(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه اول بهمن 1390- شماره 20126

تبعات رحلت پيامبر(ص)
امام حسن(ع) و گفتمان امامت



تبعات رحلت پيامبر(ص)

فرشته محيطي
پيامبر(ص) بزرگ ترين انساني است كه هستي به خود ديده است. امت اسلامي كه او ايجاد كرده نيز به عنوان برترين امت از سوي خداوند معرفي شده است؛ اما با همه اينها، اين امت برخلاف همه تلاش هاي شبانه روزي و جانكاه، نتوانست مسيري را كه پيامبر(ص) ترسيم كرده بود ادامه دهد و به همان سرعتي كه در مقام برترين ها و اوج ها قرار گرفت، به همان سرعت به دست گروهي دچار سقوط شد.
اين در حالي است كه خداوند و پيامبر(ص) بارها و بارها به امت هشدار داده است كه مواظب امتحان و آزمون هاي سخت الهي باشند كه اقوام پيشين را دچار غضب الهي كرده است؛ با اين همه كساني كه رهبري امت را غاصبانه در اختيار گرفتند، امت را به فساد و تباهي شگفتي سوق دادند كه همه اهل بيت عصمت و طهارت و پنج تن آل عبا را كه خداوند و پيامبر(ص) بارها بر مقام و منزلت ايشان تاكيد داشته به شهادت رسانيدند و حتي از ترس جنايت بر اجساد ايشان، مقابرشان مدت ها مخفي ماند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تحليل و تبيين قرآن را درباره علت بازگشت امت اسلامي به دوره جاهليت را بيان كند.
چرايي شهادت سروران بهشت
يكي از پرسش هاي اساسي درباره تاريخ اسلام و امت اسلامي، شهادت همه كساني است كه از سوي خداوند به عنوان اهل بيت پيامبر(ص) معرفي شده اند. همه اين افراد به دست امت اسلامي به شهادت رسيدند و برخلاف احكام صريح قرآن كه قتل بي گناهان حرام است، كساني به دست امت اسلامي به قتل مي رسند كه از نظر قرآن به عنوان الگوهاي انسانيت معرفي شده اند و مقامات آنان بارها به اشكال گوناگون تبيين شده است.
با نگاهي به آموزه ها و آيات قرآني به روشني مي توان دريافت كه اهل بيت پيامبر(ص) داراي مقامات بزرگي در نزد خداوند هستند و خداوند ايشان را به عنوان اسوه هاي نيك و برتر به همگان معرفي كرده است.
در آياتي از جمله 33 سوره احزاب به عنوان دارندگان عصمت و طهارت كه از هرگونه رجس و پليدي درامان هستند، معرفي مي شوند و از امت اسلام خواسته شده تا بر ايشان درود و سلام و صلوات بفرستند.
از نظر قرآن، اهل بيت پيامبر(ص) از چنان جايگاهي برخوردارند كه هيچ انسان ديگري در آن مقام نيست. بر امت اسلامي است كه مودت و محبت ايشان را به عنوان يك حكم الهي و اجر رسالت داشته باشند. (شوري، آيه 23) هرچند كه باز همين امت اسلام هستند كه از اين اجر و مزد رسالت بهره مند مي شوند، (سباء، آيه 47) زيرا محبت و مودت ايشان موجب جلب خشنودي و رضايت و محبت الهي مي شود؛ چرا كه محبت و مودت به اهل بيت(ع) موجب خشنودي پيامبر(ص) و در نتيجه خشنودي خداوند نيز مي شود. (آل عمران، آيه 31)
اين محبت و مودت مي بايست در شكل اطاعت متجلي شود؛ زيرا محبت همراه با مخالفت هرگز معنا و مفهومي نخواهد داشت، حال چه رسد كه با نام مودت و محبت به دشمني نيز اقدام شود. خداوند راه رسيدن به محبت خود را اطاعت از پيامبر(ص) مي شمارد و محبت و اطاعت اهل بيت(ع) را به عنوان ولايت در آياتي از جمله 59 سوره نساء و 3 سوره مائده واجب دانسته است.
خداوند جايگاهي بس رفيع و بلند براي اهل بيت(ع) در نظر گرفته است. براساس آياتي از جمله آيه 61 سوره آل عمران، اميرمومنان علي(ع) نفس و جان پيامبر(ص) است و هرگونه مقامي كه براي پيامبر(ص) ثابت شده جز پيامبري، براي اميرمومنان علي(ع) نيز ثابت است. از اين رو در حديث منزلت و احاديث ديگر جز همين عنوان پيامبري همه عناوين براي آن حضرت(ع) ثابت دانسته شده است. براساس روايت «حسين مني و انا من حسين» (بحارالانوار، ج43، ص261، فضائل الخمسه من الصحاح السته ، فيروزآبادي، ج3، ص262؛ كشف الغمه، ج2، ص6؛ كامل الزيارات، ص25) مي توان گفت كه محتواي آيه16 سوره آل عمران درباره يگانگي پيامبر(ص) و علي(ع) درباره ديگر امامان معصوم(ع) نيز تعميم مي يابد. لذا آن حضرت(ع) همه انوار اهل بيت و امامان معصوم(ع) را از يك نور واحد خود مي داند.
خداوند همچنين در سوره انسان به تفصيل از مقامات اهل بيت(ع) سخن به ميان مي آورد و به صراحت و به نص قرآني اعلام مي كند كه ايشان از كساني هستند كه مورد رضايت خداوند بوده و در بهشت رضوان الهي از پاداش هاي بسيار و بي مانند آن بهره مي برند.
پيامبر(ص) نيز بارها و بارها در اشكال مختلف كه در منابع روايي فريقين آمده، از مقامات آنان سخن به ميان آورده است و حسنين را سرور جوانان بهشت معرفي مي كند و مي فرمايد: الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه . (بحارالانوار، ج24، ص36) و نيز ج94، ص391)
پيامبر(ص) درباره فاطمه(س) نيز چنان سخن مي گويد كه هرگونه تعرض به ايشان در حكم تعرض به پيامبر(ص) دانسته مي شود. او به عنوان جگر گوشه پيامبر(ص) (بحارالانوار، ج32، ص432) معرفي شده به گونه اي كه هر كس او را به خشم آورد پيامبر(ص) را به خشم آورده و هر كه پيامبر(ص) را به خشم آورد، خداوند را به خشم آورده است. (همان و نيز مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص233 با اندكي تفاوت در عبارت، بحارالانوار، ج34، ص08، صحيح مسلم، ج61، ص2، مستدرك حاكم، ج3، ص371، حليه الاولياء، ج2، ص04)
آن حضرت (س) نور چشم پيامبر(ص) و ميوه دل اوست: و هي نور عيني و ثمره فوادي، او نور چشم و ميوه دل من است.» (بحارالانوار، ج43، ص42).
از نظر پيامبر(ص) كه همان نظر و حكم خداوند است، هرگونه رضايت خداوندي منوط به رضايت پيامبر(ص) است. پس اگر پيامبر(ص) بر كسي محبت كند او محبوب خدا و بر هر كسي كه خشم گيرد او مغضوب خداوند خواهد بود.
با نگاهي به آياتي از قرآن از جمله 71 سوره انفال و حتي آيه55 سوره زخرف مي توان دريافت كه عظمت پيامبر(ص) در پيشگاه خداوند تا چه اندازه است؛ زيرا خداوند تأسف حضرت موسي(ع) را به خود نسبت مي دهد در حالي كه مقام پيامبر(ص) بسيار بالاتر و برتر از حضرت موسي(ع) است.
اما اين پرسش اكنون دوباره مطرح مي شود كه چرا كساني كه در نظر خداوند و پيامبر(ص) چنين جايگاهي داشته اند، از سوي امت اسلامي به قتل مي رسند و دختر پيامبر(ص) در همان فرداي رحلت پيامبر(ص) ميان در و ديوار قرار مي گيرد و در خانه اش به آتش كشيده شده و فرزندش محسن سقط مي شود و يا اميرمؤمنان علي(ع) با ريسمان به بند كشيده شده و با شمشير بران به سوي مسجد براي بيعت برده مي شود و سالياني مطرود دولتمردان و دربار خلافت مي شود و در نهايت در مسجد خدا به نام خدا فرق سرش شكافته و به شهادت مي رسد و امام حسن(ع) فرزند پيامبر(ص) به زهر، مسموم و آن گاه جسدش از سوي امت اسلام تيرباران مي شود و امام حسين(ع) پس از كشته شدن بيش از 81تن از بستگانش در كربلا، آن چنان به دست امت اسلام از قفا سر از تن وي جدا مي شود و اهل بيت عصمت و طهارت(ع) به عنوان خارجيان عليه دين به اسارت برده مي شوند؟
چرا همه كساني كه خداوند در قرآن به صراحت ايشان را به عنوان اهل عصمت و طهارت و اهل بهشت معرفي مي كند، به نيت تقرب به خدا و ورود به بهشت، به شهادت مي رسند و امت اسلام، تقرب خود به خدا را در كشتن اولياي الهي و انسان هاي متاله و رباني جست وجو مي كند؟!
بازگشت جاهلي و جهالت امت اسلامي
اگر بخواهيم پاسخ دقيق و مناسب به اين پرسش و چرايي بدهيم، مي بايست به قرآن بازگرديم تا تحليل و تبيين قرآن را از اين چرايي روشن سازيم.
همان گونه كه خداوند در آياتي از جمله 011 سوره آل عمران بيان كرده، امت اسلام در عصر پيامبر(ص) بهترين و برترين امت و جامعه اي بود كه در طول تاريخ بشري شكل گرفته است. از اين رو اين امت در آن دوره به عنوان امت برتر و نمونه به جهانيان معرفي مي شود.
اما اين دليل نمي شود كه اين امت دچار آزمون و ابتلائات الهي نشود؛ زيرا آزمون ها و ابتلائات الهي از سنت ها و قوانين حاكم بر هستي و جامعه و تاريخ بشري است. (عنكبوت، آيه 2) بنابراين، امت اسلام همانند ديگر امت ها دچار آزمون هاي سخت و فتنه هاي بسياري مي شود تا سيه رو شود هر كه در او غش باشد.
براساس برخي از روايات مشهور و معتبر، هر آنچه در قرآن از امت هاي پيشين به ويژه امت يهود گزارش شده بر سر امت اسلام نيز خواهد آمد و طابق النعل بالنعل امت اسلام با آزمون هايي همانند امت يهود مواجه خواهند شد و بسياري در اين آزمون ها ريزش كرده و بسياري نيز رويش مي كنند.
خداوند بارها در جنگ ها و مصيبت ها، امت اسلام را آزمود و در اين ميان بسياري نيز موفق و سربلند بيرون آمدند و منافقان رسوا شدند. گزارش هاي قرآني در اين باره به ويژه درباره جنگ بدر و احد و حنين و احزاب بسيار است و مي توان با مراجعه به اين آيات ميزان و مقدار آزمون ها و ريزش ها و رويش ها را دريافت.
پيامبر(ص) وعده مي دهد كه پس از وي، امت به آزمون هاي بسيار سختي مبتلا مي شود كه كمتر كسي از آن جان به سلامت بيرون مي برد. خداوند نيز به امت هشدار مي دهد كه در صورت مرگ و قتل پيامبر(ص) كاري نكنند كه به گذشته بازگردند و انقلاب جاهلي رخ دهد: و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات أو قتل انقلبتم علي اعقابكم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزي الله الشاكرين؛ و محمد جز فرستاده اي كه پيش از او ]هم[ پيامبراني ]آمده و[ گذشتند نيست آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود برمي گرديد و هر كس از عقيده خود بازگردد هرگز هيچ زياني به خدا نمي رساند و به زودي خداوند سپاسگزاران را پاداش مي دهد (آل عمران، آيه 441)
به نظر مي رسد كه اين بازگشت به دوره جاهليت پس از رحلت پيامبر(ص) رخ داده است؛ زيرا نشانه هاي بسياري را مي توان يافت كه اين ادعا را ثابت مي كند؛ حتي اگر از همه شواهد و نشانه هاي قطعي در اين بازگشت به عصر جاهليت بگذريم، نشانه هايي چون شهادت و قتل اهل بيت(ع) خود گواه روشني بر اين بازگشت است؛ زيرا تنها در صورت بازگشت جاهلي است كه امت اسلام چنين درنده خو، اولياء و اوصياي پيامبر(ص) را به قتل و شهادت مي رسانند و با اين كار خويش به خدا تقرب مي جويند.
نشانه هاي جاهلي كه قرآن بيان مي كند، كم ارزشي دختر در ميان مردم و قتل و زنده به گور كردن آنان (نحل، آيات 58 و 59 و 26؛ تكوير، آيات 8 و 9)، وادار كردن دختران به فحشاء (نور، آيه 33)، تعصب هاي قبيله اي (فتح، آيات 25 و 62) تعصب به زبان عربي (شعراء، آيات 195 و 198 و 991)، تجاوزگري و بي عدالتي (اعراف، آيه 33)، تقليد كوركورانه از نياكان و رهبران (بقره، آيه 071؛ مائده، آيات 103 و 401؛ زخرف، آيات 22 و 42)، شرابخواري (بقره، آيه 912؛ مائده آيه 09) ضلالت و گمراهي از راه خدا و دين اسلام (بقره، آيه 891)، تكاثر و تفاخر به مال و ثروت و مردگان (تكاثر) و مانند آن بوده است.
در دوره جاهليت، هيچ ارزش عقلاني و وحياني مورد توجه نبوده و ضدارزش ها به ارزش تبديل شده و چيزي از سنت هاي دين حنيف ابراهيمي باقي نمانده بود. عبادت ايشان جز با كف و سوت زدن بروز نمي يافت. (انفال، آيه 53) و جنگ و خصومت در ميان آنان به سبب تجاوزگري، امري متداول بود. (آل عمران، آيه 301)
به هر حال، هرچيزي كه درباره زشتي ها در يك جامعه قابل تصور است، در جامعه جاهليت وجود داشت. پيامبر(ص) با تلاش هاي بيست و سه ساله خود گام هاي بلندي براي تحول در اين جامعه برداشت و جامعه نمونه و برتري را ارايه داد؛ اما گروهي از منافقان كه همواره در كمين بودند، توانستند دوباره پس از رحلت پيامبر(ص) مسير اصلي را تغيير دهند و در يك فرآيندي مردم را منقلب كردند و آيين جاهليت را به شكلي زنده كردند؛ زيرا مردم بر دين ملوك و رهبران خود هستند و زماني كه رهبران برخلاف نص صريح قرآن و روايات به اجتهاد مي پردازند و در برابر نص ولايت، خلافت قبيله اي را مطرح مي كنند و يا به جاي نص حج تمتع و متعه، هر دو را ابطال مي كنند زيرا برخلاف فرهنگ جاهلي بوده است، مي توان دانست كه چگونه آن هشدار قرآني درباره بازگشت به جاهليت پس از رحلت پيامبر(ص) تحقق مي يابد.
خلافت قبيله اي
امت اسلامي پس از پيامبر(ص) در نخستين گام، برخلاف آموزه ها و دستورهاي صريح، قرآن و فرمان پيامبر(ص) به شيوه جاهلي به انتخاب رهبران جامعه اقدام كردند و در شورايي از رهبران قبايل براساس انگيزه هاي قبيله اي، رهبراني را براي جامعه برگزيدند. اين گونه است كه ميان اوس و خزرج و قريش دعوا بر سر رهبري رخ مي دهد و هر كسي مقامات قبيله اي خود را به رخ ديگر قبايل مي كشد كه در نهايت قبيله قريش پيروز اين ميدان مي شود.
دامن زدن به اختلافات قبيله اي تعصبات جاهلي از اموري بود كه در همان روزهاي آغاز حكومت خلافت قبيله اي نمود پيدا مي كند و ترور رهبران قبيله اي در دستور كار قرار مي گيرد. در اين دوره، تغييرات به قصد بازگشت به اصول جاهلي انجام مي گيرد و در دوره عثمان اين امر به شدت مورد تاكيد و توجه است. از اين رو افتخارات قبيله اي و نيز تعصبات عربي در برابر غيرعربي و تبعيض در تقسيم بيت المال دوباره زنده مي شود.
در مدت اندكي، شرابخواري، زنبارگي، بزم هاي شبانه و برگزاري مراسم طرب و خنياگري و مانند آن چنان در جامعه رواج مي يابد كه ديگر جز نام اسلام از حقيقت آن خبري نيست.لذا به سادگي با همه اصول اساسي اسلام به مخالفت مي پردازند و پوستين وارونه اسلام را به تن امت اسلام مي كنند. بنابراين، كشتن اهل بيت(ع) كه در قرآن دست كم محبت و مودت ايشان فرض شده در دستور كار قرار مي گيرد تا بدان وسيله به خداوند تقرب جويند و به بهشت درآيند. به اين معنا كه اگر ولايت ايشان به عنوان ولايت اطاعت حتي اگر مورد قبول امت اسلامي نبود، ولي مودت و محبت ايشان مي بايست در دستور كار باشد، اما مي بينيم كه امت حتي به راحتي از اين حكم درمي گذرند و نه تنها محبت نمي كنند بلكه با آتش زدن خانه و كشتن فرزند و تيرباران كردن جسد و اسب تاختن بر تن شهيدان اهل بيت(ع) دشمني و خشم خود را نسبت به پيامبر(ص) و اهل بيت او اعلام مي كنند.
پس از مدتي شرايط به گونه اي مي شود كه زندگي در جامعه اسلامي و تحت حكومت هاي باطل، به ذلت تبديل مي شود و عزت و كرامت آدمي تباه مي شود. امام حسين (ع) به اشكال مختلف اين معنا را بيان مي كند و مي فرمايد مرگ با عزت و آزادگي بهتر است از زيستن با ذلت و حقارت يا اين كه مردن از ننگ و ذلت پذيري بهتر است يا اين كه مرگ با عزت، زندگي جاويد است و زندگي با ذلت و همراه با ظالمين چيزي جز مرگ نيست.
در اين زمانه بازگشت به سوي جاهليت است كه مردم بنده و برده دنيا و جلوه هاي فريبنده آن هستند و دين لقلقه زبانشان است، تا جايي كه گذران زندگي آنها پابرجا باشد، دين را نگهداري مي كنند و زماني كه به بلا آزموده شوند، دينداران قليل اند و حضرت امام حسين(ع) از مردم مي خواهد تا به اصول اسلاما پيامبري بازگردند: من شما را به كتاب خدا و سيره پيامبر خدا فرامي خوانم، چرا كه در جامعه شما سنت نبوي را از بين رفته و بدعت و فريبكاري را جايگزين آن كرده اند ولذا مي كوشد تا امت را به اصلاح آورد و از فساد جاهلي رهايي بخشد: همانا قيام من براي اصلاح امت جدم بود و هدف مهم من امر به معروف و نهي از منكر است.
اما امت اسلام كه انقلاب جاهلي كرده است پاسخ درخواست هاي ايشان را نمي دهد و گوشي براي پذيرش دعوت هايي چون آيا حمايتگري هست كه از حريم اهل بيت پيامبر خدا حمايت كند؟ آيا فريادرسي هست كه براي رضاي خدا به فرياد ما برسد؟ آيا كمك كننده اي است كه ما را براي مقابله با استبداد ياري دهد؟ وجود ندارد تا بشنود و پاسخ مناسب و شايسته اي دهد. (نگاه كنيد، فرهنگ سخنان امام حسين(ع) و نيز الارشاد في معرفه حجج الله ج 2 ص 19)
بنابراين، مي توان دريافت كه با رحلت پيامبر(ص) امت چگونه به فساد و تباهي جاهلي دچار مي شود و رهبران قبيله اي به عنوان خلافت پيامبر(ص) انقلاب جاهلي را رقم مي زنند كه هنوز هم آثار آن در جوامع اسلامي و بشري نمودار است و مشكلات امت اسلام هنوز هم حل نشده باقي مانده است و تلاش هاي امامان معصوم(ع) نتوانسته آب رفته را به جوي حقيقت اسلام بازگرداند و امت در مسير اصلاح و صلح قرار گيرد.

 



امام حسن(ع) و گفتمان امامت

خليل منصوري
امامان معصوم(ع) اوصياي رسول خدا(ص) و خلفاي الهي بر زمين هستند. آنان به عنوان اسوه هاي كامل بشريت و انسانيت مي بايست مورد محبت، مودت و اطاعت قرار گيرند و ولايت و امامت ايشان در دستور كار بشريت قرار گيرد تا هركس و هر جامعه اي به كمال بايسته و شايسته خود برسد.
امام حسن مجتبي(ع) يكي از دو سرور جوانان اهل بهشت، وصي رسول الله(ص) در مقام خلافت، ولايت و امامت مي باشد.تاكيد براين عناوين از آن روست كه معلوم شود چيزي از مقامات الهي نيست كه در ايشان ظهور و بروز نداشته باشد؛ زيرا متالهان رباني هستند كه در مقام فناي الهي قرار دارند و مظاهر اكمل و اتم خداوندي مي باشند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با مراجعه به آموزه هاي وحياني قرآن و آيات و روايات،گوشه اي از مقامات و مسئوليت ها و ماموريت هاي حضرت امام حسن(ع) را تبيين نمايد.
امام حسن(ع) اسوه كامل و تمام
در روان شناسي و روان شناسي اجتماعي، بارها از مسئله مهمي به نام الگوها سخن به ميان آمده است؛ زيرا بسياري از رفتارهاي آدمي، مبتني بر اصل الگوپذيري انسان است كه در اشكال گوناگون چون تقليد خود را نشان مي دهد.
اصولا هنجارهاي اجتماعي همانند ضدهنجارها از طريق تقليد از الگوها منتقل مي شود؛ چنان كه علوم و دانش هاي تجربي و حتي نظري نيز از طريق تقليد منتقل شده و رشد يافته و كامل مي گردد.
به هرحال، در زندگي هر شخص بلكه هر جامعه، الگوها نقش اساسي و مهمي را ايفا مي كنند. نقش الگوها كه در قرآن از آن به عنوان اسوه تعبير شده (ممتحنه، آيه 4، احزاب، آيه 21) تا آنجاست كه خداوند براي انسان ها، الگوها و اسوه هاي عيني معرفي مي كند تا هركسي بتواند براساس شرايط زماني، مكاني، روحي، رواني، جسمي و جاني خود، الگويي را برگزيند و سبك و مسير زندگي خود را با او هماهنگ نمايد.
اسلام، پيامبران و اولياي الهي را به عنوان اسوه هاي انسانيت معرفي كرده تا مردم را به هدف آفرينش و فلسفه وجودي آنان يعني خدايي و رباني شدن برسانند.
البته از نظر اسلام هركسي نمي تواند الگو و اسوه كامل و تمام باشد، زيرا هرچند هر انساني داراي ويژگي هاي برجسته اي است كه مي توان در آن زمينه از وي الگوبرداري كرد، ولي بايد دانست كه سرمشق كامل، انسان كاملي است كه در همه ابعاد وجودي به كمال رسيده باشد. از اين رو خداوند سرمشق كامل را حتي همه پيامبران نمي داند؛ زيرا هر پيامبري هرچند كه كف كمالات را دارا مي باشد تا شايسته پيامبري شود، ولي درميان پيامبران نيز تفاوت هاي معنادار و مهمي وجود دارد كه مي بايست مورد توجه قرار گيرد. (بقره، آيات 253 و 254)
براين اساس خداوند پيامبران(ع) را تنها در بخشي از حالات و مسايلي مورد الگوبرداري مي داند كه در قرآن بيان كرده و آن رفتار و حالات ايشان را تاييد كرده و به نقد آن نپرداخته است.
به عنوان نمونه حضرت آدم(ع) را جزو پيامبران اولوالعزم نشمرده است؛ زيرا در وي عزم آن چناني نيافته كه قابل پيروي و الگوبرداري باشد. (طه. آيه 115)
همچنين درباره حضرت ابراهيم(ع) كه وي را در همه جهات الگو و اسوه مي داند، اما موردي را به نقد مي گذارد و قابل الگوبرداري نمي داند. (ممتحنه، آيات 4 تا 6)
اما تنها اسوه كاملي كه نظر قرآن از هر لحاظ آن را قابل الگوبرداري و سرمشق قرارگرفتن مي داند، پيامبر(ص) است. خداوند در آيه 21 سوره احزاب آن حضرت(ص) را اسوه كامل و تمام بلكه نيك برمي شمارد. تأكيد بر عنوان اسوه حسنه يعني سرمشق نيكو، از آن جهت است كه او نه تنها در همه امور، به كمال و تمام است، بلكه در بهترين حالت و نيكوترين افراد آن قرار دارد. در حقيقت ايشان در هر كمالي به تماميت آن رسيده است؛ از اين رو، قابليت آن را داراست كه به عنوان اسوه حسن شناخته و معرفي شود به گونه اي كه نمي توان در كمال، بهتر و نيكوتر از ايشان يافت و معرفي كرد.
در قرآن گاه به اين نكته توجه داده شده كه قوانين و مقررات اسلامي كه در كتب وحياني از آدم(ع) تا خاتم (ص) بيان شده همگي قوانين كاملي هستند، ولي دراين ميان برخي از امور و مسائل در اوج آن است كه در حقيقت تماميت آن امر كمالي مي باشد و بهتر است كه انسان ها در انتخاب خوب و خوب تر، خوب تر و ميان حسن و احسن، احسن را برگزيند؛ چرا كه ميان نيك و نيكوتر، در كمال به تماميت رسيده است.
هرچند همه پيامبران(ع) در كف كمالي قرار دارند، ولي تنها شماري اندك از پيامبران كه به اولوالعزم از آنان ياد مي شود، درسطح كمال قرارگرفته اند كه در اين ميان حضرت ابراهيم(ع) پس از پيامبر(ص) قرار مي گيرد، ولي اوج و تمام هركمالي را تنها در پيامبر(ص) مي توان يافت. از اين رو كه او اسوه حسنه معرفي مي شود. (احزاب، آيه21)
دراين ميان اميرمؤمنان علي(ع) و اهل بيت پيامبر(ص) كه ما از آنان به امامان معصوم(ع) و اوصياي الهي پيامبر(ص) ياد مي كنيم، به عنوان نفس و جان پيامبر(ص) در همان حد و اندازه پيامبر(ص) قرار دارند و ايشان نيز اسوه هاي كامل و تمام انسانيت يعني اسوه حسنه شمرده شده اند. (آل عمران، آيه61)
پيامبر(ص) بارها امامان معصوم(ع) را نوري از انوار خود دانسته و در وصف امامان(ع) از جمله امام حسين(ع) مي فرمايد: حسين مني و انا من حسين؛ حسين(ع) از من و من از حسين هستم. (ذخايرالعقبي، ص124؛ سنن ترمذي، ج2، ص307، كنزالعمال، هندي، ج6، ص221 و ج7، ص1107،الفصول المهمه ، ص171؛ و فضائل الخمسه، ج3، ص264-262)
براين اساس، چهارده معصوم(ع) نه تنها اسوه هاي كامل بلكه اسوه هاي نيك الهي براي سرمشق قرارگرفتن در زندگي معرفي مي شوند.
امام حسن(ع) و امام حسين(ع) ازسوي خدا (سوره انسان؛ احزاب، آيه33 و آيات ديگر) و پيامبر(ص) به عنوان اسوه هاي نيك و كامل و تمام به جامعه انساني معرفي شده اند. از اين رو، آن حضرت(ص) در حق ايشان مي فرمايد: الحسن والحسين امامان قاما اوقعدا؛ حسن و حسين در همه احوال امام و پيشوايند؛ چه قيام كنند چه سكوت نمايند (بحارالانوار، علامه مجلسي، ج34، ص291؛ ج44، ص2)
از نظر آموزه هاي وحياني اسلام كه در قرآن و سنت تجلي كر ده لازم است هر انسان و جامعه اي براي رسيدن به فلسفه آفرينش و اهداف انسانيت، از چهارده معصوم(ص) به عنوان اسوه هاي حسنه اطاعت كند. اين اطاعت بايد از سر عشق و مودت و محبت باشد نه ترس و خوف يا اكراه و اجبار و اضطرار؛ زيرا كمال يابي انسان به انتخاب آزاد و عاشقانه خدا و خدايي و رباني شدن است. كسي كه مي خواهد مورد رضايت خداوند قرارگيرد و خداوند از او خشنود باشد و محبوب خداوند شود بايد از راه حبيب خداوند برود كه پيامبر(ص) و اهل بيت او هستند. (آل عمران، آيه 13)
از اين روست كه محبت اهل بيت(ع) به عنوان پاداش و مزد رسالت پيامبر دانسته شده كه باز هم حقيقت اين پاداش و مزد به كساني باز مي گردد كه اهل بيت(ع) را دوست مي دارند و به آنها محبت و مودت مي ورزند و از ايشان به عنوان اسوه هاي حسن و نيك الهي اطاعت مي كنند. (شوري، آيه 32؛ سباء، آيه 74)
پيامبر اكرم(ص) درباره اهل بيت(ع) از جمله حسنين(ع) فرمودند: ان الحسن و الحسين هما ريحانتاي من الدنيا من احبني فليحبهما؛ بي گمان حسن و حسين دو گل خوشبوي من از دنيا هستند؛ دوستدار من بايد به آن دو مهر ورزد. (سنن ترمذي، ج 5، ص 615؛ الفصول المهمه، ص 171 و نيز بحارالانوار، ج 73 و 47)
آن حضرت همچنين فرمودند: من احب الحسن و الحسين احببته و من احببته احبه ا لله و ادخله جنات النعيم و من ابغضهما او بغي عليهما ابغضته و من ابغضته ابغضه الله و ادخله جهنم و له عذاب مقيم؛ من دوستدار حسن و حسين را دوست دارم و كسي را كه من دوست بدارم، خداوند او را دوست داشته و به باغ هاي نعمت در بهشت وارد كند و دشمن كينه توز و سركش بر آن دو را دشمن دارم و كسي را كه من دشمنش دارم، خداوند او را به جهنم داخل كند و براي او عذابي پايدار خواهد بود. (كنز العمال، ج 21، ص 121)
بنابراين، امام حسن(ع) اسوه حسن و سرمشق نيك الهي براي انسان ها است كه تنها با بهره گيري از سبك زندگي ايشان است كه مي توانند متاله (خدايي) شده و در مقام ربوبيت، مظهر الهي گردند و از مقام رباني بهره مند شوند.
بيعت با امام حسن به عنوان امامت
گزارش هاي روايي و تاريخي بيانگر اين معناست كه پس از رحلت پيامبر(ص)، بر خلاف فرمان الهي (مائده، آيه 3؛ نساء، آيه 95؛ مائده، آيه 76) و نص پيامبر(ص) در غدير خم و موارد ديگر، در اثر اقدام گروهي از منافقان قديم و جديد و صحابه، در سقيفه بني ساعده، انحراف بزرگي در امت اسلام پيش آمد و فساد و تباهي آن دامن گير بشريت شد به گونه اي كه هنوز هم آثار و تبعات آن، مسلمانان را به رنج و بدبختي انداخته است؛ زيرا كاري كه در سقيفه با غصب خلافت الهي اميرمؤمنان علي(ع) انجام گرفت، موجبات غضب الهي را فراهم آورد و امت اسلام رنگ عدالت و صلاح و خوشبختي را به روي خود نديد.
انحرافي كه در سقيفه با تغيير نظام سياسي اسلام از حكومت ولايي به حكومت خلافت انتخابي از سوي برخي از رهبران جامعه رخ داد، موجب شد تا اكثريت مردم به تبعيت از رهبران قبيله اي مهاجر و انصار يعني قبايل اوس و خزرج و قريش، به حكم ايشان در انتخاب ابوبكر گردن نهند و جامعه را از امامت و ولايت اميرمؤمنان علي(ع) محروم سازند.
پس از آنكه اين انحراف به جاي حساسي رسيد و عدالت اسلامي با نشخوار عشيره بني اميه از بيت المال، قرباني و ذبح شد، مردم خسته از ذلت و ظلم و بي عدالتي، خواهان بازگشت به كرامت و عزت و عدالت اسلامي شدند و اولين شعله هاي قيام پس از سال ها مبارزه ابوذرها در مصر به بار نشست و لشكر عدالت خواهان به سمت مدينه گسيل شد و در آشوبي خونين، عثمان به قتل رسيد.
انقلابيون براي اينكه حكومت اسلامي را دوباره همانند عصر نبوي تجربه كنند، به خانه امير مؤمنان علي(ع) هجوم آوردند تا با ايشان به عنوان خليفه چهارم بيعت كنند.
از گزارش هاي تاريخي و روايي به دست مي آيد كه اين بيعت از سوي بيشتر مردم و انقلابيون با عنوان امامت و وصايت انجام نگرفت؛ زيرا هنوز افكار انحرافي در ميان مردم حاكم بود و گفتمان انقلابيون نيز گفتمان حاكم بر جامعه اسلامي بود كه از زمان ابوبكر و در سقيفه بني ساعده شكل گرفته بود.
پس از آنكه حضرت اميرمؤمنان(ع) حكومت را در دست گرفت و مركز خلافت خود را به كوفه منتقل كرد، گروه هاي انقلابي در چندين آزمون و فتنه بزرگ دچار ريزش شدند. در هر جنگي گروه هاي ناخالص از دور اميرمؤمنان علي(ع) جدا شده و به صف دشمنان و مخالفان حكومت او پيوستند. در جنگ نخست، گروهي بزرگ از جمله طلحه و زبير به همراه عايشه به مخالفت پرداختند و جنگ جمل را راه انداختند كه از آنان به ناكثين و پيمان شكنان ياد مي شود چنان كه پيامبر(ص) از پيش ايشان را معرفي و نامگذاري كرده بود.
در فتنه ديگر، قاسطين و عدالت خوران به جنگ اميرمؤمنان علي(ع) آمدند. سردمدار اين گروه معاويه پسر ابوسفيان است كه رهبر كافران و مشركان در عصر پيامبر(ص) بود و اكنون ثروت و قدرت اسلامي را چون گوي چوگان كودكان به بازي گرفته بودند. اينان جنگ هاي چند ساله صفين را راه اندازي مي كنند كه موجب تضعيف اسلام و دولت اسلامي مي شود.
فتنه سوم مهم ترين ريزش ها را داشت. در اين فتنه بود كه مارقين از امام خويش پيش مي افتند و عليه حكومت علوي قيام مي كنند و جنگ نهروان را راه مي اندازند.در همه اين فتنه ها و آزمون ها، ريزش ها و رويش هايي وجود داشت، زيرا افراد خالصي پديد مي آيند كه تفكر علوي را به عنوان تفكر خالص اسلامي مي شناسند و بدان از جان و دل اعتقاد دارند. آنان كساني هستند كه به عنوان شيعه علي(ع) از ميان فتنه ها و آزمون ها بيرون مي آيند و قايل به اصل امامت مي شوند كه پيامبر(ص) بدان وصايت كرده بود.
احياي گفتمان امامت
اين گونه است كه پس از شهادت اميرمؤمنان علي(ع)، انديشه سياسي اسلام ولايي دوباره خودنمايي مي كند و براي نخستين بار، بيعت باعنوان امامت انجام مي گيرد. در حقيقت، تلاش هاي چهارساله اميرمؤمنان علي(ع) به بار مي نشيند و گروهي از ياران خالص و شيعيان پديد مي آيند كه خواهان بازگشت حكومت دين و دنيا به اهل بيت(ع) به عنوان امامت و ولايت مي شوند.
گزارش هاي تاريخي و روايي از اين حكايت مي كند كه امام حسن(ع) نخستين كسي است كه با وي به عنوان امام بيعت مي شود. اين بدان معناست كه گفتمان اسلامي در طول چهار سال حداقل در كوفه از گفتمان خلافت به گفتمان ولايت و امامت تبديل مي شود و اصل بازگشت امامت و خلافت به اهل بيت(ع) مطرح مي گردد.
ازنظر امام حسن(ع) هدايت و علم در خاندان پيامبر(ص) و در نزد امامان معصوم(ع) است. از اين رو در خطبه اي خطاب به مردم مي فرمايند: ولولا محمد(ص) و اوصياؤه، كنتم حياري لا تعرفون فرضا من الفرائض؛ اگر محمد(ص) و اوصياي او نبودند، شما در بيابان جهل و ضلالت، سرگردان و حيران بوديد و هيچ فريضه اي از فرايض الهي را نمي شناختيد.
اين مطلب را حضرت پس از بيان فرايض و تكاليف الهي فرموده است. درحقيقت از نظر آن حضرت، ازجمله فرايض الهي كه برگردن مردم است تا بدان عمل كنند،فريضه ولايت اهل بيت (ع) بود.
از اين رو ايشان بعد از بيعت مردم با خود، خطبه اي ايراد كرده و طي آن مي فرمايد: پس، از ما اطاعت كنيد كه اطاعت ما واجب است، چرا كه به طاعت خداي عزوجل و رسولش (ص) مقرون گشته است. خدا درباره اطاعت ما مي فرمايد:«يا ايها الذين امنو اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله و الرسول.
امام حسن (ع) در نامه اي به معاويه، بعد از اينكه مجاهده قريش با اهل بيت پس از رحلت رسول خدا (ص) را گوشزد مي كند چنين مي نويسد:
ما به راستي درشگفتيم از كساني كه در ربودن حقمان بر ما يورش برده و خلافت پيامبرش را كه حق مسلم ماست، از چنگ ما ربودند... ما ديديم اگر در گرفتن حق خويش به منازعه با ايشان بپردازيم، ممكن است منافقان و ساير احزاب مخالف دين، وسيله اي براي خراب كاري و رخنه در دين به دست آورند و نيت هاي فاسد خود را عملي سازند، پس دم فرو بستم... همانا اميرالمومنين، علي بن ابي طالب (ع) چون مرگ به سراغش آمد، امر خلافت پس از خود را به من واگذار كرد.
امام حسن (ع) درجايي ديگر درباره حق امامت و خلافت و ولايت اهل بيت (ع) فرموده است:نحن اولي الناس بالناس في كتاب الله و علي لسان نبيه؛ ما دركتاب و سنت رسول خدا (ص) نسبت به مردم از خودشان سزاوارتريم.
آن حضرت همچنين درخطبه اي در بيان حقانيت خود و اهل بيت(ع) مي فرمايد: ان عليا باب، من دخله كان مؤمنا و من خرج عنه كان كافرا؛ علي(ع) دري است كه هركس از آن وارد شود، مؤمن و هركس از آن خارج شود، كافر است.
اين گفتمان غير از گفتمان حاكمي است كه پيش از خلافت اميرمومنان علي (ع) وجود داشته است.
امير مومنان علي (ع) در طول خلافت خويش اين گفتمان قرآني و اسلامي را زنده كرد و اجازه داد تا مردمي كه از دل جنگ ها و فتنه ها مردانه بيرون آمدند، با امام حسن مجتبي (ع) به عنوان امام بيعت كنند تا دوباره نظام سياسي قرآن بر مدار ولايت ازدرون سه دهه گمراهي بيرون آيد و مسير آينده شيعيان و مسلمانان واقعي روشن شود و امام حسين (ع) بتواند كاري كند تا همه نظام سياسي مبتني بر انحراف از اعتبار و مشروعيت كامل ساقط شود و مردم گفتمان سياسي اسلام واقعي را بشناسند و درآن مسير حركت كنند و قيام هاي خود را شكل دهند.
امام حسن (ع) درخطبه اي كه روز بيعت مي خواند مي فرمايد: درشب گذشته مردي از جهان رخت بر بست كه هيچ يك از پيشينيان در انجام وظيفه، بر او پيشي نگرفته و آيندگان هم نتوانند پا به پاي او به كارهاي خويش بپردازند. او در ركاب پيامبر خدا(ص) پيكار مي كرد و در پاسداري از او، از خودگذشتگي نشان مي داد و رسول خدا(ص) وي را پرچم دار خود قرار مي داد و جبرئيل از طرف راست و ميكائيل ازجانب چپ از او نگهباني مي كردند و او ازميدان نبرد باز نمي گشت تا خداي متعال به كمك او لشكر اسلام را پيروز مي ساخت. علي (ع) در شبي از دنيا رفت كه در آن شب عيسي (ع) به آسمان صعود كرد و يوشع بن نون، وصي موسي (ع) درگذشت. وي درحالي جهان را وداع گفت كه براي خويش سيم و زري باقي نگذاشت و تنها هفتصد درهم از عطايايش باقي مانده بود كه مي خواست خدمت گزاري براي كسان خود فراهم كند.
دراين هنگام، گريه گلوگير امام حسن (ع) شد و شروع به گريستن نمود و مردم نيز با او هم آوا شده و مسجد اعظم كوفه، يك پارچه گريه و ناله شد.
آن حضرت سپس خطبه اش را ادامه دارد و درباره خودش نيز مطالبي فرمود و درپايان با اين جملات، سخنراني اش را به پايان رسانيد: انا من اهل بيت فرض الله مودتهم في كتابه، فقال تعالي: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي و من يقترف حسنه نزد له فيها حسنا» (شوري، آيه 32) فالحسنه مودتنا اهل بيت (ع)؛ من از اهل بيت هستم كه خداوند مودت ما را دركتاب خود فرض و واجب كرده و درباره ما فرموده است: بگو از شما مزدي جز مودت درخويشان نخواستم و هركس نيكي كند ما بر آن بيفزاييم. پس آن حسنه همان مودت و دوستي ما اهل بيت (ع) است.
آنگاه عبدالله بن عباس برخاست و دركنار آن حضرت ايستاد و گفت:معاشر الناس»! هذا ابن نبيكم و وصي امامكم فبايعوه؛اي مردم! اين بزرگ مرد، فرزند پيامبرتان و جانشين امامتان است. پس با او بيعت كنيد.
مردم كه از اين سخن به وجد آمده بودند: گفتند: ما أحبه الينا و أوجب حقه علينا؛ چقدر او براي ما دوست داشتني تر و حقش بر ما واجب تر است.
سپس با كمال رغبت و اشتياق با آن حضرت بيعت كردند و او را به عنوان خليفه و جانشين پدرش امام علي (ع) پذيرفته و پيروي اش را برعهده گرفتند. (الارشاد، ص 743؛ كشف الغمه، ج 2، ص 301، منتهي الامال، ج 1، ص 422، زندگاني چهارده معصوم (ع) (ترجمه اعلام الوري)، ص 003، الفتوح (ابن اعثم)، ص 457).
دراين گزارش به خوبي روشن مي شود كه جو و فضاي عمومي جامعه و گفتمان اسلامي تغيير محسوسي كرده است و مردم با ايشان به عنوان امام بيعت كردند و اميرمومنان علي (ع) را نيز به عنوان امام معرفي نمودند.
اين گونه است كه امام حسن (ع) درتاريخ اسلامي به عنوان امام، فرزند و وصي امام پيشين خود معرفي شده و نظام سياسي امامت و ولايت به جامعه اسلامي آن روز دوباره معرفي مي گردد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14