(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 27 اسفند 1390- شماره 20170

جايگاه نيكوكاري و آثار آن در فرهنگ اسلامي
بررسي ماهيت و زمينه هاي دروغ و دروغگويي
دروغ؛ خطاي زباني يا بيماري رواني



جايگاه نيكوكاري و آثار آن در فرهنگ اسلامي

سيدمحمد ابراهيم حسني
از جمله مفاهيم ارزشمندي كه به عنوان يكي ازاصول مورد توجه همه شريعت ها و سنت ها به ويژه اسلام در طول تاريخ بوده و در آموزه هاي دين اسلام نيز بسيار مورد توجه قرار گرفته و به آن سفارش شده است احسان و نيكوكاري در جامعه است.
احسان و نيكوكاري به جهت برانگيختن احساسات انساني و لذات روحاني و رضاي رباني امريست شايسته و ارزشي كه فطرت انسانها نيز با آن عجين و نسبت به آن تحسين كننده است. ولذا بررسي مفهوم احسان در كاربردهاي متعدد آن، تصوير ارزش و جايگاه آنرا در نظام فكري و ارزشي اسلام به خوبي تبيين مي سازد كه چرا و چگونه اين همه مورد اقبال اسلام و فرهنگ اسلامي قرار گرفته است.
احسان و نيكوكاري كاركردهاي زيادي در عرصه هاي فردي، اجتماعي، فرهنگي، معنوي و... افراد دارد كه مادر اين مقاله درصدد پرداختن به آنها تحت موضوع و محور ضرورت و قانون حيات اجتماعي بشرهستيم .
الف- نيكوكاري چيست؟
واژه «احسان» به معناي انجام دادن كار نيك است كه خداوند متعال مردم را به انجام دادن آن تشويق و ترغيب مي كند و به طور عمده در آياتي غالبا از نيكوكاران با واژه «محسنين» ياد مي كند و به خوبي مي ستايد و نيز به تبيين ويژگي هاي خاصشان مي پردازد و آنها را در صراط هدايت و رستگاري مي خواند و مي فرمايد: «اولئك علي هدي من ربهم و اولئك هم المفلحون»1
بطور كلي احسان و نيكوكاري در آموزه هاي ديني به معناي انجام دادن كار نيك در ارتباط تنگاتنگ ميان انسان با خدا و خدمت به ديگران بدون چشم داشت و انجام هرگونه كار شايسته است به طوريكه رضاي خدا و خلق را در پي داشته باشد.(2) و بنابر آنچه كه از آيات قرآن كريم استفاده مي شود. احسان و نيكوكاري، مصاديق فراواني داشته و در شكل هاي مختلفي ظهور و بروز مي كند كه از جمله آنها: تحمل سختي ها و مشكلات، عفو و گذشت(3) خيرخواهي، اجتناب از گناه، پرداخت زكات، و نيز هديه دادن و انفاق به ديگران و بالاخره از همه مهمتر دستگيري و ياري نسبت به ديگران را از مصاديق نيكوكاري برمي شمرد.(4) علاوه بر اين برخي از مسايل را تحت عنوان موانع احسان مورد بررسي قرار مي دهد تا همگان با شناخت آن موارد سعي در ساخت و ساز درونشان بپردازند تا بتوانند به مقام و جايگاه محسنين دست پيدا كنند.
ب- نيكوكاران واقعي چه كساني اند؟
يكي از فضايل بزرگ انساني، نيكوكاريست. نيكوكاران انسانهاي مؤمن، دانا و شريفي هستند كه توانستند موفق شوند بر موانع نفساني از جمله حرص و بخل و كبر فائق آيند و با ايثار و از خودگذشتگي بستر همگرايي را در جامعه فراهم سازند. بي گمان احسان و نيكوكاري ويژه انسانهايي است كه در مسير هدايت قرار گرفته و كمال را از جانب خداوند مي جويند. آيات بسياري از قرآن، ايمان و عبوديت انسان را به عنوان عامل اصلي نيكوكاري و احسان در انسانها و از طرفي جزو تكاليف يك فرد مسلمان در قبال نوع بشر برشمرده تا در راه رفع حاجاتش بكوشد كه از آن جمله مي توان به آيات 83 و 85 سوره مائده و آيات 80 تا 122 سوره صافات اشاره كرد. در اين باره روايت معروفي را با هم مرور مي كنيم كه: «ايما مسلم سمع رجلا ينادي ياللمسلمين و لا يجبه فليس بمسلم...»(5)
بنابراين ريشه و منشأ نيكوكاري را بايد در ايمان حقيقي افراد جستجو كرد. زيرا تنها مؤمنان اند كه با پذيرش خالقيت و ربوبيت الهي و نيز باور به روز رستاخيز و مسئله پاداش و كيفر در آخرت به احسان روي مي آورند و به عنوان بنده خاص الهي در خدمت به ديگران مي كوشند و از هيچ كوشش و تلاشي براي رفع نيازهاي ديگران دست نمي كشند. و لذا مولا علي(ع) از آن بعنوان راس ايمان ياد مي كند و مي فرمايد:«راس الايمان الاحسان الي الناس» (6) و نيز آن را يكي از اوصاف متقين مي شمرد و مي فرمايد: «خاص علي كل حسن» (7) يعني مؤمن بسوي هركار خير و نيكي شائق و شتابان است. و همچنين رسول مكرم اسلام(ص) دستگيري و ياري نسبت به ديگران و رفع حاجات مؤمنين را بعنوان شرط ايمان به خدا معرفي مي كند و مي فرمايد: «ما آمن بالله و لا بمحمد و لابعلي من اذاتاه اخوه المؤمن في حاجه لم يضحك في وجهه فان كانت حاجته عنده سارع الي قضائها و ان لم يكن عنده تكلف من عند غيره حتي يقتضي له» (8)
ايمان نياورده به خدا و محمد و علي(ع) كسي كه برادر مؤمنش از او كمك بخواهد و در توانش باشد اما با لبخند از او استقبال و اجابت نكند و يا اگر از عهده اش خارج است از طريق ديگران رفعش ننمايد. بي گمان احسان و نيكوكاري خصلت انسان هاي مؤمني است كه در مسير هدايت قرار گرفته و كمال را از ناحيه خداوند مي جويد. چرا كه انسان مؤمن همه مردم را از آن جهت كه آفريده هاي الهي هستند برخوردار از كرامت و شرافت مي داند و به حكم وظيفه شرعي و اخلاقي برخود فرض مي داند كه به خلق خدا نيكي نمايد تا بدينوسيله شرايط مناسبي براي دست يابي به هدايت الهي و رشد و تكامل از براي خود و ديگران و ايجاد مسير جهت سعادت جامعه فراهم سازد و دست كمك و ياري ديگراني كه به سوي ايشان دراز شده را بفشارد و به آنان ياري و مدد رساند و از نعمت هاي به دست آمده و خدادادي در راه خدا انفاق كند و از هر توان و نيرويي كه خداوند عطايش نمود در راستاي تكامل فردي و اجتماعي بهره گيرد و در نتيجه به آرامش و سكونت واقعي و ذاتي خود كه امر معهود الهي است دست يابد. چنانكه مولا علي(ع) فرمود: «البر ما سكنت اليه نفسك و اطمان اليه قلبك» (9) نيكوكاري آن است كه نفست با انجام آن آرام گيرد و قلبت بدان اطمينان يابد.
بنابراين شرط دستيابي به توفيق خدمت به خلق و نيكوكاري درحق انسان ها ايمان واقعي و دوري از خصلت هاي ناپسند همچون خود برتربيني است. كه به حكم قرآن مانع اصلي نيكوكاري بشر محسوب مي شود (10) و اين خصلت در نيروهاي خدوم هلال احمر كه وجودشان را وقف خدمت گذاري و حتي نثارجان در راه آسايش و نجات مردم كردند به چشم نمي خورد.
ج- نيكوكاري يك ضرورت و قانون حيات اجتماعي
انسان موجودي همگراست. ارسطو همگرايي انسان را در طبيعت اجتماع گرايش جست وجو مي كند و او را موجودي مدني باطبع مي داند و علامه طباطبايي(ره) با توجه به آيات و آموزه هاي قرآني، ريشه و خاستگاه گرايش به اجتماع را در روح همگرايي انسان در استخدام بشر مي داند و با استناد به آيه 32 سوره زخرف كه مي فرمايد: «ورفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا»
براين باور است كه ملاك همگرايي و اجتماعي بودن بشر در به خدمت گرفتن و به تسخير درآوردن ديگران است كه اين لازمه قرار گرفتن در گروه هاي اجتماعي افراد است.
بنابراين اجتماع گرايي جز و طبيعت بشر است كه مستلزماتي را هم دربرمي گيرد در بيان ارزش و اعتبار و اهميت احسان و نيكوكاري از نظر اجتماعي همين بس كه پايه هاي استوار خانواده ها به عنوان بنيادي ترين حوزه اجتماعي بر آن بنا نهاده شده اجتماع هم براي استقرار و استحكام خود به احسان و نيكوكاري وابسته و نيازمند است. چنانكه مولي علي(ع) آن را ميزان ارزشگذاري فرد مي داند و مي فرمايد:
«قدر كل امري ما يحسنه» (11) يعني: منزلت هر شخص باندازه كارهاي خيريست كه انجام مي دهد.
بنابراين اجتماع بدون ايجاد عناصر و مؤلفه هاي همگرايي، نوع دوستي، كمك و تعاون، گذشت و عفو، رعايت قوانين و محافظت بر آن نه پديدار مي شود و نه پايدار مي ماند و لذا اگر بيشتر مردم از اين خصوصيات بهره مند و برخوردار نباشند، نه تنها واگرايي اجتماعي رخ مي دهد بلكه موجبات فروپاشي اجتماعي، تضاد و جنگ و در نهايت نابودي جامعه فراهم مي آيد.
در همه شرايع آسماني، قوانيني در اجتماع به دو شكل اخلاقي و حقوقي در جهت تقويت بنيادهاي اجتماعي صادر شده كه عموما برپايه اصول ارزشي و گرايش روحي و عاطفي افراد آن جامعه وضع و پايه گذاري شده است. بيش از همه در منابع اسلامي احسان حوزه بسيار وسيع و گسترده اي دارد كه آيات و روايات فراواني را بعنوان شاهد بيان ومعيار كلام در اين خصوص مي توان ذكر نمود و در چارچوب مباحث فقهي، عرفاني و كلامي مورد بررسي قرار داد. در مجموع احسان بصورت يك مفهوم بنيادين و پردامنه اي در بعد اخلاق اسلامي بكار رفته كه به جاي خود در بعد حقوقي هم اجمالا جاي بحث و بررسي دارد. اسلام عزيز در راستاي تحقق بخشيدن به آرمانهاي اجتماعي و انساني برنامه هايي را در ابعاد حقوقي و اخلاقي ارائه كرده كه نياز جامعه بشريت در استمرار حيات در بعد مادي و معنوي به آنها بسته است. و درست به همين جهت و در همين راستا قوانين اجتماعي را وضع نموده تا ابعاد ارتباطي و نياز افراد جامعه را نسبت به يكديگر تعريف كند بر اين اساس قوانين حقوقي را بعنوان وظيفه بر عهده افراد جامعه گذاشته و قوانين اخلاقي مثل ياري كردن به ديگران و يا محبت و گذشت نسبت به افراد و... را بعنوان شرط بقاء و دوام اجتماع قرار داده كه هر كدامشان از جهاتي مورد نياز و لازمه اجتماع محسوب مي شوند و هيچ نظام اجتماعي از آن فارغ و بي نياز نتواند بود. زيرا اگر افراد جامعه تابع اين قوانين نباشند يعني صرفا قوانين وضعي اجتماع را مورد توجه قرار دهند اما مثلا به يكديگر احسان و نيكي نكنند ديگر نيرو و قوت و يا انگيزه و رمقي براي حفظ و پيشرفت جامعه باقي نمي ماند و در نتيجه موجبات نابودي جامعه فراهم مي آيد. از حيث همين وابستگي كه بين افراد اجتماع وجود دارد و بنابر ديدگاه قرآن احسان به ديگران در حقيقت احسان به خود است كه خداوند متعال فرمود: «ان احسنتم احسنتم لانفسكم»(12)؛ زيرا انسان در اين فرآيند به نيازهاي روحي و معنوي خود پاسخ مي دهد و در واقع خود را در كنار اجتماع و تاليف با قلوب از نقص به كمال مي رساند و در كنار آن به خواسته هاي حياتي و مادي خود نيز دست مي يابد.
اهميت اين موضوع يعني همان احسان و نيكوكاري چندانست كه مولي علي(ع) آنرا از براي مردم عادي جامعه در كنار تكليف عدالت پروري حاكمان در جامعه تعريف و مورد تاكيد قرار مي دهد و مي فرمايد: «عليكم بالاحسان الي العباد و العدل في البلاد»(13) يعني: بر شما باد احسان كردن به بندگان و دادگستري در بلاد.
د- آثار نيكوكاري
همانطور كه در مباحث مطرح شده و آيات مذكور از اهميت و ابعاد گسترده موضوع احسان و نيكوكاري در جامعه بيان شد اين خصلت مهم اخلاقي اجتماعي از آثار و نتايج فراواني برخوردار است كه در كنار همه مطالب فوق به گوشه هاي ديگري از آن با ذكر روايات مربوطه اشاره مي كنيم:
1- رضايت خدا و پيغمبر(ص)
پيامبر(ص) فرمود: «هر كه شاد كند دل مؤمني را مرا شاد كرده و هر كه مرا شاد كند خدا را شاد كرد و محبوبترين اعمال نزد خدا شاد كردن دل مؤمن است.»(14)
2- رستگاري در آخرت
قال علي(ع): «طوبي لمن احسن الي العباد و تزود للمعاد»(15) خوشا به حال كسي كه به بندگان خدا نيكي كند و براي روز قيامت توشه بردارد.
3- نجات از بلايا و رفع حوائج دنيايي
قال الصادق(ع): «ايما مؤمن نفس عن مؤمن كربه نفس الله عنه سبعين كربه من كرب الدنيا و كرب يوم القيامه»(16)
هر مؤمني گره از كار مؤمني بگشايد خداوند هفتاد مشكل از دنيا و آخرتش مي گشايد.
و قال(ع):... و من يسر علي مؤمن و هو معسر يسرالله له حوائج الدنيا و الآخره»(17)
و فرمود:... چنانچه مؤمني در سختي و فشار زندگي باشد و شخصي به آساني از او گره گشائي مي كند خداوند سختيهاي دنيا و آخرتش را آسان مي گرداند.
4- طول عمر و سلامت
قال الصادق(ع): «البر و حسن الخلق يعمران الديار و يزيدان في الاعمار»(18)
ترجمه: نيكوكاري و خوش اخلاقي، خانه ها را آباد و عمرها را طولاني مي كند.
5- جلب محبت افراد
قال علي عليه السلام: «سبب المحبه الاحسان»(91) احسان و نيكوكاري سبب ايجاد محبت و دوستي در دل انسان هاست. بنا بر فرموده مولا(ع) بايد يادآوري نمود كه يكي از روش هاي مورد تأكيد خدا و رسول و ائمه اطهار(ع) براي رسيدن اشخاص و جوامع به كمال تقويت روحيه نيكوكاري و احسان در افراد جامعه است. تا با آن نوع دوستي و برادري بواقع معني و در عمل ايجاد شود.(02) چنانكه اهل بيت پيامبر(ص) خود بعنوان مصاديق كامل ابرار و نيكان، بدون هيچ چشم داشتي از بشر در اين عرصه پيشتاز بودند و به تبع آنها مؤمنان واقعي و انسان هاي صاحب خرد و انديشه نيز در هر عصر و نسلي، همواره سعي و تلاش داشتند تا خود را به اين ويژگي بيارايند و مايه الگو و حركت براي ديگران باشند.
6- ثواب و حسنه افزون و آمرزش گناه
قال الصادق(ع): «من مشي لامري مسلم في حاجته فنصحه فيها كتب الله له بكل خطوه حسنه و محاعنه سيئه»(12)
هر مسلماني كه صادقانه و با خلوص براي رفع مشكلات و خواسته هاي مؤمن ديگر قدم قدم بردارد خداوند متعال براي هر قدم يك حسنه برايش ثبت و يك گناه از او پاك مي سازد.
قال اميرالمؤمنين علي(ع): «عليك بالاحسان فانه افضل زراعه و أربح بضاعه »(22)
بر شما باد به احسان و نيكوكاري در حق ديگران كه آن برترين و پرمنفعت ترين كشت و زرع و مال آخرت براي شما خواهد بود.پي نوشت ها:
1- لقمان، آيات3تا5
2- نساء آيه512
3- مائده آيه83و 85
4- بقره آيه623
5- بحارالانوار ج7 ص37
6- بحارالانوار ج8 ص67
7- نهج البلاغه خطبه همام
8- بحارج72 ص217
9- غررالحكم
01- نساء آيه36
11- غررالحكم
21- اسراء آيه7
31- غررالحكم
41- بحارالانوار ج8 ص67
51- غررالحكم
16و 71- مستدرك الوسائل ج12 ص240
81- كافي، ج2، ص001، ح8
91- غررالحكم
02- انسان آيه9 و 10
12- مستدرك الوسائل ج8 ص840
22- غررالحكم

 



بررسي ماهيت و زمينه هاي دروغ و دروغگويي
دروغ؛ خطاي زباني يا بيماري رواني

¤ محمدرضا سليماني
برخي از رذايل اخلاقي و پست، با آن كه بيزاري و نفرت همگاني را به همراه دارد و همه آن را پست مي شمارند، ولي در ميان مردم به شدت رواج دارد و گاه از حالت به مقام درمي آيد و جزو صفات شبه ذاتي شخص مي شود به گونه اي كه دروغ و دروغگويي، خوراك جان اوست و اگر روزي دروغي نگويد آرام نمي گيرد.
سؤالي كه در اين مقاله مطرح است اينكه چگونه مي شود انسان از چيزي كه بيزاري در زبان و گاه حتي در دل مي جويد، بدان گرايش يافته و در پناه آن درمي آيد؟ چرا صداقت و راستي را به كنار مي گذارد و دروغگويي را پيشه خود مي سازد؟ چرا خود را در دامي مي افكند كه هر چه بيشتر در آن دست و پا مي زند بيشتر از پيش، او را در فشار قرار مي دهد و براي رهايي از هر دروغي مي بايست دروغ هاي چندي را پياپي بگويد و ببافد تا به ظاهر رهايي يابد در حالي كه در باتلاق دروغ غرق مي شود؟
نويسنده براي پاسخ گويي به اين سؤالات و شناختن ماهيت اين بيماري و صفت خطرناك و رذيلت پست اخلاقي، به سراغ آموزه هاي قرآني رفته است.
دروغ، بيماري روان
دروغ به معناي سخن ناراست، خلاف حقيقت و سخن ناحق (فرهنگ فارسي، ج 2، ص 1516) معادل واژه عربي كذب است. هر چند كه دروغ و كذب را به سخن و گفتار نسبت مي دهند ولي بايد توجه داشت كه دروغ يك حالت رواني با خاستگاه باطني است كه ظهور و بروز آن در كلام و سخن بيشتر است، پس نمي توان دروغ را اختصاص به زبان و قول داد و آن را از بيماري هاي زبان دانست؛ چرا كه قلب بيمار و روان مريض، انسان را به دروغگويي در گفتار مي كشاند و باعث مي شود زبان به دروغ باز كند.
براين اساس دانشمندان علم اخلاق برخلاف فقيهان، دروغ را در شش قسم دسته بندي كرده و در بيان اقسام آن گفته اند: 1-دروغ در گفتار 2-دروغ در نيت 3-دروغ در عزم 4-دروغ در وفاي به عهد 5-دروغ در اعمال 6-دروغ در مقامات ديني. (اخلاق الهي، مجتبي تهراني، تهران، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1381، ج 4، ص 83)
بنابراين، دروغ تنها يك رفتار نادرست زباني نيست، بلكه حالت و صفتي دروني است كه بازتاب ها و نمادهاي گوناگوني در زندگي فرد مي يابد.
به سخن ديگر، هر چند كه فقيهان، ناظر به افعال مكلفين، تنها به صدور احكام پنج گانه مي پردازند و از وجوب و حرمت و استحباب و كراهت يا جواز امري سخن مي گويند و بر همين اساس، دروغ را به عنوان يك فعل زباني مكلف، حرام مي شمارند؛ ولي بايد توجه داشت كه از نظر آموزه هاي قرآني و اخلاقي، دروغ نوعي بيماري قلبي و رواني است. به همين دليل در روايات از صفت كذب سخن به ميان آمده، نه از فعل كذب كه بيانگر رفتار آدمي است. به عنوان نمونه اميرمؤمنان علي (ع) درباره دروغ مي فرمايد: لاشيمه اقبح من الكذب؛ هيچ خلق و خويي، بدتر از دروغ نيست. (غررالحكم ص 220)
در اين روايت حضرت از دروغ به عنوان يك صفت و خلق و خوي زشت و قبيح ياد مي كند به گونه اي كه صفتي زشت تر و پست تر از آن در ميان صفات آدمي نيست؛ چرا كه دروغ ريشه ايمان را مي كند و انسان را از انسانيت خود دور مي سازد. از اين رو آن حضرت(ع) در جايي ديگر مي فرمايد: الكذب مجانب للايمان؛ دروغ، ايمان را دور مي كند. (همان، ص 219) امام باقر(ع) نيز مي فرمايد: الكذب هو خراب الايمان؛ دروغ موجب نابودي ايمان مي شود. (اصول كافي، كليني، ج 2، ص 339، حديث 4)
در اسلام حتي از دروغ هاي زباني به صورت شوخي پرهيز داده شده است؛ زيرا عادي شدن دروغ به شكل شوخي مي تواند همانند هر رفتار ديگري قلب را تحت تاثير قرار دهد و روان آدمي را بيمار كند و صفت دروغ در روان و قلب ريشه دواند و خلق خوي و منش شخص شود. به سخن ديگر، از هر رفتار و عمل دروغ آميزي در قالب شوخي و مزاح مي بايست پرهيز كرد؛ زيرا كنش ها در منش هاي آدمي تاثير مي گذارند؛ چنان كه منش ها در كنش ها و واكنش ها بازتاب مي يابد. اين گونه رفتارها حتي اگر به قصد شوخي يا موردي يا مصلحت آميز باشد، گاه تداوم آن مي تواند آثار مخرب و زيانباري بر شخص به جاگذارد؛ زيرا رفتار و خلق وخوي در يكديگر تاثير متقابل دارد و مي تواند كنش هاي دروغ شخص بر منش مثبت او تاثير گذاشته و او را در يك فرآيندي گرفتار منش دروغ نمايد و صفت دروغ را در جان و دل او ريشه دار كند. از اين رو علماي اخلاق از هرگونه اقسام دروغ پرهيز مي دهند و از افراد مي خواهند جز صداقت و راستي رفتار ديگري نداشته باشند.
البته فقيهان با توجه به همين آثار مخرب و زيانبار دروغ در ايمان و انسانيت انسان، نه تنها دروغ زباني را حرام دانسته اند، بلكه اشكال ديگر از افعال دروغ آميز چون دروغ در نوشتار و يا دروغ با ايماء و اشاره را نيز حرام گفته اند. (اخلاق الهي، تهراني، ج 4، ص 38) اما دامنه تحريم آنان فراتر از فعل نرفته است؛ چرا كه فقيهان تنها ناظر به افعال آدمي، حكم و فتوا صادر مي كنند و به امور باطني توجهي ندارند. براي فقيهان صحت و سلامت فعل مهم است و در همين چارچوب مسئله را بررسي و حكم مناسب را صادر مي كنند.
به هر حال، دروغ در اصل صفتي از صفات نفس آدمي است كه در اشكال نامناسبي در زبان، نوشتار، نيت، اعمال و مانند آن به نمايش درمي آيد.
دروغ زباني، شيوه نادرست ارتباطي
بسياري از مردم گرفتار فعل دروغ هستند؛ هرچند كه ممكن است اين امر به شكل صفت و خلق و خوي ايشان درنيامده و ملكه و صفت باطن و روان ايشان نشده باشد. از آن جايي كه دروغ چه به شكل فعل و چه صفت يا ملكه در آدمي، بسيار زشت و نابهنجار و ناپسند است؛ اسلام با همه اشكال آن به شدت مخالفت مي كند و دروغ مصلحت آميز را جز در شرايط بسيار سخت به عنوان فعل موردي و استثنايي و نه عادي، تجويز نمي كند.
ازنظر اسلام دروغ زباني و گفتاري، يك روش نادرست ارتباطي است كه برخي آن را در پيش مي گيرند؛ درحالي كه اصولا نبايد از دروغ به عنوان يك روش ارتباطي استفاده كرد، زيرا دروغ، قبيح ترين، زشت ترين، پست ترين و بدترين شيوه ارتباطي است.
اين بيماري در آدمي زماني شكل مي گيرد كه شخص بخواهد با ديگري ارتباط برقرار كند. به سخن ديگر، صفت دروغ ، ارتباط تنگاتنگي با اجتماعي بودن بشر دارد. همين ويژگي اجتماعي و جامعه پذيري، آدمي را در شرايطي قرار مي دهد كه گرفتار فعل يا صفت يا ملكه دروغ مي شود. از اين رو، لازم است تا با هوشياري كامل مراقب بود كه خود يا كودكان گرفتار بيماري دروغ نشوند.
روان شناسان براين باورند كه فرآيند دروغ گويي ازسن 4 تا 5 سالگي آغاز مي شود، يعني همان زماني كه كودك، نسبت به استفاده از زبان و كاركردهاي آن، آگاهي پيدا مي كند.
در اين زمان، كودك درمي يابد كه فعل زباني دروغ مي تواند او را از مخمصه هايي برهاند كه با فعل نادرست خود پديد آورده است. او همچنين درمي يابد كه مي توان با دروغگويي به چيزهايي برسد كه دوست دارد. كودكان دروغ مي گويند تا در خيال خودشان از حريم خودشان محافظت كنند يا دوست داشتني و موجه به نظر برسند يا به منافع مادي يا اجتماعي بيشتري دست پيدا كنند و يا اينكه از مجازات فرار كنند.
البته در بيشتر مواقع، آنهايي كه از كودكان يا حتي بزرگترها دروغ مي شنوند، خودشان تا حدودي متوجه اند كه فرد مقابل دارد دروغ مي گويد و چه بسا كه دلشان هم براي او بسوزد كه چرا چنين براي رهايي از مشكل، خطا، گناه يا رسيدن به چيزي دارد دروغ مي گويد.
بايد توجه داشت كه برخورد نادرست بزرگترها در برابر دروغ هاي به ظاهر كوچك و بي خطر كودكان، خود مهمترين عامل در ايجاد صفت و ملكه دروغ مي باشد و با اين كار، كودكان را به سوي بيماري رواني دروغ سوق مي دهند. اگر شرايطي براي كودك فراهم شود كه براي رهايي يا رسيدن به چيزي دروغ بگويد و كودك در ذهن خود، كاركردهاي مثبتي براي آن بيابد، به او كمك كرده ايم تا در آينده دروغ هاي پرخطر و بيشتري بگويد و دروغ به عنوان يك صفت درجانش رخنه كند.
كساني كه به بيماري دروغ گرفتار مي شوند و روانشان به صفت دروغ خو مي گيرد و بدان عادت مي كند، به دروغگوهايي تبديل مي شوند كه حساب شده دروغ مي گويند و عمداً براي كسب منافع شخصي، دروغ مي گويند. آنان پس از مدتي اين كار را هم زياد و به صورت حرفه اي انجام مي دهند.
نتيجه طبيعي روند دروغ هاي كودكي بي خطر و موردي، آن است كه دروغ، صفت و خصلت شخصيت مي شود و در جامعه به عنوان شخصيت هاي ضداجتماعي حضور مي يابد. اين گروه معمولا زياد سر و كارشان به پليس، دادگاه و زندان مي افتد! چرا كه دروغ گويي معمولا با گذشت زمان، بدتر و بدتر مي شود؛ زيرا كه اصل بر اين است كه وقتي آدم يك دروغ مي گويد، بعدها ناچار مي شود كه براي رفع و رجوع آن دروغ، دروغ هاي بيشتري بگويد.
بنابراين شايد، دروغ را به عنوان يك شيوه ارتباطي به كودكان آموخت و يا اجازه داد كه از آن بهره گيرند؛ زيرا اين كنش ها در يك فرآيندي به منش ها و صفات و خلق و خوي شخص تبديل مي شود و شخص را از انسان متعادل خارج مي كند و شخصيت ضداجتماعي به او مي بخشد.
از نظر برخي روان شناسان، دروغگويي يك مهارت اشتباهي است كه به كودك آموزش داده مي شود. در حقيقت به جاي اين كه مهارت هاي درست ارتباطي را بياموزد، مهارت هاي اشتباه و نادرستي را مي آموزد و مي كوشد تا از اين طريق شرايط را به نحو موثري به نفع خود مديريت كند. از نظر اين گروه از روان شناسان دروغ گويي در برخي افراد ريشه در تنبلي ذهني دارد و شخص به جاي آنكه با مهارت بياموزد چگونه مي تواند با صداقت ارتباط با ديگري را مديريت كند، با تنبلي ذهن، ساده ترين و كوتاه ترين راه را انتخاب مي كند و اين گونه دروغ را ابزاري براي محافظت از خود يا كسب منفعت قرار مي دهد.
به هرحال، شكي نيست كه دروغ تنها يك فعل حرام و رفتار نادرست زباني و يا گفتاري و نوشتاري نيست، بلكه يك بيماري خطرناك روحي و رواني و يك صفت و ملكه زشت اخلاقي است كه مي بايست درمان شود؛ زيرا آثار بسيار زيانباري را متوجه شخص و جامعه مي كند و اين گونه افراد داراي شخصيت هاي ضداجتماعي هستند و در جامعه ضررهاي بسياري را بار مي آورند.
زمينه ها و ريشه هاي دروغگويي
با آنكه همه انسان ها دروغ را ناپسند و زشت مي دانند و دروغگو را به يك معنا دشمن خدا مي شمارند و در همه جوامع بشري افراد دروغگو را بد مي دانند (غافر، آيه 82) با اين همه بسياري از مردم گرفتار فعل يا صفت دروغ هستند.
سؤال اين است كه چرا با همه زشتي و بدي دروغ و دروغگويي، انسان ها به آن رو مي آورند و به شكلي گرفتار آن هستند؟
خداوند در آياتي چند به اين پرسش پاسخ داده است. از نظر قرآن، ريشه اين فعل و يا صفت زشت دروغ و دروغگويي را مي بايست در صفات ديگر انساني جست وجو كرد.
خداوند به دو عامل و بستر اصلي براي دروغ گويي توجه مي دهد كه يكي دروني و آن ديگري بيروني است. از نظر قرآن عامل بيروني همان شيطان است. زيرا اين دشمن سوگند خورده به سبب ويژگي انحصاري ديدن و ديده نشدن و قابليت وسوسه از طريق الهامات در نفس و روان آدمي، مي تواند آدمي را به سمت دروغ بكشاند. از اين رو در آيات 221 و 222 سوره شعراء از الهامات شياطين سخن به ميان مي آورد كه آدمي را به سوي دروغ مي برد.
البته بايد توجه داشت كه تاثيرات شياطين در نفس و روان آدمي، نيازمند بستر دروني در شخص آدمي است. به اين معنا كه ابليس و شياطين زماني مي توانند از اين الهامات خويش سود برند و برنفس و روان آدمي مسلط شوند كه شخص از بستر مناسبي براي همراهي برخوردار باشد. ولذا برخي از بندگان خداوند هرگز تحت تاثير الهامات شياطين و وسوسه هاي آنان قرار نمي گيرند. (حجر، آيات 93 و 04؛ يوسف، آيه 42) مهمترين، عوامل بسترساز تحقق فعل يا صفت دروغ و يا تاثيرپذيري از الهامات شياطين و وسوسه هاي ايشان را مي بايست در دو چيز گناه و حسادت جست وجو كرد. ازنظر قرآن حسادت يكي از عوامل بسترسازي است كه آدمي را به دروغ مبتلا مي كند. از اين رو به آدمي هشدار مي دهد كه از حسادت پرهيز كند؛ چرا كه حسادت موجب مي شود تا گرفتار فعل يا صفت دروغ شود. (يوسف، آيات 11 و 91)
ديگر بسترساز بيماري رواني دروغ گناهاني است كه شخص مرتكب مي شود.
افرادي گرفتار دروغ گويي مي شوند كه گناه را پيشه خود ساخته اند. خداوند در آيات 6 و 7 سوره جاثيه، در تعليل گرفتاري شخص به صفت افك و دروغ، به گناه پيشگي آنان توجه مي دهد. درحقيقت علت خلق و خوي دروغ را گناه پيشگي شخص مي داند.
مي دانيم افرادي كه گرفتار گناه هستند كساني اند كه از ايمان كامل برخوردار نيستند و همين بي ايماني،آنان را به سوي گناهكاري مي كشاند و صفت دروغ را در ايشان پديدار مي سازد. (نحل، آيه 105)
روان شناسان نيز وقتي به ريشه هاي ايجادي صفت دروغگويي در شخص مي پردازند، به اموري توجه مي دهند كه خود گواه بي ايماني و گناه پيشگي شخص است. وقتي از اشخاص دروغگو پرسيده مي شود كه چرا به دروغگويي رو آورده است درپاسخ مي گويد: 1- مي خواهيم كسي را تخريب يا روحيه اش را تضعيف كنيم؛ 2- مي خواهيم احترام و تحسين ديگران را جلب كنيم؛ 3- دوست داريم به قدرت بيشتري برسيم؛ 4- نمي خواهيم با حقيقت تلخي درباره خودمان مواجه شويم؛ 5- دوست نداريم به اشتباهات اعتراف كنيم؛ 6- مي خواهيم فعلا روي قضيه اي را بپوشانيم، به اين اميد كه شايد بعدا اوضاع،بهتر شود.
همه اين گونه رفتارها بيانگر نوعي گناه و خطايي است كه شخص مي كند و مي خواهد آن را بپوشاند. اين گونه است كه دريك فرآيند، صفت دروغ را به عنوان عامل رهايي و يا محافظت يا رسيدن مي داند و آن را خلق و خوي خويش قرارمي دهد. حتي كساني كه درپاسخ به اين پرسش مي گويند: مي خواهيم از درگيري پرهيز كنيم؛ يا نمي خواهيم باعث خشم يا صدمه كسي بشويم؛ نمي خواهيم احساسات كسي را جريحه دار كنيم، به نوعي مي خواهند خود را توجيه كنند و يا از امر به معروف و نهي از منكري بگريزند؛ زيرا اگر كسي كار خطا و گناهي مرتكب شده يا هنجار و معروفي را ترك كرده مي بايست به او هشدار داد و اصل امر به معروف و نهي از منكر را اجرا كرد. پس هرگونه پرهيز از درگيري يا گريز از خشم يا جريحه دار كردن به اين قصد باشد، خود مصداق گناه است؛ زيرا امر به معروف و نهي از منكر واجب ديني و ترك آن گناه است.
حالت ديگر اين است كه شخص با اين پاسخ مي خواهد خطاي خود را بپوشاند و گناه خود را توجيه كند؛ به اين معنا كه گناهي مرتكب شده و با دروغ مي خواهد از آن بگريزد و يا آنكه از خطري كه به خاطر گناه متوجه او شده رهايي يابد و صدمه نبيند.
به هرحال، كمتر مي توان براي رفتارهاي دروغ آميز خود و يا ديگري محملي درست يافت و برآن بار كرد. با اين همه انسان ها مي كوشند تا به شكلي از دروغ به عنوان يك روش ارتباطي براي محافظت از چيزي يا رسيدن به چيزي استفاده كنند. بنابراين بايد توجه داشت دروغ حتي به مزاح و شوخي يا از باب مصلحت مي تواند آثار مخربي را در منش و صفات باطني بگذارد و آدمي را به بيماري و رذيلت پست اخلاقي دروغ مبتلا كند.
دروغ مصلحتي يا منفعتي
اسلام به عنوان يك دين جامع هيچگاه بن بست ندارد و لذا در هر قانوني كه وضع مي كند و حكمي صادر مي نمايد، مواردي را نيز به عنوان استثناء بيان مي كند تا شخص و جامعه در مواقع اضطراري دچار تنگنا و بن بست نشوند.
درخصوص دروغ نيز اسلام مواردي را به عنوان استثناء تجويز كرده كه فرد در مواقع خطر و يا بسيار حساس و بحراني و كاملا ضروري مي تواند به دروغ متوسل شود.
مسلما موارد استثناء چند مورد بيش نيست كه آن هم براي شرايط بسياري اضطراري تجويز شده اما عده اي با سوءاستفاده از اين استثناءها به خود اجازه مي دهند كه در مواقعي كه منافعشان به خطر مي افتد به دروغ متوسل شوند و اسم آن را دروغ مصلحتي بگذارند كه در واقع چنين دروغي منفعتي است تا مصلحتي مكرر ديده شده كه فردي براي نجات خود از مخمصه شخصي و يا جلب منفعتي، دروغ به زبان آورده و آن را به عنوان دروغ مصلحت آميز توجيه كرده است.
بايد توجه داشت كه موارد استثناء در تجويز دروغ، مواردي بسيار حياتي و نادر است كه بايد آنها را در كتابهاي اخلاقي و فقهي بررسي و مطالعه كرد و غير از آن موارد هرگونه دروغ گفتن، به عنوان يك فعل حرام محسوب مي شود و گوينده آن مستحق مجازات سخت خداوند خواهد شد. بسياري از دروغهاي مصلحتي كه افراد به خيال خود بر زبان جاري مي كنند در واقع دروغ منفعتي است كه بخاطر به خطر افتادن منافعشان مرتكب آن مي شوند و لذا بايد از آنها بشدت پرهيز كنند و خود را با اينگونه عناوين، فريب ندهند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14