(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 17 دی 1390- شماره 20115

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
غربي شدن شرط پيشرفت نيست ؟
تقابل رئيس جمهور اصلاحات با مكتب «اسلام ناب» تحت تاثير «يورگن هابرماس»
سيدمحمد خاتمي: راهي جز راه غرب نداريم!

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
غربي شدن شرط پيشرفت نيست ؟

تفكّر غلط غربي شدن شرط پيشرفت
اينكه «پيشرفت چيست؟» حرفهاي گوناگوني در سطح دنيا مطرح است. همه جور حرفي هست؛ نسخه هاي قلابي، توصيه هاي متناقض، عجيب و غريب و بعضاً خائنانه، كه اين بلايي بود كه در آغاز شروع مدرن سازي كشور به جان ما ايرانيها افتاد. اول كه نشانه هاي پيشرفت اروپايي براي ايرانيها معلوم شد، كم كم به فكر افتادند كه ببينند در اروپا، در آن طرف دنيا، چه خبراست؛ قبل از آن، اصلاً خبر نداشتند كه در دنيا چه خبر است! سلاطين قاجاري آنقدر گرفتار حرمسراها و سفره خانه ها و گرفتاريهاي شخصي و مسائل بي ارزش خودشان بودند كه اصلاً از اينكه در دنيا چه دارد مي گذرد، خبر نداشتند. رنسانس چه بود؟ چطور به وجود آمد؟ چرا به وجود آمد؟ نتيجه اش چه شد؟ اصلاً اين قضايا را تا دوران فتحعلي شاه و بعد از آن ملتفت نبودند! بعد كه جنگ ايران و روس شد و دستگاه قاجاري به واسطه ي سلاحهاي پيشرفته ي روسها - كه آن روز از امكانات جديد و سلاحهايي كه براي خودشان ساخته بودند، بهره بردند - تو دهني محكمي خورد، تازه كساني را به اروپا فرستادند و سفراي اروپايي هم كه در ايران زندگي مي كردند، دست و پايي باز كردند. پيغام آورها و مأموران ويژه اي هم براي زمينه سازي نفوذ سياسي به ايران گسيل شدند و با روشهاي خودشان به ايران آمدند. اولين كساني كه با موج به اصطلاح مدرنيته مواجه شدند، چه كساني بودند؟ شاهزاده ها، رجال دربار قاجاري و شخصيتهاي متنفذ سياسي آن روز. عامه ي مردم كه خبري نداشتند، علما كه اطلاعي نداشتند و ديگران كه چيزي نمي دانستند. اينها هم به جز خيلي افراد معدود، عموماً - تقريباً مي شود گفت بدون استثنا - در مواجهه ي با اين فرهنگ و پيشرفتهاي غربي مات و مبهوت شدند؛ دست و پاي خودشان را گم كردند و نتوانستند ذهن و عقل خودشان را به كار بگيرند و از پيشرفت طرف مقابل، به فكر پيشرفت خود بيفتند. نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه در دوران مشروطيت و بعد از استقرار آن، روشنفكرهاي درجه ي اول ما عقيده شان اين شد كه اگر ايران بخواهد پيشرفت كند، بايد از فرق سرتا پا غربي كامل بشود! اين، يعني تقليد محض. و همين طور هم عمل كردند و اين روند تا حكومت پهلوي ادامه داشت.
حكومت پهلوي آمد اين را برنامه ريزي كرد تا با سرعت بيشتري اين كار انجام بگيرد. به آن مقداري كه در دوره ي قاجار بود، قانع نبودند. پهلوي را براي اين سر كار آوردند؛ چند تا روشنفكر دست نشانده ي مورد اعتماد خودشان از ايرانيهاي تحت تأثير غرب را هم به عنوان عناصر فرهنگي، دور و بر آن گذاشتند تا همين كار را بكنند. مسئله ي كشف حجاب، مسئله ي تغيير لباس و مسئله ي حذف كردن نشانه هاي ايراني اسم: ميرزا، سيد، خان، آقا، دادن امتيازات فراوان در زمينه هاي نفت و آوردن مستشارهاي خارجي - كه روز به روز هم بيشتر شد - از اين قبيل است. بعد هم كه انگليسيها رضاخان را كنار گذاشتند، در دوره ي بعد، امريكاييها از سال 1332 همه كاره ي كشور شدند؛ اين سرگذشت تحولات ما در دوران طاغوت است كه با همان مديريت خطرناك كه گفتم، به سمت نابود كردن اصالتها رفت. اي كاش در مقابل چيزي مي گرفتند! نه، هيچ چيز هم نگرفتند. يعني ايرانيها در طول سالهاي متمادي - بيش از شصت، هفتاد سال - كه در اختيار انگليسيها و غربيها بودند، اين قدرت را پيدا نكردند كه مثلاً يك مركز تحقيقات علمي در كشور به وجود آورند كه ظرف پنجاه سال دو تا اختراع درست كند؛ دانشمنداني را تربيت كنند كه دو، سه تا كشف جديد علمي بكنند؛ يعني اينها اين اندازه از غرب استفاده نكردند. آنها چه مي خواستند؟ مصرف كننده مي خواستند. مصرف كننده ي اقتصادي اي كه به طور طبيعي با خودش مصرف فرهنگي و تسليم سياسي را هم همراه دارد. آنها اين را مي خواستند؛ اينها هم راحت تسليم شدند و دادند. همه ي اين تشنجها، درگيريها و چالشهايي كه شما در دوران حكومت قاجاريه از زمان تنباكو تا دوران رضا خان و تا بعد از آن مي بينيد كه بين جبهه اي از مؤمنين به رهبري علما از يك طرف و حكام جائر از يك طرف انجام گرفت، نشئت گرفته از اين قضيه است. در قضيه ي امتياز «رژي»، ميرزاي شيرازي در مقابل دادن امتياز مفت و مجاني يك منبع درآمد بزرگ در كشور به غربيها و خارجيها، مخالفت كرد. در قضيه ي امتياز «رويتر» همين طور، و در قضيه ي قرارداد 99 - قرارداد معروف به «قرارداد وثوق الدوله» كه در واقع طبق آن، همه ي كشور را به دست انگليسها مي دادندـ هم همين طور بود، كه مدرس، آن روحاني برجسته، مخالفت كرد.
در قضيه ي ملي شدن صنعت نفت هم كه مرحوم آقاي كاشاني (رضوان الله عليه) دخالت كرد، همين طور بود. اين چالشهايي كه علما با حكام دورانهاي مختلف داشتند - كه مردم و بسياري از روشنفكرها هم با اينها همراهي كردند - همه در اين مرز است؛ مرز منافع ملي، و آن طرف هم كه تحول ناشي از اراده و تصميم گيري قدرتهاي بيگانه است. پس نسخه هاي پيشرفت و نسخه هاي غربي و بيگانه، بعضاً حتّي خائنانه است.
بيانات در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاي استان سمنان
18/8/85
گناه بزرگ نسل اول روشنفكران ايران
سالهاي متمادي - شايد دهها سال - همت استعمارگران اين بود كه ملّت ايران را نسبت به خودشان و نسبت به ارزشها و گذشته ي خودشان بي اعتقاد كنند. گناه بزرگ نسل اول روشنفكران اين كشور كه مروّج تفكرات غربي و فرهنگ غربي بودند، همين است. به ملّت ايران تبيين كردند و اصرار و تكرار كردند كه تو چيزي نيستي. ارزشهاي تو، اعتقادات تو، گذشته ي تو، تاريخ تو و بزرگان تو به چيزي نمي ارزند. توانستند يك نسل از خود بيگانه اي درست كنند كه پذيراي يك حكومت ظالم و دست نشانده اي مثل حكومت رضاخان قلدر باشد. اين كاري است كه دشمنان ما در طول سالهاي طولاني كرده اند.
نهضت اسلامي، حركت عظيم روحانيت و مردم در دوران سالهاي منتهي به پيروزي انقلاب همين بود كه مردم را نسبت به هويت خودشان، نسبت به تواناييهاي خودشان و نسبت به گذشته و تاريخ خودشان خوشبين كنند و پرده ي دروغ و توهمي را كه دشمنان بر روي باورهاي ملي ما كشيده بودند، آن را ب درد؛ و موفق هم شدند.
بيانات در ديدار مردم شاهرود ـ 20/8/85
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -12 / درآمد
تقابل رئيس جمهور اصلاحات با مكتب «اسلام ناب» تحت تاثير «يورگن هابرماس»
سيدمحمد خاتمي: راهي جز راه غرب نداريم!

نويسنده: پيام فضلي نژاد
روش و منش يورگن هابرماس در مباحثه با علي مصباح يزدي، ناخواسته او را به پاي ميز يك «محاكمه معرفتي» كشاند و از ناتواني مغز فلسفه او در مواجهه انتقادي با انديشه دانشوران مسلمان پرده برداشت؛ جايي كه ديگر از تجاهل ها و جهالت هاي مرسوم غربزده ها خبري نبود؛ آنجا كه فيلسوف آلماني نمي توانست با سفسطه هاي رايج مدرنيته بر استدلال هاي پوياي «تفكر شيعي» فائق بيايد.
فرداي اين ملاقات، هابرماس همراه عليرضا بهشتي به «تالار فردوسي» در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران رفت تا براي دانشجويان از «دردهاي رهايي» بگويد. از منظر او «دين براي بقا در جامعه مدرن، راهي جز پيوند يافتن با حاكميت مردم (دموكراسي مدرن) و حقوق بشر ندارد» و دينداران و سنت گرايان بايد «درد ناگزير زايمان سكولاريزاسيون» را تحمل كنند:
«سنت زدايي» با دردهايي همراه است كه من از آنها به عنوان «دردهاي رهايي» نام مي برم. اين دردها در نتيجه پيوند يافتن دين و سنت با مقوله هايي مدرن نظير حقوق بشر، دموكراسي و تكنيك شكل مي گيرد كه بايد از سوي دينداران و باورمندان به سنت تحمل شود و به حقوق بشر تن دهند.124
سه سال بعد در آبان 1384، وقتي سيدمحمد خاتمي پس از پايان دوره رياست جمهوري اش به زادگاه يورگن هابرماس سفر كرد، به تكرار سخنان او پرداخت و گفت «اگر دين مي خواهد بماند، بايد حداقل به مقوّمات حقوق بشر تن دهد.» ارادت خاتمي به هابرماس آلماني در رونويسي از ديدگاه هاي ديني اش منحصر نشد، بلكه از ايمانوئل كانت نيز در مقام «پدر مدرنيته» ستايش بي نظيري كرد؛ از جنس ستايش هاي عزت الله فولادوند از بازماندگان موسسه آمريكايي فرانكلين و سرحلقه مترجمان سكولار كه هميشه به تقليد از مارتين هايدگر تكرار مي كرد «همه ما زير سايه كانت زندگي مي كنيم!» خاتمي در كالج علمي برلين گفت:
امروز توجه به «آموزه هاي كانت» مي تواند مانع از بروز بسياري از مشكلات براي بشريت باشد. كانت احترام به انسان را مورد تعمق فلسفي قرار داده است. كانت انسان را«في نفسه» قابل احترام مي دانست و حقوق او را خدشه ناپذير مي شمرد. بايد اسلام را به گونه اي ببينيم كه با دموكراسي سازگار باشد. اگر ديني توانست آزادي را قبول كند، هم به امر «دموكراسي» كمك مي كند و هم خود دين «تلطيف» مي شود. اگر دين مي خواهد بماند، بايد حداقل به مقوّمات حقوق بشر تن دهد.125
اشتراك نظر خاتمي با هابرماس در اين نقطه پايان نمي گرفت و جز حوزه هاي دين شناختي، عرصه وسيع تري را در گستره «عقلانيت سكولار غرب» شامل مي شد. هر دو، هم تلقي واحدي از عقلانيت و هم برداشت يكساني از«جامعه مدني» داشتند و رئيس دولت اصلاحات در دهه 1370 بارها گفت «براي آنكه بتوانيم بمانيم و پيشرفت كنيم، راهي جز راه غرب نداريم و راه غرب يعني پذيرش خرد غربي.»126 بنابراين، خاتمي بي دليل «ترسيم چشم انداز و ارزيابي اصلاحات در ايران» را به هابرماس نسپرد و مانند او اعتقاد داشت كه «بدون ترديد بايد فهم خود را از دين تغيير دهيم.»127 خاتمي معتقد بود«دين از جهان ديني جداست. حق نداريم آنچه را كه عده اي در زماني و مكاني از دين فهميده اند، عين دين بدانيم. مي توان تفسيري غيرمطلق گرايانه از دين داشت. اما كساني هم هستند كه اين امر را قبول ندارند. صحبت بر سر جهان ديني است؛ پس نمي توان جهاني را به جهاني ديگر تحميل كرد.»128 با اتكاء به اصول فلسفه دين هابرماس، خاتمي رسالت شيعه در «جنگ عقيده» و «جنگ حق با باطل» را عقيده اي باطل دانست و به معارضه اي آشكار با دستاورد امام خميني(ره) از «مكتب اسلام ناب» دست زد:
بارها گفته ام در زمان غيبت معصوم چه كسي گفته است كه ما رسالت مسلمان كردن و تحميل نظام خودمان به جهان را داريم؟129
اين انگاره، روايتي ديگر از نظريه سكولاريستي هابرماس بود كه توصيه مي كرد «اديان بايد از ادعاي خود در مورد شكل دهي ساختار زندگي، كه نه فقط در برگيرنده افراد، بلكه در برگيرنده حكومت و جامعه نيز هست، دست بردارند. بدين ترتيب، پيوند حكومت و دين از يكديگر گسسته مي شود.»130 در مقابل اين ديدگاه، امام خميني(ره) اعتقاد داشتند:
ما در صدد خشكاندن ريشه هاي فاسد «صهيونيسم»، «سرمايه داري» و «كمونيسم» در جهان هستيم. ما تصميم گرفته ايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ، نظامهايي را كه بر اين سه پايه استوار گرديده اند، «نابود» كنيم و نظام اسلام
رسول الله(ص) را در جهان استكبار «ترويج» نماييم و دير يا زود ملتهاي دربند شاهد آن خواهند بود... ما هدفمان
«پياده كردن» اهداف بين المللي اسلامي در جهان فقر و گرسنگي است. ما مي گوييم تا شرك و كفر هست، «مبارزه» هست و تا مبارزه هست ما هستيم... ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مي كنيم، چرا كه انقلاب ما اسلامي است؛ تا بانگ «لااله الاالله» و «محمد رسول الله» بر تمام جهان طنين نيفكند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاي جهان عليه مستكبرين هست، ما هستيم.»131
تقابل سيدمحمد خاتمي با نظريه هاي بنيادين امام خميني و هواداريش از انگاره هاي ديني يورگن هابرماس، ملاقات اين دو را در نظر اصلاح طلبان جذاب تر مي ساخت. براي همين، عطاءالله مهاجراني در آخرين روز سفر هابرماس به ايران برنامه ملاقات خصوصي رئيس جمهور با وي را در منزل محسن كديور ريخت. هابرماس شامگاه پنجشنبه 26 ارديبهشت 1381 براي شركت در جلسه اي خصوصي با رهبران اصلاحات به محله قيطريه تهران رفت تا با سعيد حجاريان، محمد مجتهد شبستري، عليرضا بهشتي، عطاءالله مهاجراني و... ديدار كند.132 او تازه از سفر توريستي شيراز براي ديدن «تخت جمشيد» بازگشته بود و رئيس جمهور خاتمي هم كه دعوت از هابرماس با پشتيباني مالي و سياسي او انجام شد، بنا داشت بلافاصله پس از پايان برنامه كاري اش در مازندران خود را از فرودگاه مهرآباد به خانه كديور برساند.133
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14