(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 11 بهمن 1390- شماره 20132

گونه اي از نيايش!
معراج فرياد ما
ماجراي سوسكي و موشي
معرفي ورزش ها (14)
پنجره
تا عشق تا خدا
يادش بخير (بخش پاياني )
شعر طنز
«رديف،قطعه، شماره»



گونه اي از نيايش!

جواد نعيمي
اي خالق باران! مرا تشنه كن: تشنه هر چه شبنم خلوص است.
اي آفريدگار ماه! مرا هلالي كن بي نياز از قرص خورشيد.
اي رازدار بزرگ! مرا به قسمت خود راضي گردان و هيچ پاره اي از وجودم را قسمت «خود بزرگ بيني» مكن.
اي بال دهنده بر هر چه پرنده! كبوتر معصوم انديشه هايم را از چنگال گربه انحراف و كژي مصون بدار.
اي گرداننده همه پيچ ها! مرا هرگز گرد محور «خودمحوري» مپيچان! «خدامحوري» را به من بياموز.
اي ملك آفرين! لك لك قلبم را از هر لكه شركي پاك گردان.
اي پرواز دهنده انسان بي بال! بالش خواب مرا از خاطرات خوش و صميمي دوستي هايت سرشار فرما.
اي دست گيرنده هر افتاده! ديده افتادگي مرا هم پرنورتر كن.
اي لطيف! پرهاي پروانه احساسم را از نقش ها و رنگ هاي ننگين، پاك گردان.
اي دوستدار شاعران حقيقت! «زبان شعار» مرا لال كن و برجاي آن «زبان عمل» برويان
اي باز آفرين همه خوبي ها! كودك دل و ذهن مرا از فرصت بازي هاي خط دار، دور بدار.
اي همه آن چه كه هستي! هرگز من و ما را نشسته بر صندلي پستي مپسند.
اي بهار آفرين! يخ هاي زمستاني دل هاي ما را با تابش خورشيدي بهاري، آب كن.
اي خداي سنجاقك ها! ما را شفاف كن و از آفات بنگ و رنگ و ننگ و نيرنگ محفوظ بدار.
اي كردگار! ما را بردار كردارمان مياويز.
اي هستي بخش! گناه نوشته هاي مرا هم بر من ببخش!

 



معراج فرياد ما

يكي تو بي خود خوشحالي. يكي اسرائيل. يكي تو ترور مي كني. يكي اسرائيل. يكي تو مال عهد بوقي. يكي اسرائيل. هر مرغ پا شكسته كه تيمور لنگ نمي شود. هر كشور 200 ساله، هر چقدر هم علم داشته باشد متمدن نمي شود. اين همه سال گذشته هنوز هم نفهميده اي دنيا دست كيست. حواست هست؟ ايران با همه امكانات محدودش، بدون سلاح شيميايي و بمب اتم و نامردي و كشت و كشتار تو را نابود كرده است. به همين راحتي. به دست و پا زدن افتاده اي و آخرين رمق هايت را سر دانشمندان بزرگ اين جا خالي مي كني. شايد هم عقده هايت را. اين جا ايران است. خيالت را تخت كنم. پايش بيفتد همه ما بچه ها هم سينه سپر مي كنيم و جلويت مي ايستيم. دلت را خوش نكن به دو تا خود فروخته. ايران را ببين.
مغز كوچك تو نمي فهمد معناي شهادت را. سياست حذف مانعت را مي فهمي و بس! چه كارت مي شود كرد؟ ... اما حيوانات از تو خيلي پيشرفته ترند. برايت متاسفم. حيوان خوبي هم نشدي. حيوانات احساس خطر را مي فهمند. سر لحظات حساس مثل تو نيستند كه هر خطري بكنند براي خوردن هم. امنيت برايشان مهم تر است از خوردن.
برعكس تو!
پشيمان شده ام از نوشتن اين مطلب. مگر مي شود با تو حرف زد. حيوانات هم بالاخره يك زباني دارند. «بل هم اضل ها »كه ديگر زبان ندارند. زبان نفهم اند كلا.
اگر مي فهميدند يا مي خواستند بفهمند كه...
من نمي دانم اين همه رسانه ات چه مي كنند. خب بگو يك بار فيلم جنگ 33روزه حزب الله و اسرائيل را يا فيلم هاي تهاجم صدام و اصلا فيلم هاي ساخته شده از آغاز تو را برايت بگذارند. يك رفتار پيدا كن كه از حد حيوانات بالاتر باشد.
حيوانات از اين كارها نكنند. خوب است خودت هم هر روزكشف مي كني كه اتفاقا حيوانات فلان كار را هم مي توانند بكنند. خيلي خوشحال هم اعلام مي كني.
حقيقتش اين است كه هر روز بيشتر مطمئن مي شويم كه حيواني.
آخرين نفس هايت را هم بكش. ما را چه باك؟ اين ملت گوشت و پوستش با فرهنگ شهادت عجين شده است. توشايد فراموش كرده باشي، اما مادران شهيد هيچ وقت چشمشان را از در برنمي دارند. تو شايد يادت رفته باشد اما همسران شهدا هيچ وقت چهره پاك شهدا را فراموش نخواهند كرد. اين ملت هنوز و هنوز و تا هميشه شهيد خواهد داد. شهادت دل هاي ما را زنده تر خواهد كرد. ملتي را مي خواهي با ترور نابود كني كه شهادت را آرزوي خود مي داند. و شهادت يعني زنده تر شدن. عدو! سبب خير شدي چون خدا مي خواست. اين روزها ميان همه، بحث پيشرفت هاي هسته اي ايران و ضعف توست. ما خودمان را باور كرده ايم و بيدارتر شده ايم. آن چنان كه امام مي گفت...
حرف كه توي گوشت نمي رود. چيزهايي كه گفتم فريادي بود بلند بر سر تو تا همه دنيا بداند، اگر ما را بكشند، دوباره زنده كنند و دوباره بكشند باز هم فرياد خواهيم زد:«يا حسين» تا فريادمان پرده گوش ناشنوايتان را نابود كند.
ان شاء الله...
نجمه پرنيان

 



ماجراي سوسكي و موشي

مهدي احمدپور
ترس
سوسكي و موشي داخل كوچه با هم قدم مي زدند. آنها مي خواستند، تصميم بگيرند،به كدام خانه بروند و صاحب خانه را بترسانند. سوسكي به موشي گفت: يادته وقتي به اين خونه اوليه رفتيم، زن صاحب خونه سه متر از جا پريد و يه جيغ بنفش كشيد. آخ چه خوب بود...!
موشي گفت: آره، يادمه. توي خونه دوميه هم، آقاي خونه بيشتر از زنش از ما مي ترسيد! مثلا مي خواست مارو از خونه بيرون كنه. مي گفت كيش كيش...! فكر مي كرد ما مرغيم!
سوسكي كه به شدت مي خنديد گفت: آره آره، خيلي حال داد! اون خونه روبروئيه هم كه يه مادر و دختر، دوتايي توش زندگي مي كنن، از ترس همديگه روبغل كرده بودن. بدبختا دوتايي تا صبح مي لرزيدن و جيغ مي كشيدن.
موشي گفت: اين بدبختايي كه از ما مي ترسن، نمي دونن كه ما خودمون بيشتر از همه از اونا مي ترسيم. ولي ترسشون هميشه كار دستشون مي ده...!
موشي مكثي كرد و ادامه داد: خوب حالا به نظرت بريم توي كدوم خونه، يه كمي كيف كنيم!؟
سوسكي گفت: بريم خونه اين مرد قلدره كه ادعاش مي شه! يادته اون دفعه ادعا مي كرد من از هيچ چيزي نمي ترسم. وقتي كه خواب بود پريديم توي جونش. از ترس داشت مي مرد، مرد گنده!
موشي گفت: اينكه تكراريه! بريم خونه اين سركوچه اي يه. نظرت چيه؟
سوسكي وقتي اين پيشنهادرو شنيد رنگ از رخسارش پريد و درحالي كه مي لرزيد با ترس گفت: نه بدبخت! مگه از جونت سيرشدي! اونا با كسي شوخي ندارن. از هيچ چيز هم نمي ترسن. يادت رفته اون دفعه تا پامونو گذاشتيم توي خونشون، با هرچي كه داشتن دنبالمون كردن. اگه دير مي جنبيديم تيكه بزرگمون گوشمون بود.
موشي گفت: اوه، اوه، اوه! آره. آره. راست مي گي. پاك يادم رفته بود. اينا خيلي خطرناكن. از ديو دوسر هم نمي ترسن!
سوسكي گفت: تازه شنيدم خودشونو حسابي آماده كردن. همه جاي خونه تله موش كار گذاشتن. تازه توي فاضلاب ها و دستشويي ها مواد سوسك كش ريختن و مقداري هم دم دست گذاشتن تا به موقع ازش استفاده كنن. من كه از اين در جرأت نمي كنم برم تو!
و اين شد كه سوسكي و موشي دست در دست هم به سمت خانه هايي رفتند كه نه تنها آماده نبودند، بلكه ترس در آنها حرف اول و آخر را مي زد.

 



معرفي ورزش ها (14)

بسكتبال ، يك ورزش سريع
مقدمه
چون در ابتداي ابداع اين ورزش از سبدهاي ميوه كه ته آنها بسته بود استفاده مي شد، اين ورزش بسكتبال ناميده شد.
هدف اصلي از ابداع چنين ورزشي، ايجاد فعاليت در محيط سربسته اي در فصل زمستان بود تا ورزشكاران بتوانند در اين فصل نيز فعاليت داشته و با ورزش فرم بدني و وضعيت جسماني خود را در حد مطلوب حفظ نمايند.
بسكتبال يك ورزش گروهي و با كمك يك توپ است. در اين بازي هر تيم پنج بازيكن در زمين دارد و هدف بازي انداختن توپ در سبد حريف است. امتياز هر گل (پرتاب موفق در حلقه حريف) به نسبت موقعيت بازيكني كه اقدام به شوت كرده است متفاوت است؛ آمريكا زادگاه ورزش بسكتبال است.
تاريخچه بسكتبال درجهان
در سال 1891 ميلادي يك آموزگار ورزش به نام «جيمز نيسميت» از ايالت ماساچوست آمريكا بسكتبال را ابداع كرد. بعدها شكل سبد و توپ تكامل يافت و به شكل كنوني درآمد. اولين مسابقه بين دو تيم درسال 1892 اجرا شد.
در سال 1932 فدراسيون آماتوري بسكتبال (فيپا) در ژنو با نمايندگي چند كشور تشكيل شد. از آن پس بسكتبال به رشته هاي ورزشي المپيك پيوست. اولين دوره مسابقات درسال 1936 در المپيك برلين، با شركت 21 تيم برگزارشد.
¤ اتحاديه ملي بسكتبال يا «ان. پي. اي» ليگ حرفه اي بسكتبال بزرگسالان آمريكا و معتبرترين ليگ بسكتبال جهان است. اين ليگ در حال حاضر با شركت 29 تيم از آمريكا و يك تيم از كانادا برگزار مي شود.
تاريخچه بسكتبال در ايران
بسكتبال در ايران در سال 1310 به بعد، به طور غيررسمي فعاليتش در بعضي از مدارس ايران دنبال شد تا اينكه درسال 1314 اين ورزش به طور رسمي توسط آقاي فريدون شريف زاده به ايرانيان شناسانده شد.
درسال 1324 فدراسيون بسكتبال ايران تأسيس شد. تيم ملي بسكتبال ايران براي نخستين بار توانست درسال 1948 در مسابقات المپيك لندن شركت كند.
ايران در جديدترين رتبه بندي فيبا در رتبه 20 جهان قرار دارد.
قوانين
هدف هردوتيم گذراندن توپ از حلقه حريف و نيز ممانعت از گل زدن تيم مقابل است. در بازي بسكتبال از توپ براي پاس دادن، پرتاب، شوت و دريبل استفاده مي شود كه هريك قوانين ويژه اي دارد.
سبد بسكتبال از دو قسمت حلقه و تور تشكيل شده است.
توپ: كروي و نارنجي رنگ است و جنس آن چرم، پلاستيك و يا مواد مصنوعي است.
زمان بازي: از چهار دوره 10 دقيقه اي تشكيل مي شود. زمان استراحت بين دوره اول و دوم آن دو دقيقه است و زمان استراحت بين دوره دوم و سوم 15 دقيقه است. (نيمه بازي). زمان استراحت بين دوره سوم و چهارم دو دقيقه است.
تعويض بازيكنان: تعداد تعويض ها در بسكتبال محدوديت ندارد، ولي انجام تعويض در شرايط زير مجاز نيست:
1- بعد از گل شدن توپ (مگر اينكه تيمي كه گل خورده است درخواست تايم استراحت كند و يا اينكه خطايي اعلام شود.)
2- زماني كه توپ در بازي به جريان بيفتد. همچنين در مرحله پرتاب پنالتي.
3- در بين پرتاب هاي پنالتي، مگر اينكه بين پرتاب ها خطا انجام شود.
¤ مهم ترين تخلف ها:
الف) سه ثانيه: زماني كه تيمي توپ را در اختيار دارد، نبايد هيچ يك از بازيكنان آن تيم بيش از سه ثانيه در منطقه ذوزنقه تيم مقابل توقف نمايند.
ب) هشت ثانيه: زماني كه بازيكني مالكيت توپ را در زمين دفاعي خود در اختيار مي گيرد، بايد در عرض هشت ثانيه توپ را از زمين خارج كرده و به زمين حمله ببرد.
ج) 24 ثانيه: زماني كه بازيكني از يك تيم، كنترل توپ زنده را در داخل زمين در اختيار مي گيرد، آن تيم بايد طي 24 ثانيه توپ را بطرف حلقه شوت كند.
¤خطاها:
الف) خطاي شخصي:
1) بلاك كردن 2) شارژ كردن 3) دفاع از پشت سر 4) تماس با دست 5) نگهداشتن 6) استفاده غيرقانوني از دست ها 7) هل دادن و...
تيم و لباس
در بسكتبال، هر تيم پنج بازيكن در زمين دارد و مي تواند حداكثر هفت بازيكن ذخيره نيز داشته باشد. لباس بلوز بي آستين و شلوارك است و نام تيم در جلوي بلوز و شماره بازيكن در پشت و جلوي آن نوشته شده است. در بازي هاي بين المللي شماره هاي بازيكنان از چهارتا 15 است. بازيكنان بسكتبال معمولا از كفش هاي ساقدار استفاده مي كنند كه از مچ پا حفاظت بيشتر مي كند.
چند نكته آموزشي:
پرش يك مهارت مهم است، خصوصاً در رشته اي كه گل و هدف آن در ارتفاع قرار گرفته باشد.
اصول بنيادي حركت هاي بدون توپ:
¤هوشيار باشيد و به ياد آوريد كه همه حركت ها، از روي زمين آغاز مي شوند.
¤با تسلط، تعادل و چابكي حركت كنيد.
¤با هدف حركت كنيد، بازيكنان بايد از حركت هم تيمي هاي خود آگاه باشند و تمركز خود را روي راهبردي كلي تيم، حفظ كنند.
پاس دادن و گرفتن، اصل بنيادي است كه بيشترين غفلت از آن صورت گرفته است. براي ساختن يك تيم تهاجمي موفق، مهم است كه در اين مهارتها پيشرفت حاصل شود. پاس دادن و دريافت مؤثر آن در قالب پاس منجر به گل، مقياسي براي ارزيابي توان حمله يك تيم است و همچنين مي تواند ابزار مهمي براي كنترل زمان بازي در حمله باشد.
دريبل يك مهارت همراه با لمس كردن است نه با ديدن. بازيكنان در بسكتبال بايد ياد بگيرند بدون نگاه كردن به توپ در طول زمين دريبل كنند. اين كار با متمركز كردن نگاه روي سبد حريف و زير نظر داشتن كل زمين (با ديد جانبي) هنگام دريبل، به اجرا درمي آيد.
هدف اوليه از دريبل ايجاد حركت است كه امكان پاس براي كسب امتياز را به يك تيم مي دهد.
حالت هاي عبور از يك مدافع با دريبل براي نفوذ به سمت سبد و حركت با توپ براي آزاد شدن يار ديگر، فرض هاي قابل قبول براي استفاده از دريبل است.
حركت با توپ براي ايجاد موقعيت بهتر براي پاس دادن، اجراي يك نقشه تيمي و خارج شدن از يك دفاع سنگين يا تله حريف، است.
مهم ترين مهارت هاي موجود در بسكتبال به ترتيب عبارتند از:
1- تعادل يا توازن بدن
2- شيوه نگهداري توپ
3- پاس دادن و دريافت پاس
4- دريبل
5- شوت
6- چرخش
7- توپ گيري از روي سبد يا «ريباند»
8- فريب دادن و كار پا
9- تغيير مسير و سرعت
10- سد كردن
ميني بسكتبال
¤قوانين ميني بسكتبال همانند قوانين بسكتبال است با اين تفاوت كه اندازه هاي لوازم ورزشي بسكتبال مناسب كودكان طراحي شده است و سعي مي شود تا حد امكان از سخت گيري و زياده روي در اجراي قوانين بازي بسكتبال جلوگيري شود تا كودكان بيشتر به ورزش بسكتبال علاقه مند شوند.
¤ميني بسكتبال ورزشي است كه براساس بازي بسكتبال و براي بازيكنان 11 و 12 سال طرح ريزي شده است.

 



پنجره

خواب را از چشم من مولاي زيبايم، ربودي
از ميان پنجره گويا تماشايم نمودي
بي رمق گفتم: چرا آقا نمي آيد خدايا؟
ناگهان عطري كه آمد! از نفسهايم تو بودي
بي قرار و خسته مي گردم به دنبالت، كجايي حجت حق؟
مانده بر لبهاي من، تنها سلامي و درودي
اين من و هوهوي باد و كوچه ي سرد و زمستان
منتظر هستم بيايي، اي كه گرماي وجودي
مردم دنيا در اين بيدادها راهي ندارند
العجل مولاي من، اي آنكه بحر عدل و جودي
چشم هايم متصل گشته به دريا ياابن زهرا
ندبه مي خوانم بيايي، تا بيايي تو به زودي
نعيمه گروسي

 



تا عشق تا خدا

(1)
دل را كه بدون غم نخواهند خريد
يك سيم سياه هم نخواهند خريد
هر دل به عيار عشق قيمت دارد
اي عشق تو را كه كم نخواهند خريد
¤¤
(2)
هر چند كه يك دل، دل تنها دارم
اندوه نهان و غم پيدا دارم
داراي جهانم به خدا مي دانم
سرمايه جاودان، خدا را دارم
سحر اكبري- تازه آباد آمل

 



يادش بخير (بخش پاياني )

شما يادتون نمي ياد، اون مسلسل هاي پلاستيكي سياه رو كه وقتي ماشه اش رو مي كشيدي تررررررررررررر تررررررررررررر صدا مي داد!
شما يادتون نمي ياد، بچه كه بوديم مي خواستيم بريم حموم بايد يك ساعت قبل بخاري تو حموم روشن مي كرديم.
شما يادتون نمي ياد، آسياب بشين مي شينم، آسياب پاشو پامي شم، آسياب بچرخ مي چرخم، آسياب پاشو، پا نمي شم؛ جون ننه جون، پا نمي شم؛... جون قفل چمدون، پا مي شم.. آسياب تندترش كن، تندتر و تندترش كن!
شما يادتون نمي ياد، اونجا كه الان برج ميلاد ساختن، جمعه ها موتورهاي كراس ميومدن تمرين و نمايش. عشقمون اين بود كه بريم اونا رو ببينيم. راستي چي شدن اينا؟
شما يادتون نمي ياد، چرخ فلكي كه چرخ و فلكش رو مي آورد چهار تا جا بيشتر نداشت و با دست مي چرخوندش.
شما يادتون نمي ياد، كه چه حالي ازت گرفته مي شد وقتي تعطيلات عيد داشت تموم مي شد و يادت مي آمد پيك نوروزيت را با اون همه تكاليفي كه معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادي واقعاً كه هنوزم وقتي يادم مي ياد گريه ام مي گيره.
شما يادتون نمي ياد، بازي اسم فاميل. ميوه: ريواس. غذا: ريواس پلو...!
شما يادتون نمي ياد، دبستان كه بوديم معلم بهداشت يه ساعتايي مي اومد با مدادامون لاي موهامونو نگاه مي كرد.
شما يادتون نمي ياد، اين آواز مد شده بود و توي كوچه مي خونديم: آآآآآي نسيم سحري صبر كن، ما را با خود ببر از كوچه ها، آآآي...
چه شيطوني هايي مي كرديم يادش به خير ياد كودكي... و همه بچه هاي اون موقع... ياد اون روزا بخير!
فرستنده:
مينا احمدي (ماه)

 



شعر طنز

نيمكت آخر
رنگ از صورتم پريده بود
پاهايم سست شده بود
ديگر نمي توانستم قدمي بردارم
ديگر فرياد هم نمي توانستم بكشم
كاش زود از جلوي من عبور مي كرد و مي رفت
آن سوسك سياه
¤
در آن لحظه ي كوتاه
چه سختي هايي بر من وارد شد
چقدر دشوار بود آن لحظه
واقعا تحملش سخت بود
بوي گند جورابش
زهرا زارع
هنرستان كوثر ناحيه3 شيراز

 



«رديف،قطعه، شماره»

ماه مهر بود و مدرسه جديد و اضطراب فراوان. راه مدرسه را با هيجان نشناخته ها مي پيمودم. با ديدن در مدرسه استرسم بيشتر شد! اما با خواندن نامش به آرامش رسيدم «مدرسه راهنمايي دخترانه الزهرا(س)»
در حياط شلوغي و شور و نشاط بچه ها مانند نسيمي به صورتم خورد. اواخر صف كلاس اول راهنمايي ايستادم. با آواي قرآن كريم آرام تر شدم. در ميان همهمه دختران هم سن و سال كه بعضي همقد خودم يا بلند يا كوتاه تر بودند، نيم رخي توجهم را جلب كرد! اول شك كردم، باورم نمي شد، يعني خودش بود؟ دل توي دلم نبود. قلبم مثل قلب گنجشك تند و تند مي زد، دل به دريا زدم و صدايش كردم، صدا در گلويم پيچيد و انعكاسش در گوشم. فاطمه... فاطمه... ناباورانه نگاهم كرد. اول شايد مرا نشناخت! نگاهم كرد، تمام آرامش دنيا به من هجوم آورد. به طرفش دويدم ثانيه هاي دويدن چقدر كشدار بود. يكديگر را در آغوش كشيديم. نهايت آرامش بود. مي لرزيدم اما در ميان چادر او مانند كودكي در آغوش مادر آرام شدم. دوست ديرين من، هم بازي كودكي هايم، بهترين خاطره ها را با او داشتم. پاكي، متانت، صبوري، گذشت و صداقت مانند ملائك. ديگر از نگراني خبري نبود روزها مي گذشت و ما ساعتها مسير مدرسه را با هم طي مي كرديم. در يك نيمكت بوديم و مسئله ها را با هم حل مي كرديم عين دو تا خواهر. با او بودن مرا پر از آرامش مي كرد و راضي. او آرام بود و موقر و متين. مي ديدم كه حجابش آرامش را برايش به ارمغان آورده است. اعتماد به نفس و اطمينان خاطر مثل انوار خورشيد او را احاطه كرده بود. سال به نيمه نرسيده بود كه او زيبايي چادر را با مهرباني بر دلم نشاند و در ابتداي نوجواني حجاب برتر را با عنايت بر خدا پذيرفتم. اكنون سي ساله ام و چادر به سر دارم و بهترين يادگار او را پاس مي دارم. 20 سال است كه فاطمه در كمال ناباوري من در آرامگاهش آرميده و دختر من كه فاطيما نام دارد چادر مي پوشد. شايد من رديف و قطعه و شماره قبر او را فراموش كنم، اما خودش و برترين هديه زندگيم را هرگز.
هما ايران پور
انجمن ادبي ناحيه3 شيراز

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14