(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 20 آذر 1390- شماره 20093

نشانه هاي دانشمند
شاخص هاي فقر الي الله
علت ياري نكردن ولي خدا
راهكار نجات سالك از عقبات هولناك آخرت
بررسي آثار، فوايد و زمينه هاي گريه
گريه، موهبتي الهي
نقش ذكر خدا در زندگي



نشانه هاي دانشمند

قال الحسين(ع): و من دلائل العالم، انتقاده لحديثه، و علمه بحقائق فنون النظر.
امام حسين(ع) فرمود: از نشانه هاي علم و دانش و عالم و دانشمند اين است كه گفتار و سخنان خود را خوب بسنجد و نقد و بررسي نمايد و از حقايق علوم و فنون نظري آگاه باشد. 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 75، ص 119

 



شاخص هاي فقر الي الله

در روايت نقل شده است كه از امام حسين(ع) پرسيدند، چگونه صبح كردي؟ حضرت فرمود:
صبح نمودم در حالي كه پروردگار را بالاي سر خود ناظر مي بينم، و آتش دوزخ را در پيش روي خود دارم، و مرگ مرا مي طلبد، و حساب و كتاب هاي الهي مرا احاطه كرده و فرا گرفته است. و من در گرو اعمال خود هستم، آن چه را دوست دارم، نمي توانم به دست آورم، و آن چه را دوست ندارم، نمي توانم از خود دور سازم، زيرا زمام امور و كارها در دست ديگري است.
اگر او بخواهد عذاب و عقابم مي كند و اگر نخواهد عفو مي نمايد و مي بخشايد. بنابراين آيا فقير و نيازمندي هم چون من به خداي خويش نيازمند و محتاج نيست؟ 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 75، ص 113

 



علت ياري نكردن ولي خدا

پرسش:
امام حسين(ع) در كلام مشهور خود كه مي فرمايد: «هل من ناصر ينصرني» چگونه است در آن زمان عده اي كه حضرت را مي شناختند و به حقانيت راه آن بزرگوار واقف بودند، دست از ياري برداشته و آن حضرت را تنها گذاشتند؟
پاسخ:
نكته اساسي در پاسخ به اين سوال اين است كه تا انسان خودش را از لحاظ شناخت و آگاهي و سلوكي و عمل براي همراهي با ولي خدا آماده نكرده باشد، نمي تواند پشت سر ولي خدا حركت كند و پا جاي پاي آن بزرگوار بگذارد. امام حسين(ع) از ماهها قبل از شهادت اعلام موضع كرد و همه را به حقانيت و شفافيت راه خود آگاه ساخت. اما از آنجا كه اين آمادگي در ميان ياران و مخاطبين حضرت وجود نداشت هر كدام به بهانه اي از ياري ولي خدا سرباز زدند و كنار كشيدند. نمونه بارز آن «طرماح» است كه در راه با چند نفر ديگر در چند منزلي كوفه با حضرت روبرو شدند. حضرت پرسيد: وضع كوفه چگونه است؟ او گزارش داد كه وضع كوفه خوب نيست، قلوب مردم با شما، اما شمشيرهايشان برضد شما است. ما كه از كوفه بيرون مي آمديم، در تخليه، جمعيت انبوهي براي جنگ با شما جمع شده بودند كه تاكنون لشكري به اين عظمت و وسعت نديده بودم. طرماح براي خانواده اش آذوقه مي برد، آن گاه به حضرت عرض كرد: اجازه بدهيد آذوقه ها را برسانم و برگردم. حضرت فرمود: «سعي كن زود بيايي». او رفت و زود هم برگشت، ولي وقتي به همين منزل رسيد، خبر شهادت امام حسين(ع) را شنيد. از ماهها قبل سيدالشهداء از مدينه خارج شده و اعلام موضع كرده بود و بعد از شش ماه، حالا كه حضرت در محاصره دشمن قرار گرفته، تازه او براي زن و بچه اش آذوقه مي برد. نقطه ضعف او بالاتر اين است كه حتي حضرت را نصيحت كرد (به اين خيال كه حضرت محتاج نصيحت اوست) و گفت: بياييد به يمن برويم، كوفيان وفادار نيستند. من براي شما در كوهستان هاي يمن، 20هزار شمشيرزن آماده مي كنم تا جنگ را از آنجا شروع كنيد. بنابراين اگر با تمام وجود آماده نباشيم و دنبال آذوقه زن و بچه و نام و نشان باشيم، مسلم است كه ولي خدا تنها مي ماند.
چه كساني به حضرت ياري نرساندند؟
آنهايي كه به امام حسين(ع) كمك نكردند، چند دسته بودند. يك دسته كساني بودند كه در صف دشمن، رودرروي حضرت ايستادند و تا حد ريختن خون وي، اقدام كردند. دسته ديگر كساني بودند كه نشستند و حضرت را نصيحت كردند كه به كوفه نرويد، اگر برويد كشته مي شويد و با كشته شدن شما زمين خالي از حجت مي شود. بعضي هم مثل عبيدالله حر ّ جحفي بودند كه از كوفه خارج شد تا در جريان نباشد. اما حضرت در راه با او روبه رو شد و فرمود: «عبيدالله! وضع تو به خاطر عثماني بودن، خوب نيست، اگر به ما ملحق شوي، همه گذشته ات جبران مي شود» او در جواب گفت: من از كوفه خارج شدم، تا خيالم راحت باشد، حالا دوباره خودم را گرفتار كنم. من نه با شما هستم و نه با ابن زياد، ولي اسب تندرويي دارم كه هر كه سوار بر آن شود، دشمن نمي تواند او را بگيرد، آن را به شما مي دهم كه فرار كنيد و از محاصره ابن زياد بيرون برويد، غافل از اينكه حضرت آمده تا ابن زياد را محاصره تاريخي كرده و شكست دهد. عده اي نيز مشغول طواف و تلاوت قرآن بودند و از امام حسين(ع) غافل شدند. حال آنكه وقتي ولي خدا حركت كرد، در خانه خدا بودن و قران خواندن هم حاصلي ندارد. مساله اساسي، كمبود معرفت است، يعني انسان نفهمد تنها راه نجات، راه ولي خداست. در مقابل اين افراد، حضرت ابوالفضل سرآمد همه كساني بود كه از روي بصيرت و درايت، به ولي خدا پيوست. اگر همه مقاتل را بگرديد، يك جا پيدا نمي كنيد كه مورخان نقل كرده باشند كه حضرت ابوالفضل پيشنهادي به امام داده باشد كه مثلا برويد يا نرويد، جنگ كنيد يا نكنيد، زن و بچه را با خودتان ببريد يا نبريد، معرفت و بصيرت كامل دارد كه امام حسين(ع) موعظه و پيشنهاد لازم ندارد.
عده اي هم براي ياري ولي خدا دير آمدند. چند نفر از بزرگان بلخ، وقتي نامه حضرت به دستشان رسيد، با سخنراني هاي تند، ديگران را تحريك كرده، راه افتادند، ولي وقتي رسيدند كه ديگر دير شده بود و ماجراي كربلا تمام شده بود. بنابراين آماده نبودن انسان از لحاظ فكري و معرفتي و سلوكي و رفتاري، تاخيرها، سستي ها، كم معرفتي ها و تعلقات به دنيا را موجب مي شود و طبيعي است كه در چنين شرايطي ياري ولي خدا امكان پذير نمي باشد.

 



راهكار نجات سالك از عقبات هولناك آخرت

(اي سالك عزيز) آيا نجات از عقوبات الهي و گريز از عقبات هولناك و آتش جهنم به آساني ممكن خواهد بود؟
شما خيال مي كنيد گريه هاي ائمه طاهرين(ع) و ناله هاي حضرت سجاد(ع) براي تعليم بوده و مي خواسته اند به ديگران بياموزند؟! آنان با تمام آن معنويات و مقام شامخي كه داشتند از خوف خدا مي گريستند و مي دانستند راهي كه در پيش دارند، پيمودنش چقدر مشكل و خطرناك است، از مشكلات، سختي ها، ناهمواري هاي عبور از صراط(كه يك طرف آن دنيا و طرف ديگرش آخرت مي باشد و از ميان جهنم مي گذرد) خبر داشتند، از عوالم قبر، برزخ، قيامت و عقبات هولناك آن آگاه بودند، از اين روي هيچگاه آرام نداشته همواره از عقوبات شديد آخرت به خدا پناه مي بردند. شما براي اين عقبات هولناك و عقوبات توانفرسا چه فكري كرده و چه راه نجاتي يافته ايد؟ چه وقت مي خواهيد در مقام اصلاح و تهذيب خود برآييد؟ 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- جهاد اكبر، امام خميني(ره)، ص 83

 



بررسي آثار، فوايد و زمينه هاي گريه
گريه، موهبتي الهي

عليرضا شعاعي
گريه، شناخته ترين واكنش انسان به محيط است. آشناترين مصداق آن، گريه آغازين كودك است كه برخي آن را نشانه هايي بر زندگي و حيات كودك مي شمارند و آهنگ آن را بسيار خوش مي دارند.
اما گريستن در انسان حالتي استثنايي و منحصربه فرد است؛ زيرا كمتر ديده و يا شنيده شده كه جانوري ديگر گريسته باشد؛ هر چند كه نشانه هايي از گريستن در فيل ها و يا جانوران ديگر ديده شده؛ اما با اين همه به سبب اشكال گوناگون گريه در انسان و زمينه هاي آن مي توان گفت كه اين حالت در ميان جانداران يك استثناست.
براساس آموزه هاي قرآني، خداوند منشأ گرياندن و خنداندن انسان است و اين حالت در انسان مي تواند داراي زمينه ها و آثار متفاوت و نشانه اي از امور چندي باشد. نويسنده در اين نوشتار سعي كرده تحليل قرآن را درباره اين حالت انساني ارائه دهد.
چرايي و چگونگي گريستن
گريه در انسان كه همواره با اشك ريختن از ديدگان همراه است، نشانه اي از حالت روحي و رواني بشر مي باشد. گريه بيشتر يك واكنش طبيعي انسان به محيط است و نمي توان آن را به يك كنش انساني تعبير كرد. از اين رو، عوامل و زمينه هاي چندي در ايجاد آن نقش دارد.
روان شناسان به دليل آثار گريه بر روان و بلكه حتي شخصيت انساني، به ابعاد مختلف آن توجه كرده و در جست وجوي چرايي و چگونگي گريه برآمده اند؛ زيرا چرايي و چگونگي گريستن همواره يكي از رازهاي پيچيده زندگي انسان بوده است. به نظر روان شناسان، گريه در زندگي و رشد افراد، عملكردهاي متفاوتي دارد و در همراهي با موقعيت هاي گوناگون اجتماعي و شرايط احساسي متغير و گاه متضاد به چشم مي خورد. كمتر پيش مي آيد كه كسي ازروي افسردگي و اندوه بخندد؛ اما گريستن در هنگام شادي و خوشحالي غيرمعمول نيست؛ از اين رو، ما با تعبيرات گوناگوني مانند اشك شادي، اشك شوق، اشك ماتم و اشك اندوه آشنائيم.
دكتر غلامحسين معتمدي روان شناس ايراني در مقاله روان شناسي گريه، درباره گريه كودكان مي نويسد: گريه نوزاد نوعي بيان و ابزار نيازهاي اوست كه در پاسخ به شرايط تشويق آفرين فيزيكي و احساسي روي مي دهد. نوزادان در سه ماه اول زندگي بيشتر مي گريند. در حقيقت گريه نوزاد موجب تحكيم پيوند او با حامي و نگهدارنده اي مي شود كه منبع تامين تغذيه و نيازهاي فيزيولوژيك و منشاء ارائه حمايت ها و مراقبت هاي لازم براي رشد نوزاد است. لذا گريستن در دوران نوزادي يك استراتژي انطباقي است و بخشي از نبرد انسان براي بقاء محسوب مي شود.
وقوع گريستن در طول رشد انسان از نوزادي تا بلوغ منعكس كننده بسياري از حالت هاي احساسي اوست. فرد به دلايل مختلفي مانند اندوه، مصيبت، خشم، درد، شادي و لذت مي گريد. از لحاظ پزشكي، گريستن نشانه اي از رنج جسماني و استرس محسوب مي شود و به عبارت ديگر علامتي از تشويش فيزيولوژيك و فشار روحي است. گفتيم كه گريه نوزاد در خدمت تامين نيازهاي اوست اما گريستن پس از نوزادي نيز ادامه مي يابد و تا لحظه مرگ، آدمي را همراهي مي كند، پس بايد اهداف ديگري را نيز برآورده سازد و فوايدي هم داشته باشد و الا از لحاظ تكاملي ادامه آن توجيه پذير نبود.
وي درباره سطوح متفاوت گريه مي نويسد: گريستن در سه سطح متفاوت روي مي دهد. در سطح اول شرايط فيزيولوژيك موجب گريه مي شود. مانند گريه نوزاد يا وارد آمدن صدمات فيزيكي به بزرگسالان. اين سطح، از دوران نوزادي آغاز مي شود و در تمام طول عمر باقي مي ماند. همان طور كه كودكي به خاطر زمين خوردن گريه مي كند، فردي بالغ ممكن است به علت درد ناشي از جراحتي جسماني بگريد.
در سطح دوم، خلقيات، احساسات و حالات عاطفي پا به ميدان مي گذارند. البته نوزاد هم گاه از روي خشم مي گريد، ولي با گذشت زمان، طبيعت آنچه موجب گريستن در بالغين مي شود ظرافت و پيچيدگي مي يابد و احساسات ديگر نيز اضافه مي شوند. مثلا نوجواني كه به غرورش برمي خورد و مناعت طبع او زير سؤال مي رود بر اثر ناكامي ناشي از تحقير گريه مي كند.
در سطح سوم احساسات ژرفتر و متعالي تر در كارند. مانند گريستني كه در هنگام نيايش يا درك عميق يك پديده يا حالات عرفاني روي مي دهد. در متون مربوطه از گريه زيباشناختي ياد مي شود كه به تاثير ناشي از درك آثار هنري والا نسبت داده مي شود. البته همه افراد به اين سطح نمي رسند؛ زيرا نيل به اين مرتبه مستلزم كسب آگاهي ژرف تر از خويشتن و جهان و روابط ميان آنهاست.
گريستن، مجموعه اي از نمايه هاي رفتاري مانند اشك ريختن، هق هق كردن و آه كشيدن است كه توسط برخي مولفه هاي فيزيولوژيك و جسماني همراهي مي شود. گريه نيز مانند خنده به گونه انسان تعلق دارد. البته تحريك چشم در حيوانات نيز مانند انسان موجب ترشح اشك مي شود، ولي گريستني كه ناشي از تاثر احساسي باشد منحصر به انسان است و در ساير گونه هاي جانوري ديده نمي شود.
دكتر معتمدي درباره عوامل موثر در گريستن آدمي مي نويسد: عوامل مختلف ديگري مانند فرهنگ، جنس، سن، اجتماعي شدن و سنخ شخصيتي در چرايي و چگونگي ابراز گريستن موثرند. آستانه گريستن در افراد متفاوت است. برخي زود، اشكشان درمي آيد و بعضي دير و اين بستگي به عوامل فيزيكي (خستگي، قاعدگي، حاملگي) و رواني (ناكامي، خشم، اندوه) و شخصيتي دارد. برخي مؤلفه هاي شخصيتي مانند حساسيت، انفعال، وابستگي و اعتماد به نفس پائين با افزايش گريستن همراهند. در كودكي تكرر گريه زياد است و با افزايش عمر كاهش مي يابد اما در دوران سالمندي مهار آن دشوار مي شود.
به نظر وي، گريه امري طبيعي و انطباقي است كه در واكنش به تاثر و ناراحتي يا خاطره آن به وجود مي آيد. از آنجا كه گريه بلافاصله پس از تولد و زايمان روي مي دهد، لذا به خودي خود يك رفتار يادگيري شده نيست، ولي روند اجتماعي شدن، زمينه فرهنگي، روابط و آسيب زايي ها در تغيير و تعديل آن موثرند و چگونگي ابراز آن را شكل مي دهند.
گريه، واكنشي طبيعي در برابر مصائب و گاه زيبايي ها و عظمت هستي است و كنترل و مهار آن توصيه نمي شود. تعداد كمي از افراد به دلايل غلط مي گريند يا واكنش آنها بيش از حد است. در حقيقت، گريستن اكثر مردم به جاست و تأثير مثبت دارد و منجر به احساس بهتري مي شود.
گريستن در هنگام از دست دادن يك عزيز و در طول واكنش ماتم، عاملي ضروري در تسكين و انطباق بازمانده با فقدان محسوب مي شود و عدم گريستن در هنگام عزاداري بعدها سبب بروز انواع بيماري هاي جسمي و اختلالات رواني خواهد شد. به قول شكسپير گريستن، از ژرفاي ماتم مي كاهد. بنابراين، افرادي كه قادر به گريستن هستند از سلامت جسمي و رواني بهتري برخوردار خواهند بود و خودداري از گريستن توصيه نمي شود. كساني كه نمي توانند بگريند بايد در جست وجوي دلايل ناخودآگاهي برآيندكه آنان را از گريستن باز مي دارد و به سركوب احساسات و عواطف مي انجامد و به درمان نياز دارند.
خداوند در آياتي از جمله 55 تا 60 سوره نجم به خودداري مشركان از گريه كردن نسبت به قيامت و اخبار آن اشاره و ايشان را توبيخ و سرزنش مي كند؛ زيرا اجتناب از گريه هنگام شنيدن مشكلات و بلايايي كه در قيامت بر منكران و مشركان وارد مي شود، بيانگر داشتن روحيه استكباري است؛ چرا كه انسان متكبر و مستكبر، چنان گرفتار سنگدلي مي شود كه اخبار وقايع دردناك و تلخ بر او تاثيري نمي گذارد.
خداوند در آيات 82 و 83 سوره مائده همين سنگدلي برخاسته از روحيه تكبر و استكبار را از يهوديان گزارش مي كند و عدم تاثر آنان از آيات الهي را بيانگر روحيه تكبري و استكباري آنان برمي شمارد؛ اين در حالي است كه انسان هاي داراي فطرت سالم به طور طبيعي پس از شنيدن اخبار هولناك و وحشتناك قيامت متاثر شده و دل هايشان به درد مي آيد و اشك از ديدگانشان روان مي شود.
انواع گريه از نظر قرآن
با نگاهي به آيات قرآني و گزارش هاي آن مي توان انواع نه گانه گريه را شناسايي كرد كه شامل گريه درد و غم، ترحم، تاسف، حزن، حسرت، خوف، ندامت، فراق، شوق و شادي، فريب، مكر، نفاق و دروغ مي شود.
يكي از انواع گريه ها، گريه حزن است كه در آياتي از جمله آيه 92 سوره توبه و 84 سوره يوسف به آن اشاره شده است. حزن را به نگراني قطعي تفسير كرده اند. به اين معنا كه انسان يا احتمال خطر و نگراني در آينده مي دهد كه از آن به خوف و ترس ياد مي شود، اما نسبت به خطر و تهديدي كه شخص گرفتار آن است به حزب و اندوه تعبير مي شود. انسان هنگامي كه چيزي را از دست دهد كه محبوب اوست، اندوهگين مي شود؛ زيرا خطر و زياني را متحمل شده است. بر همين اساس گفته مي شود كه حزب نسبت به گذشته و خوف نسبت به آينده است؛ زيرا خطر و زياني كه در گذشته بود، تحقق و قطعيت يافته و آثار آن به شكل اندوه و حزن باقي است، اما خطر و زيان نسبت به آينده هنوز قطعيت و تحقق نيافته است و احتمال آن مي رود كه حتي تحقق نيابد ولي همين احتمال تحقق، شخص را هراسان مي سازد. (نگاه كنيد: الميزان، علامه طباطبايي ذيل آيات فوق)
خداوند در آيه 92 سوره توبه به مومناني اشاره مي كند كه ناتوان از حضور و مجاهدت در كنار پيامبر(ص) در غزوه تبوك بودند و همين مسئله موجب شده تا اندوه و حزني بر دل هايشان جاي گيرد و سرشك از ديدگانشان روان گردد. ترس قطعي از عدم حضور در كنار پيامبر(ص) و بهره مندي از مجاهدت و شهادت، دل هاي اين دسته از مومنان فقير و ناتوان را به درد آورده و اشك را بر گونه هايشان روان ساخته است.
گريه حسرت، از ديگر انواع گريه است. حسرت به معناي دريغ، افسوس، تأسف و غصه خوردن از چيزي است كه از دست رفته (معجم مقاييس اللغه، ج 2، ص 62، «حسر») و پشيماني از آن است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 235، «حسر»)
برخي با توجه به مفاد آيه 92 سوره توبه، گريه مومنان تهيدست را به سبب ناتواني از شركت در جهاد و محروميت از فيض آن را به معناي گريه حسرت گرفته اند؛ زيرا اين افراد افسوس و تأسف مي خوردند كه نمي توانند در اين مجاهدت شركت نمايند و در كنار پيامبر(ص) به فيض مجاهدت يا شهادت نايل شوند.
گريه خوف، گريه ترس از احتمال خطري است كه گريبان آدمي را در آينده مي گيرد. انسان مومن، به سبب همين احتمال به تضرع و ابتهال مي پردازد؛ البته گاه عظمت وجودي خداوند است كه مومن را در برمي گيرد و همين علم و آگاهي از عظمت الهي است كه خشيت را در وي پديد مي آورد و ديدگانش را تر مي سازد. بنابراين، مي توان گريه را با خاستگاه هاي چندي چون خوف و خشيت شناسايي كرد.
خداوند در آياتي از جمله 81 و 82 سوره توبه و 57 و 60 سوره نجم به قيامت و آتش سوزان آن اشاره مي كند و اين آگاهي از وضعيت خطرناك آينده را براي همگان، سزاوار گريستن مي شمارد. به اين معنا كه آدمي هرگاه از احتمال افتادن در چنين شقاوت و بدبختي ابدي آگاه شود مي بايست هراسان و ترسان شود و از ترس و خوف بگريد.
گريه فريب، گريه اي است كه بسيار با آن آشناييم، زيرا خود در كودكي اين كار را كرده ايم و يا با كساني كه به فريب مي گريند تا دل ديگران را به دست آورند، آشنا هستيم. خداوند در آيات 16 تا 18 سوره يوسف به گريه دروغين و فريب كارانه برادران يوسف(ع) در نزد پدر اشاره مي كند تا خود را از دام اتهام برهانند.
گريه فراق شايد از معروف ترين و آشناترين آنها باشد. هر انساني از فراق كساني كه محبوب وي هستند به درد مي آيد و مي گريد. جدايي از محبوب و از فرزند و همسر سخت و دشوار است و همين خود عاملي براي گريستن است. خداوند در آيات 16 و 17 و 84 سوره يوسف به گريه فراق حضرت يعقوب(ع) اشاره مي كند.
برخي گريه ها براي اين است كه شخص اعتبار خويش را افزايش دهد يا به دست آورد؛ زيرا متهم به امري شده است كه با گريه مي تواند از آن برهد. خداوند گريه برادران يوسف(ع) را به عنوان گريه اعتباريابي و فريب دهي مي شمارد. چنين گريه هايي فاقد ارزش و اعتبار واقعي بوده و نبايد در اثبات صدق و راستي و يا حقانيت ادعا بدان توجهي كرد. (يوسف، آيات 16 و 17)
زمينه هاي گريه
تفاوت گريه ها به سبب زمينه هاي ايجادي آنها نيز مي باشد؛ زيرا زمينه هاي متفاوتي براي گريستن وجود دارد. به عنوان نمونه شناخت يا ايمان افراد به موضوعي، عاملي مهم در گريستن است. خداوند در آيات 57 و 60 سوره نجم به زمينه ايمان و باورهاي افراد به قيامت و اخبار مربوط به آن اشاره كرده و مي فرمايد كه اين شناخت، ايمان و آگاهي موجب مي شود تا شخص به جاي خنده از وحشت آينده بگريد. اين درحالي است كه منكران و كافران به قيامت، در غفلت از آينده وحشتناك خود هستند و سرگرم دنيا شده و همين سرگرمي، آنان را به خنده هاي بيهوده مي كشاند و از آينده هراسان نمي شوند تا به سبب هراس از آينده بگريند.
خداوند در همين آيات گريه از ترس قيامت هنگام شنيدن آيات قرآن را مورد تشويق قرار مي دهد و ترك آن را سرزنش مي كند؛ زيرا از نظر قرآن، انسان مي بايست نسبت به آينده خود هراسان باشد و زندگي اش را به بطالت و بيهودگي نگذراند. كساني كه نسبت به آينده بي خيال هستند، سرگرم دنيا مي شوند و خود را به بازيچه دنيا شاد و مشغول مي سازند و اين گونه است كه كاري براي آينده خود انجام نمي دهند.
اينكه خداوند در آيه 83 سوره مائده و 58 سوره مريم، تلاوت آيات قرآن را زمينه ساز گريه و روان شدن اشك بر ديدگان مي داند، از آن روست كه شخص با تلاوت اين آيات و آگاهي به وضعيت كنوني و آينده خود و باور به اين حقايق قيامتي، در خوف و رجا به سر مي برد و اشك از ديدگانش جاري مي شود.
در حقيقت توجه آدمي به حقيقت قيامت و احتمال ورود به دوزخ و آتش سوزان آن است كه زمينه ساز گريه هاي طولاني در دنيا مي شود. (توبه، آيات 81 و 82)
خداوند در آيات 106 و 107 و 109 سوره اسراء علم به حقايق را زمينه ساز گريه اهل علم برمي شمارد و در آيه 83 سوره مائده بر آن تأكيد مي كند.
از ديگر زمينه هاي گريه مي توان به تواضع و فروتني آدمي در برابر خداوند اشاره كرد. انسان هاي فروتن كه تكبر و استكباري ندارند، هنگام شنيدن آيات قرآن و آگاهي از حقايق وحياني، بي اختيار به گريه مي افتند و اشك از ديدگانشان روان مي شود.
برخورداري از نعمت هاي ويژه الهي و توجه خاص خداوند، زمينه ساز گريه همراه با سجود افراد مي شود. (مريم، آيه 58) اينكه شخص ببيند كه مورد توجه خاص فردي بزرگ و يا خداوند قرار گرفته است، بسيار متأثر مي شود و اين تأثر را به صورت اشك و سجده به نمايش مي گذارد.
محروميت از امري كه فرد دوست دارد و بدان علاقه مند است چون علاقه به جهاد و شهادت در ميان مؤمنان و رزمندگان خود عاملي براي روان شدن اشك از ديدگان و شكستن دل و قلب مي باشد كه در آيه 92 سوره توبه به آن اشاره شده است.
از دست دادن هر نعمت يا شخص، مي تواند عامل و زمينه ساز اشك و گريستن شود. از جمله مرگ برادر يا از دست دادن آن (يوسف، آيات 16 و 17) و يا از دست دادن نعمتي بزرگ و مهم و ارزشي اين گونه موجب رقت قلب و شكستن آن و گريستن مي شود.
گريه امري پسنديده و مطلوب
از نظر قرآن گريه نه تنها امري پسنديده، بلكه مطلوب است. از اين رو خداوند مشركان و كافران را براي ترك گريه و متأثر شدن از آيات الهي و حقايق قيامتي سرزنش مي كند و مؤمنان را به تضرع و ابتهال و گريستن به ويژه در شبانگاهان و راز و نيايش ها با پروردگار تشويق و ترغيب مي نمايد.
گريه به شوق خداوندي و ترس از عذاب و قيامت، از نشانه هاي ايمان است. خداوند در آيه 58 سوره مريم، گريه در حال سجود را امري جايز و مطلوب برمي شمارد و گريه پيامبران همراه با تواضع و فروتني در برابر خداوند هنگام شنيدن آيات الهي را در اين آيه گزارش كرده و نه تنها آن را منافي با جايگاه پيامبري نمي داند، بلكه از ويژگي هاي خشيت و ايمان قوي پيامبران بر مي شمارد.
خداوند در آياتي از گريه حضرت عيسي(ع) در پيشگاه خداوندي هنگام تلاوت آيات (مريم، آيات 34 و 58)، گريه حضرت موسي(ع) در همان هنگام (همان) و گريه حضرت زكريا (مريم، آيات 2 و 58)، حضرت اسحاق (مريم، آيات 49 و 58)، حضرت اسماعيل (مريم، آيات 54 و 58)، حضرت ادريس (مريم، آيات 56 و 58)، حضرت ابراهيم (مريم، آيات 41 و 58)، حضرت هارون (مريم، آيات 53 و 58)، حضرت يحيي (مريم، آيات 7 و 58)، حضرت يعقوب (مريم، آيات 49 و 85) در هنگام تلاوت آيات الهي براي ايشان خبر مي دهد كه نه تنها بيانگر نه تنها عدم منافات با برگزيدگي و نبوت ايشان از سوي خداوند، بلكه سازگار با مقام خشيت ايشان است.
از نظر خداوند گريه عالمان و اهل دانش و معرفت هنگام تلاوت قرآن بر آنان (اسراء، آيات 106 تا 109) و همچنين كشيشان مسيحي حق طلب هنگام تلاوت قرآن بر آنان (مائده، آيات 82 و 83) به عنوان يك فضيلت مطرح است. بنابراين، گريه با خاستگاه و زمينه هائي از اين دست نه تنها امري پسنديده بلكه مطلوب بوده و بدان تشويق و ترغيب شده است؛ زيرا كساني كه با شنيدن آيات قرآني به گريه مي افتند خود را در مقام انابه و تضرع مي يابند و ادراك و فهم حقايق هستي، ايشان را دگرگون مي كند. (همان آيات)
از نظر قرآن، گريه براي انسان ها جايز بلكه خداوند خود منشا گريه در انسان هاست. (مائده، آيه 83 و نجم، آيات 42 و 43) خداوند در آيه 84 سوره يوسف، گريستن در فقدان عزيزان را جايز مي شمارد؛ چنان كه عمل حضرت يعقوب(ع) خود شاهدي بر اين حكم جواز مي باشد. همچنين گريستن در هنگام تلاوت يا شنيدن آيات قرآني و نيز گريه در هنگام سجده مجاز دانسته شده است.(مريم، آيه 58)
آثار گريه
براي گريه آثار و كاركردهاي چندي است. از جمله اين كاركردها گريه براي جلب اعتماد و توجه دادن ديگران به خويشتن است. كودكان، بيشترين كساني هستند كه از اين حربه سود مي برند. خداوند در داستان حضرت يوسف(ع) گزارش مي كند كه برادران يوسف(ع) از اين حربه براي جلب اعتماد حضرت يعقوب(ع) بهره جستند تا ادعاي دروغين خود را به اثبات برسانند.
از آثار گريه زيادي كه هرماه با حزن شديد باشد، سفيد شدن چشم (يوسف، آيه 84) و كوري آن است (همان و نيز مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 394)
گريه از خوف و خشيت، عامل در پاكي و صفاي باطن انسان ها مي شود؛ از اين رو ابتها ل و تضرع و انابه در اسلام مجاز و حتي در برخي از موارد تشويق شده است. كساني كه از خشيت خداوندي گريان مي شوند، زمينه رشد در ايشان فراهم تر مي گردد و اتصال به مبدا لايزال الهي در آنها تقويت مي شود.
از آن جايي كه متكبران و مستكبران (مائده، آيه82 و 83)، منكران قرآن (نجم، آيات59و 60) و منكران قيامت و اخبار مربوط به آن (نجم، آيات57 تا 60) و دشمنان ايمان و اسلام (مائده، آيات 82 و 83) و خودباختگان سرمست از باده غرور (نجم، آيات57تا 61) از گريه پرهيز مي كنند مي توان گفت كه گريه بيانگر فروتني و تواضع و نيز ايمان و باور به حقايق هستي است. بنابراين مي توان كاركرد آن را در تقويت ايمان و باورها نيز مشاهده كرد.
گريه از منظر روايات
در روايات اسلامي نيز براي گريه و اشك ارزش خاصي بيان شده و روايات بسياري درباره گريستن و ثواب و پاداش آن وارد شده است.
امام صادق(ع) فرمود: «من دمعت عيناه فينا دمعه لدم سفك منا، او حق لنا نقصناه او عرض انتهك لنا او لاحد من شيعتنا بوأه الله تعالي بها في الجنه حقباً؛ كسي كه قطره اشكي درباره ما بريزد، بخاطر خوني كه از ما ريخته شده و يا حقي كه از ما غصب شده است و يا آبرويي كه از ما هتك شده است و... خداوند در قبال اين اشك ساليان دراز او را در بهشت جاي مي دهد. (الامالي شيخ مفيد، مؤسسه انتشارات اسلامي جامعه مدرسين، ص175، روايت5)
امام صادق(ع) مي فرمايد: «نزديك ترين حالت بنده نسبت به پروردگار عزوجل، حالتي است كه او در سجده با گريه است. (اصول كافي، ج2، كتاب الدعاء، باب البكاء.)
امام باقر(ع) مي فرمايد: هيچ قطره اي نيست كه نزد خداي عزوجل محبوب تر باشد از قطره اشك در ظلمت شب كه از خوف خدا باشد و غير از جانب او منظوري نباشد. (همان)
در دعاي ماثور آمده است: واعوذ بك من قلب لايخشع و من عين لاتدمع؛ پناه مي برم به تو از قلبي كه خاشع و چشمي كه اشك بار نباشد. (مفاتيح الجنان، دعاي بعد از زيارت اميرالمؤمنين.)
و در دعاي ابوحمزه ثمالي نيز آمده است: واعني بالبكاء علي نفسي؛ و مرا به گريه به حال خود ياري كن.
امام صادق(ع) مي فرمايد: اگر اشك چشمي نداشتي براي گريستن، حالت تباكي و حزن و اندوه داشته باش. (مرآه العقول، ج21، ص65).

 



نقش ذكر خدا در زندگي

مجيد تقوايي
ذكر و ياد خداوند نقش اساسي در زندگي بشر ايفا مي كند. كسي كه به ذكر قولي و عملي مشغول است، هرگز از خداوند غافل نيست. لذا خداوند همواره در محضر اوست و او خود را در محضر خداوند مي يابد. پس به سبب حضور هميشگي در محضر خداوند نه تنها از شر و بدي در امان است، بلكه همه كمالات براي او فراهم مي آيد؛ زيرا در محضر خداوند بودن، جز كمال يابي نيست؛ چرا كه انساني كه در محضر خداوند است در مقام قرب الهي قرار گرفته است و تقرب و قرب در فرهنگ قرآني زماني تحقق مي يابد كه انسان، صفات الهي را در خود مي يابد و خود را مظهر خداوندي مي بيند.
بنابراين، ذكر خداوند به معناي تقرب و متاله شدن است. كسي كه متاله است، از سوي خداوند ماذون به خلافت الهي است. پس نه تنها هر شر و بدي را از خود دور و خير و خوبي را نصيب و بهره خود مي كند، بلكه در مقام مظهر ربوبيت الهي، از ديگران نيز مي تواند بلائي را دور و خير و نيكي را نزديك كند و آنان را از خير خود بهره مند سازد.
البلاء للولاء
آنچه از مصيبت و بلا به ظاهر به متاله مي رسد، در حقيقت خير است كه با ظاهر مصيبت و بلا به چشم مي آيد؛ از اين رو انسان كامل و متاله (خدايي) شده، از بلا نمي گريزد و از آن حزن به دل راه نمي دهد و خوفي از آن در دل ندارد. اين كه گفته شده البلاء للولاء يكي از معاني آن اين است كه بلا براي اهل ولايت همانند نمك زندگي عمل مي كند و طعام و غذاي جان اهل ولايت را مزه و طعم الهي مي بخشد و او را براي دريافت مقامات برتر و صفات كامل تر آماده مي سازد. بلا براي او در حقيقت همانند ابزاري براي سعه صدر و انشراح قلب عمل مي كند. ذكر الهي كاركردهاي بسياري در زندگي انسان دارد. از جمله اين كه موجب آرامش و اطمينان قلب و آرامش روحي و رواني انسان مي شود. (رعد، آيه 28) بنابراين، هرگز حزن و اندوهي از گذشته و حذف و ترسي از آينده ندارد و در يك آرامش و اطمينان شگفتي به سر مي برد.
همچنين، كساني كه اهل ذكر هستند، خداوند نيز به ياد ايشان است. (بقره، آيه 152) اين ياد خداوند به معناي آن است كه هرگز چيزي جز خداوند در دل هاي ايشان جا نمي گيرد، پس چيزي به معناي خوف و حزن ندارند و هرگز احساس تنهايي نمي كنند و همواره در محضر خداوند هستند و خداوند ايشان را در محضر خود مي پذيرد و از آنان محافظت مي كند.
بصيرت اهل ذكر
از نظر قرآن اهل ذكر اهل بصيرت هستند. البته اهل تقوا نيز به سبب همين تقواپيشگي خودشان حتي اگر به هر دليلي چون غفلتي در دام فتنه ها و وسوسه ها و فريب هاي شيطان گرفتار شوند و ابليس دمي كوتاه آنها را مس كند، به سبب همين تقواپيشگي، خداوند آنها را به تذكر مي كشاند واهل تقوا به سبب تذكر الهي، از دام فتنه ها و فريب ها مي رهند و حقيقت را چنان كه هست مشاهده مي كنند. (اعراف، آيه 201)
به سخن ديگر، اهل تقوا به عنايت الهي از غفلت بيرون مي آيند و تذكر الهي در جانشان نفوذ مي كند و به سبب ذكرالله اهل بصيرت مي شوند و هرگز در دام فريب و وسوسه و فتنه گرفتار نمي آيند، زيرا حقيقت همواره مشهود آنان است و چيزي جز حقيقت را نمي بينند، چرا كه پرده ها از پيش چشمانشان فرو افتاده است.
اهل ذكر همواره در امنيت كامل از ابليس و وسوسه هاي او هستند؛ هر چند كه ديگران حتي اهل تقوا اين گونه نيستند؛ چرا كه اهل تقوا ممكن است كه دچار غفلت شوند و ابليس ايشان را مس كند، ولي اهل ذكر همواره در مقام شهود قرار دارند و در محضر الهي و از عين الهي به مسايل مي نگرند و خداوند چشم و گوش و دست ايشان است؛ چنان كه در مرحله اي آنان عين الله و يدالله و سمع الله بودند. پس خداوند براي اهل ذكر، چشم و گوش و دست است: عبدي يتقرب الي بالنوافل حتي أحبه، فاذا أحببته كنت بصره الذي يبصر به و سمعه الذي يسمع به ويده التي يبطش بها. (حديث قدسي) در اين صورت هرگز چيزي بر او پنهان يا بيرون از قدرت و دسترسي او نخواهد بود.
اينان در حقيقت همان اولياي الهي هستند كه در مقام متاله و ربوبيت ظهور و تجلي يافته اند. در حديث ديگر در وصف ايشان آمده است: «الا ان لله شراباً لأوليائه، اذا شربوا سكروا، و اذا سكروا طربوا، و اذا طربوا طابوا، و اذا طابوا ذابوا، و اذا ذابوا خلصوا، و اذا خلصوا طلبوا، و اذا طلبوا وجدوا، و اذا وجدوا و صلوا، واذا وصلوا اتصلوا، و اذا اتصلوا لافرق بينهم و بين حبيبهم؛ لافرق بينك و بينهم الا أنهم عبادك، فتقها و رتقها بيدك».
بنابراين، ايشان در مقام مظهريت به فتق و رتق امور مي پردازند و همان خلفاي الهي و ربانيون هستند. خداوند از بندگان خويش مي خواهد تا به اين مقام برسند. لذا فرمان مي دهد: كونوا ربانيين، رباني باشيد. (آل عمران، آيه 79)
نقش ذكر الله در زندگي
در روايات نيز به نقش ذكر الهي در زندگي اشاره شده است. از جمله اينكه ذكر الهي موجب زنده شدن دل ها مي شود. از اميرمومنان علي(ع) روايت است كه فرمود: «في الذكر حياه القلوب» (تصنيف غررالحكم و در رالكلم ص 189)
ذكر الهي موجب مي شود تا ذاكر نام پاكي در ميان مردم داشته باشد و همگي به پاكي از او ياد كنند: من اشتغل بذكر الله طيب الله ذكره، (تصنيف غررالحكم و در رالكلم ص188)، يكي از بهترين حالت هاي انسان اين است كه ديگران از او به خوبي ياد كنند، از مهمترين آثار ذكر خدا اين است كه خداوند كاري مي كند كه ديگران به خوبي اين فرد را ياد كنند و نام او را به پاكي ببرند.
در روايت نقل شده كه ذاكر خداوند هرگز به آتش صاعقه هلاك نمي شود: امام صادق(ع) مي فرمايد: «الصاعقه نصيب المومن و الكافر و لاتصيب ذاكراً»، (بحار ج 65 ص 376)، صاعقه نصيب مومن و كافر مي شود، اما به ذاكر خدا اصابت نمي كند.
آنچه گفته شد تنها گوشه اي از نقش و آثار ذكر الهي در زندگي بشر است. باشد كه با ذكر الهي همواره هدف از زندگي يعني خدايي و رباني شدن را در نظر داشته باشيم و بدان سمت و سو حركت كنيم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14