(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 6  آذر 1390- شماره 20083

محبوب ها و ماموريت هاي امام حسين(ع)
عزاداري اهل بيت(ع)؛ فرصتها و چالشها
آسيب شناسي عزاداري سيدالشهداء(ع)



محبوب ها و ماموريت هاي امام حسين(ع)

خليل منصوري
شايد گوياترين و رساترين سخن درباره شخصيت امام حسين(ع) سخن پيامبر(ص) است كه مي فرمايد: حسين مني و انا من حسين؛ حسين از من و من از حسينم؛ (كشف الغمه، ج 2، ص 6) چنانكه كامل ترين سخن درباره مقام و ماموريت آن حضرت(ع) ازسوي خداوند نيز سخن پيامبر(ص) است كه مي فرمايد در عرش خداوند نوشته شده است: ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه ؛ حسين چراغ هدايت و كشتي نجات است. (ارشاد، شيخ مفيد، قم: موسسه آل البيت الاحياء التراث، ج 2، ص 801)
در بيان شخصيت آن حضرت (ص) مي بايست به همين مقدار بسنده كرد كه هر آنچه خداوند در قرآن در وصف پيامبر(ص) گفته است در حقيقت در توصيف انوار امامان معصوم (ع) نيز مي باشد كه جان و نفس پيامبر(ص) به فرموده خداوند در آيه 16 سوره آل عمران مي باشند؛ اما درباره ماموريت آن امامان(ع) بايد گفت كه حدوث اسلام به پيامبر(ص) و بقاي آن به امامان معصوم(ع) است؛ ولي در اين ميان نقش امام حسين(ع) بسيار برجسته تر است؛زيرا ايشان ذبيح الهي است تا با ثارالله و قيام خونين الهي خود بقاي اسلام را تضمين كند. از اين رو گفته شده «الاسلام، محمدي الحدوث و حسيني البقاء؛ يعني اسلام با پيامبر حادث شد و باامام حسين(ع) بقا يافت.»
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آيات و روايات بر آن است تا گوشه اي از شخصيت آن حضرت(ع) و ماموريت هايش را تبيين نمايد.
محدوديت در شناخت شخصيت امام حسين(ع)
شناخت امامان معصوم(ع) بنا به اسبابي دشواراست؛ زيرا ايشان مظاهر اتم و اكمل خداوندي هستند.
از نظر علمي اين معنا اثبات شده كه تعريف و حد منطقي زماني امكان پذير است كه شخص احاطه علمي به تمام موضوع داشته باشد. از اين رو خداوند بارها خودش را از هرگونه تعريف و توصيف مبرا و منزه مي داند و با تعبير سبحان و تسبيح و تقديس بر آن است تا اين معنا را تبيين كند كه توصيف الهي بيرون از فهم و بيان بشر است. البته در برخي از آيات پس از آنكه به نفي هرگونه توصيفي مي پردازد براي جلوگيري از توهم تعطيل، توصيفات برخي از انسان ها را روا و مجاز مي شمارد. لذا مي فرمايد: سبحان الله عما يصفون الا عبادالله المخلصين؛ پاك و منزه است خداوند از آنچه توصيف مي كنند مگر توصيفاتي كه بندگان مخلص و خالص شده خداوند مي كنند (صافات، آيات 951 و 061)
اين عبارت به صراحت هرگونه تشبيه و تعطيل را مردود مي شمارد و ضمن بيان اينكه همه بندگان از توصيف او عاجز و ناتوان هستند، ولي به همان صراحت اعلام مي دارد كه بندگان خالص شده خداوند توانايي دارند تا به توصيف خداوند بپردازند؛ زيرا شناخت ايشان، شناخت مظهر با اعراب از مظهر است.
توصيف و عدم توصيف، ارتباط تنگاتنگي با شناخت و عدم شناخت دارد و هرچه شناخت، كامل تر و دقيق تر باشد، توصيف نيز كامل تر خواهد بود.
از آن جايي كه شناخت ما از امامان معصوم(ع) نمي تواند شناخت درست و كاملي باشد مي بايست از خودشان يا ديگراني بهره گيريم كه توانايي احاطي و شناخت كامل دارند. از جمله مي توان از توصيفات اهل عصمت و طهارت(ع) از پيامبر(ص) وامامان(ع) و همچنين خداوند در اين باره بهره برد.
در شناخت امام حسين(ع) نيز ما با اين محدوديت مواجه هستيم، از اين رو، بهتر است به آموزه هاي قرآني و نيز روايات معصومان(ع) مراجعه كرد تا نسبت به ايشان شناختي هرچند نسبي پيدا كنيم.
امام حسين(ع) تجلي عشق و محبت
از ويژگي هاي قرآن آن است كه كتاب هدايت است و هر چيزي را از اين منظر تحليل مي كند. در اين راستا حتي در بيان مسايل عقلاني به تحليل عقلي بسنده نمي كند و همواره عقل و دل را در كنار هم قرار مي دهد؛ زيرا ايمان از عناصر شناختي و احساسي بهره مي برد و تحقق ايمان تنها به شناخت يا احساس نيست، بلكه زماني ايمان در شخص تحقق مي يابد كه شناخت و عاطفه در كنار هم قرار گيرند. از اين رو خداوند در آيه 14 سوره نمل مي فرمايد: و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم؛ با آنكه خودشان بدان يقين و قطع داشتند، انكار كردند؛ زيرا اين قطع و يقين تنها شناخت بدون همراهي احساس و عاطفه بود و دل با عقل همراه نيست. زماني ايمان تحقق مي يابد كه عقل و دل و شناخت و عاطفه در كنار هم قرار گيرند و پس از آن است كه شخص باورمند و معتقد، رفتاري براساس شناخت و احساس خواهد داشت كه از آن به نگرش نيز ياد مي شود.
قرآن گزارش مي كند كه اصول دعوت اسلام بر ايمان نهاده شده است كه خود آن مبتني بر عقل و دل و شناخت و عاطفه است. از اين رو حتي در استدلال منطقي شيوه نتيجه گيري با آنچه در مكتب منطقي و فلسفي وود دارد، متفاوت است. به عنوان نمونه حضرت ابراهيم(ع) در مقام استدلال و برهان بر توحيد، در مقام نتيجه گيري مي فرمايد: الا احب الآفلين؛ من زوال پذيران را دوست نمي دارم (انعام، آيه 76) زيرا از نظر آن حضرت(ع) صرف استدلال منطقي و برهاني اصالت ندارد، بلكه شناخت و برهان حتي قطعي و يقيني زماني ارزش و اصيل مي شود كه در زندگي بشر تأثير گذار باشد. لذا آن را به حوزه دل و احساس مي برد و مي فرمايد چون زوال پذير است نمي تواند ربوبيتي داشته باشد كه در زندگي من تأثيرگذار باشد. از اين رو، تنها ربوبيتي را مي پذيرم و دوست مي دارم كه زوال ناپذير باشد.
اين گونه است كه در آموزه هاي وحياني همواره شناخت علمي زماني ارزش مي يابد كه در احساس و عواطف تأثير بگذارد و به شكل ايمان ظهور يابد و در شكل عمل و رفتار تجلي كند. چنين نگرش نسبت به همه پديده هاي هستي در آيات قرآني ديده مي شود؛ بر اين اساس قرآن حتي اگر از دريچه علم و دانش به چيزي مي نگرد آن را آيه و نشانه مي شمارد و مرتبط با ملكوت آن معنا مي كند؛ زيرا اصولاً هر پديده اي بي توجه به ملكوت و آيه بودنش، معنايي ندارد و زماني معنا مي يابد كه آيه ديده شود و به ملكوت آن نيز توجه شود (انعام، آيه 75) در اين صورت است كه ارتباط ميان عقل و دل و ربوبيت و محبت، آفريده و آفريدگار و پروردگار معناي خاصي مي يابد.
از نظر قرآن، آنچه ساري در هستي است، محبت و عشق الهي است و همه موجودات نسبت به اين عشق و محبت الهي شناخت داشته و بدين سبب به خداوندشان گرايش طبيعي و ذاتي دارند.
امام حسين(ع) نيز به عنوان مظهر نخست، اكمل و اتم خداوندي، سرشار از چنين عشق و محبتي به خدا و همه هستي است. از اين رو درعاشورا مي توان اوج همه زيبايي ها و عشق ها و محبت ها را در اوج حماسه ها و خون ها و شمشيرها و نيزه ها ديد. مگر نه اين است كه اوج زيبايي ها و عشق و محبت ها بر اوج نيزه ها نشسته و عشق ورزي مي كند؟
از نظر قرآن ايمان جز به عشق و محبت نيست؛ بر اين اساس در روايات تفسيري آمده است: هل الايمان الا الحب؛ آيا ايمان جز محبت است. خداوند بر اين اساس از اطاعت و پيروي محبتي و عشقي به پيامبر(ص) سخن به ميان مي آورد و مي فرمايد: «قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله: بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروي كنيد تا محبوب خداوند شويد (آل عمران، آيه 31).
امام حسين(ع) مظهر عشق و محبت الهي است و اوج تجلي اين محبت و عشق را مي توان در كربلا و عاشورا و در ميان حماسه خون و شمشير ديد؛ زيرا ايشان در آخرين لحظات زندگي اش عشق و محبت خويش را به بهترين شكل نشان مي دهد.
از نظر قرآن و آموزه هاي اسلامي، زندگي و فرصت كوتاه عمر از آن رو ارزش مي يابد كه براي بندگي و عبادت و كارهاي خير باشد. اين معنا بارها در نيايش ها و ادعيه ماثور و ديگر روايات معتبر از جمله تعقيبات نماز بيان شده است تا به ما بياموزند كه عمر براي شدن ها و تحول هاي كمالي و دست يابي به اوصاف خدايي و متاله شدن است و تنها زندگي و مرگ را مي توان براي اين درخواست كرد كه با زندگي به كمالات بيفزايد و با مرگ از شرور دنيا در امان ماند.
امام حسين(ع) در كوتاه ترين فرصت ممكن از عمرشان، نشان مي دهد كه محبوب او چه چيزي است و انسان مي بايست به چه چيزي از عمرش دل سپارد و بدان عشق ورزد و همه زندگي اش را مصروف آن كند. آن حضرت(ع) در شب عاشورا زماني كه مي توان گفت، آخرين شب عشق ورزي است به عباس بن علي(ع) فرمود: اركب بنفسي انت يا اخي؛ برادرم، عباس! من به فداي تو؛ سوار شو، برو ببين چه خبر است! حضرت وقتي مقداري جلو رفت، ديد كه آنها قصد حمله دارند. گفتند: عصر تاسوعا بايد كار يكسره بشود؛ يا تسليم، يا جنگ. اين پيام را وجود مبارك عباس بن علي(ع) از طرف آنها به وجود مبارك حسين بن علي(ع) رساند.
حضرت در پاسخ فرمود: ان استطعت ان توخرهم عنا العشيه فافعل و هو يعلم اني احب الصلاه له و كثره الدعاء و الاستغفار؛ اگر توانستي يك امشبي را مهلت بگيري، بگير، چون خدا مي داند من نماز و نيايش بسيار و استغفار را دوست دارم.(اللهوف، ص 09)
آن حضرت(ع) زندگي را به سه چيز دوست مي دارد و از دشمن مي خواهد تا اجازه دهد در آخرين دم از زندگي با اين سه چيز باشد. اين سه چيز، محبوب خدا و پيامبر(ص) است. پيامبر(ص) نيز مي فرمايد كه نماز روشني چشم من است. قره عيني في الصلاه (مستدرك الوسائل، نوري، ج 3، ص 24) چرا كه نماز زيباترين و كامل ترين حالت عشق ورزي با خداست. اوج همه زيبايي ها و كمالات را مي توان در نماز يافت. لذا خداوند بر نماز تاكيد مي كند و امامان(ع) به نماز عشق مي ورزند حتي اگر تيرباران شوند. در اين اوج عشق ورزي است كه اگر تير بر جسم و تن فرود آيد يا تير از تن بركنند، تفاوتي برايشان نيست؛ چون فاني در معشوق هستند و ديگر خودي نيست تا تيري باشد، تير عشاق به قلب نشانه رفته و تمام جان و تن را بسوخته و در اين سوزش عشق و عشق ورزي، از همه جز محبوب بي خبر است، چرا كه در كمال النقطاع است و متصل به خدا و باقي در فناست.
اگر به آموز هاي قرآني و روايي مراجعه شود به سادگي دانسته مي شود كه نيايش و دعا، اوج عشق ورزي با خداست و استغفار اوج بندگي. آثاري كه براي استغفار گفته اند كم ترين آن ها دفع و رفع بلا و جلب منفعت و محبت خداست؛ ولي براي عاشقان، استغفار يعني تعظيم و تكريم خداوند جلال و جليل؛ چرا كه عاشق هم به معشوق عشق مي ورزد و كمالاتش را مي طلبد و هم از او حريم مي گيرد، چرا كه مي داند كه در چه عظمت و جلال و جبروتي است. لذا حرمت حريم نگه داشتن است اين استغفار عاشقان.
بقاي اسلام، ماموريت الهي امام حسين(ع)
چنين شخصيت الهي مي بايست، پاسدار بقاي اسلام و خونش ضمانت آن باشد. اين ذبيح الهي بايد در كربلا سر بريده شود تا حقيقت بر نيزه ها به ترنم عاشقانه قرآن تجلي يابد. حلقه عاشقان، در طف كربلا گرد آمدند تا اين پروانه هاي عاشق گرد شمع وجود حسين عشق ورزي كنند و درس عشق و عاشقي بياموزند.
صحنه كربلا بيش از حماسه، عشق ورزي ها دارد. هر صحنه جهادي و خونين آن، هزاران نكته باريك تر از مو را در لايه لايه هاي خود نهان كرده است. از اين رو محور حماسه حسيني را عرفان و عشق دانسته اند. لطافت صحنه هاي جهادي آن، چنان با مهر و عشق آميخته است كه گويي هر تير كماني، ابروي چشمي است كه بر دل عاشقان مي نشيند و شقايق را پرپر مي كند و هر زخم و زخمه شمشير و نيزه اي، زخم رباب و ميگون جام رب الارباب است كه بر خاك داغ فرو مي ريزد.
اين عاشقان، دل در گروه معشوق دارند و چون معشوق از ايشان تن خواسته بود، ايشان سرخوش از عشق و عشق ورزي، تن و جان بردند، و چون محبوب از ايشان تب خواسته بود ايشان مرگ پيشكش كردند. اين گونه است كه با عشق ايشان، عشق جاودانه شد، زيرا ايمان و اسلام چيزي جز عشق و حب نيست، و اين گونه شد كه اسلام به عشق ايشان جاودانه شد و عشق ايشان ضامن جاودانگي و بقاي اسلام گشت.
امام حسين(ع) و يارانش هر يك خود حماسه اي از عشق خونين و عقل سرخ عاشقانه را رقم زدند تا مدعيان عشق از تكرار توجيهاتشان شرمگين شوند. امام حسين ماموريت داشت تا ذبيح الهي شود و با خون ثاراللهي خود، بقاي اسلام را تضمين كند و گذشته را به آينده روشن مهدوي(عج) پيوند زند.
آن حضرت(ع) درباره ماموريت خويش به اشكال گوناگون سخناني را مطرح مي كند. محور همه آن ها، زنده نگه داشتن اسلام و احياي آن و اصلاح امت اسلام است، زيرا همه پيامبران(ع) مامور بودند تا اسلام را ابلاغ كنند و امتي اسلامي بسازند. امام حسين(ع) وارث همه پيامبران و اوصيا و اولياي الهي بود. زماني كه اسلام و امت به وي به عنوان امام معصوم الهي سپرده شد، وضعيت امت بسيار بحراني و در ورطه هلاكت ابدي بود. اگر قيام امام حسين(ع) نبود، بلاي بزرگ آسماني همانند آنچه بر سر قوم نوح(ع) آمده بود، بر سر امت فرود مي آمد. اما امام حسين(ع) همچون نوح(ع) كشتي از خود و اهل بيت(ع) ساخت تا امت را بر آن سوار كند و به ساحل نجات برساند. اين كشتي بر شطي از خون روان شد و به نام خدا «بسم الله مجريها و مرسيها» حركت كند و بر ساحل نجات قرار گرفت.
امام حسين(ع) درباره وضعيتي كه اسلام و امت را در بر گرفته بود مي فرمايد: «دنيا دستخوش تغييرات فراوان شده است و متاسفانه اين تحولات، غالبا به سوي تباهي است! كار پسنديده و معروف رها شده است و اين پشت كردن به آن، به شكل رويه اي مستمر، در حال نهادينه شدن است. ديگر خبري از عمل پسنديده و نيك جز در حد ته مانده اي در ظرف نمانده! گويي از مرغزار خرم انسانيت- كه همان دنيا است- جز مقدار كمي علف خشپكيده بر جاي نيست، و اين چراگاه مهم گويي از بيخ ويران شده است! آيا نمي بينيد كه حق فروگذار شده و از باطل جلوگيري نمي شود؟ بايد مومن از اين وضعيت مرگ و لقاي الهي را بخواهد و من مرگ در اين حال را جز سعادت و خوشبختي و زندگي با ستمگران را جز رنج و محنت نمي بينم.» بحارالانوار، ج 44، ص 881)
در چنين حالتي است كه براي اصلاح امت و بقاي اسلام ناچار مي شود تا قيامتي از خون برترين صالحان برپا كند. آن حضرت (ع) در اين باره مي فرمايد: «ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فيا سيوف خذيني، اگر دين محمد(ص) جز با مرگ من استوار نمي ماند پس اي شمشيرها بر من فرود آييد.»
در كربلا كساني حضور يافتند كه از همه چيز بريده و فرار الي الله داشتند (ففروا الي الله) و منقطع از همه و متصل به خدا بودند. از اين رو حتي كساني كه قرض و ديني از حقوق ديگران بر عهده داشتند در آن محفل عاشقان حضور نيافتند تا خالصانه تنها براي خدا باشند و بتوانند حماسه اي از عرفان و خون به پا سازند كه درخت اسلام را آبياري كرد و ميوه ولايت را پروراند و امت امام را ساخت.
هر يك از حاضران در صحنه كربلا انتخاب شوندگان الهي بودند؛ يكي را چون زهير بن قين به سائقي مي رانند و آن ديگري چون وهب مسيحي را به قائدي مجذوب مي سازند. جامعيت كربلا همانند جامعيت امام و قرآن از همين كش و قوس هاي آن است. همه عاشقان چه به قائد و چه به سائق و چه مجذوب و چه محبوب در اين محشر مي مانند و همه ناخالصان از ماده و ماديت و قرض داران به سمت دنيا مي روند. هر يك از آفريدگان و هنرمندان هنر عاشورايي، نمونه هاي ساخته شده حضرت عشق هستند. از اين رو در اين صحنه همه چيز در اوج قرار مي گيرد تا عاشورا هم ذخيره هستي شود و هم ذخر و شرف اهل بيت(ع) گردد و خداوند بدان بر فرشتگان فخر فروشد.
بر اين اساس آن حضرت(ع) زينت هستي است. در مدينه المعاجز از حسين بن علي(ع) اين روايت نقل شده كه فرمود: «قال: اتيت جدي رسول الله(ص) فرايت ابي بن كعب جالسا عنده، فقال جدي: مرحبا بك يا زين السماوات والارض؛: به نزد جدم رسول خدا(ص) رفتم و ديدم ابي بن كعب در نزد او نشسته است، چون جدم (ص) مرا ديد فرمود: آفرين باد تو اي زينت آسمان ها و زمين!
فقال النبي صلي الله عليه و آله: يا ابي كعب، و الذي بعثني بالحق نبياً ان الحسين بن علي في السماوات اعظم مما هو في الارض و اسمه مكتوب عن يمين العرش: ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه ؛ سپس رسول خدا فرمود: اي ابي بن كعب، سوگند به آن كسي كه مرا به راستي مبعوث فرمود، حسين بن علي در آسمان ها بزرگ تر از آن است كه در زمين است و اسم او در طرف راست عرش نوشته شده است كه حسين چراغ هدايت و كشتي نجات است.»
ولايت، حقيقت و باطن اسلام
آن حضرت(ع) با قيام خويش نشان داد كه اسلام تنها ظواهر آن نيست، بلكه حقيقت اسلام همان ولايت است كه در همه ابعاد از جمله عمل اجتماعي و سياسي به شكل حكومت امام(ع) و اولوالامر تجلي و ظهور مي يابد. اگر اهل اسلام همه احكام را به جا آورند ولي به اصل آن يعني ولايت و امامت بي توجه باشند، هيچ از اسلام را انجام نداده اند؛ چرا كه فاصله ميان اسلام و ايمان همانند فاصله ميان ظاهر و باطن است. حقيقت اسلام و باطن و ملكوت آن، همان ولايت و امامت است. لذا امامان معصوم(ع) بارها بر محوريت ولايت توجه داده اند و ايمان را به امامت معنا مي كنند.
در تفسير امام حسين(ع) انسان يا در حزب الله است يا در حزب شيطان و طاغوت قرار مي گيرد؛ چرا كه حق، نقيض باطل و باطل نقيض آن است و ميان آن دو نسبت سلب و ايجابي است. اين بدان معناست كه هر جا حق يافت شد باطل نيست و هر جا باطل باشد، حق، آنجا نيست. براين اساس انسان يا تحت ولايت حق است يا تحت ولايت باطل قرار مي گيرد و حد ميانه و وسطي نيست. پس كسي نمي تواند بگويد كه من اهل اسلام و ايمان هستم ولي ولايت را نمي پذيرم.
اين ولايت به سبب آنكه ولايت اطاعت و محبت است، نمي تواند نسبت به كسي باشد كه حق محض نيست و چيزي از باطل را با خود دارد. از اين رو خداوند حكم مي كند كه اطاعت اولوالامر همان اطاعت خدا و رسول است. اين بدان معناست كه اولوالامر داراي عصمت در فكر و قول و عمل است و در هيچ مرتبه اي گرفتار باطل و اشتباه و خطا و مانند آن نمي باشد.
پس زماني كه ما از عصمت سخن مي گوييم اوج آن را اراده مي كنيم، ولي اين بدان معنا نيست كه عصمت در مراتب پايين تر نمي تواند موجب ولايت شود؛ براساس آموزه هاي قرآني در هر مرتبه اي عصمت موجب ولايت است. از اين رو مومنان كه از مرتبه اي از عصمت برخوردار مي باشند نسبت به يكديگر ولايت دارند. ولايت امامان معصوم(ع) و عصمت ايشان كامل است؛ زيرا عصمت آنان، عصمت ذاتي شهودي عنايتي است و در مومنان، عصمت برهاني اكتسابي با عنايتي از نوع ديگر است؛ چرا كه تزكيه تنها از سوي خداوند انجام مي گيرد. (نور، آيه12) ولايت فقيه كه استمرار و مظهري از ولايت امامان(ع) مي باشد از نوع اخير ولي با مرتبه اي قوي تر است. از اين رو گفته شده كه انسان يا ولايت فقيه عادل جامع الشرايط و منصوب عام از سوي امام زمان(عج) را مي پذيرد يا ولايت طاغوت را؛ چرا كه كسي كه از حق ولايت حق رو برگرداند به طور طبيعي به باطل گرائيده است.
گرايش به باطل و ولايت آن و پشت كردن به حق و ولايت آن انگيزه قيام امام حسين(ع) بشمار مي رود براين اساس او ماموريت الهي خويش را بسترسازي براي ولايت حق و تزلزل افكندن در ولايت باطل و طاغوت اعلام مي كند. وظيفه اي كه بر ماست كه اين چنين باشيم.
به هر حال از آنچه گفته شد مي توان نتيجه گرفت كه حركت حسيني براي حفظ اسلام ناب و اصلاح امت و رفتارهاي آن و بازگشت به معروف و پسنديده هايي چون ولايت اهل حق و ابطال ولايت طاغوت بود.

 



عزاداري اهل بيت(ع)؛ فرصتها و چالشها

آنچه در پي مي آيد بررسي برخي چالشها و آسيب هاي مربوط به عزاداريهاي ماه محرم است كه اينك آن را از نظرتان مي گذرانيم.
اهميت عزاداري براي امام حسين(ع)
ماه محرم نزديك است و فرصتي دوباره براي تجديد قواي روحاني و كسب معنويت از راه برپايي عزاي اباعبدالله الحسين(ع)، در فضيلت گريه بر مصيبت سرور و سالار شهيدان روايات و احاديث بسياري از پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) نقل شده است.
پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: من بكي او ابكي او تباكي للحسين وجبب له الجنه (بحار/44/288): هر كه بر حسين بگريد يا بگرياند و يا خود را به سيماي گريه كنندگان دربياورد، بهشت بر او واجب مي شود.
براستي در پيوند با اهل بيت عليهم السلام و به ويژه امام حسين(ع) چنان بهره هاي روحاني نهفته است كه خداوند تبارك و تعالي حب و مودت اين خاندان را اجر نبوت نبي مكرم اسلام(ص) قرار داده است: قل لا اسئلكم عليه اجراً الا الموده في القربي. (شوري/32)
در اهميت عزاداري و زيارت اباعبدالله الحسين(ع) همين بس كه در تمامي ايام و ليالي مبارك سال و در كنار هر عبادت و نيايشي سفارش به زيارت امام حسين(ع) شده است. از جالب ترين اين موارد، سفارش به زيارت امام حسين(ع) در روز عرفه است. روزي كه در آمرزيده شدن گناهان همرديف با شب قدر قرار گرفته است. نكته در اينجاست كه در برخي روايات زوار قبر سالار شهيدان(ع) در اين روز مقرب تر از حاجيان مقيم در عرفات برشمرده شده اند. بدين خاطر دوستداران و شيعيان خاندان رسالت در طول تاريخ بر اقامه عزا و زنده نگاه داشتن ياد مصائب اهل بيت(ع) همت گماشته اند و لحظه اي از اين مهم غافل نبوده اند.
از سويي مذهب تشيع به دليل اتصال هميشگي به منبع لايزال علم الهي و برخورداري از نعمت ولايت در ميان ديگر مذاهب از عمق و استحكام بيشتري برخوردار است. بسياري از مستشرقيني كه مدتي را در ميان مسلمانان گذرانده اند نيز به اين نكته اشاره كرده اند. يكي از مهمترين عوامل پيوند دائمي شيعيان با اهل بيت پيامبر(ص) نيز مجالس عزاداري بوده است. در ضمن به علت تحت فشار بودن شيعيان در طول تاريخ و ظلم هاي مضاعفي كه بر آنها و پيشوايانشان رفته و از طرفي دأب امامان بر اتحاد با ديگر مسلمانان، همين برپايي مجالس عزاداري و مرثيه سرايي بود كه موجب زنده نگاه داشتن مذهب شيعه شده است. اگر اين گونه مجالس نبودند به دليل آنكه در اكثر مواقع حكومت ها و قدرت حاكمه از ديگر مذاهب بوده اند معلوم نبود امروزه شاهد حضور مقتدرانه تعاليم عميق مكتب تشيع باشيم. شايد يكي از دلايل تأكيد پيشوايان دين بر تشكيل اين گونه مجالس همين مسئله بوده است. از اين رو حضرت امام(ره) فرموده اند: «اين محرم و صفر است كه اسلام را زنده نگاه داشته است.» البته برپايي اين گونه مجالس در طول تاريخ با فراز و نشيب هاي فراواني همراه بوده و تحولات بسياري در نحوه انجام اينگونه مراسم رخ داده است و هر قومي مناسب با فرهنگ و آيين هاي خود، گونه هاي مختلفي از عزاداري را به وجود آورده اند. همواره تقارن و همخواني بسياري ميان فرهنگ محلي با محتواي عزاداري برقرار بوده است. اما به دلايل بسيار گوناگون، انحرافاتي نيز در شكل و يا محتواي اينگونه مجالس به وجود آمده كه شهيد مطهري (ره) درتحريفات عاشورا و حماسه حسيني به بسياري از آنها اشاره كرده است. درسالهاي اخير برخي مسائل ديگري در نحوه برپايي عزاداري به وجود آمده كه لزوم بازنگري ونظارت دقيق در شيوه اداره هيئت هاي مذهبي را دو چندان كرده است. هرچند اين نوشتار مختصر در پي بيان و توضيح علل پيدايش اين گونه مسائل نيست و در آن تنها به ذكر برخي چالش هاي جديد پيش روي هيئت هاي مذهبي اكتفا شده است.
آسيب شناسي عزاداريها
بي شك تنها مسائلي مي تواند باقي بماند و از جذابيت مناسب برخوردار باشد كه در قالب هنر قرارگيرد و يك هنر مناسب براي عزاداري آهنگ خوش و دستگاه هاي موسيقي بوده است. درگذشته تمامي مراثي و مداحي ها بر آهنگ هايي كاملا سنتي انجام مي شد.و بسياري از مداحان با توجه به موقعيت، شعر و فضاي مجلس، موسيقي مناسبي را براي اشعار خود برمي گزيدند كه البته اكنون در برخي موارد شاهد اجراي چنين نوحه هايي هستيم. اما امروزه به دلايل گوناگون از جمله تغيير ذائقه عمومي و به ويژه جوانان، بسياري از موسيقي هاي منتخب براي نوحه سرايي ها برگرفته از ترانه هاي خوانندگان (اعم از مجاز و يا غيرمجاز) است و متأسفانه برخي از سبك هاي سينه زني كاملاً بر ريتم موسيقي راك غربي بوده و تنها به ايجاد هيجان درشركت كنندگان مي انجامد. شايان ذكر است هرچه از اسلام به غرب پيش مي رويم موسيقي از محتوا به سوي آهنگ به پيش مي رود. در توضيح بايد گفت موسيقي ويژه قرائت قرآن متكي برمحتواست و متناسب با محتواي آيات الهي قاري قرآن دستگاه موسيقي را برمي گزيند.
درموسيقي سنتي هنوز شاهديم كه شعر و محتواي موسيقي يكي از اركان موسيقي را شامل مي شود. در تصنيف وترانه هاي سنتي هم ساز وجود دارد و هم خواننده و اين دو همديگر را تكميل مي كنند. اما درموسيقي غربي و حتي نوع كلاسيك آن اساس برخود موسيقي است و محتوا،يا وجود ندارد و يا بسيار كمرنگ است. متأسفانه امروزه درمجالس مذهبي نيز كم كم شاهد حضور چنين سبك هايي هستيم ولذا تا حدود زيادي محتواي مطالب ارائه شده تغيير كرده و در آنها اشكالاتي به وجود آمده است.
درگذشته اشعار مراثي و سينه زني ها عموماً داراي مضاميني بسيار غني و كاملاً برگرفته از تعاليم اسلامي بوده است. اما امروزه شاهد به كارگيري اشعار با محتوايي عاميانه و كاملاً سطحي هستيم كه معرفت عميقي را به مخاطبان منتقل نمي كند حتي گاهي اوقات مطالب كاملاً انحرافي بوده و با هيچ قاعده و قانون عقلي و شرعي سازگار نيستند.
حال كه ذائقه شركت كنندگان دراين مجالس تغيير كرده و با اشعار و سبك هاي اين چنيني اقناع و سيراب مي شوند ديگر ملزومات خود را نيز درپي مي آورد و ملاحظه مي كنيم اكثرافراد خواستار استفاده از تمثال و تصاوير نقاشي شده منتسب به ائمه معصومين مي شوند و يكي از موارد پرمصرف درهيئت هاي مذهبي اين گونه شمايل ها مي شود. درحالي كه در فرهنگ و تمدن اسلامي پرداختن به صورت وشكل بزرگان دين، كاري ناپسند بوده و هر فرد شركت كننده درمجلس عزا براي خود تصاوير در ذهن خلق و ايجاد كرده است. اين مسئله شباهت بسياري با مراسم هاي ديني كليسا دارد و نشانه تغييرات جدي در نحوه برگزاري اين گونه مجالس است و لذا تغييرات فعلي را نبايد دست كم گرفت و نبايد آنها را دگرگوني جزئي در نحوه برگزاري مراسم مذهبي دانست.
درضمن در نحوه حركات و شيوه سينه زني يا زنجيرزني عزاداران نيز تغييرات متناسب با موسيقي و يا حال و هواي حاكم بر اين گونه هيئت ها نيز به وجود آمده و شاهديم در برخي از اين مراسم ها حركاتي ديده مي شود كه نمي توان دراين نوشتار به آنها اشاره كرد و براي مشاهده آنها مي توان به فيلم هاي عزاداري موجود در بازار مراجعه كرد. اين گونه حركات كه در برخي موارد بسيار تصنعي جلوه مي كند چهره شيعه را بسيار زننده و نامناسب جلوه مي دهد.
ضرورت وعظ و خطابه در عزاداري
در گذشته همراه با عزاداري وعظ و خطابه نيز وجود داشته و حتي ركن اصلي همين حضور، عالم ديني بوده است ولي يكي ديگر از معضلات جديد مجالس عزاداري اين است كه يا واعظ و خطيب آشنا به تعاليم اسلام وجود ندارد (كه در اين گونه مجالس مداح خود كار عالم ديني را نيز انجام مي دهد) و يا در صورت وجود روحاني، سخنراني، تحت الشعاع مداحي قرارگرفته و براي جذب مخاطبان به ارائه مطالبي پرداخته مي شود كه در راستاي خواسته دل برپاكنندگان اين گونه مجالس است. لذا تأثير خاصي از سخنراني هاي مجالس جديد بر شيوه، نحوه و مدت عزاداري ها مشاهده نمي شود. در ضمن عده اي از شركت كنندگان تنها قصد استفاده از عزاداري را دارند و به تبع آن لحظات نيز به خطابه سخنرانان گوش فرا مي دهند.
تمامي اين مسائل و چندين مسئله ديگر لزوم نظام مندكردن امر عزاداري را نمايان مي سازد از گذشته تاكنون در كنار روحانيت، صنف مداح نيز يكي از دو قطب اصلي برپايي مجالس مذهبي در ايران و كلا در ميان شيعيان بوده است. خوشبختانه نظام روحانيت از پيش داراي نظام بوده و به حمد الهي امروزه اين نظام قوام بهتري يافته و رسيدگي به وضع طلاب برعهده مراكزي همچون مركز مديريت حوزه علميه قم نهاده شده كه روز به روز بر اين انسجام افزوده خواهدشد و حتي براي رسيدگي به تخلفات احتمالي برخي روحاني نماها با درايت ويژه حضرت امام خميني(ره) دادگاه ويژه روحانيت تشكيل شده است. اما متأسفانه براي تنظيم نحوه كار و تعليم و تربيت قشر مداح هيچ نظام منسجمي طراحي نشده و هيچ ارگاني پاسخگوي اشكالات و انحرافات ايجادشده در آن نيست. به نظر مي رسد نظام بخشيدن به اين مسئله مهم به خودي خود بسياري از مشكلات فعلي را برطرف خواهد نمود. پيشنهاد مي شود براي درك و كشف بهتر علل بروز اين گونه مسائل در تشكيل جلسات و هيئات مذهبي و يافتن راه درمان براي آنها لازم است تحقيقات گسترده تري به صورت اجتماعي و پژوهشي به وسيله مراكز مختلف علمي و فرهنگي صورت گيرد تا از ميان اين گونه مباحثه ها و گفت وگوها راه جديدي طرح شده و به خواست الهي از انحرافات احتمالي جبران ناپذير بعدي جلوگيري به عمل آيد. به اميد روزي كه مجالس مذهبي و عزاداري عاري از هرگونه تحريف و مشكلي برپا شود.

 



آسيب شناسي عزاداري سيدالشهداء(ع)

عشق به مولايمان، حضرت اباعبدالله، حسين بن علي(ع) قرنهاست كه در دل شيعيان زبانه مي كشد و چون گذشته عاشقان خود را واله و شيدا نموده و پير و جوان، زن و مرد، بزرگ و كوچك را همچون كهربا به سوي خود جذب مي كند، همه ساله در ايام محرم نيز، اين دلدادگي به اوج خود رسيده و عاشقانش با راه اندازي دسته هاي عزاداري، ارادت خود را بر سالار شهيدان، حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و ياران باوفايش عرضه و تقديم مي دارند، ولي چندي است كه ترس از بدعت در دين، اذهان را آشفته و مشوش مي كند!
از زماني كه عزاداري ايام محرم الحرام با به روي كار آمدن آل بويه در ايران رونق گرفت و عزاداران حسيني بي واهمه و دغدغه بر مولاي خويش آزادانه گريسته و سوگوارانه بر سر و سينه خود زدند، فرهنگ عاشورا نيز رفته رفته در ميان شيعيان ايران تجلي يافت و زيبايي خود را روز به روز افزايش داد. در ابتدا نوحه سرايي بر واقعه عاشورا چنان حزن و اندوهي را در ميان شيعيان ايجاد مي كرد كه دل هر سينه سوخته اي را مي سوزاند، ولي هر چه بر سالهاي عزاداري افزون گرديد رنگ بدعت فزوني يافت .
نمي خواهيم به سير تاريخي عزاداري ها ورود نماييم، چرا كه از حوصله بحث خارج است، اما به نكاتي اشاره مي كنيم كه به طور يقين در سالهاي اخير با آن مواجه شده و مي طلبد كه همگان چاره اي براي برطرف كردن آنها بينديشند.
پيشينه عزاداري و بدعتهاي معاصر
در سالهاي دور، عزاداري ما ايرانيان خلاصه مي شد در ذكر نوحه و مرثيه سرايي و سينه زني در تكايا، سپس راه اندازي دسته هاي عزاداري رونق يافت و عزاداران حسيني با سينه زني در معابر عمومي و خيابان ها، دهه اول محرم را گرامي مي داشتند. با ورود طبل و دهل، شيوه عزاداري شكل جديدي به خود گرفت و دسته هاي عزاداري با حمل پرچم و كتل كه نمادهاي لشكركشي در صدر اسلام بود، با استفاده از طبل و دهل شيوه عزاداري خود را آهنگين نموده و نظمي را در نحوه عزاداري از خود بر جاي نهادند و مداحان و نوحه سرايان نيز ضمن هماهنگي با ادوات موسيقي، شور خاصي را در عزاداران ايجاد مي كردند. رفته رفته چلچراغ و علم (علامت) نيز جزء لاينفك دستجات عزاداري شد و رسوم خاصي نيز براي حمل آنها عرف گرديد.
متأسفانه در سالهاي اخير، بدعت هايي در عزاداري شكل گرفته كه باعث مي شود عزاداريها از محتواي اصيل خود خارج شده و با چالشهايي روبه رو شود. از جمله اينكه:
-برخي از مداحان صرفا در آوردن اشك مستمعين را سرلوحه كار خود قرار داده و براي تحقق اين امر از وارد نمودن هيچ گونه تحريفي واهمه نداشته و ندارند و به نوعي افسانه پردازي را چاشني كار خود مي كنند.
-برخي دسته هاي عزاداري به كارناوال تبديل شده كه مردم جهت تماشاي آن يا در دو طرف مسير مي ايستند و يا به دنبال دسته ها، بي هدف به راه افتاده و شور عزاداري را مبدل به تماشاگري مي نمايند.
-وجود ايستگاههاي صلواتي توزيع چاي و... هر چند في نفسه امري پسنديده است ولي متأسفانه با برخي مشكلات و بدعتها نيز عجين مي گردد به طوري كه وجود اين ايستگاهها به دليل توزيع چاي، شير كاكائو، شربت و... اغلب موجب سنگيني ترافيك در مسيرها مي گردد و در برخي موارد ديده مي شود مردم تمايل بيشتري به استفاده از اين ايستگاههاي صلواتي نسبت به حضور در دسته هاي عزاداري دارند.
-استفاده از ريتم موزيك و آهنگهاي خوانندگان خارج از كشور (غيرمجاز) نيز تأثيرات منفي در اين مراسم از خود بر جاي مي گذارد تا جايي كه حتي استفاده از اين ريتم ها در مداحي و سوگواري برخي از مداحان صاحب نام نيز مشاهده مي شود كه اين موضوع حتي در برخي از موارد موجب به زير سؤال رفتن اين مداحان شده است.
- حضور عده اي از جوانان به منظور خودنمايي در دسته هاي عزاداري رو به افزايش است تا جايي كه به راحتي مي توان از نوع پوشش و آرايش ظاهري آنان اين موضوع را احساس كرد و شايد در برخي از موارد لمس اين مهم كار دشواري نباشد، حتي نوع زنجير زدن و يا سينه زدن هاي تصنعي برخي از عزاداران مبين اين موضوع است.
- حضور برخي از زنان و دختران با آرايش ها و پوشش هاي بسيار زننده براي مشاهده كارناوال عزاداري ، چهره عزاداري را خدشه دار و كريه مي كند.
- از بين رفتن برخي از عرف هاي ظهر عاشورا يكي از چالشهاي عزاداري است درست است كه عرف با زمان قابل تغيير است اما رعايت عناصر عرف نيز امري ضروري به نظر مي رسد. از جمله اين موارد مي توان به نيمه افراشته بودن پرچم ها و كتل ها در ظهر عاشورا، پس از اذان ظهر اشاره كرد.
در برخي عزاداريها پس از اذان ظهر عاشورا همچنان پرچم ها و كتل ها برافراشته است و علامت ها نيز بي توجه به گذشتن وقت اذان ظهر همچنان در حركت بوده و علم كشان نيز بي تفاوت به اين موضوع در حال طي طريق و اشتغال به علم كشي هستند.
هر چند در سالهاي اخير مسئولين از تكرار برخي از جملات عجيب و توهين آميز در عزاداري ها جلوگيري كرده و به تكايا ابلاغ نموده اند كه از خرافه گويي خودداري نمايند و ليكن كاش نظارت بيشتري در اين خصوص اعمال شود تا هر ساله شاهد ورود بدعت هاي جديد نباشيم كه همانند علامت و چلچراغ كه شايد به نوعي نماد صليب مسيحيت باشد، جزء لاينفكي از مراسم عزاداري گشته و فرهنگ محرم و عاشورا را به زير سؤال ببرد و اسباب ورود خرافه پرستي و شايد به نوعي بت پرستي مدرن را فراهم نمايد.
& مهران خوش سلوك

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14