(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 11 بهمن 1390- شماره 20132

اخلاص در عمل
نقش و كاركرد عقل
تقويت مناسبات اجتماعي
صفات ايماني سالك
توصيه هاي قرآن دربارهأ جنگ نرم
تاثير دستخط امام خميني(ره) در برزخ



اخلاص در عمل

قال النبي(ص): لا تعمل شيئا من الخير رئاء و لا تدعه حياء.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: هيچ كار خيري را براي ريا و خودنمايي انجام مده، و از انجام آن -به دور از ريا و خودنمايي - شرم و حيا مكن. (1)
1-تحف العقول، ص 58

 



نقش و كاركرد عقل

امام صادق(ع) در روايتي درباره نقش و كاركرد عقل مي فرمايد: «اول كارها و مبدا امور و قوت و آبادي آنها نيست مگر به عقل، عقلي كه خدا آن را زينت خلقش و نوري براي آنان قرار داده است، و بندگان به وسيله عقل خالق خود را مي شناسند، و مي فهمند كه مخلوقند و مدبر آنها خدا است، و او باقي است، و آنان فاني، و به عقولشان از خلقت آسمان و زمين، خورشيد و ماه، شب و روز استدلال مي كنند كه براي آنها و كائنات خالق و مدبري است كه هميشه بوده و هميشه خواهد بود. و به وسيله عقل خوب را از بد، و حسن را از قبح تميز مي دهند، و مي فهمند كه ظلمت در جهل، و نور در علم است. عاقل به راهنمايي عقلي كه زينت او، و به پا دارنده او و وسيله هدايت اوست، مي داند كه خداوند حق است و پروردگار اوست، و مي داند كه خدا را محبوب و مكروه، و طاعت و معصيتي است، و عقل او نمي تواند به آنها برسد، و به آنها نمي رسد مگر به طلب علم و از عقلش سودي نمي برد مگر به علم، پس بر عاقل طلب علم و ادب واجب است زيرا قوامي براي او نيست، مگر به آن. (1)
الكافي، ج 1، ص 29

 



تقويت مناسبات اجتماعي

پرسش:
براساس آموزه هاي اسلامي، در مقابل آنان كه دوستشان داريم چگونه بايد رفتار كنيم، تا روز به روز پايه هاي مودت و رحمت در مناسبات اجتماعي مستحكم تر گردد؟
پاسخ:
در بخش هاي قبلي پاسخ به اين سوال، به آموزه هاي: 1-خوش اخلاقي 2-اظهار محبت و پاسخگويي به آن 3-اظهار شادي در هنگام ديدار 4-لبخند زدن در هنگام ملاقات 5-انجام مزاح هاي شرعي 6-وفاداري و انجام تعهدات اشاره كرديم. اينك در ادامه دنباله مطلب را پي مي گيريم.
7- رعايت انصاف
رعايت انصاف يكي از مشكل ترين نكات تربيتي و اخلاقي در اسلام است كه ارايه و حفظ آن از افراد باتقوا و مومن برمي آيد. بسياري از اختلافات و كشمكش ها در بين خانواده ها، نتيجه عدم رعايت انصاف است، و اين اختلافات رفع شدني است، اگر به دستورات خدا عمل نماييم و حقوق ديگران را رعايت كنيم و اخلاق خود را تعالي بخشيم. امام صادق(ع) در اين زمينه مي فرمايد: «بالاترين اعمال سه چيز است: 1-رعايت انصاف نسبت به مردم تا آنجا كه هر چه براي خود دوست داري براي آنان نيز دوست بداري 2-مواسات نمودن 3-ياد كردن خدا در هر حال (پس فرمودند) ياد خدا تنها گفتن سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اكبر نيست، بلكه مقصود اين است كه اوامر خدا را اطاعت و از نواهي اجتناب كني. (اصول كافي، ج 2، ص 144)
8- فروتني و تواضع
تواضع و فروتني يكي از خصلت هاي مهم پيامبران و اولياي الهي است. خداي متعال در قرآن خطاب به پيامبر اعظم(ص) مي فرمايد: اي پيامبر! به كساني كه از مؤمنين به شما ايمان مي آورند تواضع و فروتني كن. اين درحالي است كه خود آن حضرت مي فرمايد: ان افضل الناس عبدا من تواضع عن رفعه » برترين مردم در بندگي خدا كسي است كه در عين بزرگي فروتني كند (بحارالانوار، ج 77، ص 179)
همچنين پيامبر اعظم(ص) در اين رابطه مي فرمايد: كسي كه به خاطر خدا تواضع كند، خداوند مقام او را بالا مي برد، پس شخص متواضع گرچه پيش خود ضعيف و حقير است، ولي درنظر مردم بزرگ است.(كنزالعمال، ج 3، ص 113)
امام كاظم(ع) در اين زمينه مي فرمايد: اين گونه حكمت در دل انسان متواضع سامان مي يابد كه در قلب انسان متكبر و زورگو جايي ندارد، چون خداوند تواضع را ابزار كار عقل قرار داده و تكبر را ابزار جهل. (بحارالانوار، ج 57، ص 312)
9- رازداري
يكي از صفات ممتاز انسان در تعامل همه جانبه با ديگران بحث رازداري است چرا كه در پرتو ارتباطات انسان با هم نوع خود به طور طبيعي اسرار و مسايل خصوصي زندگي نيز مطرح مي شود. بنابراين كسي كه رازدار اسرار ديگران نباشد قهرا بسياري از مناسبات اجتماعي و روابط خانوادگي افراد را مختل خواهد كرد و احيانا سبب اختلافات و نزاع ها خواهد شد. به همين دليل در آموزه هاي اسلامي بر صفت رازداري مؤمن بسيار تأكيد شده است.
امام صادق(ع) مي فرمايد: مردم به دو خصلت مأمور شده اند. اما آنها را خراب كردند و به همين خاطر همه چيز را از دست دادند: 1-شكيبايي 2-رازداري. (الكافي، ج 2، ص 222)
همچنين آن حضرت در بياني ديگر مي فرمايد: چهار چيز مال و آبرو را مي برد: دوستي با شخص بي وفا و بخشش كردن به كسي كه سپاس و تشكر نكند و آموختن دانش به نااهلي كه گوش فرا ندهد و راز سپردن به كسي كه حفظش نكند. (آثار الصادقين، ج 8، ص 426)
امام علي(ع) در اين رابطه مي فرمايد: توفيق مرد در اين است كه راز خود را به كسي گويد كه پوشيده اش دارد و احسان خود را به كسي رساند كه آن را فاش سازد. (همان، ص 420) بنابراين انسان با دوست خود لازم است در اظهار محبت و دوستي سنگ تمام بگذارد ولي چند درصد شيوه احتياط لازم است و برخي رازها را نبايد براي او بيان كند.
ادامه دارد

 



صفات ايماني سالك

(اي سالك راه خدا) خداي تبارك و تعالي، براي مؤمنين در قرآن شريف خود، خواصي ذكر فرموده است و همچنين در احاديث شريفه از اهل بيت عصمت و طهارت براي مؤمن اوصافي ذكر شده است كه هيچ يك از آنها در ما نيست، با اين كه ما خود مي دانيم كه همه به علم برهاني يا امثال آن، اعتقاد به خداي تبارك و تعالي و توحيد ذات مقدس و ساير اركان ايمان داريم. اين نيست مگر براي آن كه مذكور داشتيم كه ايمان غير از ادراك عقلي است.
خداي تعالي در آيه دوم سوره انفال مي فرمايد: «مؤمنان فقط كساني هستند كه چون نام خدا برده شود، خوفي بر دلهاي ايشان چيره گردد، و چون آيات خدا، بر آنان خوانده شود، ايمان ايشان افزون گردد، و بر پروردگارشان توكل مي كنند» تا آن كه مي فرمايد: «اولئك هم المؤمنون حقا» و ايشان به درستي همان ايمان آورندگان هستند. به طور حصر مي فرمايد: مؤمنان آنانند كه اين چند صفت را دارند و غير از اينها مؤمن نيستند، و در آخر نيز فرمايد: «اينها فقط مؤمن درست راست مي باشند...»
اكنون شما كه مدعي ايمان هستيد، و همه اركان ايمان را عقلا يافتيد و براي هريك برهاني داريد يا بافتيد، مراجعه به حال خود كنيد، ببينيد كدام يك از اين خواص در قلبتان موجود است؟
اين همه ذكر خدا مي كنيد و مي شنويد، آيا كو آن ترسي كه علامت مؤمن است؟ البته قلبي كه وجدان عظمت و جلال حق نكرده، و كبريا و علو شأن حق در آن واردنشده، از ذكر حق ترسان نشود. مؤمن آن كسي است كه قلبش حضور حق و احاطه قيومي آن ذات مقدس را دريافته باشد و عظمت و جلال او را وجدان كرده باشد...
همه ممكنات از قيام به حق معرفت و عبادت آن ذات مقدس قاصرند. چطور چنين نباشد! با آن كه اشرف ممكنات و اعرف خلق الله و اقرب الي الله، رسول ختمي مرتبت(ص) اعلان «ما عبدناك حق عبادتك، و ما عرفناك حق معرفتك» تو را آن گونه كه بايد عبادت نكرديم. و آن گونه كه شايد نشناختيم. (بحارالانوار، ج68، ص23)
پس اين خاصيتي كه از علائم مؤمن است در ما يافت نشد.(1)

1- شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني(ره)، ص92

 



توصيه هاي قرآن دربارهأ جنگ نرم

خليل منصوري
جنگ ميان انسان و ابليس، جنگ نرم افزاري است؛ هر چند كه به سبب گروه بندي هايي كه پس از همراهي گروهي از انسان ها با ابليس اتفاق مي افتد، چهره ديگري از جنگ يعني جنگ سخت نيز نمودار مي شود. لذا شياطين انساني در دو جبهه جنگ نرم و سخت به مقابله با مؤمنان و اهل حق مي آيند؛ اما هدف ابليس و شياطين بيش از آنكه هلاكت فيزيكي و دنيوي افراد باشد، هلاكت جاني آنهاست تا سعادت ابدي شان را به شقاوت ابدي تبديل كند.
از آن جايي كه بخش عمده فعاليت ها عليه بشريت از سوي خود بشر انجام مي گيرد و بشر عليه بشر و به عنوان كارگزاران بي مزد و مواجب ابليس عمل مي كنند، خداوند به مسئله جنگ نرم ابليس و شياطين عليه انسانيت توجه خاصي را مبذول داشته و در اين راستا سفارش هاي بسياري را همراه با تحليل و تبيين و توصيف دشمنان بشريت و شيوه هاي آنان و نيز روش هاي مقابله بيان كرده است.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا گوشه هايي از اين تحليل ها و تبيين ها و توصيه هاي خداوند را در جنگ نرم بيان كند.
جنگ نرم، راهبرد اصلي شياطين
هر چند تاريخ پر از گزارش هايي درباره جنگ ها و خونريزي هاي ميان بشر است و تاريخ مكتوب بشر، چيزي جز تاريخ جنگ ها و كشتار و غارت ها نيست، ولي بايد توجه داشت كه بخش اعظم تاريخ نانوشته بشر اختصاص به جنگ نرم دارد؛ زيرا اگر دولت ها و اقوام به تسلط بر اقوام و ملت هاي ديگر مي انديشيدند تا قومي را از صفحه روزگار نيست كنند تا ملتي را به بردگي بكشند، ولي بيشتر مردم جدا از دولت ها و ملت ها، به يك جنگ دايمي مشغول بوده و هستند كه مبتني بر تسلط بر اذهان و قلوب مي باشد.
خصومت ميان بشر امري طبيعي است، زيرا در انسان صفات و ويژگي هايي است كه پيامد آن خصومت و درگيري و حتي خونريزي و كشتار است. چنانكه فرشتگان هنگام آفرينش حضرت آدم(ع) اعتراض مي كنند كه اين آفرينش جديد به سبب طبيعت خودش دست به خونريزي و كشتار خواهد زد و لذا بهتر است كه آفريده نشود تا زمين به جنايتكاري ديگر آلوده نشود. (بقره، آيه30)
خداوند نيز اين اعتراض را مي پذيرد، ولي به نكته اي اشاره مي كند كه آفرينش آدم و بشر را معقول و نطقي مي سازد. به اين معنا كه انسان قابليت هايي را داراست كه هيچ آفريده اي ديگر ندارد؛ زيرا انسان فراتر از موجودات معقول كه تنها توانايي تسبيح و تقديس و تنزيه خداوند را دارند، مي تواند مظهر تمامي اسماء و صفات الهي باشد و در مقام تشبيه گام بردارد و خلافت الهي را به عهده گيرد و متاله و رباني شود و مظهر الوهيت و ربوبيت الهي گردد. از اين رو با سجده، اطاعت خود را از خلافت الهي نشان دادند و پذيرفتند كه با همه نقصي كه بشر دارد، ولي به سبب مظهر بودن در الوهيت و ربوبيت، مي تواند خليفه خداوندي باشد. (بقره، آيات 31 تا 33)
بنابراين، اگر در آفرينش انسان مضار هست، ولي منافع آفرينش بيشتر از مضار اوست؛ پس با همه نقصي كه در اين جنبه براي بشر است، ولي كمالات اوست كه انسان را در جايگاه اشرف آفريده ها مي نشاند و موجب تكريم او مي شود. (نساء، آيه70)
همين نقص طبيعي در بشر، داراي دو جنبه مثبت و منفي است؛ بدين معني كه همان گونه كه فرصت رشد او را فراهم مي آورد و زمينه انتخاب ارادي و اختياري او مي شود، همچنين فرصتي براي دشمن انسان فراهم مي كند تا از راه اين نقص بر او مسلط شود و سوگند و مدعاي خود را راست كرده و تصديق نمايد؛ زيرا ابليس كه به ظاهر خاكي انسان و نواقص او توجه داشته، انسان را شايسته خلافت ندانسته و از سجده پذيرش خلافت و اطاعت خودداري مي كند و مدعي مي شود كه من از انسان به سبب ظاهر ناري و آتشي ام برتر هستم و مي بايست خلافت الهي به من برسد. از آن جايي كه اين تكبر و استكبار از سوي ابليس به معناي تمرد و طغيان و فسق نسبت به خداوند مي باشد، از مقام قدسي خود هبوط مي كند و همين هبوط، كينه انسان را در وي تقويت مي نمايد. پس هنگامي كه مهلت مي يابد تا زمان مشخص و معيني زنده بماند، سوگند مي خورد تا انتقام خود را از بشر بگيرد و همه را گمراه كند تا انسان نتواند متأله و رباني شود و خلافت الهي را به عهده گيرد. (بقره، آيات 30 تا 37؛ طه، آيات120 تا 123، ص آيات 80 تا 83 و آيات ديگر)
ابليس از آنجايي كه ناتوان از تصرفات فيزيكي است و تنها مي تواند وسوسه كند (اعراف، آيه 20، طه آيه120، الناس آيه5) جنگ خويش را مبتني بر جنگ نرم قرار داده است؛ ازسوي ديگر هدف ابليس به بندگي كشاندن انسانهاست تا از بندگي خداوند به بندگي او متمايل شوند و او را معبود خود سازند، بنابراين كشتن و بردگي انسان براي او تنها يك مقدمه است نه يك هدف اصلي و راهبردي.
در جنگ نرم، ابليس بر آن است تا به جاي بردگي انسان را بنده خودسازند. ابليس براي رسيدن به اين هدف، كارش را از بندگي هواهاي نفساني آغاز مي كند؛ زيرا شرايط دروني براي اين بندگي فراهم است. پس كاري مي كند تا انسان نخست بنده هواهاي نفساني شود (جاثيه، آيه23) و به جاي مسير تقوا و پيروي از الهامات الهي و وحي خداوندي، از الهامات و وحي فجوري، شيطان را پيروي نمايد. (شمس، آيات 7 و 8؛ انعام، آيه 121)
پس هدف اصلي ابليس، بندگي انسان و پذيرش ولايت شيطان است؛ اما اين بدان معنا نيست كه ابليس خونريزي و جنگ و كشتار را ناخوش دارد؛ زيرا اين رفتار و اعمال موجب مي شود تا انسان از خداوند و خلافت الهي دور شود و به ولايت شيطان نزديك و در نهايت ابليس را معبود خود قرار دهد؛ درحالي كه از عبادت شيطان منع شده بود. ولي در دام ابليس گرفتار شده و او را معبود خود قرار داده است. (يس، آيه 60؛ كهف، آيه 50)
بشر عليه بشر در خدمت شياطين
چنان كه گفته شد ابليس به عنوان كافر جني (كهف، آيه 50) تنها توانايي وسوسه را دارد. از اين رو جنگ عليه انسان را در چارچوب جنگ نرم مديريت مي كند؛ زيرا بر آن است تا بر اذهان و قلوب حكومت كند و از اين طريق مردم را به بندگي خود بكشاند و از راه كمالي متأله و رباني و خليفه شدن باز دارد. اين گونه است كه مي تواند مدعاي خود را در زمينه ناتواني بشر خاكي از خدايي و رباني شدن به اثبات برساند و خود را در كلام خويش محق و صادق نشان دهد.
ابليس براي اينكه بتواند مردم را به بندگي خويش بكشاند، از شياطين جني و انسي استفاده مي كند. (سوره الناس) دراين ميان انسان هايي كه گرفتار الهامات و وحي شيطاني و فجوري مي شوند. (شمس، آيات7 و 8؛ انعام، آيه 121) پس از آنكه هواهاي نفس خويش را خداي خويش قرار مي دهند، در گام بعدي تحت ولايت شيطان مي روند و به عنوان اولياي شيطان به جاي اولياي الهي در مي آيند. (كهف، آيه50)
بدين ترتيب اوليا و بندگان شيطان، جنگ سخت و نرم را عليه همنوعان خويش مديريت مي كنند و به كشتار مؤمنان مي پردازند و حتي پيامبران را به قتل مي رسانند و مي كوشند تا مؤمنان را به اشكال گوناگون از راه راست خداوندي بيرون برده و گمراه سازند و به بندگي ابليس و شياطين بكشانند.
بنابراين، بشر عليه بشر به جنگ هاي گوناگوني اقدام مي كند كه نسل و حرث و دين و ايمان مردمان را نشانه رفته است و تنها شماري اندك از بشر از دام ابليس و شياطين انساني و جني رهايي مي يابد و بيشتر مردمان در هلاكت مي افتند و بندگي و بردگي ابليس و شياطين را به جاي بندگي خداوند مي پذيرند.
در قرآن به شيوه هاي گوناگوني كه شياطين در جنگ نرم به كار مي گيرند، پرداخته شده كه از جمله آنها استهزاء، افتراء، تمسخر، تهمت، تكذيب، شايعه پراكني و مانند آن است.
قرآن در بيان دامنه جنگ نرم، به اين مطلب توجه مي دهد كه دشمنان از همه شيوه هاي غيرهنجاري، غيرعقلاني، عقلايي و نيز غيراخلاقي براي رسيدن به اهداف خويش بهره مي برند؛ زيرا از نظر ايشان هدف وسيله را توجيه مي كند. لذا پايبند هيچ امر و اصل عقلاني و اخلاقي و عقلايي نيستند. خداوند در آياتي از جمله 21 سوره اعراف بيان مي كند كه ابليس براي اينكه به هدف خويش برسد و حضرت آدم(ع) را وسوسه كند به خداوند سوگند خورده است و اين گونه است كه اولين سوگند دروغ به خدا، شكل گرفت.
پس هيچ عرصه اي نيست كه شياطين در آن وارد نشوند و هيچ امري نيست كه شياطين براي رسيدن به هدف پليد خويش از آن بهره نبرند.
گستره جنگ رواني، از ايمن سازي تا هجوم
از آن جايي كه حيطه جنگ نرم و ابزارها و روش هاي آن بسيار گسترده است و از هيچ چيزي فروگذار نمي شود، انسان مومن مي بايست در مقابله با دشمن خويش، ضمن حفظ محدوديت هاي عقلاني، عقلايي و اخلاقي و شرعي، هوشياري خود را تقويت كند و اجازه ندهد تا ابليس و شياطين بر اذهان و قلوب وي يا ديگران چيره شوند و در بينش و نگرش مردم ترديد و تشكيك كرده و قلوب و دل هاي مردم را مجذوب خويش كنند.
قرآن به سبب آنكه برنامه راستين رسيدن به مظاهر الوهيت و ربوبيت انسان و خلافت الهي است، نمي تواند توصيه به امور غيرعقلاني و غيراخلاقي كند، لذا بهره مندي از منكرات براي دست يابي به هدف ممنوع شده است و مومنان تنها در چارچوب معروف مي توانند به جنگ نرم بپردازند.
بنابراين، كار در جنگ نرم بر مومنان سخت تر و دشوارتر ولي ميوه آن براي ايشان شيرين تر و پايدارتر است.
براي اينكه در جنگ نرم موفق باشيم، بايد صبر و استقامت را در دستور كار قرار دهيم. هيچ شكي نيست كه صبر و استقامت ميوه شيرين دانايي و آگاهي در كنار ايمان قلبي است. به اين معنا كه هر چه شناخت انسان نسبت به حقيقت امري بيشتر و به منافع و آثار آن بهتر باشد، نسبت به حفظ و پاسداري آن حساس تر و قوي تر مي شود.
خداوند در داستان خضر و موسي(ع) به اين نكته توجه مي دهد كه انسان، صبر را زماني پيشه خود مي سازد كه نسبت به امري آگاهي و خبر داشته باشد، هرگونه جهل نسبت به امري مي تواند واكنش هاي منفي و عصبي را به دنبال داشته باشد حتي اگر اين عمل از سوي پيامبري يا نماينده خداوند انجام گيرد.
هنگامي كه حضرت موسي(ص) خواهان همراهي با حضرت خضر(ع) مي شود تا از دانش رشدي وي بهره برد، حضرت خضر به حضرت موسي گوشزد مي كند كه چگونه مي تواند بر كاري صبر و استقامت كند كه درباره آن دانشي و اطلاعاتي ندارد: و كيف تصبر علي ما لم تحط به خبراً چگونه بر چيزي كه احاطه علمي و آگاهي و خبري نداري صبر مي كني؟ (كهف، آيه 68)
در حقيقت صبر ميوه شيرين آگاهي و دانايي و ايمان است. از اين رو حضرت خضر به حضرت موسي مي فرمايد كه تو هرگز بر چيزي كه بر آن آگاهي و خبري نداري نمي تواني صبر كني و مقاومت نمايي. (كهف، آيه 67) و اين مطلب را با واژه «لن» تاييد مي كند و مي فرمايد كه تو هرگز و ابدا نمي تواني بر چيزي كه نسبت به آن جهل داري صبر پيشه كني.
بنابراين، صبر و استقامت را مي بايست در آگاهي و ايمان جست. لذا خداوند به مؤمنان فرمان مي دهد تا براي مقابله با جنگ نرم دشمنان، خود را به سلاح دانش و ايمان مجهز كنند.
لزوم آگاهي بخشي به مردم از آموزه هاي ديني
اينكه در آيات قرآني براي هر حكمي كه بيان مي كند علت و فلسفه و حكمت آن را نيز به شكلي بيان مي كند، از آن روست كه شخص با علم و آگاهي نسبت به حكم عمل كند و هرگاه با مشكلي مواجه شد با تمام وجود به دفاع و عمل نسبت به حكم الهي اقدام نمايد.
پس در جنگ نرم اطلاع رساني و آگاهي بخشي نسبت به اصول دين و شبهه زدايي مي بايست در دستور كار قرار گيرد و مؤمنان بايد با علم به آموزه هاي وحياني قرآن واكسينه شوند تا بتوانند در برابر انواع و اقسام هجوم دشمن مقاومت نمايند و هرگونه ترديد و تشكيك دشمن نسبت به آن آموزه ها كارساز نباشد؛ زيرا دشمن نخست به اذهان مردم هجوم مي آورد تا بنيادهاي بينشي و نگرشي آنان را درهم ريزد و با تشكيك و ترديدافكني، آنها را از ايمان آوري به مفاهيم وحياني قرآن باز دارد.
وقتي فلسفه حكم و قانوني با تشكيك و ترديد مواجه شد ايمان آوري به آن سخت مي شود. اما هنگامي كه دانش كافي در اختيار فرد باشد و از مفاد و محتواي امري باخبر باشد، در آن صورت ترديدافكني ها كارساز نخواهد بود و تغيير نگرش و بينش رخ نمي دهد و قلوب به ترديد نمي افتد. پس شخص به سادگي نسبت به آموزه هاي اسلامي و وحياني دلبستگي خود را حفظ كرده و استقامت مي ورزد و اين همان صبري است كه ميوه شيرين دانايي و آگاهي و ايمان است.
همچنين هر گونه تكذيب و بازي منافقانه ايمان در آغاز روز و ارتداد در آخر روز (آل عمران، آيه 73) جهت ترديدافكني در مسلمانان بي تأثير خواهد ماند و كافران و دشمنان نمي توانند در اين بازي بر مؤمنان پيروز شوند و در جنگ نرم موفقيتي كسب كنند؛ زيرا شناخت و معرفت ايشان به موضوع و اصول اسلامي و ايمان قلبي آنان، صبر و مقاومت و استقامتشان را چنان افزايش مي دهد كه هرگونه جنگ رواني بي تأثير خواهد ماند.
ضرورت تشريح روش هاي دشمنان در جنگ نرم
بيان روش هاي دشمنان در جنگ نرم از جمله بهره گيري آنان از تكذيب و اتهام و افتراء و تمسخر مي تواند جامعه اسلامي را نسبت به جنگ رواني دشمن واكسينه نمايد. لذا خداوند به پيامبر(ص) يادآور مي شود كه دشمنان در طول تاريخ بشريت از اين حربه ها براي رسيدن به مقاصد خود بهره گرفته اند و نبايد در دام اين فريب بزرگ و بازي دشمن افتاد. (انعام، آيات 33 و 34؛ طه، آيات 133 و 135)
تذكر و يادآوري (انعام، آيه 147) در كنار پرسش از آگاهان (نحل، آيه 43) و اطلاع رساني به مسئولان و رهبران جامعه (نساء، آيه 59) جهت از ميان بردن موضوعات تشكيكي و مطالب القايي و نيز تحقيق و تفحص درباره اخبار منافقان و فاسقان (حجرات، آيه 6) از جمله راهكارهايي است كه خداوند به مؤمنان و رهبران مي دهد تا در برابر جنگ نرم، خود را مسلح كنند و اجازه تخريب در اصول اعتقادي و مظاهر ايماني خود ندهند.
تبري جستن و اظهار بيزاري از دشمنان و جدا كردن صف خودي از غير خودي (يونس، آيه 41 و آيات ديگر)، اعراض از آنان (مزمل، آيه 11) و طرد گروه هاي داخلي فشار از منافقان از جمله راهكارهاي ديگر است كه در قرآن به آن توجه داده شده است.
هدف از بسياري از اين برنامه ها و به كارگيري اين شيوه ها جهت ايمن سازي جامعه و واكسينه كردن آن است كه خداوند توصيه مي كند. اگر اين كار در جامعه ايماني و قرآني انجام گيرد، جامعه در برابر جنگ نرم دشمنان ايمن مي شود و آن گاه زمينه براي هجوم عليه آنان فراهم مي آيد، زيرا جامعه ايماني ايمن سازي شده، اين توانايي را دارد كه به جنگ نرم دشمناني برود كه پايبند هيچ اصول عقلاني و عقلايي و اخلاقي نيستند و از همه شيوه هاي پست و فريب و دروغ بهره مي برند تا به اهداف پست و شوم خويش برسند.
سخن در بيان توصيه هاي قرآني در حوزه جنگ نرم عليه شياطين جني و انسي بسيار است كه بيان همه آنها در اين مقال نمي گنجد.

 



تاثير دستخط امام خميني(ره) در برزخ

در زمان حضرت امام(ره) هزاران نامه از سراسر جهان به ويژه از داخل كشور به دفتر معظم له مي رسيد و ايشان هم درحد مقدور به بسياري از آنها پاسخ مي دادند. يكي از اين نامه ها نامه خواهري از اهالي كوهدشت لرستان است. وي با پول خود ژاكتي بافته و آن را همراه با نامه اي تقديم امام مي كند و از حضرتش مي خواهد كه با خط خود جملاتي برايش بنويسد.
خانم مهين محمدي درتاريخ 19/11/61 خطاب به پيرجماران اين گونه مي نويسد:
«بسمه تعالي»
محضر مبارك امام عزيز:
سلام عليكم
«راستي اين چه روزي است فكر مي كنم خواب مي بينم و اصلا باورم نمي شود چنين روزي را كه امام اين پيرجماران نامه ام را بخوانند و هديه ناقابلم را بپذيرد.
اي خدا من مي توانم اين سعادت را داشته باشم؟
امام عزيز! اينك با پول خود و با دست خود برايت ژاكتي بافتم به اين اميد كه وسيله اي باشد در قيامت شاهد بگيرم كه اي خدا من، امام عزيز را و نائب امام زمانت را دوست دارم. تو روا مدار دستي كه براي اين امام ژاكت بافته از درگاهت نااميد برگردد. امام عزيز از شما خواهش مي كنم كه اين هديه ناقابل را كه فرسنگ ها راه طي نموده بپذيري و دلم را نشكني زيرا كه آرزو دارم.
ولي امام جان دوست دارم چنانچه قابل استفاده نبود، حداقل يك بار هم كه شده ژاكت را تن كني و آن را تبرك كني كه مايه افتخار من است.
امام عزيز، خواهش ديگري هم دارم. اگر لطف نموده به وسيله خط خودتان چند كلمه اي برايم بنويسي، بي نهايت فرزندت را خوشحال مي كني و خدا را خيلي شكر مي كنم و وصيت مي كنم كه آن چند كلمه را در قبرم همراه با خودم دفن كنند.
«التماس دعا»
«دخترت مهين محمدي»
61/11/19
¤ پاسخ امام خميني(ره)
بسمه تعالي
دخترم؛ نامه محبت آميز شما با هديه ارزشمندي كه با دست خود بافته ايد، واصل شد. از ارزش هاي معنوي اين نحو هديه ها بايد ياد كرد كه آن ارزش ها نزد خداوند متعال ثبت مي شود. خداوند تعالي امثال شما فرزندان متعهد را براي اسلام حفظ و افزون نمايد، و ماها و شماها را با رحمت خويش قرين فرمايد.
والسلام عليك و رحمه الله 01 جمادي الاولي 1403- روح الله الموسوي الخميني
¤ و اما 02 سال بعد...
خانم مهين محمدي به همراه همسرشان از كوهدشت عازم تهران هستند كه در يك سانحه دلخراش رانندگي او و دو فرزندش در دم جان مي دهند و همسرشان «علي» راهي بيمارستان مي شود و از اين حادثه جان سالم به در مي برد.
خانم بتول محمدي، خواهر مرحومه محمدي نقل مي كند، خانواده ما از اين مصيبت سنگين بسيار متاثر بود و شب اول قبر تا صبح، كنار قبر آن عزيزان از دست رفته به گريه و زاري و خواندن قرآن و دعا مشغول بوديم. تا اين كه نزديكي هاي صبح براي لحظاتي به خواب فرو رفتم، خواهرم را ديدم كه با لحني نگران و عصباني چيزي را از همسرشان درخواست مي كرد و مرتب تكرار مي كردكه من از همسرشان بگيرم و برايش بفرستم.
بيدار شدم و چيزي نگفتم و دوباره به خواب فرورفتم و بازهم ايشان را ديدم كه همچنان با سماجت و نگراني به من اصرار مي كرد و مي گفت از علي (همسرشان) بگير و برايم بياور!
وقتي بيدار شدم احساس كردم، بايد مطلب را بگويم، موضوع را با مادرم درميان گذاشتم، بلافاصله با همسرشان، تماس گرفتند و ماجراي خواب مرا براي او تعريف كردند، علي آقا كه دراين حادثه مجروح و در بيمارستان بستري بود گفت: همسرم سال ها پيش، نامه اي به امام(ره) نوشته و جواب دريافت نموده و وصيت كرده بود كه دست خط حضرت امام(ره) را به منظور شفاعت به همراهشان دفن كنند. بدين طريق از جريان نامه و وصيت ايشان با خبر شديم و موضوع را با يكي از روحانيون معزز درميان گذاشتيم. او گفت: چون وصيت كرده، بايد نامه همراه ميت دفن شود، به هر نحوي كه بود نامه را پيدا كرده و با ايجاد شكافي كوچك آن را در قبر مرحومه مهين محمدي قرار داديم، پس از مدتي به خواب من آمده و گفت: من كه بايد مي رفتم! الان از هفت مرحله به راحتي گذشتم...
منبع: خبرگزاري حوزه علميه قم
Hawzahnews.ir

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14