اندكي از درياي علم وي فائز شوند !366
آيا وي گمان ميكرد اندك اندك آقا نجفي را از ساير علماي شيعه جدا كرده و در مقابل آنها قرار مي دهد يا اين كه سخنش براي ايجاد انفعال و انگيزه در او جهت سفر به عكا و ملاقا ت با وي و در نهايت ، صيد و جذب او يا ترورش در هنگام باز گشت ( در صورت ردّ دعوتش ) بود؟ خدا مي داند . اما به نظر مي رسد كه در سطور بعد، خواسته آقا نجفي را مأ مور و واسطه ي مذاكره با امراء و علماي ايران كند تا نصايح كبراي (!!)وي را به آنها برساند و آن نصا يح كبري را نيز كه در رأس آنها آمدن اسم اعظم علي محمد شيرازي از نزد مالك الق دم و بشارت او به ظهوروي بوده در سطور بعد ذكر نموده است .367
15- سپس مجدداً از آقا نجفي مي خواهد كه به عكا سفر و از امتيازات فراواني استفاده نمايد :
«يا شيخ ! احضًر لتري مالا رأت عيون الا بداع و تسمع مالا سمعت آذان الا ختراع لعلّك تخلّص نفسك من طين ا لاوهام و تتوجه الي المقام الا علي الّذي فيه ينا دي المظلوم الملك الله العزيز الحميد (!!؟) اميد آن كه به همّت آن جناب، اجنحه ي عباد از طين نفس و هواء مطهّر شود و قابل طيران در هواء محبت الهي گردد . پرهاي به طين آلوده قادر بر طيران نبوده و نيست .يشهد بذالك مظاهر العدل و الانصاف (يعني بهائيان) و لكن القوم في ريب مبين . يا شيخ ! از هر جهتي از جهات ، عباد اعتراضاتي نموده اند كه قلم از تحرير آن استغفار مي نمايد (!؟) مع ذلك نظر به رحمت كبري جواب علي قدر مراتب ناس داده شده كه شايد از نار نفي و انكار ، به نور اثبات و اقرار منوّر گردند !انصاف كم ياب و عدل مفقود ...»
وي سپس به ذكر تأويلات خود در مورد آموزه هاي معاد اخروي قرآني پرداخته كه ما آن را در بخش پنجم آورده ايم و گويا از شيخ خواسته تا مأمور ابلاغ و واسطه ي مذاكره اش در ايران و در مقابل امراء و علماي شيعه باشد ! و ظاهراً مزد آن هم چيز ها يي بود كه چشمها و گو شها نديده و نشنيده اند !!؟368
سپس خطاب به شخصي نا معلومي گفته :« ما ذكر تو را در باره اين امر شنيد ه ايم كه از آن ، كوه علم متلا شي گشته و قدمها لغزيدند!» 369 بعد هم به تحسين و تشويق و توصيف خودش پرداخته است و پس از آن مجدداً از شيخ مي خواهد : يا شيخ ؛ بايد علما با حضرت سلطان ايّده الله متحد شوند و در ليالي و ايّام بما يرتفع به شأن الدّوله و الملّه تمسّك نمايند !اين حزب ، به تمام همت به تهذيب نفوس و اصلاح امور متشبّث و مشغولند !»370 به اين ترتيب او از طرفي خود و حزب خود پردا خته اش را مصلح و خواهان ترقّي دولت و ملت ايران مي نماياند و از طرف ديگر به زعم خو يش از آقا نجفي و علماء ايران مي خو اهد كه با دربار متحد شوند و جهت سوم و پنهان خواسته اش اين است كه علما و آقا نجفي واسطه ي اتحاد شاه با بهائيان شوند و اين اتحاد خطرناك سه ضلعي ( شاه و دربار-بهائيان و هم پيمانهاي سكولار و غربزده و فراماسون ايشان مثل ميرزا ملكم خان - و علماي شيعه ي ايران و در رأس آنها آقا نجفي ) براي تحقق نقشه ي سلطه ي رفور ميستي بريتا نيا بر ايران تحقق يابد ؛ كه البته با امتناع آقا نجفي از دعوت وي ؛ ناكام و تحقق طرح انگلستان حدود بيست سال) تا اعدام مرحوم آيه ا لله حاج شيخ فضل ا لله نوري ) به تأخير افتاد.
حسينعلي نوري براي اثبات اصلاح طلبي خود و حزبش ، از پيشنهادش براي ترويج يك زبان و خط در تمام زمين به تفصيل سخن گفته است 371 و پس ازآن ، باز از آقا نجفي(شيخ) مي خواهد كه قصد بحر اعظم ( احتمالاً درياي مديترانه ، سواحل فلسطين) كند و در كشتي قرمزي كه خدا براي اهل بهاء تقدير كرده سوار شود كه هر كه به آن سوار شد ، نجات يافت و هر كه رو گرداند هلاك شد ! و چون داخل ورستگار شد ( به بهائيت و ديدار بهاء ) رويش رابه سوي كعبه ي خدا (مكان جلوس حسينعلي ) بگرداند و بگويد « اللهم اني اسأ لك من بها ئك بأ بها ه و كلّ بهائك بهي ّ» ( بخشي از دعاي سحر ماه مبار ك رمضان كه حسينعلي از آن سوء استفاده و انتخاب نام نمود)! در آن هنگام ابواب ملكوت به رويش باز شده و چيز ها يي مي بيند و مي شنود كه چشم ها و گوش ها ند يد ه و نشنيده اند .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
361 . ر-ك: لي محسن فيض كاشاني، تفسير الصافي، ذيل آيه شريفه5 عنكبوت.
362 . ر-ك: السيد نعمه الله الجزائري، عقود المرجان في تفسير القرآن، ذيل آيه ي شريفه ي فوق الذكر.
363 . لوح ابن الذئب، ص87.
364 ر ك: همان ،ص ص 89-88.
365 ر-ك.همان ص ص 93-90
366 همان ؛ص93.
367 .همان.،ص ص 94-95
368 .همان ،ص ص96-98
369 همان ص 98.
370 همان.ص 101.
371 ر-ك همان:ص ص101-102
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
هنر امام درتعيين اصول مستحكم انقلاب

هنر بزرگ امام بزرگوار ما اين بود كه چارچوب محكمي را براي اين انقلاب به وجود آورد و نگذاشت اين انقلاب در هاضمه قدرتها و جريانهاي سياسي مسلّط هضم شود. شعار «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي»، يا شعار «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» كه تعاليم امام و خطّ اشاره انگشت ايشان در دهان مردم انداخت، معنايش اين بود كه اين انقلاب متّكي به اصول ثابت و مستحكمي است كه نه به اصول سوسياليسم اردوگاه آن روز شرق ارتباطي دارد، نه به اصول سرمايه داري ليبرال اردوگاه غرب. علّت اين كه شرق و غرب با اين انقلاب دشمني كرده اند و سرسختي نشان داده اند، همين بود.
اين انقلاب بر پايه اصول مستحكمي بنا شد؛ هم اجراي عدالت را مورد نظر قرار داد، هم آزادي و استقلال را - كه براي ملّتها از مهم ترين ارزشهاست- مورد توجّه قرار داد، هم معنويت و اخلاق را. اين انقلاب، تركيبي از عدالتخواهي و آزاديخواهي و
مردم سالاري و معنويت و اخلاق است؛ منتها اين عدالت را نبايد با آن عدالت ادّعايي و موهومي كه كمونيستها در شوروي سابق يا در كشورهاي اقمار خود شعارش را مي دادند، اشتباه كرد؛ اين عدالت اسلامي است با تعريف خاص خود. همچنين آزادي در نظام جمهوري اسلامي را با آزادي غربي - كه به معناي مهارگسيختگي صاحبان قدرت و سرمايه و همچنين به معناي بي بندوباري انسانها در هر گونه رفتار و عمل است - نبايد اشتباه كرد. اين آزادي اسلامي است؛ هم آزادي اجتماعي است، هم آزادي معنوي است و هم آزادي فردي با قيد اسلامي و با فهم و هدايت و تعريف اسلام است. اين معنويت و اخلاقي را هم كه جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي جزو اصول خود قرار داده است، نبايد با دينداريهاي متحجّر،
بي منطق و ايستا در بسياري از جوامع اشتباه كرد. آن دينداريها، به ظاهر و در زبان ديندار، اما با ايستايي و تحجّر و عدم فهم مسير سعادت براي جامعه و انسان همراه است. اين پسوند اسلامي بعد از عدالت و آزادي و معنويت، بسيار پرمعناست و بايد به آن توجّه كرد.
امام اين اصول را قبل از پيروزي انقلاب، براي ملّت و آگاهان تشريح كرد؛ بعد از پيروزي انقلاب، براساس آن، جمهوري اسلامي را پايه گذاري نمود و تا وقتي كه زنده بود پاي اين اصول ايستاد و براي آن مجاهدت كرد .
بيانات در اجتماع بزرگ زايران
حرم امام خميني ( ره ) 14/3/81
اسلام و جمهوري اسلامي، تنها راه سعادت ايران
آنچه ملّت ايران بايد به آن توجّه داشته باشد - كه بحمدالله در طول اين بيست وسه سال نشان داده است كه به آن توجّه دارد - يك نكته است كه آن را عرض مي كنم. آنچه دشمنان اين انقلاب و اين ملّت هم بايد بدانند، يك نكته است كه مي گويم:
آنچه ملّت ما مي داند و بايد به درستي روي آن پافشاري كند
- كه بحمدالله تاكنون پافشاري كرده - اين است كه نجات اين كشور و رسيدن آن به نقطه اي كه شايسته اين ملّت است، فقط در سايه اسلام و جمهوري اسلامي و نظام اسلامي امكان پذير است و بس. جواناني كه دوران پيروزي انقلاب را درك نكرده اند و سالهاي قبل از پيروزي را نديده اند، اين نكته را بدانند كه اگر انقلاب اسلامي و امام بزرگوار ما نبود و اگر اسلام پرچمدار انقلاب و تحوّل در اين كشور نبود، هيچ اميدي وجود نداشت كه سلطه جهنّمي تحقيرآميز امريكا و حكومت ديكتاتوري قسيّ القلب پهلوي از اين مملكت بركنده شود. همه راههاي ممكن در اين كشور تجربه شد و همه ناكام و ناموفّق از آب درآمد. احزاب گوناگون سياسي، جريانهاي وابسته به شرق و غرب و حركتهاي مسلّحانه، همه و همه در اين كشور در برهه اي از زمان سر بلند كردند؛ اما هيچ كدام نتوانستند براي اين ملّت كاري انجام دهند. لذا اختناق و سركوب در اين كشور روزبه روز شديدتر شد. حتّي در سالهاي آخر قبل از پيروزي انقلاب، وقتي جواناني به مبارزه مسلّحانه رو آوردند، آن حركتهاي مسلّحانه به شدّت سركوب شد؛ تسلّط رژيم پهلوي هم بيشتر گرديد و بتدريج يأس دلها را فرا گرفت. آن نيرويي كه مي توانست در مقابل رژيم پهلوي به معناي واقعي كلمه بايستد، ملّت بود؛ يعني بايد همه ملّت به صحنه مي آمد تا مي توانست رژيم فاسد و وابسته و ديكتاتور و ظالم پهلوي و پشت سرش امريكا را شكست دهد. هيچ كانون و مركزي در ايران وجود نداشت كه بتواند ملّت را بسيج كند؛ مگر روحانيت و پرچمداران دين، با شعار دين. در كشور ما اين يك تجربه طولاني است؛ اينها را بايد با چشم دقّت نگاه كرد.
بيانات در اجتماع بزرگ زايران
حرم امام خميني ( ره ) 14/3/81
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14