(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 11 دی 1390- شماره 20110

به مناسبت هفتم صفر ولادت امام هفتم هدايت
انسان اخلاقي از منظر امام كاظم(ع)
بررسي چرائي اسوه بودن حضرت مريم(س)
مريم(س)، دست پرورده خاص خداوند
 



به مناسبت هفتم صفر ولادت امام هفتم هدايت
انسان اخلاقي از منظر امام كاظم(ع)

رضا شريفي
در آموزه هاي اسلامي بر اين تأكيد شده كه انسان بايد حيات و ممات محمدي(ص) را از خداوند بخواهد. با مراجعه به آموزه هاي اسلامي اهل بيت عصمت و طهارت(ع) روشن مي شود كه حيات و ممات محمدي(ص) همان زندگي لله است. زندگي براي خدا نيز براساس همين آموزه ها در شكل انسان اخلاقي نمودار مي شود؛ زيرا همه هدف آفرينش تبديل انسان معمولي به «انسان خدائي» يعني متاله شدن است؛ چرا كه انسان متاله، انسان اخلاقي است كه صفات و اسماي الهي را در خود تحقق بخشيده است.
هر يك از امامان معصوم(ع) به حكم اسوه حسنه و كامل الهي بودن، در قول و فعل خويش اين معنا را نشان داده اند. از اين رو سنت و سيره آنان گواه روشني از انسان خدائي و متاله شدن و تحقق انسان اخلاقي است. امام موسي كاظم(ع) نيز در سنت و سيره اين معنا را نشان داده و نويسنده در اين مطلب بر آن شده است تا گوشه اي از سيماي انسان اخلاقي را براساس سنت و سيره امام كاظم(ع) بيان كند.
انسان اخلاقي، هدف و فلسفه آفرينش
خلق و خوي به معناي صفات ثابت و پايدار در انسان است. البته برخي از مصاديق اخلاقي، جزو امور تكويني و وراثتي است و برخي ديگر آن نيز از امور اكتسابي است كه انسان در يك فرآيندي آن را تحصيل مي كند و در خود محقق مي سازد. آنچه در حوزه علم اخلاق و علوم تربيتي و رفتاري به آن توجه مي شود، بخش اكتسابي و قابل تغيير و تحول آن است كه از آن به منش اخلاقي شخص نيز ياد مي شود.
براساس آموزه هاي قرآني، هدف و فلسفه آفرينش، رسيدن انسان به يك انسان اخلاقي است و هدايتي كه خداوند از طريق پيامبران(ع) افزون از راه عقل انجام مي دهد، تحقق اين معنا مي باشد. از اين رو پيامبر(ص) هدف از مأموريت و فلسفه بعثت خويش را اتمام مكارم اخلاقي دانسته و مي فرمايد: انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق؛ من جز براي اتمام مكارم اخلاقي برانگيخته نشده ام. (كنزالعمال، ج13، ص151، حديث 36472؛ بحارالانوار ج7 باب59 ص372؛ و نيز ج66 ص 405؛ و نيز ج71، ص382)
در حقيقت هر انساني از طريق عقل خويش مي فهمد كه خلق نيك و فضايل خوب انساني چيست و يا از طريق بيان پيامبران ديگر و كتب آسماني آنان با مكارم اخلاقي آشنا مي شود، ولي مأموريت نهايي كه پيامبر(ص) به عهده داشت، همان اتمام مكارم اخلاقي است. در حقيقت پيامبر(ص) مأموريت يافت كه اوج نهايي كمالات و مكارم و محاسن را بيان و مردم را براساس آن دعوت و حتي تربيت نمايد و پرورش دهد؛ زيرا اوج و تمام كمالات اگر در هر انساني پديد آيد در حقيقت متاله و رباني شده است و متاله و رباني شدن همان هدف آفرينش و فلسفه وجودي انسان است.
بنابراين، هنگامي كه ما سخن از رباني شدن انسان مي گوييم و آن را فلسفه و هدف آفرينش هستي و انسان مي دانيم، در حقيقت اشاره به انسان اخلاقي به عنوان هدف و فلسفه آفرينش داريم، زيرا انسان اخلاقي همان انسان با صبغه الهي (بقره، آيه 138) يا انسان متاله و رباني است. (آل عمران، آيه79)
البته كمتر انساني به اوج اخلاق خدايي مي رسد و رباني مي شود؛ زيرا براساس گزارش هاي قرآني ابرار و مقربان و سابقون اندك هستند و از همين اندك هم بيشتر آنان از پيشينيان و شماري بسيار اندك از متأخرين بشريت مي باشند. (واقعه، آيات 10 تا 14) بيشتر مردم اگر در مسير خدايي شدن و رباني گشتن گام بردارند در نهايت به اصحاب يمين مي پيوندند كه ايشان صبغه و رنگ خدايي گرفته اند و يا در درجات نخست متأله شدن قرار دارند. (واقعه، آيات 38 تا 40)
دراين ميان غالب مردم اصولا در انديشه رنگ خدايي گرفتن و خدايي و رباني شدن نيستند و در راه آن گام برنمي دارند، بلكه جزو اصحاب شمال و ضلالت و بيراهه هستند و از اخلاق انساني بهره اي نبرده اند. (واقعه، آيات 41 به بعد)
به هرحال، فلسفه و هدف آفرينش انسان اخلاقي است كه متأله و خدايي شده و صفات و اسماي كمالي خداوند را به خود تحقق بخشيده است.
امام موسي كاظم(ع)، اسوه متألهان و ربانيون
هريك از امامان معصوم(ع) كه نفس و نور محمدي(ص) هستند، حيات و مماتشان نيز محمدي(ص) است. لذا هيچ تفاوت معناداري ميان امامان(ع) نيست و همگي به عنوان اسوه هاي نيك و كامل الهي مي باشند كه مي بايست از آنان براي رسيدن به اخلاق انساني و متأله-و رباني شدن بهره گرفت. (احزاب، آيات 21 و 33، نحل آيه43، آل عمران، آيه 7؛ نساء آيه59).
ما اگر بخواهيم انسان خدايي و رباني شويم بايد براساس سرمشق هاي الهي حركت كنيم و طابق النعل بالنعل گام در جاي گام ايشان نهيم و به پيروي و اطاعت عاشقانه از آنان بپردازيم و همه سبك زندگي خويش را سبك زندگي آنان قرار دهيم كه بگوييم: ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين، نماز و همه اعمال عبادي و روش زندگي و مرگم براي خداوند رب العالمين است. (انعام، آيه 162)
بنابراين، انسان لازم است خداوند را مالك مطلق و رب العالمين و پروردگار بي شريك بشناسد و تسليم محض او باشد. (انعام، آيات 162 و 163) تجلي اين معنا به اين شكل است كه انسان خود را كامل و دربست در اختيار پيامبر(ص) و امام معصوم(ع) از اهل بيت قرار دهد و همواره با ايشان كه صادقين هستند باشد و به پيروي از آنان گام بردارد. (توبه، آيه 119) تا به وسيله اهل بيت (مائده، آيه 35) و توسل به عروه وثقاي كامل الهي (بقره، آيه 256) و ريسمان خداوندي (آل عمران، آيه 103) محبوب خداوند شود. (مائده، آيه 54)
امام موسي كاظم(ع) به عنوان يكي از انوار و وسايل الهي مي بايست همواره مورد توسل و تمسك قرار گيرد و سبك زندگي او به عنوان سبك زندگي خدايي شناخته شده و به كار گرفته شود تا بتوان به هدف آفرينش يعني انسان اخلاقي و انسان خدايي دست يافت و متأله و رباني شد.
زندگي آن حضرت(ع) به عنوان سبك الهي زندگي و سبك برتر از سوي خداوند معرفي شده است و از مردم خواسته شده تا از ايشان به عنوان اهل بيت(ع) و انسان متأله و رباني پيروي و اطاعت شود و ايشان را اسوه زندگي خود قرار داد. خود آن حضرت(ع) در بيان اينكه يكي از اسوه هاي الهي و حجت خداوندي بر مردمان و آفريده هاست مي فرمايد: ان الارض لاتخلو من حجته و انا و الله ذلك الحجه؛ همانا زمين در هيچ موقعيتي خالي از حجت خدا نيست و به خدا سوگند كه من خليفه و حجت خداوند هستم. (كافي، كليني، ج1، ص 179، حديث9)
خداوند به امت فرمان داده تا از اهل بيت(ع) و از جمله امام موسي كاظم(ص) آنچه نمي دانند را بپرسند و ايشان را منبع و مرجع افكار و اعمال خود بدانند و زندگي خويش را براساس سبك زندگي آنان تنظيم كنند، ولي اين بدان معنا نيست كه آنان مي بايست مطيع مردم باشند و هرچه مردم بخواهند انجام دهند، بلكه اگر مصلحت بدانند به پرسش ها پاسخ مي دهند. حضرت موسي كاظم(ع) مي فرمايد: انما امرتم ان تسئلوا، و ليس علينا الجواب، انما ذلك الينا؛ شماها مأمور شده ايد كه- از اهل بيت رسول الله-سؤال كنيد، وليكن جواب و پاسخ آنها بر ما واجب نيست، بلكه اگر مصلحت بود پاسخ مي دهيم وگرنه ساكت مي باشيم. (مستدرك الوسايل، ج17، ص278، ح35)
آن حضرت(ع) همچنين مي فرمايد: من نظر برايه هلك، و من ترك اهل بيت نبيه ضل، و من ترك كتاب الله و قول نبيه كفر؛ هر كس به رأي و سليقه خود اهميت دهد و در مسائل دين به آن عمل كند هلاك مي شود و هركس اهل بيت پيغمبر(ص) را رها كند گمراه مي گردد و هر كس قرآن و سنت رسول خدا را ترك كند كافر مي باشد. (اصول كافي، ج1، ص 72، حديث10)
به هر حال، اهل بيت(ع) و امام موسي كاظم(ع) به عنوان اسوه متالهان و ربانيون مي بايست سرمشق همگان باشد و هر كس كه مي خواهد متاله و رباني و انسان اخلاقي شود لازم است حيات و ممات او كاظمي(ع) شود كه همان حيات و ممات محمدي(ص) و علوي(ع) است.
آن حضرت(ص) در سنت و سيره خود به گونه اي عمل كرده كه انسان ها بتوانند از سبك زندگي ايشان بهره گيرند و متاله و رباني شوند. سنت كلامي آن حضرت(ع) بر اين نكته تاكيد دارد كه انسان خدايي انسان اخلاقي است.
نمونه هائي از سنت كلامي امام موسي(ع)
انسان اخلاقي، انسان محاسبه گر است و چون مي داند كه هر چه مي كند به عنوان سازه آخرتي به نمايش گذاشته مي شود، مي كوشد تا در همين جهان به محاسبه خود باتوجه به هدف آفرينش يعني متاله شدن بپردازد و ببيند تا چه اندازه صفات و اخلاق الهي را در خود ظهور بخشيده است. همواره ترازوي معيارها و ملاك ها را در اختيار دارد و مي كوشد تا خود را بسنجد. امام موسي كاظم(ع) درباره اين خصوصيت انسان مومن مي فرمايد:ليس منا من لم يحاسب نفسه في كل يوم فان عمل حسنا استزاده الله و ان عمل سيئا استغفرالله منه و تاب اليه؛ از ما نيست كسي كه نفس خود را هر روز محاسبه نكند، پس اگر عمل نيكي كرده از خداي تعالي زيادت طلبد و اگر عمل بدي كرده از خداوند طلب مغفرت كند و به سوي او توبه كند. (كافي، كليني، ج4، باب محاسبه)
محاسبه نفس از آن رو لازم و بايسته است كه انسان جايگاه و موقعيت كنوني خود را نسبت به هدف بسنجد و قرب و بعد و دوري و نزديكي اش را بداند. حتي اگر انساني در مرز ايمان باشد، از آن جايي كه امور معنوي و اخلاقي، داراي درجات و مراتب بسياري است، لازم است تا خود را از نظر كيفيت ارزيابي كند. از اين رو خداوند فرمان مي دهد كه «يا ايهاالذين آمنوا آمنوا؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، ايمان بياوريد».(نساء، آيه 136)
هر انساني با توجه به فضايل كمالي كه كسب كرده و به همان اندازه كه رنگ خدايي گرفته و يا خدايي و متاله و رباني شده، مي بايست تلاش كند كه بالاتر رود؛ زيرا انسان حد پايان و يقف ندارد كه در آنجا توقف كند و بايستد و حتي پيامبر(ص) كه در مقام تدني و دنو به مقام تدلي و قاب قوسين او ادني (نجم، آيات 8 و 9) رسيده است، تلاش مي كند كه مقامات ديگر را كه در وهم نيز نمي گنجد درك كند و ما ادراك را بيابد و بدان وصل شود. از اين جهت او نيز به صلوات الهي نيازمند است؛ حال چه رسد ما كه هنوز در پس كوچه هاي عشق و متاله و رباني شدن سرگردان هستيم.
براي رسيدن به اين هدف لازم است اهل يقين كامل بود. حضرت موسي كاظم(ع) مي فرمايد:الايمان فوق الاسلام بدرجه ، و التقوي فوق الايمان بدرجه، و اليقين فوق التقوي بدرجه ، و ما قسم في الناس شيء اقل من اليقين، ايمان، يك درجه از اسلام بالاتر است؛ تقوي نيز يك درجه از ايمان بالاتر؛ يقين، يك درجه از تقوي بالاتر و برتر است و درجه اي كمتر از مرحله يقين در بين مردم ثمربخش نخواهد بود. (وافي، ج4، ص 541، حديث1؛ بحارالانوار، ج76، ص 631، حديث2)
تاكيد بر حركت در مسير متاله شدن بر پايه عقل و يقين از آن روست كه شناخت هدف، انگيزه هاي آدمي را به درستي شكل مي دهد و انسان با مواجه شدن با امور دنيوي و زيبا فريب نمي خورد و از هدف عالي و متعالي دست برنمي دارد. اما موسي كاظم(ع) در بيان جايگاه عقل در عمل مي فرمايد: قليل العمل من العاقل مقبول مضاعف و كثيرالعمل من اهل الهوي و الجهل مردود؛ اعمال شخص عاقل مقبول است و چند برابر اجر خواهد داشت گرچه قليل باشد، ولي شخص نادان و هوسران گرچه زياد، كار و خدمت و عبادت كند پذيرفته نخواهد بود. (تحف العقول، ص 682؛ و نيز بحارالانوار، ج07، ص 111، حديث41)
بر همين اساس آن حضرت(ع) مي فرمايد: تفقهوا في دين الله، فان الفقه مفتاح البصيره ، و تمام العباده ، و السبب الي المنازل الرفيعه و الرتب الجليله في الدين و الدنيا؛ مسائل و احكام اعتقادي و عملي دين را فرا گيريد، چون كه شناخت احكام و معرفت نسبت به دستورهاي خداوند، كليد بينايي و بينش و انديشه است و موجب تماميت كمال عبادات و اعمال مي گردد و راه به سوي مقامات ومنازل بلندمرتبه دنيا و آخرت است. (تحف العقول، ص 203؛ و نيز بحارالانوار، ج10، ص 742، حديث31)
در حقيقت خدايي و متاله شدن همان اندازه كه نيازمند عمل عبادي است نيازمند شناخت نسبت به اعمال عبادي و درجات و مقاماتي است كه انسان به آن وسيله، به دست مي آورد. از اين رو جايگاه شناخت و معرفت الله و صفات او و چگونگي راه يابي به اصل رباني شدن در كنار اعمال نيك و اعمال عبادي و سبك زندگي درست و اسلامي، به عنوان اصول اساسي مطرح مي شود.
انسان پس از شناخت و يقين نيازمند اعمال خير و خوب است. تلاش انسان مؤمن بر آن است كه زندگي خويش را در جهت متاله شدن قرار دهد و آن را خير مطلق بشمارد. خداوند نيز به اين انسان نگاهي خاص دارد. آن حضرت(ع) در اين باره مي فرمايد:المومن بعرض كل خير، لو قطع انمله انمله كان خيرا له، ولو ولي شرقها و غربها كان خيرا له؛ مؤمن (هميشه، در همه حالات) در معرض خير و سعادت خواهد بود، چنانچه (در سختي قرار گيرد و) بندهاي بدنش قطعه قطعه گردد برايش خير و خوشبختي است و اگر هم تمام شرق و غرب دنيا در اختيارش قرار گيرد، نيز برايش خير و سعادت است. (كتاب التمحيص، ص55، حديث 901، و نيز بحارالانوار، ج64، ص 242، حديث97)
انسان اخلاقي از نظر امام(ع) كسي است كه دنيا و آخرت وي تامين است. انسان مؤمن، انسان صادقي است كه عمل و قول وي يكديگر را تاييد مي كند. بي گمان اصل صداقت، بنياد اصول اخلاقي است. از اين رو امام(ع) درباره تاثير صداقت در زندگي و آثار آن مي فرمايد: من صدق لسانه زكي عمله، و من حسنت نيته زيد في رزقه، و من حسن بره باخوانه و اهله مد في عمره؛ هر كه زبانش صادق باشد اعمالش تزكيه است؛ و هر كه فكر و نيتش نيك باشد، در روزيش توسعه خواهدبود؛ و هر كه به دوستان و آشنايانش نيكي و احسان كند، عمرش طولاني خواهد شد. (تحف العقول، ص 883، سطر 71، و نيز بحارالانوار، ج75، ص 303، ضمن حديث52)
نقش دعا در زندگي اخلاقي
انسان اخلاقي، انسان عاقل و عالم به فقر ذاتي خود است و هرگز خود را از اتصال به غني بالذات (خداوند) جدا نمي سازد. بر اين اساس مي كوشد تا همواره خدا را با خود همراه سازد و بدان اعتماد و توكل نمايد. اين گونه است كه اهل دعا و نيايش واقعي است و هرگز از دعا باز نمي ايستد؛ زيرا كمال را در اتصال به خدا و از طريق دعا كه مغز عبادت است مي داند.
هر چند كه مؤمن ميان بلاء و ابتلاء تفاوت مي گذارد و مصيبت ها را گاه آزمون و گاه مجازات و كيفر مي شمارد، ولي با دعا در انديشه است كه از آثار و تبعات بد بلا برهد. از اين رو امام موسي كاظم(ع) درباره نقش دعا در زندگي مي فرمايد:ما من بلاء ينزل علي عبد مؤمن فيلهمه الله عز و جل الدعاء الا كان كشف ذلك البلاء و شيكا، و ما من بلاء ينزل علي عبد مؤمن فيمسك عن الدعاء الا كان ذلك البلاء طويلا، فاذا نزل البلاء فعليكم بالدعاء و التضرع الي الله عز و جل؛ بلائي بر مؤمن وارد نشود مگر آن كه به وسيله دعا سريع بر طرف مي گردد و چنانچه دعا نكند آن مصيبت طولاني خواهد شد، پس هنگامي كه مصيبتي و بلائي وارد شد، به درگاه خداوند دعا و تضرع كنيد.(اصول كافي: ج2، ص 174، حديث 2. وسائل الشيعه: ج7، ص 44، حديث 4768).
بيان تمام سنت هايي كه امام موسي(ع) درباره انسان اخلاقي و متاله و رباني فرموده در اين مطلب كوتاه شدني نيست از اين رو به همين مقدار در اين مقال بسنده مي شود.

 



بررسي چرائي اسوه بودن حضرت مريم(س)
مريم(س)، دست پرورده خاص خداوند

رحمان صادق زاده
در ميان مردان مي توان الگوها و اسوه هاي بسياري را معرفي كرد كه در اين ميان پيامبر(ص)، و اهل بيت ايشان(ع) از اسوه هاي مطلق و كامل قلمداد مي شوند و از اسوه هاي ديگر مي توان به حضرت ابراهيم(ع) با يك استثنا و ديگر پيامبران(ع) در مواردي كه قرآن گزارش و تاييد كرده است، اشاره كرد؛ اما در ميان زنان، قرآن از چهار زن سخن به ميان آورده است.
در ميان اين چهار نفر، دو تن از گذشتگان هستند كه حضرت مريم (س) دختر عمران و حضرت آسيه همسر فرعون(س) هستند و دو تن از امت محمد(ص) يعني حضرت خديجه (س) و حضرت فاطمه(س) است. البته در قرآن از حضرت ساره(س) همسر حضرت ابراهيم(ع) ياد شده ولي به عنوان يك الگو معرفي نشده است.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا توصيف و تبيين قرآن را از زندگي حضرت مريم(س) بيان كند تا علت اسوه شدن دانسته شود و معلوم گردد كه در چه زمينه هايي ايشان الگوي زنان مي باشد
مريم دختر عمران، سازه الهي
مريم دختر عمران پسر مائان از مادري به نام حنه ولادت يافت و قبل از ولادت، پدرش را از دست داد و كفالت او را زكريا به عهده گرفت و او براساس نذري كه مادر كرده بود، خادم كنيسه بيت المقدس شد. روزي براي آوردن آب به غاري رفت و در آنجا جبرئيل(ع) به صورت انسان و جوانان زيبا بر وي تمثل يافت. در او از روح الهي دميد و او به فرمان خدا به عيسي بن مريم(ع) باردار شد. (نگاه كنيد: تاريخ طبري، ج1، ص 345)
خداوند در آيات قرآني هيچ گزارشي از تولد پيامبري چون حضرت عيسي(ع) و مادرش نداده است؛ زيرا در اين مادر و فرزند معجزات و دلايل روشني بر حقانيت پيامبري و وحي و مانند آن است كه خداوند از آن گزارش مي دهد تا هم انسان ها شناختي از حكمت و قدرت خداوند پيدا كنند و هم روش زندگي آنان را سرمشق سبك زندگي خود قرار دهند.
برخلاف باورهاي برخي از مسيحيان، حضرت مريم(س) و فرزندش، انساني همچون ساير انسان ها هستند؛ از اين رو مرگ و هلاكت به سراغ آنان مي رود و همچنين نيازمند گردش در جامعه و خريد و فروش، خورد و خوراك و خواب و مانند آن مي باشند. (مائده، آيات 17 و 75)
پدر حضرت مريم(س) عمران نام داشت. (آل عمران، آيات 35 و 36؛ تحريم، آيه 12) وي مردي خوشنام از ديدگاه مردم بود. (مريم، آيه 28) لذا هيچ اتهامي از بدي و سوء از او نقل نشده و همگان او را به نيكنامي و خوشنامي مي شناختند. حتي برخي بر اين باورند كه او در زمان خود امام جماعت مردم در عبادت بود. (روح المعاني، ج3، جزء3، ص 222؛ جامع البيان، ج3، جزء3، ص 264)
برخي گفته اند كه حضرت عمران(ع) پسري به نام هارون داشته است، از اين رو مردم از حضرت مريم(س) با عنوان خواهر هارون ياد مي كنند. (مريم، آيه 28؛ مجمع البيان، ج5 و 6، ص 719؛ التبيان، ج7، ص 122)
البته به نظر مي رسد كه اين اصطلاح «اخت هارون» (مريم، آيه 28) يك اصطلاح براي بيان ارتباط قبيله اي باشد. در قبايل دوازده گانه از فرزند بني اسرائيل(ع) افراد به نام قبيله يا عشيره ها خوانده مي شدند. در حقيقت اين اصطلاح براي بيان اين است كه ايشان از عشيره و طائفه هارون(ع) برادر حضرت موسي(ع) بوده است. (امالي سيدمرتضي، ج4، ص 106؛ معالم التنزيل، بغوي، ج3، ص 236) اين كاربردها در جوامع عربي و غيرعربي نيز براي مخاطب قرار دادن افراد وجود داشته و دارد.
به هرحال، خانواده حضرت مريم (س) از طرف پدري به هارون (ع) متصل مي شود.(همان) درحقيقت نسبت حضرت مريم (س) به حضرت هارون (ع) و از آنجا به بني اسرائيل (ع) و حضرت اسحاق (ع) و حضرت ابراهيم (ع) مي رسد. (مريم، آيات 16 و 58؛ روح المعاني، ج9؛ جزء 16، ص 156).
اين خانواده درميان يهوديان عصر حضرت مريم (س) معروف به پاكي و خوشنامي بودند و درميان ايشان شخصيت هاي بزرگي وجود داشته و از اعتبار و بزرگي و شرافت بهره مند بودند. (مريم، آيات 27 و 28)
مادر مريم (س) نيز زني خوشنام از ديدگاه مردم بود. (مريم، آيه 28) وي زني معتقد به ربوبيت خدا و علاقه مند به سعادت نسل خود بود. (آل عمران، آيات 35 و 36) مادرمريم، زماني كه مريم (س) را باردار و آبستن بودند، نذر مي كند كه او را خادم كنيسه مقدس قرار دهد.
خداوند اين نذر را مي پذيرد و خلقت او را متعادل و نيكو و درمحيط مناسبي قرارمي دهد تا به بهترين شكل پرورش يابد. (آل عمران، آيات 35 تا 37) درحقيقت، حضرت مريم (س) تحت عنايت الهي همانند حضرت موسي (ع) رشد پيدا مي كند (طه، آيه 41)؛ از اين رو حضرت مريم (س) به عنوان يك سازه خاص و صنعت ويژه الهي به عنوان معجزه اي براي مردم مطرح مي شود. (آل عمران، آيه 36، 37؛ مجمع البيان، ج 1و 2، ص 739) چنانكه گفته شد، خانواده حضرت مريم (س) خانواده هاروني و مشهور به خوشنامي بودند. همچنين حضرت مريم (س) همچون حضرت عيسي فرزندش، در كودكي به سخن در آمد و سخن گفتن او درهنگام تولد از معجزات و آيات الهي بوده است. (مومنون، آيه 50؛ تفسير كبير، فخررازي، ج 8، ص 279؛ روح المعاني، ج 10، جزء 18، ص، 56) لذا پس از تولد حضرت مريم (س) از آن جايي كه عمران وفات كرده بود، ميان سران كنيسه نزاع و درگيري براي سرپرستي و كفالت ايشان در مي گيرد؛ چرا كه از همان آغاز تولد ايشان معجزاتي ديده شد و هركسي دوست مي داشت تا عهده دار سرپرستي او شود و از اين راه نام و نشاني براي خود كسب كند. (آل عمران، آيه 44؛ روح المعاني ج 3، جزء 3،ص 219).
همين درگيري موجب مي شود تا به حكم قرعه گردن نهاده شود؛ زيرا به مصداق القرعه لكل امر مشكل؛ قرعه راهكاري براي هر امر مشكل و غير قابل حل است. بنابر اين، ميان سران كنسيه يهودي، قرعه انداخته مي شود.
از آن جايي كه خداوند پرورش او را به عهده گرفته است، حضرت زكريا (ع) از پيامبران آن دوره را مامور مي كند تا اين مسئوليت را به عهده گيرد. از اين رو كفالت و سرپرستي حضرت مريم (س) به حضرت زكريا (ع) به حكم قرعه و انتخاب الهي واگذار مي شود؛ (آل عمران، آيه 37) چرا كه عمران ازدنيا رفته بود و كسي مي بايست كفالت و سرپرستي او را به عهده مي گرفت كه از سوي خداوند پيامبري به نام زكريا (ع) براي اين مسئوليت انتخاب مي شود. (تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 338، حديث 139؛ الميزان ج 3، ص 215)
اين حكايت خود گواه روشني بر اين معناست كه خداوند عهده دار پرورش مستقيم مريم (س) شد تا سازه اي خاص براي مسئوليت و ماموريتي خاص و استثنايي داشته باشد.
خداوند در آياتي ديگر به اشكال مختلف بر اين نكته تاكيد مي كند كه حضرت مريم (س) زني برگزيده از سوي خداوند با پرورش خاص و استثنايي براي مسئوليتي استثنايي بوده است. (آل عمران، آيه 42 و آيات ديگر)
كودكي و كرامات حضرت مريم (س)
همسر عمران يعني مادر مريم (س) دوست مي داشت كه فرزندي را كه باردار است، فرزند پسر باشد تا مسئوليت پيامبري و خدمتكاري خدا و خانه او را به عهده گيرد؛ اما هنگامي كه فرزند دختري به دنيا مي آورد، به حكم قضا و قدر تن مي دهد و بر پايه نذري كه داشت، دختر را به خدمتكاري خانه خدا مي فرستد، درحالي كه اميد داشت تا با تولد پسر، فرزندش نقش مهمتري در هدايت خلق به عهده مي گرفت. (آل عمران، آيات 35 و 37)
آن حضرت، نام دخترش را خود برمي گزيند. (همان) از اينجا مي توان دريافت كه حضرت عمران پيش از تولد مريم(س) از دنيا رفته و مسئوليت نامگذاري را مادر به عهده گرفته است.
حضرت مريم(س) به كنيسه سپرده مي شود و در آنجا زيرنظر حضرت زكريا(ع) از سران كنيسه و يكي از پيامبران بني اسرائيل، پرورش مي يابد. از آيات پيش گفته بر مي آيد كه حضرت مريم(س) دوران كودكي خود را با رشد جسماني و معنوي خارق العاده اي مي گذراند.
اين بدان معنا بود كه خداوند براي مسئوليتي خاص او را پرورش مي دهد. مريم(س) دراين دوره نيز با آنكه كودك و يا نوجواني بود، داراي كرامات چندي بود كه حتي حضرت زكريا(ع) را به شگفتي مي آورد. به اين معنا كه كرامت او محدود به سخن گفتن در گهواره همچون حضرت عيسي(ع) نبود، بلكه پس از آن بارها از او كراماتي ديده شد كه بر مقام و منزلت او افزود.
از جمله كراماتي كه خداوند براي حضرت مريم(س) نقل مي كند، برخورداري روزانه او از رزق و روزي الهي بوده است. حضرت زكريا(ع) هرگاه به محل و محراب عبادت حضرت مريم(س) وارد مي شد، با رزق و روزي هاي شگفت انگيزي مواجه مي شد. مثلا در غير فصل انگور، در نزد ايشان انگور تازه مي يافت. (آل عمران، آيات 36 و 37؛ جامع البيان، ج 3، جزء 3، ص 244)
خداوند در آيه 12 سوره تحريم نيز از منزلت و شخصيت بس بلند و قابل تكريم و احترام حضرت مريم(س) سخن به ميان مي آورد. در حقيقت هدف از عنايت خاص خداوند و عطاي كراماتي چون رزق و روزي هر روزه و قرار گرفتن بر سفره الهي در محراب عبادت زمينه ساز اين معنا بود تا او را به كراماتي خوشنام سازد و جايگاه او را براي پذيرش مسئوليت مهم تثبيت نمايد.
برپايه همين ويژگي ها و كرامات حضرت مريم(س) است كه حضرت زكريا(ع) نيز خواهان فرزندي مي شود تا هم او را از بي وارثي در آورد و هم عهده دار مقام پيامبري و وصايت گردد و وارث علوم پيامبري شده و هدايت خلق را به عهده گيرد. (آل عمران، آيات 38 تا 40؛ مريم، آيه 6)
حضرت مريم(س) شبانه روز و همواره در محراب عبادت مشغول به پرستش بود. (آل عمران، آيات 36 و 37؛ الميزان، ج 3، ص 174) ايشان از سالكان صراط مستقيم الهي بودند (مريم، آيات 36 و 58؛ الميزان، ج 14، ص 74)
آن حضرت(س) براساس كتب وحياني و الهي به عبادت مي پرداخت و همواره سبك زندگي خويش را بر محور آموزه هاي وحياني شريعت بنا مي گذاشت. از اين رو خداوند او را به تصديق كننده كتب آسماني و عامل به كتاب تورات معرفي مي كند. (تحريم، آيه 12؛ مجمع البيان، ج 9 و 10، ص 479)
آن حضرت(س) به عنوان يك سازه و صنعت خاص الهي، از عنايت خاص خداوندي برخوردار بود. پس همان گونه كه خداوند پرورش جسمي او را با غذاهاي بهشتي و آسماني به عهده داشت؛ همچنين پرورش روحي و رواني او را خود به عهده گرفته بود. لذا خداوند او را به عنوان منعم عليه معرفي مي كند كه تحت هدايت هاي ويژه الهي قرار داشته و به مقامات بزرگ انساني رسيده است. (مريم؛ آيات 16 و 58)
اين گونه است كه فرشتگان بر او فرود مي آيند تا به او دانش و علوم كتب آسماني از جمله تورات را بياموزند و او را بر اقامه نماز دستور دهند. در حقيقت شيوه خاصي از نماز را به او آموختند كه همراه با دعا (قنوت)، سجده و ركوع بود.
به نظر مي رسد كه در جامعه يهودي ركوع امري بوده كه بدان عمل مي شده است. از اين رو ركوع كردن با ديگران و نوعي نمازجماعت را به او فرمان مي دهند؛ اما نوعي عبادت لفظي و سجده را نيز به ايشان آموختند كه خاص آن حضرت(س) بوده است. بنابراين، آن حضرت(س) مأموريت داشت كه افزون بر نمازهاي جماعت كه با ديگران برگزار مي كند و اين حضور در جماعت بر او فرض بود، مي بايست نمازهاي خاصي را انجام دهد كه اختصاص به او داشت. (آل عمران، آيات 42 و 43)
نوع نمازي كه حضرت مريم(س) به جا مي آورد از جهاتي با نماز مسلمانان يكسان است؛ زيرا سه ركن از اركان نماز اسلامي يعني قنوت، سجده و ركوع را دارا مي باشد. (همان و نيز نگاه كنيد: كشاف، زمخشري، ج1، ص362)
از آيات پيش گفته چنين برمي آيد كه وي داراي شهود و ارتباط مستقيم با فرشتگان بوده و فرشتگان درمحراب عبادت به نزد ايشان رفته و با او گفت وگو كرده و راهنمايي مي كردند تا چگونه عبادت كند. از اين روست كه ايشان را سازه الهي دانسته اند.
فضايل مريم(س)
خداوند براي حضرت مريم(س) فضايل اخلاقي و مقامات چندي را برمي شمارد كه دراينجا به برخي از آنها اشاره مي شود.
از جمله فضايل ايشان مي توان به اموري چون اخلاص (مريم، آيه26) ، ادب بويژه در بيان مسائل جنسي (آل عمران، آيه 47، مريم، آيات 16 و 20)، راستگويي و صديقه بودن (مائده، آيه 75، تحريم، آيه 12)، طهارت از هرگونه پليدي و آلودگي هاي روحي و باطني و ظاهري (آل عمران، آيه42؛ مجمع البيان، ج1و 2، ص745)، عفت و پاكدامني (نساء، آيه156؛ انبياء آيه 91؛ تحريم، آيه12)، گريه و انابه در برابر خداوند و پس از استماع آيات الهي (مريم، آيات16و 58)، اهل عبادت و بندگي و خضوع و خشوع در برابر خدا (آل عمران، آيه 43؛ مريم، آيات16 و 58)، اهل ركوع و سجود در برابر خدا (همان)، و ديگر صفات انساني و اخلاقي پسنديده بودن اشاره كرد به گونه اي كه همگان بويژه حضرت زكريا(ع) به ايشان اعتماد داشته (آل عمران، آيات 36 و 38) و با مشاهده وي خواهان پسري از خداوند مي شود كه همانند مريم(س) اهل تقوا و عفت و صلاح و عفاف و ايمان و اخلاص و مانند آن باشد. (تفسيركبير، ج3، ص209)
خداوند ايشان را با عنوان بسيار مهم صديقه (مائده، آيه 75) مي ستايد و او را برگزيده خود دانسته (آل عمران، آيه 42) و فرشتگان (همان) و حتي جبرييل را بر او نازل مي كرده است. (مريم، آيات 16 و 19)
اخلاق و فضايل اوست كه ايشان را اسوه مردمان ساخته است (تحريم، آيات 11 و 12) و خداوند ايشان را به عنوان برگزيده زنان به جامعه معرفي مي نمايد تا سبك زندگي او را الگوي زندگي خود قرار دهند. (همان و مريم، آيات 16 و 58؛ آل عمران، آيه36)
درمقام آن حضرت همين بس كه نه تنها تحت سرپرستي پيامبري چون زكريا بوده و يا فرشتگان بر او آمد و شد داشته و به آموزش و تربيت او مي پرداختند و يا حتي جبرئيل بر ايشان نزول اجلال مي فرمودند، بلكه خداوند مستقيم با حضرت مريم گفت وگو مي كند و درباره كيفيت فرزنددارشدن وي با او سخن مي گويد. (آل عمران، آيه 47) همين براي بزرگي كسي كفايت مي كند كه خداوند با او درباره مسائل زندگي شخصي او گفت وگو كند و او را دلداري دهد و راهنمايي نمايد.
مريم(س) اسوه زنان در عفت و پاكدامني
حضرت مريم (س) سازه الهي براي كاري عظيم تر بود. خداوند بر آن بود تا معجزه اي ديگر همانند خلقت آدم نشان دهد. آن حضرت (س) مي بايست بي زناشويي و بي آنكه با مردي همبستر شود، فرزند را به اعجاز به دنيا آورد.
از اين رو خداوند جبرئيل را در شكل جواني معتدل تمثل كرده و نزد او مي فرستد. در همين ملاقات است كه پاكدامني آن حضرت به نمايش گذاشته مي شود. از حضرت(س) به هنگام مواجهه با مرد ناشناس در يك جاي تنها، مي گويد، از تو به خدا پناه مي برم و تو نيز اگر اهل تقوا هستي اين گونه باش و از او مي خواهد متعرض آبروي او نشود و از خدا بترسد و تقوا پيشه گيرد. (مريم، آيات 17 و 18)
اين تاكيد آن حضرت به لزوم تقواپيشگي از سوي مرد، نشان مي دهد كه تا چه اندازه نسبت به خداوند و رعايت آموزه هاي ديني حساس بوده است. وي كه از سوي خداوند از هرگونه پليدي و زشتي پاك شده و اهل عصمت بود، (آل عمران، آيه 36) خواهان عصمت تقوايي از سوي مرد مي شود.(مريم، آيه 18)
مريم(س) در اين گفت وگو و جاهاي ديگر به خوبي نشان مي دهد كه تا چه اندازه از شخصيتي پاك و روح و رواني باحيا برخوردار بوده و همواره بر حيا و عفت و آبرومندي خود حساس بوده است. (مريم، آيات 18 و 23)
تاكيد قرآن بر «بشراً سوياً» درباره جبرئيل(ع) از آن روست تا نشان دهد كه جواني از هر لحاظ مقبول دختران و زنان، در خلوتگاه مريم(س) وارد مي شود و آن حضرت(س) به جاي رفتار و واكنش طبيعي، هيچ تمايل و گرايش به جوان نشان نمي دهد و در مقابل هرگونه احتمال تعرض، به خدا پناه مي برد و مرد را نيز به ذكر الهي و تقواي او مي خواند.
جبرئيل(ع) در اين ديدار به حضرت بشارت مي دهد كه بي آنكه مردي او را لمس كند، صاحب فرزندي مي شود كه پيامبر خداست. البته پيش از اين فرشتگان به او مژده فرزندي را داده بودند كه بي پدر از او زاده مي شود و درگهواره و كهنسالي با مردمان سخن مي گويد. (آل عمران، آيات 45 تا 47)
آن حضرت (س) نيز از اينكه بدون ازدواج فرزنددار مي شود شگفت زده مي شود ولي به حكم آنكه بارها خود كرامات و معجزات بسياري چون ميوه هايي در غير فصل و غذاهاي آسماني و بهشتي را ديده بود، هرگز منكر اين اتفاق نمي شود؛ چرا كه توجه به قدرت خداوند و مشيت او، موجب رفع هرگونه تعجب و شگفتي است. (آل عمران، آيه 47؛ مريم، آيات 20 و 21) با اين همه ترس و خوف داشت تا متهم به فحشا شود؛ زيرا مردم نمي توانستند بپذيرند كه كودكي بي پدر نيز مي تواند متولد شود؛ در حالي كه حضرت آدم(ع) بي پدر و مادر متولد شده بود، ولي تكرار آن به اين شكل براي آنان باوركردني نبود.
آن حضرت(س) دوره بارداري خود را مخفي نگه مي داشت. (مريم، آيات 16 و 22) در اين دوره وي دچار حزن و اندوهي شديد شد و فشار روحي بر وي سنگين آمد؛ چرا كه اتهام زنا از سوي نادانان و بي آبرويي براي كسي كه عفيف و با حيا و پاكدامن است بسيار سخت است. از اين رو از سوي خدا و فرشتگان دلداري داده مي شود و حتي پس از تولد حضرت عيسي(ع) فرزند به مادر توصيه مي كند كه غمگين و اندوهگين نباشد. (مريم، آيات 16 تا 26)
آبستني وي زماني اتفاق افتاد كه وي از خانواده اش براي عبادت بيشتر كناره گيري كرده بود و در شرق بيت المقدس در غاري پناه برده تا در آنجا به عبادت بپردازد. اما در همان جا آن ديدار مهم با جبرئيل رخ مي دهد و آبستن مي گردد. (همان)
اكنون چه كسي مي تواند آبروي او را حفظ كند و او را از اتهام سنگين فحشا و زنا پاك و منزه دارد؟ بي گمان اين خداوند است كه اين صديقه طاهره را حفظ مي كند و به دفاع از او مي پردازد. (نساء، آيه156؛ مائده، آيه75) بنابراين، كسي كه پاكدامني پيشه كند اگر در موضع تهمت و اتهامي قرار گيرد خداوند مدافع او خواهد بود و به دفاع از او برخواهد خاست و اجازه نمي دهد تا بنده اش به گناهي ناكرده متهم شود و متحمل عذاب گردد.
در اين جاست كه كودك در شكم مادر و پس از آن به سخن مي آيد و مادر را دلداري مي دهد و حتي خداوند جبرئيل را به سوي او مي فرستد تا به او دلداري دهد و از رنج و فشار روحي كه گرفتار آن است رهايي يابد. (مريم، آيات23تا26؛ مجمع البيان، ج5و 6، ص790)
از اين رو به ايشان امر مي شود كه روزه سكوت بگيرد و اجازه دهد تا فرزند به نيابت از مادر با مردم سخن بگويد. (مريم، آيات26 تا 29)
در اين زمان براي آرامش مادر، خداوند آب را در زير پاي پسرش جاري مي كند تا از آن بنوشد و خود را شست وشو دهد و از خرماي تازه درخت خشكيده نخل بخورد تا قدرت و توان يابد؛ در حالي كه از درد زايمان به تپه اي بيرون از شهر گريخته بود. (مؤمنون، آيه50؛ مريم، آيات16 تا25)
در اينجا مريم در كنار درخت خشكيده خرما و در محيطي باز و بدون پرستار، كودك خويش را به دنيا مي آورد.(همان) و با تغذيه و نوشيدن از خرماي تازه و آب، جان تازه اي مي گيرد و با كودكي در آغوش به ميان مردم مي آيد.
مريم همواره در رفاه الهي پرورش يافته است و حتي زماني كه به سوي تپه اي در بيرون شهر بي هيچ امكاناتي مي رود باز خداوند به او نعمت خاص عنايات مي كند و آسايش و آرامش او را تضمين مي كند. (همان؛ مؤمنون، آيه50) چراكه براي مأموريتي بزرگ برگزيده شده بود.
اما آنچه كه موجب مي شود تا خداوند او را اسوه مؤمنان از زن و مرد و بويژه زنان كند، عصمت و عفت و پاكدامني اوست به گونه اي كه خداوند او را ضرب المثل و نمونه برتر براي پيروي و الگوبرداري معرفي مي كند. (سوره تحريم آيات11 و 12)
البته صفات ديگري كه در اين آيات براي آن حضرت مطرح شده نيز در تحقق اين ضرب المثل و الگو بودن نقش دارد كه غير از عفت و پاكدامني، تصديق ايشان به ولايت اهل بيت(ع) و كلمات تامات الهي، تصديق ايشان به كتب آسماني و عمل براساس آموزه هاي وحياني و اهل دعا و نيايش و قنوت بودن ايشان است.
براساس همين آيات، آن چيزي كه موجب شد تا ايشان به مقام بزرگ مادري پيامبري استثنايي چون روح الله برگزيده شود، همان عفت و پاكدامني است كه نقش محوري را ايفا مي كرد. از اينرو در آيات قرآن مسأله پاكدامني ايشان را بر نفخ روح حضرت عيسي(ع) در او، مقدم مي دارد تا اين گونه نقش كليدي پاكدامني را در اين مسأله گوشزد كرده باشد.
آنچه در اين مطلب بيان شد تنها گوشه اي از حقيقت بزرگ اسوه شدن زني چون حضرت مريم(س) براي همه مؤمنان در طول تاريخ بشريت است كه خداوند در اين آيات بدان پرداخته است. بازخواني و تحليل و تبيين همه آنچه درباره اين مقام بزرگ زن آسماني در قرآن بيان شده نيازمند دقت و وقت ديگري است كه بيرون از حوصله اين مقال است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14