(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 17 دی 1390- شماره 20115

نگاهي به «جاودانه ها» جديدترين فيلم ضدايراني هاليوود
توهين به هويت يك ملت!
ماجراي بهروز افخمي و شهيد تهراني مقدم
رازهاي سر به مهر در عرصه هنر
درنگي در حواشي اخير خانه سينما
خانه سينما به كدام قانون پايبند است؟!
درنگي در يكي از نكات مغفول مانده درباره فيلم «سعادت آباد»
اين دام ها را چه كسي مي گستراند؟!
گزارشي از متن و حواشي فيلم «33 روز»
از كابوس تا حماسه



نگاهي به «جاودانه ها» جديدترين فيلم ضدايراني هاليوود
توهين به هويت يك ملت!

رضا فرخي
زماني كه فيلم هاي «300» و «شبي با پادشاه» با رويكرد ضدايراني در هاليوود توليد شد، بسياري از منتقدين حرفه اي سينما پس از انتقاد شديد از اين فيلم ها و غيرواقعي و دروغ خواندن آنها به نوعي باعث از بين رفتن حيثيت حرفه اي هاليوود شدند. بر همين اساس اين تصور پديد آمد كه هاليوود از اين پس مانند گذشته رفتار نخواهد كرد و كمتر تحت تأثير سياست هاي غربي ضدايراني قرار مي گيرد و در اثر اين رسوايي فيلم هاي دروغين عليه ايران نمي سازد. اما اين نظر خيلي زود رد شد، چرا كه هاليوود خيلي سريع و به محض فروكش كردن نسبي انتقادات دوباره ساخت فيلم هاي ضدايراني را آغاز كرد كه اين موضوع تا به امروز هم ادامه داشته و تبديل به يك جريان مستمر شده است. مصداق بارز اين موضوع را مي توان در جديدترين فيلم هاليوودي ضدايراني بعينه مشاهده كرد؛ فيلمي كه تلاش كرده تا كمتر نامي از ايران ببرد و با پرهيز از دادن كدهاي آشكار سعي كرده بيننده را- در وهله نخست- متوجه موضوع ضدايراني خود نكند. فيلم immortals(جاودانه ها) داستان جنگ ميان يونان و تمدن مقابلش را در دوره باستان نقل مي كند. در اين فيلم يونانيان به رهبري يك نيمه خدا كه «تيتيوس» نام دارد در مقابل تمدني كه بدون ترديد ايران است، مي ايستند. در اين بين فرماندهي سپاه مقابل ايران، هايپريون نام دارد. هايپريون به دنبال آن است كه كمان اپيروس كه به خدايان يونان تعلق دارد و از آسمان به زمين آمده را به دست آورد، براي همين در اين راه تلاش هاي بسياري مي كند و خون هاي بسيار مي ريزد و در نهايت بر سر اين كمان كه قدرت جادويي فراواني دارد و با آن مي توان تايتان ها را عليه يونان و خدايان يونان آزاد كرد با تيتيوس قهرمان افسانه اي يونان رو به رو مي شود و جنگي خونين در بين آنها درمي گيرد.
در واقع «جاودانه ها» را بايد از آن دست فيلم هايي دانست كه جهت دار و يك طرفه است. فيلم كاملا به بيننده كد مي دهد و دقيقا با كدهاي خويش مخاطب را به فيلم «300» باز مي گرداند. فيلم موهني كه از هيچ توهيني به ايراني ها فروگذار نكرده بود. در اين ميان از شباهت هاي داستاني و تصويري و افكتي هر دو فيلم هم نبايد غافل شد. چرا كه «جاودانه ها» هم به مانند «300» تمام صحنه ها را تصويرسازي كرده و شايد هم مانند «300» در عرض سه ماه در يك سوله فيلم برداري شده باشد.
فيلمي بدون پشتوانه تاريخي با دروغ هاي مغرضانه
در واقع داستان اين فيلم آن قدر سطحي و مغرضانه است كه بيننده تنها مي تواند به صحنه هاي اكشن آن دلخوش كند و از لحاظ محتوايي بسيار ضعيف و جهت گيرانه محسوب مي شود. در اين فيلم هايپريون نماد كامل خشونت و وحشت است كه به دنبال سوق دادن جهان به سمت سياهي محض و نابودي تمام خوبي هاست و در طرف مقابل تيتيوس به نمايندگي از يونان، مظهر رشادت و افتخار و مردانگي است. موضوعي كه دقيقا درباره «300» هم صدق مي كرد. در آن فيلم هم يوناني ها به رهبري لئونيداس فوق العاده قوي و اسطوره به نمايش گذاشته شده بودند. به ويژه كه در اين فيلم لئونيداس شخصيتي كاملا مشابه با تيتيوس «جاودانه ها» دارد. گويي كه تارسم سينگ، كارگردان اين فيلم تمام صحنه ها و شخصيت هاي «300» را بازآفريني كرده است. همچنين شخصيت منفي اين فيلم يعني همان هايپريون شباهت عجيبي با خشايارشاه «300» دارد. شخصيتي كه در اين فيلم بسيار خونريز و وحشتناك و بي رحم به تصوير كشيده شده است. او مانند خشايارشاه هم به دنبال قتل و كشتار است و هم به شدت جاه طلب! از سويي در «جاودانه ها» هم مانند «300» سربازان دشمن مقابل يونان به شدت كريه المنظر و با چهره ها و نقاب هاي خاص به تصوير كشيده شده اند.
اما در كنار بازسازي ظاهري و بصري«300» در «جاودانه ها» از قرار معلوم، اهداف هم به صورت تازه تري بازسازي شده اند. در اين فيلم هم مانند نمونه قبلي قرار بر تخريب شخصيت و توهين به يك ملت است، منتها در «جاودانه ها» اين توهين با دادن كدها و علامت ها صورت مي گيرد و كاملا نام مستقيمي به ميان نمي آيد.
از طرف ديگر جدال بر سر كمان اپيروس موضوع بسيار تأمل برانگيزي است كه مي توان در آن نشانه هاي سياسي فراواني پيدا كرد. كمان اپيروس در اينجا يك وسيله است كه طبق تعبير اين فيلم اگر در اختيار يونانيان باشد باعث سعادت بشر مي شود و اگر در اختيار هايپريون باشد باعث نابودي دنيا! همچنين از اين موضوع هم نبايد غفلت كرد كه «تارسم سينگ» كارگردان اين فيلم براي سياه نمايي از هيچ موضوع ضدهنري هم چشم پوشي نكرده، به نحوي كه صحنه هاي خشونت فيزيكي و جنسي آن، آن قدر بالاست كه درجه سني RMPAA براي نمايش آن در نظر گرفته شده است كه اين مسئله نشان دهنده اوج مغرضانه بودن اين فيلم و جهت گيري هاي كارگردان وابسته آن مي باشد.
فيلمي پر از دروغ كه تنها به تخريب فكر مي كند
از سوي ديگر گويي فيلم مي خواهد حرف هاي سياسي امروز غرب را در قالب فيلمي تاريخي- باستاني بزند. منتها در اين راه مانند 300 به شدت دچار تحريف تاريخ و دروغ سازي مي شود. در واقع اين نوع از بيان مفهوم در اين فيلم كاملا گوياي جهت گيري هاي خاص آن است.
به طوري كه با يك نگاه تحليل گرايانه متوجه خواهيم شد كه منظور از كمان اپيروس در اين فيلم همان چيزهايي است كه غرب مدعي است اگر او آنها را داشته باشد به جهانيان آسيبي نمي رساند اما اگر ايران از آن برخوردار باشد تهديدي براي دنيا محسوب مي شود. با توجه به اين موضوع بايد گفت كه در واقع «جاودانه ها» ارائه كننده يك تصوير كاملا سياه از ايران است، تصويري كه سال ها غرب به دنبال ترسيم آن بوده! اين موضوع بدون شك نشان از ابزاري شدن هاليوود دارد و هاليوود در واقع با ساخت چنين فيلم هايي ژست حرفه اي خود را زير سؤال مي برد.
همچنين از اين موضوع هم نبايد غافل شد كه تهيه كننده اين فيلم مارك كنتون است كه سال ها با همكاري كمپاني برادران وارنر فيلم هاي سياسي توليد كرده است. همان شركتي كه فيلم «300» را روي پرده هاي سينما به نمايش درآورد. البته از كمپاني صهيونيستي وارنر هم به جز اين انتظاري نمي رود. اين دستگاه ها به دليل اينكه به دست صهيونيست ها اداره مي شوند اعمال كننده سياست هاي آنها نيز هستند. يعني در واقع اين كمپاني با درنظر گرفتن منافع و يا تهديدهاي جهاني براي صهيونيزم فيلم مي سازد.
نسخه صهيونيستي
در چند سال اخير و به ويژه در چند ماه گذشته صهيونيست ها از تهديد بودن ايران سخن به ميان آوردند و براين باورند كه دستيابي ايران به انرژي صلح آميز هسته اي خطري براي آنهاست. بدون شك اين نوع نگاه صهيونيست ها كاملا با ساخت فيلم موهومي مانند «جاودانه ها» ارتباط مستقيم دارد. اين موضوع بر همگان ثابت شده كه نسخه هاي فيلم هاي كمپاني وارنر را صهيونيسم بين الملل مي پيچد. خوب است بدانيد در تمام سايت ها درباره داستان اين فيلم اين گونه آمده: «روزگار، روزگار جنگ و خون ريزي ست جنگ بر سر قدرت ميان خدايان و تايتان ها بالا گرفته و اميد به برقراري عدالت و آرامش دمي بود كه از بين رفته بود. ساليان سال بود كه مردم به جنگ و كشته شدن فرزندان، برادران و همسرانشان عادت كرده بودند. اما در نهايت اتفاقي افتاد كه همه را شاد نمود و آن پيروزي خدايان بر تايتان ها بود. همه گمان مي بردند كه ديگر آرامش به زندگي شان خواهد آمد غافل از آنكه ]......[ قصد دارد با كمك لشگر يان خونخوارش سلاحي مرگبار را به دست آورد كه نسل بشر را نابود خواهد كرد. وحشت بر همه مستولي شده، آيا نجات دهنده اي خواهد آمد؟»
در واقع در تمام بازتاب هايي كه در اين سايت ها ديده مي شود دو موضوع كاملا روشن است: 1- تلاش براي سياه نمايي فوق العاده بر عليه هايپريون يا همان ايران2- ناجي نشان دادن يونان (غرب) و اسطوره هاي غربي.
بايد گفت بدون ترديد سرنوشت اين فيلم هم مانند فيلم «300» است و از نظر منتقدان طرد خواهد شد. البته توليد «جاودانه ها» و «300»ها همچنان در هاليوود ادامه خواهد داشت. چرا كه براي سازندگان اين گونه فيلم ها اهداف شوم سياسي مهم است نه هنر!

 



ماجراي بهروز افخمي و شهيد تهراني مقدم
رازهاي سر به مهر در عرصه هنر

پيمان الهي
روز شنبه 3 دي 1390 خبري تامل برانگيز منتشر شد؛ نام «بهروز افخمي» كارگردان فيلم تبليغات انتخاباتي «مهدي كروبي» و نماينده مشاركتي مجلس ششم به عنوان يكي از گزينه هاي كارگرداني سريال زندگي سردار شهيد «محمدحسن تهراني مقدم» مطرح گشت؛ سريالي كه قرار است توسط شبكه سوم صدا و سيما ساخته شود.دو روز بعد، اين خبر تكميل شد و نه تكذيب! تهيه كننده سريال در واكنشي عجيب اعلام كرد كه «بهروز افخمي» نويسنده اين سريال است و هنوز كارگردان آن مشخص نيست. روز 6 دي نيز گفت وگوي جانبدارانه «خبرگزاري مهر» با «داوود هاشمي» (تهيه كننده سريال) منتشر شد و هاشمي گفت: «اميدواريم بهروز افخمي كارگرداني اين پروژه را برعهده بگيرد! چون وي يكي از بهترين گزينه هاست.... افخمي با خاطراتي كه بنده و سردار زهدي از شهيد تهراني مقدم برايش تعريف كرديم، بسيار به اين شخصيت بزرگوار علاقه مند شد.»
در اين باره بايد گفت:
1- بهروز افخمي يكي از كارگردانان پس از انقلاب است. او به سبب شيوه فيلم سازي خود هيچ گاه به عنوان هنرمندي «صاحب سبك» شناخته نشد و به سبب سلوك سياسي اش نيز همواره به عنوان چهره يك «فرصت طلب» و «تجديدنظرطلب افراطي» شناخته شده است. برخي كارشناسان سياسي و ناظران فرهنگي معتقدند پيوند «بهروز افخمي» با دستگاههاي امنيتي در دهه 1370 زمينه رشد او را فراهم كرد. ساخت فيلم «روز شيطان» (1373) كه به ماجراي ترور «شاهپور بختيار» مي پرداخت، حاصل همكاري افخمي با «سعيد امامي» در وزارت اطلاعات بود. پس از آن، افخمي به تجربه هاي متهورانه ديگري هم در عرصه هنر دست زد كه «اتمام فيلم هاي ناتمام» يكي از آنهاست، اما نتيجه اين كوشش ها صرفا به تنزل حيثيت حرفه اي اش انجاميد.
براي نمونه در سال 1375 و پس از درگذشت «علي حاتمي»، افخمي پذيرفت تا فيلم نيمه تمام او را درباره زندگي «جهان پهلوان تختي» به پايان برساند. طبعاً برعهده گرفتن مسئوليت ادامه پروژه اي متعلق به كارگرداني صاحب سبك كه دست كم فيلمي مثل «مادر» را در كارنامه هنري اش دارد، كاري دشوار و در عين حال پرخطر است؛ خصوصا وقتي سوژه فيلم يك «رمانس ملي» و در بستر اسطوره اي با رمز و رازهايي هنوز سر به مهر باشد. با اين حال، منتقدان حاصل كار افخمي را «شكستي قابل قبول» خواندند! بدين ترتيب كسي كه مي خواست خود را وارث «علي حاتمي» جا بزند، نتوانست از «ماترك هنري» او چيزي به ارث ببرد.
2- افخمي در عرصه سياسي از ريسك هاي ناموفق سينمايي اش عبرت نگرفت و دست به انتخاب ها و رفتارهاي نامعقول ديگري زد. پس از دوم خرداد 1376 او در زمره يكي از هواداران «پلوراليزم سياسي» و «كثرت گرايي فرهنگي» قرار گرفت. مرداد 1377 در هفته نامه «راه نو» با «اكبر گنجي» به گفت وگويي طولاني نشست تا به دفاع بي قيد و شرط از «آزادي ليبرالي» بپردازد. افخمي چنان از ابعاد مختلف پروژه «ليبراليسم فرهنگي» حمايت كرد تا نامش به عنوان يكي از گزينه هاي اصلي «حزب مشاركت» در حوزه انتخابيه تهران در ليست نامزدهاي انتخابات مجلس ششم قرارگرفت و به مجلس راه يافت. رفتار مبتذل او، از جمله نحوه لباس پوشيدنش كه تيپ نوجوانان فانتزي اي تازه به دوران رسيده را به خاطر مي آورد، حتي با اعتراضات پياپي «محمدرضا خاتمي» (نايب رئيس مجلس ششم) مواجه شد و خوابيدنش در جلسات علني به سوژه طنز برخي نشريات تبديل گشت، اما آنچه اعتراضات عقلاي سابق اصلاح طلبان را برانگيخت، دفاع عريان افخمي از ايالات متحده و مبالغه هاي پياپي او درباره سيستم سرمايه داري بود؛ چنان كه از آرزوي پسرش براي مهاجرت از ايران به آمريكا در نطق پيش از دستور خود دفاع كرد. اين گونه لكه اي سياه بر كارنامه «بهروز افخمي» نقش بست؛ لكه اي بزرگ كه شكست هاي سينمايي اش را به حاشيه مي برد.
وقتي او به همراه رفيقش «علي معلم» (مدير مسئول ماهنامه مبتذل «دنياي تصوير» ) و به دعوت «مهدي كروبي» به ستاد انتخاباتي «حزب اعتماد ملي» رفت، كسي فكر نمي كرد كه افخمي نيز يك عامل بر مجموعه عوامل نفرت مردم از اصلاح طلبان بيفزايد. در اين فيلم انتخاباتي او چنان گريه هاي مصنوعي اي از «غلامحسين كرباسچي» (رئيس ستاد انتخاباتي كروبي) گرفت كه حتي هواداران حزب، آن ژست هاي دروغين را باور نكردند! اين بار نتيجه، بدتر از فيلم «جهان پهلوان تختي» بود و افخمي يك كمدي گريه آور از زندگي و حرفه «مهدي كروبي» تحويل مردم داد.به اعتقاد برخي صاحب نظران افخمي «نفوذي» حزب مشاركت در حلقه اول مشاورين كروبي تا عمداً سبب ريزش آراي كروبي به نفع ميرحسين موسوي شود، افخمي ضربه مهلكي به حيثيت خود زد و «خيانت بزرگي» به نامش ثبت شد كه هر هنرمندي حاضر به انجام آن نيست.
3- علي رغم پيوندهاي تنگاتنگ «بهروز افخمي» با افراطي ترين اصلاح طلبان، «موسسه حفظ و نشر آثار امام خميني(ره)» ساخت فيلم زندگي بنيانگذار فقيد جمهوري اسلامي ايران (فرزند صبح) را به وي سپرد.
خبر سپردن نويسندگي و كارگرداني فيلم «فرزند صبح» به كارگرداني سكولار باوركردني نبود، اما در كمال شگفتي افخمي پروژه سينمايي زندگي امام(ره) را كليد زد. توصيه هاي متعدد شخصيت هاي ارزشي و هنرمندان متعهد به «حجت الاسلام سيدحسن خميني» نيز مؤثر نبود و بودجه عظيمي از بيت المال توسط «مؤسسه حفظ و نشر آثار امام» در اختيار چهره اي تجديدنظر طلب قرار گرفت تا زندگي رهبر بزرگ ترين انقلاب تاريخ معاصر را روي پرده نقره اي، روايت كند. نتيجه، آن قدر شرم آور و رسواست كه بهتر است درباره آن حرفي نزنيم.
همزمان با حذف جريان اصلاح طلبان از حاكميت از سوي مردم، جريان شكست خوردگان با هدف ايجاد جاي پا در جمع اپوزيسيون و راه اندازي شبكه كابلي ماهواره اي در خارج كشور با حمايت ويژه مالي 400هزار دلاري محمد خاتمي رئيس جمهور وقت قصد راه اندازي كانال ماهواره اي داشت كه با افشاي آن توسط روزنامه كيهان شكست خورد.
4- و اينك تهيه كننده سريال زندگي سردار شهيد «محمد حسن تهراني مقدم» در گفت وگوي خود با «خبرگزاري مهر» براي تطهير سوابق افخمي از «ارادت» و «اداي دين» او به «شهدا» سخن گفته است! اما آنان كه اين فيلمساز را مي شناسند، ذره اي علاقه به دفاع مقدس و فرهنگ شهادت را در او سراغ ندارند. سال 1380 كه گروهي از چهره هاي فرهنگي و نويسندگان ايراني به دعوت نهاد رياست جمهوري افغانستان و به منظور شركت در اولين سالگرد بزرگداشت «احمد شاه مسعود» عازم كابل شدند، «بهروز افخمي» در جمع هيأت ايراني به مسخره كردن وقايع دفاع مقدس و جوك گفتن درباره شهداي جنگ تحميلي مي پرداخت كه حتي از ذكر آن شرم داريم، اما در صورت ضرورت اسناد آن را منتشر خواهيم كرد.
با اين همه، يك نكته معلوم نيست. حاميان پنهان عناصر مشكوكي مانند افخمي چه افراد و نهادهايي هستند؟! يك كارگردان سكولار و چهره هنري اردوگاه «تجديدنظرطلبان برانداز» تا كجا بايد بودجه هاي دولتي را حيف و ميل كند.
و حالا يك بار ديگر مي بايست شاهد باشيم كه چهره معلوم الحالي چون او كه بلايي بزرگ را بر سر فيلم سينمايي «فرزند صبح» (زندگي امام خميني) آورد، حالا قرار است فيلم زندگي «پدر موشكي سپاه» را بسازد. واقعاً تأسف آور است. تأسف از اينكه نه تنها عده اي از متوليان فرهنگي ما دچار «آلزايمر زودرس» شده اند، بلكه انگار- خدايي نكرده- كمر به قتل «اسطوره هاي انقلابي» بسته اند و مي خواهند شهيدان را بكشند! نمي دانيم چرا عده اي از متوليان فرهنگ جمهوري اسلامي رفتارشان مانند كساني است كه گويي هيچ خبري از عالم «سينما» و «هنر» و «سياست» ندارند يا دوست دارند مردم فكر كنند آنها از پشت كوه آمده اند! تا جايي كه مي دانيم عده اي از آقايان «از پشت كوه» نيامده اند، ولي شايد هنوز معناي ضرب المثل هاي ساده مثل «آزموده را آزمودن خطاست» را پس از 30سال از عمر انقلاب تجربه نكرده اند؟!
اينكه برخي محافل فرهنگي و نهادهاي دولتي، مدام بر مجهول هاي ذهني دوستداران انقلاب اسلامي بيفزايند، هنر بزرگي نيست. ما هنوز نمي فهميم چرا بايد يك عنصر شيفته غرب و عاشق نظام سرمايه داري آمريكا با آن كارنامه مشعشع هنري به عنوان كارگردان فيلم زندگي امام خميني(ره) انتخاب شود و مسئولان دلسوز انقلاب فقط نظاره گر باشند و هشدارهاي قبلي رسانه هاي اصول گرا و شخصيت هاي دلسوخته انقلاب را ناديده بگيرند. كه چرا بايد اين فيلم ساز سكولار بدترين فيلم ممكن از زندگي بزرگ ترين رهبر انقلابي-اسلامي معاصر را بسازد و باز هم همان مسئولان دردمند از كسي حساب نكشند كه چرا مدعيان صيانت از حريم و حرمت امام(ره) پول بيت المال را به جيب «بهروز افخمي» ريختند و نتيجه اش جز سرخوردگي نشد.
پديده «بهروز افخمي» يك «الگو» است؛ الگوي ناموفق و آزموده شده اعتماد برخي نهادهاي فرهنگي به «هنرمندان سكولار». الگويي از ناديده گرفتن ظرفيت هاي شگرف «هنرمندان متعهد» توسط برخي مسئولان ما كه نتيجه اي جز «يأس» خود آن ها و «سرخوردگي مفرط» علاقه مندان به هنر انقلاب اسلامي نداشته است. لطفاً فيلم زندگي اسوه اي مانند شهيد تهراني مقدم را با اين الگوي رسوا و شكست خورده آزمايش نكنيد. لطفاً يك بار ديگر با بودجه انقلاب، انقلابيون را به مسلخ سكولارها نبريد و در آخر، اگر بساط چنين فيلم سازاني را جمع نمي كنيد، لطفاً سرنوشت «پروژه هاي ملي» را به فرجام سياه اين ورشكستگان پيوند نزنيد. اگر قرار است دوباره چنين كاري كنيد، حداقل بياييد يك بار براي مردم اين «معادله دو سر مجهول» را حل كنيد و توضيح دهيد چه «خيري» از «اعتماد» به «هنرمندان سكولار» ديده ايد كه از «هنرمندان متعهد» نديده ايد؟! اين معادله، اكنون مانند يك «راز سر به مهر» است كه دانستن آن عبرت آموز و روز به روز جذاب تر مي شود.

 



درنگي در حواشي اخير خانه سينما
خانه سينما به كدام قانون پايبند است؟!

محمد قمي
سؤال اينجاست كه براستي وقتي از قانون حرف مي زنيم از چه چيزي حرف مي زنيم؟ قانون هاي نوشته يا نانوشته؟ قانون عقل و عرف و اعتبار، يا قانون دل و وجدان هاي بيدار؟
كدام قانون در سينماي ايران جاري و ساري است؟ و در اين ميان، خانه سينما به كدام يك پايبند است؟
فرض بگيريم كه خانه سينما به لحاظ قانوني و شكل مديريتي و اساسنامه اش هيچ مشكلي نداشته و ندارد و همه عملكردش هم از يك قانون صوري و شمايل قانوني برخوردار و بر آن منطبق بوده است. حتي اگر اين گونه باشد هم فعاليت هاي خانه سينما «غيرقانوني» است، منتها از جهتي ديگر!
چرا و چگونه؟!
نگاهي به عملكرد چند ساله خانه سينما كه بايستي هم و غمش، صنوف سينمايي و امنيت شغلي و اصول هنري و راهكارهايي براي ارتقاي سينماي اين مرز و بوم باشد نشان مي دهد كه اين مجموعه طي اين سال ها نه تنها توجه و تمركز درستي بر اين وظايف اصلي و اوليه اش نداشته بلكه تا توانسته آتش بيار معركه اي شده است كه دودش به چشم سينماگران و مردم و سينماي ايران رفته است و نفعش را رسانه هاي غربي و شبكه هاي ماهواره اي مخالف نظام و اسلام برده اند.
گويي خانه سينما، نه محلي براي سينماگران و درمان دردهاي آنان و جايي براي رفع و رجوع زخم هاي بي شمار اين سينما، بلكه محلي شده است براي اردوكشي هاي متعصبانه سياسي و شخصي و رو كم كني اين و آن. و در اين ميان آنچه مغفول مانده و به فراموشي سپرده شده اصل سينما و مصائب و مشكلات سينماي ايران است.
آيا به راستي مديران اين خانه، طي اين سال ها و در ميانه غبار اين دعواهاي غيراصولي و افراط كاري هاي مهوع و زد و بندهاي گروهي و به جان هم انداختن هنرمندان و مسئولين سينمايي، لحظه اي به اين نكته انديشيده اند كه بر سر شاخ نشسته اند و بن مي برند و كاري مي كنند كه بالاخره روزي به اينجا ختم خواهد شد كه ديگر نه از تاك نشان ماند و نه از تاك نشان!
باري؛ اگر قانون نانوشته وجدان هاي بيدار و چشم هاي هوشيار مردمان فهيم و نجيب و صبور اين مرز و بوم اين باشد كه كار بايد براي رضاي خدا و از روي صفا و خلوص نيت و بي توجه به تعصبات شخصي و گروهي و سياست زدگي هاي مهوع اين روزگار سفله پرور باشد، كه هست، پس ترديدي نيست كه فعاليت هاي چند ساله اخير خانه سينما غيرقانوني است؛ آن هم به شدت و حدت!
حيف! حيف سينماي ايران كه همچون گوشت قرباني و كودك يتيمي افتاده است به دست يك مشت شبه هنرمند مبتذل ساز و مشتي افراط كار و مدير بي توجه و البته اسير در خانه اي كه براي هر جا و هر كسي باشد، براي سينماي ايران نيست! خانه اي با ديوارهاي بلند و بي پنجره!

 



درنگي در يكي از نكات مغفول مانده درباره فيلم «سعادت آباد»
اين دام ها را چه كسي مي گستراند؟!

سعيد رضايي
گاهي اوقات اين قدر حواس ها به سمت و سوي ساختار و فرم و داستان فيلم هاي سينمايي معطوف مي شود كه از نكات و ويژگي هاي بسيار مهم ديگري درباره آنها غفلت مي ورزند. چه عامدانه و چه سهل انگارانه!
اينكه يك فيلم در حال ترويج و تنقيح و تهييج كدام «سبك زندگي» و با چه غرض و نيتي است و در اين راه از كدام ابزارها و دستامدها استفاده مي جويد تا مخاطب را مرعوب و فريفته خود نمايد.
نكند اين قصه و فرم و ويژگي هاي بصري و كاركردهاي تصويري، همگي در خدمت يك خيانت فكري باشد و ناخودآگاه مخاطب را با هجمه و هيمنه اي غيرديني و بلكه ضدديني روبه رو گرداند كه بي آنكه خود بداند و بفهمد و درك كند، به نوعي از تربيت ذهني و رفتاري منتهي گردد كه بسيار وخيم و خطرناك و دهشت آفرين است؟!
مثال دم دستي و اخيرش، درباره فيلمي همچون «سعادت آباد» قابل رديابي و اشاره است. يكي از نكات مبهم و مغفول مانده درباره فيلم سعادت آباد، در ميان حرف و حديث هاي ديگر اين فيلم و نقد و تحليل هايي كه مباحث ساختاري را دربر مي گرفت، تشبه به شرب خمر و حركات و سكناتي بود كه در سكانس هاي مختلف آن به چشم مي خورد.
اين موضوع تاكنون به شكل و روش عجيب و غريبي مورد غفلت و بي توجهي مسئولين و مديران امر و نيز اصحاب رسانه هاي گروهي قرار گرفته كه خود جاي سؤال جدي دارد. اينكه چطور ممكن است در فضاي سينماي اسلامي، چنين رويكردها و تصويرگري هايي در يك اثر سينمايي رخ دهد و هيچ كس پيگير امر نشود، جاي سؤال جدي دارد و اينكه ادامه يافتن چنين رويكردها و تكرار چنين نمادهايي در فيلم هاي ايراني، سينماي ايران را به كجا خواهد برد و وضعيت را به كجا خواهد كشاند؟
البته رخ دادن چنين اتفاقاتي محدود و معطوف به فيلمي همچون «سعادت آباد» نيست و ما پيش از اين هم در فيلم هاي ديگري شاهد و ناظر صحنه هاي چه بسا وقيح تر از اين بوديم. هنوز ياد سكانس هاي تأسف بار فيلم هايي همچون «حوالي اتوبان»، «انعكاس»، «اسب حيوان نجيبي است» و... موجب شرمندگي است و نيز اين سؤال مطرح است كه مديران و مسئولان امر براي مهار اين روند خطرناك و بسيار تأثربرانگيز چه تدبيري انديشيده اند و چه راهكارهايي را در آستين دارند؟!
اما نكته ديگري كه بايد بدان پرداخت اين است كه درست است در فيلمي مانند «سعادت آباد» جلوه ها و تصوير گري هاي مبتني بر امر مذموم و غيرشرعي مثل شرب خمر وجود دارد كه در جاي خود بسيار تكان دهنده و تأسف بار و نيازمند پي گيري است، اما شايد يكي از مهم ترين و جدي ترين مسائل كه در اولويت مباحث قرار دارد، نوع رفتارها، گفتارها، ديالوگ ها و حركات و سكناتي است كه در امثال اين فيلم هدف ترويج و تبليغ قرار مي گيرد؛ از نوع نگاه ها و ديالوگ ها گرفته تا پرده دري ها و عفت شكني هاي منتشر، مستتر و گاه هويدا در امثال اين فيلم.
چه بسا تأثير ناخودآگاه اين نوع رفتار و القائات فكري ناشي از آن، بسيار خطرناك تر و فاجعه بارتر از نماد و نمودهاي ظاهري و حتي كاري همچون شرب خمر باشد؛ گرچه در حرمت و زشتي و زنندگي شراب خواري و حتي تشبه جستن به آن هيچ ترديدي نيست و بايستي دربرابر آن به سختي ايستاد و با قاطعيت عمل كرد، اما نبايد فراموش كنيم كه ما با يك منظومه فكري و يك الگوي رفتاري و يك سبك زندگي روبه رو هستيم كه بنا دارد از جامعه ايراني ما هويت زدايي كند و اسلام را از ورطه حيات اجتماعي و نيز فرديت بشري بزدايد.
فيلم هايي همچون «سعادت آباد» و چه بسا آثار ديگري كه بيش از اين فيلم در چنين ورطه اي گام نهادند، سينماي ايران را به سمتي مي برند كه ديگر حتي هيچ رنگ و بويي از ديانت و معنويت مبتني بر ديانت اسلامي در آن وجود نداشته باشد.

 



گزارشي از متن و حواشي فيلم «33 روز»
از كابوس تا حماسه

اميد صدرايي
توليد و به نمايش درآمدن فيلم «33 روز» به كارگرداني جمال شورجه را بايد يك اتفاق بزرگ و تاريخي درسينماي ايران به حساب آورد.
از يك طرف، اين فيلم روايتي است درباره سرنوشت سازترين جنگ يك دهه اخير درجهان. جنگي كه بدون شك مسير تاريخ جهان و به طور خاص خاورميانه را تغيير داد. از طرف ديگر، نمايش اين گونه فيلم ها مي تواند پاسخي به هجمه هاي شديد و متراكم فرهنگي و رسانه اي دشمنان ايران و اسلام به حساب آيد.
«33 روز» همخوان با جو ضد صهيونيستي و ضد سرمايه داري منطقه و جهان است و گام رو به جلوي بزرگ و محكم درحوزه سينماي مقاومت به شمار مي آيد؛ فيلمي است با ساختاري عظيم و خيره كننده كه صحنه هاي جنگي و رزمي آن درسينماي كشورمان جلوه اي كم نظير دارد.
از آغاز تا توليد
33 روز ابتدا «جنوب آسماني» نام داشت. 23مرداد سال 89 را بايد ميلاد اين فيلم دانست. روزي كه معاون سينمايي وزارت ارشاد و مديرعامل بنياد سينمايي فارابي در لبنان حضور يافتند و توليد آن را افتتاح كردند. علاوه بربنياد سينمايي فارابي، حزب الله لبنان و دولت آن كشور نيز درتوليد اين فيلم مشاركت كردند.
فيلمنامه اوليه اين اثر، به دست جواد شمقدري و شهاب ملت خواه در زماني كه شمقدري هنوز مشاور هنري رئيس جمهور بود نوشته شد و «عروس ليتاني» نام داشت. پس از آن كار بازنويسي و اصلاحات فيلمنامه توسط علي دادرس انجام شد. سپس به عربي ترجمه شد و در نهايت متن فيلمنامه عربي به وسيله هادي قبيسي (نويسنده لبناني) بازنويسي شد.
روايت فيلم «33 روز» داراي فراز و فرودهاي نمادين و معناداري است. تم و حال و هواي فيلم درآغاز، انساني و رمانتيك است. مردم روستاي عيتاالشعب درجنوب لبنان در حال گذراندن زندگي خود هستند. آن ها خود را براي برگزاري يك مراسم عروسي آماده مي كنند. اما ناگهان جنگ غالب مي شود. به اين ترتيب فضاي صلح آميز و آميخته با احساس فيلم تغيير چهره مي دهد. اما اين پايان ماجرا نيست. چون مردم روستا- حتي زنان - دربرابر مهاجم مي ايستند و بارديگر صلح را پيروز مي كنند. كابوسي كه به حماسه تبديل مي شود. پس از پيروزي باز هم فضاي فيلم به وضعيت اوليه برمي گردد. اما اين بار يك ولادت هم اتفاق مي افتد. فرزندي زاييده مي شود كه از دوران جديد و حيات تازه اي دردنيا و به خصوص درخاورميانه خبر مي دهد.
به گفته جمال شورجه، كارگردان «33 روز» مخاطب اصلي اين فيلم خارجي ها هستند؛ غربي ها وعرب ها. در آينده نزديك نيز اين فيلم دركشورهاي منطقه از جمله لبنان و مصرو ... نمايش داده خواهد شد. به همين دليل هم زبان اصلي فيلم ، عربي است و درجشنواره فيلم فجر سال گذشته نيز با زيرنويس فارسي اكران شد. اما براي نمايش درسينماهاي كشور به فارسي دوبله شده است.
فيلم «33 روز» همچنين جايزه حقوق بشر بخش بين الملل بيست و نهمين جشنواره فيلم فجر را از آن خود كرد. اين اثر همچنين در بخش تجلي اراده ملي اين جشنواره حائز بيشترين جوايز شد. علاوه بر اين ها «33 روز» درجشنواره فيلم بغداد جايزه بهترين فيلم را دريافت كرد.
سازندگان اين فيلم براي ساخت آن حدود 40 فيلم مستند درباره جنگ 33 روزه را ديدند.
شخصيت «علي» هم دراين فيلم واقعي است. اما ساير شخصيت ها تخيلي هستند. در توليد فيلم «33 روز» نزديك به 60نفر مشاركت كردند و هزينه ساخت آن تقريبا يك ميليارد تومان شد.
صحبت هاي كارگردان فيلم
جمال شورجه از معدود فيلمسازهاي سينماي ايران است كه از ابتدا تاكنون هنر و تخصص خود را وقف فرهنگ مقاومت كرده و همواره بر مدار ترقي و پيشرفت بوده است. به طوري كه هر فيلم او نسبت به اثر قبلي اش برتري محسوسي دارد و به اين ترتيب، فيلم «33 روز» را بايد اوج كار شورجه دانست.
او در گفت وگويي كه پيش از اين با كيهان انجام داد، گفته بود: بستر كلي فيلمنامه واقعي است.يعني مقاومت روستايي كه در اين فيلم به تصوير كشيده شده يك واقعيت است. اين روستا هم مرز با فلسطين اشغالي است و در طول 33 روزهجمه ارتش اسرائيل درسال 2006، مقاومت مي كند و در نهايت نيز از اشغال صهيونيست ها در امان مي ماند. اين مقاومت در واقع بستر و جانمايه فيلمنامه «33روز» است كه واقعاً اتفاق افتاده. با اين حال، داستان ها و ماجراهاي فرعي هم به آن اضافه شده است كه مايه هاي دراماتيك فيلمنامه را پررنگ تر كرده اند.
شورجه درباره جذابيت هاي فيلم «33روز» گفته بود: لايه هاي انساني هم در اين فيلم با درونمايه مقاومت درهم آميخته است. اين حس و حال موجود در فيلم من را خيلي جلب و جذب كرد. ديدم بستر بسيار مناسبي است كه ما مبارزات خود را از داخل كشور خودمان بيرون ببريم و وارد خط اول مبارزه با دشمن اصلي مان كه صهيونيسم است، شويم. چراكه لبنان خط مقدم مبارزه اسلام با اين دشمن است. به اين ترتيب وارد اين عرصه شديم و دفاع مقدس مردم جنوب لبنان را به تصوير كشيديم.
وي درباره اهميت پرداختن به موضوع جنگ 33روزه در سينما معتقد است: ما نسبت به همه مسلمانان در اقصي نقاط دنيا تكليف شرعي داريم و اگر ظلمي درهرجاي دنيا اتفاق افتد مكلفيم صداي مظلوم را به گوش جهانيان برسانيم. همچنين ظلم را به منظر عامه مردم تا آنجايي كه از دستمان برمي آيد نشان دهيم؛ همين طور مقاومت افرادي را كه با اين ظلم مقاومت مي كنند به نمايش درآوريم. اين ديدگاه كه ما نبايد به ديگر كشورها بپردازيم متعلق به فتنه گران سال88 بود كه شعار هم مي دادند نه غزه، نه لبنان... اين ديدگاه و شعارها را ما به هيچ وجه قبول نداريم. اين ها تفكراتي انحرافي است و نوعي پشت كردن به آرمان هاي امام راحل محسوب مي شود. توجه به هر ظلمي كه در هر جاي دنيا رخ مي دهد يك تكليف شرعي است.
حواشي
حنان ترك يكي از بازيگران سينماي مصر است كه تصميم گرفت تا فعاليت هنري خود را با حجاب اسلامي ادامه دهد. سازندگان فيلم «33روز» هم از او دعوت به همكاري كردند و با وي براي بازي در اين فيلم قرارداد بستند. اما در آستانه حضور حنان ترك براي ايفاي نقش خود در اين فيلم، دولت وقت مصر (به حاكميت جمال مبارك) مانع او شد.
از نكات جالب درباره فيلم «33روز» همكاري مردم آن ناحيه براي ساخته شدن فيلم بود. به طوري كه مردم جنوب لبنان و روستاهايي كه فيلم در آن ها ساخته شد در تهيه تجهيزات و ابزارها به دست اندركاران فيلم كمك مي كردند. البته حساسيت مردم آن منطقه به پرچم اسرائيل هم براي فيلم دردسرهايي را پديد آورد. به طوري كه بالا رفتن پرچم رژيم صهيونيستي در دبيرستان «برج رحال» واقع در جنوب لبنان براي فيلمبرداري از محيط فرضي يك پادگان اسرائيلي در فيلم «33روز» باعث شد كه تعدادي از جوانان منطقه اين امر را تحمل نكرده و با ورود به داخل اين دبيرستان، پرچم رژيم صهيونيستي را پاره كردند! اين اتفاق موجب شد نيروهاي حافظ صلح بين الملل(يونيفيل) براي تحقيق در اين زمينه وارد ماجرا شوند و يك بالگرد پليس لبنان نيز بر فراز مكان فيلمبرداري براي مراقبت از وضعيت فيلمبرداري به پرواز درآمد. پس از اين حادثه، گروه فيلمبرداري با نصب پلاكارد بزرگي بر سر در دبيرستان به اهالي اعلام كردند كه اين صحنه سازي فقط درحد فيلمبرداري بوده و از اهالي خواستند تا هنگام هجوم نيروهاي مقاومت در اين فيلم به پاسگاه فرضي نظامي رژيم اسراييل و نابود كردن آن چند روز صبر كنند. همچنين هواپيماهاي رژيم صهيونيستي نيز ساخت فيلم را زيرنظر داشتند.
باتوجه به صحنه هاي جنگي سنگين و سهمگين فيلم، تعدادي از عوامل ساخت اين فيلم مجروح شده و به مقام جانبازي نائل شدند.
نظرات بازيگران و عوامل فيلم
نقش آفرينان فيلم «33روز» همگي لبناني هستند. اين بازيگران و نقش هاي آن ها در اين فيلم عبارت است از: پير داغر(اوي)، باسم مغنيه(محمد)، يوسف الخال(يوسف)، كارمن لبوس(ام عباس)، نسرين طافش(حنان)، كنيدا علوش(نسرين)، دارين حمزه(هانا).
پير داغر(بازيگر): گمان مي كنم شخصيت خوبي را توانستم در اين فيلم بسازم. از آقاي شورجه تشكر مي كنم كه اين نقش را به من دادند. ايشان انسان بسياربسيار خوبي هستند. شخصيت فيلم خيلي سخت بود، چراكه زبان عبري داشتم و من هم به اين زبان آشنا نبودم. چيزي كه براي من مشكل بود، سخن گفتن به زباني بود كه آن را اصلاً نمي شناختم، ولي خود كاراكتر برايم روشن بود. مردم ايران خيلي خوب هستند و من شما را دوست دارم!
حنان ترك (بازيگر- به دليل ممانعت دولت جمال مبارك نتوانست در فيلم حضور يابد): من دوست داشتم در فيلم «33روز» حضور پيدا كنم، چراكه مطمئنم هنر و سينمايي كه توسط ايراني ها ارايه مي شود، هنري شايسته و قابل احترام است، ولي به دليل شرايط سياسي و اختلافات ميان دو كشور، رژيم مبارك از حضور من در آن فيلم جلوگيري كرد و اين مسئله مرا بسيار عصباني نمود. اگر باز هم براي بازي دريك فيلم از طرف ايران دعوت شوم، حتما خواهم پذيرفت. چرا كه به نظر من شرايط ديروز تغيير كرده و ديگر برنمي گردد.
دارين حمزه (بازيگر): من به عنوان يك بازيگر حرفه اي به نقش هايي كه در فيلم هاي ايراني ايفا كرده ام افتخار مي كنم و به آنها (ايراني ها) كاملا احترام مي گذارم. چرا كه تجربه من ازسينما را توسعه بخشيدند. سينماي ايران در بازيگري بسيار به من كمك كرد. از هنگامي كه در برابر دوربين سينماي ايران ايستادم توانستم در فيلم هاي ديگر بهتر حاضر شوم.
مهدي همايون فر (تهيه كننده): ساخت تانك «مركاوا» از تجربه هاي نو در فيلم «33 روز» بود. مشكل اوليه اين پروژه، هنگامي بود كه ما يك فضاي گسترده اي لازم داشتيم كه در سطح وسيعي تخريب كنيم؛ چرا كه رخدادهاي جنگ 33 روزه آن قدر گسترده است كه نمي شود با يك فيلم درباره آن سخن گفت و اين حوادث را به نمايش گذاشت. همه ما مي دانيم كه در بحث فيلم، معمولا با ساخت دكور اين كار صورت عملي به خود مي گيرد، ولي مشكلي كه ما داشتيم اين بود كه نمي توانستيم خانه مردم را تخريب و ويران كنيم؛ بنابر اين، راهكار پيشنهادي جمال شورجه اين بود كه يك روستايي بازسازي شود و ما هم آن روستا را ساختيم.
علي دادرس (بازنويس فيلمنامه): به طور طبيعي، هر فيلمنامه اي در مرحله تبديل شدن به فيلم دچار تغييراتي مي شود كه اين تغييرات يا ناشي از اختلاف سليقه است و يا مشكلات توليد كه درباره فيلم «33 روز» گزينه دوم اتفاق افتاد. هسته اصلي، شروع، ميانه و پايان فيلمنامه در فيلم هيچ تغييري نكرده است. تنها تغيير اين بوده كه فيلمنامه نوشته شده توسط بنده خشن تر بود، اما آقاي شورجه درمرحله توليد، كمي آن را تلطيف كرد. به طور كلي تغييرات بسيار معقول بود.
حسن ايوبي (تدوين گر): اين فيلم درعين حال كه جنگي است، اما داراي گرايش ملودرام و عاطفي هم هست. به همين دليل بزرگ ترين دشواري تدوين آن، تلفيق صحنه هاي انساني و عاطفي با صحنه هاي جنگي بود.
اميررضا معتمدي (مديرجلوه هاي ويژه): در فيلم «33 روز» 297 پلان، برابر با 17دقيقه جلوه هاي بصري وجود داشت. هدف اين بود كه اين جلوه ها تا جاي ممكن نامحسوس و هماهنگ با بدنه اصلي فيلم باشد و تفاوتي درتصاوير اتفاق نيافتد.
¤ عنوان مطلب، برگرفته از نام كتابي است نوشته مرحوم ابوالحسن علوي طباطبايي.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14