(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 14 اسفند 1390- شماره 20159

تقدم عبادت فكري
راضي به ظلم به مثابه ظالم
راهكارهاي موفقيت در امتحانات الهي
شرايط دعا كردن سالك
نشانه هاي اخلاص
اسلام و خشونت فرهنگي



تقدم عبادت فكري

قال الامام العسكري(ع): ليست العباده كثره الصيام والصلوه و انماالعباده كثره التفكر في امرالله.
امام حسن عسكري(ع) فرمود: عبادت به زيادي روزه گرفتن و نماز خواندن نيست، بلكه عبادت بسيار تفكر كردن در امر خداست.1
ــــــــــــــــــ
1- تحف العقول، ص 815

 



راضي به ظلم به مثابه ظالم

اباصلت هروي نقل كرده است: روزي از امام رضا(ع) پرسيدم: يابن رسول الله! از حضرت صادق(ع)، روايت شده است كه؛ هنگامي كه امام زمان(عج) خروج فرمايد، فرزندان قاتلين امام حسين(ع) را به خاطر كار پدرانشان مي كشد! نظر شما در اين باره چيست؟ امام رضا(ع) فرمود: بله، همين طور است. من با تعجب پرسيدم: پس اين آيه قرآن چه معنا مي دهد كه مي فرمايد: «ولا تزر وازره وزر اخري» هيچ كس، بار گناه ديگري را بر دوش نمي كشد.(انعام- 164) امام رضا(ع) چنين توضيح فرمودند: خداوند در همه فرمايش هايش راست و درست فرموده، و لكن فرزندان قاتلين امام حسين(ع) از كاري كه پدرانشان كرده اند راضي و خشنودند و به آن افتخار مي كنند! و هر كسي كه از كاري راضي و خشنود باشد مانند كسي است كه آن كار را انجام داده باشد!
اگر كسي در مشرق كشته شود و ديگري در مغرب، از اين كار راضي باشد، اين شخص راضي، در پيشگاه خدا شريك قاتل محسوب مي شود!
و هرگاه قائم آل محمد(عج) خروج كند، به همين دليل، فرزندان قاتلين امام حسين(ع) را خواهد كشت. 1
ـــــــــــــــــ
1- عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 173

 



راهكارهاي موفقيت در امتحانات الهي

پرسش:
براساس آموزه هاي اسلامي يكي از مهم ترين دلايل خلقت انسان امتحان او در تقلبات و تحولات حيات فردي و اجتماعي اوست تا بهترين انسان ها در اين بوته آزمايش مشخص شوند سؤال اصلي اين است كه راهكارهاي موفقيت و نجات در اين امتحانات و ابتلائات چيست؟
پاسخ:
صاحب نظران و انديشمندان علم كلام با الهام از آموزه هاي وحياني، يكي از مهم ترين دلايل خلقت انسان را امتحان و آزمايش او در اين جهان دانسته اند تا در پرتو آن بهترين انسان ها از حيث افكار و اعمال الهي و انساني مشخص شوند، و در اين راستا بهترين عبوديت ها را به ارمغان بياورند. قرآن كريم در اين رابطه مي فرمايد: «ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» ما جن و انس را خلق نكرديم مگر اينكه عبوديت ما را انجام دهند (الذاريات- 56) همچنين در سوره (الملك آيه 2) مي فرمايد: «الذي خلق الموت و الحيوه ليبلوكم ايكم احسن عملا» او كسي است كه مرگ و زندگي را آفريد تا بيازمايد كداميك از شما بهترين رفتار را داريد. بنابراين مقدمه كه همه انسان ها در يك امتحان گسترده و همگاني الهي شركت دارند، چند نمونه از راهكارهاي موفقيت و نجات در اين آزمايش ها را به نحو اجمال ذيلا مطرح مي كنيم:
1- صبر و پايداري
رمز پيروزي در اين راه، صبر و پايداري است كه بشارت و شادكامي تنها به صابران و راست قامتان داده شده است.
2- توجه به گذرا بودن دنيا
توجه به گذرا بودن حوادث جهان و سختي ها و مشكلات دنيا كه گذري بيش نيست و همه ما از گذرگاهي چند روزه عبور مي كنيم، پس بايد به خود بگوييم «ما از آن خدا هستيم و به سوي خدا باز مي گرديم» اين جمله كه به كلمه استرجاع معروف است، عصاره اي از بهترين درس هاي توحيد و انقطاع الي الله و تكيه بر ذات پاك او در همه چيز و در هر زمان است.
3- استمداد از نيروي ايمان و الطاف و امداد الهي
استمداد از نيروي ايمان و الطاف و امداد الهي در بروز حوادث دشوار انسان را از پاي درمي آورد، زيرا هر انسان معمولي در مشكلات گرفتار اضطراب و ترس و سردرگمي مي شود، اما دوستان خدا چون برنامه و هدف روشني دارند، آرام به راه خود ادامه مي دهند.
4- توجه به تاريخ گذشتگان
توجه به تاريخ گذشتگان و بررسي و ارزيابي موقعيت آنان در برابر آزمايش هاي خداوند، جهت آماده سازي روحي و رواني در برابر امتحانات پروردگار موثر است. چرا كه گاهي انسان در تنهايي احساس نااميدي و شكست مي كند و از نيروي مقاومت او كم مي شود، پس دقت در حقيقت گذشته. اقوام و ملت ها، سبب عبرت و افزايش نيروي پايداري مي گردد. به همين دليل خداوند در قرآن بارها براي دلداري به پيامبر اكرم(ص) و تقويت روحيه ايشان و مومنان، به گذشته دردناك پيامبران اشاره مي كند كه اگر تو را مسخره كنند نگران مباش، پيامبران پيشين نيز گرفتار اهانت جاهلان بودند. اما با نيروي استقامت بر آنها پيروز شدند.
5- توجه به آگاهي خداوند از همه آزمايش ها و بلاها
توجه به اين حقيقت كه همه آزمايش ها و بلاها در پيشگاه خداوند مهربان رخ مي دهد و او از همه چيز آگاه است. مثل كساني كه در ميدان مسابقه اند تا گروهي تماشاگر و تشويق كننده در اطراف ميدان كه آنها را تحت نظر داشته و حمايت مي كنند، به كار شوق و عشق بيشتري نشان مي دهند. جايي كه چند نفر انسان چنين اثري در روح انسان دارند، پس آن حقيقتي كه ما را مي بيند و كوشش هاي ما را در صحنه هاي آزمايش مي سنجد، چه عشق و شوري دركار مي آفريند. سالار شهيدان امام حسين(ع) فرزند عزيز كوچك او علي اصغر(ع) با فجيع ترين حالت شربت شهادت نوشيد، اما آن حضرت فرمود: همين كه اين امور در برابر ديدگان خداوند انجام مي گيرد تحمل آن بر من آسان است.

 



شرايط دعا كردن سالك

(بدان اي عزيز سالك!) مهم ترين چيز در دعا كامل نمودن شرايط آن است و كمال شرايط آن به اين است كه خداي را به معرفت اجمالي و به گونه اي كه در خور شأن دعاكننده است بشناسد، و هنگام دعا او را حاضر در پيش خود بداند، بلكه دعاي خود را كه بر زبانش جاري شده است، از ناحيه خدا ببيند (اي خدا! دعا از تو، اجابت هم ز تو) و به عنايت خداوند حسن ظن داشته باشد و گمان نيك ببرد و به اجابت او در صورتي كه (مضمون) دعا به صلاحش باشد اميدوار باشد و در اول دعاي خود، اسماي جماليه خدا يا آنچه مناسب دعايش مي باشد، را ذكر كند و خداي تعالي را تمجيد كرده و ثنا گويد و در دنبال آن، هفت مرتبه «يا ارحم الراحمين» بگويد و به گناهان و عيوب خود و استحقاق نداشتن خويش براي اذن در دعا و اجابت آن، اعتراف نمايد. سپس بر پيغمبر(ص) و ال او(ع) صلوات بفرستد و به آنها توسل بجويد و خداي را به حق آنها براي اجابت دعا، قسم بدهد و بهتر آن است كه مطلوب و خواهش خود را مستقلاً ياد نكند، بلكه آن را شرط و قيد و صفتي براي صلوات بر آنهاقرار دهد مثلاً بگويد:(اللهم) صل عليهم صلوه تغفر بها ذنوبي»خدايا! بر آنها درود و صلواتي فرست كه به واسطه آن، گناهان مرا ببخشي. سپس دعاي خود را نيز به صلوات بر آنها و به گفتن «ماشاءالله لا قوه الا بالله» ختم كند و در موقع دعا بگريد، هرچند به اندازه بال مگس باشد و اين مطلب را حتماً چهار بار تكرار كند، زيرا خداوند، گدا و سائل لجوج را دوست مي دارد.(1) و بايد مراقب باشد كه عملش با صلوات در تضاد نباشد، زيرا معناي صلوات مخالف با اذيت و آزار است.
پس (اي عزيز سالك!) هرگاه كه بر پيامبر و ال او (صلوات الله عليهم) درود فرستادي مواظب باش كه با عملت (آنان) را آزار ندهي كه در اين صورت قولت با عملت مخالف خواهد بود. (2)
ــــــــــــــــــــــــــ
1- المراقبات، ميرزا جواد آقاملكي تبريزي، ج 1، ص 197
2- اسرار الصلوه ، همان، ص 534

 



نشانه هاي اخلاص

علي جواهردهي
اخلاص همانند ديگر حالات انساني و اصطلاحات قرآني و اسلامي، از مراتب تشكيكي برخوردار است، به اين معنا كه همانند نور داراي مراتب و درجاتي است كه همگي در اصل نور بودن مشترك هستند، ولي تفاوت هاي جدي و ملموسي ميان درجات و مراتب نور مي توان يافت. از جمله مي توان از درخشش نور كرمك شب تاب تا نور خورشيد سخن گفت. همه اينها در اصل نور بودن مشترك هستند ولي تمايز و تفاوت هاي نور خورشيد و نور كرمك شب تاب، چنان ملموس و محسوس است كه نمي توان به سادگي از اين تمايز و تفاوت گذشت.
اخلاص مانند ايمان و تقوا اين گونه است. همه اينها در يك كف با هم مشترك هستند، ولي در سطوح مختلف چنان متمايزند كه گاه آدمي در اخلاص كف آن تشكيك مي كند، چنان كه در نور بودن نور كرمك اين تشكيك و ترديد پديد مي آيد. اما نمي توان به سبب تفاوت بسيار و چشم گير ميان كف و سقف از نور بودن آن گذشت. مقاله حاضردر پيرامون چند و چون اخلاص و راههاي شناخت آن بحث مي كند.
كف اخلاص و سقف آن
براي اخلاص و ايمان و تقوا و مانند آن مي توان حداقل و كفي را بيان كرد، ولي نمي توان سخن از سقفي براي اين امور داشت؛ چرا كه از آن جهت بي نهايت است.
شما براي خلوص آب آشاميدني و ديگر امور محسوس و مادي مي توانيد كف و سقفي را مشخص كنيد و بگوئيد كه آب خالص داراي اين ويژگي ها در املاح و رنگ و بو است و يا درباره سقف آن بگوييد كه هر چه درجه خلوص آن به نهايت برسد، اين درجه، سقف خلوص آب است و نمي توان بيرون از آن خلوصي براي آب تصور كرد. به اين معنا كه گفته شود، از عناصر دوگانه O2H يعني يك عنصر هيدروژن و دو عنصر اكسيژن، آب توليد مي شود و اين درجه كامل خلوص آب است و سقف خلوص در آب نمي تواند از اين بيشتر باشد؛ چنان كه درصد ناخالصي آب نيز نمي تواند از اين مقدار تجاوز كند وگرنه مثلا به آن آب و گل يا همان آب گل آلود گفته مي شود.
اما در امور معنوي و حالات انساني مانند فضايل و رذايل اخلاقي نمي توان براي آن سقفي مشخص كرد، هر چند كه مي توان براي آن كفي تصور نمود؛ چرا كه حالات انساني در هر مسئله و موضوعي بي نهايت است و انسان همانند آفريدگارش، بي نهايت بوده و نمي توان براي او «حديقفي» تعيين نمود.
اخلاص در توحيد و بندگي
يكي از اصطلاحات قرآني، اخلاص بشر در بندگي است. شما نام سوره توحيد يا اخلاص را شنيده ايد. اين سوره در حقيقت وصف خداوند است و خداوند، خود را در قرآن اين گونه به طور كاملا گويا و كوتاه توصيف كرده است. از اين رو آن را سوره توحيد يعني معرفي يكتايي و يگانگي و صمدانيت خدا دانسته اند.
اما از آن جهت به اين سوره، اخلاص مي گويند كه بيانگر بينش و نگرش درست انسان به خداست و اگر كسي بخواهد خداوند را بندگي كند، بايد چنين خدايي را با چنين صورتي بندگي و عبوديت نمايد.
از نظر اسلام و قرآن، مسلمان و مومن بايد نسبت به خداوند شناخت درست و صحيح داشته و خدايي را بپرستد كه اين ويژگي ها را داشته باشد. بسياري از مردم شناختي درست از خداوند ندارند و در مقامات گوناگون دچار شرك و ناخالصي در عقيده و عمل هستند.
شايد شما از شرك خفي كه همانند موري سياه بر سنگي سياه در شبي سياه حركت مي كند، مطالبي شنيده باشيد. اين تمثيل مي خواهد اين معنا را به شخص منتقل كند كه رهايي از شرك و دست يابي به توحيد و اخلاص بسيار سخت و دشوار است.
اعمال خالص پذيرفتني
از نظر آموزه هاي قرآني تنها نيت خالص و اعمال خالص است كه پذيرفته مي شود وگرنه هر عملي كه داراي شرك در مقام نيت و عمل باشد، پذيرفتني نيست و مردود خواهد بود.
خداوند خود را در آياتي چند بهترين شريك مي داند. در يك عبارت طنزآميز، خداوند بيان مي كند كه اگر بنده اي كاري را براي خدا و ديگري انجام دهد، آن چنان خداوند بخشنده و بزرگوار است كه همه آنچه را كه براي خدا و شريكش انجام گرفته، به شريك مي بخشد و چيزي را براي خود نمي خواهد.
آيت الله فاضل لنكراني در درس خارج خويش در بيان تفسير آيه 136 سوره انعام مي فرمود: خداوند خيلي بخشنده است و در ميان شريكان، بهترين شريك را مي توان خداوند دانست. خداوند مي فرمايد اگر كسي عملي را انجام دهد و در آن عمل مرا با ديگري شريك كند، بخشي كه مال شريك است كه مال خودش است و اما من آنچنان بخشنده هستم كه حتي آن بخشي كه براي من در نظر گرفته است آن را نيز به شريكم مي دهم.
خداوند در اين آيه مي فرمايد: «وجعلوا لله مما ذرأم ن الحرث و الانعام نصيبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشركائنا فما كان لشركائهم فلا يصل الي الله و ما كان لله فهو يصل الي شركائهم ساء ما يحكمون؛ و براي خدا از روييدنيها و چهارپاياني كه آفريده نصيبي معين كردند و به گمان خودشان گفتند: اين سهم براي خدا و اين سهم براي ديگر شريكان و بتان ما. پس آن سهمي كه شريكانشان را بود به خدا نمي رسيد و آن كه براي خدا بود به شريكان مي رسيد! حكمي سخت (جاهلانه و) ناشايسته مي كنند.»
بنابراين، كف اخلاص آن است كه انسان كاري را براي غيرخدا انجام ندهد. براين اساس كسي كه براي نان و نام و نشان، كاري را انجام مي دهد و مدعي عبادت است و مي گويد اين كار را براي خدا انجام داده ام، نمي تواند مدعي اخلاص باشد و آن را به عنوان «في سبيل الله» در تجارت با خدا عرضه كند و گمان نمايد كه خداوند اين معامله و داد و ستد را مي پذيرد؛ چرا كه خداوند معامله اي كه در آن غش شرك و شريك باشد، نمي پذيرد و همه اش را باطل مي داند و بايد توجه داشت كه اخلاص در عمل با شهرت طلبي و وجهه جو يي و منفعت خواهي و گرايش هاي نفساني از اين قبيل سازگاري ندارد.
داستان نماز براي سگ
در داستان هاي پندآموز پارسي مي توان مواردي را يافت كه در قالب طنز مساله بي اخلاصي در عبادت را بيان مي كند. در اين موارد با آن كه عبادت، حسن فعلي دارد، ولي حسن فاعلي ندارد، چرا كه فاعل كار نيك عبادت، گرفتار ريا و شرك است و از اخلاص بهره اي ندارد.
مردي بود كه هر كاري مي كرد نمي توانست اخلاص خود را حفظ كند و رياكاري ننمايد. روزي چاره اي انديشيد و با خود گفت: «در گوشه شهر، مسجدي متروك وجود دارد كه كسي به آن رفت و آمد نمي كند. خوب است شبانه به آن مسجد بروم تا كسي مرا نديده و خالصانه خدا را عبادت كنم.»
وقتي شب چادرش را روي شهر گستراند. در نيمه هاي آن، مرد با سكوت و آرامش خاص، مخفيانه نام خدا را بر زبان آورد و نماز را آغاز كرد. هنوز ركعتي نماز نخوانده بود كه ناگهان صدايي شنيد؛ با خود گفت: «حتماً كسي وارد مسجد شده» بر كيفيت و كميت عبادتش افزود.
خوشحال از اينكه آن شخص فردا مي رود و به مردم مي گويد: اين آدم چقدر خداشناس و وارسته است كه در نيمه هاي شب به مسجد متروك آمده و مشغول نماز و عبادت است.
وقتي هوا روشن شد، به آن كسي كه وارد مسجد شده بود، زير چشمي نگاه كرد. از تعجب دهانش باز ماند. سگ سياهي كه براثر رعد و برق و بارندگي شديد، نتوانسته بود در بيرون بماند به مسجد پناه آورده بود. مرد بر سر و روي خود زد و اظهار تأسف كرد و با خود گفت: «اي نفس! من از ريا گريختم و به مسجد دور افتاده آمدم تا در عبادت خويش احدي را شريك نكنم، اما... واي بر من، چقدر مايه تأسف است كه اين حالت را پيدا كرده ام.»
شهيد راه خر
برخي از اعمال عبادي ما به سبب اينكه رنگ و بوي ناخالصي دارد و براي رضايت و خشنودي خدا نيست، بلكه در ميان نان و نشاني، ما را گرفتار مي كند، نه تنها دنياي ما را آباد نمي سازد، بلكه آخرت ما را نيز تباه مي كند.
بي گمان جهاد في سبيل الله و شهادت در راه او يكي از مهم ترين اعمال عبادي است كه اگر به درستي و خلوص نيت و حسن فعلي انجام گيرد، اين حسن فعلي و كار نيكوي جهاد و شهادت، انسان را مستقيم به بهشت مي برد و بي گذر از مواقيت و برزخ هاي گوناگون از بهشت رضوان الهي بهره مند مي كند.
اما برخي از ناخالصي ها همه اين كار سخت و پربها را كه تجارت واقعي با خداوند است، بر باد مي دهد و دنيا و آخرت شخص را تباه مي سازد.
يعني در حالي كه حسن فاعلي مي تواند اين حسن فعلي را چنان بها دهد كه تجارت با خداوند شود و انسان از همه آنچه مي خواهد بهره مند شود و سعادت و خوشبختي و فوز عظيم را درك كند و براي ابديت در آسايش و آرامش باشد، ولي كاري مي كند كه همه اين نعمت و بهاي كالاي پرارزش جهاد با جان، از ميان برود.
خداوند درباره تجارت جهاد و شهادت در قرآن كريم مي فرمايد؛ «اي كساني كه ايمان آورده ايد آيا شما را بر تجارتي رهنمون شوم كه شما را از عذابي دردناك مي رهاند؟ به خدا و رسولش ايمان آوريد و در راه خدا با مال و جانتان جهاد كنيد. اين براي شما بهتر است اگر مي دانستيد تا گناهان را بر شما ببخشايد و شما را به باغ هايي كه از پاي درختانش نهرها جاري است و به سراهاي دل پسند دربهشت هاي جاويدان درآورد كه اين همان كاميابي بزرگ است. و نعمت ديگري كه دوستش داريد؛ نصرتي از جانب خدا و فتحي نزديك است و مومنان را بشارت بده» (سوره صف، آيات 10-13)
در روايات است كه فردي زمان پيامبر (ص) درجهادي كشته شد. اصحاب مي گفتند: شهادتت مبارك! يا فلاني به فيض عظماي شهادت نايل شد. پيامبر (ص) فرمود: دست نگه داريد. اين مرد شهيد راه خراست. در لشگر دشمن خري ديده بود كه به طمع آن درجنگ شركت كرد و در نهايت هم در راه همان خر كشته شد. حضرت پيامبر (ص) درباره اش فرمود:« قتيل الحمار» يعني شهيد راه خر.
اول خدا، دوم شما
يكي از نشانه هاي شرك و ناخالصي در اعتقاد و اعمال ما اين است كه درمقام تشكر مي گوييم، اول خدا، دوم شما. اين گونه تصور و ترسيم از حقيقت رفتاري ديگران نوعي شرك است؛ زيرا توحيد را اگر در عبادت يا ذات يا صفات پذيرفته باشيم،با اين جمله ها نشان مي دهيم كه توحيد فعلي را نمي شناسيم يا نپذيرفته ايم؛ زيرا همه هستي واسطه فيض الهي هستند و كسي بيرون از ربوبيت خداوندي و پروردگاري اش كاري نمي كند و نمي تواند هم انجام دهد.
پس اگر مثلاً پزشكي، بيماري را بهبود بخشيده نبايد اين بهبودي را اصالتاً به پزشك نسبت دهيم كه او ما را شفاء داد بلكه بايد او را واسطه عنايت خداوند بدانيم كه حضرت حق به واسطه آن پزشك ما را بهبود بخشيد.
اگر كسي باور داشته باشد كه همه هستي جنود خداوند و لشكريان و ابزارهاي كار اويند، ديگر چنين تصوري از حقيقت كارها نخواهد داشت و براي ديگري هر كس و هرچيزي باشد، چنان جايگاهي قرار نمي دهد كه دركنار خداوند باشد.
اين ناخالصي ها در فكر و عقيده و عمل گفتار است كه ما را از حقيقت توحيد دور مي سازد و به اخلاص نمي رساند.
ضرورت تشكر از مخلوق
اما اين بدان معنا نيست كه انسان، متوسل به مخلوق به عنوان واسطه فيض نشود يا اينكه از مخلوق تشكر نكند. تشكر از مخلوق مي بايست به اين اعتبار باشد كه در واسطه بودن فيض الهي، واسطه مناسب و خوبي بوده است؛ چرا كه مي توانست مجراي فيض الهي به گونه اي شود كه فيض از مسير درست خود خارج شود.
درحقيقت كسي كه كارهاي خوب و نيكي درحق ديگري انجام مي دهد، درامانت الهي خيانت نكرده است. بنابر اين شايسته تشكر و تقدير و حتي پاداش است.
راه شناخت اخلاص
انسان مومن كه اهل توحيد و اخلاص است، اگر كاري را انجام مي دهد براي نان و نام و نشان نيست.
از اين رو نمونه هاي برتر اخلاص درهستي يعني اهل بيت (ع) در هنگام انجام كارهاي نيك تنها خداوند را درنظر داشتند و به نان و نام بي توجه بودند.
خداوند در آيات سوره انسان يا دهر از زبان اهل بيت مي فرمايد: انما نطعمكم لوجه الله؛ ما تنها براي وجه الله به شما غذا داديم و در ادامه بر اين نكته تاكيد كردند: لا نريد منكم جزاء و لا شكورا؛ ما از شما نه پاداشي مي خواهيم و نه حتي تشكري. (دهر، آيات 8 و 9).
كساني كه اهل اخلاص كامل و توحيد محض هستند و كارهايشان نيك و با نيت خدايي است، مبناي زندگي شان حب و دوستي خداوند است. به اين معنا كه همه چيز را حب و رضايت خداوند مي دانند وبراي آن تلاش مي كنند. از اين رو خداوند درباره اهل بيت پيامبر (ص) مي فرمايد: و يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما واسيرا؛ خوراكي را به خاطر حب و دوستي خداوند به مسكين و يتيم و اسير كافر مي دهند.
آنان با آنكه خودشان به آن غذا براي افطار روزه نياز داشتند و آن غذا محبوب آنان بود ولي چون اصل اطعام را نيكو مي دانستند و اطعام را مرضي و محبوب خداوند مي شمردند، از خود گذشتند و به خدا پيوستند و از روي عشق و محبت به خداوند خوراكي هاي خودشان را به فقير و اسير كافر و يتيم دادند.
نتيجه اي كه از محتواي سوره دهر درحق اهل بيت(ع) گرفته مي شود اين است كه براي شناختن اينكه كارهاي ما خالص است يا خير راهكارهايي وجود دارد كه ذيلا بيان مي شود:
الف) دوري از نام و نان: كسي كه عملي را خالصانه براي خدا انجام مي دهد، هيچ گاه دنبال اين نيست كه از بابت آن به نوايي برسد و بهره مادي ببرد و يا مشهور شده براي خود اسم و رسمي فراهم كند كه در اين صورت خلوص او به شدت زير سوال است، چون دراين حالت قصد او كسب مال و پول و يا شهرت و اعتبار و از اين قبيل امور بوده است.
حجت الاسلام قرائتي دركلامي پيرامون اخلاص مي گفت: شما وقتي كاري مي خواهيد بكنيد آن را براي خدا و نه براي انگيزه مادي انجام دهيد اما اگر آخر كار، پولي دادند آن را بگيريد و حتي بشماريد و در جيبتان بگذاريد!
حكايت اخلاص علامه جعفري
شايد بي مناسبت نباشد كه در اينجا براي پي بردن به تعارض نام و نان خواهي با اخلاص به حكايتي شيرين از علامه محمدتقي جعفري اشاره كنيم كه بيان كننده اوج اخلاص اين مرد بزرگ بود و قطعا ياد و نام جاودانه او هم ثمره همين اخلاص ورزي او بوده است.
مرتضي نجفي قدسي مي نويسد:
دريكي از روزهايي كه خدمت استاد جعفري بودم؛ ايشان فرمودند: هركاري كه مي كنيد براي خدا بكنيد نه براي خودتان و نه حتي براي آيندگان. كار بايد براي خدا باشد و نيت بايد خالصا لوجه الله باشد، آنگاه افزودند: نظام سرمايه داري مي گويد براي خودت كار كن و نظام كمونيستي مي گويد براي آيندگان كار كنيد، ولي اسلام اين را نمي گويد. اسلام مي گويد براي خدا كار كنيد. سپس مثالي از زندگي خود ذكر كردند كه واقعا شنيدن دارد. ايشان فرمودند آن زماني كه من در نجف شروع كردم به شرح مثنوي، يكي از بزرگان اهل معرفت در نجف به بنده گفت: فلاني اگر اين چيزهايي كه مي نويسي، روزي به نام كسي ديگر منتشر شد و يا اينكه گفتند مثلا از پشت كوه پيدا كرده ايم و نمي دانيم نويسنده اش كيست، شما در درون خودت ببين نارضايتي و يا چيزي احساس مي كني يا نه. اگر ديدي ناراضي بودي و علاقه مند بودي كه به نام تو اين كارها انجام شود پس بشوي اين اوراق را و بريز دور آنها را كه زحمت بيهوده است و فايده اي ندارد، ولي اگر ديدي برايت هيچ مسئله اي نيست كه اينها به نام كس ديگري منتشر شود و يا بدون ذكر نام شما منتشر گردد، خب پس ادامه بده كه براي خداست و ايشان فرمود:
من هم از همان ابتدا حقيقتا نيتي اينچنين كردم كه اگر اين كتابها (شرح مثنوي) روزي به نام كس ديگري چاپ شد و يا اصلا نام مرا ذكر نكردند برايم هيچ فرقي نكند. (روزنامه اطلاعات، يادمان اولين سالگرد علامه جعفري)
ب) توقع پاداش و تشكر:
كسي كه كاري را براي خداوند انجام مي دهد هرگز از ديگران توقع ندارد كه از او تشكر بكنند و يا پاداش كار او را بدهند چون او كار را براي خدا كرده و خداوند هم تشكر و پاداش لازم را از او به عمل خواهد آورد چنانكه اهل بيت(ع) طبق نقل سوره دهر فرمودند: «لا نريد منكم جزآء ولا شكورا». البته اين سخن به معني آن نيست كه ديگران وظيفه سپاسگزاري را انجام ندهند، چراكه انسان مسلمان به حكم عقل و شرع و اخلاق موظف است از كار خوب ديگران تشكر بكند و پاداش درخور آن را هم بدهد اما كننده كار بايد قصدش كسب رضاي خدا باشد و نبايد اين انگيزه ها را در عمل خود دخالت دهد.
شايد مثال زير تا حدي گوياي مقصود ما از اخلاص باشد. اگر شما به نماز بايستيد تا نماز فريضه يا مستحبي بجاي آوريد، پس از پايان نماز هرگز از كسي توقع پاداش دادن يا تشكر كردن نخواهيد داشت و اگر كسي هم بابت نمازتان از شما تشكر كند كه مثلاً به خاطر خواندن نماز ظهر و عصر من از شما تشكر و قدرداني مي كنم براي شما خنده دار خواهد بود چون، آن نماز را براي خدا و نه براي تشكر و خوشايند ديگران خوانده بوديد.
حال اگر ما ديگر كارهايمان را نيز مانند اين نماز خواندن، فقط براي رضاي خدا انجام دهيم و در دل و زبان هيچ توقع پاداشي و تشكر و شهرت طلبي و رسيدن به نان و نوا نداشته باشيم قطعاً به مرتبه بالاي اخلاص رسيده ايم و بايد مطمئن باشيم كه آن كارها و اعمالمان مقبول درگاه الهي قرار گرفته و خداوند پاداش خوبي به ازاي آنها به ما خواهد داد و عملمان ذخيره اي براي روز بازپسين خواهد بود. پس به جرأت مي توان گفت كسي كه طبق فرمول: دوري از نام و نان و تشكر و پاداش كاري را انجام دهد، بايد بداند كه كارش با اخلاص، قرين است و عملش مرضي رضاي رب خواهد بود و خداوند او را در جرگه مخلصين (به كسر لام) وارد خواهد ساخت.

 



اسلام و خشونت فرهنگي

حاجي حسن پور
بركسي پوشيده نيست كه از دير زمان، برخي فرهنگ ها با يكديگر در تعارض و تضاد بوده و هر كدام خود را برتر از ديگري مي پنداشته اند و به نوعي همديگر را طرد مي كرده اند (نظريه تضاد فرهنگي). پس از ظهور فرهنگ انسان ساز و متعالي اسلام در سرزمين حجاز در عصر جاهليت، مي توان اين تعارض را بخوبي مشاهده نمود به اين كه تا زماني كه فرهنگ اسلامي بر آن سرزمين غالب نگشت ميان اسلام و جريان هاي كفر، شرك و نفاق، جنگ ها و درگيري هاي بسياري پديد آمد بطوري كه مشركين و كفار مكه و مدينه حاضر بودند در راه عقايد باطل خويش، جان و مال خود را هدر داده و نگذارند اسلام رشد نمايد و از انسان هاي جامانده از فرهنگ و تمدن دست گيري كند ولي با كمك هاي الهي اين چنين نشد و پيامبر و ياران ايشان توانستند براين جريانات، فائق آمده و پس از مبارزات فراوان، مكه را درسال هشتم هجري از لوث وجود آنان پاك نمايند و اسلام را در آن جا پياده سازند. در حقيقت اسلام به دنبال توجه دادن انسان ها به فطرت انساني و در تلاش براي بيرون كشاندن آنها از منجلاب هاي مختلف فردي و اجتماعي بوده است. به عبارتي، تنها اسلام درپي سعادت بخشي به انسان ها برآمده و دراين راه هزينه هاي مختلفي نيز پرداخت كرده است كه سه سال محاصره اقتصادي مسلمين در شعب ابيطالب را مي توان يك نمونه از آن دانست.
حال و پس از بيان مقدمه، سؤال اين است كه آيا در اسلام خشونت فرهنگي (cultural Violence) وجود دارد؟ به عبارت ديگر آيا در اسلام چيزي به نام اين كه بايد در مسائل فرهنگي خشن بود و ملاحظه كسي را نكرد و بايد با همه در افتاده و همه فرهنگ ها را طرد نمود؛ مي توان جست وجو كرد؟ پاسخ اين پرسش منفي است يعني به طور قطع بايد گفت فرهنگ اسلام از تمام مظاهر خشونت (در پذيرش و گسترش اسلام) به دور مي باشد چرا كه براساس آموزه هاي اسلامي و به گواهي تاريخ، مسلمانان هيچ گاه براي تبليغ دين و فرهنگ خود به خشونت متوسل نگشته بلكه اين دشمنان اسلام بودند كه براي حفظ و گسترش فرهنگ خويش، همواره در تلاش براي نابودي اسلام برآمده و همه ايام به طراحي و برنامه ريزي عليه آن اشتغال داشته اند كه نمونه آن را مي توان برافروختن جنگ هاي مختلفي از قبيل بدر، احد، احزاب، تبوك و... دانست كه در صدر اسلام از سوي كفار و مشركين بر مسلمانان تحميل گشت كه هيچ گاه مسلمانان آغازگر آن نبودند بلكه فقط از خود دفاع مي كرده اند.
بر اين اساس، فرهنگ اسلامي از اعمال هر نوع خشونت عليه ديگر فرهنگ ها، بيزار است و همواره در تلاش براي تعامل سازنده ميان آنان مي باشد. البته اين به دان معنا نيست كه اسلام در مقابل فرهنگ هاي مخرب، سكوت كرده و هيچ برنامه اي ندارد. به عبارت ديگر، فرهنگ اسلامي به جهت رويكرد غارتگرانه اي كه بر برخي از فرهنگ ها حاكم است به گونه اي كه همه فرهنگ ها را به خود فراخوانده و آنان را از داشته هاي خويش تهي مي نمايند (همانگونه كه خداوند نيز بدان توجه داده است.) «لن ترضي عنك اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم» (بقره 120) براي جلوگيري از ورود ويرانگرانه ديگر فرهنگ ها به درون جامعه مسلمانان، به امت اسلامي سفارش هايي نموده است كه از آن جمله مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:
1-شدت عمل با كفار و منافقين
خداوند در قرآن، از پيامبر و جامعه اسلامي به عنوان كساني كه با كفار با شدت تمام برخورد كرده و دست رد به سينه آنان مي زنند ياد و در همين حال آنان را با يكديگر مهربان مي داند و مي فرمايد «محمد رسول الله و الذين معه أشداء علي الكفار رحماء بينهم» (فتح/29) محمد پيامبر خدا، و كساني كه با او هستند بر كافران سختگيرند و با يكديگر مهربان.
از اين رو اگر سخت گيري و به تعبيري خشونتي هم در دين وجود دارد نسبت به بدخواهان آن مي باشد كه امري ضروري مي نمايد چرا كه براساس عقل و منطق نمي توان با همه افراد و فرهنگ هايي كه در حال جنگ با مسلمانان هستند دوستانه برخورد كرد و با آنان به هر قيمتي رابطه برقرار نمود.
پيامبر(ص) به عنوان كسي كه الگوي جامعه اسلامي است و هماره بايد مسلمين از او تبعيت كنند، خداوند خطاب به ايشان دستور مبارزه و برخورد با منافقين داده است: «يا ايها النبي جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم» (توبه/73) اي پيامبر، با كافران و منافقان بجنگ و با آنان به شدت رفتار كن.
تحقيقاً اين سخن به دان معنا است كه اگر مسلمين بخواهند از شر منافقين معاند و توطئه گر در امان بمانند بايد در برخورد با آنان از قوه قهريه خود استفاده كرده و نگذارند فرهنگشان را تباه ساخته و به تعبيري آن را غارت كنند.
2- دوري از جريان شرك
يكي از جريانات خطرناكي كه درطول تاريخ اسلام در برابر فرهنگ و آموزه هاي ناب اسلامي ايستاده و عليه آن قيام كرده جريان شرك بوده است به گونه اي كه هيچ گاه اين جريان انحرافي تاب ديدن فرهنگ پيشرو و سعادت بخش اسلام را نداشته و در راه رشد و گسترش آن سنگ اندازي كرده است. خداوند براي دور ماندن جامعه اسلامي از آثار مخرب اين جريان، به رسول خود دستور مي دهد تا از آنان دوري كند. اين خود نوعي رفتار خشونت آميز تلقي مي گردد: «اتبع ما اوحي اليك من ربك... و اعرض عن المشركين» (انعام/ 106) از هرچه از جانب پروردگارت برتو وحي شده است پيروي كن... و از مشركان روي برتاب.
بي ترديد بايد گفت هرچند ظاهر برخي از آيات فوق، در اين معني است كه بايد با كفار، مشركين و منافقين جنگ نظامي و به تعبيري جنگ سخت افزاري نمود تا ديگر ياراي مقابله با مسلمانان را نداشته باشند ولي با توجه به اين كه مصاديق و اشكال جنگ، مرتبا درحال دگرگوني است لذا مي توان اين آيات را در مصاديق مختلف جنگ ها جاري دانست. مثلا در دنياي امروز كه يكي از مصاديق جنگ، همان جنگ نرم و به عبارتي جنگ فرهنگي است (كه به مراتب از جنگ هاي سخت، شكننده تر و مخرب تر مي باشد) مي توان آن را نوعي جنگ و مبارزه مسلمين عليه دنياي كفر و شرك دانست و از اين آيات نحوه برخورد جوامع اسلامي با آنان را استفاده نمود به اين كه ما در اين ميدان مبارزه نبايد در مقابل اين جريانات از داشته هاي فرهنگي خويش كوتاه آمده و با آنان طرح دوستي بريزيم چرا كه اين امر در نهايت به نابودي فرهنگ اسلامي خواهد انجاميد و هيچ نتيجه مثبتي به ارمغان نخواهد آورد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14