(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 27 دی 1390- شماره 20123

فقر، ثروت و تنهايي
تبديل سيئات به حسنات
رابطه حسنات و سيئات
كمال الانقطاع غايت سلوك عارفان
آسيب شناسي اختلاف از منظر قرآن
«رشوه، آفت اخلاق و اقتصاد»



فقر، ثروت و تنهايي

عن علي(ع) عن النبي(ص): انه قال: يا علي! لا فقر اشد من الجهل و لا مال اعود من العقل و لاوحده اوحش من العجب.
نبي اكرم(ص) ضمن وصاياي خود به علي(ع) فرمود: يا علي؛ هيچ فقري از جهل و ناداني بدتر نيست، و هيچ مال و ثروتي سودمندتر از عقل و دانايي نيست و هيچ تنهايي از عجب و خودپسندي وحشتناك تر نيست.(1)
1- بحارالانوار، ج47، ص16

 



تبديل سيئات به حسنات

امام صادق(ع) در روايتي فرمود: جمعي از اهالي يمن نزد رسول خدا آمدند و درميان ايشان مردي بود كه از همه بيشتر با رسول خدا(ص) محاجه (چون و چرا) مي كرد و به درشتي سخن مي گفت، به حدي كه آثار خشم و غضب درچهره آن حضرت ظاهر مي شد. جبرئيل فرود آمد و گفت: يا رسول الله! پروردگارت به تو سلام مي رساند و مي گويد: اين مرد سخاوتمند است و اطعام طعام مي كند. دراين هنگام غضب از چهره آن حضرت رفت و فرمود: جبرئيل برمن نازل شد و خبر داد كه تو داراي صفت سخاوتي. آن مرد گفت: مگر پروردگار تو سخاوت را دوست دارد؟ حضرت فرمود: بلي، گفت: «اشهدان لااله الا الله و انك رسول الله»، قسم به آن كس كه تو را مبعوث كرده، احدي را از مال خودم محروم نكردم. (1) آري سخاوت او بدترين سيئه را كه بي ادبي به رسول خدا است به بهترين حسنات كه رضايت خدا و رسول اوست مبدل كرد. و او را از كفر و شرك درآورد و بر سبيل هدايت اسلام و ايمان رهنمون كرد. با آنكه سامري قوم موسي را گمراه كرد و آنها را به گوساله پرستي آلوده نمود، و با خدا و فرستاده خدا درافتاد، چون موسي بن عمران كمر به كشتن او بست، خداوند متعال به او وحي كرد: «سامري را نكش زيرا داراي صفت سخاوت است» (2)
1- الكافي، ج 4، ص 39
2- تفسير القمي، ج 2، ص 63

 



رابطه حسنات و سيئات

پرسش:
آيا حسنات و سيئات انسان ها در يكديگر تأثير متقابل دارد و همديگر را باطل مي كند يا اينكه هركدام حكم و اثر خود را در روح و روان انسان دارد و بايد جداگانه محاسبه شود؟
اجمالا برخي معتقدند اعمال انسان ها در يكديگر اثر متقابل دارد و همديگر را باطل مي كند و از آن به تحابط و تباطل نام مي برند. و برخي ديگر عقيده دارند كردار شايسته حكم و اثر خود را دارا است و گناهان نيز حكم و اثر خود را دارد. البته اين معنا از نظر قرآن مسلم است كه چه بسا كردار شايسته انسان اثر سيئات او را از بين مي برد: «ان الحسنات يذهبن السيئات» (هود-114)
دسته اي از پژوهشگران قائل به تحابط و تباطل بين اعمال شده، معتقدند اعمال صالح و طالح، يكديگر را باطل مي سازد. اين دسته بر يك رأي نيستند؛ برخي گفته اند: هر گناهي كردار نيك پيش از خود را باطل مي كند و هر كار نيك، گناه پيش از خود را از بين مي برد. لازم اين سخن آن است كه انسان يا تنها كردار نيك برايش مي ماند يا تنها كردار ناشايست.
بعضي ديگر گفته اند: ميان كردار شايسته و ناشايست «موازنه» برقرار مي شود؛ از كردار نيك و بد هركدام بيشتر باشد به مقدار آن كه كمتر است از آن كه بيشتر است كم مي شود تا بقيه باقي بماند. لازم اين دو سخن اين است كه براي هر انساني از اعمال گذشته اش جز يك قسم باقي نمانده باشد؛ يا تنها كردارهاي شايسته يا اعمال زشت يا اين كه هر دو قسم با هم مساوي بوده و تساقط كرده و هيچ چيز برايش باقي نمانده باشد. ولي اين سخن صحيح نيست؛ زيرا: اولا، از ظاهر آيه «و اخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحاً و اخر سيئاً عسي الله ان يتوب عليهم ان الله غفور رحيم» (توبه-102) و دسته اي ديگر به گناهان خويش اعتراف كرده كرداري شايسته را با اعمالي ناشايست به هم درآميخته اند و اميد است خدا از ايشان در گذرد كه خدا آمرزندأ مهربان است برمي آيد كه اعمال انسان چه حسنات و چه سيئات همه باقي خواهد ماند و تنها به وسيله توبه و بازگشت وي، خداوند گناهان و سيئات او را از بين مي برد. پس تحابط با هرگونه تصور، با اين آيه سازش ندارد.
ثانياً، خداوند سبحان در مسئله تأثير اعمال همان روشي را دارد كه ساير خردمندان در جامعه انساني خود دارند و آن روش «مجازات» است، فرهيختگان كارهاي نيك را جدا پاداش مي دهند و كارهاي زشت را جدا كيفر مي بخشند، مگر در برخي گناهان كه باعث قطع ريشه اي رابطه ميان عبد و مولاست، كه در اين صورت تعبير به حبط و احباط مي كنند. در قرآن مجيد آيات فراوان بر اين روش دلالت دارد.

 



كمال الانقطاع غايت سلوك عارفان

اي عزيز (سالك)! بدان كه خواهش و تمناي نفس منتهي نشود به جايي و به آخر نرسد اشتهاي آن...
تا در بند خويشتن خويش و هواهاي نفساني خود باشيد، نمي توانيد «جهاد في سبيل الله» و دفاع از «حريم الله» نماييد...
آن كه كمر انسان را مي شكند اين است كه حب انسان به خودش «وحب انسان به ايمانش، وحب انسان به همه چيزهايي كه موجب حب است، انسان را برساند به آن جايي كه اگر نبي اكرم هم از او بگيرد، دشمن او مي شود، و آن وقت هم كه مي فهمد خدا دارد مي گيرد دشمن او مي شود...
نمي شود كه انسان هم خودپرست باشد و هم خداپرست. نمي شود كه انسان هم منافع خودش را ملاحظه كند و همه منافع اسلام را. بايد يكي از اين دو تا باشد1.
دل به ديگر موجودات بستن هر موجودي باشد، از خدا غافل شدن است...
دلبستگي به مخلوق و غفلت از حق- جل جلاله- از حجب غليظه اي است كه نور معرفت را خاموش و قلب را مكدر و ظلماني كند، و اين از بزرگ ترين دامهاي ابليسي شقي و مكايد بزرگ نفس است كه انسان را از ساحت مقدس حق دور و از معارف حقه مهجور مي كند2.
1-پندها و حكمت ها، امام خميني(ره)، ص 75 تا 80
2-شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني(ره)،صص 124-198

 



آسيب شناسي اختلاف از منظر قرآن

محمدرضا تفرشي
مهم ترين عاملي كه در بين جامعه مسلمين موجب شكست و تضعيف مومنان مي شود، اختلاف است.برعكس اتحاد و انسجام و بركتهايي كه از آنها نصيب افراد جامعه اسلامي و امت اسلامي مي شود، اختلاف موجب ضعف مومنان، قدرت يافتن فرومايگان، جنگ و خونريزي و هدر رفتن سرمايه ها و فروپاشي هيمنه مومنان مي شود.
در اين مقاله سعي شده است كه به علل و عوامل اختلاف و آثار زيانبار آن پرداخته شود.
اتحاد در اصطلاح سياسي به معناي يگانه شدن دو يا چند كشور و پذيرش نظام سياسي، نظامي و اقتصادي واحد است كه در پي آن به همه آن ها يك امت و يا كشور اطلاق مي شود. (المعجم الوسيط، ج 1 ص 1017 و نيز دائره المعارف بستاني ج 2 ص 440) مفهوم فدرال و فدراسيون در ادبيات كشورهاي غربي معناي نوعي از اتحاد ميان شهروندان چند واحد سياسي از ايالت و يا كشور است كه در آن برخي از اختيارات به مركز واگذار مي شود تا مديريت كلان اتحاديه را به عهده گيرد.
كشور فدرال آلمان و آمريكا و روسيه نوعي از اتحاد ايالتي درون واحد جغرافيايي خاص و اتحاديه اروپا از نمونه هاي بارز اين گونه اتحاد سياسي ميان كشورها در واحد جغرافيايي بزرگ تر است. (نگاه كنيد به دانش نامه سياسي، داريوش آشوري، اصطلاحات اتحاديه و فدراسيون)
در همه كاربردهاي اتحاد مي توان صبغه اي از مسايل سياسي و اجتماعي را يافت. اگر امت هم عقيده و هم رايي با يك ديگر متحد شوند، نمي توان ابعاد و آثار سياسي و اجتماعي پديده اتحاد امت را ناديده گرفت و تنها به آثار فلسفي و يا حقوقي و اخلاقي آن اشاره كرد. از اين روست كه سخن گفتن از اتحاد و يا اختلاف ارتباط تنگاتنگي به مسايل سياسي و اجتماعي پيدا مي كند.
در آيات بسياري از قرآن به مسئله اتحاد از ديدگاه اجتماعي آن نگريسته و بر اهميت آن ميان جهانيان، اديان، مسلمانان و نهاد خانواده تاكيد شده است. در اين آيات پديده اتحاد به عنوان امتنان الهي دانسته شده و پيوند ميان دل هاي مومنان را نوعي تصرف الهي برشمرده است. در نگرش قرآني ايجاد و حفظ چنين يگانگي و هم دليلي و همرايي در ميان مومنان، به علت ارسال پيامبران و عمل به شرايع دانسته شده و از امت خواسته شده تا با تمسك به دين و آموزه هاي قرآن و روش و سنت پيامبر(ص) اتحاد و انسجام خود را حفظ و تحكيم كنند. (بقره آيه 213 و نيز آل عمران آيه 103 و نيز آل عمران آيه 46 و انعام آيه 153)
در آيه 153 سوره انعام آمده است: و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله؛ و اين (دين اسلام) راه مستقيم و راست من است؛ پس از آن پيروي كنيد و از راه هاي ديگر پيروي نكنيد تا از راه خدا متفرق شويد.
تفرقه و اختلاف امري است كه در اين آيه به آن توجه شده است و آسيب هاي عدم اتحاد و اختلاف روشن و تبيين گرديده است. آسيب هايي كه نه تنها در دنيا و شيوه زيست و بهره مندي از دنيا پديدار خواهد شد بلكه برآيند آن به آخرت نيز كشيده و انسان از آثار سوء آن در امان نخواهند ماند.
انواع اختلافات بشري
قرآن اختلافات بشري را در چند دسته بيان مي كند و عامل هر يك را نيز بيان داشته و راهكارهاي برون رفت از آن را نيز بيان مي دارد. از جمله انواع و اقسامي كه قرآن بيان مي دارد مي توان به اختلافات عقيدتي و اجتماعي اشاره كرد كه از مهم ترين و موثرترين اقسام اختلاف مي باشد.
از منظر قرآن، ريشه اختلاف در انسان به مساله استخدام گري انسان باز مي گردد. قرآن در اين باره به گرايش ذاتي بشر به مساله استخدام توجه داده و مي فرمايد: و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا، و ما برخي از مردمان را بر برخي ديگر به درجاتي برتري داديم تا برخي از ايشان برخي ديگر را به تسخير خود درآورند. (زخرف آيه 23) تسخير و استخدام ديگري در اين آيه به عنوان عامل طبيعي در نهاد و سرشت بشر ياد شده است. همين مساله مي تواند عامل و ريشه اصلي بسياري از اختلافات و پديداري تضاد منافع گردد. علامه طباطبايي در كتاب شريف الميزان با استناد به آيات چندي از قرآن بر اين نگره پافشاري مي كند كه اصل در انسان استخدام گري و تسخير ديگري است و ريشه اجتماعات را بايد در مساله استخدام گري انسان جست. به اين معنا كه استخدام گري انسان موجب شد تا انسان به سوي جامعه گرايش يابد و جامعه طلبي و جامعه پذيري به عنوان يك عارض انساني نمود پيدا كند. بنابراين انسان نه تنها مدني بالطبع يعني بالذات نيست، بلكه مدني بودن وي امري عارضي و در پي امر ذاتي ديگري به نام استخدام گري انسان است. (نگاه كنيد: الميزان، عربي، ج2 ص 117 كه به طور كامل به اين بحث پرداخته است و نيز همان جلد صص 07 و 116 و 132 و 388 و نيز ج3 ص 170 و ج4ص 125 و نيز ج7 ص 276) بي گمان نگرش هاي گوناگون در تفسير هستي، آفريننده آن، اسما و صفات پروردگار و فرجام كار جهان و سرانجام بشر از مهم ترين عوامل تفرقه و جدايي گروه هاي انساني پس از مسأله استخدام مطرح بوده است. چنان كه اختلاف ديني ميان اديان نيز يكي ديگر از موارد اختلاف عقيدتي است. همه اديان آسماني بر اصل پرستش خداوند در جايگاه يگانه آفريننده هستي و مدبر آن اتفاق نظر دارند. آن چه بيش تر ميان ايشان تفرقه مي افكند نوع اعتقاد به رسالت پيامبران است. البته ستم و طغيان و نيز سودخواهي و منفعت طلبي از عوامل ديگري است كه موجبات جدايي را فراهم آورده است. قرآن از عالمان يهودي ياد مي كند كه دين فروشان هستند و به خاطر ماديات دنيوي حقايق را كتمان مي كنند و موجبات تفرقه و اختلاف ميان بشر مي شوند.
گاه ريشه اختلافات ميان اديان و مذاهب شبهات نوپديدي است كه در طول زمان پديدار مي شود. چنان كه مسأله تثليث و حلول الهي در عيسي(ع) و مانند آن ريشه در اين مسئله دارد. (ملل و نحل شهرستاني ج1 ص 209)
قرآن با توجه به اين كه ريشه بسياري از اختلافات مذهبي و فرقه اي ميان امت واحد، گرايش ها و تفسيرهاي فرقه اي است، از مسلمانان خواسته است تا به قرآن (اسلام، پيغمبر) اعتصام و تمسك جسته و از تفرقه پرهيز كنند: «واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا». (آل عمران آيه 103) اين دعوت الهي نشان مي دهد كه قرآن كريم، ظهور چنين پراكندگي و تفرقه اي را پيش بيني كرده و به سبب خطرآفريني آن، به شدت درباره آن هشدار داده است. علامه طباطبايي معتقد است كه تاكيد قرآن بر اتحاد و پرهيز از اختلاف به سبب پيش بيني وقوع اختلاف در ميان امت اسلامي است، چنان كه شيوه قرآن در مواردي از اين دست، همين است. (الميزان ج3 ص 374)
گذشته از انواع اختلافات ديني و عقيدتي كه از نگاه قرآن، امري نكوهيده تلقي مي شود، قرآن تفاوت شريعت ها و قوانين هر يك از اديان را به خدا نسبت داده است. (مائده آيه 84) زيرا شرايع مختلف با توجه به مقتضيات هر عصر و دوره اي آمده است؛ از اين رو لازم و ضروري بود تا تعالي تدريجي بشر و همگام با گذر زمان و متناسب با هر عصر و سطح نيازهاي مردم همان دوران، شرايعي آورده شود. اين شرايع با آمدن شرايع ديگر كامل و برخي از احكام آن نسخ مي شد و قوانين جديدي جاي آن را مي گرفت. اين گونه بود تا انسان به كمال لايق خود رسيد و توانست بار مسئوليت جديد خود را به دوش كشد و شريعت اسلام به عنوان دين كامل و آخرين شريعت و قوانين آسماني همه شرايع پيشين را نسخ و از دور خارج ساخت. (مائده آيه 3 و احزاب آيه 04)
عوامل اختلافات اجتماعي
اختلافات اجتماعي چنان كه علامه طباطبايي تبيين و تحليل مي كند به جهت خصلت ذاتي استخدام گري بشر و تضاد منافع پديد مي آيد؛ زيرا زندگي گروهي هر چند فوايدي هم چون تلاش متقابل براي رفع نيازمندي ها دارد، مشكلاتي نيز در پي خواهد داشت كه تنازعات و مرافعات از جمله آن هاست. در تحليل قرآني، ضرورت وجود قوانين و شريعت و ارسال پيامبران و قوانين آسماني بر همين اساس تبيين مي شود. (كشف المراد ص469) اين گونه است كه اجتماع ساده اي كه در آغاز حضور بشر بر زمين براي استخدام گري و بهره مندي از فوايد اجتماع پديدار شد، به جهت تضاد منافع به حدي از بحران و انفجار رسيد كه غيرقابل كنترل و مهار بود. كشتار و قتل و غارت در ميان آنان شيوع يافت و هركس مي كوشيد تا ديگري را به بردگي گيرد و از منافع وجودي او بهره مند گردد و يا توليدات و دسترنج وي را به غارت ببرد. از اين روست كه پيامبران با قوانين آسماني براي مهار اين بحران فرو فرستاده شدند تا داوري كنند و قوانين مهاركننده را به اجرا درآورند و در ميان مردمان حكومت كنند. (نگاه كنيد به تفسير نمونه ج2 ص59 و تفسير راهنما ج2 ص95 و نيز الميزان ج2 ص130)
بسياري از قوانين و آموزه هاي دستوري اسلام را مي توان در حوزه قوانين قضايي و احكام مرافعات و حل نزاعات و تنظيم امور اجتماعي دانست. اين قوانين براي رفع دسته اي از اختلافات اجتماعي فرو فرستاده شده اند تا ضمن تنظيم روابط اجتماعي مردم با دستورهاي اخلاقي و حقوقي و كيفري و جزايي مرافعات را كاهش داده و ميان امت و اجتماعات الفت و اتحاد برقرار سازند. (بقره آيه 213 و نيز ص آيه 62) از اين روست كه گفته مي شود كه فلسفه توسعه رسالت و نصب جانشين براي پيامبران و پيامبر اسلام نيز حكومت، مديريت و داوري و قضاوت در ميان مردم و رفع مشاجرات و تنظيم امور اجتماعي درون امتي و بيرون امتي است. (مكاسب، شيخ مرتضي انصاري ص153)
ريشه هاي اختلافات بشري
درتحليل قرآني به نظر مي رسد كه تفرقه و اختلاف معلول زندگي اجتماعي بشر است. قرآن درتحليل مساله اختلاف درميان مردمان مي فرمايد: «كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين ومنذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه.» (بقره آيه 213)
دراين آيه بيان شده است كه مردمان امت واحد و يگانه اي بودند. پرسش اين است كه پس اين اختلافات از كجا پـديد آمده و نقش پيامبران و آموزه هاي آسماني دراين ميان چيست؟ آيا منشا اختلاف درميان امت واحد پيشين، آمدن پيامبران و آموزه هاي آسماني بوده است؟
قرآن به همه اين پرسش ها پاسخ مي دهد. از آيه ياده شده مي توان استنباط كرد كه امت واحد در زماني كه اجتماع را تشكيل دادند به جهت تنازع و اختلاف درمنافع و تضاد درمصالح با يك ديگر درگير شده و اختلاف كردند. از اين رو نيازمند كسي بودند تا در ميان ايشان به حق داوري كند و براي تنظيم روابط انساني درست، كتاب و قوانين را تدوين نمايد تا بر پايه و اساس آن حركت كرده و روابط اجتماعي خود را سامان داده و از اختلافات و تنازع و درگيري پرهيز كنند. اين گونه است كه پيامبران به عنوان داوراني حقگو و بيان كنندگان قوانين تنظيم كننده روابط درست اجتماعي مبعوث و برانگيخته مي شوند.
بنابراين تحليل قرآني ريشه اختلافات را مي بايست در اجتماع بشري جست. از آن جايي كه انسان مستخدم بالذات است و مي كوشد تا ديگري را براي اهداف و منافع خود به كارگيرد، مجبور مي شود تا اجتماع را برپا دارد تا از اين طريق بتواند منافع خود را تامين و ديگران را به استخدام و به تعبير قرآني سخريه و مسخر خود گرداند.دراين ميان هر كسي مي كوشد تا بر ديگري تسلط يافته و از منافع ديگري بهره برده و وي را به استخدام خود در آورد. اين گونه مي شود كه تنازع و تضاد منافع پـديد مي آيد. برخي حاضر نمي شوند تا به استخدام ديگري در آيند و يا منافع خود را دراختيار ديگري قرار دهند و يا مي خواهند خود از منافع بيشتري بهره مند گردند. از اين روست كه طبيعت استخدام گري كه موجب پديداري اجتماعات شده است خود موجب تنازع و اختلاف و درگير مي شود و انسان ها هم رأي و هم عقيده را به جان هم مي اندازد. به اين معنا كه انسان در يك اصل با هم هم رأي و هم عقيده بوده اند و آن مساله استخدام ديگري و بهره گيري از منافع اين استخدام است. اين همان چيزي است كه قرآن از آن به امت واحد تعبير مي كند؛ زيرا امت در زبان عربي به گروه و جماعت همرايي و هم عقيده گفته مي شود كه در راستاي هدف واحد و يگانه اي گرد هم جمع شده اند. بنابراين امت واحد نخستين كه در تاريخ بشري پديدار شده است همان اجتماعي است كه براي استخدام و بهره مندي از منافع اجتماع ايجاد شده است. در اين تعبير قرآن نمي خواهد بيان كند كه پيش از آمدن پيامبران، امت به مفهوم انسان هاي هم عقيده و دين و مذهب به معنا و مفهوم امروزي آن مراد بوده است. بلكه معناي لغوي آن مراد است كه همان هم عقيده و هم روش بودن در به كارگيري از يكديگر و استخدام يعني اجتماع اولي مي باشد. به سخن ديگر معناي امت در اين آيه همان اجتماع است.
از اينجاست كه مي توان گفت در نظر قرآن، استخدام ريشه و منشأ اجتماع يعني امت و نيز منشأ و سرچشمه اختلاف بوده است. از اين رو خداوند براي بقا و پايداري اجتماع و جوامع ابتدايي لازم ديد تا پيامبران را با قوانين (كتاب) به ميان مردم بفرستد تا در ميان ايشان به قانون حق داوري و قضاوت كنند و جامعه را با قانون و برپايه آن، مديريت و داوري و حكومت كنند.
البته قرآن براي اختلافات بشري ريشه هاي ديگري را نيز ذكر مي كند كه مي توان به جهل و ناداني به حقايق (بقره آيه 113)، تعصبات جاهلي (بقره آيه 170 و نيز نگاه كنيد به الميزان ج5 ص 178 كه به مسئله اختلاف ميان اوس و خزرج از انصار مدينه پرداخته است). دنياخواهي (آل عمران آيه91 و بقره آيه 213)، رذايل اخلاقي جامعه مانند خودخواهي ها و تحقير ديگران (بقره آيه113) تفسير نادرست از آيات و تمسك به متشابهات به جاي محكمات و سوءبرداشت ها (آل عمران آيه7) و پيروي از شيطان و همراهي او درعمل به رذايل اخلاقي و هواهاي نفساني چون شرابخواري و قماربازي و مانند آن (مائده آيه 19 و يوسف آيه 100) اشاره كرد. اين امور در تحليل قرآني عواملي است كه موجبات تفرقه ميان امت را فراهم مي آورد و به جاي بهره مندي از اتحاد و آثار نيكوي آن به دامن اختلاف مي كشاند و نتايج زيانباري را نصيب جامعه مي گرداند.
آثار زيانبار اختلاف و تفرقه
قرآن براي اختلاف و تفرقه آثار زيانباري را ياد مي كند. از مردم مي خواهد كه به جهت همين آثار و رهايي از پيامدهاي زشت و زيانبار آن دست از تفرقه بردارند و به اتحاد و همبستگي و انسجام روي آورند. از جمله آثاري كه قرآن براي اختلاف و تفرقه بيان مي كند: 1-ذلت مومنان و سيطره ستم گران بر آنان است. قرآن با بيان داستان قوم موسي(ع) به انگيزه و سياست هاي فرعوني در ايجاد تفرقه و اختلاف ميان قوم اشاره درباره شيوه چگونگي سيطره ذلت آفرين فرعوني بيان مي كند: ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفه منهم... يذبح ابنائهم و يستحيي نساءهم؛ فرعون در زمين علو و برتري جست و اهل زمين را به گروه ها و دسته هاي چندي تقسيم كرد تا گروهي از ايشان را ضعيف و ناتوان قرار دهد و به قتل و كشتار برخي اقدام كند و زنانشان را به بي حيايي كشد و آنان را براي مقاصد نفساني و شوم، زنده نگه دارد. (قصص آيه 4)
2- قدرت يافتن فرومايگان
از ديگر آثاري كه قرآن براي اختلاف بيان مي كند سيطره و قدرت يافتن فرومايگان است؛ زيرا با اختلاف فرهيختگان و نخبگان قوم تضعيف و يا كشته مي شوند و زمينه براي قدرت يافتن فرومايگان فراهم مي آيد. برخي تعبير قرآني، برانگيختن عذاب از زير پاي مردم كه در آيه 56 سوره انعام آمده است به معناي قدرت يافتن فرومايگان و كساني دانسته اند كه در طبقات زيرين اجتماعي مي زيستند و از هرگونه اخلاق انساني و رفتار پسنديده عاري بوده اند. (الميزان ج 7 ص 136)
3- جنگ و خونريزي بر اثر تفرقه و اختلاف از ديگر پيامدهاي شوم و زيانباري است كه قرآن به آن اشاره مي كند. قرآن هشدار مي دهد كه در پي اختلاف اگر جنگي بر افروخته شود تنها دامن فتنه جويان را نمي گيرد بلكه همه از اين آتش زيان مي بينند. (انعام آيه 56 و نيز انفال آيه 52)
4- شكست و ضعف و سستي از ديگر آثاري است كه اختلاف پديد مي آورد. قرآن مي فرمايد: و لاتنازعوا فتفشلوا؛ منازعه و درگيري نكنيد كه شكست خورده و ضعيف و سست و ناتوان مي گرديد. در بيان علت شكست در جنگ احد به سستي و تنازعي كه در ميان لشكر اسلام پديدار شده بود اشاره مي كند و مي فرمايد كه علت اين شكست، تنازع و درگيري بوده است كه به جهت اختلاف و تفرقه پديدار شده بود. (آل عمران آيه 152)
5- فروپاشي هيمنه و تسلط روحي و معنوي امت از ديگر پيامدهاي زيانبار اختلاف و تفرقه است كه قرآن بدان اشاره مي كند و مي فرمايد: اگر اختلاف كنيد هيبت شما در چشم دشمنان فرو مي ريزد و به دشمنان جرات مي دهد تا به شما يورش آورند و اين گونه مي شود كه شما همانند بادي بر هوا برخاسته و نابود مي شويد و از شما چيزي باقي و پايدار و برقرار نمي ماند. (انفال آيه 64)
خداوند براي اين كه مردمان و امت اسلام را از تفرقه و اختلاف دورسازد، تشديد مجازات را به عنوان عامل بازدارنده قرار داده است و گفته است كه يكي از عوامل تشديد مجازات و نيز تشديد قوانين و سخت گيري در قانونگذاري اين است كه امت گرفتار تفرقه شوند.در داستان اصحاب سبت كه امت يهودي دچار تفرقه شده بودند خداوند علاوه بر عذاب سخت بر ايشان، قوانين تشديدي ديگري را وضع مي كند. تا ديگر در پي اختلاف نروند (اعراف آيه 163و 166و نيز نحل آيه 124) در تفاسير آمده است كه خداوند روز جمعه را روز استراحت و انجام برنامه هاي عبادي قرار داده بود؛ اما يهود با اين ادعا كه خداوند تا روز جمعه مشغول خلقت بوده است روز شنبه را روز استراحت خدا و خود قرار داده و آن روز را تعطيل كردند. خداوند نيز آن روز را براي ايشان روز تعطيل قرار مي دهد و حكم تشريعي تشديد شده اي را نسبت به آنان اعمال مي كند كه نمي بايست در روز شنبه كار كنند. با اين همه گروهي براي ماهيگيري وسوسه مي شوند و روز عبادت را به كار مي پردازند كه خداوند آنان را مجازات و به شكل ميمون درمي آورد. دراين آيات بيان مي شود كه علت تشديد قوانين اختلاف ايشان بوده است،چنان كه تشديد مجازات نيز به جهت همان قانون تشديدي صورت مي گيرد.(نگاه كنيد: بحارالانوار ج 41ص 51 و تبيان ج 6 ص 438 و نيز الميزان ج 21 ص 370)
مرجع حل اختلاف
قرآن، خدا و رسول (ص) را مرجع حل اختلاف معرفي كرده و از مردمان خواسته است در صورت اختلاف مي بايست به خدا و رسولش مراجعه كنند. به اين معنا كه اگر درچيزي اختلاف كرده آن را به خدا و پيامبرش برگردانده و از او براي حل اختلاف ياري جويند. از اين رو خود پيامبر و آموزه هاي قرآن و سنت پيامبر و امامان معصوم (ع) به عنوان اولوالامر و جانشينان به حق پيامبر تنها كساني هستند كه به عنوان مرجع حل اختلاف امت مطرح شده اند. قرآن درآيه 95 سوره نساء مي فرمايد: فان تنازعتم في شي فردوه الي الله والرسول؛ هرگاه درچيزي اختلاف و نزاع كرديد پس آن را به سوي خدا و پيامبرش برگردانيد. هم چنين از مراجعه به طاغوت و كساني كه به ناحق زمام امور دين و دولت را در دست گرفته اند بازداشته و از مومنان خواسته براي داوري درمورد اختلافات و منازعات به آنان مراجعه نشود. (همان آيه 06) در اين آيات و ديگر آيات قرآني به مساله مرجعيت خدا، قرآن، پـيامبر و اولوالامر درحل و فصل منازعات توجه داده و آنان را فصل الخطاب دانسته است (بنگريد آيات 06 و 56 سوره نساء و نيز بقره آيه 213)

 



«رشوه، آفت اخلاق و اقتصاد»

محتشم مومني
در مقاله حاضر، نويسنده كوشيده است با توجه به آيات متعدد خطر ارتشاء در نظام اقتصادي فردي و اجتماعي مسلمانان را به صورت اجمالي مورد بررسي قرار دهد.
¤¤¤
در ميان نظامات متعدد اقتصادي، كه در عصر حاضر و قرون گذشته بر جوامع بشري حاكم بوده و هستند، نظام اقتصادي ارائه شده از سوي مكتب آسماني اسلام، به واسطه وارد كردن «عنصر اخلاق» در امر اقتصاد و فعاليت هاي اقتصادي، والاترين مقام و مرتبت را به خود اختصاص داده و از برجستگي خاصي برخوردار است و اگر بگوييم كه به واسطه همين امر يعني عجين نمودن اخلاق و اقتصاد، يگانه مكتبي است كه مي تواند اوضاع نابسامان و ظالمانه حاكم بر اقتصاد جهاني را سامان داده و مشكلات اقتصادي ملتها را برطرف نمايد، سخني به گزاف نگفته ايم و بايد دانست كه مرز بين اقتصاد اسلامي و اقتصاد غير اسلامي را همين التزام به قيود اخلاقي در مبادلات، معادلات و معاملات اقتصادي تشكيل مي دهد.
و اما از آنجا كه يكي از مباحث عمده و اساسي در اخلاق اسلامي «محافظت از كرامت نفس انسان» به عنوان خليفه و جانشين خداوند در روي زمين است، و هر امري كه به نحوي از انحاء به اين موضوع يعني حرمت و كرامت نفس انسان، آسيب رساند از نظر اسلام و نظام اخلاقي آن مطرود و منفور ميباشد و اساسي ترين علت در حرمت بسيار و به تعبير صحيح تر همه محرمات الهي را بايد در اين امر جست وجو كرد و چون گفتيم كه اصل اخلاق اسلامي در اقتصاد اسلامي نمود و عينيتي حقيقي و انكارناپذير دارد، نتيجه آن مي شود كه در امر اقتصاد و وضع و اجراء قوانين اقتصادي نيز مهم ترين نكته اي كه مورد توجه شارع مقدس اسلام ميباشد همانا «رعايت حرمت و كرامت نفساني انسان» ميباشد. و اگر در اين آئين آسماني اعمالي نظير ربا، رشوه، احتكار، گرانفروشي، كم فروشي و... مورد تحريم واقع گرديده اند، درست به خاطر عنايت به همين اصل زيربنايي اخلاق اسلامي است و در ميان تمامي محرمات اقتصاد اسلامي، امر «ارتشاء» و به تعبير ساده تر «رشوه گرفتن و رشوه دادن» جايگاه ويژه اي دارد و به علت آثار بسيار مخربي كه در اخلاق فردي و اجتماعي انسانها باقي مي گذارد به شدت مورد طرد واقع گرديده است چرا كه اگر «... در هر اجتماعي رشوه نفوذ كند، شيرازه زندگي آنها از هم مي پاشد و ظلم و فساد و بي عدالتي و تبعيض در همه سازمانهاي آنها نفوذ مي كند و از قانون عدالت جز نامي باقي نخواهد ماند.»1
و از همين روست كه خداوند عزيز در آيه 188 سوره مباركه بقره مسلمانان را به پرهيز از اين گناه عظيم فرا خوانده و مي فرمايد:
«و اموال يكديگر را به باطل (و ناحق) در ميان خود نخوريد! و براي خوردن بخشي از اموال مردم به گناه، (قسمتي از) آن را (به عنوان رشوه) به قضات ندهيد، در حالي كه مي دانيد (اين كار گناه است)!»
و علاوه بر قرآن كريم، روايات و احاديث منقول از جانب معصومين عليهم السلام نيز در خصوص تحريم «ارتشاء» كم نيستند. به عنوان نمونه از رسول گرامي اسلام(ص) نقل است كه فرمودند:
«لعن الله الراشي و المرتشي و الماشي بينهما:
خداوند گيرنده و دهنده رشوه و آن كس را كه واسطه ميان آن دو است از رحمت خود دور گرداند.»2
همان گونه كه ملاحظه مي شود پيامبر اكرم(ص) در اين كلام نوراني خويش، عاملين ارتشاء را با شديدترين كلمات و عبارات مورد حمله قرار داده و از خداوند براي آنان تقاضاي «لعنت» و دور كردنشان از رحمت واسعه اش را مي نمايد و جالب اينجاست كه آن حضرت(ص) در امر ارتشاء از دلالان اين گناه كبيره و آنان كه به عنوان حلقه اتصال دو طرف گيرنده و دهنده رشوه عمل مي كنند نيز نامبرده، چرا كه گاه اتفاق مي افتد كه براي پرداخت و دريافت رشوه، واسطه اي مي تراشند تا به هدف خود برسند و آن حضرت(ص) براي هشدار به مسلمانان و تاكيد در زشتي اين عمل و پرهيز از واسطه گري در آن، از واسطه ها نيز نامبرده و آنان را هم در لعنت و دوري از رحمت خدا شريك گردانيده اند.
از آنچه تاكنون گفتيم و با توجه به آيه مورد اشاره از سوره مباركه بقره و نيز كلام گرانسنگ نبي مكرم اسلام(ص)، به خوبي اين نتيجه حاصل مي گردد كه «ارتشاء» در آئين مقدس و آسماني اسلام گناهي بس عظيم است و درآمدهاي حاصله از اين امر از مصاديق بارز «حرامخواري» محسوب مي شود، كه آثار تخريبي بي شماري در اخلاق فردي و اجتماعي انسان هاباقي مي گذارد.
«رشوه» در حكم و قضاوت
بايد دانست كه امر «ارتشاء» تنها در حوزه «اقتصاد» و «فعاليت هاي اقتصادي» قابل طرح و پيگيري نمي باشد، بلكه ردپاي اين عمل ضد اخلاقي را در حوزه «قضاوت و داوري» نيز مي توان جست وجو كرد و مشاهده نمود. و از آنجا كه اين عمل در اين حوزه موجب تضييع حق ضعفاء شده و اقويا و سرمايه داران را در تصرف ظالمانه در اموال عمومي گستاخ تر مي نمايد و در يك كلام موجبات ترويج گناه را در سطح جامعه انساني فراهم مي آورد، در زبان پيشوايان آئين مقدس اسلام، از آن تعبير به «كفر» گرديده و رشوه در امر قضاوت را كفر به خداوند بزرگ دانسته اند، همچنانكه امام صادق(ع) مي فرمايد:
«و اما الرّشا في الحكم فهو الكفر بالله العظيم: اما رشوه در قضاوت، كفر به خداوند بزرگ است.»3
و درست به همين خاطر و به منظور مصون ماندن حوزه قضاوت اسلامي از چنين آفت خطرناكي است كه «اسلام براي اينكه قاضي گرفتار رشوه هاي مخفي و ناپيدا نشود دستور مي دهد قاضي نبايد شخصاً به بازار برود مبادا تخفيف قيمت ها به طور ناخودآگاه روي قاضي اثر بگذارد و در قضاوت، جانبداري تخفيف دهنده را بنمايد.»4
حال كه با اهميت پرهيز از ارتشاء در حوزه قضاوت آشنا شديم بجاست كه به نحوه ورودو انجام اين امر در اين حوزه نيز مختصر اشاره اي بنماييم. در صفحه 347 از جلد اول كتاب ارزشمند گناهان كبيره، اثر گرانسنگ شهيد محراب آيت الله دستغيب در اين خصوص آمده است:
«رشوه در حكم آن است كه به قاضي مي دهند تا به نفع دهنده حكم كند يا راه پيروزي برطرف را يادش دهد هرچند حق با رشوه دهنده باشد و قاضي هم به حق حكم كند و چنانچه رشوه گرفتن و تصرف كردن در آن حرام و از گناهان كبيره است و همچنين رشوه دادن هم حرام است و دهنده و گيرنده لعنت شده اند.»
هم انطور كه ملاحظه مي شود شهيد دستغيب پرداخت رشوه در مواردي كه حتي رشوه دهنده ذي حق مي باشد و قاضي هم به حق حكم مي كند را حرام دانسته و از گناهان كبيره برشمرده اند، و با اين حال تكليف موارد ديگر نظير پرداخت رشوه به منظور وارونه كردن حق و به سود دهنده حكم كردن، ناگفته روشن است.
ترفند تغيير نام در امر ارتشاء
از آنجا كه امر «ارتشاء» در دين مقدس اسلام به شدت مطرود است و اصولاً فطرت سليم و وجدان بيدار بشر قبح آن را به خوبي درك نموده و به سهولت به انجام آن رضايت نمي دهد، آنان كه براي وصول هرچه سريعتر به منافع خويش، خويشتنداري و حوصله به خرج نمي دهند و از طرفي نمي خواهند آلوده به گناه رشوه دادن شوند و به دنبال راه گريزي براي سرپوش گذاردن بر عمل زشت خود مي گردند، اين عمل ناپسند را در قالب اسامي فريبنده نظير «هديه»، تعارف، حق الزحمه و انعام، به انجام مي رسانند به خيال اينكه با تغيير نام يك عمل مي توان حرمت آن را از بين برد و از دست مجازات و انتقام الهي گريخت. غافل از اينكه اين تغيير نام ها به هيچ وجه تغيير در ماهيت آن نمي دهد و در هر صورت پولي كه از اين طريق گرفته مي شود حرام و نامشروع است... و اسلام رشوه را در هر شكل و قيافه اي محكوم كرده است.»5 و اين تغيير نام، در واقع چيزي جز خدعه به كار بردن در احكام الهي نمي باشد كه عاقبتي جز سياه بختي در دنيا و آخرت به دنبال ندارد و لذا آنان كه بهره اي از ايمان دارند هرگز دست به اين گناه عظيم يعني «ارتشاء» نمي زنند هرچند در پوششي از اسامي و نام هاي پرزرق و برق و فريبنده صورت گيرد.
پاورقي ها:
1- تفسير نمونه جلد2 صفحه6
2- همان، صفحه8
3- همان.
4- همان.
5- همان صفحه7

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14