(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 28 آذر 1390- شماره 20100

تاملي در وجوه دراماتيك واقعه عاشورا و بازنمايي تصويري آن در هنر سينما
حواشي سايه بر آفتاب
«نگاهي به فيلم شورش در سياتل » battle in seatle
نمايش خشونت
سرمشق!



تاملي در وجوه دراماتيك واقعه عاشورا و بازنمايي تصويري آن در هنر سينما
حواشي سايه بر آفتاب

محمدرضا محقق
در طول تاريخ هنر، چه هنر كلاسيك و چه هنر مدرن و پسامدرن، هميشه نياز به يك عقبه فكري و پشتوانه حقيقي و در عين حال واقعي، كه بتواند منبع سرشاري براي بازآفريني هاي هنرمندانه اصحاب هنر باشد احساس مي شده است.
مرور تاريخ سينما، هماره تداعي گر برداشت هاي متني و جلوه هاي هنرورزانه اي بوده است كه سينماگران از تبادر حوادث تاريخي و تلاقي تجربيات بشري با لطافت هنر هفتم، نوعي در آميختگي زيبايي شناسانه را در قالب هنر سينما، پديد آورده اند.
تاريخ سينما، به روشني و درشتي گوياي اين صبغه و عقبه است خاصه آنكه اين مواضع و مواقف، پتانسيل غني و متراكمي از ايده ها و روايت ها و وجوه دراماتيك سرشاري فراهم آورده و موقعيت را براي ظهور و بروز خاصيت هاي هنري و ابتكارات و استعدادهاي مولفان وكارگردانان سينما تدارك ديده است.
گرچه اين رويدادهاي تاريخي تنها در محدوده سينما ظهور و بروز نداشته و ساحت هاي ديگر هنر و نيز ادبيات و شعر را متاثر از خود كرده اند، هم آنچنان كه ادبيات و شعر در بازه هاي زماني ميان دو جنگ جهاني، تولدي ديگر و تراكمي متفاوت تر از آنچه تا آن زمان بوده، يافت.
تدارك هنرورزي هاي اهالي درك و معرفت در گذر از زمان وزمانه اي كه رويدادي به بزرگي و تاثيرگذاري جنگ جهاني آفريد، مولد و موجد آثارقابل اعتنايي در ژانرها و گونه ها و مكتب هاي متنوع شد و ادبيات مختص خود را با تمام ظرايف و لطايف وخاصيت هاي ماندگار و جاودانه اش پديد آورد.
نيز دستآمد سينماي جهان از آنچه در جنگ ويتنام گذشت و دستمايه آثار بيشماري گشت كه تاريخ سينماي جهان به چشم خود ديد و انسانيت و انسان را در پس اين تصوير خاكي و خونين، به تماشا گذاشت. جنگ كره، مبارزات مردم آفريقا، مجاهدت هاي نلسون ماندلا، فيدل كاسترو و تاريخ سياه و شرمناك و تكان دهنده مبارزه با نژاد پرستي در افريقاي جنوبي و... همه و همه در قاب تصوير وصفحات سپيد به سرشت و سرنوشت مردمان نسل هاي آينده پيوندي هميشگي خورد، با سينما و با ادبيات.
ترديدي نيست كه نقش آفريني هنر در اين ساحت، حتي اگر جزء ذاتيات و ماهيات آن نباشد، قطعاً جزء توابع، لوازم و مستحدثات آن در آمده است،سالهاست.
همه آنچه به آن اشاره كرديم، تنها درك و دريافتي زميني از وقايعي انساني است در مختصات عالم ماده. اما زماني كه مساله فراتر از ماده و رسيدن به ماورا از طريقت علم الاسماء مي گذردو در بطن و متن وحي و انتزاعات زميني وخاكي آن و تجليات دنيايي اش قرار مي گيرد، صورت ومعني رنگ ديگري مي يابد و هويتي ديگر و اين موقعيت به همان اندازه كه پر صلابت و غني وحماسي و سرشار و ارزشمند و پر فايده است، خطير و مهيب و پر حادثه است.
اگر سينماي مبارزه جوي امريكاي لاتين و افريقاي جنوبي با تشعشعاتي كه به ساير نقاط گيتي جهت ساخت و پرداخت آثار انقلابي افروخت، توانست بارقه هايي آنچناني بيافريند، حاصل اين تعامل انساني بود با آنچه در صور و ماده، پديدار گشته بود و البته عقبه اي بشري داشت كه منشا شده از لطافت فطرت و علقه هاي انساني او بود اما واقع و حقيقت امر در مصاف هنري مثل سينما با دقايق وحياني و امور آسماني چيزي فراتر و جز اين است.
امر عاشورا در كالبد فهم انساني، قابل انتزاع به صورت و معنا نيست و نمي توان مثلاً براي حوادث روز عاشورا، صورتي تدبير كرد كه همان جنگ آوري ها باشد و داغ ها و رشادت ها و ... ومعنايي كه مثلاً مضمون ان الله شاء ان يراك قتيلا ( كلام رسول(ص) اكرم خطاب به سيد الشهدا (ع) در روياي صادقانه ) و... الخ.
خير؛ عاشورا يك روح جاري است كه از سرچشمه وحي و سر منزل عبوديت سريان وجريان يافته است و آنچه بر اجزاي هستي وكره خاكي در سال 61 هجري پديدار آمده جلوه نيست اصل است و صناعت ومجاز نيست، حقيقت ناب است.
براي بار يافتن به آوردگاه عاشورا، چاره اي جز خرق حجاب تكنيك نيست و اين مفهوم در مضمون بيانات سيد مرتضي آويني جايي هميشه جدي داشت.
با سلاح فرم، به تنهايي نمي توان به مصاف ساخت و پرداخت وجوه دراماتيك عاشورا رفت هم آنچنان كه تنها با سلاح فهم و معنا، نمي توان به اين مهم دست يافت.
فهم و باز پردازش تصويري وجوه دراماتيك عاشورا، نيازمند فهم وتسلط بر حجاب هنر و مقام فرم و درك ميزانسن و ... الخ، پس آنگاه آغازيدن سلوك آفرينش هنري است و گذر از حجاب هاي متنوعي كه در پس دنيا و مافيها به تجلي است.
تدارك اين موضوع و معني البته جز با خرق حجاب تكنيك فراهم نمي آيد كه بسيارند جا ماندگان و دست و پا زنندگان در وادي فرم و نقل كه هر دو به اشتباه افتاده و بيراهه مي روند.
خبط تكان دهنده اي ست اگر كسي بپندارند، هم آنچنان كه براي كشته شدگان جنگ كره و ويتنام فيلم و ادبيات ساخته وپرداخته اند، مي توان بر شهداي عاشورا هم همان كرد و نمود و نمادها را تنها جابه جا كرده و به مقصود رسيد.
در جايي كه خداوند، خود را مصيبت خوان حسين بن علي (ع) مي داند، چه جاي اين صناعتها و مجازگويي ها كه به هرزه درايي و بيهوده گويي شبيه تر است تا هنرورزي.
اينكه انبان سينما و رسانه ما درتوليد محصولاتي كه با خرق حجاب تكنيك به مثابه آينه اي گويا وجوياي حقيقت هنري باشند كه عاشورا جلوه تام و تمام آن است،تهي و قريحه اش ناكام است علاوه بر دلايل متعدد ديگر، حاصل همين فقدان مصيبت بار است كه مولفان وكارگردانان ما يا در بازي فرم، گرفتار و مشغولند يا در ساحت مكتب ظاهر و ظاهر مكتب، در بند و غافل.
بال هاي هم افق معرفت بصري و بينش انديشگي كه لوازم ذاتي و موجوديت ماهوي آثار خارق حجاب تكنيك اند، جز براي انسان هاي سالك گرد نمي آيند و اين سلوك منبعث و مرهون آن دو فضاي به شدت درهم تنيده است كه سيستمي يكپارچه را مي آفريند.
هنرمندي كه قرار است درباره عاشورا، ورزيدگي فكري و خلق اثر كند، بي ترديد بايستي از سوز معرفتي اين آوردگاه هماره تاريخ بهره مند باشد.
خاصه آنكه عاشورا، در گذر از صورت يك حادثه يك روزه، خود، متني از تاريخ بلند جهاد انسان با نفس اماره خويش است و اين مضمون بكر آن حديث قدسي است كه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا.
اين سوز كه جانمايه حيات معرفتي هنرمند است در تلاقي و هم پوشاني جامع و مانعي با فهم و بينش بصري و سينمايي، موقعيتي را فراهم مي كند تا سلوك هنرمند شكل بگيرد.
اينكه كداميك از اين دو ورطه همپوشان و متلاقي، سوز عاشورايي و فهم بصري بر ديگري مي چربد و بر آن تفوق مي يابد، جدال عبثي است كه معركه گيران لفظ و بازيگران ظاهر را بايد و شايد و الا اهل نظر و سالكان راه ديده و جاده پيموده مي دانند كه اين دو زير چتر يك كل منتزع از توحيد گرد آمده اند كه همه چيز از اوست و ظاهر و باطن و لفظ و معنا و ماده و صورت، همگي در يد قدرت اوست.
در اينجا، صورت همان سيرت و ماده همان معناست چرا كه ماده، ظرف معناست و اين دو را نه انفكاكي است و نه افتراقي چرا كه در سلوك موحدانه هنرمند، در ساحت جهاد با نفس كه عاشورا جلوه تام و تمام آن در باطن حيات انسان است، تدارك هر دوي اين امور از يك منبع و منشأ است و آن تجلي وحي است به دست انسان.
آيا اينكه هنرمند با تصوير- فرم و بينش، ساخت و محتوا- خود بتواند حجابي را از روي حقايق عاشورا بردارد و مخاطب را متوجه جلوه اي از جلوات اين نور عظيم و اين مصيبت اعظم نمايد، چيزي جز عنايت وحياني خداوند در راسته قاعده لطف او به انسان و جهان هستي است؟
اما جلوه هاي دراماتيك عاشورا از چند منظر و در چند ساحت شكل مي گيرد. انسان هايي كه در اين واقعه مدخليتي دارند، از قطب هاي متخالف و اجزاء متخاصمي تشكيل شده اند كه سري در سپيدي و سري ديگر در سياهي دارند.
امتداد افق نقش آفريني اينان از ادب و متانت حر بن يزيد رياحي گرفته تا شقاوت شمر بن ذي الجوشن و از شكيبايي و صبر حيرت آور عقيله بني هاشم گرفته تا رشادت و جوانمردي ابوالفضل و از شور و مستي عارفانه ياران حسين (ع) گرفته تا سبعيت و تاريكي و فرومايگي عمر سعد و يارانش ادامه دارد.
اساساً آفرينندگان اين روز بزرگ در دو ميدان سياهي و سپيدي و خوبي و بدي شكل مي گيرند و قد مي كشند و تاريخ مي سازند.
و البته گروهي از سپيدي به سياهي و از سياهي به سپيدي مي گروند و ديگرگون مي شوند.
آن سان كه حر به عنوان اولين سد راه حماسه، شروع شقاوت را مي آرايد اما به بزرگي و شهادت نائل مي شود يا شمر كه خود زماني سردار جنگ آور لشگر علي بن ابيطالب (ع) بوده است، به آن درجه از شقاوت و وقاحت و پستي فرو مي رود كه سر امام را با لبان تشنه از فقا مي برد.
عجبا! تمام درس آموزي هاي فيلمنامه نگاري كلاسيك در عين امتزاج تصوير پردازي ها و ريزه كاري هاي مدرن و جلوه هاي زيبايي سترگ و تكان دهنده حقيقت عشق، در عاشورا و كربلا، به منصه ظهوري ناب مي رسد.
حركت شخصيت ها از سياهي به سپيدي واز سپيدي به سياهي، نقاط عطف، پرده هاي اول و دوم و سوم، گره ها و گشايش ها و .... پايان بندي خونرنگ و اميد بخش و .... آغازي ديگر به حماسه اي وصدايي كه، اين تنها صداست كه مي ماند.
مجموعه منتظمي از شخصيت ها و وقايع كه درقالبي پرتلاطم و خونرنگ و حيرت آور، تكان دهنده ترين صحنه عالم را پديد آورد و ماندگارترين شد.
دراماتيزه كردن وقايع و آدم ها در حادثه عاشورا، گذشته از الهامات معنوي و وجوه استعاري و عرفاني و به ويژه شهودي كه در اين آوردگاه تاريخي جا به جا، خود را مي نماياند پيش و بيش از هر چيز ديگري نيازمند تدفيق و تمركز بر اصالت اين حركت عميقاً ديني است.
داستان عاشورا در كشاكش ميان دو منبع نور و ظلمت و ترديد و ترددي كه ديگران در ميانه اين دو مرز آدميت و حيوانيت، تجربه مي كنند، شكل مي گيرد و به ظهور و بروز مي رسد.
با در نظر داشت اين نكته كه در عاشورا، همه چيز در اوج زيبايي است و كمال، چه از منظر آزادگي و رشادت و پاكي و جانبازي و صبر و استقامت و بندگي و چه از جانب شر و تاريكي و سبعيت و دد منشي و بيچارگي و حتي در لايه هايي پرابهام و ايهام و از منظري مردم شناختي، تصوير روان شناسانه اي كه از مردم عبرت دهنده كوفه در پيشگاه تاريخ انسانيت، پديد آمد، نوعي استثنايي از ترديد و بي رمقي و نامردمي در قامت اين جماعت سفله پرور دون همت كه در همه اقطار زمان معروف ومشهور به بي وفايي اند شاهديم كه با هزاران نامه و دعوت به قيام و ياوري، آن گونه شرم آور و سرد و عاري از شور و شعور و شرف، امام (ع) را تنها گذاردند.
و به راستي عاشورا در ساحت هاي مختلف و متنوعش، استثنايي و تكان دهنده است و اين منبع غني و سرشار، ميدان وسيع و پرحاصلي است براي آنانكه با سوز و سوداي حسيني و مسلح به غناي بصري و فهم سينمايي، به باز پردازش تجربيات خود از اين امر قدسي مي پردازند.
وجوه دراماتيك حادثه عاشورا را تنها در افق اين حماسه عاشقانه وسترگ مي توان رديابي كرد.
شخصيت هاي برجسته اي كه در اين واقعه تمام همت خود را براي به بار نشاندن تصويري روشن وماندني از اوج گيري وجوه ايماني - انساني خويش به كار بستند هر يك گنجينه اي از زيبايي هاي هنرمندانه اند.
شهادت كه به گفته پير جماران، هنر مردان خداست، آخرين تصويرپردازي اين دردانه هاي وجود است كه پايان بندي سبز وسرخ را براي روايت فتح خويش انتخاب كردند.
درطول تاريخ، آنچه ماحصل تلاش و تدقيق مورخين بوده در چالشي قابل تامل با آنچه عارفان و شاعران وصاحبان طريقت و ديگر علما در نشئه ها و نحله هاي فكري و قالب هاي انديشگي ديگر پيموده و نموده اند، مصافي طولاني و گاه فرساينده پديد آورده است.
واقعه عاشورا هم با تمام مختصات و منوياتش و از جمله در ساحت وجوه دراماتيكش، از اين مقوله مستثني نبوده بلكه بيش و پيش از هر واقعه ديگري در طول تاريخ - حداقل تاريخ شيعه - آماج اين كشاكش ها و كنش ها بوده است.
نگاه مورخ و تدقيق زماني و جغرافيايي او و استدلال ها و شواهد و قراينش در مواجهه با آنچه عارف با ديدگاه كشف و شهودي اش از اين واقعه به تماشاگه مخاطبان مي گذارد گاه آنچنان به تباين و بلكه تعارض وحتي تنافر كشيده مي شود كه تشخيص را سخت و راه را ناهموار مي نمايد و بايد پذيرفت كه ويژگي هاي شخصي انسان هايي كه در واقعه عاشورا نقش آفريني كردند، از دل همين مجادلات وچالش ها رخ مي نمايد و نمي توان اين طريق سنگلاخ را با تمام فراز و نشيب ها و ابهام و ايهام هايش نديده گرفت.
در وجه دراماتيك مسئله ، غلظت و دقت و شدت و حدت آدمها، در همين مختصات شكل مي يابد و مثلاً در بحث رشادت و جنگ آوري يا سختي و مصيبت و صعوبت كار يا حتي ويژگي هاي فيزيكي و جسماني آدم هاي آن حادثه، آنچه براي انعكاس هنرورزانه لازم و ضروري است، همين واقعيت است كه حقيقت آن حادثه را به درستي و راستي و بي كم و كاست و افراط و تفريط باز نماياند و به ظهور بنشاند واقعيت آن است كه نگاه يك عارف و يك مورخ يا يك اديب و سخنور و حتي يك جنگاور، به حادثه عاشورا، از منظرهاي مختلف، افق هاي گوناگون و تجليات متنوعي است كه هر يك بدان متعلق و از آن منبعثند.
در همين مجال و به مناسبت همين بحث، لازم است به يكي از آسيب هاي جدي و خطرناك حادثه عاشورا بپردازيم كه اتفاقاً در بعد آفرينش هاي هنري و ادبي، بسيار حائز اهميت است و دقت در اين معنا بسيار لازم.
و آن حقيقت تلخ انحراف هاي غلو آميز و بافندگي هاي محير العقول در ابعاد متنوع و متراكم تجربه قدسي عاشورا است. آنچنان كه شهيد مطهري با اشاره به اين انحرافات كه در قضيه عاشورا به ويژه در مراثي و مدايح، با كمال تاسف صورت گرفته و مي گيرد اشاره مي دارد كه ديگر نبايد بر عاشورا بگرييم، بلكه بايد بر انحرافاتي كه به اين واقعه رفته است، بگرييم!
«واقعه تاريخ كربلا از آن نوع حوادث است كه دراثر عدم رشد اجتماع، مسخ و معكوس شده است، تمام عظمتها و زيباييهايش فراموش شده، حماسه و شور و افتخاراتش محو شده و به جاي آنها زبوني و ضعف و جهالت و ناداني آمده است . اين نشانه عدم رشد اين ملت است براي حفظ و نگهداري تاريخ با عظمت و پر افتخار خويش .»
وقايع روز عاشورا و بلكه وقايع مربوط به نهضت سال 61 هجري از آغاز بارقه هاي خواسته و ناخواسته اش تا امتداد آن در روز دهم محرم و پس از آن تا كنون، نه نيازمند اغراق و ايجاد و افراط است و نه التقاط و ابتلا.
اگر بعد مصيبت باري حوادث مد نظر باشد، جانگدازترين است و اگر منظر زيبايي شهودي و عرفاني مطمح نظر قرار گيرد مصداق تام و تمام كلام حضرت عقيله بني هاشم زينب كبري (س) است كه «ما رايت الا جميلا » و اگر حماسه و مقاومت، مقصود باشد كامل ترين و مانع ترين تصوير حماسي تاريخ است و نيز اگر شقاوت و وقاحت دشمنان و زبوني مترددان و شكاكان وادي تقصير و قصور را بخواهيم، مردمان نامراد و بي مرام كوفه با آن تاريخ ننگين و عقبه شرم آورشان، تابلويي
عبرت آميز از تدارك فتنه در سرزمين رخوت و عسرت پديد آورده اند و اين همه، تجليات مختلف و متنوع عاشوراست در
دراماتيك ترين و پر خون ترين و گرم ترين و ماناترين حالت متصور.
با اين حال وجوه دراماتيك عاشورا، تنها در بازيابي رخدادها و شخصيت هاي متني و موضوعي اصل واقعه و جغرافيا و زمان و زمانه عاشورا خلاصه نمي شود بلكه در طول تاريخ انسان و هنر، اين واقعه، جانمايه
شكل گيري درام ها ي موثر و موقر و موفقي بوده است كه درواقع زاييده بطن هويت وحقيقت عاشورايند حتي اگر در آنها اشاره اي صريح و مستقيم به متن واقعه نباشد.
به مناسبت، اشاره اي به يكي از زيباترين وجذاب ترين آثار توليدي در حوزه تصوير البته در مديوم تلويزيون كه توانست به درستي و راستي اشارت هايي به حقيقت عبوديت وآزادگي به عنوان رمز هويت بخش حادثه عاشورا داشته باشد و با مخاطب وسيع خود در ميدان واسع جذابيت هاي حقيقي و نه مجازي واقعه كربلا ارتباط برقرار كند.
مجموعه تلويزيوني روز دهم ساخته حسن فتحي كه شايد بتوان از آن به عنوان ماندگارترين و حرفه اي ترين مجموعه تلويزيون ايران در راستاي تبلور عقبه انديشگي ملهم از واقعه عاشورا نام برد.
آنچه روز دهم بدان نايل آمد، تجلي همان بعد فرامتني وجوه دراماتيك عاشورا در قالب زمان و زمانه اي ديگر و جغرافيايي آن سوتر از كربلاي روز دهم محرم سال 61 هجري است.
رسوخ و نفوذ آنچه به حيرت و درستي و سترگي، فرهنگ عاشورايي ناميده مي شود در متن درام انساني و رگه هايي ظريف و حساس و قابل رديابي از عشق به تنها معناي درست و كامل آن كه تداعي آسماني فطرت انساني است و توجه و تنبه او به ساحت اقدس الهي و اتصال به منبع واحد و يگانه عشق ورزي كه همان آزادگي از بند نفس وشهود معناي فنا است.
اين تقسيم بندي درستي است كه روايت عاشورايي يا در تقسيم بندي ژانر تاريخي و جنگي و اسطوره اي مي تواند به رويارويي مستقيم با روز واقعه يا تبعات و تدريجات تاريخي آن بينجامد و يا در شكلي ديگر نمادها و نمودهاي آييني و رسمي به مثابه نشانه هاي هويت جمعي در انتزاع از آن واقعه بروز يابد و در شكلي ديگر، چونان كه پيشتر اشاره شده با هويتي ظريف تر و اشاراتي بديع تر، پرداختي غير مستقيم از همان حقيقت ناب را دستمايه قرار داده و به روايت منتزع از بطن فرهنگ عاشورايي دست يازد همچنان كه درنمونه خوب وجاودانه آن مجموعه تلويزيوني شب دهم يادآور شديم.
اما هر دوي اين اشكال و صورت بندي ها بايستي از ذات يگانه سلوك هنرمندان در به ظهور و بروز رساندن «واقعه» برخوردار باشد، چه بسا آثار متنوع و گوناگوني كه با حجم انبوهي مرثيه و سنج و دمام و نشانه ومديحه در ذكر حضرت اباعبدالله (ع) ساخته و پرداخته و از رسيدن به ابتدايي ترين نتايج و تاثيرگذاري هاي هنري بي بهره مانده اند و چه بسا آثار به ظاهر ملهم از آن واقعه كه در كشاكش درام و اثناي روايت، سركار خود گرفته و راه خود رفته اند. يا به حديث نفس منجر شده اند و يا از رنگ و لعاب ظاهري قضيه عاشورا، حظي و بهره اي مادي براي خويش فراهم آورده اند و ديگر .... هيچ نمونه هاي اين قسم متاخر، بسيارند به تاسف!
گفتيم كه سلوك هنرورزانه در راستاي باز تاباندن حقيقت عاشورا در قالب هنر، نيازمند فهم سيستم يكپارچه اي ست كه سواد بصري و معرفت معاني را به صورتي هم پوشاني شده مي طلبد.
اين اشارت ها در كلام اسلام شناسان حقيقي و نخبگان حوزوي نيز -محدود اما مهم- جلوه دارد.
شهيد مرتضي مطهري با اشاره به ويژگي ملهم از متن فرا تاريخي و جهان شمول حوادثي چون قيام عاشورا يادآور اين نكته مي شود كه كساني كه به خاطر يك سلسله اصول و مبادي قيام مي كنند و نهضت مي نمايند در حقيقت به همه جهانيان بعد از خودشان پيامي دارند و به اصطلاح معروف وصيتي دارند. آيندگان بايد با پيام آنها آشنا باشند و نداي آنها را بشناسند.
و در ادامه هم آنچنان كه رهبر فرزانه انقلاب در بياني وارسته، مانايي و پايايي هر تفكر و انديشه اي را اختصاصاً و لزوماً در گرو بيان آن به زبان هنر دانستند، اشاره متفكر شهيد مطهري نيز به جلوه يابي امتدادي حركت عاشورا در زبان هنر است، چه انسان وقتي تاريخ حادثه عاشورا را مي خواند، استعدادي براي شبيه سازي در آن مي بيند، همان طور كه قرآن براي آهنگ پذيري ساخته نشده ولي اين طور هست و حادثه كربلا هم براي شبيه سازي ساخته نشده ولي اين طور هست من نمي دانم و شايد شخص اباعبدالله (ع) در اين موردنظر داشته است.
متن تاريخ اين حادثه، گويي اساساً براي يك نمايشنامه نوشته شده است، شبيه پذير است، گويي دستور داده اند كه آن را براي صحنه بردن بسازند.
و آن گاه به راز اين پتانسيل متراكم و سرشار براي شبيه سازي و انعكاس و بازتابندگي دراماتيك واقعه اشاره مي نمايد كه راز اين است كه اساساً خود اين حادثه، تمام اين حادثه، تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه ها، يعني راز اينكه اين حادثه نمايش پذير و شبيه پذير است.
اين است كه تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه ها، همه اصول وجنبه هاي اسلامي عملاً در اين حادثه تجسم پيدا كرده است، اسلام است در جريان و در عمل و در مرحله تحقق، وقتي بخواهيم به جامعيت اسلام نظر بيفكنيم بايد نگاهي هم به نهضت حسيني بكنيم، مي بينيم امام حسين (ع) كليات اسلام را در كربلا به مرحله عمل آورده، مجسم كرده است ولي تجسم زنده و جاندار حقيقي و واقعي، نه تجسم بي روح، انسان وقتي در حادثه كربلا تامل مي كند، اموري رامي بيند كه دچار حيرت مي شود و مي گويد اينها نمي تواند تصادفي باشد و سر اينكه ائمه اطهار اين همه به زنده نگه داشتن و احياي اين خاطره توصيه و تاكيد كرده و نگذاشته اند حادثه كربلا فراموش شود، اين است كه اين حادثه يك اسلام مجسم است. شهيد مطهري با اشاره به وجوه متنوعي كه در واقعه عاشورا منبع مطالعه و دستاويز آفرينش قرار مي گيرد، اصل و فرع را متمايز نموده و نوعي هويت صنفي براي فرهنگ عاشورايي بر مي شمارد.
چرا ما صفحه نوراني اين داستان را كمتر مطالعه مي كنيم در حالي كه جنبه حماسي اين داستان صد برابر بر جنبه جنايي آن مي چربد و نورانيت اين حادثه بر تاريكي آن خيلي مي چربد. اگر ما صفحه نوراني تاريخ حسيني را خوانديم آن وقت از جنبه رثائي اش مي توانيم استفاده كنيم و گرنه بيهوده است.
پس اول بايد قهرمان بودنش براي شما مشخص بشود و بعد در رثاي قهرمان بگرييد و گرنه رثاي يك آدم نفله شده يك بيمار بي دست و پاي مظلوم كه ديگر گريه ندارد و گريه ملتي براي او معني ندارد. در رثاي قهرمان بگرييد براي اينكه احساسات قهرماني پيدا كنيد، براي اينكه پرتوي از روح قهرمان در روح شما پيدا شود و شما هم تا اندازه اي نسبت به حق و حقيقت غيرت پيدا كنيد، شما هم عدالت خواه بشويد شما هم با ظلم و ظالم نبرد كنيد، شماهم آزادي خواه باشيد، براي آزادي احترام قائل باشيد شما هم سرتان بشود كه عزت نفس يعني چه، شرف وانساني يعني چه، كرامت يعني چه؟
و بيان شهيد مطهري، تعبير ديگري از همان سلوك هنر ورزانه است براي آفريننده تصويري بي كژ و كاست از واقعه اي كه براي تداعي بصري وجوه دراماتيكش علاوه بر تسلط به فرم و عبور از حجابي كه خالق فرم يعني تكنيك و تكنولوژي، روز به روز و نو به نو مي زايد و مي آفريند، به معرفت معاني معطوف به بصيرت، نيازمند است.

 



«نگاهي به فيلم شورش در سياتل » battle in seatle
نمايش خشونت

عليرضا پورصباغ
جنبش وال استريت ريشه در چه موضوعاتي دارد ؟ آيا بايد اين جنبش را در حدود يك جنبش اجتماعي با خواسته هاي محدود تعريف كنيم ؟آيا وال استريت به يك جزء اقصادي معترض است و يا به يك كل جهاني ؟پاسخ اين سئوال كاملا روشن است جنبش وال استريت به كل اقتصاد ليبرالي پول مبنا - معترض است و زماني كه اين جنبش به تدريج در آمريكاي شمالي گسترش يابد در حقيقت اركان امپرياليسم جهاني از هم فرو مي پاشد و احتمال اينكه ايالات متحده به سرنوشت اتحاد جماهير شوروي دچار شود آنچنان هم دور از ذهن نيست كه يك بهار آنگلوساكسوني به ثمر نشيند .
اين روزها نيروهاي سركوب گر گارد ملي شهروندان ايالت متحده - معترضان وال استريت - را مورد هدف قرار داده اند و دامنه اين سركوب ها گسترش فراواني يافته است ، براي دوستاني كه تمايل دارند ديدگاه هاي ضد استعماري - امپرياليستي خويش را در حوزه سينما تقويت نمايند و موضوع وال استريت امروز دغدغه شان به شمار مي رود ديدن برخي از فيلمهاي هاليوودي امري واجب برشمرده مي شود . به بهانه سركوبي هاي وال استريت در اين يادداشت به فيلم شورش در سياتل خواهيم پرداخت تا نمونه سركوب گري گارد ملي و نيروي پليس را از نظر گذرانيم تا حقيقت دموكراسي ليبرالي
- بخوانيد ديكتاتوري مودبانه - بيشتر از پيش آشكار شود .هر چند كه نگارنده معتقد است نطفه قيام وال استريت در سياتل شكل گرفت .
فيلم شورش در سياتل فيلمي خاص از سينماي غير متعارف آمريكا با پيامهاي سياسي غير متعارف است. اين فيلم را بايد محصولي زن و شوهري دانست؛ بازيگر سينماي غير متعارف چارليز ترون و كارگرداني استوارت تاوزند بازيگر ايرلندي كه نخستين بار با اين فيلم هدايت فيلمي خلاف جريان اصلي هاليوود را برعهده گرفت . ماجراي فيلم براساس واقعيت است و تاوزند تظاهرات خونين سال 1999 را در شهر سياتل را بازسازي كرده است . فيلم مبناي تاريخي دارد و شورش در سياتل يك بازسازي نيمه مستند - دراماتيك است از تظاهراتي كه 12 سال قبل موجب لغو كنفرانس وزيران كشورهاي عضو سازمان تجارت جهاني( WTO ) در شهر سياتل شد .
ساختار فيلم بر اساس يك روايت كل موازي توام با مستندنگاري در حاشيه رويدادها ساخته شده است . الا همسر ديل كه باردار است به صورت تصادفي به ميان مخالفين مي رود و نيروي سركوبگر- گارد ملي - به شكل كاملا وحشتناكي به الا صدمه مي زند و اين رويداد سبب سقط اجباري ميشود ،در صورتي كه ديل - همسر الا - خود از نيروهاي گارد ملي محسوب مي شود .
فارغ از موضوع اصلي كه سعي مي كند به اعتراضات موضوعي شهروندان ايالات متحده بپردازد ،ديل با سردسته شورشيان جي به تقابل مي پردازد، او به نيروهاي گارد ملي كه پاياني دهشتناك را برايش رقم زدند ، هيچ گاه معترض
نمي شود بلكه او به جريان جنبش هاي مسالمت آميز اعتراض دارد . يعني بر خلاف آنچه در غرب بر طبل دموكراسي و آزادي
جنبش هاي اجتماعي
مي كوبند ، گويا سركوبگري گارد ملي دغدغه مهم تري براي مدعيان حقوق بشر به شمار
مي رود .آنچه در وال استريت در نوع مواجهه با مردم و سركوبگري اتفاق مي افتد مشابه همان اتفاقاتي است كه گارد ملي نسبت به معترضين جنگ با عراق و افغانستان و حاضرين درسياتل رقم زده است .
كنفرانس سياتل اولين مجمع سازمان تجارت جهاني در خاك آمريكا بود كه مخالفان روند جهاني شدن اقتصاد (گلوباليزيشين) ائتلافي از سازمان هاي چپ وراديكال ، احزاب كارگري ضد سرمايه داري را در برمي گرفت ، تظاهراتي عليه فراخوان جهاني ،مشابه تظاهرات هاي مسالمت آميزي كه در ديگر اقصي نقاط دنيا متداول است و البته در هر نقطه اي كه سازمان تجارت جهاني كنفرانسي داشت و يا روساي هفت گانه صنعتي مثلا جي سون (هفت كشور صنعتي) جمع مي شدند آنجا برپا مي شد ، همواره با اعتراض هاي مردمي همراه بود، اما اتفاقي كه در سياتل افتاد تقريبا متفاوت تر از ساير اعتراض هاي مردمي بود ، چهل هزار نفر ازاين تظاهرات استقبال كردند كه ميزان دور از انتظاري بود هم براي برگزار كنندگان هم براي پليس .
هيچ كدام از دو گروه مذكور آمادگي نداشتند و گروهاي تندرو دست به خرابكاري و خشونت زدند و پليس سياتل نيز به خشونت متوسل شد ؛اين فيلم سعي مي كند همراه چند شخصيت اصلي وارد زندگي ها و رابطه هايشان شود ،سپس تماشاگر را به داخل تظاهرات ببرد.
نخستين فيلم بازيگر ايرلندي (استوارت تاوزند) در مقام سناريست و كارگردان با آميختن صحنه هاي مستند در صحنه هاي تظاهرات بازسازي شده سياتل ،مي كوشد تجربه هاي جسمي حضور در آن لحظه ها را به تماشاگر نشان دهد .چارليز ترون كه به عنوان قهرمان فيلم هاي چپ گرايانه و خاص يكي از حاميان فيلم و از شورشي هاي تازه هاليوود كه در خلاف جريان مرسوم حركت مي كنند، شناخته
مي شود .
ساخت چنين فيلمي با پيام هاي سياسي هر چند اندك واكنش هاي بسيار منفي براي عوامل سازنده در آمريكا در پي داشت و اكران گرفتن براي فيلمهاي مستقل خصوصا با پيام سياسي كاري بس دشواراست ،اما مردم با روحيه انساني اين فيلم ارتباط مي گيرند و اين لشگر آزاديخواه كه امروز جنبش وال استريت را پديد آورده اند همان اكثريتي برشمرده
مي شوند كه در صف نخست جنبش هاي ضد جنگ حضور داشته و سركوب شده اند . فيلم شورش در سياتل نشان مي دهد كه شهروندان آمريكايي از تمام طبقات زندگي قيام كرده اند عليه نظام كاپيتاليسم جهاني.
آنچنان كه در اين چهار سال بيشتر خبرها مرتبط
مي شود به بحران مالي آمريكائي، كه همانند طاعون از آمريكا در حال سرايت به تمام دنياست ،اما ده سال قبل مخالفان اقتصاد كاپيتاليستي دراعتراض به مجمع اقتصاد جهاني لب به اعتراض
گشوده اند كه ديگر بازاراقتصاد - سرمايه كارآمد نيست و نه تنها اين سويه به نفع مردم آمريكا نيست بلكه الگوي كاپيتاليسم شيوه موثري براي ادامه روال مجمع اقتصاد جهاني
نيست .
فيلم شورش در سياتل ماجراي چند شخصيت را به صورت موازي دنبال مي كند از جمله نشان مي دهد كه ديل كه اجازه نيافت به سراغ زن كتك خورده اش برود و همكارانش سبب سقط همسرش مي شوند با عصبانيت به جان
تظاهر كنندگان مي افتد ، در كشوري كه مدعي مدل دموكراسي جهاني است سركوب از نوع بدترين شكل آن اتفاق مي افتد آن هم در مورد زن بارداري كه هيچ ارتباطي با معترضين ندارد . فيلم نبرد در سياتل موضوع سياسي خود را پنهان نمي كند و آشكارا از موضع سياسي تظاهر كنندگان حمايت مي كند. درآينده اي نزديك جنبش وال استريت سبب خواهد شد كه ساختن فيلم هاي صريح سياسي وارد دوره تازه اي شود ،چرا كه مردم آمريكا چنان غرق جريان سطحي نگر و لعاب زده هاليوود هستند كه ساختن چنين اثري كمتر ممكن مي شود ،اما همين اندك فيلمهايي كه بر خلاف جريان مرسوم ساخته مي شود سطح آگاهي عامه مردم را بالامي برد .
آگاهي بخشي فيلم «شورش در سياتل» در مخالفت با سازمان تجارت جهاني بسيار موثر است براي اينكه غير از يك عده متخصص واقعا افكار عمومي از ماهيت و شيوه فعاليت هاي اين سازمان اطلاع چنداني ندارند و كارگردان فيلم سعي كرده با بخش هاي مستندي كه در ابتداي فيلم قرار داده ، شرحي جامع به تماشاگر فيلم ارائه نمايد و از همان بخش هاي نخستين مي توان اين موضوع را فهميد ، اما اين فيلم را يك معتقد واقعي به مبارزه عليه جهاني شدن ساخته است ،كليت فيلم جزئ يات فراواني دارد و بدنه فيلم مدعي است كه قدرت مردم چطور قواي حاكمه در غرب را به زانو درآورده است ،اما اين به زانو در آوردن سطح مشخصي دارد ، از طرفي فيلم كه كارگردان سعي نموده قالبي حماسي - مردمي به آن اعطا نمايد ،كليت تجمع و اعتراضات مردمي را عبث و بي حاصل تصوير مي كند كه خود فيلم نقض غرض است و بخش پاياني آن قصد روشنگري ندارد و به
ذهن شويي تماشاگر در جهات منافع استعماري منجر مي شود ، اما ارزش بازسازي رويدادي جهاني كه به خشونت آميز طلبي اجتماعي منجر مي شود ،تلاش اصيلي است براي نمايش نقش بازيهاي سياسي در هر دو طرف منازعه . آنچه در نهايت پيام بخش انتهايي فيلم محسوب مي شود اين است كه چگونه بدون آنكه تقصير بر گردن گروهي خاص افتد هر دوطرف منازعه سبب خارج شدن اوضاع از كنترل مي شوند .
فيلم شورش در سياتل را مي توان با يك فيلم معروف آمريكايي مقايسه كرد كه بسيار از اين فيلم پيچيده تر است . فيلم «مديوم كول» فيلم مشهوري از مارتين هكسلر از تظاهرات ضد جنگ ويتنام در اطراف كميسمون شيكاگو در سال 69 است منتها تفاوت اصلي فيلم مارتين هكسلر اين است كه بازيگرانش را به پس زمينه واقعي تظاهرات فرستاده و در حين رويداد واقعي بسياري از صحنه ها فيلمبرداري شده است .
استوارت تاوزند بارها و بارها در محافل عمومي اعلام نموده كه هدفش ساخت يك فيلم سياسي با محدوديت هاي موجود بوده تا تماشاگر اعتراضات موضوعي - ادواري و نحوه برخورد با آن را تجربه كند . قبل از قيام وال استريت ،اعتراض در سياتل يكي از مهم ترين اعتراضاتي كه در آمريكا اتفاق افتاده است .
سعي كارگردان در اين فيلم ساخت يك درام - مستند بوده اما جذابيت درام مستتر در شخصيت ها است كه در پردازش آن موفق نبوده است و در جذابيت شخصيت ها تاثير گذار نيست ،گويي شخصيت ها به اجبار داخل يك قصه هاليوودي شده اند و به عنوان بلندگوهاي گفتارهاي عقيدتي و نماينده مواضع مختلف و؛ غير از چند شخصيت اصلي ساير پرسوناژها نماينده گروههاي راديكال و تندرو هستند ، از جمله جي (مايكل هندرسون) كه ديل افسر پليس ( وودي هارلسون ) به شدت وي را مجروح مي نمايد و صد البته اين پرسوناژ ، به نمايندگي از گروههاي راديكال گارد ملي بدل مي شود و خشونت لايه هاي متعدد پيدا مي كند .

 



سرمشق!

پژمان كريمي
20 آذر اتفاق خوبي افتاد؛ تحسين برانگيز و سرمشقي براي ديگران! ديگران كه مي گويم يعني دقيقا اهالي سينماي ما ايران!
در 20 آذر، گروه سازنده فيلم سينمايي «شب واقعه» بر سر مزار شهيد درياقلي سوراني رفتند و در آن مكان، قرارداد پخش فيلم را با پخش كننده به امضاء رساندند.
فيلم سينمايي شب واقعه، كاري در حوزه دفاع مقدس است. اين فيلم بر پايه رشادت شهيد درياقلي سوراني ساخته شده است. اين شهيد گرامي، در روزهاي نخست جنگ، رزمندگان را از پيشروي متجاوزان بعثي با خبر مي كند و چنين، مانع از غافل شدن مردم و سقوط آبادان مي شود. درياقلي سوراني اما خود در ماجراي دفاع از شهر، به فيض بزرگ شهادت مي رسد.
حضور عوامل فيلم بر سر مزار شهيد سوراني، تنها احترام به يك شهيد معني نمي شود. حضور ياد شده، احترام به همه شهيدان و مقام رزمندگاني بود كه من و شما، امروز واقعيت بودنمان، هويت مان، بقاي باورمان، استقلال و تماميت ارضي كشورمان و نظام ديني و سياسي مان را مديون فداكاري آنها هستيم! حضور ياد شده احترام به همه رنجهايي بود كه بهترين هاي تاريخ كشورمان، بر جان خريدند تا ميهنمان، داغ اشغال و تجزيه نبيند و به سوگ استقلال ننشيند، تا ايران بپايد و ايمان ايراني جلوه گر باشد. كار تحسين برانگيز عوامل فيلم شب واقعه، ما را بر اين مهم توجه مي دهد كه سينماي متعهد، سينماي ديني و سينماي ملي كه مدام بر سر معناي آن و حدود و ثغورش و سبب هاي رخدادش، دچار چالشيم، تنها بر بستر يك شرط اساسي رخ مي نمايد و آن؛ باور و احترام و تقيد به ارزشهاست. همه ارزش هايي كه انسان ساز و ضامن رستگاري در جهان باقي است. اگر باور و احترام و تقيد نباشد، سينماي متعهدانه شكل نمي گيرد. سينماي ديني محقق نمي شود و سينماي ملي به پا نمي گردد.
اقدام عوامل شب واقعه، بايد سرمشق قرار گيرد. متاسفانه در سينماي ايران برخي گمان مي كنند با تقليد و بهره گيري از قواعد و حاشيه هاي سينماي غربي مي توان «حرفه اي شد»، «حرفه اي ماند» و «رخ نشان داد» و «انديشه ساخت!» در همين مسير مثلا به طرز ناشيانه اي، مراسم «فرش قرمز» برپا مي كردند تا فيلم و ماهيت فيلم شان را نه تنها توصيف كنند كه مخاطب را به سوي گيشه ها فرا خوانند.
انصافا، عوامل شب واقعه در شناساندن ماهيت فيلم شان ديني، ايراني و حرفه اي و موفق عمل كردند يا برپادارندگان فرش قرمز؟!
آن حركت در مسير ارزش ها ارزيابي مي شود يا فرش قرمز، فرش قرمزي كه سراسر تظاهر نفساني و زميني است؟! كدام يك؟!
كدام به من و شما، به باور من و شماي مخاطب مسلمان، ايراني و شرقي، نزديك است؟!
شنيدم كه عوائد فروش فيلم شب واقعه، به بازسازي شهر گرامي و مقاوم آبادان اختصاص مي يابد.
آبادان هنوز جراحت ويراني هاي جنگ را به تن دارد. حركتهاي فرهنگي راهكار مناسبي است تا هم ارزش هاي دفاع مقدسمان يادآوري شود و هم بخشي از ويرانه ها- هر چند كوچك- به واسطه حركت و همياري فرهنگي زدوده شود.فيلم شب واقعه را فيلمي نسبتا خوب مي دانم: داستان خوب، پرداخت گيرا و بازي خوب حميد فرخ نژاد! اميدوارم كارگردان ضرباهنگ اثرش را اصلاح كرده باشد. با وجود اصلاح ضرباهنگ و كوتاه كردن زمان فيلم، تماشاگر حتما راضي تر تالار سينما را ترك خواهد كرد.
شب واقعه چه بفروشد و چه نفروشد، نامش حالا يادآور يك اقدام خداپسندانه در صحنه سينماي ايران است!

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14