(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 10 اسفند 1390- شماره 20156

نسيمي از آموزه هاي امام حسن عسكري(ع)
قرآن و نقش و جايگاه انتخاب



نسيمي از آموزه هاي امام حسن عسكري(ع)

محمد مهدي رشادتي
ولادت حضرت ابا محمد حسن بن علي العسكري(ع) در مدينه در ماه ربيع الاخر سال 232 (هـ ق) واقع شد و شهادت آن امام عزيز در روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260 (هـ ق) در سن 28 سالگي اتفاق افتاد، مزار شريف آن بزرگوار شهر سامرا در كنار قبر پدر گرامي اش قرار دارد، مادر آن جناب «حديثه» و مدت امامت حضرت شش سال است. (ارشاد ج 2 ص 442)
هنگامي كه حضرت را به زندان انداختند عباسيان به نزد صالح بن وصيف (كه امام در خانه او زنداني بود) رفته به او گفتند: بر او سخت گيري كن. صالح گفت: با او چه كنيم؟ من دو نفر از بدترين افراد را بر او گماشتم و آن دو در اثر هم نشيني با امام كارشان از عبادت و نماز و روزه بالا گرفته است. پس آن دو را طلبيد و گفت شما چه كار مي كنيد؟ گفتند چه بگوييم درباره مردي كه روزها روزه دار و شب ها تا صبح سرپا به عبادت ايستاده و سخني و سرگرمي جز عبادت ندارد. چون به ما نگاه مي كند بدن ما به لرزه مي افتد و چنان هراسي در دل ما مي افتد كه خودداري نمي توانيم بكنيم. عباسيان كه اين سخنان را شنيدند نااميد شده و سرافكنده بازگشتند. (همان ص 469)
آنچه در پي مي آيد برگ سبزي است از خرمن معارف بلند آن امام همام كه تقديم خوانندگان عزيز مي شود.
آموزه اول: پرهيز از كينه
امام عسكري(ع) مي فرمايند: اقل الناس راحه الحقود.
كم آسايش ترين مردم، شخص كينه ور است. (تحف العقول ص 519)
حقد به معناي دشمني و كينه است. اگر دشمني كسي را در دل نگاه داريم به آن «كينه و حقد» گويند و اگر دشمني كسي را آشكار كرده و درصدد تلافي باشيم به آن «عداوت» گويند.
درخت دوستي بنشان كه كام دل به بار آرد
نهال دشمني بر كن كه رنج بي شمار آرد
(معراج السعاده ص 211 و 212)
براساس معارف ديني مؤمن كينه اي نمي باشد. صفات زشت بسياري مانند حسادت، غيبت، دروغ، بهتان، شماتت، عيب گويي، مسخره كردن و... همه ناشي از كينه است. بنابر فرمايش حضرت، اولين قرباني صفت ياد شده، دارنده آن است.
گويا او در دل پرده اي تاريك و ضخيم افكنده كه روشنايي ها و زيبايي ها را نمي بيند. انسان كينه اي هميشه و در همه حال با خود درگير است و در زندان خودساخته در تنهايي محبوس است.
رسول خدا(ص) فرمود: هيچ گاه نبود كه جبرئيل پيش من بيايد، مگر آنكه مرا موعظه مي كرد و آخرين سخنش به من اين بود كه از دشمني با مردم بپرهيز زيرا كه دشمني، عيب نهفته را آشكار مي كند و عزت آدمي را از بين مي برد. (اصول كافي ج 3 ص 411)
امام اول(ع) فرمود: انسان كريم و بزرگوار كينه توز نيست. (غررالحكم ج 1 ص 271)
آموزه دوم: دروغ، كليد گناهان
امام يازدهم (ع): جعلت الخبائث في بيت و جعل مفتاحه الكذب، همه پليدي ها در يك خانه نهاده شده و كليد آن دروغ است. (ميزان الحكمه ج 2 ص 869)
مرحوم محدث نوري براساس روايات، آثار و نتايج زيانبار دروغ را در چهل مورد خلاصه كرده است از جمله اينكه: دروغگو مورد لعن و نفرين خدا و همه ملائكه و عرشيان قرار مي گيرد. دروغ تخم دشمني را در دل ها مي كارد. از نشانه هاي نفاق و ريا بوده و از زشت ترين امراض نفساني و روحي قلمداد مي شود و نيز از گناهان كبيره محسوب شده و چنين شخصي مورد هدايت خداي متعال قرار نخواهد گرفت. (لؤلؤ و مرجان
ص 68 تا 88)
شخصي از پيامبر(ص) پرسيد آيا مؤمن مرتكب زنا مي شود؟ فرمود: گاهي ممكن است اما هيچگاه دروغ نمي گويد. (مجموعه ورام ج 1 ص 213) پيامبر(ص) فرمود: مردي پيش من آمد و گفت: برخيز. برخاستم با او روانه شدم تا رسيدم به دو نفر، يكي ايستاده و ديگري نشسته بود. در دست نفر ايستاده قلابي از آهن بود كه آن را به يك طرف سر فرد نشسته فرو مي برد و مي كشيد تا به شانه او مي رسيد سپس آن را بيرون مي آورد و به طرف ديگر فرو مي برد. من گفتم اين چه عمل است؟ گفت: اين مرد نشسته شخصي است دروغگو كه به اين نحو در قبر عذاب مي شود تا روز قيامت. (معراج السعاده ص 479)
مرحوم مجتهدي تهراني مي گفت: آدم دروغگو ايمانش ضعيف است، صدق خيلي خوب است، آدم بايد صاف باشد. مرحوم آيت الله بروجردي فرمود: من از اول جواني يك دروغ هم نگفته ام. اين به خاطر ايمان است.
طاعت آن نيست كه بر خاك نهي پيشاني
صدق پيش آر كه اخلاص به پيشاني نيست
(طريق وصل ص 116)
آموزه سوم: انس با خدا
امام حسن عسكري(ع) فرمود: من انس بالله استوحش من الناس. هركسي كه به خدا انس و الفت گرفت از مردم وحشت خواهد كرد. (منتهي الامال ج2 ص628) از امام اول(ع) نقل شده كه عظمت خالق عالم پيش چشم تو، تمام مخلوقات را درنظرت خوار و كوچك نمايان مي سازد. (همان ص629) در قرآن آمده كه بگو خدا و ديگر هيچ (انعام 19) پر واضح است كه منظور حضرت، دوري جستن از اجتماع و پناه بردن به زندگي فردي و رهبانيت پيشگي نيست بلكه آدمي درعين اينكه در متن مردم و در ميان آنان روزگار مي گذراند و در خدمت رساني و خيرخواهي به آنان از هيچ چيزي دريغ نمي ورزد اما درعين حال توجه و رويكرد اصليش خداست. به عبارت ديگر نماز و عبادت و زندگي و مرگش براي خدا و به رنگ الهي است. (انعام162)
چنين دارم از پير داننده ياد
كه شوريده اي سر به صحرا نهاد
پدر در فراقش نخورد و نخفت
پسر را ملامت نمودند و گفت
از آنگه كه يارم كس خويش خواند
دگر با كسم آشنايي نماند
به حقش كه تا حق جمالم نمود
دگر هرچه ديدم خيالم نمود
(كليات سعدي ص251)
به صدقش چنان سر نهادم قدم
كه بينم جهان با وجودش عدم (همان ص249)
گر از هستي خود خبر داشتي
همه خلق را نيست پنداشتي (همان ص279)
آموزه چهارم: هدف خلقت
در ايام كودكي امام، شخصي آن حضرت را ديد كه مي گريد و ديگر كودكان به بازي مشغولند، پنداشت گريه آن گرامي براي اسباب بازي است كه ساير بچه ها دارند و او ندارد. به امام عرض كرد: برايتان اسباب بازي بخرم؟ امام فرمود: يا قليل العقل ما للعب خلقنا. اي كم خرد ما براي بازي آفريده نشده ايم. پرسيد، پس براي چه آفريده شده ايم؟ فرمود: للعلم و العباده . براي علم و عبادت. پرسيد: از كجا چنين مي گويي؟ فرمود: از كلام خداي عزيز و جليل مطابق آيه: آيا مي پنداريد شما را بيهوده آفريديم و به سوي ما باز نمي گرديد. (پيشواي يازدهم ص35-63- به نقل از احقاق الحق ج21 ص374)
البته براي اوليا ءالهي هر نوع بازي و سرگرمي، غفلت و نسيان محسوب مي شود، گرچه براي مردم عادي بويژه كودكان بازي و سرگرمي مي تواند نوعي تسكين روحي تلقي گرديده و موجب تقويت جسماني شود.
در قرآن هدف از خلقت انسان و جن به صراحت عبادت و بندگي خدا معرفي شده است. (ذاريات 65)
آيت الله جوادي آملي مي گويند: مطابق اين آيه غايت بالذات آفرينش عبادت است. و مطابق آيه21 سوره طلاق غايت علمي و عقلي او را معرفت و علم معرفي مي نمايد. (دين شناسي ص33)
و در آيه ديگر هدف از عبادت را رسيدن به مرحله يقين معرفي نموده است: واعبد ريك حتي ياتيك اليقين (حجر/99). قرآن كريم عبادت را نردبان يقين دانسته است. يقين در آيه، همان يقين معرفتي است. و اگر در روايات يقين به مرگ تفسير شده از باب جري و تطبيق است نه تفسير مفهوم يقين. هنگام مرگ پرده ها از روي چشم ها كنار مي رود. (همان ص96)
آموزه پنجم: پرهيز از افراط در شوخي و مزاح
امام(ع) فرمودند: ولا تمازح فيجتري عليك، شوخي مكن تا بر تو جسور نشوند. (تحف العقول ص615)
افراط و زياده روي و مداومت در شوخي كردن، مذموم است، اما در حد كم و با شرط اينكه همراه دروغ، غيبت، رنجش ديگران، شرمندگي عده اي، تمسخر سايرين نباشد مذموم نيست، كه از آن به بذله گويي تعبير مي شود و موجب نشاط ديگران است. (معراج السعاده ص564)
پيامبر(ص) فرمودند: من شوخي مي كنم اما در شوخي ام جز سخن حق نمي گويم. نيز مي فرمايند: اگر آنچه را كه من مي دانم شما هم مي دانستيد هر آينه زياد گريه مي كرديد و كم مي خنديديد. خنده پيامبراسلام(ص) و ائمه(ع) لبخند و تبسم بود. فقط دندان ها ديده مي شد بدون اينكه صدا داشته باشند. تمسخر و دست انداختن ديگران اگر باعث رنجش آنها شود حرام است. عايشه مي گفت: روزي اداي كسي را درآوردم، پيامبر(ص) فرمود: من دوست ندارم اداي كسي را درآورم درصورتي كه خودم چنين و چنان هستم سپس به من اعتراض كرد. (مجموعه ورام ج1 ص612 تا 912)
از جمله پيامدهاي منفي شوخي اينكه: موجب سبكي و خواري و كوچكي است.
دل را مي ميراند غفلت از آخرت و قيامت درپي دارد. گاه موجب عداوت و دشمني دوستان مي شود و گاه موجب آزردن و خجل ساختن ديگران است. (معراج السعاده ص464)
آموزه ششم: جهل، دشمن انسان
امام عسكري(ع) فرمود: الجهل خصم. ناداني و جهالت دشمن (انسان) است. (ميزان الحكمه ج1 ص312)
در بسياري از انديشه هاي ديني مفهوم جهل در مقابل عقل به كار مي رود و نبايد آن را با بي سوادي و ندانستن يكسان گرفت. معمولا علم در مقابل لاعلم قرار مي گيرد.
بنابراين ممكن است آدمي از لحاظ علمي و معلومات به مدارج بالايي برسد اما در عين حال از حيث عقل دچار نقصان و ضعف باشد. در نهج البلاغه آمده: رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاينفعه. چه بسا عالمي كه جهلش او را از پاي درآورد در حالي كه علمي كه همراه دارد سودي به حالش نمي رساند. (حكمت 701)
از امام هشتم(ع) منقول است كه دوست هر انساني عقل او و دشمنش جهل اوست. (تحف العقول ص764) بنابراين بطور خلاصه عقل آن است كه آدمي را عاقبت به خير كند.
حق مداري، دورانديشي، انصاف دادن، صبوري، خداباوري، دينداري، اخلاق نيكو، حسن معاشرت، بندگي خدا، كسب بهشت و رضوان الهي از جمله نشانه هاي انسان عاقل است. در مقابل، باطل گرايي، بي انصافي، دنيازدگي، كم طاقتي، دين گريزي، اخلاق زشت بندگي غيرخدا و شيطنت، كسب جهنم و غضب خدا از جمله نشانه هاي انسان جاهل است.
بس نكو گفت آن رسول خوش جواز
ذره يي عقلت به از صوم و نماز
(مثنوي، دفتر5- 454)
عقل ضد شهوت است اي پهلوان
آنكه شهوت مي تند عقلش مخوان
(همان، دفتر4- 1032)
آموزه هفتم: شرك
امام يازدهم(ع) مي فرمايند: شرك در ميان مردم از حركت مورچه بر روي روپوش سياه در شب تاريك نهان تر است. (تحف العقول ص715)
از رسول خدا(ص) نيز شبيه به همين سخن نقل شده كه راه يافتن شرك، مخفي تر است از رفتن مورچه بر روي سنگ صاف در شب تاريك. كمترين حد شرك اين است كه كمي از ظلم را دوست بدارد و از آن راضي باشد و يا كمي از عدل را دشمن بدارد. آيا دين چيزي جز دوست داشتن و دشمن داشتن است براي خدا. خدا مي فرمايد: اي پيامبر به مردم بگو: اگر خدا را دوست مي داريد مرا پيروي كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد.
اسلام هرگونه هواپرستي، جاه پرستي، مقام پرستي، پول پرستي، شخص پرستي را شرك مي شمارد. (جهان بيني توحيدي ص98)
امام صادق فرمود: كسي بگويد: اگر فلاني نبود من از بين مي رفتم. اگر فلاني نبود چنين و چنان مي شدم و اگر فلاني نبود خانواده ام نابود مي شد. (اينها همه از مصاديق شرك است). بهتر است گفته شود اگر خداوند به واسطه فلاني بر من منت نمي گذاشت از بين مي رفتم. (ميزان الحكمه ج1 ص135)
آموزه هشتم: عبادت حقيقي
امام(ع) فرمود: عبادت به زياد روزه گرفتن و زياد نماز خواندن نيست بلكه زياد انديشه كردن در امر خداست. (تحف العقول ص815)
ابن عباس مي گويد: گروهي درباره خداي بزرگ فكر مي كردند. پيامبر(ص) فرمود درباره آفرينش، انديشه كنيد نه درباره خدا زيرا كه شما هرگز توانايي درك عظمت او را نداريد.
از حضرت عيسي(ع) پرسيدند: چه كسي از همه مردم برتر است؟ فرمود: كسي كه سخنش ذكر خدا، سكوتش انديشه و نگاهش پند است.
رسول خدا(ص) فرمود: چشمانتان را از عبادت بهره مند سازيد. پرسيدند: يا رسول الله بهره چشم از عبادت چيست؟ فرمود: نگاه به قرآن و انديشه در آن و پند گرفتن از شگفتي هاي آن است. (مجموعه ورام ج1 ص456-754)
اي برادر تو همان انديشه اي
مابقي تو استخوان و ريشه اي
(مثنوي، دفتر2-772)
فكر را اي جان به جاي شخص دان
زآنكه شخص از فكر دارد قدر و جان
(همان، دفتر5- 7763)
از يك انديشه كه آيد در درون
صد جهان گردد به يك دم سرنگون
(همان، دفتر2- 9201)
آموزه نهم: پرهيز از كارهاي ذلت بار
حضرت فرمودند: ما اقبح بالمومن ان يكون له رغبه تذله
چه زشت است براي مومن كه به چيزي دلبستگي و ميل پيدا كند كه او را خوار مي گرداند.
(تحف العقول ص025)
از امام صادق(ع) نقل است كه خداي متعال اختيار هر كاري را به مومن داده است مگر اختيار خوار كردن خويشتن را و نيز فرمودند: مومن شايسته نيست كه خود را ذليل سازد. سوال شد چگونه خود را خوار مي سازد؟ فرمود: دست به كاري مي زند كه توانش را ندارد. و بدين سان خويش را ذليل و سرافكنده مي كند. (ميزان الحكمه ج1 ص593)
لقمان(ع) به فرزندش فرمود: فرزندم سخت بپرهيز از اينكه كارهاي ذلت بار را انجام دهي كه سرافكنده شوي و در نظر افراد بي اعتبار گردي. (نصايح لقمان ص 241)
گفت پيغمبر كه جنت از اله
گرهمي خواهي زكس چيزي مخواه
چون نخواهي، من كفيلم مر تو را
جنت المأ وي و ديدار خدا
(مثنوي، دفتر 6- 334-333)
آموزه دهم: عقل و دنيا
امام عسكري(ع) فرمود: لو عقل اهل الدنيا خربت.
اگر مردم دانايي و فهم داشتند و دريافت مي كردند دنيا خراب و ويران مي شد. (منتهي الامال ج2 ص 926) شايد فرمايش امام ناظر به اين است كه وقتي دنيا با همه زيبايي ها و دلربايي ها فاني و زودگذر مي باشد چرا انسان عاقل بايد تمام همتش را در راه آباداني آن مصروف كند.
در قرآن از زبان اهل جهنم نقل مي كند كه اگر ما گوش شنوا داشتيم و عقلمان را بكار مي گرفتيم الان در آتش دوزخ نبوديم. (ملك01)
ع) گفتند: خوب بود خانه اي براي خود مي ساختي؟ فرمود: خانه كهنه هاي پيشينيان براي ما كافي است. (مجموعه ورام ج 1 ص 452)
نقل كرده اند وقتي كه خداوند حضرت آدم را از بهشت به زمين فرود آورد، به او گفت: اي آدم! بنا كن براي ويراني و توليد نسل كن براي مردن. (همان ص 352)
عيسي(ع) مي گويد: كيست كه بر روي امواج دريا خانه اي همچون دنياي شما بسازد؟ بنابراين شما در اين خانه آرام نگيريد و آسايشگاه خود مپنداريد. (همان ص752)
عابدي به حضرت سليمان گفت: خدا به تو سلطنت عظيمي مرحمت كرده است. سليمان فرمود: يك سبحان الله گفتن در نامه عمل مومن، بهتر از تمام اين سلطنت است زيرا آنچه به من داده اند از بين مي رود اما يك سبحان الله (تسبيح) باقي مي ماند. (همان ص 252)

فهرست منابع
1-قرآن كريم
2-نهج البلاغه، محمد دشتي، پيام مقدس
3-ارشاد، شيخ مفيد، ترجمه سيدهاشم رسولي محلاتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي
4-تحف العقول، شعبه الحراني، ترجمه علي اكبر غفاري، نشر اسلاميه
5-منتهي الامال، عباس قمي، نشر پيام آزادي
6-غررالحكم، آمدي، ترجمه سيدهاشم رسولي محلاتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي
7-اصول كافي، كليني، سيدجواد مصطفوي، نشر فرهنگ اهل بيت(ع)
8-معراج السعاده، ملااحمد نراقي، نشر مصطفي
9-منتخب ميزان الحكمه ، محمدي ري شهري، دارالحديث
01-مجموعه ورام، ورام بن ابي فراس، محمدرضا عطائي، آستان قدس
11-پيشواي يازدهم، موسسه در راه حق
21-كليات سعدي، برگ نگار
31-مثنوي معنوي، مولوي، مولي
41-طريق وصل، مجموعه سلوك ابرار، مجتهدي تهراني، نشر صيام
51-جهان بيني توحيدي، شهيد مطهري، انتشارات صدرا
61-دين شناسي، آيه الله جوادي آملي، مركز نشر اسراء
71-نصايح لقمان حكيم، سيدهدايه الله مسترحمي، انتشارات اسلاميه
81-لولو و مرجان، محدث نوري، انتشارات اميركبير

 



قرآن و نقش و جايگاه انتخاب

سجاد رحمت زاده
انسان تنها موجودي است كه از اراده واختيار كامل برخوردار است و حتي ديگر موجوداتي كه اهل تكليف و داراي اراده و اختيار هستند نيز دراين حد از كمال اختيار و اراده و در نهايت انتخاب برخوردار نمي باشند.
با اين همه اراده و اختيار براي او حقوق و همچنين تكاليف و مسئوليت هايي را پديد مي آورد كه مي بايست آنها را در زندگي شخصي و اجتماعي مورد توجه و اهتمام قرار دهد. حضور در انتخابات به معناي انتخاب سرنوشت جمعي وگذاردن مسئوليت هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي كلان دراختيار شخص يا اشخاصي است و اين يعني واگذاري سرنوشت خود به ديگري. بنابر اين هر انتخابي مي تواند تاثيرات شگرف و بزرگي در زندگي فردي و اجتماعي و نيز مادي و معنوي و همچنين دنيوي و اخروي به جا گذارد. از اين رو تبيين و تحليل مساله انتخابات به عنوان يك عمل سرنوشت ساز اجتماعي بر اساس آموزه هاي وحياني قرآني ضرورتي است كه نمي توان از آن چشم پوشيد؛ زيرا دانستن و شناخت نگرش قرآن به اين مساله به معناي شناخت حقوق و مسئوليت هاي انسان از نگاه خداوند و پروردگار هستي است.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا ديدگاه ها و نگرش قرآن را در اين زمينه ارائه دهد و نقش و جايگاه انتخابات در زندگي فردي واجتماعي و نيزدنيوي و اخروي را بازگو نمايد.
انتخابات، حق و تكليف
از آن جايي كه درتحليل قرآني و اسلامي حق و تكليف، ناظر به يكديگر است و هر جايي حقي ثابت شده تكليف و مسئوليتي نيز دركنار آن اثبات شده و يا هر جايي تكليف و مسئوليتي را به عنوان وظيفه بيان كرده حقي را در ضمن آن ديده است، مي توان گفت كه اگر انتخابات يك حق طبيعي و عقلاني و عقلايي است همچنين يك تكليف و مسئوليت انساني نيز مي باشد و كسي نمي تواند از آن شانه خالي كند؛ زيرا اگر چه مي توان از برخي حقوق طبيعي و قانوني و يا شرعي خود گذشت ولي نمي توان از حقوق اجتماعي گذشت و آن را ناديده گرفت.
به سخن ديگر ميان حقوق فردي و اجتماعي تفاوت هايي وجود دارد كه يكي از آنها عدم امكان چشم پوشي و گذشت از آن است و حتي اگر شخص از حق شخصي و فردي خود بگذرد به وي اجازه داده نمي شود تا نسبت به حقوق اجتماعي همان رفتار را درپيش گيرد؛ زيرا حقوق اجتماعي همانند مسئوليت هاي اجتماعي غير قابل واگذاري و يا گذشت است و ناديده گرفتن آن به هيچ وجه مجاز نمي باشد.
از اين رو انسان نمي تواند از مسئوليت ها و حقوق اجتماعي شانه خالي كند و از حق اجتماعي خويش بگذرد. گذشت در اينجا به معناي ترك مسئوليت است و شخص به سبب گذشت از حق اجتماعي خود باز خواست مي شود.
از جمله حقوق انساني كه تكليف و مسئوليت اجتماعي وي نيز مي باشد، حضور در صحنه هاي سرنوشت ساز اجتماعي است. انتخابات به معناي انتخاب كسي كه مديريت امور اجتماعي را به عهده گيرد و يا نمايندگي و وكالت درمنصبي اجتماعي داشته و اعمالي را انجام و يا مديريت نمايد، مسئوليتي است كه نمي توان آن را ناديده گرفت و يا واگذار كرد. از اين رو بر تك تك شهروندان و امت است تا در انتخابات به عنوان حق و مسئوليت حضور پيدا كنند و در تعيين سرنوشت خويش دخالت مستقيم داشته باشند.
انتخابات و مسئله اختيار و خلافت انساني
ريشه انتخابات همانند ديگر امور اختياري كه در آن اراده و اختيار شخص نقش كليدي و اساسي دارد، مسئوليتي در حوزه خلافت الهي مي باشد. به اين معنا كه انسان به عنوان موجودي مختار و صاحب اراده هرگاه در جايگاهي قرار گرفته كه مي بايست ميان دو امر يكي را برگزيند و پاسخ گوي انتخاب خود باشد و پيامدهاي آن را بپذيرد، به اين مسئله نيز بايد توجه كند كه اين انتخابات همانند ديگر انتخاب هاي وي براساس اهداف و فلسفه آفرينش انسان انجام مي گيرد و مي بايست شخص اين عمل را با توجه به چنين اهداف و مقاصدي انجام دهد.
براين اساس مي توان گفت كه انتخابات وي ريشه هايي از ربوبيت و پروردگاري وي و نيز ولايت با خاستگاه ولايت الهي دارد. شخصي كه در مقام انتخاب شخصي ديگر است، در حقيقت مي كوشد تا به حكم ولايت الهي و خلافت الهي كه به وي به شكل جعل تكويني واگذار شده، اعمال ولايت و خلافت نمايد. از اين رو، مي بايست در هر كاري از جمله انتخاب اشخاصي براي مسئوليت هاي اجتماعي و امور امامت امت و ملت، به مسئله ولايت و خلافت خود توجه داشته و از اين باب اعمال نفوذ نمايد.
از نظر اسلام هر چند كه خلافت كامل از آن انسان هاي كامل است و هر كسي كه در مقام تقرب نزديك تر و صفات الهي و اسماي خداوندي را در خود فعليت بخشيده و صبغه الهي و تاله گرفته است، از خلافت و ولايت قوي تر و اولي تري برخوردار مي باشد ولي به سبب آن كه جعل خلافت براي همه انسان ها بوده، هر يك از انسان ها در هر مقام قربي باشند و اسمي از اسماي الهي را در خود فعليت بخشيده باشند مي توانند به همان اندازه از حق ولايت و خلافت الهي برخوردار شوند. از اين رو كساني كه داراي عقل و بلوغ رشدي هستند به عنوان حق و تكليف مي توانند در جايگاه انتخاب كننده قرار گيرند و بخشي از ولايت اجتماعي را به ديگري به عنوان ولي امر واگذار كنند تا وي مديريت جامعه را به عهده گيرد.
ناگفته نماند كه ولايت امر همانند ديگر امور داراي مراتب تشكيكي ا ست و هر كسي از نوعي و يا بخشي از ولايت به حسب مراتب ايماني و تقربي كه از راه عبوديت به دست مي آورد برخوردار مي باشد. از اين رو ولايت الهي اشخاص داراي تفاوت ها و مراتب و درجات متعدد است. براين اساس كسي كه به عنوان ولي انتخاب مي شود نيز مي تواند داراي مراتب متعدد ولايي باشد و اين گونه نيست كه ولايت امر همگاني كه انتخاب مي شوند در يك مرتبه باشد. از اين جاست كه ولايت محدود و مطلق، معنا و مفهوم مي يابد. برخي از اشخاص مانند وكيلان مجالس قانونگذاري و يا رياست قواي مقننه و مجريه داراي نوعي خاص از ولايت هستند كه در نهايت مي توان به ولايت مطلقه معصومان(ع) اشاره كرد كه از هر لحاظ مطلق مي باشد. به اين معنا كه ولايت ايشان از نظر نوع و نيز اقتدار و حاكميت بسيار گسترده تر و فراگيرتر است؛ زيرا چنين اشخاصي به سبب خدايي شدن ديگر براساس هواهاي نفساني عمل نمي كنند و رفتار و كردارشان براساس خواست و اراده الهي انجام مي شود. از اين رو آنان هم عين الله و يدالله هستند و هم اين كه خداوند خود چشم و گوش و دست آنان مي شود. به يك معنا نوعي فنا در اين اشخاص ديده مي شود كه آنان را از خدا جدا نمي سازد.
اين گونه فناست كه ولايت مطلقه را معنا و مفهوم درست مي بخشد؛ زيرا ديگر انسان به معناي انساني خود حكومت و ولايت ندارد بلكه خداست كه به شكل انساني حكومت و ولايت خويش را اعمال مي كند. نتيجه چنين تصوير و تفكري آن است كه ولايت آنان عين ولايت الهي بوده و خلافت آنان به دور از هرگونه انسانيت گرايي، خلافت الهي مي باشد. از اين رو مي توان خلافت انساني را خلافت الهي ناميد؛ زيرا شخص در اين حالت ديگر انسان نيست بلكه خداي مجسم است. اين همان هدف آفرينشي است كه خداوند درنظر داشته است و هنگامي كه انسان را آفريد به سبب همين كرامت و شرافت، بر خود آفرين و درود گفت.
نقش انتخاب در زندگي فردي و اجتماعي
اگر بپذيريم كه اراده و اختيار آدمي ريشه و خاستگاه انتخاب وي است، بايد بپذيريم كه انسان با هر انتخابي در حقيقت خود را مي سازد و تكليف و مسئوليت خود را در قبال خود و خدا در آفرينش انجام مي دهد؛ زيرا خداوند انسان را با اراده و اختيار آفريده است تا بتواند به عنوان خليفه داراي اراده در هستي، اعمال خلافت نمايد و در مقام ربوبيت عبودي، هستي را به كمال لايق برساند. البته رسيدن به مقام خلافت كلي و مطلق چنان كه گفته شد بسيار سخت و دشوار است، زيرا شخص مي بايست همه اسماي الهي را كه وي به وديعت سرشته شده به فعليت رساند و آن گاه است كه مي تواند به عنوان يك متاله يعني انسان خدائي در زمين خلافت كند و مديريت و پروردگاري همه چيز را به عهده گيرد.
انسان با هر كاري كه به انتخاب خويش انجام مي دهد خود را مي سازد و اسمي از اسماي جلالي و يا جمالي خدا را در خود تحقق و فعليت مي بخشد. اگر انسان بر اساس آموزه هاي وحياني قرآن به عنوان راهنماي بيروني، و عقل به عنوان راهنماي دروني عمل كند مي تواند اميد داشته باشد كه همه اسماي سرشته را به شكل درست فعليت بخشيده و خدايي شده است. در اين حالت است كه در مقام ربوبيت عبودي مي تواند در نقش خلافت ظاهر شده و ديگران از انسان و غيرانسان را به كمال لايق و شايسته خودشان برساند.
از سوي ديگر همان گونه كه انتخاب براي انسان يك حق است براي وي يك مسئوليت و تكليف است كه بازخواست و پاداش و كيفر در آن، امري طبيعي است. بنابراين كساني كه به عنوان يك انسان دست به انتخاب مي زنند هم به حق خويش دست يافته اند و هم آنكه به مسئوليت انساني خود به عنوان خليفه الهي عمل كرده اند.
بنابراين مي توان هر انتخاب از جمله انتخابات سرنوشت سازي را كه انسانها در آن آينده جمعي خود و ديگران را در دست كس و يا كساني قرار مي دهند، به عنوان امري مهم ارزيابي و تحليل كرد. هر انتخابي را مي توان گامي به سوي متاله شدن و رنگ خدايي گرفتن و يا سقوط و هبوط دانست. كسي كه به انتخاب درستي دست زده است در حقيقت خود را به درستي ساخته و بستر و فضاي مناسبي نيز براي رشد اجتماعي خود و ديگران فراهم آورده است و اگر در اين ميان انتخاب شايسته و درستي نداشته باشد گام در سقوط فردي و جمعي گذاشته است.
انتخابات و سرنوشت
يكي از بزرگ ترين و نمايان ترين آثار انتخاب را مي بايست در تغيير سرنوشت فردي و جمعي جست. به اين معنا كه هر كسي كه دست به انتخابي مي زند سرنوشت خويش را تغيير مي دهد و از آن جايي كه انتخابي چون انتخابات هاي سرنوشت ساز اجتماعي و گزينش رهبران اجتماعي و مديران سياسي از جايگاه مهم تر و حساس تري برخوردار است، مي توان گفت كه تغييرات در سرنوشت فردي و اجتماعي و يا شخصي و جمعي به شدت سنگين تر و آشكارتر خواهد بود؛ زيرا هر انتخابي از اين دست انتخابات مي تواند نه تنها فرد را بلكه جامعه را به سوي كمال و يا سقوط رهنمون سازد و تبعات و آثار آن، گاه نسل ها باقي و برقرار خواهد ماند. از اين رو از آن به انتخابات سرنوشت ساز براي خود و امت بلكه نسل هايي از امت ياد مي كنند.
اگر به تاريخ اسلام نگاهي گذرا شود دانسته مي شود كه انتخابي كه در سقيفه انجام گرفت چگونه آثار خود را تا نسل ها به جا گذاشت و امت اسلامي را در ورطه اي از هبوط و سقوط قرار داد و دست كم اختلافات جدي در امت پديد آورد. از اين رو برخي از نويسندگان مصري از مسئله سقيفه به فتنه كبري ياد مي كنند. فتنه به معناي آزمون هاي سرنوشت ساز و خطيري است كه جامعه و امتي را به سوي تغييرات اساسي و بنيادين سوق مي دهد. انتخابي كه در سقيفه صورت گرفت اين گونه بود. از اين رو همه نويسندگان اسلامي در همه قرون و اعصار از مسئله سقيفه به عنوان منبع اختلافات ياد مي كنند و آن را انتخابي فتنه انگيز مي شمارند كه امت اسلامي را با وضعيت كنوني مواجه و رو به رو ساخته است و همه قتل هايي كه بعد از آن پديد آمده و جنگ ها و جدايي ها را در آن مي جويند. بي گمان عاشورا و قتل امام حسين(ع) و امام حسن(ع) و بلكه همه معصومان(ع) و مردم بسياري، ريشه در سقيفه و انتخاب آن دارد.
خداوند در آياتي چند از جمله آيه 53 سوره انفال و آيه 11 سوره رعد به توانايي انسان براي تغيير سرنوشت و دگرگون سازي آن به سوي بد و خوب اشاره مي كند. در آيه 117 سوره آل عمران و نيز 182 و 165 همين سوره و 106 و 107 سوره انعام بدفرجامي انسان ها در دنيا و آخرت را ناشي از سوءاختيار و انتخاب آنان مي شمارد و كساني را كه خداوند را مسئول مشكلات و گرفتاري ها مي شمارند سرزنش مي كند كه خود را سرزنش كنند كه با سوءاختيار خود اين گونه سرنوشت بدفرجام براي خود و نسل هاي آينده رقم زده اند.
در حقيقت گمراهي و انحراف خود و جامعه و بلكه نسل هاي آينده و خوشبختي و بدبختي همگاني در اين گونه انتخابها رقم مي خورد. آيات بسياري اين معنا را به شكل گزارش هايي از اقوام گذشته و نيز نمونه هاي عيني تبيين كرده است. از جمله مي توان به آيه 108 سوره آل عمران و 21 و 22 سوره ابراهيم و مانند آن اشاره كرد كه گمراهي و انحراف انسان را برخاسته از سوءاختيار و انتخاب او برمي شمارد.
همان گونه كه خداوند ولايت كليه و مطلقه خود را به پيامبر(ص) و معصومان(ع) واگذار كرده است (بقره آيه 114 و توبه آيه 28 و مائده آيه 55 و احزاب آيه 6 و آيات ديگر) همچنين بخشي از ولايت را به شكل عام در اختيار همه انسان ها قرار داده است تا به اين وسيله در تغيير سرنوشت خود و ديگران دخالت نمايند.
ريشه انتخابات سياسي و اجتماعي را مي بايست در آيات بسياري از جمله آيه 28 سوره آل عمران و 89 و 139 و 144 سوره نساء و مانند آن جست؛ زيرا مؤمنان داراي حق ولايت بر يكديگرند و اين ولايت است كه زمينه را براي انتخابات سياسي اولياي امور بويژه در حوزه هاي سياسي و اجتماعي فراهم آورده است.
باشد كه با انتخاب درست و انتخاب انسان هاي برتر و اصلح گامي در تغيير سرنوشت خويش به سوي كمال و تقرب الهي و خلافت انساني برداريم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14