(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 11 بهمن 1390- شماره 20132

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
معيار صحت ادعاي جنبش دانشجويي
انتشار اسناد جنگ هاي ايدئولوژيك CIA عليه نظام هاي ضد سرمايه داري
استراتژي امنيتي جنگ هاي علم

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
معيار صحت ادعاي جنبش دانشجويي

ريشه ي اصلي دشمني استكبار با انقلاب
مسئله ي جمهوري اسلامي و دولت مستكبر آمريكا از اين قبيل نيست. مسئله، مسئله ي ديگري است؛ مسئله ريشه اي تر است. مسئله اين است كه رژيم ايالات متحده ي آمريكا از بعد از جنگ جهاني دوم، داعيه ي ابرقدرتي مطلق دنيا را داشت. البته آن روز شوروي در مقابلش بود، اما اين مسئله ي رقابت بين آمريكا و شوروي آن روز صرفاً رقابت بين دو ابرقدرت نبود. آمريكا مي خواست بر روي تمام منابع حياتي عالم دست بگذارد. عملاً هم منطقه ي عظيم و حساسي كه به آن خاورميانه مي گويند و شمال آفريقا و خليج فارس - منطقه ي نفت - در پنجه ي اقتدار آمريكا بود. نفت، خون حياتبخش تحرك دنياي امروز است. حالا فردا چه بشود، نمي دانيم؛ اما امروز و توي اين دنيا، نفت مايه ي توليد، مايه ي گرما، مايه ي نور و روشنائي و در واقع مايه ي حيات براي خيلي از كشورهاست. اگر نفت نباشد، كارخانه ها نيست، توليدات نيست، تجارتها نيست. نفت يعني خون؛ يعني زندگي. حالا بخش اعظم اين نفت توي اين منطقه است؛ منطقه اي كه اسمش خاورميانه است. تسلط بر اينجا مهم است كه آمريكا هم تسلط پيدا كرده بود.
در وسط خاورميانه، ايران قرار داشت؛ پايگاه اصلي استكبار. در اطراف ايران كشورهاي مختلفي بودند كه هر كدام به نحوي در اختيار آمريكا بودند. شوروي البته در اين خلال دست اندازي هائي كرده بود، اما آمريكائي ها غلبه داشتند و اين روال بايد ادامه پيدا مي كرد. البته طمع ورزي مخصوص اين منطقه و مخصوص نفت هم نبود. آمريكائي ها در آمريكاي لاتين، در آفريقا، در شرق آسيا و در جاهاي مختلف - كه حالا جاي تفسير آن نيست؛ يك وقتي به شما جوان ها عرض خواهم كرد - مشغول تحكيم قدرت خودشان بودند و پيش هم مي رفتند و روزبه روز سلطه را تقويت مي كردند و رقبايشان روزبه روز عقب مي كشيدند.
در وسط اين بحبوحه ي روزافزوني اقتدار استكباري و در حساس ترين نقطه، انقلاب اسلامي در ايران به وجود آمد كه مهم ترين شعار اين انقلاب مقابله با ظلم و استكبار بود؛ دفاع از حقوق ملّتها بود. انقلاب اسلامي اين نقطه ي اصلي يعني ايران را از زير سيطره ي آمريكا بيرون كشيد. يك روز آمريكائي ها توي همين كشور شما، توي همين تهران شما، توي مناطق مختلف كشور، در همه ي نقاط حساس، آدم داشتند؛ در نيروهاي مسلح، در بخشهاي مربوط به ماليه و دارايي، در بخشهاي حساس سياست، در بخشهاي امنيت، عناصر و آدمهاي آن ها همه كاره بودند. خود شاه مملكت هم كه رئيس همه ي دستگاه هاي كشور بود و دخالت در همه ي امور مي كرد، گوشش به دهان سفير آمريكا و سفير انگليس بود. اگر آن ها چيزي مي خواستند و اصرار داشتند، او ناگزير، خواه و ناخواه، اطاعت مي كرد. گاهي هم نمي خواست، اما مجبور بود اطاعت كند و اطاعت مي كرد. از يك چنين نقطه اي آمريكائي ها بيرون رانده شدند. خوب، اين خيلي حادثه ي مهمي بود؛ اين زخم كوچكي نبود...
از طرف نظام جمهوري اسلامي و ملّت ايران هم مسئله به همين عمق است. مشكل ملّت ايران با آمريكا مشكل كارهاي امروز نيست؛ مشكل پنجاه و چند سال موذي گري و خباثت از سوي آن رژيم نسبت به ملّت ايران است؛ از سال 1332 تا امروز. سالها پيش از انقلاب، بخصوص از وقتي نهضت امام (رضوان الله عليه) و نهضت روحانيت شروع شد تا پيروزي انقلاب، آنچه خواستند عليه ملّت ايران توطئه كردند، ضربه زدند، خيانت كردند، فشار وارد آوردند و انواع و اقسام شيوه هاي مستكبرانه را با اين ملّت به كار بردند.
بيانات در ديدار جمعي از دانش آموزان و دانشجويان در آستانه سالروز سيزده آبان ـ 8/8/87
معيار صحّت ادعاي جنبش دانشجويي
اين جنبش دانشجوئي در كشور ما در تاريخ ثبت شده و شناخته شده ي خود، هميشه ضد استكبار، ضد سلطه، ضد استبداد، ضد اختناق و بشدت عدالتخواه بوده است. اين مميزات جنبش دانشجويي ما از روز اول است تا امروز. اگر كسي مدعي جنبش دانشجويي باشد، اما اين مميزات را نداشته باشد، صادق نيست. دست جنبش دانشجويي نمي تواند در دست كساني باشد كه در فلسطين قتل عام مي كنند، در عراق جنايت مي كنند، در افغانستان مردم را از دم تيغ مي گذرانند؛ اين جنبش دانشجويي نيست. جنبش دانشجويي خصلت و خاصيتش در كشور ما لااقل اين جور است - شايد در خيلي از كشورهاي ديگر هم باشد - كه ضد استكباري، ضد سلطه، ضد ديكتاتوري و طرفدار عدالت است. شروع اين حركت يا مقطع شناخته شده ي اين حركت، همين 16 آذر است.
بيانات در ديدار اساتيد و دانشجويان
در دانشگاه علم و صنعت ـ 24/9/87
16 آذر، روز اعتراض دانشجويان به سلطه ي آمريكا
جالب است توجه كنيد كه 16 آذر در سال 32 كه در آن سه نفر دانشجو به خاك و خون غلتيدند، تقريباً چهار ماه بعد از 28 مرداد اتفاق افتاده؛ يعني بعد از كودتاي 28 مرداد و آن اختناق عجيب - سركوب عجيب همه ي نيروها و سكوت همه - ناگهان به وسيله دانشجويان در دانشگاه تهران يك انفجار در فضا و در محيط به وجود مي آيد. چرا؟ چون نيكسون كه آن وقت معاون رئيس جمهور آمريكا بود، آمد ايران. به عنوان اعتراض به آمريكا، به عنوان اعتراض به نيكسون كه عامل كودتاي 28 مرداد بودند، اين دانشجوها در محيط دانشگاه اعتصاب و تظاهرات مي كنند، كه البته با سركوب مواجه مي شوند و سه نفرشان هم كشته مي شوند. حالا 16 آذر در همه ي سالها، با اين مختصات بايد شناخته شود. 16 آذر مال دانشجوي ضد نيكسون است، دانشجوي ضد آمريكاست، دانشجوي ضد سلطه است.
پاورقي

 



انتشار اسناد جنگ هاي ايدئولوژيك CIA عليه نظام هاي ضد سرمايه داري
استراتژي امنيتي جنگ هاي علم

نويسنده: پيام فضلي نژاد
صدور «فرمان سري ابلاغ راهكارهاي امنيت ملي شماره 77» (فرمان جاسوسي آكادميك) يك فراخوان و بازگشت به 2 فرمان فوق سري اي بود كه جرج كنان، از پايه گذاران CIA سه دهه قبل تر و هر يك را در فاصله سه سال به امضاء رئيس جمهور آمريكا رساند: يكي، «فرمان توسعه جنگ هاي سياسي» و ديگري، «فرمان تشكيل شوراي برنامه ريزي رواني.» پيش نويس فرمان نخست در ماه مي 1948 به شوراي امنيت ملي آمريكا ارائه شد106 و با تصويب رئيس جمهور به صورت قانون محرمانه شماره 10/2 درآمد107 و فرمان دوم را نيز در ماه آوريل 1951 پس از امضاء پرزيدنت به عنوان سند استراتژيك شماره PSBD- 2/33 شناختند.108 اين دو فرمان در آغاز جنگ سرد صادر شد؛ جنگي كه به روايت اريك هابسباوم، تاريخ نگار انگليسي «به حوزه رقابت سايه وار ميان سازمان هاي جاسوسي رسمي و غيررسمي كشيد.»109
با تصويب قانون 2/10 دكترين جاسوسي و فلسفه سياسي در غرب گرهي جدايي ناپذير به يكديگر خورد تا جايي كه حتي ويليام سوليوان در آژانس FBI معتقد بود «دموكراسي ليبرال در نبرد با دشمنان چپ و راستي كه قصد نابودي آن را دارند، اسير شده» و با استفاده از روشنفكران در امور ضدجاسوسي بايد به تضعيف دشمنان «جامعه باز» پرداخت.110 از اين دوره پاي «جنگ هاي كثيف سري» به حوزه علم بيشتر باز شد. CIA و MI6 زيربناي يك برنامه دانشگاهي درازمدت را ريختند و خيلي زود، زمان تبديل كردن روشنفكران و فيلسوفان به «جاسوسان تمام وقت» فرارسيد. گويا آرزوي فرانسيس بيكن، پدر فلسفه سكولار، براي حمايت تمام عيار دول سرمايه داري از «جاسوسان علم» در حال تحقق بود.111 در سال 1948 مثلث بنيادهاي فورد، راكفلر و كارنگي كه خود را «موسسات خيريه خصوصي» مي ناميدند، وارد بازي جديد سرويس هاي جاسوسي آمريكا و اروپا براي ايجاد يك شبكه جهاني دانشگاهي شدند.112 مقامات كاخ سفيد، سيا، وزارت خارجه و پنتاگون را اغلب از ميان اعضاء بلندپايه اين سه بنياد برمي گزيدند و از ساليان دور، تعامل سيستماتيك نزديكي ميان آنان به چشم مي خورد.113
تاسيس اين 3 بنياد در سال هاي آغازين قرن بيستم محصول پيوندهاي نزديك فيلسوفان و سرمايه داران بود؛ آن هم در هنگامي كه 2 تهديد بنيادين گريبان آمريكا را گرفته بود. از منظر ليبرال ها، «فقرا» و «سياه پوستان» به عنوان عوامل تهديد كننده همبستگي ملي در ايالات متحده بايد به هر شكلي سركوب مي شدند. بافت اجتماعي كشور، هيچ شكلي از ناهمگوني عقيدتي را برنمي تابيد و در برابر هرگونه خواست اصلاحات و اعتراضات سياسي مي ايستاد.114 از اين رو، آمريكايي ها به دنبال تامين و افزايش دلبستگي شهروندان به نظام ليبرال سرمايه داري رفتند. جان ديويي و جان دي. راكفلر، يكي فيلسوف و ديگري بزرگ ترين سرمايه دار تاريخ آمريكا در سال 1896 مدرسه اي آزمايشگاهي را در دانشگاه شيكاگو پايه گذاشتند تا به تربيت انسان هاي ليبرال دموكرات و شهروندان اومانيست بپردازند.115 سال 1902 بنياد كارنگي در واشنگتن با شعار «انسان دوستي ليبرال براي پيشرفت عام بشريت» تاسيس شد و نخستين پروژه آن، نظريه پردازي براي «توسعه اقتصادي ليبرال» و بي اعتبارسازي علم اقتصاد ماركسيستي بود.116 راكفلر نيز در سال 1903 هيات آموزش عمومي را با 1 ميليون دلار سرمايه اوليه بنيان نهاد كه تا سال 1921 مبلغ 129 ميليون دلار خرج پروژه هاي آن شد.117 بخش هنگفتي از اين پول به «برنامه تربيت رهبران آينده» براي جوامع سياه پوست اختصاص يافت؛ رهبراني كه در سطوح سياسي و آكادميك اهداف استراتژيك ايالات متحده را در جوامع خود محقق كنند.118 اين هيأت از ابتداي دهه 1920، با مشاركت 3 بنياد كارنگي، فورد و راكفلر در كنار پروژه «تربيت رهبران آينده» به مشاركت در طرح «شبكه سازي معلمان ليبرال» در كشورهاي جهان سوم پرداخت تا به سلطه ايدئولوژيك ليبراليسم كمك كند.119
از دل اين مشاركت، هم فلسفه تعليم و تربيت مدرن، هم مكتب شيكاگو و هم استراتژي «فروپاشي ايدئولوژيك» كشورهاي جهان سوم زاده شد كه آن را به نام فلسفه تاسكيجي مي شناسند؛ فلسفه اي كه بنيان آموزشي ليبراليسم را مي سازد، گرچه از آن سخني به ميان نمي آورد. هدف استراتژيك اين فلسفه «پرورش نوع مناسبي از نخبگان روشنفكر، سياستمداران و رهبران بود كه شهروندان خوبي براي زندگي در يك نظام دموكراتيك بسازند.»120 فيلسوفان اردوگاه سرمايه داري به اين نتيجه رسيدند كه تنها راه بقاء ايدئولوژي ليبراليسم، «قبولاندن» آن به اكثريت جامعه است. شهروندان بايد بپذيرند ايدئولوژي نخبگان جامعه شان به «نفع» اكثريت است و چنين روشي موثرتر از حاكميت يك ايدئولوژي با توسل به ابزارهاي حكومتي مي باشد. وظيفه «قبولاندن» ليبراليسم را هم بايد به روشنفكراني سپرد كه «جهان بيني حكومت كنندگان را به حكومت شوندگان منتقل مي نمايند. به اين وسيله توافق توده هاي اجتماعي براي پذيرش آزادانه دموكراسي ليبرال تضمين مي شود.»121
گرچه بنيادهاي فورد، كارنگي و راكفلر سال 1948 پس از تصويب فرمان سري «توسعه جنگ هاي سياسي» در شوراي امنيت ملي آمريكا به سوي گسترش «برنامه تربيت رهبران اصلاح طلب» در تمام كشورهاي جهان سوم رفتند، اما CIA با دعوت از فيلسوفاني چون جان ديويي، لرد برتراند راسل، س ركارل پوپر، س رآيزايا برلين، هربرت ماركوزه، هانا آرنت، ريمون آرون، ژاك مارتين و... فقط به ايجاد يك انقلاب علمي در جهان مي انديشيد. از اين رو، جرج كنان در چهارم آوريل 1951.م يك فرمان فوق سري جديد را به امضاء رئيس جمهور هري ترومن رساند تا با تاسيس شوراي برنامه ريزي رواني، كليد اجراي بزرگ ترين عمليات جاسوسي قرن بيستم در حوزه علوم انساني را بزند.122
اين عمليات پيچيده كه داراي دو اسم رمز پكت ( Packet ) و كيوكپريا Qkopera ) است، با سرشناسه امنيتي PSB شناخته مي شد و طي يك دهه پژوهش و تجربه جنگ رواني شكل گرفت. چنان كه سي. دي جكسون، رئيس بخش عمليات سري سازمان سيا و مشاور جنگ رواني كاخ سفيد توضيح داده است عمليات PSB يك طرح جامع و مدون بود تا آمريكا بتواند بدون درگيري و به شكل مسالمت آميز در جنگ جهاني سوم (جنگ سرد) پيروز گردد.123 او در سال 1951 با اشاره به اينكه قوه پويايي آمريكايي براي فتح جهان بايد بر مبناي «افكار و عقايد» آن باشد، نه به واسطه قدرت مادي، در يادداشتي خصوصي نوشت: «موقعيت فعلي آمريكا بايد جايش را به همان پويايي بدهد كه همواره از خودگذشتگي در راه عقيده را سرلوحه كار خويش قرار مي داده است.»124 ژنرال دوايت آيزنهاور، فرمانده وقت نيروهاي ناتو، قاعده عمليات را چنين شرح داد:
ما در تلاشيم تا جهان را از طريق «راه هاي مسالمت آميز» از آن خود گردانيم. ابزارهايي كه براي گسترش اين واقعيت استفاده مي كنيم به «ابزارهاي رواني» مشهورند، اما از اين لحاظ كه چنين كلمه اي قادر است چه كاري انجام دهد، هيچ نگراني به خود راه ندهيد. «جنگ رواني» در واقع «اذهان» و «اراده هاي افراد» را مورد هدف قرار مي دهد.125
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14