(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 19 فروردین 1391- شماره 20176

سيره اخلاقي آيت الله شهيد صدر از زبان فرزند
جامع فضايل علمي و اخلاقي
به مناسبت 19 فروردين، سي و دومين سالگرد شهادت - بخش دوم و پاياني
نقش رودها در شكوفايي اقتصادي



سيره اخلاقي آيت الله شهيد صدر از زبان فرزند
جامع فضايل علمي و اخلاقي
به مناسبت 19 فروردين، سي و دومين سالگرد شهادت - بخش دوم و پاياني

حجت الاسلام سيدجعفر صدر
در نخستين بخش از مطلب حاضر خاطراتي درباره دوران تحصيل آيت الله سيد محمد باقرصدر و سيره عبادي و اخلاقي ايشان با خانواده و اطرافيان از زبان فرزند آن شهيد بيان شد. اينك در اين بخش ادامه مطلب را پي مي گيريم.
¤ رهبري امت
¤ تمام كساني كه با سيد شهيد مي زيستند؛ متفق القولند كه شيوه رهبري او و تربيت امت، شيوه اي منحصر به فرد بود؛ همانطور كه اخلاق و تواضع و مردمداريش متمايز و برجسته بود. ويژگيها و خصائص او همانند ويژگي انبياء و ائمه معصومين(ع) بود.
¤ سيدمحمود الخطيب كه از شاگردان نزديك سيد بود؛ نقل مي كند كه سيد با هركسي كه نزد او مي آمد؛ چه براي عرض سلام و چه براي سؤال درباره يك مسئله، با گشاده رويي، خوشرويي برخورد مي كرد و بدون درنظرگرفتن موقعيت سؤال كننده، ميان كوچك و بزرگ و شاگرد و غيره تفاوتي قائل نمي شد. در برابر همه آنها سرتا پا گوش بود و توجه زيادي به آنان نشان مي داد. او پيشوا و رهبري حقيقي براي مردم بود و موضوعات و مباحث ديني و اجتماعي را با نسل جوان درميان مي گذاشت و راهنماييهاي خود را از آنها دريغ نمي كرد. به ياد دارم روزي كودكي به نام ميثم، فرزند شهيد جواد زبيدي به اتفاق پدرش نزد سيدشهيد آمد. پدر كودك گفت: «جناب سيد! پسرم يك سؤال دارد.» سيد شهيد گفت: «ميثم بيا پيش من.» (سن او به نظرم بين شش تا هفت سال بود) او را كنار خود نشاند و پرسيد: «سؤالت چيست؟» ميثم به آرامي گفت: «سؤالم اين است كه خدا چرا راضي شد حسين(ع) كشته شود؟» سيد فرمود: «سؤالت بسيار قشنگ است و معناي بزرگي دارد و جوابت را خواهم داد».
«يكي از روحانيون به نام مهدي حيدري مي گويد: زماني كه پسري كوچك بود با دوستانش در نزديكي حرم اميرالمؤمنين(ع) جمع شده بودند تا درسهايشان را به خاطر نزديكي به فصل امتحان مرور كنند. در آن حال سيد شهيد داشت به سوي حرم مي آمد تا نماز صبح را بخواند. وي نزد سيد مي رود تا در مورد موضوعي از او سؤال كند؛ ولي سيد شهيد با روي خوش عذرخواهي مي كند و مي گويد وقت نماز دارد مي گذرد و نمي توانم الان پاسخ شما را بدهم. روز بعد سيد زودتر آمد و گفت: «من امروز زودتر آمدم تا به سؤالاتتان پاسخ دهم.» دوستان همه برخاستند و زيراندازي پهن كردند و او با آنان به صحبت و مباحثه مشغول شد.
¤ يكي از فضلا مي گويد: زماني كه 11 ساله بود؛ كتابي در 15 صفحه درباره كيفيت آموزش نماز نوشت. او مي دانست بهترين كسي كه مي تواند كتابش را بازبيني و تصحيح كند؛ شهيد صدر است و لذا نزد او رفت. شهيد صدر در مسجدي كه در آن درس خارج مي داد،حضور داشت. وقتي او ديد؛ به گرمي از او استقبال كرد و كتاب را با خوشرويي گرفت و چند روز بعد پس از تصحيح و توضيح ، آن را به او بازگرداند و فرمود اگر پدرش كتابش را چاپ نكرد؛ او آن را با هزينه خود چاپ خواهدكرد.
¤ سيد شهيد به رغم مقام و جايگاهي كه داشت، شخصي متواضع بود و نمي گذاشت كسي از او تعريف كند و القاب و صفات به نامش اضافه نمايد. او به طلابش و حتي فرزندانش توصيه مي كرد كه اگر خواستند نامش را بنويسند، فقط بنويسند: سيدمحمدباقر صدر، بدون هيچ گونه اضافات.
¤ مادرم نقل مي كنند يكي از علاقمندان، شعري را در مدح ايشان سروده و آن را آورده بود تا در مجلس ختمي كه سيد نيز در آن حضور داشت، بخواند، اما سيد با اين كار مخالفت كرد. مرد چندبار كوشيد شعرش را بخواند، اما با مخالفت سيد روبرو شد و آخرالامر از خواندن اشعارش منصرف شد.
¤ يكي از شاگردان سيد، حديثي از پيامبراكرم(ص) به دست آورد با اين مضمون كه مردي از جانب عراق ظهور مي كند كه نامش باقر است و علم را مي شكافد و يارانش ظلم و سركوب فراوان را متحمل مي شوند و همچون ابرهاي پراكنده در فصل پاييز هستند. اما سيد به خاطر تواضعي كه داشت مايل نبود كه اين حديث منتشر و يا درباره آن تحقيق و بررسي شود.
¤شهيدصدر همچون پدري دلسوز و مهربان با شاگردانش برخورد مي كرد؛ به طوري كه نامه هايش خطاب به آنها را با عنوان ابوكم (پدرتان) امضا مي كرد. او مي گفت: «دوست دارم فرزندان و پسرانم (شاگردانش) از پدرشان و از كارهايي كه او درباره آنها انجام داده؛ راضي باشند. او همين برخورد را در مورد فرزندان نسبي خود نيز داشت.
سيدمحمود الخطيب مي گويد: «زبان خطابي ميان اوو شاگردانش، ويژگي و رنگ و بوي خاصي داشت و من خود شاهد بودم كه در موقع خداحافظي با يكي از شاگردانش در زمان حكومت صدام كه بر تبعيد مخالفان تاكيد داشت، شديدا گريه مي كرد و مي گفت: «دوري از شما براي من سنگين است.»
¤ مادر گراميم مي گويند وقتي خبري ناگوار و يا خبر شهادت يا مرگ يكي از دوستان يا طلابش به او مي رسيد، شديدا متاثر مي شد و چند روز در اين حالت مي ماند؛ به طوري كه آثار اندوه بر چهره اش نمايان مي شد و خواب و خوراك او به حداقل مي رسيد. اين شدت تأثر و ناراحتي و حزن تا بدان حد مي رسيد كه وضع جسمانيش را در معرض خطر قرارمي داد و فشار خونش بالا مي رفت و يا دچار سردرد مداوم مي شد. يك بار كه خبر ناگوار شهادت يكي از يارانش به او رسيد؛ او به حالتي شبيه نيمه فلج دچار شد.
¤ به خاطر شدت علاقه و محبت او به دوستان و يارانش، دائما براي آنان دعا مي كرد و مرتب از حال و روز آنان مي پرسيد و آنها را به ترك دنيا و زهد و پارسايي و سعي و تلاش و جديت در كسب علوم تشويق مي كرد.
¤ سيدشهيد زيباترين و والاترين صفات پسنديده را در دلهاي شاگردانش حك كرده بود. او ميان آنها فرقي قائل نمي شد و يكي را بر ديگري يا قوم و قبيله و نژادي را بر ديگري ترجيح نمي داد. از كسي ايراد نمي گرفت و يا انتقاد نمي كرد. او براستي در تمام ابعاد كامل بود.
¤ مرحوم پدر در ابراز محبت و قدرداني از تلاشهاي اطرافيان خود، در اوج بود. هيچ گاه به ياد ندارم كه او به رغم كثرت اشتغالات و طرحها و فعاليتهايش، از كسي عيبجويي و يا كسي را تحقير كند. هيچ گاه خوبي و احسان كسي را فراموش نمي كرد. در نخستين روزهاي ازدواجش در لبنان و پيش از عزيمت به عراق، روزي با همسرش درباره موضوعاتي صحبت مي كند و خطاب به مادرم مي گويد، «اي دختر عمو! 5 نفر هستند كه من در زندگي دوستشان دارم و تو هم بايد آنها را دوست بداري: مادرم، برادرم اسماعيل، خواهرم بنت الهدي، برادرت سيد(امام) موسي صدر و عبدالحسين.» (عبدالحسين مرد خوبي بود و در كودكي هواي پدرم را داشت و لذا او را در رديف مادر و برادرش قرار داده بود.)
دلبستگي به امام حسين(ع) و پيروي شايسته از ائمه
¤ گروهي از دوستداران و علاقه مندان شهيد صدر براي ديدار ايشان به منزلش آمدند. حاج عباس ابوقحطان، خادم منزل درباره سيدشهيد به آنان مي گفت كه او در صفات صبر و ايمان و شجاعت همچون امام علي بن ابي طالب است و من با او زندگي كرده ام و او را خوب مي شناسم. در اين هنگام سيدشهيد كه در طبقه دوم و سخنان حاج عباس را مي شنيد؛ با صداي بلند گفت، «اين طوري نگو حاجي! من راضي نيستم. من به تو چند بار گفته ام كه با اين جور حرفها مخالفم.»
¤ سيدشهيد در روز عاشورا حال متفاوتي داشت و حال و روز و چهره اش كاملا غمزده و برافروخته بود. در حد توان مي كوشيد به زيارت سيدالشهدا و به كربلا برود. وقتي شروع به خواندن زيارت عاشورا مي كرد؛ گريه هايش هم شروع مي شدند تا جايي كه محاسنش خيس مي شد. او و خانواده اش عادت داشتند در روز عاشورا تا بعدازظهر چيزي نمي خوردند. غذايشان هم در اين روز برنج و ماش بود كه ساده ترين نوع غذا بود. در روز شهادت امام اميرالمؤمنين(ع) نيز چنين وضعي داشتند. ايشان در چنين روزي با كسي ملاقات نمي كرد.
¤ ايشان براي تسهيل زيارت عاشورا، فتواي جواز اختصار لعن و سلام را صادر كردند و مثلا گفتن «اللهم العنهم جميعا» به جاي تمام لعنها و گفتن «السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين» به جاي تمام سلامها را جايز شمردند تا همگان بتوانند اين زيارت را بخوانند. ايشان در روز عاشورا، زيارت معروف عاشورا را به طور كامل و بدون اختصار مي خواند.
زيارت اربعين
ايشان همگان را به زيارت اربعين امام حسين و حركت پياده به حرم حسيني ترغيب مي كرد و خود زيارتي با اين كيفيت را آرزو داشت؛ اما شرايط پيرامونش هيچگاه چنين اجازه اي را نداد. او نمي خواست زيارتي به اين شكل، امنيت و سلامت شيعيان را به خطر بيندازد و لذا عادت آنان را كه معمولا در ايام اربعين از نجف با پاي پياده و در ظرف سه روز عازم كربلا مي شدند؛ به روش ديگري تغيير داد تا سلامتيشان تضمين شود، بدين گونه كه آنان تا پيش از غروب، پياده به سمت كربلا حركت كنند و به هر نقطه كه رسيدند؛ شب به خانه شان برگردند و در روز دوم با ماشين به همان نقطه اي كه ديروز پياده رسيده بودند؛ بازگردند و راهشان را ادامه دهند و همين طور تا به آخر، مسير خود را بپيمايند.
زيارت اميرالمؤمنين(ع)
¤ در روز عيد غديرخم، ايشان شيشه هاي كوچك عطر تهيه مي كرد و آنها را به كساني كه براي عرض تبريك خدمتش مي رسيدند؛ اهدا مي كرد. نقل است روزي سيد در حالي كه در كنار ضريح امام علي(ع) بود؛ مردي به سمت ضريح مبارك آمد و با شور و شوق و چشماني اشكبار و با اخلاص تمام شروع به دعا خواندن كرد. سيد وقتي او را ديد، دست به دعا برداشت و از خدا خواست كه دعاي اين مرد را مستجاب گرداند. همان شب مرد مزبور در خواب مي بيند كه فاطمه زهرا(س) نزد او آمدند و گفتند، «حاجت تو برآورده خواهد شد، چون فرزندم محمدباقر صدر براي تو دعا كرده است.» مرد صبح هنگام نزد سيد آمد و خواب خود را تعريف كرد. سيد لبخندي زد و گفت، «بله، من وقتي تو را در آن حالت ديدم، برايت دعا كردم».
¤ حاج خضير كه يكي از افراد مورد وثوق است؛ براي ما نقل كرد كه يك بار سيد را در صحن شريف علوي ديدم كه ايستاده و با تمام حواس و با خيال راحت و لبخند زنان به گنبد شريف خيره شده بود و چنان در آن غرق شده بود كه گويا در اين عالم نيست. اين حالت مدتي طولاني ادامه يافت و حاج خضير براي سيد نگران شد. نزديك ايشان رفت و سلام كرد. سيد رو به او كرد و در حالي كه انگار در عالم ديگري سير مي كرد؛ خطاب به او گفت: «حاجي خضير! حالتي را كه من در آن بودم از من گرفتي. اگر آنچه را كه من مي ديدم؛ تو هم مي ديدي؛ چنين نمي كردي.» مقيد بود كه هر روز به زيارت اميرالمؤمنين برود. خادمان پاكباخته حرم شريف نقل مي كنند كه حتي پس از شهادت، او را در همان ساعت هميشگي در حرم مي ديدند. آن شهيد، شبهاي چهارشنبه، در خانه اش، براي اهل بيت(ع)، مجلس عزا برپا مي كرد.
حالت عجيب روحي در هنگام دعا و زيارت
¤ خانم والده ام در مورد حالات روحي او در هنگام دعا و زيارت تعريف مي كنند كه آن شهيد در روز عاشورا مقتل امام حسين(ع) را براي خود و با صوتي غمناك و جانسوز مي خواند و عجيب اينكه مقتل را به زبان دعا مي خواند؛ يعني به شيوه اي كه با آن دعا مي خواند. به محض شروع مقتل، حالات او تغيير مي كرد و همچون مادر فرزند مرده، مي گريست تا حدي كه در مورد ايشان نگران مي شديم. همين حال به هنگام خواندن دعاي عرفه نيز به ايشان دست مي داد؛ حتي در يكي از موارد، من نگران شدم كه او در اثناي خواندن دعاي عرفه دچار سكته قلبي نشود. نزديكشان رفتم و به ايشان دست زدم و تكانشان دادم و ديدم كه در حال انقطاع كامل است. ايشان چه مقتل و چه دعا را با لحن و صوت يكساني مي خواند و دچار چنين حالاتي مي شد.
رابطه با امام مهدي(عج)
¤ من بارها و بارها خواندن دعاي ندبه را توسط ايشان ديده و شنيده ام. نكته قابل توجه اينكه ايشان اين دعا را فقط در روزهاي جمعه نمي خواند؛ بلكه هرگاه دچار مشكل و دشواري مي شد؛ آن را با حالت تضرع و توسل مي خواند؛ به طوري كه در ذهن من اين گونه جاافتاده بود كه هر وقت دعاي ندبه را مي خواند؛ به خاطر حاجتي، ضرورتي و يا كار مهمي از كارهاي مسلمين است. آخرين بار او را در اتاقش ديدم كه در طبقه فوقاني خانه مان در نجف اشرف در محله العماره، رو به صحن امام علي، دعاي ندبه مي خواند. حزب بعث اين محله را پس از شهادت ايشان به طور كامل ويران كرد.
تا آخرين روزهاي عمر شريفش وضعيت جسماني و سلامتي مادرش را تحت نظر و كنترل داشت. شبهاي جمعه به حضورش مي آمد تا اجازه رفتن به زيارت اباعبدالله الحسين(ع) را از ايشان بگيرد. پس از كسب اجازه، خم مي شد، دستانش را مي بوسيد و او نيز با دعاي خيرش فرزند را بدرقه مي كرد. خدا مي داند سيدشهيد در ايام حصر چقدر به فكر مادرش و نگران وضع او پس از شهادتش بود. اگرچه سيد، فردي صبور بود و به خدا توكل داشت و كارها را به خدا سپرده بود؛ اما شدت علاقه محبتش به مادر، او را چنين نگران مي كرد.
رابطه برادرانه با بنت الهدي
¤ من خيلي آرزو داشتم رابطه برادرانه او و برادر بزرگش سيداسماعيل صدر را ببينم. ايشان در اين باره مي فرمود، «من همچون فرزند نسبت به پدر و شاگرد نسبت به استاد و دوست نسبت به دوست و برادر نسبت به برادر، با او همراه و همدم بودم.» سيد در تمام خوشيها و آرزوها و دردها و در اثناي تحصيل و سير و سلوك بااو همراه و همقدم بود.
¤ از آنجا كه قصد من در اينجا اين است كه صرفاً مشاهدات خود رابيان كنم؛ لذا اين صفحه را به آنچه خود ديده و آگاهي يافته ام و مربوط به رابطه او با رفيق و همدم راهش در زندگي و مرگ، يعني شهيده بنت الهدي است؛ اختصاص داده ام: من اهتمام سيدشهيد به عمه بزرگوارمان و علاقه او به ايشان را به چشم مي ديدم. از جمله چيزهايي كه در اين خصوص به ياد دارم؛ تكريم و احترام ايشان نسبت به خواهرش است. هر گاه جلسه خانوادگي تشكيل مي شد؛ او را در بهترين نقطه مجلس مي نشاند و با دقت و توجه به سخنانش گوش مي داد. در مراجعه به نوشته ها و مقالات او، وقت زيادي را صرف مي كرد. سخنان او رامي شنيد، از كارهايش تعريف يا آنها را نقد مي كرد و يا بر آنها توضيح مي نوشت. همه اينها را با اخلاقي خوش و چهره اي گشاده توجهي فراوان انجام مي داد تا او راضي و خوشحال از نزد برادر بازگردد.
سيدشهيد به عنوان يك همسر
در اينجا كافي است به گواهي همسرش درباره ايشان بسنده كنيم كه گفت: «هر سال كه مي گذرد احترام و يقين و اطمينان ما به ايمان و استقامت و عدالت او بيشتر مي شود. گوئي اين صفات او حد و مرزي ندارد.» به حق مي گويم كه من روزي را نديدم كه در آن سيدشهيد، مادر را با سخني، آزار دهد يا چيزي بگويد كه او را خوش نيايد. روزهايي كه مادر روزه بود؛ سيدشهيد را مي ديدم كه خود را ملزم مي كرد هنگام افطار در خانه باشد تا از حال مادر پرس وجو كند و هميشه او را دختر عمو صدا مي زد. اين رفتار باعث شده بود كه اين زن صالحه هرگاه به ياد شهيد مي افتد؛ چشمانش در حسرت و درد و داغ او پر از اشك شود؛ و لا حول و لا قوه الا بالله.
او صاحب قلب بزرگي بود كه همه امت را در خود جاي داده و آن اندوه ها و غصه هاي بزرگ را در خود جمع كرده و براي طلاب و دوستدارانش رفيق و حامي مهرباني بود. او همانند ديگر رفتارهايش، در رفتار پدرانه نيز، الگويي بي همتا بود و در اوج مهرباني و محبت قرار داشت. گزافه نيست اگر بگويم او پدري بود كه قلب يك مادر مهربان و عاشق و دلسوز را در سينه داشت.
¤ هر وقت فرصتي پيش مي آمد؛ وقت خود را با ما مي گذراند. گاهي با ما بازي مي كرد و گاهي به تربيت ما مي پرداخت. اگر از ما كار شايسته مي ديد؛ خوشحال مي شد و از آن تعريف مي كرد و اگر كار غيرشايسته اي از ما سرمي زد؛ پيش از آنكه حرفي بزند با نگاههايش ما را تنبيه مي كرد. اگر مي ديد يكي از ما مريض شده ايم نگران و پريشان مي شد و مرتباً از حال ما مي پرسيد. شايد درست نباشد كه در توصيف رفتار او با ما به سخن ضرار درباره پيامبر استناد كنم كه گفت: «به خدا سوگند، رسول خدا همانند يكي از ما بود. هرگاه از او مي پرسيديم؛ جوابمان مي داد و اگر نزد او مي آمديم؛ شروع به سخن مي كرد. به خدا او با اينكه نزديك ما بود و نزد ما به سرمي برد؛ اما به خاطر هيبت و عظمت او نمي توانستيم با او سخن بگوييم.» ما نيز با او اين گونه بوديم. گاهي با ما شوخي و خوشرويي مي كرد و ما جرئت مي كرديم در برابر ايشان كه مشغول نوشتن و مطالعه بود؛ توپ بازي كنيم. گاهي كه توپ كنار ايشان مي افتاد و ما براي برداشتن آن مي آمديم؛ با چهره اي خندان و گشاده به ما نگاه مي كرد و ما از او احساس ترس نمي كرديم. اگر با نگاه عتاب آلودي به يكي از ماها خيره مي شد؛ اين براي تنبيه و بازداشتن ما از كارهاي ناپسند كافي بود و نيازي به صحبت و تذكر نبود.
¤ عاطفه و مهرباني او به طور يكسان ميان همه بچه هايش تقسيم مي شد و اين طور نبود كه به پسر بيشتر از دختر و يا به فرزند بزرگ بيشتر از كوچك توجه كند. او كه توانسته بود امت را كه خانواده بزرگ او بودند؛ راهنمايي كند و آنها را از تاريكي هاي جهل برهاند و شبهات استعمارگران و كذابان را از آنان دفع كند؛ بديهي است كه در اداره و هدايت خانواده خود، تواناتر و شايسته تر بود و در اين باره هيچ كوتاهي و قصوري نكرد. او بر پايبندي ما به شعائر ديني و اداي فرائض تأكيد زياد داشت و بر اقامه نمازهاي پنجگانه در اول وقت اصرار مي ورزيد. بعضي وقتها كه ما را مشغول بازي مي ديد؛ صدايمان مي زد و مي گفت: «اي جعفر، اي... نمازتان را خوانده ايد؟»
¤ ايشان در ماه رمضان برنامه خاصي براي ما تنظيم مي كرد كه تدريجاً از روزه شروع مي شد تا خواندن دعاي سحر. اگر از چيزي ناراحت مي شديم؛ به ما توصيه مي كرد دعا بخوانيم.
¤ يادم مي آيد يك بار در ايام حصر، برق خانه زود به زود قطع مي شد. اين موضوع ما را كلافه كرده بود. ايشان خواندن دعاي فرج را به ما توصيه مي كرد و همراه ما مي خواند.
فرهنگ ديني
¤ سيد شهيد جلساتي را در خانه تشكيل مي داد و در آن به وعظ و ارشاد و راهنمايي ما مي پرداخت و در برخي از جلسات، پيرامون داستان انبياء سخن مي گفت و در پايان، درسهاي برگرفته از آن داستانها را كه صبر و تحمل در راه خدا و جلب رضاي او و رستگاري در دو جهان بود براي ما تشريح مي كرد.
جنبه علمي
ايشان تأكيد داشت كه خواهرانم، حداقل آموزش ابتدايي را تكميل كنند و اگر مي ديد كه يكي از آنها توانايي و شايستگي تحصيل را دارد؛ او را به سمت تحصيل علوم حوزوي راهنمايي مي كرد. به ياد دارم يكي از خواهرانم كه هنوز ده ساله بود؛ با پدر، جلسات علمي تفسير آيات قرآن و يا شرح احاديث شريف برقرار كرده بود و آنچه را كه پدر برايش مي گفت؛ مي نوشت. سيد او را تشويق مي كرد و با تمجيد و تعريف از او آينده درخشان علمي را برايش نويد مي داد.
¤¤¤
اين بخش براساس خاطرات يكي از دختران شهيد صدر به نگارش درآمده است:
¤ ايشان دعا را در حال نشسته بر سجاده شان مي خواندند و عادت داشتند به هنگام نماز، سر را با عرقچين يا دستمال يا چفيه سبزرنگي مي پوشاند و مفاتيح الجنان مخصوص خود را در دست مي گرفتند. ايشان سر نماز با صداي بلند چون باران بهاري مي گريستند و اگر مي خواستم در آن حال بر ايشان وارد شوم، شدت توجه و انقطاع ايشان در نماز، مرا از اين كار بازمي داشت. ايشان بيشتر اوقات، دعاي افتتاح را در قنوت با حال تضرع و زاري قابل توجهي مي خواندند و در آن از غيبت امام عصر(عج) شكوه مي كردند و ما به دعاي ايشان گوش مي داديم. مادرم نقل مي كنند كه سيدشهيد مي فرمود: «هرآنچه در مفاتيح الجنان آمده داراي سند صحيح است. زيرا شيخ عباس قمي، رجل سرشناس و محدث باتقوايي بود.»
¤ پدرم هميشه با وضو بودند. هرگاه از خواب بيدار مي شدند؛ حتي اگر ده دقيقه چرت زده بودند؛ تجديد وضو مي كردند. ايشان پس از ناهار، هرجا كه نشسته بود؛ سربرزمين مي گذاشتند و درست ده دقيقه بعد بيدار مي شدند.
¤ مرحوم پدر در خصوص قدرداني از تلاش اطرافيان خود در اوج بودند. هيچ گاه به ياد ندارم از كسي عيب جويي كرده باشند.
توسل به ائمه(ع)
¤ پدرم نذر كرده بودند كه هر سال به مدت سه روز جلسه روضه امام موسي بن جعفر(ع) برپا و پس از آن اطعام كنند. ايشان اين برنامه را مرتباً اجرا مي كردند.
¤ ايشان نذر كرده بودند چهل شب جمعه، در حرم امام موسي بن جعفر(ع)، زيارت جامعه كبيره بخوانند و وقتي شرايط امنيتي، ايشان راناچار ساخت از عراق خارج شوند؛ به سيدكاظم حائري وكالت دادند كه به نيابت از ايشان، اين زيارت را بخوانند.
حصر خانه و ثبات روحي
¤ ايشان و خانواده شان به مدت نه ماه در حصر بودند و در اين مدت طولاني، شرايط سخت و ناگواري را سپري كردند؛ اما سيدشهيد، ايماني ثابت و اراده اي قوي و توكلي عميق داشتند و تسليم خواست و فرمان خداوند بودند. در آن شرايط، ايشان دركنار خانواده مي نشستند و با آنان شوخي و گفت وگو مي كردند. ايشان چند بار اين جمله را به آنان گفتند كه، «شما برويد و مرا تنها بگذاريد. آنان (صدام و حزب بعث) با من كار دارند و كاري به شما ندارند.» اما اين جمله ايشان باعث محبت و دلبستگي بيشتر خانواده به ايشان مي شد.
¤ در همان دوران حصر، شروع به نگارش تفسير قرآن و نيز موضوعات اصلي كتاب «اجتماعنا» را تدوين كردند و به طور فشرده مشغول نوشتن بودند.همچنين مشغول حفظ سوره هايي از قرآن شدند و تصميم داشتند سوره هاي زيادتري حفظ كنند؛ اما فرصت نيافتند.
¤ به رغم همه اين فشارهاي رواني، خانواده، نعمت وجود ايشان را در ميان خود حس مي كردند و هر يك روزي را كه با ايشان سپري مي كردند؛ لطف خدا مي دانستند؛ اما ايشان، خودشان از وضعيت رقت انگيز خانواده و رنجهايي كه در اثر فشار ناشي از حصر متحمل مي شدند؛ متأثر و اندوهگين مي شدند. سيدشهيد در آن زمان به خاطر وضعيت روحي و جسمي و بالارفتن فشار خونشان دچار لاغري و ضعف شده بودند. در آن شرايط سخت دوران حصر برخي از دوستان كوشيدند سيد و خانواده اش را از طريق ديوارخانه همسايگان از اين وضعيت عذاب آور نجات دهند؛ اما سيد شهيد به خاطر رعايت حال مادرش كه همراه آنان بود و بالاي 80 سال سن داشت و نمي توانست از ديوار بلند بگذرد، اين درخواست را قبول نكردند.
¤ وقتي مزدوران صدام بار چهارم (كه در آن سيدشهيد به شهادت رسيدند)؛ براي بازداشت سيدآمدند تا ايشان را به بغداد ببرند، سيدشهيد با خانواده به گفت وگو پرداخت تا مصيبت بزرگي را كه در پيش رو داشتند؛ براي آنان آسان گرداند. ايشان فرمودند، «هر انساني لاجرم مي ميرد و مرگ هم علل و اسباب متعدد دارد؛ يكي در بستر مي ميرد. يكي در اثر بيماري، اما مرگ در راه خدا بسيار بهتر و شرافتمندانه تر است.اگر به دست صدام يا دارودسته اش هم كشته نشوم؛ در اثر بيماري و يا علت ديگر مي ميرم.» سپس فرمودند، «اگر در مرگ من مصلحت و فايده اي براي دين و تشيع، ولو بعد از بيست سال مترتب باشد؛ اين برايم كافي است كه عزم شهادت كنم.» آنگاه در حالي كه چهره اي بشاش و لبخندي بر لب داشتند؛ غسل شهادت كرده و لباسهايشان را عوض نمودند.
¤ چهره ايشان تاكنون در ذهنم مجسم است كه چگونه تا لحظه خروج از خانه، همچنان آرام و خونسرد بودند. وقتي از خانه مي رفتند؛ بعدازظهر بود و عمه ام (بنت الهدي)، ايشان را از زير قرآن گذراند. ايشان قرآن را بوسيدند و آرامش و رضايت و طمأنينه در چهره شان نمايان بود. پس از رفتن سيدشهيد از منزل، مادربزرگم (مادر سيد) مفاتيح را در دست گرفت و دعاي مادر در حق فرزند را براي رفع بلا از او خواند. لحظات وحشتناكي بود؛ و لاحول و لاقوه الا بالله.
¤ما يك عمر با ايشان زندگي كرديم. هميشه همچون مسافري سبكبار بودند. شعارشان دائماً اين بود كه امروز بگذرد و فردا روزي خودش را دارد. ايشان پيش از آنكه به همراه مزدوران بعثي از منزل خارج شوند؛ تمام امانات و حقوق و وجوهاتي را كه نزد خود داشتند؛ در خانه گذاشتند و فرمودند: «آنها را به آقاي خويي تحويل دهيد.» و با اين اقدام با تمام وجود، همه دنيا را از وجود خود بركندند.

 



نقش رودها در شكوفايي اقتصادي

علي پوريا
آب مهم ترين عامل حيات موجودات زنده است. گياهان و جانوران بدون آب نمي توانند به زندگي خود ادامه دهند. آبادي و آباداني زمين نيز به آب بستگي دارد. هر آن چيزي كه ما از زيبايي ها در زمين مي بينيم ارتباط مستقيمي با آب دارد. تمدن انساني و شكوفايي آن نيز به آب پيوند خورده است. از اين رو فقدان آب به معناي فقدان زندگي، زيبايي و تمدن است. در اين ميان نهرها و رودها نقش بسيار حساسي را در زندگي بشر و آبادي و آباداني زمين و تمدن بشر ايفا مي كند ولذا مي بينيم تمدن هاي بزرگ بشري در كنار نهرها و رودهاي بزرگي چون كارون، دجله، فرات، نيل، سند، گنگ و مانند آن شكل گرفته است.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آيات قرآني بر آن است تا تحليل قرآن را از نقش رودها و نهرها در پيدايش و شكل گيري تمدن ها و شكوفايي آن ارائه دهد و ابعاد تاثيرگذاري رودها در زندگي بشر را تبيين نمايد.
آب و آباداني
شايد كمتر كسي را بتوان يافت كه از نقش آب در آباداني زمين و زندگي موجودات بويژه انسان آگاه نباشد. در فرهنگ فارسي و ايراني، آب مترادف با آبادي و آباداني دانسته شده است. اين بدان معناست كه زندگي و تمدن با آب گره خورده و نمي توان صورت حيات و زندگي را در جايي تصور كرد كه آب در آنجا وجود نداشته باشد.
خداوند در آياتي به نقش بنيادين آب در ايجاد حيات اشاره كرده و مي فرمايد: وجعلنا من الماء كل شي حي؛ و ما از آب هر چيزي را زندگي و حيات بخشيديم. (انبياء، آيه 30)
بنابراين، در كره خاكي زمين هر جايي كه حيات و زندگي است، جايي است كه آب در آنجاست، زيرا همان گونه كه در مقام ايجاد زندگي و حيات، آب نقش مستقيم دارد، در بقاي زندگي و حيات نيز آب حضور مستقيم و بي مانندي دارد. از اين رو واژه جعل به جاي واژه خلق به كار رفته است. به اين معنا كه قرارداد تكويني بر اين است كه زندگي با آب پيوند مستقيم داشته باشد و ايجاد و بقاي زندگي و حيات بسته به آب است. بنابراين، تنها در آفرينش آفريده هاي داراي حيات از آب استفاده نشده است، بلكه در ادامه و بقاي آن نيز آب، لازم زندگي و بقاي آنهاست.
با نگاهي به تمدن هاي بشري مي توان به سادگي دريافت كه آب تا چه اندازه نقش اساسي در ايجاد روستاها و شهرها دارد و چگونه تمدن هاي بزرگ بشري در كنار رودها پديد آمد كه آب كافي و مناسب را در اختيار بشر قرار مي دهد.
نقش رودها در پيدايش تمدن ها
هرچند كه ما از نقش آب به طور مطلق در ايجاد و بقاي زندگي، آبادي و تمدن ها سخن گفته ايم، اما بايد توجه داشت كه شيوه اي از دسترسي بشر به آب است كه عامل برخي از اين امور چون آبادي و ايجاد و شكوفايي تمدن هاست؛ زيرا آب باران با همه تاثير مثبتي كه براي زمين و پرورش گياهان و افزايش شمار جانوران دارد؛ اما آبادي ها و تمدن ها به شيوه اي از دسترسي انسان به آب متكي است كه ما از آن به نهرها و رودها ياد مي كنيم؛ زيرا رودها، شيوه اي از دسترسي آب مناسب را در اختيار بشر قرار مي دهد كه با شيوه هاي ديگر بسيار متفاوت است. آب باران همان گونه كه از آسمان مي بارد مي تواند به سرعت جذب خاك و زمين شده و در آن فرو رود به گونه اي كه قابل دسترسي آسان براي بشر نباشد از اين رو خداوند در آيه 31 سوره ملك، از اينكه آب دور از دسترس بشر قرار گيرد و در زمين فرو رود به گونه اي كه آب شرب مناسب در اختيار بشر قرار نگيرد، سخن به ميان مي آورد و به انسان هشدار مي دهد كه مسير هدايت را از طريق اين نشانه ها بيابد و گمراه نشود.
آب باران زماني كه در نهرها و رودها جاري مي شود، بهترين و مناسب ترين حالت دسترسي را به انسان و جانوران براي استفاده مي دهد. آب باران با جاري شدن نهرها و رودها موجب مي شود تا انسان بتواند به كشاورزي و دامداري بپردازد و افزون بر نوشيدن، شرايطي را فراهم آورد تا جامعه روستايي و شهري در كنار رودها پديد آيد.
وقتي ما از نهرها و رودها سخن مي گوييم معنا ومفهوم خاصي از شكل آب در دسترس انسان را اراده مي كنيم، زيرا آب ها به اشكال گوناگون در دسترس بشر قرار مي گيرد كه از جمله آنها آب باران، آب چشمه ها، آب قنات و چاه ها، آب درياها و آب رودهاست. رودها توده آبهايي هستند كه در مجراهاي طبيعي به سوي حوضه هاي آبگير مختلف در حركت مي باشند. رودها جريان خطي ساده اي نيستند. يك رود، شاخه ها و انشعاباتي دارد كه هريك از آنها نيز داراي شاخه هاي فرعي است و به اين ترتيب يك سيستم يا يك شبكه را تشكيل مي دهند. پهنه اي از زمين كه توسط يك سيستم رودخانه اي واحد زهكشي مي شود، حوضه آبريز آن رود مي باشد.
تمدن هاي بزرگ قديمي همواره در كنار رودها و يا حوضه آبريز آن شكل گرفته اند. هرچند كه انسان از طريق چاه و قنات و يا چشمه ها به آب هاي زيرزميني دسترسي دارد، ولي اين دسترسي به شكلي نيست كه بتواند گروه هاي بزرگ انساني را در يك جا مجتمع سازد و تمدن هاي بشري را موجب شود. از اين رو همواره تمدن ها در كنار آب هاي بزرگ و رودها و نهرها تشكيل شده است كه دسترسي انسان به منابع آبي را به سادگي فراهم مي آورد.
خداوند محل پيدايش نهرها در زمين را به اراده و مشيت خود نسبت مي دهد (انعام، آيه6، رعد آيه3، نحل، آيه15) و سپس بر اين نكته تأكيد مي كند كه خداوند نهرها و رودها را به تسخير انسان درآورد تا براي انسان رام شود و انسان ها بتوانند به آساني از آب هاي مناسب و گوارا براي شرب و كشاورزي و دامداري و ساخت وسازها استفاده كنند. (ابراهيم، آيه32)
از نظر قرآن، ايجاد و تسخير رودها براي انسان تا آن اندازه با ارزش و مهم در زندگي بشر است كه انسان مي بايست به شكرانه اين نعمت بزرگ، خداوند را سپاس گفته و به ستايش وي مشغول شود و آن را نشانه اي بزرگ از توحيد به شمار آورد. (ابراهيم، آيات 32 و 34)
بهره مندي انسان و حيوان و گياه از نهرها و رودها، از شگفتي ها و آيات بزرگ الهي است به گونه اي كه خداوند در آيه3 سوره رعد، وجود نهرها و جريان آب در رودها را زمينه اي براي تفكر و انديشه بشر معرفي مي كند.
اين تفكر و انديشه مي بايست در راستاي مسائل گوناگون و ابعاد مختلفي انجام گيرد. از جمله اينكه چگونه خداوند آب را به گونه اي قرار داد كه با امكان نفوذ در خاك و فرو رفتن در آن، در سطح زمين جاري و روان مي شود، يا اينكه چه عاملي آن را به سوي ديگر مي راند؟ و يا چه چيزي موجب مي شود تا آب بتواند راه هاي سخت و دشواري را بپيمايد و سنگ ها و صخره هاي خارا را بشكافد و راه خويش را بيابد؟ تفكر در امور جريان آب و مسائل آن، مي تواند زمينه تسلط و تسخير كامل آب را براي آدمي فراهم آورد و او را براي دستيابي به مقام خلافت الهي آماده سازد. براين اساس خداوند خواهان تفكر و انديشه جدي در مسئله آب هاي روان و رودها مي شود؛ چرا كه هدف تنها شناخت قدرت خداوند و ايمان به توحيد نيست؛ زيرا تفكر مي بايست داراي تأثيرات چندگانه اي در زندگي بشر باشد كه از جمله آن چگونگي تسلط بر آب و بهره مندي كامل از آن در راستاي خلافت الهي است.
به سخن ديگر، تفكر در مسائل و اموري كه خداوند آن را آيات بزرگ و نشانه هاي توحيد مي شمارد، موجب مي شود تا انسان به نوعي علم احاطي دست يابد و فرصت خدايي شدن و متأله گشتن را به دست آورده و خلافت الهي را به عهده گيرد.
اگر خداوند در آياتي از جمله 6 سوره انعام، 15 سوره نحل و 61 سوره نمل، جاري شدن نهرها به اراده خدا را نشانه قدرت خود مي داند، انسان مي بايست با بهره گيري از دانش الهي قدرت تسلط بر آب را به نمايش گذارد و خلافت خدايي را نشان دهد.
با نگاهي به شيوه برخورد فرعون با مسئله نهرها و رودها مي توان دريافت كه از نظر انسان تسلط بر رودها تا چه اندازه مهم و بيانگر قدرت است. فرعون بر تسلط خود بر رود نيل و ديگر نهرها، تفاخر مي كرد و تسلط و قدرت خود را با عبارت نهرهاي جاري در زير پاي من، بيان مي كرد. (زخرف، آيه 51)
با نگاهي به فوايد نهرها و نقش آن در زندگي بشر مي توان دريافت چرا فرعون چنين برخورد تفاخرآميز نسبت به تسلط خويش بر نهرها و رودها داشته است.
نقش و فوايد نهرها و رودها
بخشي از آيات قرآني به بيان فوايد و نقش رودها در زندگي بشر اختصاص يافته است. از جمله مهم ترين نقش رودها را مي بايست در فراهم آوري آب آشاميدني مناسب براي بشر دانست.
خداوند در آيه 32 سوره ابراهيم، رودها و نهرها را مهمترين منبع در دسترس براي آب آشاميدني بشر مطرح مي كند. در آيه بيان شده كه خداوند از آسمان آب را فرو مي فرستد، ولي زماني كه در شكل رودها جاري و روان مي شود، تحت تسخير بشر قرار مي گيرد و انسان به سادگي بر منابع آبي تسلط ميابد. اين بدان معناست كه آب باران تا در شكل نهرها و رودها درنيامده در تسخير بشر و تسلط كامل او نيست. دراين شكل است كه آب باران مي تواند براي آشاميدن و شرب مورد استفاده قرار گيرد. دراين آيه خداوند با عبارت «لكم» كه لام علت و انتفاع است اين معنا را به انسان گوشزد مي كند كه شاكر خداوند باشد.
آب مهم ترين عامل حيات و زندگي گياهي و جانوري در زمين است. اما بايد توجه داشت باغ ها و بوستان ها وابسته به آب نهرهاست؛ زيرا آب روان در نهرها و رودها قابل مديريت است و گياه و جانور و انسان به آساني و به صورت مديريت شده مي تواند از اين آب ها بهره مند شود. تغذيه و خوراك انسان از طريق گياهان و جانواران تامين مي شود؛ بنابراين مي توان گفت كه خوراك مناسب و متناسب براي انسان در سايه سار رودها فراهم مي آيد.
خداوند در آياتي چند از جمله 266 سوره بقره، 6 سوه انعام، 91 سوره اسراء، 33 سوره كهف و 10 سوره فرقان، بر نقش رودها در ايجاد باغ ها و بوستان ها توجه مي دهد و خواهان تفكر و تشكر از سوي بشر نسبت به اين مسئله مي شود.
افزون بر خوردن و نوشيدن، نهرها نقش مهمي در بهداشت و سلامت انسان دارد. از اين رو خداوند به نقش بهداشتي رودها براي انسان در آيات 16 و 24 سوره مريم توجه مي دهد و با بيان داستان حضرت مريم(س) و روان شدن رود در زيرپاي ايشان، به نقش بي مانند نهر روان در نوشيدن و طهارت و بهداشت آن اشاره مي كند. (مجمع البيان، ج 5، ص 790)
نهرها و رودها همان گونه كه نشانه قدرت خداوندي است (رعد، آيه 3، ابراهيم، آيه 32، نحل، آيات 14 و 15، نمل، آيه 61) همچنين ابزار سلطه و قدرت بشر نيز مي باشد. لذا فرعون بر تسلط خويش بر نهرها تفاخر مي كند و آن را نشانه اي از ملك و پادشاهي خود برمي شمارد. (زخرف، آيه 51)
اصولا باران و آب به ويژه در شكل رودها و نهرها، مهمترين عامل پيدايشي و شكوفايي تمدني بشر است. انسان در كنار رودها و به سبب تسلط مناسب بر آب است كه مي تواند بوستان ها و گلستان ها را ايجاد كند و زندگي خود را سامان بخشد و جامعه روستايي و شهري را شكل بخشد.
خداوند در آيه 6 سوره انعام، پيدايش تمدن هاي بزرگ و قدرتمند را در سايه سار ريزش فراوان و مناسب باران و جريان نهرها و رودها مي داند. دراين آيه با تاكيد بر واژه «تحت» به اين نكته توجه داده مي شود كه نهرها و رودهايي كه تحت تسلط بشر و تسخير او درمي آيد، نقش مهمي در شكوفايي تمدني و اقتصادي بشر دارد.
اين معنا را مي توان از آيه 51 سوره زخرف نيز به دست آورد كه فرعون بر تسخير و تسلط خويش با عنوان «تحتي» تأكيد مي كند.
انسان مي بايست شاكر نعمت تسلط و تسخير رودها و نهرها باشد و از اينكه خداوند نهرها را آفريده و آن را تحت تسخير و سلطه بشر قرار داده سپاس گويد. (ابراهيم، آيات 32 و 34) انسان ها به سادگي مي توانند با ايجاد شاخه هاي فرعي از رودهاي بزرگ، آنها را به نهرهاي كوچكتر تبديل كرده و در ايجاد بوستان و گلستان و افزايش سطح زير كشت به كار گيرند. سدسازي و مهار و مديريت آب رودها، نيز بيانگر توانمندي بشر در تسلط و تسخير رودهاست. خداوند در قرآن گزارش مي كند كه چگونه قوم سباء با مهار آب و ايجاد سد توانستند تمدن بزرگي را ايجاد كنند و آبادي هاي بسياري را با استفاده از آب پشت سد پديد آورده و بوستان هاي زيادي را به وجود آورند. (سباء، آيات 15 و 16 و آيات ديگر قرآن)
خداوند به قوم سباء چند نعمت ويژه داده بود كه از آن جمله مي توان به مناطق پربركت و حاصلخيز «باركنا فيها»؛ خانه ها و مناطق مسكوني نزديك به هم و قابل رؤيت «فري ظاهره»؛ آسان بودن سفر، به گونه اي كه شب و روز امكان رفت و آمد بود «سيروا فيها ليالي و اياما»؛ نعمت امنيت «آمنين» اشاره كرد.
قوم سباء، مردمي بودند كه در جنوب جزيره عربستان زندگي مي كردند و تمدني عالي و درخشان داشتند. اين منطقه هر چند كه رودخانه مهمي نداشت و آب باران در دشت به هدر مي رفت، اما مردم به فكر افتادند كه سد بزرگي بسازند و آب باران و سيل هاي جاري در نهرها را پشت آن ذخيره كنند. در انتهاي يكي از دره ها، در كنار شهر «مارب»، سد خاكي عظيمي ساختند كه به همين نام مشهور شد. آب خروجي از اين سد باعث آباداني دو طرف رودي شد كه از پاي سد جاري بود و روستاهاي بسياري با باغستان ها و كشتزارهاي زيبا در دو طرف آن پديدار گشت. فاصله اين روستاها با يكديگر بسيار كم و تقريباً به هم متصل بود و وفور نعمت همراه با امنيت، محيطي مرفه را براي زندگي آماده ساخته بود، اما آنها خدا را به فراموشي سپردند، به فخرفروشي پرداختند و به اختلافات طبقاتي دامن زدند تا اينكه با شكستن سد، اين قوم نابود و عذاب شدند.
نقش رودها در زيبائي جهان
نهرها افزون بر جنبه هاي پيش گفته، عامل مهم در زيبايي جهان نيز مي باشد. خداوند در آيات 32 و 33 سوره كهف به زيبايي و جريان رودهاي آب در ميان باغ هاي انگور محصور شده ميان نخل ها اشاره مي كند و اين گونه به توصيف نقش بي مانند رودها در ايجاد زيبايي توجه مي دهد.
اينكه خداوند بارها در توصيف بهشت به نهرها و رودهاي جاري در ميان باغ و بوستان اشاره مي كند، بيانگر نقش بي مانند نهرها در ايجاد زيبايي است. با نگاهي به بوستان هاي طبيعي و مصنوعي كه نهرهاي آب در آن روان هستند مي توان نقش نهرها را در ايجاد زيبايي به آساني دريافت.
نهرها ظرفيت هاي خاصي دارند. خداوند در آياتي از جمله آيه 17 رعد مي فرمايد كه جاري شدن آب باران در بستر دره ها و آبراه ها و تشكيل نهرها و رودها به اندازه ظرفيت بستر آن هاست. اين معنا موجب شده است تا خداوند از جاري شدن آب در بستر نهرها به مقدار ظرفيت استفاده كرده و حقيقت بزرگ را براي انسان ها آشكار سازد.
در اين آيه خداوند به انسان گوشزد مي كند كه معارف و حقايق آسماني و وحياني هنگامي كه بر زمين جان انسان ها مي بارد؛ هر انساني به مقدار ظرفيت خويش از آن باران معارف بهره مند مي شود. بنابراين، انسان بايد تلاش كند تا ظرفيت وجودي خويش را گسترش دهد تا بستري بزرگ براي معارف ثقيل و سنگين آسماني و وحياني ايجاد كند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14