(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه ۲۷  فروردین ۱۳۹۱ - شماره ۲۰۱۸۳

برتري متقين
حديث سلسله الذهب
آفات الگوي مصرف
چگونگي استقامت سالك در مراحل سلوك
ويژگي هاي رستگاران حقيقي
بهارجان
برندگان مسابقه دنيا



برتري متقين

قال النبي(ص): ان الناس من عهد آدم الي يومنا هذا، مثل اسنان المشط، لافضل للعربي علي العجمي، ولا للاحمر علي الاسود الابالتقوي.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: مردمان از زمان آدم تا امروز، همه مانند دندانه هاي شانه اند، يعني نه عربي بر عجم برتري دارد و نه سرخي بر سياه فقط برتري (انسان ها بر يكديگر) به رعايت تقوي است.(1)
1- الاختصاص، ص 337

 



حديث سلسله الذهب

اين حديث را به اين جهت ذهب (طلا) ناميده اند، زيرا سلسله راويان آن، همه از معصومين(ع) مي باشند تا اين كه به خدا مي رسد، يعني اين حديث، يك حديث قدسي است و گوينده اش خود خدا مي باشد. اباصلت هروي نقل مي كند كه به هنگام صدور اين حديث از دولب مبارك امام رضا(ع) من در آنجا حضور داشتم. نيشابور در آن زمان يكي از بزرگ ترين و مهم ترين مراكز علمي و فرهنگي جهان اسلام محسوب مي شد. هنگامي كه امام رضا(ع) به نيشابور وارد شد، داخل كجاوه اي كه بر روي قاطري سياه و خاكستري قرار داشت نشسته بود و علما و دانشمندان نيشابور به همراه ساير اقشار مردم به استقبالش آمده بودند. در اين هنگام علما به افسار قاطر آن حضرت چسبيدند و التماس كردند كه: «يا ابن رسول الله! تو را به حق پدران پاكت قسم مي دهيم كه حديثي از قول آن بزرگواران براي ما بازگو فرما! دراين شرايط امام رضا(ع) سرمبارك خود را از كجاوه بيرون آوردند و با صداي بلند فرمودند: «حديث فرمود مرا پدرم موسي بن جعفر! از پدرش جعفربن محمدبن علي، از پدرش محمدبن علي، از پدرش علي بن الحسين، از پدرش امام حسين(ع) سرور جوانان اهل بهشت، از اميرالمؤمنين كه درود خدا بر آنان باد، از رسول الله كه درود خدا بر آن حضرت و خاندانش باد كه آن سرور فرمود: «اني اناالله لااله الا انا وحدي، عبادي فاعبدوني وليعلم من لقيتني منكم بشهاده ان لااله الاالله، مخلصا بها انه قد دخل حصني، و من دخل حصني امن من عذابي. من آن خدايي هستم كه جز من معبودي نيست، اي بندگان من! مرا بپرستيد، و همگان بدانند كه هركس مرا در حالي ملاقات نمايد كه به كلمه «لااله الا الله» از روي اخلاص گواهي دهد، به دژ استوار من داخل شده است و هركس كه به دژ من وارد شود از عذاب من ايمن خواهدبود!
اين شرط اخلاص براي مردم مبهم بود. از اين رو پرسيدند: «اخلاص شهادت براي خدا چيست؟! و آن حضرت پاسخ فرمود: طاعه الله و رسول الله و ولايه اهل بيته. اطاعت از خدا و رسولش، و ولايت اهل بيت رسولش!(1)
1- امالي شيخ صدوق، ص42

 



آفات الگوي مصرف

پرسش:
از منظر آموزه هاي اسلامي چه آفات و آسيب هايي الگوي مصرف يك انسان متاله را تهديد مي كند؟ لطفا به نحو اجمال توضيح دهيد.
پاسخ:
از آنجا كه الگوي مصرف در آموزه هاي اسلامي هم از ويژگي ها و شاخص هاي ايجابي و مثبت برخوردار است و هم از ويژگي ها و شاخص هاي سلبي و منفي، بنابراين براي تحقق اصلاح الگوي مصرف در ساحت فردي و اجتماعي همه اين ابعاد را بايد مورد توجه و مداقه قرار داد. در بخش هاي قبلي اصلاح الگوي مصرف به جنبه هاي ايجابي آن به نحو اجمال پرداختيم. اينك در بعد سلبي و منفي آن، آفات و آسيب هاي الگوي مصرف را مورد بررسي قرار مي دهيم:
مفهوم اسراف و تبذير
اسراف در لغت، به معناي تجاوز از مرز اعتدال در هر كار است. (مفردات راغب، ذيل واژه سرف). در قرآن و حديث نيز اين واژه در معناي لغوي آن به كار رفته است. از نگاه قرآن كريم، هر كاري كه خارج از مرز اعتدال انجام شود اسراف است و انجام دهنده آن، مسرف ناميده مي شود. از اين رو، قرآن، همان طور كه شخص پرخور را مسرف مي نامد (اعراف- 31) گناهكار را مسرف مي خواند (زمر-53) همچنين شخص مستبد و مستكبر را هم مسرف مي داند. (يونس-83) زيرا اولي در مورد جسم و دومي در مورد جان و سومي درباره جامعه، از مرز اعتدال خارج شده اند. در روايتي از امام علي(ع) آمده است: «كل مازاد علي الاقتصاد، اسراف» هر آنچه از ميانه روي بگذرد، زياده روي است. (غررالحكم، ح6899).
همچنين از امام صادق(ع) روايت شده است: «اعلم ان لكل شئ حدا، فان جاوزه كان سرفا». بدان كه هر چيزي، اندازه اي دارد كه اگر از آن بگذرد، زياده روي است. (نزهه الناظر، ص 178)
امام كاظم(ع) در روايتي، در تبيين جنود عقل و جهل، اين دو گزينه را نيز در مقابل هم آورده است: «القصد، الاسراف» ميانه روي (و در برابر آن) زياده روي. (تحف العقول، ص 402) اين سخن اشاره به آن است كه اصلاح الگوي مصرف و ميانه روي در آن، مسأله اي عقلي است و آنچه را كه اسلام در اين باره آورده، چيزي جز ارشاد به حكم عقل نيست.
تبذير از ريشه بذر به معناي پاشيدن دانه است. هنگامي كه اين واژه، در مباحث اقتصادي به كار مي رود، به معناي مصرف كردن مال، به صورت غيرمنطقي و ناروا است. معادل كلمه تبذير در فارسي ريخت و پاش است. بنابراين تبذير عبارت است از مصرف كردن مال در جايي كه نبايد مصرف شود، هر چند اندك باشد. و بر اين اساس، تبذير، نوعي اسراف شمرده مي شود و به تعبيري حتي بدتر از اسراف است. به همين جهت خداي متعال فرموده است: «ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين» همانا تبذيركنندگان برادران شياطين اند.(اسراء-72)
ادامه دارد

 



چگونگي استقامت سالك در مراحل سلوك

(اي سالك طريق حق) نحوه استقامت در مراحل سلوك مختلف است. در بدايت استقامت متضمن معني توجه داشتن به اوامر و احكام (الهي) است. در نهايت متضمن معني عدم توجه به غير (خداست). در مقام جمع دال است بر معني تبليغ احكام و اوامر به همين جهت آيه شريفه 112 سوره هود «فاستقم كما امرت» پس همان گونه كه فرمان يافته اي، استقامت كن. در مورد رسول اكرم(ص)، به معني تبليغ رسالت گرفته شده (است)... همان طوري كه روح موجب بقاي بدن است احوال سالكين نيز با روح استقامت باقي و پايدار است... سالك اگر از طريق اعتدال و استقامت خارج گردد، در وادي مخوف مشتهيات نفس واقع شده و گرفتار مشكلات عالم تفرقه مي شود، از مسير اصلي منحرف گشته، به مقام جمع راه نخواهد يافت. استقامت سالك در درجه اول «اجتهاد در اقتصاد» است، يعني سعي در ميانه روي و اعتدال دارد. اين كوشش براي اين است كه سالك بر رسم علم تعدي نكند. از حد اخلاص تجاوز ننمايد و برخلاف دستور قدم برندارد... سالك (اگر) از حد اخلاص تجاوز نمايد، عملش روي ريا انجام مي گيرد. عمل در اين صورت يا براي عوض است يا براي اجرت و يا غرضي از اغراض ديگر. در هر صورت عمل بدين ترتيب ارزشي ندارد و اثري بر آن مترتب نيست.(1)
1- مقامات معنوي، محسن بينا، ص 3

 



ويژگي هاي رستگاران حقيقي

آيت الله روح الله قرهي
در مطلب حاضر استاد قرهي به بيان خصوصيات مردان مخلص الهي كه رستگاران حقيقي هستند مي پردازد و برخي ويژگي هاي قلب سليم را مورد بررسي قرار مي دهد.
آنچه كه عقلاي عالم، براي درك حقايق بيان مي فرمايند اين است كه فقط انسان موقعي مي تواند حقايق را درك كند كه در بستر تربيت الهي به فكر فلاح و رستگاري بوده باشد.
پروردگار عالم وقتي مي خواهد تمثيل هايي در قرآن كريم بزند، عنوان ظلمت و نور، حق و باطل و حزب شيطان و حزب خدا را بيان مي فرمايد.
ذوالجلال و الاكرام مي فرمايند: رستگاران حقيقي كساني هستند كه در حزب پروردگار عالم هستند. آنها در نورند و هر كه را متعلق به غير خدا است، رها كردند؛ آن وقت اينها به عنوان حزب پروردگار عالم محسوب مي شوند. لذا فرمود: «الا ان حزب الله هم المفلحون»(مجادله/22)
تعابير ديگري حضرت حق براي رستگاران عالم بيان مي فرمايند، يعني كساني كه در بستر تزكيه قرار بگيرند كه در واقع اينها ورود به حزب خدا پيدا كرده اند: «قد افلح من زكاها» (شمس/9) يا «قد افلح من تزكي»(اعلي/14) و... پروردگار عالم با اين تعابير مي فرمايد: به حقيقت آن كساني رستگار شدند كه تزكيه كردند.
تزكيه حقيقي در عالم متعلق به يك گروه است و آن مخلصين عالم هستند. چرا كه آن كسي كه فقط و فقط براي خدا كار كرد و اعمالش را فقط و فقط براي ذوالجلال و الاكرام قرار داد، يقينا تزكيه حقيقي مي شود و اوست كه رستگار مي شود. راه اين تزكيه هم قلب است؛ قلبي كه به وجه الله خالص شد، طبعا عامل فلاح و رستگاري مي شود.
در عالم همه به دنبال اين هستند كه به فلاح و رستگاري برسند و وقتي مي روند، عاقبت به خير بروند و يقين داشته باشند كه فرداي قيامت، حداقل جاي آنها در جهنم نيست و در عذاب قرار نمي گيرند. لذا راه اين فلاح و رستگاري، اخلاص است.
پيغمبر اكرم(ص) فرمودند: «قد افلح من اخلص قلبه للايمان»(1) به تحقيق آن كسي رستگار گشت كه قلبش را براي ايمان خالص كرد، يعني مؤمن شد و دلش براي ايمان به حضرت حق، خالص خالص شد.
اگر قلب كه مركز تجلي اسماء و صفات ذوالجلال و الاكرام است، خالص شد، راه رستگاري بشر مهيا شده و ديگر نبايد نااميد باشد كه آيا من رستگار مي شوم يا خير؟
خصوصيت قلب سليم
خلوص قلب هم يعني همه چيز را براي خدا انجام دهد و مؤمن باشد به اينكه هر چه هست، متعلق به حضرت حق است. وقتي اين گونه شد معلوم است قلبش، قلب سليم مي شود. لذا پيامبر عظيم الشأن مي فرمايند: «و جعل قلبه سليما» قلبش پاك و سالم مي شود.
حال اين قلب سالم كه مختص به مخلصين عالم است، كدام قلب است؟
وجود مقدس حضرت امام جعفر صادق(ع) قلب سالم را قلبي مي دانند كه در آن ولو نقطه سياهي از گناه نباشد چون اگر «نقطه سوداء» به وجود آمد، يقيناً ديگر فلاح و رستگاري وجود نخواهد داشت.
لذا حضرت مي فرمايند: «اذا اذنب الرجل»(2) آن موقعي كه فردي گناه مي كند، «خرج في قلبه نقطه سوداء» نقطه سياهي در قلب او به وجود مي آيد.
اين «خرج» است، «دخل» نيست. معلوم مي شود كه اين نقطه سياه به واسطه گناه از درون رشد مي كند. ديديد گاه تاول هايي از درون زده مي شود؟ در بعضي از سرطان ها اين گونه است. گاهي كسي از بيرون بيماري مي گيرد و پوستش به واسطه موادي كه حساس است مبتلا مي شود اما گاهي هم بيماري در درون است اما مهم اين است كه آنچه دروني است، درمانش سخت تر است.
همان طور كه اگر ايمان هم از قلب بيرون آمد و رشد كرد- نه اين كه ايمان از خارج وارد شود- بقا و حيات آن ايمان هميشگي است. اين فرمايش اولياء خدا و مردان بزرگي مثل آيت الله قاضي(ره) است. ايشان فرموده بودند: اگر ايمان از قلب خارج شود و ريشه در قلب داشته باشد، يقيناً ايمان محكمي است، در مقابل هيچ بادي به لرزه نمي افتد و هيچ گاه دچار فتنه نمي شود؛ چون ايمان قلبي، دروني است.
از آن طرف اگر گناه هم از قلب خارج شد، انسان بايد بيشتر بترسد كه نكند مانند سرطان كه دروني است، يك روز تمام قلب را فرا بگيرد.
لذا مي فرمايند: اگر يك گناه كرد، يك نقطه سياهي از قلب خارج مي شود. «فان تاب انمحت» اگر همان لحظه توبه كرد، پاك مي شود. البته توبه به اين معناست كه اشتباه كردم و ديگر هم برنمي گردم، «توبوا الي الله توبه نصوحا» (تحريم/8)، اصلا توبه يعني اينكه انسان باورش شود كه به بيراهه رفته و حالا بايد به راه مستقيم برگردد؛ توبه يعني اينكه بالجد بفهمد راهش، راه صحيحي نبوده است پس اگر برگشت يعني نفهميده توبه يعني چه و باورش نشده- كه ايمان يعني همان باور دروني- كه اين مريضي است و امكان دارد او را به هلاكت بيندازد كه مي اندازد.
«و ان زاد زادت حتي تغلب علي قلبه» اما اگر توبه نكرد و مدام بر گناهانش افزود، اصلا اين سياهي تمام قلبش را فرا مي گيرد و بر قلبش غالب مي شود. «فلا يفلح بعدها ابداً» معلوم است ديگر بعد از اين، هيچ موقع رستگار نمي شود.
آيت الله كاشاني(ره)، آن سيد عظيم الشأن و مجاهد بزرگوار، نكته اي بسيار عالي را راجع به آن مردك ديوانه، شعبان بي مخ بيان كرده بودند كه اين را مرحوم ابوي بيان مي فرمودند. مي فرمودند: ايشان گفته بودند: اين مرد آن قدر به گناه مبتلا شده و قلبش در گناه غوطه خورده كه حتي بزرگاني چون آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) هم اگر مي خواستند ايشان را درمان كنند، ديگر درمان ناپذير بود؛ يعني گناه كاملا بر قلبش غلبه پيدا كرده بود.
ببينيد ابي لهب كارش به جايي رسيد كه قرآن به واسطه ايستادن او در مقابل نبي مكرم(ص) مي فرمايد: «تبت يدا ابي لهب و تب» (مسد/1) يعني قلب آن قدر گناه دارد كه بيچاره مي كند و اينها به رستگاري نمي رسند، اما برعكس مخلصين عالم رستگار مي شوند و مي دانند كه جدي عاقبت به خير هستند. البته كسي در عالم نمي تواند بگويد من عاقبت به خير مي شوم اما پروردگار عالم نشانه هاي عاقبت به خيري را بيان فرموده، از جمله اينكه اگر كسي قلبش خالص شد، ديگر رستگار و عاقبت به خير است.
اخلاص مثال زدني
محدث نوري(ره) يك علاقه عجيبي به شاگرد عظيم الشأنش، حاج شيخ عباس قمي(ره) داشت. بعدها همه، دليل اين علاقه را متوجه شدند كه آن اخلاص حاج شيخ عباس قمي است.
يك نمونه از اخلاص حاج شيخ عباس اين است: ايشان كتاب «نزهه النواظر» را نوشته اند، پدرشان در قيد حيات است اما خبر ندارد. پدرشان آمدند، گفتند: شيخ عباس! امروز مسجد بودم، شخصي از اين منبري ها داشت داستان هايي را از يك كتاب خوبي نقل مي كرد، آن كتاب عجيب بود. ظاهراً فرمودند: آن كتاب را بگير و ببين چيست. وقتي پدر بزرگوارشان اسم كتاب را گفتند، ايشان اصلا نگفتند كه اين كتاب متعلق به من است!
ايشان آن قدر مخلص بودند كه در مفاتيح مدام دعاها را به كتب ديگر مراجعه مي دهند. مثلا مي گويند: فلان دعا را از كتاب اقبال سيدبن طاووس بخوانيد و...؛ چون نمي خواهند كتب ادعيه، مهجور بماند حتي آيت الله العظمي مرعشي نجفي(ره) مي فرمودند: به نظر مي آيد ايشان اصلا هدفشان از نوشتن مفاتيح اين بود كه كتب ادعيه را معرفي كنند و از مهجور بودن بيرون بياورند؛ يعني فقط مي خواستند براي مردم بيان كنند چنين كتبي هست، نه اينكه بخواهند بگويند: من هم كتاب دعا نوشتم!
به خاطر همين اخلاص ايشان بود كه كتاب مفاتيح ايشان اين چنين رشد كرد و آن قدر بالا رفت كه الان هر جا كه در خانه شيعيان آل الله يك كتاب قرآن است، مفاتيح هم هست.
اين فراز از روايت شريف («قد افلح من أخلص قلبه للايمان») كد ديگري را نيز بيان مي كند و آن اين است: اين قلب را براي چه خالص مي كنند؟ براي ايمان به خدا، نه براي رسيدن به مقامات، ولو مقامات معنوي. مخلصين عالم اصلا نگاه نمي كنند كه در عوض اين عملي كه انجام مي دهند، پروردگار عالم چه اجر و مزدي به آنها مي دهد. آنها مؤمن حقيقي هستند و مي خواهند قلبشان مركز ايمان به پروردگار عالم باشد، لذا وجودشان همه و همه براي خداست.
پس براي همين بايد قلب سالم باشد و حتي يك نقطه اي از گناه در آن نباشد. اگر قلب از گناه دور شد و ايمان در آن قرارگرفت، معلوم است آن قلب، قلب سالم است. «و جعل قلبه سليما».
لسان صدق پروردگار عالم
حال نشانه قلب سليم چيست و اينكه بيان مي كنند: حكمت از قلب سليم خارج مي شود، يعني چه؟ يكي اين است كه هر آنچه مي آيد، صدق است. صدق يعني همه سخنان آنها از ناحيه الله تبارك و تعالي و حقيقت است.
لذا شايد معناي «ولسانه صادقا» اين باشد كه وقتي قلب مخلص،سالم شد؛ يعني يك نقطه سياه هم از آن خارج نشد، معلوم است اين قلب مركز اسماء و صفات پروردگار عالم مي شود و تجلي اسماء و صفات نازله خداست. وقتي كه تجلي اسماء و صفات پروردگار عالم شد، لب كه باز مي كند هرچه مي گويد از خالق است، نه از خود.
مخلصين عالم كه شيطان اصلا ديگر جرأت پيدا نمي كند بر آنها مسلط شود؛ طبق فرمايش قرآن به جايي مي رسند كه ديگر هر حرفي مي زنند، كلامشان، كلام خداست. حكمت درون قلب آنها آن قدر زياد مي شود كه تا دهان باز مي كنند، آن حكم از قلوبشان جاري مي شود و لسان صدق پروردگار عالم مي شوند.
آيت الله مولوي قند هاري (ره) مي فرمودند: آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني (ره)، آن مرد الهي، «لسان صدق الله» بودند؛ يعني هرچه مي گفتند براي ما يقين بود كه از ناحيه الله تبارك و تعالي است. اين خيلي مهم است كه اگر قلب انسان در دست خدا باشد، لسانش، لسان پروردگار عالم مي شود.
نفس مطمئنه
اگر لسان، لسان خدا شد، معلوم است اين نفس حتما نفس مطمئنه است. چه كساني مي خواهند به «يا ايتها النفس المطمئنه برسند؟ پيامبر(ص) در ادامه اين روايت شريف مي فرمايند:«و نفسه مطمئنه» خالصين عالم، نفسشان، نفس مطمئنه است. عالم تكان بخورد، او تكان نمي خورد. آنها هستند كه فقط و فقط بنده حقيقي خدايند و فقط و فقط درجنت المأواي حضرت حق هستند، آن هم «جنتي» كه قرآن فقط يك بار بيشتر «جنتي» نفرموده، جنات تكرار شده، رضوان تكرار شده، اما «جنتي» فقط يك بار آمده است:«يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي» (فجر 92)، وقتي در عباد حقيقي حضرت حق قرارگرفتند «وادخلي جنتي» (همان /03) در آنجا ديگر كسي را جز خودش نمي خواهند، نه از حوري خبر است، نه از آن انهار، نه از آن ميوه ها و خوراكي هاي چنين و چنان و...؛ فقط خودش را مي خواهند يعني (عشق به خدا)، مخلصين عالم اين هستند.
لذا نفس مطمئنه از ديگر خصوصيات مخلصين عالم است. البته فقط مخلصين عالم هم هستند كه در نفس مطمئنه قرار گرفته اند و وجودشان ديگر هيچ جز حضرت حق نمي خواهد.
قوام يافته به اخلاق الهي
درادامه روايت مي فرمايد:«و خليقته مستقيمه » اخلاقش هم اخلاق الهي مي شود.
اصلا بعضي از عرفاي عظيم الشان يك تعبير زيبايي را بيان كردند، فرمودند:«اهدنا الصراط المستقيم» (فاتحه/ 6) يعني «اهدنا الي خليقه المستقيم» صراط مستقيم يعني آن اخلاق مستقيم يعني خلق و خوي الهي، همان خلقي كه طبق فرمايش پيامبر عظيم الشأن(ص) ظرف دين است: «الخلق وعاء الدين»(3)
آن قدر قلب مخلصين عالم به اخلاق الهي قوام دارد و آن قدر در اخلاق الهي محكمند كه هر فعل آن ها خلق و خوي الهي است.
علامه سيدمحمدحسين حسيني طهراني(ره) مي فرمودند: ما در سيدهاشم حداد(ره)، آن عارف بزرگوار اين حالات را مي ديديم اما عجيب است كه خود ايشان مي فرمودند: من در عالم كسي را مثل آيت الله قاضي(ره) نديدم كه همه حركاتش الهي باشد، نشستنش خدايي بود، قيامش خدايي بود، حرف زدنش خدايي بود، سكوتش خدايي بود، ذكرش خدايي بود، در قبرستان (وادي السلام) رفتنش خدايي بود و... ايشان مي فرمودند: ما همين را در سيدهاشم حداد ديديم.
بي دليل نيست كه شهيد عظيم الشأن، آيت الله مطهري وقتي يك بار با ايشان ملاقات كردند- هنگامي كه سيدهاشم حداد به دعوت علامه(ره) از كربلا به ايران آمده بودند- چنان شيفته مرام ايشان شدند كه غير از عكس پدر بزرگوارشان فقط دو عكس را در طاقچه اتاقشان گذاشته بودند، يكي عكس امام(ره) و ديگري عكس ايشان؛ چون فهميدند كه اين مرد متصل است. مردان خدا اين گونه هستند، تمام رفتار و سكناتشان الهي مي شود.
گوش شنواي زمزمه ملكوتيان
و «اذنه مستمعه »، آن ها گوش شنوا دارند.
مرحوم آقاي دولابي(ره)، آن مرد الهي مي فرمودند: گاهي حين صحبت آيت الله انصاري همداني(ره) مي ديديم كه صورت يا حالت ايشان طوري مي شد كه مي فهميديم گويا يكي در گوش ايشان مي گويد و ايشان بيان مي كنند.
انصافاً همين است، من به جرأت مي گويم كه بعضي از بزرگانمان مثل آيت الله مولوي قندهاري(ره) همين حالت را داشتند و بعدها متوجه شديم ظاهراً اين مطلب براي اولياء، عادي است. گويا گوش شنوا دارند. يكي براي آنها مي گويد و آنها همان را كه مي شنوند، بيان مي كنند. طوري است كه اينها همه آنچه كه زمزمه ملكوتيان است، مي شنوند و به اختيار گوش شنوا دارند.
چشم خدا
«و عينه ناظره » ما راجع به وجود مقدس مولايمان، حضرت حجت بن الحسن المهدي(عج) داريم كه ايشان «عين الله الناظره »، چشم بيناي خدا بر خلق هستند. مخلصين عالم هم به جايي مي رسند كه چشمشان اين طور مي شود و همه چيز را مي بينند.
من ولي خدايي را ديدم كه به يكي از آقايان گفت: فلاني! مواظب باش- آرام هم به او گفت كه كسي نشنود- امروز صبح عملت، عمل خدايي نبود و با اين طريق به جايي نمي رسي. چون يك لحظه بيجا غضب كرده بود و بر همسرش عصباني شده بود.
او تعجب كرده بود، چون آن قضيه بين خودشان بود و آن موقع تلفن و... نبود كه كسي بتواند به اين سرعت مطلع شود. گفت: آقا! شما از كجا مي دانيد؟ فرمودند: آن بماند. من مي خواهم تو مواظب باشي، تو چه كار داري كه من از كجا مي دانم. من مي گويم: مواظب باش، اگر مي خواهي طي طريق كني و به مقامات برسي، اين راهش نيست.
معلوم است اينها باذن الله تبارك و تعالي مي بينند، منتها امثال من چه مي فهمند؟! اصلا چرا ما نمي فهميم؟ دليل اين است كه مخلص نشديم. دليل اين است كه قلب خالص نشده تا به رستگاري برسد. اگر قلب خالص شده بود، ما هم رستگار مي شديم. شايد يك معناي رستگاري هم همين باشد كه درهمين دنيا مي فهمي چه خبر است: «وعينه ناظره !»، مخلصين عالم اين طور هستند، مي رسند به مقامي كه بيناي برعالم شوند.
اثرات همنشيني با مخلصين
چون آنها قلبشان، مركز تجلي اسماء و صفات الهي شده، يك خصوصيت خيلي عالي هم دارند. خدا آيت الله شيخ محمدتقي بروجردي(ره)، استاد عظيم الشأن مرد اخلاق، مرحوم ميرزا علي اصغر صفار هرندي(ره) را رحمت كند. ايشان به اين خصوصيت اشاره كرده و فرمودند: شما هرجا مخلصين عالم را ديديد به سمتشان برويد.
فرموده بودند: اول خصوصيتي كه دارند اين است: چون مخلصين عالم قلبشان تجلي اسماء و صفات خداست، اگر در شما عيوب و گناهاني هم باشد، آنها ساترالعيوب هستند و آن عيوب را مي پوشانند، لذا به رخ شما نمي آورند. پس يكي از خصوصيات مخلصين اين است كه ستارالعيوب هستند و آن وقت شما در امنيت هستيد.
مسئله دوم اين است كه انسان وقتي با مخلصين عالم نشست، خودش هم آرام آرام آن خصايص را پيدا مي كند. كمال همنشين در من اثر كرد.
ذكر دائمي مولا
يكي از چيزهايي كه در آن شكي نيست، اين است كه خوبان عالم هميشه با هم هستند، وقتي انسان «عينه الناظره» بشود، صددرصد هميشه فكر و ذكرش، «عين الله الناظره» است. هركسي كه يك روحيه دارد، معمولا دوست دارد با كسي باشد كه همان روحيه خودش را دارد. آن كساني كه عين ناظره الهي هستند، دوست دارند هميشه به ياد «عين الله الناظره» يعني صاحب الزمان باشند.
مگر مي شود كسي قلب خالصي داشته باشد اما وجودش دائم به ذكر مولا نباشد؟! طبيعي است قلب مخلصين، مظهر خوبي هاست و بالاترين خوبي ها هم مولاست. لذا مولايمان آنها را مي پذيرد و به ياد آنها خواهد بود. زيرا عالم، عالم اثر و موثر است. آنها ياد آقا را در وجود خود دارند و آقا هم به ياد آنهاست.
براي همين است موقعي كه مي خواهند بخوابند به ياد آقا هستند. همين كه بلند مي شوند، بعداز حمد پروردگار عالم- كه خدا مجددا اجازه قيام از خواب را داد- جمله اي كه بيان مي كنند، اين است: «السلام عليك يا مولاي يا صاحب العصر و الزمان» است. هميشه به ياد او هستند.
لذا براي اينكه قلب مقدس آن حضرت را به دست بياورند- اين كارهايي است كه بعضي از اولياء خدا انجام دادند و من اينها را نقل قول مي كنم- همين كه بلند مي شوند، بعداز سلام، يك فاتحه براي مادرشان، حضرت نرجس خاتون(س)، مي خوانند.
آيت الله مولوي قندهاري(ره) خيلي امامزاده ها را دوست داشتند. مي فرمودند: همين كه منتسب هستند، كفايت مي كند- عين اين جمله را آيت الله العظمي مرعشي نجفي(ره) هم مي فرمودند- من با علاقه به ديدار اين امامزاده ها مي روم كه هم فرزندان رسول الله(ص) را تجليل كنم و هم ثواب زيارتم را به مولايم مي دهم كه مولايم هم مرا نگاهي كند و اينها هم سفارش من را به مولايم بكنند.
شب ها، آخر شب، موقع خواب، وقتي ديگر برق ها را خاموش كرديم و تنها شديم، با آقا حرف بزنيم. امشب موقعي كه مي خواهيم حرف بزنيم، بگوييم: آقاجان! مي شود ما هم قلبمان دائم به ذكر و فكر شما باشد؟
يعني مي شود ما هم اين طور شويم؟! آن وقت انسان هرجا مي رود، رخ زيباي معشوق را مي بيند. وقتي انسان به فكر كسي است، همين طور مي شود. مثلا اگر كسي گمشده اي داشته باشد، هرجا مي رود گاهي صداي او را مي شنود، رويش را برمي گرداند كه نكند اين گمشده من است كه دارد من را صدا مي زند. گاهي در جمعيت نگاه مي كند، بخصوص در جاهاي شلوغ يا زيارت كه مي رود، شبيه آن گمشده اي را مي بيند، فكر مي كند اوست و به سمتش مي دود و... تا شايد يك روز نشانه اي از گمشده اش ببيند.
بعضي از اين خانواده هاي مفقودالاثرها اين طور هستند. هر جنازه اي كه از شهداي عظيم الشأن مي آيد، مي روند ببينند شايد اثري از فرزندان خودشان باشد، چون دلشان با آنهاست. آيا دل و من و تو هم با آقا هست؟ دل مخلصين اين طور است و دائم ياد آقا هستند و همه جا صداي او را مي شنوند.
1- نهج الفصاحه، ص 598، حديث 6802
2- اصول كافي، ج: 2، ص: 172
3- پيام پيامبر، ص:477

 



بهارجان

عليرضا معلمي
انسان مانند طبيعت، بهار، تابستان، خزان و مرگ دارد. همان گونه كه اين فرآيند در طول عمر اتفاق مي افتد، هر روز نيز به شكلي در زندگي انسان تكرار مي شود؛ با اين تفاوت كه در طول عمر اين فرآيند در جسم تحقق مي يابد و برآيند از ميان رفتن فعاليت هاي جسمي بشر است، ولي روزانه ما با روان و جان خود چنين معامله اي داريم و حالات چهارگانه در ما ايجاد مي شود. لحظاتي كه با طراوات و شادابي مي گذرد، دمي كه به فرح و خوشحالي مي گذرد، زماني كه پژمرده مي شويم و به خود فرو مي رويم و وقتي كه دلمرده مي شويم و حال و حوصله خودمان را نيز نداريم.
ارتباط متقابل روح و جسم
روان آدمي، همان جان و روح مجردي است كه در كالبد جسماني قرار گرفته و لذا ميان نفس و جسم ارتباط تنگاتنگي است و هريك بر ديگري تاثيرات مستقيمي را به جا مي گذارد. پس اگر روان آدمي و نفس او، دلمرده باشد، جسم، رنجور و بيمار مي شود و اگر روان به سبب كارهاي مقبول الهي مسرور و شاد باشد، جسم به پرواز درمي آيد.
درمقابل، اگر جسم به هر دليلي بيمار و رنجور باشد، روان نيز پژمرده مي شود و اگر جسم با تغذيه مناسب و شرايط خوب، در سلامت باشد، روان نيز شاد و مسرور مي شود.
انسان وقتي در محيط مناسب و سازگار با جسم قرار مي گيرد، روان آدمي نيز به وجد مي آيد.
از اين رو در روايات آمده كه برخي از امور موجب چشم روشني دل مي شود، مثلا آب، سبزه، قرآن و زيبارو، تن و روان آدمي را به وجود مي آورد و موجب جواني و شادابي تن و روان مي شود.
آدمي وقتي در كنار آب، سبزه و قرآن و پريچهرگان و خوشرويان قرار مي گيرد، به گونه اي دگرگون مي شود كه تن و روان، حالتي بهتر از آن در خود نمي يابد. آدمي در سر سفره بهاري، آب، سبزه، قرآن نوراني الهي و پوشش رنگارنگ شاداب و مسرور مي شود و تن و روان از هر دلمردگي و پژمردگي و بيماري و رنجوري بدر مي آيد.
خوشي و شادي كه انسان تحت تاثير عوامل بيروني به دست مي آورد، امري است كه در نوروز بهاري بسيار تجربه كرده ايم. در بهار، آدمي با ديدن آب و سبزه و رنگارنگي طبيعت و گل ها چنان به وجد مي آيد كه روان مي خواهد به پرواز درآيد و تن را با خود به آسمان بالا ببرد.
تحول دروني، همراه با تحول طبيعت
ما همان گونه كه رستاخيز طبيعت را پس از مردگي آن مي بينيم، با ديدن آن رستاخيز و تحول و دگرگوني، دلمردگي درون ما نيز از ميان مي رود و دوباره شادي و سرور در دل ما جوانه مي زند و از خاك سرد دلمردگي رهايي مي يابد.
فصل بهار به ما اين فرصت را مي دهد دريابيم كه مي توانيم دلمردگي ها و پژمردگي هاي خود را چگونه به شادي و سرور تبديل كنيم و با لاحول ولا قوه الا بالله گفتن، حول و تحول خود را در درون با مهر نوراني قرآن و آموزه هاي آن تجربه كنيم. از اين رو قرآن را بر سر سفره هفت سين در كنار آب و سبزه و ماهي مي گذاريم تا حيات و زندگي را در آب نوراني آسمان دوباره در خود تجربه كنيم.
خداوند آب را آسماني مي داند و آن را از آسمان فرو مي باراند تا زمين مرده را زنده كند؛ قرآن نيز آب حيات و زندگاني روان آدمي است تا با بارش آن بر زمين روان آدمي، آن را دوباره زنده كند.
ماهي در آب نه تنها زندگي را به نمايش مي گذارد بلكه نمايشي از تناسل و دوام آدمي است؛ چرا كه بهار فصل رويش گياه و زايش ماهي حيات در طبيعت است و آدمي رويش و زايش را مي بايست دراين زمان در تن و روان خود تجربه كند. لازم است از بهار طبيعت و رستاخيز آن و هفت هاي هفت سين سفره نوروزي عبرت زندگي بياموزيم و همچنان كه جسم را به شادي مشغول مي داريم، روان را به حقيقت بسيار مهمتر رهنمون سازيم.

 



برندگان مسابقه دنيا

علي اصغر پاكدل
دنيا ميدان مسابقات گوناگون است. برگزاركننده اين مسابقات خداوند است. موضوع مسابقه تقوا و پرهيز از هر پلشتي و پليدي است. كساني كه وارد دنيا مي شوند در ميداني قرار مي گيرند كه از هر سو با مشكلات عديده اي مواجه مي شوند. در تعابير روايي از آن به ميداني پر از سنگلاخ ياد مي شود كه گام نهادن در آن سخت و دشوار است.
اميرمومنان علي(ع) در نهج البلاغه از پيامبر(ص) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود: فان رسول الله(ص) كان يقول ان الجنه حفت بالمكاره و ان النار حفت بالشهوات؛ بهشت با ناخوشايندها و دوزخ با خوشايندها در برگرفته و پيچيده شده است. پس راه رسيدن به دوزخ تنها همراهي با هر تكاني است كه هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني مي دهند، چرا كه به سادگي در آتش دوزخ سقوط مي كنيم ولي بهشت با سختي به دست مي آيد چون بايد مراقب باشيم كه تكان ها ما را ساقط نكند. پس انسان در چنين ميدان مسابقه اي وارد شده است.
در آيات قرآني از اين ميدان مسابقه به دوزخي ياد مي شود كه همه را فراگرفته است و انسان ها مي بايست در هر گامي كه بر مي دارند به دقت مواظب باشند كه درست بردارند و مراقب باشند تا در حفره اي از حفره هاي دوزخ نيفتند. (آل عمران، آيه 103، مريم، آيه 17)
جايگاه تقوا
در اين مسابقه تنها كساني پيروز و سربلند بيرون مي آيند كه بتوانند ايمان خود را حفظ كنند و اجازه ندهند تا تكان هاي دروني وسوسه نفس و تكان هاي بيروني شيطان آنها را در چاهي از چاه هاي مسير نيندازد. تنها كاري كه هر انساني بايد انجام دهد اين است كه خود را در روي پل حفظ كند و استقامت ورزد و استوار گام بردارد و از تكان ها خود را نگه دارد. بنابراين كه به اين عمل، تقوا مي گويند كه چيزي جز پرهيزگاري نيست.
خداوند به صراحت مي فرمايد كه در مسابقه دنيا تنها كساني پيروز و برنده مي شوند كه پرهيزگاري پيشه كنند و خود را در روي پل و صراطي كه در دوزخ است از تكان هاي شديد نگه دارند: كل نفس ذائقه الموت و انما توفون اجوركم يوم القيامه فمن زحزح عن النار و ادخل الجنه فقد فاز و ما الحياه الدنيا الا متاع الغرور، هر جانداري چشنده طعم مرگ است، و همانا روز رستاخيز، پاداش هايتان به طور كامل به شما داده مي شود. پس هر كه را از آتش به دور دارند و در بهشت درآورند قطعا كامياب شده و زندگي دنيا جز مايه فريب نيست. (آل عمران، آيه 581)
اميرمومنان علي(ع) مي فرمايد: و اعلموا انه ما من طاعه الله شيء الاياتي في كره و ما من معصيه الله شيء الاياتي في شهوه فرحم الله امراأ نزع عن شهوته و قمع هوي نفسه فان هذه النفس ابعد شيء منزعا و انها لاتزال تنزع الي معصيه في هوي، آگاه باشيد! هيچ طاعتي نيست جز اينكه طبع انسان از انجام آن ناراحت است و هيچ كدام از گناهان و معاصي يافت نمي شود جز اينكه با تمايلات و غرائز حيواني انسان سازگار است! پس رحمت خداوند بر كسي باد كه از شهواتش خودداري كند و هوسهاي سركش نفس را ريشه كن سازد، زيرا مشكل ترين كار، جلوگيري از همين نفس سركش است كه هميشه ميل به معصيت و گناه دارد.
بنابراين انسان مي تواند با پرهيزگاري در ميدان مسابقه اي كه روح آتش دوزخ و روي پل صراط مستقيم انجام مي گيرد به سلامت بگذرد و از آن سو وارد بهشت شود و به عنوان برنده دست راست خود را بلند كند و با خوشحالي از دست اميرمومنان علي(ع) كه ميزان و داور اين مسابقه است جام كوثر را بگيرد و دست در دست آن حضرت(ع) شادي كند و جايزه خويش را دريافت نمايد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14