(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 20 آذر 1390- شماره 20093

غربزدگي و ورشكستگي جريان روشنفكري در ايران
استكبارستيزي در گفتمان امام خميني(ره)
فتنه سبز و پروژه محرم 88 (قسمت پاياني)



غربزدگي و ورشكستگي جريان روشنفكري در ايران

مصطفي انصافي
انسان موجودي انديشه ور است و همواره با اين مولفه انديشندگي شناخته شده. انديشيدن همان بعدي است كه انسان را از غير انسان جدا مي سازد و دليلي بر برتري انسان بر ديگر موجودات ( اعم از حيوانات و نباتات) مي شود. انديشيدن از جمله موهبت هايي بود كه خداوند سبحان به انسان ارزاني فرمود تا با آن بر زمين حكومت نمايد با درك اسرار طبيعت به اوج شكوه و جلال پروردگار پي ببرد. در واقع انديشيدن از جمله ابزارهايي است كه از جانب باريتعالي به انسان عطا شد تا به واسطه آن كرامت ذاتي انسان تاييد شود، با اعطاي موهبت انديشيدن به انسان، حجت بر انسان تمام شد. پس انديشيدن جزوذاتي انسان است و هر انساني در حالت طبيعي آراسته به اين موهبت خدا دادي مي باشد.
در جامعه ما بعضاً اتفاقي رخ مي دهد كه مي توان آن را به عنوان خبط، خطا، اشتباه يا كوته نظري معرفي كرد. اين اشتباه از قضا از جانب برخي مدعيان به اصطلاح فضل و دانش صورت مي گيرد. اين اشتباه رايج از اين قرار است كه، مفهوم روشنفكر، با هر كسي كه فكر مي كند، خلط مي شود. يعني روشنفكر همان كسي پنداشته مي شود كه فكر مي كند و هر كسي كه فكر مي كند و اهل نظر است روشنفكر است. در صورتي كه اين صغرا و كبرا، اشتباهي فاحش قلمداد مي شود و تبعات خطرناك بسياري دارد.
علوم انساني بر مدار مفاهيم مي چرخد، مفاهيم آجرهاي ساختمان دانش بشري را تشكيل مي دهند. با فهم ناقص اين مفاهيم، اغتشاش مفهومي به وجود مي آيد، اين اغتشاشات به عرصه جامعه كشانيده مي شود و موجبات آنومي و بي هنجاري وهنجار شكني را بوجود مي آورد.
روشنفكر و كار روشنفكري يكي از اين مفاهيم است، مفهومي كه ريشه در غرب دارد، در ايران نيز گاهي با واژه (منورالفكري) از آن ياد شده است. روشنفكر، مثل ديگر مفاهيم علوم انساني، بار مفهومي و ارزشي خاص خود را دارد ومترادف دانستن آن با خردورزي و انديشيدن ساده لوحي و اشتباهي محض است. روشنفكري، مفهومي زاده علوم انساني غربي مي باشد كه در دوره موسوم به ( روشنگري) به وجود آمد. در اين دوره سلسله اي از انديشمندان به وجود آمدند كه حامل آموزه هاي خاص اومانيستي و سكولار بودند و هم اينان نخستين روشنفكران غرب بودند. روشنفكر، در واقع نماد بارز انسان خلق شده در دوران مدرنيته است، فردي كه زاده ايستارهاي مادي، اومانيستي و سكولار مي باشد. روشنفكري به معناي انديشه گري نيست، بلكه انديشيدن با روش ها واصول خاصي است، انديشيدن با روش ها و سبك هاي غرب مدرن است. روشنفكران، ساكنان يك سبك زندگي اند كه آن را با عنوان مدرنيته مي شناسيم. روشنفكران، نخستين مبلغان ارزش هاي غرب سكولار ند كه دائماً در هر جاي كه باشند مشغول بسط وتوسعه ايستارهاي غربي مي باشند و آن ايستارها را به نام ايستارهاي پيشرفته به خورد مردمانشان مي دهند.
روشنفكري، ديگر حتي ربط و نسبت زيادي با فكر كردن ندارد و روشنفكران بيشتر به تبليغات چي هاي ارزان قيمت غرب مي مانند، و نه انديشوراني جسور و صاحب ذوق. روشنفكران سودازدگان عصر جديدند و نه ره پويان راه انديشه. روشنفكران در زمان ما حاملان ايده آل ها و ارزش هايي هستند كه يك طبقه را تشكيل مي دهند، اين طبقه در هر كجاي دنيا كه باشند، از فرانسه ( كه خاستگاه تشكيل اين طبقه مي باشد) تا روسيه، كامبوج، كنيا، كانادا، مالزي، افغانستان يا ايران به دليل نقش شان در اشاعه ايستارهاي دنياي غرب و علوم انساني مغرب زمين به راحتي قابل شناسايي هستند.
مولفه هاي روشنفكران
طبقه روشنفكر كه در اقصي نقاط جهان پراكنده شده اند، ويژگي ها و مولفه هاي انديشگي خاصي دارند كه با شناخت اين مولفه به راحتي مي توان آنها را شناسايي كرد و در برخورد با آنها تدابير نظري خاصي را تدارك ديد.
يكي از نخستين ويژگي هاي عام وكلي جريان روشنفكري، تاكيد وافري است كه بر عقل و عقلانيت ابزاري و مال انديش قائل اند. روشنفكران با استناد به عقل محدود انساني و اعتماد كامل به آن ابزارهاي ديگر دانش و آگاهي همچون وحي را انكار مي كنند. در انگاره اينان عقل بايد مولد علم باشد، علم باوري از ديگر شاخصه هاي جريان مذكور است. از منظر اينان علم ابزار ايجاد رفاه مادي است و بين علم و تعالي انسان كه از اهداف اساسي اديان است قرابتي وجود ندارد. علم باوري جريان روشنفكري به اصالت تجربه گرايي ( آمپريسم) منجر مي گردد، كه علم را تنها به هر چيز قابل تجربه محدود مي نمايند و نوع بشر را از حقايق جوشان وحياني دور مي سازند. روشنفكران نسبت به علم نگرشي وحدت گرايانه دارند، يعني علم را چيزي قابل تقسيم بندي به علم غربي و علم اسلامي نمي دانند، از اين رو همواره منكروجود جريان بومي سازي علوم هستند.
فرد باوري، از ديگرويژگي هاي جريان روشنفكري است. فرد باوري نقطه آغاز علم غربي است و در آخر نيز منجر به نسبي باوري مي شود. از اين منظر هر فردي براي خود ارزش هايي دارد و در عرصه جامعه نيز در صدد است تا آن ارزش ها را به كرسي بنشاند، در اين شرايط ديگر هنجاري در جامعه باقي نمي ماند. روشنفكران به نام مدارا و اومانيسم، فرد را يگانه مرجع و منبع حقايق مي دانند در صورتي كه فرد و ذهن فردي همواره اسير نفسانيات و غرايز و محدودياتي مي باشد كه بدون همراهي علم وحياني به هيچ مقصدي نخواهد رسيد.
از ديگر ويژگي هاي اين طبقه، اعتقاد به آزادي منفي مي باشد. اينان خواهان باز شدن كامل قيد و بند ها از دست انسانند. اين مفهوم از آزادي را در غرب (جان استوارت ميل) بر سر زبان ها انداخت و در قرن بيستم توسط يكي از شواليه هاي جنگ سرد فرهنگي يعني ( آيزايا برلين) مجدداً تئوريزه شده و به عنوان يكي از اصول عام جريان روشنفكري معرفي مي شود.
سكولاريسم، از معروف ترين مولفه هاي جريان روشنفكري در عرصه سياست است. بر مبناي اين آموزه بعد روحانيت و معنويت به كنج محراب ها فروكاسته مي شود. از نظر قائلان به سكولاريسم، مذاهب هيچ جايگاهي در عرصه اجتماعي و سياسي ندارند. اين واژه در زبان فارسي با بديل هايي چون عرفي سازي و دنيوي گرايي ترجمه مي شود.
از ديگرمولفه هاي جريان مذكور، اروپا محوري است. روشنفكران در هر كجاي دنيا كه باشند تنها مرجع فرهنگي را اروپا مي دانند و تماماً سعي بر آن دارند تا مردمان اجتماع خودشان را شبيه به اروپائيان نمايند. اروپا براي اينان نماد علم و پيشرفت است و فرهنگ هاي خودي را به نام فرهنگ اروپايي تحقير مي نمايند.اروپا محوري از مولفه هاي عام جريان روشنفكري است و از اين رو بود كه آل احمد اين جماعت را غرب زده معرفي مي كرد.
خاستگاه هاي جريان روشنفكري
در تاريخ اروپا ما شاهد دوره اي خاص هستيم، يعني زماني كه از قرون حدود پنجم ميلادي اقوام وحشي به امپراطوري روم حمله نمودند و موجبات نابودي آن را فراهم آوردند.ولي اين اقوام به دليل تقدس كليسا به اين نهاد تجاوزي ننمودند، در نتيجه قدرت دنيوي نابود شد وتنها قدرتي كه باقي ماند قدرت كليسا به عنوان يك نهاد بود. اين روال قدرت گيري همراه بود با تحريف آموزه هاي اصلي مسيحي، آرام آرام سليقه هاي آباء كليسا جاي آموزه هاي سراسر رحمت آميز مسيح را گرفت. از اين رو جمود فكري عده اي از بزرگان كليسا باعث طرد خيل گسترده اي از دانشوران و انديشمندان اروپايي از نهاد كليسا شد. بايد به اين نكته اشاره كرد دليل مذهب گريزي روشنفكران اروپايي فقدان شريعت در مذهب مسيحيت بود چون اصحاب كليسا دين را بدل به كلمات قصار نمودند كه توسط عده اي از بزرگان كليسا بيان شده بود. از حدود قرون 11 يا 15 ميلادي مسائل ديگري چون تفتيش عقايد به وظايف كليسا اضافه شد و همچنين باعث شد تا اروپا به جمود فكري دچار آيد و وضعيتي كه از آن با عنوان تاريك انديشي ياد مي كنند بوجود آمد. در برابر اين وضعيت انديشوران اروپايي خود را روشنفكر خواندند.
كانون جريان روشنفكري فرانسه، و شهر پاريس، در ربع اول سده هجدهم در زمانه لويي پانزدهم (1710-1774) بود. روشنفكران خويشتن را جهان وطن معرفي مي كردند و پاسدار حقوق مردم، ولي مسئله اينجا بود كه فهم آنها از انسان به قشر بورژوا محدود مي ماند. روشنفكران حتي در خود اروپا نيز چيز زيادي براي طبقات پايين دست جامعه نداشتند. ولتر، يكي از نخستين روشنفكران فرانسوي، براي اينكه به نقد نظام اجتماعي بپردازد كه انسان را به ورطه نا آگاهي و بهيميت مي كشاند، تصويري از دهقانان به دست مي دهد كه به زحمت بالاتر از چهارپايان قرار مي گرفت. از اين رو بود كه روشنفكران علي رغم داعيه هايشان مبني بر رساندن سود و فايده و دانش به گستره اجتماع، ولي به فرايندي ياري رساندند كه به واسطه آن زندگي سكولار و بورژوا مآب بدل به ويژگي اساسي جامعه واقتصاد شد. روشنفكران مبناي فرهنگي را طراحي كردند كه هيچ ربط و نسبتي با زندگي روزمره آدميان نداشت، اين فرهنگ، شامل نوعي تجمل گرايي و ويتريني بود كه تنها مصرف كنندگانش قشر بالاي جامعه و عمدتاً اشراف بودند.
اين وضعيت ادامه يافت تا به قرن بيستم رسيد. در قرن بيستم متعاقب حادثه اي كه از آن با عنوان ( قضيه دريفوس) ياد مي شود موج دوم جريان روشنفكري به راه افتاد. در سال 1894، آلفرد دريفوس، افسر يهودي ارتش فرانسه به جرم خيانت به وطن در دادگاه محاكمه شد. برخي از چهره هاي فرانسوي مثل اميل زولا، مارسل پروست، آناتول فرانس به همراه سيصد تن ديگر نامه اي را به رئيس جمهور وقت فرانسه نوشتند كه به اعلاميه روشنفكري، مشهور شده است. اين حركت باعث شد تا چند سال بعد دريفوس آزاد شود. روشنفكران اين اقدام را نخستين پيروزي خود قلمداد مي كردند. جريان روشنفكري در موج دوم خود با مسئله يهود ارتباط ويژه اي يافت. تئودور هرتزل، يكي از بنيان گذاران فكري جنبش شيطاني صهيونيسم، در روزهاي محاكمه دريفوس به عنوان روزنامه نگار در آن دادگاه حضور داشت و از اين حربه سود جست تا به مظلوم نمايي قوم يهود بپردازد و از اين مسئله الهام گرفت. از اين رو جريان روشنفكري از همان ابتدا با دفاع از يهوديت صهيونيستي عجين شده است.
جريان روشنفكري در ايران
روشنفكران ديانت را مانعي در راه پيشرفت علوم، تسخير طبيعت، زندگي مسالمت آميز جوامع، استقرار حكومت هاي عادلانه و بهره مندي از لذايذ زندگي به شمار مي آوردند. درگيري انديشمندان با دين بسيار جدي بود.متفكران و پيشگامان نهضت فكري جهان غرب به مناقشات فرقه اي و مسائل مورد اختلاف كاتوليك ها و پروتستانها نمي پرداختند، بلكه ايشان خود مسيحيت و گرامي ترين اصول اين ديانت را مورد ترديد قرار مي دادند.
در پي وقوع نهضت به اصطلاح نوزايي ديني در اروپا، موج اين تحول البته با تاخير دويست ساله، در دوران قاجار به ايران رسيد. سفرهاي سلاطين قاجار به اروپا و همچنين اعزام تعدادي از افراد جهت تحصيل به ممالك اروپايي، باعث شد تا انديشه تحول خواهي و مدرنيسم به ايران نيز وارد شود. اما از آن جا كه تولد روشنفكري در ايران نيز بر اساس تقليد از مدل اروپايي بود و نه بر حسب اقتضائات فرهنگي و ديني ايراني، ديري نپاييد كه روشنفكران اروپا رفته رفته از اولين مخالفان و معترضان فرهنگ و به طريق اولي، دين و مذهب در ايران شدند. از اين رو اين جريان به رغم داشتن داعيه خود مبني اصلاح جامعه و فرهنگ، نه تنها نتوانستند ذره اي جامعه ما را به سوي اصلاح و بهينه شدن سوق دهند بلكه با تضعيف پايگاه و جايگاه روحانيت و دين، واپسين اميد به اصلاحات نيز رو به ضعف و سستي گراييد، تا جايي كه در اوج نهضت مشروطه، شيخ فضل الله نوري كه خود از روحانيون مجد در اصلاحات بود، در تهران به دست افراطيون به دار كشيده مي شود.
اساساً خبط و خطاي بزرگ جريان روشنفكري در ايران همين جا بود كه به تقليد از غرب در صدد دين زدايي از جامعه بر آمد. در صورتي كه دين مبين اسلام صاحب شريعت بود و در جاي جاي زندگي روزمره ايرانيان نفوذ نموده بود وهمچنين هيچ گاه نه تنها سابقه جمود و تاريك انديشي كليسا در غرب را نداشته بلكه همواره خود منادي طلب علم و فضل بوده و اكثر قريب به اتفاق دانشمندان، مومن به دين اسلام بودند. گذشته از اين دين اسلام نسبتي با جمود كليسا ندارد و حتي خود انقلابي ترين نيروي اجتماعي نيز هست، مثال تاريخي آن تحريم تنباكو و حركت ضد استعماري ميرزاي شيرازي مي باشد.
روشنفكران ايراني در مشروطه آغاز به كار كردند و مي پنداشتند كه از آن جا كه غرب پيشرفته با كليسا در افتاد پس ما نيز بايد چنين كنيم. ميرزا فتحعلي آخوند زاده، مبناي مبارزه با ديانت اسلام را، بيش از هر چيزي بر عربي بودن آن نهاده، در عين مخالفت با دين اسلام؛ از ديانت زرتشتي طرفداري مي كند، نه به لحاظ معقوليت و كمالات، بلكه صرفاً بر مبناي ايراني بودنش! و اين خود روشنگر تهي بودن جريان روشنفكري ما از يك درونمايه منطقي و مبناي درست است.
روشنفكران ايراني، دين را كه تمام شئون زندگي ايرانيان مسلمان را تشكيل مي داد پس مي زدند و قصد تخريب آن را داشتند، در حالي كه در ايران هميشه دين و روحانيون وزنه اي بودند در ميان مردم و به نفع مردم و معترض به قدرت غصبي حاكمان، نه تنها به قول دكتر شريعتي، امضاي هيچ روحاني اي در پاي هيچ سند خيانت باري نبوده، بلكه روحانيون در برابر خيانت و تعدي حاكمان جور، پناه و پشتيبان مردم نيز بوده اند.
رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اي در بياني شيوا لحظه تولد جريان روشنفكري را در ايران اين گونه توصيف مي نمايند: «روشنفكري در ايران، بيمار متولد شد.مقوله روشنفكري، با خصوصياتي كه در عالم تحقق و واقعيت دارد - كه در آن فكر علمي، نگاه به آينده، فرزانگي، هوشمندي، احساس درد در مسائل اجتماعي و به خصوص آن چه مربوط به فرهنگ است، مستتر است- در كشور ما بيمار و ناسالم و معيوب متولد شد. چرا؟ چون كساني كه پيشقراولان اوليه روشنفكري تاريخ ما بودند؛ آدم هاي ناسالمند. اكنون من سه نفر از اين شخصيت ها و پيشروان روشنفكري در ايران را اسم مي برم: ميرزا ملكم خان ارمني، ميرزا فتحعلي آخوند زاده، حاج سياح محلاتي. اين كساني كه اولين نشانه ها و پيام هاي روشنفكري قرن نوزدهمي اروپا را وارد ايران كردند، به شدت نامطمئن بودند. مثلاً ميرزا ملكم خان كه داعيه روشنفكري داشت و مي خواست عليه دستگاه استبداد ناصر الدين شاهي روشنگري كند، خود دلال معامله بسيار استعماري و زيان بار ( رويتر) بود. فتحعلي آخود زاده نيز شبيه به ملكم خان عمل مي نمود. ايشان قبل از انقلاب اكتبر به قفقاز رفت و در روسيه سر سفره تزار ها نشست و با كمك تزارها و زير سايه آنها، به خيال خودش بنا كرد عليه دستگاه استبداد ايران مبارزه كردن. اين مبارزه ، مبارزه نامطمئني بود؛ اين قابل قبول نبود. اولين چيزي را هم كه اين ها هدف قرارمي دادند، به جاي اين كه بيشتر استبداد و جهات سياسي باشد، به دين و اعتقادات مردم و سنت هاي اصيل بومي مي پرداختند و به آنها حمله مي نمودند. حاج سياح، نيز نمونه اي ديگر است. او شرح حالش را در سفر اروپايي خود نوشته است. كسي كه اين كتاب را بخواند، شك نمي كند كه در اين كتاب به صورت سفارشي شده اي سعي شده با هر جايي كه پاي يك روحاني آزاده بزرگ در ميان است برخورد شود، عملاً نام او كتمان شود وماجراي او مطرح نگردد. روشنفكري در ايران اين گونه متولد شد. »
در واقع ، همان طور كه مقام معظم رهبري اشاره داشتند، جريان روشنفكري هيچ گاه در راه منافع ملي و منافع مردمان ايران زمين عمل ننموده اند، بلكه همواره با تقليد صرف از آموزه هاي غربي افسار خود را به بيگانگان داده اند و چهار نعل در راه حفظ و پيشبرد منافع غربي ها تلاش مي نمودند. در اين راه آنها نخستين سد مقاوم را دين مي يافتند و تمام هم و غم خود را صرف تخريب اين نيروي انقلابي ومقاوم در برابر استعمار واستكبار مي نمودند.
در ايران، روشنفكران طرفدار يهوديت و صهيونيسم در قالب بهائيت به وجود آمدند. يهوديت از آنجا كه مي دانست مورد اعتماد ايرانيان نيست، بلافاصله تغيير شكل داده و با رنگ و لعابي ايراني وارد گود شدند. بهائيت توسط روشنفكران يهودي مآب اداره مي شد تا به واسطه ايراني بودن بتوانند زمام امور را به دست بگيرند، اين جريان عمدتاً در لژ هاي فراماسوني فعاليت مي نمود. از زماني كه ميرزا ملكم خان نخستين لژ فراماسوني را در ايران تاسيس كرد تا زمان پهلوي دوم تعداد اين لژ ها افزايش يافت و اساساً كشور در زمان پهلوي توسط اين لژ ها اداره مي شد و اينها يكي از پايگاه هاي اصلي صهيونيسم در ايران بودند كه تفكرات اومانيستي و سكولاريستي را به خورد روشنفكران ايراني مي دادند و از طريق آنها اين تفكرات را به جامعه اسلامي تزريق مي نمودند.
سر جان ملكم، سفير بريتانيا در ايران زمان قاجار به صراحت گفته بود كه ما كساني را در كشور هاي جهان سوم تربيت مي كنيم كه از ما به منافع ما حساس تر باشند. اگر با نگاهي بي طرفانه به رويداد هاي كشور نگاه كنيم، به خوبي رد پاي اين ادعا را مشاهده مي كنيم. اين اشارات موجز خود نشانگر اين مطلب است كه، روشنفكران ايراني همواره عليه مردم و منافع ملي حركت كرده اند و در لباسي كه باشند چه طرفدار غرب، چه ملي گرا و چه چپ كارنامه سياهي دارند و به جاي اينكه دردي از مردمان جامعه درمان كنند خود همانند خوره اي بر پيكر اين جامعه افتاده و از هر طرف آن را مورد هجمه و صدمه اي قرار داده اند.
مقام معظم رهبري اشاره دارند كه اين جريان در مسائل عظيم كشور با منشي خائنانه حضور يافته اند. آنها در قضيه 28 مرداد لب از لب نگشودند و منفعلانه تنها به نظاره نشستند. حتي بعد ها در قضيه عظيمي چون پانزده خرداد نيز هيچ واكنشي از خود نشان ندادند. روشنفكران پر ادعاي آن زمان، همان هايي كه شعر مي گفتند، قصه مي نوشتند، تحليل سياسي مي كردند، همان هايي كه داعيه رهبري مردم را داشتند، همان كساني كه عقيده داشتند در هر قضيه اي از قضاياي اجتماعي، وقتي آن ها در يك روزنامه اظهار نظر مي كنند همه بايد قبول كنند، همين ها تنها سكوت اختيار كردند.
از اين رو جريان روشنفكري در ايران اساساً ورشكسته است چون هيچ گاه نتوانسته ( يا بهتر بگوييم نخواسته ) تا شرايط جامعه را درك كند چون چشم و گوش بسته شيفته غرب و دستاوردهاي آنان بوده است وبا گريز از شرايط جامعه خود و پشت سر نهادن مذهب كه شاكله هويت ايرانيان مسلمان بوده و هست، سعي داشته تا به خيال خود در ايران تحولي به وجود آورد ولي جهالت تعمدي اين جريان را به مرز ورشكستگي كشاند و عوامل عقيم شدن آن را فراهم آورد.

 



استكبارستيزي در گفتمان امام خميني(ره)

مهدي سعيدي- قسمت اول
واژه «استكبار» كه در ادبيات سياسي انقلاب اسلامي به طور مكرر به بهره برداري مي رسد از تعاليم قرآن كريم مايه مي گيرد. اين واژه كه مفهوم آن اظهار علو و برتري در زمين و بر ديگران بزرگي فروختن و خود را قاهر و مسلط دانستن است در آيات مختلف قرآني و براي نماياندن ماهيت قدرتهاي استكباري در هر عصر و زمان و معرفي خصال و صفات و روحيات و عملكردهايشان مطرح مي گردد.
«في صدور هم الا كبر: «نيست در دلهاشان مگر تكبر و احساس بزرگي» (غافر: 56) « فاستكبرتم»: «شما استكبار و گردن كشي كرديد»(جاثيه: 31) «كذبوا باياتنا و استكبروا عنها»: «آيات ما را دروغ شمردند و از روي تكبر از آنها رخ برتافتند»(اعراف: 40) از جمله آياتي است كه به صراحت واژه «استكبار» را درباره جبهه كفر و شرك و نفاق به كار برده و اين خصلت و صفت شيطاني و نفساني را در همه اعصار و به تمام دشمنان و مخالفان دين مبين حق تعميم داده است.
يكي از مشخصه هاي بارز انديشه سياسي حضرت امام خميني(ره) تلاش براي وارد كردن واژه ها و مفاهيم قرآني و اسلامي در ادبيات سياسي انقلاب اسلامي بود كه از جمله مهمترين آنها واژه استكبار است.حضرت امام(ره) از همان آغاز نهضت، نوك حمله تهاجم خود را به سوي استكبار جهاني و در راس آن آمريكاي جنايتكار نشانه رفت و نهضت اسلامي خود را مبتني بر «دكترين استكبارستيزي» بنيان نهاد. آموزه هاي قرآني يكي از مهمترين اهداف ارسال انبياء و اوصياء الهي را در طول تاريخ شمرده مي شد.
حضرت امام(ره) تنها در مقام توصيف ويژگيهاي استكبار جهاني باقي نمي ماند و با بصيرت و آگاهي و شجاعت تمام آمريكاي جنايتكار را به عنوان راس استكبار جهاني معرفي و مورد خطاب قرار مي دهد.
رهبركبير انقلاب اسلامي با فرياد برآوردن آنكه «همه بدبختي ما از آمريكاست»از خوي تجاوزطلبي و ضرورت مبارزه و عدم رابطه با استكبار چنين سخن گفت: «خيال نكنيد كه روابط ما با امريكا و روابط ما با نمي دانم شوروي و روابط ما با اينها يك چيزي است كه براي ما يك صلاحي دارد. اين مثل رابطه بره با گرگ است! رابطه بره با گرگ، رابطه صلاحمندي براي بره نيست، اينها مي خواهند از ما بدوشند، اينها نمي خواهند به ما چيزي بدهند.» 1
ايشان با صراحت تمام آمريكا را «شيطان بزرگ » ناميده و اعلام مي دارد: «آمريكا دشمن شماره يك مردم محروم و مستضعف جهان است»2 و از ملت ايران و ملل مسلمان و محروم جهان چنين خواستند: «هرچه فرياد داريد سر آمريكا بكشيد.»3 و همه مبارزان جبهه توحيد در سرتاسر جهان را اين گونه بشارت دادند: «اگر دقيقا به وظيفه مان كه مبارزه با آمريكاي جنايتكار است ادامه دهيم فرزندانمان شهد پيروزي را خواهند چشيد.»4
حضرت امام(ره) در اين مسير تلاش كرد تا با نمادسازي جبهه مبارزه با استكبار جهاني را تثبيت كرده و بسط دهد.
حمايت از اقدام انقلابي دانشجويان پيرو خط امام در تسخيرلانه جاسوسي و ياد كردن از آن به عنوان «انقلاب دوم» (انقلابي بزرگ تر از انقلاب اول) و تثبيت آن به عنوان روز مبارزه با استكبار جهاني، معرفي آخرين جمعه ماه مبارك رمضان به روز جهاني قدس، و دعوت از همه مسلمانان و آزاديخواهان جهان براي تبديل اين روز به روز مبارزه با رژيم اشغالگر قدس و صهيونيسم بين الملل و استكبارجهاني، و احياي سنت ابراهيمي و محمدي برائت از مشركين در مراسم حج و فرياد برآوردن شعار مرگ برآمريكا و اسرائيل در اين مراسم به عنوان فريضه اي محوري و كليدي كه لازمه پذيرش حج واقعي است، نمونه هايي از اين تلاش همه جانبه حضرت امام(ره) در تحقق عملي دكترين استكبارستيزي است.
الف- شاخصه هاي دكترين «استكباري ستيزي» در انديشه حضرت امام(ره)
حضرت امام(ره) در طول مبارزه و بالاخص بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و شكل گيري نظام اسلامي كه نظام استكبار جهاني بطور تمام قد در برابر نهضت اسلامي ملت ايران قرار گرفت و آن را بزرگ ترين تهديد قلمداد كرد، به تبيين ابعاد و شاخصه هاي دكترين استكبارستيزي پرداختند كه مهم ترين آن را مي توان چنين مورد مطالعه قرار داد:
1- الهي بودن
يكي ازمولفه هاي مهم مباني انديشه اي حضرت امام(ره) مساله مبارزه با استكبار، مساله ماهيت الهي مبارزه و قيام براي خداست. تاريخي ترين سند مبارزاتي حضرت امام(ره) با آيه شريفه «قل انّما اع ظكم ب واح ده أن تقوموا ل لّه مثني و فرادي » آغاز مي شود. ايشان در ابتداي پيام كه خطاب به همه مسلمانان و علما و روحانيون نوشته اند آورده اند:
«خداي تعالي در اين كلام شريف، از سرمنزل تاريك طبيعت تا منتهاي سير انسانيت را بيان كرده، و بهترين موعظه هايي است كه خداي عالم از ميانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و اين يك كلمه را پيشنهاد بشر فرموده. اين كلمه تنها راه اصلاح دو جهان است... خودخواهي و ترك قيام براي خدا ما را به اين روزگار سياه رسانده و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران درآورده.»5
اين عبارات اولين گامهاي حضرت امام(ره) در آغاز حركت بزرگ استكبارستيزي ايشان است، كه مبتني برآموزه هاي قرآني و دكترين «قيام لله» شكل گرفته است. تورق در صحيفه حضرت امام(ره) نمونه هاي فراوان ديگر از تاكيد و توجه حضرت امام(ره) به مفهوم قيام الله را آشكار مي سازد و نشان مي دهد كه قيام و مبارزه براي خدا جزو كليدواژه هاي اصلي گفتمان ايشان و روح و جوهره دكترين استكبار ستيزي مي باشد.
حضرت امام(ره) بارها در طول مبارزه با يادآوري اين نكته كه «اين نزاع و مبارزه اي كه الآن بين كفر و اسلام است، اين منازعه بين ما و آمريكا نيست، بين اسلام است و كفر» تلاش نمود تا ماهيت اسلامي و الهي استكبارستيزي را به ملت ايران گوشزد كند تا بر اثر غفلت سطح مبارزه تا كسب منافع مادي و غيرالهي تنزيل نيابد.
2- سازش ناپذيري
ايشان امكان هرگونه تلاش براي نزديكي و سازش و مصالحه با استكبار را نفي مي كند و آن را نافي عزت مسلمين مي داند. ضمن آنكه اين حركت را ثمربخش ندانسته و بر اين باور است كه استكبار از موضع خود كوتاه نخواهد آمد. اين نگاه برآمده از آموزه هاي قرآني است كه خدواند در شرح وضعيت جبهه حق و دشمنان آن بدان اشاره كرده است.
خداوند متعال مومنين را از هرگونه دوستي با دشمنان نفي مي كند و مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصاري اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لايهدي القوم الظالمين» (اي كساني كه ايمان آورده ايد، يهود و نصاري را دوستان خود مگيريد چراكه آنان دوستان يكديگرند. و هر كس از شما آنها را به دوستي گيرد، از آنان خواهد بود. آري، خدا گروه ستمگران را راه نمي نمايد.) (مائده: 51)
و در جايي ديگر يادآوري مي كنند: «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوي و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالموده و قدكفروا بماجائكم من الحق» (اي كساني كه ايمان آورده ايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستي برمگيريد [به طوري ] كه با آنها اظهار دوستي كنيد، و حال آنكه قطعاً به آن حقيقت كه براي شما آمده كافرند(ممتحنه: 1) خداوند در ادامه همين آيه آنهايي كه تلاش دارند تا پنهاني با دشمنان ارتباط برقرار كنند را به عنوان منحرف معرفي مي كند و خطاب به آنها هشدار مي دهد: «انا اعلم بما اخفيتم و ما اعلنتم و من يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل»(من به آنچه پنهان داشتيد و آنچه آشكار نموديد داناترم. و هر كس از شما چنين كند، قطعاً از راه درست منحرف گرديده است)(همان)
حضرت امام(ره) مبتني بر اين آيات و روايات متعددي كه در نفي پذيرش ولايت كفار و مستكبر آمده، آنهايي را كه بدنبال مذاكره و كنارآمدن با دشمنان خدا هستند را به عنوان خائن معرفي مي كند. ايشان با صراحت در نفي هرگونه سازش با استكبار جهاني فرياد بر مي آورد:
«كسي تصور نكند كه ما راه سازش با جهانخواران را نمي دانيم. ولي هيهات كه خادمان اسلام به ملت خود خيانت كنند!... اگر بندبند استخوانهايمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاي دار برند، اگر زنده زنده در شعله هاي آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستي مان را در جلوي ديدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه كفر و شرك را امضا نمي كنيم.»6
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - صحيفه امام، ج 10، ص 360، 4/8/1358.
2 - صحيفه امام، ج 13، ص 212، 21/6/1359.
3 - صحيفه امام، ج 11، ص 121، 4/9/1358.
4 - صحيفه امام، ج 15، ص 171، 15/6/1360.
5 - صحيفه امام، ج1، ص 21، 15/2/1323.
6 - صحيفه امام، ج 21، ص 69، 13/4/1367.

 



فتنه سبز و پروژه محرم 88 (قسمت پاياني)

راهپيمايي «برائت از منافقين»
در حالي كه كينه و نفرت ملت به اوج خود رسيده بود، بعدازظهر روز چهارشنبه نهم دي ماه، در تهران و ديگر شهرها به عنوان روز «برائت از منافقين» تعيين شد. ملت خداجو از سراسر شهر آماده حركت شدند و ميدان انقلاب تهران از ساعت ها قبل از آغاز رسمي مراسم (ساعت 15) مملو از اقشار مختلف مردم بود. در اين روز، ميليون ها عاشق اباعبدالله الحسين(ع) به خيابان ها آمدند تا ارادت خود را به امام شهيدشان نشان دهند و از دشمنان ايشان اعلام انزجار كنند.
راهپيمايي روز 9 ديماه را مي توان يكي از باشكوه ترين تجمعات در تاريخ انقلاب اسلامي دانست. اين راهپيمايي ويژگي ها و مشخصاتي داشت كه آن را نسبت به بسياري از راهپيمايي هاي تاريخي سه دهه انقلاب اسلامي برجسته مي ساخت:
1- اين راهپيمايي در اعلام انزجار از اقدام كساني صورت مي گرفت كه در پايتخت جهان تشيع، به خود اجازه داده بودند تا به ساحت مقدس اباعبدالله الحسين(ع) توهين كنند.
2- به گواه شاهدان عيني و حاضران در صحنه، اين راهيپمايي تاريخي با حضور ميليون ها عاشق اهل بيت(ع)، پرجمعيت تر از راهپيمايي هاي 22 بهمن در طول سال هاي گذشته بود و خيل جمعيت به طور پيوسته از ميدان آزادي تا ميدان امام حسين(ع) كيلومترها ادامه داشت؛ ديگر خيابان هاي مشرف به ميدان انقلاب نيز مملو از جمعيت بود.
3- برگزاري اين راهپيمايي تنها دو روز بعد از اعلام و اطلاع رساني سازمان تبليغات اسلامي بود؛ اما جمع شدن ميليون ها «مؤمن خداجوي» در اين فرصت كم، از ويژگي هاي ممتاز اين راهپيمايي مي باشد؛ چرا كه اغلب راهپيمايي هاي تاريخي از مدت ها قبل برنامه ريزي و اطلاع رساني مي شدند و شركت كنندگان مي توانستند براي حضور برنامه ريزي كنند.
4- برگزاري اين راهپيمايي در بعداز ظهر يك روز كاري، خود مانعي بود كه مي توانست موجب شود تا بخشي از جمعيت علاقه مند نتوانند در اين مراسم شركت كنند؛ در حالي كه راهپيمايي هاي مشابه، اغلب در پيش از ظهر يك روز تعطيل برگزار مي شود كه زمينه براي حضور همگاني بسيار فراهم تر است. با وجود اين، جمعيت حاضر در اين راهپيمايي بي سابقه بود.
5- عدم وجود امكانات و تداركات لازم براي برگزاري اين راهپيمايي وسيع از ديگر ويژگي هاي اين حماسه بزرگ بود. معمولاً در راهپيمايي هاي سراسري، دستگاه ها و نهادهاي ذي ربط هفته ها قبل، تمام امكانات خود را براي فراهم كردن رفاه شركت كنندگان بسيج مي كنند. تعبيه وسايل اياب و ذهاب مناسب، راه اندازي ايستگاه هاي صلواتي مراكز درماني و اورژانس و ... لازمه اين مراسمات است كه از هيچ كدام آن ها در روز چهارشنبه خبري نبود. اغلب راهپيمايي كنندگان هنگام بازگشت، كيلومترها پاي پياده را طي كردند تا بتواند به منازل خويش برگردند و در حالي كه خيابان هاي مركزي شهر مملو از جمعيت بود، وسايل نقليه عمومي متناسب با اين جمعيت پيش بيني نشده بود و بسياري از افراد در ساعات پاياني شب به خانه رسيده بودند.
در اين راهيپمايي، حتي صدا و سيما نيز آمادگي لازم را نداشت و فيلمبرداران و خبرنگاران محدود آن ها نتوانستند ابعاد و زواياي مختلف اين حماسه بزرگ را پوشش خبري - تصويري مناسب دهند و در بسياري جاها، خبرنگاران حضور نداشتند.
6- در كنار موارد فوق، آنچه بيش از همه، اين راهپيمايي تاريخي را از برنامه هاي مشابه برجسته مي ساخت، شورها و شعارهايي بود كه در آن مشاهده مي شد. در اين مراسم خودجوش، جمعيت با شور و حرارتي خاص و با دلي پر كينه از اغتشاش گران، فتنه گران و حريم شكنان حاضر شده بودند و شعارهاي تندي عليه سران فتنه سر مي دادند. اين در حالي بود كه امكانات صوتي مراسم تنها محدوده ميدان انقلاب را پوشش مي داد و جمعيت در فواصل مختلف به طور خودجوش شعارهاي متنوعي سر مي داد كه البته جهت و سوي آن يك چيز بيشتر نبود و آن اعلام انزجار از فتنه و برخورد قاطع با فتنه گران بود.
ضدانقلاب كه از حضور ميليوني ملت نگران شده بود، بلافاصله دست به كار شد و اعلام كرد كه پنج شنبه فرداي راهپيمايي در ساعت سه بعد از ظهر، سبزها در خيابان هاي تهران تجمع برگزار خواهند كرد تا به نحوي، راهپيمايي ملت را تحت الشعاع قرار دهند؛ اما اين اقدام كه توسط محسن سازگارا و محسن مخملباف هدايت مي شد نيز ناكام ماند و با ديدن خشم ملت، كسي از فتنه گران جرئت نكرد پا به خيابان بگذارد.
شروط پنج گانه موسوي براي پايان دادن به فتنه
چند روز بعد از جنايات اغتشاشگران و هتاكان در روز عاشورا، و دو روز بعد از حماسه ملت در راهپيمايي «برائت از منافقين»، رهبر فتنه سبز كه البته به بازيچه مجموعه جريان هاي مختلف ضدانقلاب تبديل شده بود، به صحنه آمد و در بيانيه اي كه مملو از دروغ و تحريف واقعيت بود، تلاش كرد تا چهره اي مظلوم از اغتشاش گران نشان دهد و آن ها را «عزاداران حسيني» لقب دهد كه به طور خودجوش! به خيابان ها آمده بودند.
موسوي در بخش پاياني بيانيه، در مقام معرفي خود به عنوان يك جامعه شناس و منجي برآمد و در ظاهر راهكارهايي حكيمانه و مشفقانه در پنج بند براي «عبور از بحران» ارائه داد! اما در واقع بايد آن را شروط سران فتنه دانست كه براي پايان دادن به فتنه پيش روي انقلاب گذاشته شده بود و به طور ضمني نظام را تهديد مي كرد كه در صورت عدم پذيرش اين شروط، فتنه ها ادامه خواهد يافت. صدور بيانيه فوق با واكنش هاي متفاوتي همراه بود، كه در سه طيف مي توان آن ها را دسته بندي كرد:
1- طيف اول، با نگاهي مثبت به بيانيه، آن را حركتي در راستاي حل مناقشات ارزيابي كردند. اغلب هواداران داخلي موسوي را مي توان در اين طيف جاي داد.
2- طيف دوم، جريان هاي افراطي ضدانقلاب بودند كه با احساس نگراني از بيانيه، تلاش كردند تا پيش شرط هاي موسوي را به عنوان حداقل مطالبات جريان فتنه سبز معرفي كنند. بخشي از اين طيف نيم نگاهي به سناريوي «عبور از موسوي» داشتند.
3- طيف سوم، اغلب چهره ها و جريان هاي اصول گرا كه معتقد بودند كه تغييري در مواضع موسوي صورت نگرفته و موارد اشاره شده در بيانيه نمي تواند راهكار حل فتنه باشد.
1- طيف اول: اولين اقدام در اين طيف، تنظيم نامه اي خطاب به رهبر معظم انقلاب از سوي «محسن رضايي» بود كه در آن از معظم له خواسته بود با صدور پيام و يا رهنمودي در يك سخنراني، حركت جديدي را براي وحدت، همدلي، برادري، گذشت و ايثار در جامعه آغاز كنند.
رضايي در اين نامه، ضمن تشكر از حماسه بزرگ ملت در نهم دي ماه، آن را سرآغازي نو براي پايان دادن به نگراني ها و حوادث بعد از انتخابات دانست و خطاب به فعالان سياسي و بزرگان انقلاب نوشت: «اينجانب به عنوان سرباز رهبري و ملت ايران ضمن تشكر از مردم و تبريك به جنابعالي، تقاضا مي كنم كه تمام فعالان سياسي و بزرگان انقلاب به پيروي از ملت ايران به صورت دسته جمعي در سپاسگزاري از حركت مردم به يك حركت نمادين دست بزنند.»
اما آنچه موجب مناقشات و واكنش هاي بعدي شد، اين فراز از نامه بود كه به بيانيه شماره 17 موسوي اشاره داشت كه چنين آمده بود:
«عقب نشيني آقاي ميرحسين موسوي از انكار دولت آقاي احمدي نژاد و پيشنهاد سازنده ايشان به اينكه مجلس و قوه قضائيه به وظايف قانوني خود در قبال پاسخگو كردن دولت عمل كنند، هر چند دير هنگام بود ولي مي تواند سر آغاز يك حركت وحدت بخش در جبهه معترضين با ديگران باشد.»
بخشي از همراهان موسوي نيز به استقبال اين بيانيه رفتند و آن را گامي براي حل بحران دانستند. «ابوالفضل فاتح»، مدير كميته رسانه و تبليغات ستاد انتخاباتي موسوي در انتخابات دوره دهم، نيز در بيانيه اي كه براي رسانه ها ارسال كرد، بيانيه 17 موسوي را يك حسن نيت بزرگ و خواسته حداقلي خواند كه براي خروج كشور از بحران صادر شده است.
حزب غيرقانوني «جبهه مشاركت» نيز با صدور بيانيه اي، حمايت خود را از راه حل هاي موسوي اعلام كرد. در ابتداي بيانيه مشاركت آمده است: «بيانيه شماره 17 مهندس ميرحسين موسوي پاسخي به اين نياز مبرم و عاجل ملت و كشور ايران است و در صورتي كه بخوبي توسط مخاطبانش دريافت و درك شود و به راه حل هاي حداقلي آن عمل شود مي تواند موجبات اميد و بهروزي را براي كشور فراهم بياورد. تحليل شفاف و هوشمندانه اي كه از واقعيت هاي موجود جامعه و كشور در اين بيانيه ارائه شده است خود نشان دهنده آن است كه راه حل هاي حداقلي نيز واقع بينانه و بر اساس نگاهي روشن ارائه شده است.»
2- طيف دوم: در اين طيف، جريان ضدانقلاب كه اين روزها تمام قد در پس شخصيت موسوي مخفي شده بود، عجولانه به ميدان آمد تا نگذارد اين تفسير از عبارات موسوي مبني بر رسميت شناختن تلويحي رئيس جمهور منتخب در ذهن هواداران سبزپوش خود جا باز كند؛ از اين رو بلافاصله با صدور بيانيه ها و تدوين مقالات و يادداشت ها به نفي اين تفسير پرداخت. براي نمونه، سازگارا و مخملباف، همكاران شبكه VOA، كه به استخدام سيا در آمده بودند، با صدور اطلاعيه اي اعلام كردند:
«1- مهندس موسوي در بيانيه اخيرش اعلام كرد كه آماده كشته شدن براي مردم ايران است. او اعلام كرد رهبر واقعي جنبش سبز مردمي هستند كه بي هيچ بيانيه اي از سوي او در روز عاشورا بپا خاستند. با اين همه براي آخرين اتمام حجت با كساني كه دل به اصلاح اين نظام بسته اند، پيشنهادات اصلاحي خود را مطرح كرد تا اگر روزي مردم نااميد از اصلاح، از تماميت اين نظام هم گذشتند، جاي هيچ اگر و امايي نماند.
2- مهندس موسوي بر پس گرفتن رأي مردم مصر است ودولت احمدي نژاد را كماكان غير مشروع مي داند. پافشاري برتغييرقانون انتخابات وبرگزاري انتخابات آزاد، قدم اول مناسبي براي حاكميت صندوق راي درمناسبات ميان مردم و حكومت است.
3- آن چه در اين اطلاعيه مطرح شده به عنوان كف مطالبات مردم است.»
اما در سطحي كلان تر بيانيه مشتركي توسط عناصر فراري و معلوم الحالي چون بازرگان، سروش، گنجي، كديور و مهاجراني در تاريخ 13/10/88 انتشار يافت كه به خوبي اهداف پشت پرده و پنهان سران داخلي و خارجي فتنه سبز را بر ملا مي كرد. نويسندگان بيانيه ضمن اشاره به بيانيه موسوي نوشتند: «بخشي از اين خواسته ها را آقاي ميرحسين موسوي در بيانيه هفدهم خود آورده است كه با توجه به تنگناهاي سياسي داخل كشور جنبه حداقلي دارد.»
بيانيه نويسان در ادامه موارد ده گانه اي را به عنوان مطالبات فتنه سبز از نظام اسلامي مطرح مي كردند كه در صدر آن، نامشروع اعلام كردن دولت منتخب ملت بود:
بندهاي مذكور همگي در مخالفت با اصول برجسته و مسلم قانون اساسي بود و از ويژگي ساختارشكنانه و براندازانه حاميان خارج نشين فتنه سبز خبر مي داد. اين بيانيه از سوي كساني نوشته شد كه اغلب آن ها ياران و همراهان كليدي جريان دوم خرداد در سال هاي پيش بودند و در مجموعه ضدانقلاب نزديك ترين گروه، شناخته مي شدند. توجه به اين نكته ضروري است كه وقتي نزديك ترين گروه ضدانقلاب به موسوي چنين خواسته هاي ساختارشكنانه و مخالف قانون اساسي را دنبال مي كنند وضع ديگر حاميان امروز موسوي در ميان سلطنت طلبان و منافقين و ... معلوم است.
3- طيف سوم: از سوي ديگر، پس از گذشت چند ساعت از انتشار بيانيه موسوي، پايگاه هاي خبري اصول گرايان، آن را تكرار سخنان و اشتباهات گذشته قبلي ارزيابي كردند. مهم ترين واكنش از سوي روزنامه كيهان بود. اين روزنامه به بيانيه موسوي واكنش تندي نشان داد و آن را بيانيه عمر سعد خواند. كيهان فقط بخش اول بيانيه را مدنظر قرار داد و نوشت: «ميرحسين موسوي پس از 5 روز سكوت نسبت به حرمت شكني بي سابقه اوباش ضدانقلاب در روز عاشوراي حسيني، بيانيه اي عمر سعدي صادر كرد و هتاكان به ساحت امام حسين عليه السلام را «مردم خداجو» خواند! عمرسعد در روز عاشورا براي تحريك اوباش عليه امام حسين(ع) گفته بود «اي لشكر خداسوار شويد و حمله كنيد كه حمله به سوي حسين، بشارت بهشت است»!حالا يكي از سران فتنه هتاكان و حرمت شكنان روز عاشورا را كه مورد انزجار ده ها ميليوني ملت ايران قرار گرفتند، مردم خداجو معرفي مي كند.»
حميد رسايي، نماينده مجلس و حامي احمدي نژاد، با تأكيد بر مواضع سابق خود، موسوي را با رجوي و بني صدر مقايسه كرد و گفت: «پيش از اين دلسوزان نظام تأكيد داشتند چهره واقعي موسوي و تقابل او با دين و نظام اسلامي و همچنين همسويي او با دشمنان قسم خورده امام و انقلاب براي عموم مردم روشن است كه بيانيه اخير وي هم اين موضوع را اثبات كرد، بنابراين ديگر براي كساني كه به امام و انقلاب علاقه دارند، جاي ترديدي باقي نمانده است كه موسوي، خاتمي، كروبي و برخي فرزندان هاشمي در خدمت اهداف دشمنان امام، انقلاب و مردم هستند كه اگر مسئولان به وظيفه خود عمل نكنند، مردم انقلابي به بند ميم وصيت نامه حضرت امام عمل خواهند كرد.»
اين جريان حتي نسبت به اقدام محسن رضايي نيز واكنش نشان داد و آن را اقدامي مشكوك در حمايت از موسوي دانست. كيهان در واكنش به اين نامه نوشت: «خوش بيني حكم مي كند كه نامه سرگشاده آقاي محسن رضايي به رهبر معظم انقلاب را ناشي از درك سياسي اندك ايشان تلقي كنيم ولي برخي از شواهد و قرائن موجود و آنچه در متن اين نامه آمده است زمينه چنداني براي خوش بيني باقي نمي گذارد.»
كيهان افزود: «بايد از آقاي رضايي پرسيد اگر آن گونه كه ادعا مي كنيد نامه سرگشاده شما قبل از بيانيه موسوي و بدون هماهنگي با تهيه كنندگان آن نوشته شده است، چرا در تمامي متن آن به بيانيه منافقانه موسوي استناد كرده ايد؟! و چنانچه - باز هم به قول خودتان- بعد از صدور بيانيه موسوي، بخش هاي مربوط به بيانيه را در نامه خود گنجانده ايد، مشخص بفرماييد كه بخش هاي مورد ادعا در كجاي نامه شما آمده است؟! جز در يك جمله كه به هنگام توصيف حضور حماسي مردم از «صحنه تظاهرات ديروز» ياد مي كنيد كه البته مي تواند نشانه تهيه نامه قبل از بيانيه موسوي باشد، ولي اين توصيف نيز نهايتاً در توجيه بيانيه مهندس موسوي به كار گرفته شده است!»
در مجموع، راهكارهاي موسوي را بايد شروطي سهم خواهانه دانست كه وي براي پايان دادن به فتنه پيش روي نظام قرار داده بود؛ شروطي كه پذيرش آن به معناي مهر تأييدي بر اقدامات غيرقانوني فتنه گران بعد از انتخابات 22 خرداد بود، در حالي كه اجراي آن شروط نيز نمي توانست ضمانتي بر پايان فتنه ها باشد.
در مورد نوشتن چنين بيانيه دوپهلويي از سوي موسوي بايد گفت كه به نظر مي رسد وي بعد از حماسه 9 دي بر سر راه دو راهي قرار گرفته بود؛ از يك سو هواداراني را در اطراف خود مي ديد كه اغلب اعتقادي به نظام اسلامي و قانون اساسي نداشته و خواستار تداوم رفتار ساختارشكنانه موسوي و اعلام نظر صريح در اين زمينه بودند كه حركت در اين مسير پايان سياه رويارويي در برابر نظام اسلامي را براي موسوي جريانش به همراه داشت و از ديگر سو حركت به سمت همگرايي و نزديك شدن به نظام اسلامي موجب جدايي حاميان ضدانقلاب موسوي از وي بود و در چنين شرايطي بود كه پروژه عبور از موسوي به سرعت كليد مي خورد.
ضمن آنكه اين اقدام انحرافي را مي توان از منظري ديگر در راستاي ايجاد جريان خبري جديدي براي تحت الشعاع قرار دادن راهپيمايي تاريخي ملت در «برائت از منافقين» و عدم پيگيري مطالبات تظاهرات كنندگان دانست كه خواستار برخورد قاطع با فتنه گران شده بودند.




 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14