(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 22 دی 1390- شماره 20120

كميسيون سه جانبه و شوراي روابط خارجي در آمريكا چه نقشي ايفا مي كنند؟
مردان اوباما سرنخ دست كيست؟



كميسيون سه جانبه و شوراي روابط خارجي در آمريكا چه نقشي ايفا مي كنند؟
مردان اوباما سرنخ دست كيست؟

مژگان نژند
اشاره :
اوليگارشي آمريكايي، درصدر اين كشور، تمامي قدرت ها را در اختيار داشته، دفاع از منافع طبقاتي خود را پيوسته در اولويت امور قرار مي دهد و با اتكا بر جوامع مخفي چون «اسكال اند بونز» و يا باشگاه هاي تعمق مانند «شوراي روابط خارجي»، كنترل قدرت سياسي را در سطح ملي به دست دارد. به عبارت ديگر، آمريكا يك «امپراتوري» در خدمت اوليگارشي خود است كه هيچ شكل رقابتي را نمي پذيرد و به منظور حفظ منافع خود، حتي از نابودي دولت- ملت ها و حاكميت ها- كه در برابر آن قد علم مي كنند- رويگردان نيست. تا بدان جا كه، حتي انحلال ايالات متحده در بطن «اتحاد آمريكاي شمالي» را نيز مدنظر دارد. آمريكاي تحت كنترل اين اوليگارشي امروز كشوري است كه در آن 5بانك كنترل 50درصد فعاليت هاي بانكي، 5جامعه مخفي كنترل غالب رسانه هاي جمعي و يك درصد ثروتمند آن از سال هاي دهه 1930 مهم ترين بخش ثروت اين كشور را در اختيار دارند. حال، اين اربابان در سطح بين المللي نيز گروه هايي نخبه را به كار مي گيرند كه از جمله آنها گروه شناخته شده «بيلدربرگ» است. آنچه اين گروه مدنظر دارد، ادغام اوليگارشي هاي ديگر كشورها در پروژه خود براي استقرار حكومتي جهاني است. اما، «كميسيون سه جانبه»، ديگر قطعه اين پازل عظيم و پيچيده كه نقش آن اخيراً با انتصاب «ماريو مونتي»، رئيس بخش اروپايي اين «كميسيون»، به عنوان نخست وزير ايتاليا برملا گرديده است، كجا و چگونه عمل مي كند؟!
«باراك اوباما»، رئيس جمهور آمريكا، طي ده روز نخست حكومت خود يازده مقام بلندپايه از اعضاي كميسيون سه جانبه را در پست هاي كليدي دولت منصوب كرد و بدين سان دروازه هاي كاخ خود را به روي نيرويي قدرتمند گشود كه دستور كار پايه آن به هيچ گونه به سود شهروندان آمريكايي نبود. علاوه بر اين انتصاب ها، «اوباما» بسياري از اعضاي برجسته «كميسيون سه جانبه» را به كاخ سفيد فراخواند، كه از جمله آنها «زبيگنيو برژينسكي»، مشاور اصلي وي در سياست خارجي بود.
بايد گفت كه، «كميسيون سه جانبه» به همراه اعضاي «شوراي روابط خارجي» كل اقتصاد، سياست، دستگاه نظامي، نفت، انرژي و لابي رسانه ها را تحت كنترل دارند. اعضاي اين «كميسيون» را از جمله، بانكداران، كارفرمايان، آژانس هاي مسكن، دانشگاهيان، اقتصاددانان، كارشناسان سياسي، وكيلان، ناشران، رهبران سنديكايي، رؤساي بنيادها، سرمقاله نويسان، رسانه ها و... تشكيل مي دهند كه در زمره مهم ترين و شناخته شده ترين آنها مي توان به «زبيگنيو برژينسكي» (مشاور امنيتي رئيس جمهور آمريكا)، «جرج بوش» (رئيس جمهور سابق، رئيس سابق «سيا»، رئيس سابق «شوراي روابط خارجي»)، «بيل كلينتون» (عضو «بيلدربرگ» و «شوراي روابط خارجي»، رئيس جمهور سابق)، «هنري كيسينجر» (وزير خارجه اسبق آمريكا)، «رابرت مك نامارا» (بانك جهاني)، «ديويد راكفلر» («چيس منهتن بانك»، «اكسون»)، «جان دي راكفلر»، «ادموند دو راتشيلد» («رويال داچ شل»)، «پائولو فرسكو»(«فيات»)، «بيورن اسودبرگ («اريكسون») و بسياري ديگر چون «جيمي كارتر»، «آلن گريسپان»، «ديك چني»، «جان مك كين»، «والتر مانديل»، «پل ولفويتس»، «رابرت زوليك» و... اشاره كرد.
همچنين، شايان ذكر است كه از سال 1940، كليه وزيران دفاع آمريكا (به استثناي «جيمز بايرنز»، فرماندار كاروليناي جنوبي) از اعضاي «شوراي روابط خارجي» و يا «كميسيون سه جانبه» بوده اند. درواقع، بايد اذعان داشت كه بخش هاي استراتژيك ثروتمندترين كشورهاي كره زمين- مانند دستگاه مملكتي (رياست جمهوري، دولت، وزارتخانه ها، شوراهاي منطقه اي، شوراهاي عمومي، شوراهاي شهر)، دستگاه نظامي، بخش انرژي (نفت، هسته اي، انرژي آزاد)، رسانه ها (مطبوعات، تلويزيون، راديو، ماهواره، اينترنت، انتشارات)، بخش بانكي (كليه بانك ها، بهشت هاي مالياتي و...)، بخش ساختمان، سنديكاها و...- «تحت كنترل» كميسيون سه جانبه قرار دارند.
نخستين موفقيت بزرگ «كميسيون سه جانبه» بدون شك دستيابي «جيمي كارتر» به رياست جمهوري آمريكا بوده است. به نوشته روزنامه «تايم» مورخ 20 دسامبر 1976، اطرافيان نزديك رئيس جمهور «كارتر» از 16 تن از اعضاي «كميسيون سه جانبه»، 18 تن از اعضاي «شوراي روابط خارجي» و 12 تن از اعضاي «بيلدربرگ» تشكيل مي شدند. در اين ارتباط، ماهنامه فرانسوي «لوموند ديپلماتيك» بر نقش عظيم «كميسيون سه جانبه» در «صعود برق آساي يك فروشنده ساده بادام زميني» و ورود آن به كاخ سفيد تأكيد ورزيده، در آن زمان نوشت: «نامزدي جناب جيمي كارتر براي رياست جمهوري و پيروزي وي از مدت ها پيش از سوي مرداني در بالاترين سطح قدرت- و در شمار آنها، رؤساي چيس منهتن بانك، بانك آمريكا، كوكاكولا، بنديكس، كاترپيلار، ليهمان برادرز، سيرز اند روباك، تگزاس اينسترو منتز، اكسون، هيولت پاكارد، سي بي اس و...- تدارك ديده و حمايت شده بود. اين مردان به همراه تعدادي از دانشگاهيان، سنديكاليست ها (فولاد، اتومبيل) و تنها ده سياستمدار- از جمله، شخص جيمي كارتر و نيز والتر مانديل، معاون رئيس جمهور- جناح آمريكايي كميسيون سه جانبه را (كه رياست آن تا همين چندي پيش با پروفسور «زبيگنيو برژينسكي»، مشاور عمده «جيمي كارتر» بود) تشكيل مي دهند.»
«يان مونكومب» در كتاب خود، «كميسيون سه جانبه و اسرار جهاني شدن»، مي نويسد: «جيمي كارتر به هنگام سفري به لاندرسن در سال 1973 به هدف ارتقاي صادرات ايالت جرجيا، جذب كميسيون شد. وي كه به صرف غذا با ديويد راكفلر و مشاورش، زبيگنيو برژينسكي، دعوت شده بود، بلافاصله به عضويت كميسيون سه جانبه درآمد و برژينسكي آموزش وي را در زمينه سياست خارجي برعهده گرفت.»
«يان مونكومب» در كتاب خود همچنين نقش استراتژيك «كميسيون سه جانبه» را به نمايش گذارده، مي نويسد: «دومين موفقيت اين كميسيون، برقراري ديدارهايي منظم ميان رهبران قدرت صنعتي عمده اروپا، ژاپن و آمريكا بود. و والري ژيسكار دستن، رئيس جمهور فرانسه، از مهم ترين عاملان اين ديدارها به شمار مي رفت.»
بايدگفت كه، «كميسيون سه جانبه» در واقع مسئوليتي عظيم در وضعيت كنوني جهان دارد.اين «كميسيون» سازماني خصوصي است كه به ابتكار رهبران عمده گروه «بيلدربرگ» و «شوراي روابط خارجي» از جمله «ديويد راكفلر»، «هنري كيسينجر» و «زبيگنيو برژينسكي»، تأسيس گرديده و اعضاي آن را صدها تن از برجسته ترين و پرنفوذ ترين شخصيت ها (تاجر، سياستمدار) و تصميم گيرندگان اروپاي غربي، آمريكاي شمالي و منطقه آسيا- اقيانوس آرام (كشورهايي كه اغلب در شمار اعضاي «سازمان همكاري و توسعه اروپا» نيز قرار دارند) تشكيل مي دهند، كه خود از جمله اعضاي ديگر جوامع مخفي مانند «بناي بريت»، «بيلدر برگ»، «شوراي روابط خارجي»، «ميزگرد»، «اسكال اند بونز» (جمجمه و استخوان ها)، «باشگاه رم»، «باشگاه بوهميان» و لژهاي مختلف فراماسونري... هستند.
ارتباط ميان سه گروه حرفه اي «بيلدربرگ»، «شوراي روابط خارجي» و «كميسيون سه جانبه» به قدري نزديك است كه بسياري از اعضاي هر يك را در ديگر گروه ها نيز مي يابيم، مانند: «جرج بوش» (شوراي روابط خارجي، كميسيون سه جانبه)، «زبيگنيو برژينسكي» (شوراي روابط خارجي، كميسيون سه جانبه، بيلدربرگ)، «هنري كيسينجر» (شوراي روابط خارجي، كميسيون سه جانبه، بيلدربرگ)، «رابرت مك نامارا» (شوراي روابط خارجي، كميسيون سه جانبه، بيلدربرگ)، «جوواني آنيلي» (كميسيون سه جانبه، بيلدربرگ)، «بارون ادموند دوراتشيلد» (كميسيون سه جانبه، بيلدربرگ)، «تيري دومونبريال»، رئيس «مؤسسه روابط بين الملل» (كميسيون سه جانبه، بيلدربرگ)، ... هدف از اين نزديكي ارتباط، تحكيم اتفاق نظر ايدئولوژيك و هماهنگي تصميمات در سطح بين المللي است. قوه محركه اين سه سازمان را نيز «راكفلر» سرمايه دار تشكيل مي دهد.
«كميسيون سه جانبه» هدف خود را ايجاد همكاري سياسي و اقتصادي و ارتقاي اين همكاري در سه منطقه كليدي جهان يا «قطب هاي سه گانه» عنوان مي كند كه از ديد بسياري، مسبب سازماندهي جهاني سازي اقتصادند. «كميسيون» بدين سان امكان يك همكاري مخفي در سطح جهاني را براي نخبگان ديگر آفاق از جمله «فراماسونري» فراهم مي آورد. اين سازمان نخبگان در راستاي تحقق هدف فوق، گردهم آوردن برجسته ترين «غول»هاي صنعت و اقتصاد - بنابراين، مناطق سه گانه آمريكا، ژاپن و اروپاي غربي- را به منظور ايجاد يك «نظم نوين جهاني» از طريق به كارگيري زور، مدنظر دارد. در واقع، «كميسيون سه جانبه» در ژوئيه 1973 و هنگامي تأسيس گرديد كه اعضاي «شوراي روابط خارجي» و «بيلدربرگ» بر آن شدند سازماني مجزا ميان سه منطقه دموكراتيك و صنعتي با اقتصاد بازار، تأسيس كنند.
«كميسيون سه جانبه» همچنين «فرزند بيلدربرگ» نيز خوانده مي شود و بانيان آن را قدرتمندترين اربابان كره زمين تشكيل مي دهند. بايد گفت كه به هنگام تأسيس اين «كميسيون»، رهبري آمريكا بر جهان در بخش صنعت و تجارت به دليل كارآيي و پيشرفت چشمگير آلمان و ژاپن، رو به زوال گذارده بود. بنابراين، انديشه ايجاد اين سازمان- كه در ژوئن 1972 شكل گرفت- جايگزين ساختن اين رهبري با يك شركت سه جانبه بود. امروز، «كميسيون سه جانبه» حدود 160 عضو اروپايي، 115 عضو آمريكايي، كانادايي و مكزيكي و 110 عضو از منطقه آسيا- اقيانوس آرام- از جمله 75 عضو ژاپني، 11 كره اي (جنوبي)، 7 استراليايي و نيوزيلندي و 15عضو «آسه آن» (اندونزي، مالزي، فيليپين، سنگاپور و تايلند)- دارد. گروه جديد آسيا- اقيانوس آرام همچنين 5 كرسي به هنگ كنگ و 4 كرسي به جمهوري چين (تايوان) اختصاص داده است. جملگي اين اعضا ازسوي «ديويد راكفلر»، بنيانگذار «كميسيون سه جانبه»، انتخاب و مجبور به مصاحبه با وي گرديده اند. به عبارت ديگر، «سازمان مزبور توسط ديويد راكفلر تأسيس شده، اعضاي آن ازسوي ديويد راكفلر انتخاب گرديده اند، هدف آن را ديويد راكفلر تعيين كرده و سرمايه آن نيز از سوي ديويد راكفلر تأمين شده است.» نادرند افرادي كه مي دانند چنين سازمان مرموزي وجود خارجي دارد و ازطريق مأموراني كه در دارايي، سياست، ديپلماسي، دولت و رسانه ها منصوب گرديده اند، بر كليه امور آمريكا و اقتصاد بين المللي كنترل شديد دارد.
درسال 1975، «كميسيون سه جانبه» كتابي تحت عنوان «بحران دموكراسي» به چاپ رساند كه به «كتاب مرجع » اين «كميسيون» مبدل گرديد. «مونكومب» مي نويسد: اين كتاب كه تهيه كنندگان آن «ساموئل هانتينگتون»، استاد دانشگاه «هاروارد» و عضو شوراي روابط خارجي، «جوجي واتانوكي» از «بنياد راكفلر» و «ميشل كروزيه»، استاد «هاروارد» و عضو «باشگاه ژان مولن» بودند، سبب گردهمايي هاي متعدد در «پالو آلتو»، «لندن»، «نيويورك» و «كيوتو» گرديد. در اين كتاب از جمله تأكيد شده است كه: هرچه نظامي دموكراتيك تر باشد، بيشتر در معرض تهديدهاي داخلي قرار مي گيرد. بدين سان، مشاهده مي كنيم كه عملكرد دموكراسي موجبات فروپاشي وسايل و ابزار سنتي كنترل جامعه، غيرمشروع گرديدن اقتدار سياسي و افزايش بي حد توقعات و درخواست ها از دولت گرديده، از ظرفيت پاسخگويي دولت فراتر رفته است.
نويسندگان اين گزارش از ديگر سو اظهار تأسف مي كنند كه مطبوعات غالبا از كنترل طبقه حاكم خارج گرديده، روزنامه نگاران به سازماندهي خود با هدف مقاومت در برابر فشار منافع مالي و دولتي اقدام ورزيده اند. در چنين شرايطي، لازم است به گونه اي اقدام شود كه دولت ها حق و امكان عملي مهار اطلاعات درسرچشمه آن را براي خود محفوظ دارند.
حال، «اوباما» علاوه بر انتصاب اعضاي «كميسيون سه جانبه» در دولت خود، به طرقي ديگر نيز با اين «حزب سياسي جهاني» در ارتباط است، كه حضور دائم «ويليام جفرسون (بيل) كلينتون»، همسر «هيلاري كلينتون» وزير خارجه، از آن جمله است. ديگر اعضاي منتصب در دولت «اوباما» عبارتند از: «تيم گيتنر» (وزير دارايي)، «سوزان رايس» (نماينده آمريكا در سازمان ملل)، ژنرال «جيم ال جونز» (مشاور امنيت ملي)، «توماس دانيلون» (مشاور امور امنيت ملي)، «پل وكلر» (رئيس كميسيون بهبود اقتصادي)، درياسالار «دنيس سي بلر» (رئيس اطلاعات ملي)، «كرت ام كمپبل» (معاون وزير آسيا و اقيانوس آرام)، «جيمز استيسنبرگ» (معاون وزير)، «ريچارد هاس» (فرستاده ويژه وزارت خارجه)، «ريچارد هولبروك» (فرستاده ويژه وزارت خارجه).
دولت «اوباما» و «كميسيون سه جانبه» ارتباط هاي ديگري نيز با يكديگر برقرار ساخته اند. به عنوان مثال، گروه غيررسمي مشاوران تيم «گيتنر» وزير دارايي، تعدادي از اعضاي «كميسيون» از جمله، «جرالد كاريگان» (بانكدار و رئيس سابق بانك مركزي)، «پل ولكر» (درصدر كميسيون بهبود اقتصادي)، «آلن گريسپان» (آخرين مسئول بانك مركزي) و «پيتر جي پاترسون» (بانكدار و سرمايه گذار)- را گردهم مي آورد.
«گيتنر» در خاتمه تعطيلات دانشگاهي خود به خدمت «هنري كيسينجر» درآمد. ژنرال «برنت اسكوكرافت»، عضو ديگر «كميسيون سه جانبه» و تاجري كه سپس به يك بانكدار تبديل شد، مشاورت غيررسمي «اوباما» و حمايت از «رابرت گيتس»، وزير دفاع كنوني، را عهده دار است. «رابرت زوليك»، وزير بازرگاني سابق و رئيس كنوني بانك جهاني كه از سوي دولت «جرج دبليو بوش» منصوب شده بود، نيز در شمار اعضاي «كميسيون» قرار دارد.
در سايت اينترنتي «كميسيون سه جانبه» مي خوانيم: اين «كميسيون» از 424 شخصيت برجسته جهان تجارت، رسانه ها، دانشگاه ها، خدمات عمومي، سنديكاها و سازمان هاي غيردولتي سه منطقه تشكيل گرديده و سه رئيس جمهور (يك رئيس جمهور از هريك از سه منطقه اي كه پيشتر ذكر شد)، رؤساي منطقه اي، يك معاون رئيس جمهور و مديران متعهد، با همكاري يك كميته اجرايي متشكل از 40 عضو ديگر، رياست «كميسيون سه جانبه» را برعهده دارند.
از ديگر سو، 350 شركت بين المللي در شمار قدرتمندترين شركت هاي جهان، توسط اعضاي «كميسيون سه جانبه» اداره مي شوند. اين «كميسيون» همانند ديگر سازمان هاي از اين دست، هدف نهايي خود را استقرار دولتي جهاني تعيين كرده و اميد دارد با متحد ساختن تدريجي بازارها و سرمايه گذاري از طريق نهادهاي گوناگون بين المللي، به اين هدف دست يابد. سازمان مزبور سرمايه اي كلان در كشورهاي كمونيست سابق كه حاميان بسياري در آنها دارد، برهم زده و اين سرمايه را از طريق شركت هاي سرمايه داري تحت كنترل اعضاي خود و يا بنيادهاي مهم آمريكايي فراهم آورده است. سازماندهي نشست هاي بزرگ سران كشورهاي صنعتي (اجداد «گروه 7») و مطرح ساختن ژاپن به عنوان يك قدرت بزرگ، در زمره ديگر اقدامات «كميسيون سه جانبه» قرار دارد.
از سال 1973، اعضاي «كميسيون سه جانبه» به طور منظم گردهم آمده، پيرامون بيانيه هاي سياسي اعضا به گفت وگو مي نشينند. اين گفت وگوها عموما تا هنگام دستيابي به توافقي مشترك ادامه مي يابد. سپس، اعضا به كشورهاي خود بازگشته، سياست هاي تأييد شده را به اجرا درمي آورند. در واقع، هدف اصلي گروه استقرار يك «نظم نوين اقتصادي بين المللي» (آنچه امروز «جهاني سازي» مي خوانيم) بوده است. گفتمان كنوني اين «كميسيون» مشوق همكاري نزديك تر ميان مناطق صنعتي دموكراتيك مسلط بر جهان است كه مسئوليت مشترك هدايت يك نظام بين المللي گسترش يافته را برعهده دارند.
نگاهي به «نظم نوين جهاني»
دراين جا، بد نيست يادآوري كنيم كه «نظم نوين جهاني» عبارتي است كه غالب افراد جامعه به دشواري آن را معنا كرده و يا مي دانند به طور دقيق به چه چيز اطلاق مي شود.مي توان گفت كه «نظم نوين جهاني» چند چيز را به طور هم زمان شامل مي گردد و مي تواند به طرق مختلف فهميده شود. نخستين خصوصيت اين «نظام» در اصل «يگانگي» است. بدين معنا كه كليه عناصر تشكيل دهنده آن بايد «يكي» بوده، در سطح جهاني يا به عبارت ديگر، بركل بشريت تحميل گردد. بدين سان، پروژه «نظم نوين جهاني» طرح «جهاني» را به ما عرضه مي دارد كه درآن افراد بشر -مستقل از مليت، فرهنگ، زبان، مذهب و... خود -درارزش ها، روزمره و واقعيتي به هرلحاظ يكسان اشتراك مي يابند. به طور خلاصه، سخن از پروژه «استاندارد كردن» ارزش ها و شيوه هاي زندگي در سطح جهاني و تحت نظارت قدرتي متمركز است كه خود را بهترين ضامن صلح و امنيت بر روي كره زمين، مي داند. حال،نتيجه در اين صورت چه خواهد بود؟
از بين رفتن آمريكا و تحليل آن دربلوك هاي بزرگ قاره اي كه خود تحت سلطه قدرت متمركز دولتي جهان قرار خواهند داشت. اين بلوك ها (آمريكاي شمالي، آسيا، خاورميانه، آمريكاي جنوبي و...) طبق الگوي «اتحاديه اروپا»، نهادهاي سياسي خود را دارا خواهند بود و تصميمات و اوامر خود را به مردم خود تحميل خواهند كرد.«دولت جهاني» فوق در واقع تحت كنترل يك اوليگارشي مالي بين المللي شده قرار خواهد داشت، چرا كه تصميم گيرندگان واقعي مردان و زنان «سياستمدار» به معناي متعارف كلمه-نبوده، بلكه زمام امور دولت جهاني را اربابان قدرت به دست خواهند گرفت. اين اوليگارشي را عمدتاً خاندان هاي سرمايه گذاران، بانكداران و صاحبان صنايع شكل بخشيده و صدرنشين هرم اجتماعي خواهند بود، درحالي كه سياستمداران و ديگر چهره هاي عمومي (روشنفكران، روزنامه نگاران بنام و غيره) صرفاً نقش سخنگويان اين اربابان را ايفا خواهند كرد. از ديدگاه حاميان «نظم نوين جهاني»،قدرت واقعي بايد بر اساس قدرت مالي و صنعتي استوار بوده، پيش از هرچيز «اقتصادي» باشد.
حال، نظام اجتماعي -اقتصادي تحميلي ماهيتي «پيوندي» خواهد داشت، چرا كه تركيبي از سوسياليسم و كاپيتاليسم خواهد بود. از ديگر سو، جامعه اي نيز شكل خواهد گرفت كه «دو سرعتي»، متشكل از عمدتاً دو طبقه اجتماعي خواهد بود: طبقه برتر اربابان يا اوليگارشي درصدر هرم و درپـايين آن، تقريباً باقي افراد جامعه كه درچارچوب يك «بردگي مدرن» تنها آزادي شان «مصرف كردن» خواهد بود.
به طور خلاصه،مي توان گفت كه «نظم نوين جهاني» به يك «ديكتاتوري جهاني» اطلاق مي گردد كه مي كوشد خود را بر بشريت تحميل كند. «دولت جهاني» با متمركز ساختن تمامي قدرت ها (سياسي، نظامي، پولي) مأموريت خواهد داشت. برتري و دوام اوليگارشي مالي و صنعتي را تضمين كند.
درصدر هرم قدرت
از زمان حكومت «كارتر»، اعضاي «كميسيون سه جانبه» نفوذ و كنترل خود بر كليه سمت هاي بالاي تحت كنترل آمريكا را به نمايش گذارده اند (65 تن از 8 متصدي آخر «بانك جهاني»، رؤساي جمهور آمريكا و معاونان آنها به استثناي «اوباما» و «بايدن»، بيش از نيمي از مجموع وزيران خارجه آمريكا و سه چهارم وزيران دفاع اين كشور). در جريان سال هاي 2002 تا 2009، دستور كار «كميسيون» بر پايه دو باور بزرگ شكل مي گيرد. نخست آن كه، «كميسيون سه جانبه» موظف مي گردد در راستاي حفظ رياست مشترك كشورهاي ثروتمند در يك نظام بين المللي گسترش يافته، نقشي مهم تر از هر زمان ايفا كند. دوم آن كه، «كميسيون» به منظور بازتاب تغييراتي گسترده تر در جهان، به گسترش كادر خود اقدام مي ورزد. بدين سان، گروه ژاپني به «گروه آسيا- اقيانوس آرام» مبدل مي گردد كه اعضايي از چين و هند را نيز شامل مي شود، در حالي كه شخصيت هايي از مكزيك به «گروه آمريكاي شمالي» (كانادا و آمريكا) مي پيوندند و اعضاي «گروه اروپا» نيز با گسترش «اتحاديه اروپا» رو به افزايش مي گذارند.
حال، مسئله «نفوذ غيرمشروع» هنگامي مطرح مي گردد كه رقم اعضاي منتخب «كميسيون سه جانبه» در پست هاي مهم دولت «اوباما» توجه مان را به خود معطوف مي دارد. بايد گفت كه اين عده بر كليه زمينه هاي مرتبط با مهم ترين نيازهاي ملي (بحران مالي و اقتصادي، امنيت ملي و سياست خارجي) تسلط دارند. در اين جا، تضاد و ناسازگاري منافع كاملا هويدا است. با 75درصد عضو غيرآمريكايي، چه نفوذي اين «اكثريت مطلق» مي تواند بر 25درصد باقي مانده داشته باشد؟ به عنوان مثال، هنگامي كه «كرايسلر» در چارچوب «طرح نجات» دولت «اوباما» تحت حمايت و پوشش قانون آمريكايي مربوط به ورشكستگي قرار گرفت، توافقي عجولانه به منظور نجات اين شركت با گروه ايتاليايي «فيات» به امضا رسيد، و شخصي كه براي انعقاد اين توافق در نظر گرفته شد، «تيموتي گيتنر»، وزير دارايي و عضو «كميسيون سه جانبه بود. حال، چنانچه بدانيم كه شخص «لوكادي مونتتز مولو»، رئيس «فيات»، خود از اعضاي «كميسيون» است، آيا شگفت زده نخواهيم شد؟ كنگره بايد اين مشاركت را به هنگام توصيه آن مردود مي شمرد. گفتني است، بسياري از اعضاي اروپايي «كميسيون سه جانبه» نيز در شمار سران بلندمرتبه «اتحاديه اروپا» قرار دارند.
«برژينسكي» در كتاب خود موسوم به «بين دو عصر: نقش آمريكا در عصر تكنولوژيك» (1971) مي نويسد: «دولت- ملت به عنوان واحد بنيادين زندگي سازمان يافته، ديگر مهم ترين قدرت خالق به شمار نمي آيد، چرا كه هم اكنون بانك هاي بين المللي و شركت هاي چند مليتي عاملان و معماران واقعي اند.»
به عبارت ديگر، وي مفاهيم پايه دولت- ملت، حاكميت كشورها و نقش دولت در جامعه را كنار نهاده، از بينش جهاني تحت امر بانك ها و شركت هاي چندمليتي دفاع مي كند.
و اين دقيقاً همان چيزي است كه در كليه طيف هاي نفوذ و قدرت شاهد آن هستيم. بانك ها و شركت هاي جهاني دوايري هستند كه در اطراف دولت- ملت ها، از جمله آمريكا، به تنگي حلقه زده، هيچ احترامي براي روندهاي جاري، كنگره و يا پارلمان ها و يا اراده و خواست مردم قائل نيستند. اما، به چه دليل آنها شهروندان آمريكايي را درباره موضوعي كه حتي پايه هاي اين كشور را به لرزه درآورده، در بي اطلاعي نگه داشته اند؟
پاسخ به اين سؤال ساده است: در شمار اربابان رسانه هاي بزرگ آمريكا، بسياري از اعضاي «كميسيون سه جانبه» را مي يابيم كه باني تمامي تحريفات اطلاعاتي اند، و از جمله آنها: «ديويد برادلي» (رئيس «آتلانتيك مديا كمپاني»)، «كارن اليوت هاوس» (معاون سابق «داوجونز اند كمپاني» و ناشر «وال استريت جورنال» كه به «روپرت مرداك» تعلق دارد)، «ريچارد پرليپلر» (رئيس «اچ بي او»)، «چارلي» («پي بي اس»، خدمات دولتي راديو و تلويزيون آمريكا)، «فريد زكريا» (سردبير «نيوزويك»)، «مورتيمر زاكرمن» (رئيس «يواس نيوزاند ورلد ريپورتز») و...
ارتباط هاي متعدد ديگري با مديريت عالي رسانه ها وجود دارد كه از تعلق و يا مشاركت چند مليتي ها و سهامداري مشترك در اهرم هاي فرماندهي نشأت مي گيرد.
«قدرت نرم»، راه حل نهايي؟!
«ديويد راكفلر» در يكي از نطق هاي خود در جريان گردهمايي «كميسيون سه جانبه» در ژوئن 1991 اظهار داشت: «ما از واشنگتن پست، نيويورك تايمز، مجله تايم و ديگر رسانه هاي بزرگ كه رؤساي شان در گردهمايي هاي ما حضور داشته، نزديك به چهارسال به وعده رازداري خود عمل كرده اند، تشكر مي كنيم. اما، تلاش ما امروز با پيشرفتي قابل توجه روبه رو بوده، همه چيز براي گام برداشتن در مسير دولتي جهاني مهياست. بي شك، حاكميت فراملي زبدگان روشنفكر و بانكداران جهان به خود مختاري ملي قرون گذشته ترجيح دارد.»
بايد گفت كه تغيير تاكتيك واشنگتن شكلي صلح طلبانه نخواهد داشت، بلكه شيوه عملي خواهد بود كه در آن گرچه دفاع از منافع آمريكا در جهان كماكان در دستور كار قرار خواهد داشت، اما خشونت هاي اين كشور نيز رنگ ديگري به خود گرفته، آمريكا به لحاظ فرهنگي و هنري «جذاب» جلوه گر خواهد شد و تصوير مخدوش آن به واسطه اعمال يك سياست تصويري مناسب، جلايي دوباره مي يابد. به عبارت ديگر، ارائه «بينشي حقيقي» از واقعيت آمريكا يا «شيوه زندگي آمريكايي» و مبارزه با انتشار افسانه هاي «ساخته و پرداخته» ذهن رقيبان و دشمنان!
به اعتقاد «برژينسكي»، اين «قدرت نرم» از وراي فرهنگ «مردمي»، در موسيقي، مد لباس، سينما و تبليغات خود را اظهار مي دارد. به عبارت ديگر، فرهنگ توده هاست كه از طريق رسانه هاي اطلاعاتي بزرگ مانند «سي ان ان»، به سراسر جهان انتشار مي يابد. «قدرت سخت» بر پايه استفاده از ابزار و وسايل اقتصادي و نظامي به منظور تحميل اراده خود به ديگران استوار است، در حالي كه «قدرت نرم» همان نتايج را از طريق «جذب» و «نفوذ» به دست مي آورد. حال، «قدرت نرم» آمريكايي در به اصطلاح «ارزش ها» (آزادي، حقوق بشر، دموكراسي)، نظام دانشگاهي، فرهنگ آن و غيره، نهفته است.
«شيكاگو تريبيون» در 16 مه 2004 مي نويسد: «ضدآمريكايي گري طي دو سال گذشته بسيار پيشرفت كرده است. ما در حال از دست دادن قدرت نرم خود و توانايي جذب ديگرانيم. بايد كه هدر دادن اين قدرت نرم خاتمه يابد. بايد كه قدرت نرم را با قدرت سخت خود تركيب كنيم تا قادر به پاسخگويي به چالش ها باشيم.»
نويسندگان اين مقاله كه تحت عنوان «بي توجهي به قدرت نرم» به چاپ رسيده است، بر اين استدلال تاكيد مي ورزند كه «دستگاهي سياسي و دولتي، دستگاهي فكري و دانشگاهي و دستگاهي رسانه اي وجود دارد كه نه تنها نهادهاي سياسي، اتاق هاي فكر، لابي ها، دانشگاه ها و مطبوعات و رسانه ها، بلكه هنر و نمايش را نيز شامل گرديده، عموميت جهاني زبان انگليسي به انتشار آنها بسيار كمك مي كند.
حال، به اين فهرست، قدرت دلار و نيز شركت هايي چون «مايكروسافت»، «كوكاكولا»، «نايك» و يا «مك دونالد» نيز افزوده مي گردد كه «شيوه زندگي آمريكايي» را جريان داده، به آمريكا قدرتي بسيار بيش از يك دستگاه ساده ديپلماتيك اعطا مي كنند.
طبق باور «برژينسكي»، اين ميان اقدامات پنهان- يا به عبارت ديگر، سازمان «سيا»- بسيار مؤثر واقع گرديده، بايد بيشتر به كار گرفته شود، چرا كه رهايي از دولت هاي مزاحم با سرمايه گذاري هاي اندك، را ممكن مي سازد.
سرانجام، «قدرت نرم» چگونه قدرتي است؟
هنگامي است كه فرد بي ريشه، فرا انسان و فرا مدرن، باور دارد كه در انتخاب ها، عقايد و رفتار خود آزاد است، در حالي كه دقيقا بيش از هر زمان طعمه ايدئولوژي فردگرايي و نارسيسيسم توده هاست كه از طريق «قدرت نرم» جهاني سازي بي رحم و نابودگر قدرت هژمونيك امروز، انتشار مي يابد.
منابع: لوموند ديپلماتيك، آگوراوكس، ويكيپديا، اكسپرس، نوول اردر مونديال،
ري اوپن 911، آلترانفو، متئو پليتيك- نئوتروو، پلن فو، موندياليزاسيون، كنسپي پديا، ولترنت، ويژي انفو، و...

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14