(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 22 دی 1390- شماره 20120

فرق مؤمن و منافق
الگوي قرآني
فطرت قرآني
ذكر به دوام در سلوك عارفان
سيره اخلاقي امام حسين(ع)
اهميت اربعين
يك اربعين گريه



فرق مؤمن و منافق

قال الحسين(ع): اياك وما تعتذر منه، فان المؤمن لايسيء ولايعتذر، والمنافق كل يوم يسيء و يعتذر.
امام حسين(ع) فرمود: كاري مكن كه از آن پوزش بخواهي، زيرا مؤمن نه بدمي كند و نه عذر مي طلبد، و منافق، هر روز بد مي كند و عذر مي خواهد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــ
1- فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 838

 



الگوي قرآني

روزي غلام امام حسين(ع) مرتكب لغزشي شد كه سزاوار تنبيه بود. امام خواست او را ادب كند. غلام به حضرت گفت: يا مولاي! «والكاظمين الغيظ» امام فرمود: به او كاري نداشته باشيد. غلام گفت: «والعافين عن الناس»
حضرت فرمود: از تقصيرت گذشتم. غلام گفت: يا مولاي! «والله يحب المحسنين» حضرت فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم و دو برابر آنچه به تو بخشيده بودم، ازآن توست.(1)
آيه 134 سوره آل عمران، كه غلام پرورش يافته در خانه وحي، آن را تلاوت كرد سه دستور به پرهيزكاران، در برابر خطاكاران مي دهد:
1- خويشتن داري در برابر خشم: «والكاظمين الغيط»
2- گذشت «والعافين عن الناس»
3- محبوبيت درپيشگاه الهي: «والله يحب المحسنين»
امام حسين(ع) با اين رفتار خود، مصداق كامل عمل كننده به اين آيه را به جامعه بشري معرفي فرمود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج44، ص195

 



فطرت قرآني

پرسش!
فطرتي كه در قرآن مطرح است چه تفاوت هايي با فطريات و امور فطري كه در منطق و فلسفه از آن بحث مي شود، دارد؟ لطفاً به نحو اجمال توضيح دهيد.
پاسخ:
فطرتي كه در قرآن مطرح است غير از فطريات و امور فطري است كه در منطق و فلسفه از آن بحث مي شود. و نيز «فطرت» كه سرشتي ويژه و آفرينشي خاص است، غير از طبيعت است كه در همه موجودهاي جامد يا نامي و بدون روح حيواني يافت مي شود، و غير از غريزه است كه در حيوانات و در انسان در بعد حيوانيش موجود است. اين ويژگي فطرت از آن جهت است كه با بينش شهودي نسبت به هستي محض و كمال نامحدود همراه است و با كشش و گرايش حضوري نسبت به مدبري، كه جهل و عجز و بخل را به حريم كبريايي او راه نيست، آميخته و هماهنگ است. فطرت انساني مطلق بيني علمي و مطلق خواهي عملي است.
«فطرت» كه همان بينش شهودي انسان به هستي محض و گرايش آگاهانه و كشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به حضرت اوست، نحوه خاصي از آفرينش است كه حقيقت آدمي به آن نحو سرشته شده و جان انساني به آن شيوه خلق شده است. فصل اخير انسان را همان هستي ويژه مطلق بيني و مطلق خواهي او تشكيل مي دهد.
همه اين عناوين يادشده مفهوماً از يكديگر جدا و مصداقاً عين يكديگرند؛ به طوري كه اگر انسانيت انسان محفوظ بماند، هم آن بينش شهودي به حضرت حق تعالي محفوظ است و هم اين انجذاب و پرستش خاضعانه. و اگر اين خضوع عملي و آن شهود علمي نبود، فصل اخير انسان هم نخواهد بود؛ زيرا هويت انساني انسان به سيرت انساني اوست نه به صورت انساني او، و لذا علي (ع) فرمود: «فالصوره صوره انسان و القلب قلب حيوان، لايعرف باب الهدي فيتبعه، و لاباب العمي فيصد عنه، فذلك ميت الاحياء»]1[.
يعني چهره او چهره انسان است و قلبش قلب حيوان! راه هدايت را نمي شناسد كه از آن پيروي كند و به طريق خطا پي نبرده تا آن را مسدود سازد و از آن منصرف شود و ديگران را مصروف دارد، پس او مرده اي است در بين زندگان.
منظور از قلب همان روح ملكوتي است كه موجود زنده با آن ادراك مي كند؛ زيرا فطرت به معناي بينش شهودي و انجذاب و بندگي، سرشت ويژه انساني است نه صفتي از صفات او تا با زوال وصف، بقاي موصوف ممكن باشد، بلكه اين شهود و گرايش نحوه خاص وجودي اوست كه با آن آفريده شده است.
گفتني است كه فطرت زوال پذير نيست، ليكن ضعيف، وهن، و در نتيجه سترپذير است و اگر فطرت كسي مستور و محجوب شد، آن شخص مصداق كلام علي(ع) خواهد شد كه: «فالصوره صوره انسان و...»
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
]1[- نهايه ابن اثير، ج3، ص754 «فطر».

 



ذكر به دوام در سلوك عارفان

اي عزيز (سالك)! در راه ذكر و ياد محبوب تحمل مشاق هر چه بكني كم كردي، دل را عادت بده به ياد محبوب، بلكه به خواست خدا صورت قلب، صورت ذكر حق شود... آري، با ذكر حقيقي، حجابهاي بين عبد و حق خرق شود، و موانع حضور مرتفع گردد، و قسوت و غفلت قلب برداشته شود، و درهاي ملكوت اعلي به روي سالك باز شود و ابواب لطف و رحمت حق به روي او گشوده گردد، ولي عمده آن است كه قلب، در آن ذكر، زنده باشد و مرده نباشد، و با مردگان انس نگيرد. و آنچه غيرحق و وجه مقدس اوست از مردگان است، و دل با انس با آن به مردگي و مردارخواري نزديك شود. «كل شيء هالك الا وجهه» يعني: هر چيزي نابود شدني است، مگر وجه خداوند... پس اگر طالب كمالات صوريه و معنويه هستي و سالك طريق آخرت و مسافر و مهاجر سير الي الله هستي قلب را عادت بده به تذكر محبوب و دل را عجين كن با ياد حق تبارك و تعالي...
يك لحظه از خدا غافل نباشيد. غفلت از مبدا قدرت، انسان را به هلاكت مي رساند.(1)
از بعضي اهل ذكر و معرفت منقول است كه در هر شب و روزي، يك مرتبه در سجده رفتن و بسيار گفتن: «لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين»(انبياء-87) براي ترقيات روحي خوب است.(2)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- شرح حديث جنود عقل و جهل، صص 124، 279، 106
2- المراقبات، ميرزا جواد ملكي، ص 123

 



سيره اخلاقي امام حسين(ع)

مهدي حسيني
آنچه در پي مي آيد بيان گوشه هايي از جلوه هاي خلق عظيم محمدي در رفتار و سيره امام حسين(ع) است كه در قالب برخي احاديث آن حضرت بازگو شده است.
امام حسين(ع) وجودش همان وجود پيامبر(ص) است. لذا خلق قرآني و عظيم پيامبر در سنت و سيره اش نمودار بود و با آنكه بيشترين هجوم از سوي دشمنان و منافقان به ايشان شده، ولي همواره بر اصول مكارم و محاسن اخلاقي زيست به گونه اي كه ضرب المثل شد.
آن حضرت(ع) از سوي مسلمانان يهودي بسيار اذيت شد. مسلمانان يهودي كساني هستند كه از دين عليه دين بهره بردند و با تحريف كتاب الله و سنت رسول الله(ص) خلفاي رسول الله(ص) و امناء و اوصياء و اولياي الهي را برخلاف نص و صراحت قرآن و پيامبر(ص) كشتند. (اعراف، آيه 150؛ بقره، آيه 61؛ آل عمران، آيه 110) از اين رو در رواياتي از جمله روايت امام صادق(ع) در وصف عترت رسول الله(ص) آمده است: ما منا الا مقتول او مسموم، از ما نيست مگر اينكه كشته به شمشير يا زهر است. اين در حالي است كه خداوند و رسول الله(ص) بارها بر تكريم و اطاعت و پذيرش ولايت ذوي القربي و اهل بيت النبي(ص) سفارش كرده بودند.
اميرمؤمنان علي(ع)، فاطمه زهرا و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) همگي به زهر و يا شمشير و ضرب شهيد كردند و حتي بر جسد بي جان امام حسن(ع) تير زدند و بر امام حسين(ع) در حالي كه نيمه جان بود، سنگ و نيزه و تير زدند و بر جسدش اسب تاختند. ديگر امامان معصوم(ع) نيز اين گونه از سوي امت يهودي پيامبر(ص) پاداش رسالت خويش را گرفتند و مزد رسالت را به زهر و كين شمشير بازستاندند.
اما امام حسين(ع) با آن همه اذيت و آزارهايي كه در حق هيچ كسي جز اهل بيت(ع) روا داشته نشد، اوج اخلاق و تماميت مكارم و محاسن اخلاقي بود.
اوج انسانيت امام
امام حسين(ع) خود اهل كرامت و بزرگواري بود. لذا شامي دشنام گو را به خانه مي برد و همواره دست احسان از رحمت رحماني خويش به دوست و دشمن مي رساند. آن حضرت(ع) به مردم سفارش مي كرد كه در نيازهاي خويش به نزد هر كسي نروند؛ زيرا تنها گروه هاي خاص از جامعه هستند كه بي توجه به ايمان و مذهب و نژاد و رنگ و مانند آن تنها به حكم انسانيت خويش دستگير ديگران هستند و احسان مي كنند. امام حسين(ع) در اين باره فرمودند: لاترفع حاجتك الا الي احد ثلاثه : الي ذي دين، او مروه او حسب؛ جز به يكي از سه نفر حاجت مبر: به ديندار يا صاحب مروت يا كسي كه اصالت خانوادگي داشته باشد. (تحف العقول، ص152)
از نظر امام حسين(ع) مراجعه مردم براي برآوردن نيازهاي خويش به سوي شما، يك نعمت الهي است: ان حوائج الناس اليكم من نعم الله عليكم فلا تملوا انعم؛ نياز مردم به شما از نعمتهاي خدا بر شما است، از اين نعمت افسرده و بيزار نباشيد. (بحارالانوار، ج47، ص502)
امام حسين(ع) همچنين در اين باره مي فرمايد: ايها الناس نافسوا في المكارم و سارعوا في المغانم و لا تحتسبوا بمعروف لم تجعلوا؛ اي مردم در خوبي ها با يكديگر رقابت كنيد و در بهره گرفتن از فرصت ها شتاب نماييد و كار نيكي را كه در انجامش شتاب نكرده ايد، به حساب نياوريد. (ارشاد القلوب ديلمي، ص37)
آن حضرت(ص) در اوج انسانيت بود. به گونه اي كه حتي اگر قاتل او درخواست توبه از خدا و عفو از ايشان داشت، اين كار را مي كرد. ايشان براي هدايت مردم و مسلمانان يهودي با آنكه بر سر و صورتش سنگ مي باريد و هياهوي طبل و كرنا گوش فلك را كر مي كرد، دلسوزي نشان مي داد و خود را براي راهنمايي و هدايت ايشان به سوي بهشت، به رنج مي افكند؛ چنان كه پيامبر(ص) اين گونه بود.(شعراء آيه3)
از اين جهت است كه امام حسين(ع) خود براي رضاي خداوند همواره بر آن بود كه گذشت كند و از دشمن بگذرد چنان كه بدگوئي و بدزباني شامي را مي بخشيد. آن حضرت(ص) در مقام تبيين اين موضوع در سنتي سديد فرمودند: أيما اثنين جري بينهما كلام فطلب أحدهما رضي الاخر كان سابقه الي الجنه ؛ هر يك از دو نفري كه ميان آنها نزاعي واقع شود و يكي از آن دو زودتر به آشتي اقدام كند سبقت گيرنده اهل بهشت خواهد بود. (محجه البيضاء ج4، ص822)
براساس همين اصل است كه مي فرمايد: ان اعفي الناس من عفا عند قدرته؛ بخشنده ترين مردم كسي است كه در هنگام قدرت مي بخشد. (الدره الباهره، ص42) بخشش در اوج قدرت و توانايي ارزشمند است، نه آنكه انسان در ذلت و خواري باشد و بخواهد به خاطر ضعف و ناتواني عفو و گذشت كند. اگر كسي بتواند در اوج قدرت و توانايي در مجازات و تنبيه خاطي، عفو كند آن هنگام است كه احسان روا داشته و خدايي شده، زيرا خداوند در اوج قدرت و توانايي است كه اهل مغفرت و گذشت از بندگان خطاكار خويش است.
البته ازنظر آن حضرت(ع) كوتاه آمدن در برابر دوست و دشمن تنها درصورتي بود كه رضاي خالق در آن باشد، اما اگر هر كاري رضايت خلق را به همراه داشت ولي رضايت خالق را به دنبال نداشت، هرگز به آن كار رضايت نمي داد؛ زيرا رستگاري انسان را در گرو رضايت خالق مي دانست و هرگونه عملي كه عليه واجبات و محرمات الهي و شكستن محارم الهي باشد را به سختي دشمن مي داشت و هرگز در برابر حدود الهي كوتاه نمي آمد؛ زيرا بر اين باور بود كه: لا أفلح قوم اشتروا مرضات المخلوق بسخط الخالق؛ رستگار نمي شوند مردمي كه خشنودي مخلوق را در مقابل غضب خالق بخرند. (تاريخ طبري، ص1، ص932؛ مقتل خوارزمي، ج1، ص932)
ازنظر آن حضرت(ص) كسي كه تقواي الهي پيشه نگيرد و به واجبات الهي گردن ننهند و از محرمات خدا پرهيز نكند، نمي تواند رستگاري را براي خود در آينده تضمين كند: لا يأمن يوم القيامه الا من خاف الله في الدنيا؛ كسي در قيامت در امان نيست مگر كسي كه در دنيا ترس از خدا در دل داشت. (مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص96)
آن حضرت همچنين در اين باره مي فرمايد: من حاول امرا بمعصيه الله كان افوت لما يرجو و اسرع لمجي ما يحدر؛ آن كه در كاري كه نافرماني خداست بكوشد اميدش را از دست مي دهد و نگراني ها به او رو مي آورد. (بحارالانوار، ج3، ص 793)
نيز در جايي ديگر مي فرمايد: من طلب رضي الناس بسخط الله وكلّه الله الي الناس؛ كسي كه براي جلب رضايت و خوشنودي مردم، موجب خشم و غضب خداوند شود، خداوند او را به مردم وا مي گذارد. (بحارالانوار، ج78، ص621)
آن حضرت(ع) شيعه واقعي را داراي خصوصيات كامل و تمام اخلاقي مي داند و در تعريف آنان بر اين نكته تاكيد مي كند كه شيعيان مي بايست انسان هاي خدايي باشند كه جز اخلاق نيك و خوشخويي نسبت به ديگران در انديشه و كردارشان نمي توان چيزي را از بدي و دورويي و مانند آن يافت. آن حضرت در عبارتي مي فرمايد: ان شيعتنا من سلمت قلوبهم من كل غش و غل و دغل، به درستي كه شيعيان ما قلبشان از هر ناخالصي و حيله و تزوير پاك است. (فرهنگ سخنان امام حسين، ص674)
انسان عقلاني و بصيرت
بنابراين، شيعه اهل نقد و انتقاد، امر به معروف و نهي از منكر است، زيرا ولايت واقعي را مي بايست در اطاعت از معروف و پرهيز از منكر جست و جو كرد، چنان كه آن حضرت(ع) جان بر سر عدالت نهاد كه مصداق اتم و اكمل امر به معروف است. از نظر آن امام(ع) براي شناخت دوست و دشمن بايد به اين نكته توجه كرد كه دوست واقعي بر مصداق امر به معروف و نهي از منكر عمل مي كند و ولايت حبي خود را به تو اين گونه نشان مي دهد. امام حسين(ع) فرمودند: من احبك نهاك و من ابغضك اغراك، كسي كه تو را دوست دارد، از تو انتقاد مي كند و كسي كه با تو دشمني دارد، از تو تعريف و تمجيد مي كند. (بحارالانوار، ج75، ص821)
از نظر آن حضرت(ع) انسان كامل، انسان عقلاني است. نشانه هاي اين بلوغ و كمال عقل را مي توان در افكار و كردار او جست وجو كرد كه بيانگر حق انديشي و حق گويي و حق مداري اوست. آن حضرت(ع) مي فرمايد: لا يكمل العقل الا باتباع الحق الاترون ان الحق لايعمل به والباطل لايتناهي عنه؛ عقل جز به پيروي از «حق» كمال نمي يابد آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل نهي نمي شود؟ (بحارالانوار، ج78، ص721)
كسي كه عقلش به كمال رسيده، اهل بصيرت است و كارهايش بر مدار عقلانيت و حق مي باشد، پس كاري نمي كند كه بخواهد عذر بخواهد و بهانه تراشي كند. از اين رو انسان خردورز انساني اهل حق و عدالت و ظلم ستيز و باطل ستيز است و به حق عمل و از باطل نهي مي كند. بي گمان از مصاديق مهم و اصلي حق در دنيا عدالت و از مصاديق باطل، ظلم و ستم است. براين اساس آن حضرت(ع) همواره بر عدالت عمل كرده و بدان مي خوانده و با ظلم مبارزه مي كرد. از نظر آن حضرت(ع) انسان بايد به گونه اي عمل كند كه ديگر نيازي به عذر و بهانه تراشي نباشد. امام حسين(ع) فرمودند: اياك و ماتعتذر منه، فان المومن لايسيء و لايعتذر و المنافق كل يوم يسي ء و يعتذر، حذر كن از مواردي كه بايد عذرخواهي كني، زيرا مومن نه كار زشتي انجام مي دهد و نه به عذرخواهي مي پردازد، اما منافق همه روزه بدي مي كند و به عذرخواهي روي مي آورد. (بحارالانوار، ج 78، ص 021)
به نظر آن حضرت(ع)، علم و عقل نشانه هايي دارد كه مي توان عالم و عاقل را بدان شناخت. مثلا از نشانه هاي عالم اين است كه: من دلائل العالم انتقاده لحديثه و علمه بحقائق فنون النظر، از نشانه هاي عالم، نقد سخن و انديشه خود و آگاهي از نظرات مختلف است. (بحارالانوار، ج 78، ص911)
آن حضرت درباره انسان عاقل و عالم فرمود: لاتقولوا بالسنتكم ما ينقص عن قدركم، چيزي را بر زبان نياوريد كه از ارزش شما بكاهد. (جلاء العيون، ج2 ص502) چنان كه در معاشرت نيز اين گونه است: مجالسه اهل الدناءه شر و مجالسه اهل الفسوق ريبه ؛ همنشيني با افراد پست ناپسند است و همدمي گناهكاران موجب بدبيني مردم و از دست دادن اعتماد و اعتبار مي شود. (بحارالانوار، ج87، ص221)
انسان لازم است به گونه اي عمل كند كه مقبول درگاه الهي باشد كه از اين مقبوليت در ميان مردم نيز مقبول خواهد افتاد، زيرا كسي كه ميان خود و خدايش را اصلاح كند خداوند ميان او و خلق را اصلاح مي كند. از نظر امام حسين(ع) نشانه اينكه شخص مقبول خداوند باشد، با خردمندان همنشين و معاشر مي شود: من دلايل علامات القبول: الجلوس الي اهل العقول، از نشانه هاي خوش نامي و نيك بختي، همنشيني با خردمندان است. (بحارالانوار، ج57، ص911)

 



اهميت اربعين

حامد علي اكبرزاده
مسأله اربعين به طور كلي و اربعين سيدالشهداء(ع) به طور خاص، نه تنها از جنبه اجتماعي و تاريخي مي تواند مورد بحث قرار گيرد، بلكه روايات و احاديث نيز بر اين مهم تأكيد دارند. از پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه زمين تا چهل روز بر مومن گريه مي كند (بحارالانوار، ج2، ص 679) و درباره امام حسين(ع) نيز از امام صادق(ع) روايت شده كه آسمان تا چهل روز بر حسين(ع) خون گريست و زمين چهل روز با سياهي و تيرگي گريه كرد و خورشيد چهل روز با كسوف و سرخي خود گريست و فرشتگان آسمان چهل روز گريه كردند و... (مستدرك الوسائل ص 215).
اين روايات بر عظمت قيام حسين(ع) دلالت دارند و گوياي اين مسأله هستند كه در شهادت سالار شهيدان نه تنها انسان ها، بلكه تمام مخلوقات عالم دچار تأثر و خون و غم شدند و اين مسأله اي دور از ذهن و غيرقابل باور نيست، چه آنكه در قرآن مي خوانيم «يسبح لله ما في السموات و ما في الارض...»(جمعه، 1) آنچه در زمين و آسمان هاست، تسبيح خدا را مي گويد و آنچه كه تسبيح خدا را مي تواند بگويد، قطعا مي تواند براي شهادت بهترين اولياي الهي و يارانش محزون و متأثر باشد و حتي بگريد. اما اينكه حقيقت اين تأثر در موجودات عالم چيست، در حيطه علم انسان عادي قرار نمي گيرد.
اهميت اربعين
مسأله اربعين حسيني و اقامه عزا و مجالس ذكر مصيبت در روايات مورد تأكيد قرار گرفته است تا آنجا كه از امام حسن عسگري(ع) نقل شده است كه علامات مؤمن پنج چيز است: اقامه پنجاه و يك ركعت نماز در روز (17 ركعت واجب و به همراه نوافل آن)، زيارت اربعين، آشكار گفتن بسم الله الرحمن الرحيم، به دست كردن انگشتر به دست راست و پيشاني بر خاك ساييدن. (كامل الزيارات ص 90) اين روايت نشان از اهميت مسأله اربعين در مكتب تشيع دارد، اگر چه برخي خواسته اند در دلالت اين روايت خدشه وارد كنند و بگويند منظور از «زياره الاربعين» زيارت چهل فرد مومن است، اما اين به نوعي كج فهمي است و اهل فن مي دانند اگر منظور حديث، زيارت چهل مؤمن بود، مي بايست الف و لام در ابتداي اربعين ذكر نمي شد و گفته مي شد: «زياره اربعين»، اما وقتي الف و لام عهد ذكر گردد، معلوم مي شود همان زيارت اربعين معهود و معروف، مدنظر است كه يكي از نشانه هاي ايمان و محبت نسبت به ائمه(ع) است.
فلسفه يادآوري اربعين
نكته ديگري كه درباره اربعين حسيني بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه همه به خوبي مي دانيم بر مبناي روايات در ميان ذوات مقدسه ائمه معصومين(ع)، امام حسين(ع) جايگاهي خاص دارد و اگرچه معصومين(ع) كشتي نجات محسوب مي شوند اما كشتي نجات اباعبدالله(ع) وسيع تر و سريع تر از همه است، چرا كه خون پاك آن حضرت اسلام ناب را بيمه كرد و آن حضرت به نوعي بزرگ ترين احياگر اسلام حقيقي است. از همين رو اربعين شهادت آن بزرگوار نيز بيش از ساير معصومين(ع) مورد توجه قرار مي گيرد و حتي براي وجود مقدس پيامبر اسلام(ص) و اميرالمؤمنين(ع) نيز مسأله اربعين رحلت و شهادت مورد توجه قرار نگرفته است، چرا كه يادآوري اربعين شهادت حسين(ع) خوني تازه را در رگ هاي شيعيان به جريان مي اندازد و همگان را به قيام براي خدا چه به صورت فردي و چه به صورت جمعي دعوت مي كند، همچنانكه قرآن نيز موعظه اصلي خويش را همان قيام براي خدا(فردي و اجتماعي) مي داند: «قل انما اعظكم بواحده ان تقوموالله مثني و فرادي»
در هر حال مسأله اربعين و اقامه عزا براي سالار شهيدان در اين روز از جايگاه والايي برخوردار است، چه آنكه اين عمل از علامات مؤمن شمرده شده و بزرگان دين نيز در اين رابطه متفق القول بوده اند. شاهد بر اين مطلب اينكه شيخ طوسي(ره) در كتاب التهذيب در باب زيارت امام حسين(ع) به همين حديثي كه ذكر شد، اشاره مي كند، يا در مصباح المتهجد درباره ماه صفر مي گويد: در بيستم آن بازگشت حرم ابي عبدالله(ع) از شام به مدينه و ورود جابربن عبدالله انصاري به كربلا جهت زيارت ابي عبدالله(ع) است، او نخستين زائر بود و زيارت او زيارت اربعين بود. ابوريحان بيروني نيز گفته است: در بيستم صفر سر به بدن بازگردانده شد و با آن دفن شد، در اين روز زيارت اربعين وارد شده و روز بازگشت حرم حسين(ع) از شام است. علامه حلي نيز در المنتهي مي فرمايد: زيارت حسين(ع) در بيستم صفر مستحب است. مرحوم مجلسي نيز همين حديث را درباره اربعين نقل مي كند و شيخ يوسف بحراني در كتاب حدائق به همين حديث اشاره دارد. علماي ديگري همچون شيخ عباس قمي، شيخ مفيد، ملامحسن فيض كاشاني و شيخ بهائي نيز مسأله اربعين را پذيرفته و به تعظيم آن تشويق كرده اند.
واقعه اربعين
درباره اتفاقات روز اربعين در كتب مختلف نقل قول هاي فراوان و مختلفي وجود دارد اما از آنجا كه كتاب لهوف مرحوم سيدبن طاووس در اين ميان از اعتبار و جايگاه بالاتري برخوردار است، واقعه اربعين را از اين كتاب نقل مي كنيم. مرحوم سيدبن طاووس مي گويد: وقتي كاروان زنان و فرزندان و عيال حسين(ع) از شام به طرف مدينه حركت كردند و به عراق رسيدند، به راهنماي خود گفتند: ما را از راه كربلا ببر. پس، از راه كربلا آنها را برد تا به قتلگاه شهيدان رسيدند. در آنجا جابربن عبدالله انصاري را با جماعتي از بني هاشم و مرداني از خاندان رسالت ديدند كه براي زيارت قبر امام حسين(ع) آمده بودند- و اين در يك وقت و زمان اتفاق افتاد- آنها سخت گريستند و ناله و زاري كرده و بر صورت خود سيلي زده و ناله هاي جانسوز سر دادند و زنان روستاهاي مجاور نيز به آنان پيوستند و چند روزي در آنجا به عزاداري پرداختند. (لهوف، 255)

 



يك اربعين گريه

حسين عابدي
گريه واكنش هيجاني انسان نسبت به انگيزه هايي است كه عواطف و احساسات آدمي را به شدت تحت تأثير قرار مي دهد. گريه كه همراه با سوز و دل، هق هق و اشك و سرشك است، شايد تنها در انسان به شكل كمالي آن يافت مي شود و موجودات ديگر، اين حد از احساسات و عواطف را نمي توانند به نمايش گذارند.
انسان، با انگيزه هاي متفاوت بلكه متقابل و متضادي چون ترس و شوق مي گريد. گريستن همانند خنديدن، شاهكار آفرينش است لذا خداوند اين دو را به عنوان خصوصيت خاص انساني به خود نسبت مي دهد و مي فرمايد: و انه هو اضحك و ابكي، خداوند است كه مي خنداند و مي گرياند.» (نجم، آيه43)
به نظر مي رسد كه غير از انسان، آفريده اي از اين كمال برخوردار نباشد. در اين ميان انسان كامل، در تماميت اين معنا در اوج است. از اين رو گريه و خنده، نمايش تمام عقل انساني است؛ چراكه در انسان كامل، عقل معناي تمام و درست خود را مي يابد و از آن جايي كه عقل انسان كامل، در عواطف و احساساتش گره خورده است، نمايش عقل عشقي را تنها در اين موجود مي توان به نظاره نشست. عقل انسان كامل، چنان با عشق، محبت و مودت آميخته كه عقلش مي گريد و مي خندد ودلش مي انديشد و معرفت و دانش مي آموزد. انسان كامل با عقل، عشق مي ورزد و با دلش مي انديشد، چراكه عقل و دل او يكي شده است.
هستي گريان بر حسين(ع)
اما اين بدان معنا نيست كه غير از انسان كامل اين گونه نيست، بلكه هر يك از انسانها به نسبت درجه اي از عقل، از عشق بهره مند هستند؛ چراكه نصف عقل حقيقي، محبت و عشق است. (تحف العقول، ص443) براين اساس هر كسي كه عقل دارد، عشق و مودت و محبت دارد و از احساسات درحد خود سرشار است. براساس آموزه هاي قرآني، همه هستي برخوردار از درجه اي از عقل و شعور و احساس است. از اين رو درحد خود مكلف هستند و مخاطب خداوند قرار مي گيرند. (فصلت، آيه11)
درجه احساس و عواطف كائنات و هستي باتوجه به عقل ايشان متفاوت است ولي همان اندازه براي درك و ابراز و اظهار عشق و محبتي كه بخشي از مفهوم و مولفه عقل است، كفايت مي كند.
خداوند در آيه29 سوره دخان مي فرمايد: فما بكت عليهم السماء و الارض و ما كانوا منظرين؛ آسمان و زمين بر آنان نگريست و به آنان مهلتي داده نشده است. اين آيه در بيان نفي گريه آسمان و زمين درباره كساني است كه خداوند آنان را به عذاب استيصال گرفته و آنها را به سبب جسارت در گناه در همين دنيا عذاب كرده بود.
مفهوم مخالف اين آيه آن است كه زمين و آسمان از درجه و سطحي از عقل و شعور برخوردار است كه شأن و قابليت گريستن را دارد؛ اما بركساني كه به عذاب الهي گرفته شده بودند، نگريست.
اما آسمان و زمين بر امام حسين(ع) گريست. اميرالمؤمنين(ع) در روايتي درباره گريستن آسمان و زمين بر امام حسين(ع) سخن مي گويد. در روايت است كه آن حضرت اين آيه را تلاوت مي فرمود: فما بكت عليهم السماء و الارض و ما كانوا منظرين» در همان هنگام امام حسين(ع) وارد مسجد شد، اميرالمؤمنين(ع) باتوجه به او فرمود: «اما ان هذا سيقتل و يبكي عليه السماء و الارض؛ اما اين كسي است كه به زودي كشته شود و آسمان و زمين بر او مي گريند» (تفسير برهان، ج4، ص161)
گريستن تا چهل روز
رسول گرامي اسلام(ص) در سفارش هاي خويش به جناب ابي ذر غفاري به اهميت و جايگاه والاي مؤمن در جهان اشاره كرده و فرموده است: «يا اباذر! ان الأرض لتبكي علي المؤمن اذا مات اربعين صباحا؛ اي ابوذر! هنگامي كه مؤمني از دنيا مي رود، زمين تا چهل روز براي فقدان او گريان و عزادار است.» (مكارم الاخلاق، ص465)
امام صادق(ع) در روايتي به بيان گريه موجودات عالم بر سالار شهيدان پرداخته، به زراره مي فرمايد: «يا زراره ! ان السماء بكت علي الحسين عليه السلام اربعين صباحا بالدم و ان الأرض بكت اربعين صباحا بالسواد و ان الشمس بكت اربعين صباحا بالكسوف و الحمره ... و ان الملائكه بكت اربعين صباحا علي الحسين؛ اي زراره! آسمان چهل روز بر حسين خون گريه كرد و زمين چهل روز براي عزاي آن حضرت گريست با تيره و تار شدن، و خورشيد با كسوف و سرخي خود چهل روز گريست... و ملائكه الهي براي آن حضرت چهل روز گريستند.» (مستدرك الوسائل، ج01، ص413، با تلخيص و نيز مناقب آل ابي طالب، ج3، ص212)
درباره نقش چهل در زندگي بشر مي توان به آيات و روايات بسياري تمسك كرد كه از جمله مسأله چله عرفاني است. امام عسكري(ع) درباره يكي از ويژگي هاي عدد چهل مي فرمايد: علامات المؤمن خمس... و زياره الأربعين... مؤمن پنج نشانه دارد... و يكي از آنها زيارت روز اربعين است (تهذيب الاحكام، ج6، ص25)

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14