(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 5 اردیبهشت ۱۳۹۱ - شماره 20192 

چراغ راه
حكايت خوبان
رابطه گناه با فساد و تباهي
حصن توحيد و ولايت سالك
فاطمه(س) و خلافت پيامبر(ص)
قبر مخفي زهرا(س) فرياد بلند رسوايي نفاق
فاطمه زهرا(س) از مظلوميت ديروز تا مهجوريت امروز



چراغ راه

فاطمه(س) ليله القدر
عن ابي عبدالله(ع) انه قال: «انا انزلناه في ليله القدر» الليله فاطمه والقدرالله تعالي فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرك ليله القدر و انما سميت فاطمه لان الخلق فطموا عن معرفتها.
از امام صادق(ع) نقل شده است كه ذيل سوره قدر آيه شريفه «اناانزلناه في ليله القدر» فرمود: مراد از «ليله حضرت فاطمه زهرا(س) و مقصود از «قدر» خداوند تبارك و تعالي است. پس هر كس فاطمه زهرا(س) را آن گونه كه سزاوار است و حق معرفت او است بشناسد، به يقين شب قدر را درك كرده است، و آن حضرت به اين جهت فاطمه ناميده شده است، زيرا مردم قدرت درك معرفت و حقيقت وجود او را ندارند.(1)
ـــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 34، ص 56

 



حكايت خوبان

چهار عمل ارزشمند قبل از خواب
حضرت فاطمه زهرا(س) فرمود: يك شب آماده خواب بودم كه پدرم رسول خدا بر من وارد شد و فرمود: اي فاطمه جان! نخواب، مگر اين كه چهار عمل را به جا آوري!
1- قرآن را ختم كني 2- پيامبران را شفيع خود گرداني 3- مؤمنين و مؤمنات را از خود راضي و خشنود سازي 4- حج واجب و عمره را به جا آوري.
حضرت اين جملات را بيان فرمود و مشغول به خواندن نماز شد. صبر كردم تا نمازش پايان يافت، بي درنگ گفتم: اي رسول خدا(ص) مرا به چهار عمل بزرگ سفارش فرمودي كه در اين وقت محدود توان و فرصت انجام آنها را ندارم؟
پدرم تبسم كرد و فرمود: اي فاطمه جان! هرگاه قبل از خواب سه مرتبه سوره اخلاص «قل هو الله احد» را بخواني، گويا قرآن را ختم كرده اي، و هرگاه بر من و پيامبران پيشين من درود و سلام و صلوات فرستي همه ما شفيعان تو خواهيم بود، مانند ذكر اين صلوات: «اللهم صل علي محمد و آل محمد و علي جميع الانبياء و المرسلين»
و هرگاه براي برادران و خواهران ديني و با ايمان خود طلب آمرزش و مغفرت نمايي، همگي آنها را از خود راضي و خشنود ساخته اي، مانند ذكر اين استغفار: «اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات» و هرگاه بگويي: «سبحان الله و الحمدلله، ولا اله الا الله و الله اكبر» گويا حج تمتع و حج عمره گزارده اي. (1)

1- مسند فاطمه زهرا(س)، ص.118

 



رابطه گناه با فساد و تباهي

پرسش:
از منظر قرآن و آموزه هاي اسلامي فساد و تباهي در جوامع انساني چه رابطه اي با گناه و فسق و فجور دارد؟
پاسخ:
در بخش قبلي پاسخ به اين سؤال به دو موضوع عمل و عكس العمل در نظام هستي و گناه موجب فساد و تباهي جامعه اشاره كرديم. اينك در بخش پاياني دنباله مطلب را پي مي گيريم.
همچنين مفسر تفسير نمونه نيز درباره رابطه گناه با فساد و تباهي نوشته است: بدون شك، هر كار خلافي در وضع «جامعه»، و از طريق آن در وضع «افراد» اثر مي گذارد، و موجب نوعي فساد در سازمان اجتماعي مي شود، گناه و كار خلاف و قانون شكني، همانند يك غذاي ناسالم و مسموم است كه در سازمان بدن انسان، چه بخواهيم، و چه نخواهيم، تأثير نامطلوب خواهد گذارد، و انسان گرفتار واكنش طبيعي آن مي شود. به عنوان مثال:
- «دروغ» سلب اعتماد مي كند.
- «خيانت در امانت» روابط اجتماعي را برهم مي زند.
- «ظلم» هميشه منشأ ظلم ديگري است.
- «سوء استفاده از آزادي»به ديكتاتوري مي انجامد، و ديكتاتوري به انفجار.
- «ترك حقوق محرومان» كينه و عداوت مي آفريند، و تراكم كينه ها و عداوتها اساس جامعه را متزلزل مي سازد.
خلاصه اين كه: هر كار نادرست، چه در مقياس محدود و چه گسترده، عكس العمل نامطلوبي دارد، و يكي از تفسيرهاي آيه «ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس» همين است (اين رابطه طبيعي «گناه» و «فساد» است.)
ولي از روايات اسلامي استفاده مي شود: بسياري از گناهان علاوه بر اينها، يك سلسله آثار شوم با خود همراه مي آورند، كه ارتباط و پيوندشان با آن آثار، لااقل از نظر طبيعي ناشناخته است.
مثلا در روايات آمده است «قطع رحم» عمر را كوتاه، و «خوردن مال حرام» قلب را تاريك، «و «شيوع زنا» سبب فناي انسان ها مي شود و روزي را كم مي كند و... (سفينه البحار، ماده زني)
حتي در روايتي از امام صادق(ع) مي خوانيم: من يموت بالذنوب اكثر ممن يموت بالاجال: «آنها كه به وسيله گناه از دنيا مي روند بيش از كساني هستند كه به مرگ طبيعي مي ميرند.» (همان، ماده ذنب)
نظير همين معني به تعبير ديگري در قرآن مجيد آمده است، آنجا كه مي فرمايد: ولو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانو يكسبون: «اگر آنها كه در شهرها و آبادي ها زندگي مي كنند، ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند، بركات آسمان ها و زمين را به روي آنها مي گشاييم، ولي آيات ما را تكذيب كردند، ما نيز آنها را به مجازات اعمالشان گرفتيم!» (اعراف، 96)
به اين ترتيب، «فساد» در آيه مورد بحث، اعم از مفاسد اجتماعي و بلاها و سلب بركات است.
نكته قابل توجه ديگر اين كه: از آيه فوق استفاده مي شود كه يكي از فلسفه هاي آفات و بلاها، تأثير تربيتي آنها روي انسان ها است، آنها بايد واكنش اعمال خود را ببينند، تا از خواب غفلت بيدار شوند، و به سوي پاكي و تقوا بازگردند.
نمي گوئيم، همه شرور و آفات از اين قبيل است، ولي مي گوييم حداقل، بخشي از آنها داراي چنين فلسفه اي است و البته فلسفه هاي ديگري نيز دارد كه در جاي خود بايد به آن پرداخته شود .
از آنچه بيان شد به خوبي مي توان فهميد كه انسان در گرو انديشه ها و گفتارها و اعمال خويش است و آنچه از او صادر شده، به او وارد خواهد شد:
از مكافات عمل غافل نشو
گندم از گندم برويد جو ز جو

 



حصن توحيد و ولايت سالك

(اي پناه آورنده به حضرت دوست) حصن و قلعه و دژ الهي، كلمه طيبه «لااله الا الله» و ولايت اولياء اوست، چنان كه در اخبار آمده است كه «لااله الا الله حصني» (بحارالانوار، ج 3، ص 7) و «ولايه علي بن ابي طالب حصني» (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 136) و كسي واقعا متحصن به «لااله الا الله» شده است كه معبودي به غير از ذات اقدس حق، براي او نباشد و متحصن به ولايت اميرالمؤمنين(ع) كسي است كه قدم، جاي قدم آن مولي بگذارد، و در تمام حركات و سكنات خود، به آن بزرگوار اقتدا كند. اما كسي كه هواي نفسش را به خدايي گرفته و مشايع و پيرو دشمنان خدا و اميرالمؤمنين(ع) گرديده و از سنت آنها پيروي مي كند، چنين كسي را اگر متحصن به حصن شيطان و در آمده در قلعه و دژ ابليس بدانيم، سزاوارتر است از اين كه او را در زمره متحصنين به «حصن الله» به حساب آوريم.(1)
ـــــــــــــــــــــ
1- اسرار الصلوه ، آيت الله ميرزا جواد ملكي تبريزي، ص 325

 



فاطمه(س) و خلافت پيامبر(ص)

خليل منصوري
تاريخ دانشگاه بزرگي است كه در آن، از سنت ها و قانون حاكم بر تاريخ و جامعه بشري سخن به ميان مي آورد و ضمن بيان امكان وقوعي اموري، به تحليل و تبيين علل وقوعي آن نيز اشاره مي كند. درس هايي كه انسان از تاريخ مي گيرد، بسيار متنوع و متعدد است. از اين رو قرآن به تاريخ گذشتگان بسيار اهميت مي دهد و آموزه هاي معرفتي و دستوري خود را در قالب سرگذشت ها بيان مي دارد.
پيامبران(ص) و امامان معصوم(ع) به عنوان اسوه هاي بشريت، اصلي ترين و مهم ترين الگوهاي بشري هستند تا با سرمشق قراردادن آنان، سبك زندگي امروز خود را سامان دهند و در امور و مسائل زندگي با مراجعه به آنان، راه درست را بيابند و بپيمايند. در اين ميان بر اساس آموزه هاي قرآني، پيامبرگرامي(ص) و نفس، جان و قلب ايشان كه معصومان (ع) مي باشند، اسوه هاي كامل و نيكي هستند كه همه زندگي ايشان به سبب عصمت، بي هيچ چون و چرايي، الگو و معياري براي سبك زندگي اسلامي است، لذا مراجعه به سنت و سيره آنان مي تواند ما را در انتخاب سبك زندگي امروزين ياري رساند.
حضرت فاطمه زهرا(س) دختر گرامي پيامبر(ص) و همسر اميرمؤمنان علي مرتضي(ع) به عنوان يكي از اصحاب كساء كه در آيه تطهير از عصمت وي سخن به ميان آمده و در سوره انسان(دهر) به عنوان اهل بهشت معرفي شده و در آيات ديگر قرآني بر مظهريت وي در الوهيت و ربوبيت تأكيد شده است، از جمله الگوهاي برتر ايماني است كه مطالعه سبك زندگي او در سنت و سيره مي تواند در سبك زندگي ما تأثير مستقيم و مهمي به جا گذارد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا شيوه هاي مبارزاتي آن حضرت(س) را در دفاع از مرزهاي اسلام و ولايت تبيين نمايد.
¤¤¤
نقش اوضاع و شرايط اجتماعي در صدور سنت و سيره
بي گمان براي فهم تاريخ و درك درست از سنت ها و سيره هاي اسوه هاي نيك الهي، شناخت اوضاعي كه سنت و سيره اي صدور يافته، امري ضروري است. اگر بخواهيم از سنت معصومان(ع) كه در قالب قول و فعل و تقرير انجام گرفته، فقيهانه آگاهي و اطلاع يابيم و عمق و ژرفاي سنت را درك كرده و براساس آن، سبك زندگي خود را به فرمان الهي سامان دهيم (احزاب، آيه 21) چاره اي نداريم كه موقعيت صدور سنت را بشناسيم چرا كه حتي خداوند در بيان آموزه هاي معرفتي و دستوري خود كه در قالب گزارش هاي تاريخي از سنت پيامبران پيشين آورده به بيان موقعيت و اوضاع صدوري آن سنت توجه مي دهد.
يكي از مشكلاتي كه برخي از اسلام شناسان و اسلام گويان با آن مواجه هستند، مطالعه و تبيين سنت و سيره معصومان(ع) به دور از موقعيت و اوضاع صدور حديث و روايتي است كه ناقل سنت و سيره معصومان(ع) مي باشد. برش زدن، تقطيع احاديث، عدم توجه به رجال حديث و روايت و مخاطبان آن و اموري از اين دست مي تواند مانع جدي در فهم و درك درست از سنت و سيره شود.
مرحوم آيت الله فاضل لنكراني بارها در درس خويش براين نكته تاكيد داشتند كه مطالعه رجال حديث و مخاطب آن بسيار مهم و اساسي است؛ زيرا كسي كه مخاطب حديث و روايتي است با توجه به شغل و موقعيت علمي و ضبط حديث و مانند آن، مخاطب قرار مي گيرد و مي بايست به اين نكات در فهم حديث توجه داشت. شايد اگر روايت و حديثي، بي پرسشي از سوي ديگران، از معصوم(ع) صدور يافته باشد، از يك اطلاقي برخوردار باشد، ولي پاسخ هايي كه معصومان(ع) به پرسشگران خود مي دهند بي گمان در چارچوب موقعيت مخاطب، وضعيت و اوضاع صدور حديث و روايت، فهم و درك ايشان و مانند آن است. هرچند كه براساس اصول و قواعد اصولي درفهم كلام از جمله حديث و روايت، اصل، حذف اما و اگرها است و مي بايست آن كلام را كامل و تمام دانست و به ظاهر آن تمسك جست و ظاهر را حجت دانست؛ ولي شكي نيست كه اين رجوع به اصول به حكم عقل و عقلاء، زماني مجاز دانسته مي شود كه تفحص و بررسي كامل و درحد قابل قبول انجام گرفته شده باشد و تفحص كننده از دست يابي به مقيدات و مخصصات كلام مايوس شده باشد. بنابراين لازم است تا با توجه به تفاوت ها در شرايط صدوري حديث و مخاطبان، تلاش هاي مقبولي را براي شناخت شرايط صدور انجام داد؛ زيرا معصوم(ع) خود به اين نكته به عنوان يك اصل و معيار كليدي توجه داده است: نحن معاشر الانبياء نكلم الناس علي قدر عقولهم؛ ما پيامبران با مردم درحد عقول و فهم مخاطبان سخن مي گوئيم. اين بدان معناست كه در پرسش و پاسخ ها، به فهم و عقل مخاطبان توجه داشته و براساس آن سخن مي گفتند. پس لازم است كه دست كم از اوضاع مخاطبان و پرسشگران مطلع شويم و اوضاع و شرايط صدور حديث و روايت يعني سنت و سيره را به دست آوريم.
از آنچه گفته شد، به درستي مي توان دريافت كه درك شرايط و اوضاع اجتماعي صدور سنت و سيره مي تواند نقش اساسي و كليدي در فهم سنت و سيره ايفا كند و ما را در انتخاب نوع سبك زندگي در اوضاع همانند و مشابه يا متشابه ياري رساند.
اوضاع اجتماعي عصر پيامبر(ص)
خداوند در آيات قرآني به اوضاع اجتماعي، فكري، فرهنگي و سياسي عصر پيامبر(ص) توجه كرده است. گزارش هاي بسياري را قرآن درباره وضعيت آن زمان بيان كرده تا روشن نمايد كه پيامبر(ص ) چرا رفتار خاصي داشته است. به عنوان نمونه گزارش هاي قرآني درباره دو دوره مشخص رسالت پيامبر در مكه و مدينه، نشان مي دهد كه اوضاع دراين دو دوره بسيار متفاوت بوده است. از اين رو كه سوره ها و آيات مكي با مدني از جهات گوناگون متفاوت است؛ چنان كه شيوه هاي رفتاري پيامبر(ص) دراين دو دوره متفاوت مي باشد.
پيامبر(ص) در دوره مكي با جرياني چون جريان نفاق مواجه نبود؛ اما در دوره مدني به سبب حضور دولت اسلامي و قدرت و اقتدار گفتمان اسلامي در مدينه، جرياني در مدينه شكل مي گيرد كه در ادبيات قرآني از آن به جريان نفاق ياد مي شود. اگر پيامبر(ص) و پيروان آن حضرت(ص) در دوره مكه ناچار به تقيه بودند و حتي عمار فرزند ياسر و سميه با تقيه از مرگ حتمي گريخت (نحل، آيه 106) در دوره مدني، به سبب حاكميت گفتمان اسلامي در مدينه، جريان مخالفان به شكل جريان نفاق شكل مي گيرد تا ضمن بهره مندي از مواهب شهروندي و مسلماني، اهداف كفر آميز خود را پي گيري كنند و از درون به گفتمان اسلامي ضربه وارد سازند و آن را فروبپاشند.
در دوره مدني و حكومت و حاكميت پيامبر(ص) و گفتمان اسلامي، سه جريان اصلي به عنوان جريان هاي اسلامي در مدينه حضور داشتند. اگر ما از جريان كفر و شرك و جريان اهل كتاب از يهودي و مسيحي بگذريم، سه جريان قوي در جامعه اسلامي حضور داشته كه از نام اسلام و مسلماني سود مي بردند.
جريان نخست، جريان مؤمنان واقعي است كه در همه شرايط و سختي ها در كنار پيامبر(ص) بوده و تقوا را پيشه مي كردند و به اطاعت محض از پيامبر(ص) بي هيچ چون و چرايي مي پرداختند. از آيات سوره شعراء به دست مي آيد كه همه پيامبران(ع) از مردم مي خواستند تا تقواي الهي پيشه گيرند و به اطاعت از پيامبران بپردازند. از اين رو اين عبارت در همه دعوت ها و رسالت هاي پيامبران تكرار مي شود؛ زيرا تجلي ايمان به توحيد را مي بايست در تقواي الهي و اطاعت از اولياي او جست وجو كرد.
اين جريان در مدينه شامل گروه اندكي از مؤمنان مي شد كه از دام فتنه ها و آزمون ها به سلامت بيرون آمده و پيامبر(ص) را در همه چيز، اولي بر خود مي دانستند. (احزاب، آيه6؛ حجرات، آيه15 و آيات ديگر)
جريان دوم مسلمان ها (احزاب، آيه15) يا سست ايمان ها است كه يا در آغاز اسلام آوري هستند يا اينكه در فتنه ها شكست مي خورند و در جنگ ها پيامبر(ص) را رها مي كنند و مي گريزند و خطر پذير و مطيع محض نيستند و نسبت به برخي از كارهاي پيامبر(ص) اشكال و اعتراض مي كنند. اين جريان كه اكثريت را تشكيل مي دادند در بسياري از مواقع در دام جريان بعدي يعني جريان نفاق گرفتار مي آمدند و هماهنگ با ايشان ساز مخالفت مي نواختند. (سوره توبه)
جريان سوم يا جريان نفاق شايد پيچيده ترين، خطرناك ترين و بدترين جريان در حكومت اسلامي باشد كه از كفر خطرناك تر است؛ از اين رو خداوند اهل نفاق را در پست ترين و بدترين جايگاه دوزخ قرار مي دهد. (نساء، آيه145) اين جريان كه در مدينه شكل گرفته بود، با تظاهر به اسلام و كفر در قلب، عليه اسلام و پيامبر(ص) توطئه ها و فتنه ها كردند. لذا در تمامي آيات سوره هاي مدني از اين جريان سخن به ميان آمده است. جرياني كه با مسجد ضرار خويش، پايگاهي را ايجاد كردند تا مسلمانان را از دور پيامبر(ص) و حضور در مسجدالنبي(ص) بازدارند. اينان مدعيان اصلاح طلبي، تعقل و خردورزي در برابر تعبد تعقل گرايانه مؤمنان و مانند آن بودند و گاه حتي به اسلام و ايمان پيامبر(ص) خرده مي گرفتند و او را متهم به بي عدالتي و رفتار خلاف ايمان مي كردند.
براساس گزارش هاي قرآني اين جريان تا هنگام رحلت آن حضرت(ص) فعال بود و مي كوشيد تا اسلام را نابود سازد و يا آن را چنان تهي كند كه تنها پوستين اسلام بي محتوا باقي بماند. جريان نفاق، جرياني بيرون از اصحاب پيامبر(ص) نبود؛ زيرا برخي از اصحاب پيامبر(ص) نه تنها در جرگه سست ايمان ها بودند، بلكه عضوي از اعضاي جريان نفاق بودند كه پيامبر(ص) از ايشان احساس خطر مي كرد. از اين رو آيات قرآني، بر سلامت و وثاقت همه اصحاب تأكيدي ندارد و برخي از ايشان را متهم به نفاق مي كند.
مبارزه فاطمي با جريان نفاق در اثبات ولايت علوي چنان كه روشن شد، اين جريان نفاق در همه دوره پيامبر(ص) وجود داشت و به شدت فعال بود به گونه اي كه حتي سوره هايي كه در آخر عمر حضرت نازل شده گواهي بر وجود و حضور جريان قوي و سامان يافته نفاق دارد. خداوند در سوره هاي بقره، منافقون، برائت و توبه و حتي مائده از جريان نفاقي سخن مي گويد كه پيامبر(ص) از ايشان هراسان بود؛ زيرا جريان نفاق در انتظار رحلت آن حضرت(ص) بود تا بتواند مديريت حاكميت جامعه اسلامي را در اختيار گيرد؛ اين در حالي بود كه پيامبر(ص) از همان آغاز با اعلام نظام سياسي اسلام در قالب نظام ولايي به طور مشخص ديدگاه خود را درباره رهبري آينده جامعه اسلامي بيان كرده بود و اعلان رسمي و تعيين جانشين باعث شد كه جريان نفاق به سرعت دست به كار شود و اجازه ندهد تا نظام ولايي براساس آموزه هاي وحياني قرآن به عنوان نظام سياسي اسلام ادامه يابد.
اين مطلب تنها يك ادعا نيست، زيرا هم گزارش قرآن و هم تاريخ نشان مي دهد كه اين جريان در حال طرح ريزي توطئه ترور رهبران بوده است. (مائده، آيه 67؛ المحلي، ابن حزم، ج11، ص 224 و نيز الثقات، ص 465؛ تاريخ الاسلام(خلفاء)، ص 494؛ البدايه و النهايه، ابن اثير، ج5، ص 25)
پيامبر(ص) در نهايت به دستور الهي در روز عيد غدير در هنگام بازگشت از حجه الوداع، در حضور بيش از صدهزار نفر، جانشيني اميرمؤمنان علي(ع) را اعلام مي كند و حتي كساني كه در ترور پيامبر(ص) نقش داشتند براي تبريك به سوي اميرمؤمنان علي(ع) مي شتابند و به وي به عنوان ولايت بر مسلمانان تبريك مي گويند و به ظاهر بر: من كنت مولاه فهذا علي مولاه، مهر تأييد مي زنند. اين گونه است كه ماموريت و رسالت پيامبر(ص) به پايان مي رسد و روز اكمال الدين و اتمام النعمه (مائده، آيه 3) جشن گرفته مي شود؛ زيرا نظام ولايي اسلام داراي رهبري شده است تا ادامه دهند خط ثابت حق تا قيامت باشد و با پايان پيامبري و ختم نبوت، حق جاودان در قالب نظام امامت و ولايت اوليايي، رهبري جامعه ايماني و امت اسلام را به عهده گيرد.
در اين روز بود كه كافران و منافقان مايوس شدند، ولي دست از تلاش برنداشتند تا اجازه ندهند اين حقيقت در جامعه اسلامي واقعيت يابد و سرنوشت امت در دستان اولياي الهي و امامان معصوم(ع) قرار گيرد. اين گونه است كه پس از شكست در ترور رهبران اسلامي، در سقيفه بني ساعده گرد آمدند تا نيات شوم خود را عملي كنند و ولايت حكومت و حاكميت را به ولايت محبت محدود سازند و ولايت مطلقه را از اميرمؤمنان علي(ع) سلب كنند.
در اين دوره مي توان چهار جريان را شناسايي كرد كه در مدينه شكل گرفته و فعال بودند. جريان طراحان حذف نظام ولايي كه در سقيفه گرد آمده بودند و شامل گروه هايي از خواص انصار و مهاجر مي شدند. جريان همراهان كه شامل جريان نفاق قديم و جديد بود. جريان سوم توده هاي مردم و سست ايمان ها بودند كه به خواص مي نگريستند و منفعل عمل مي كردند و در حقيقت جريان فعالي نبودند و از ساكتين و خاموشان بودند. اينان گوسفندوار حركت و عمل مي كنند و از بصيرت بي بهره اند.
در مقابل اين سه جريان، تنها معدود افراد انگشت شماري از خواص انصار و مهاجران بودند كه در كنار اميرمؤمنان علي(ع) قرار گرفتند و كفر نورزيدند؛ زيرا نفي ولايت الهي و منصوص و منصوب از سوي پيامبر(ص) به معناي كفر است؛ هر چند كه اين كفر، ايشان را از اسلام خارج نمي كند و خون ايشان را هدر نمي دهد، ولي ايشان نيز همانند منافقان تنها از مزاياي شهروندي اسلام در دنيا بهره مند خواهند بود و اگر توبه نكنند در آخرت به عنوان كافران در دوزخ خواهند شد و رستگاري ابدي را نخواهند چشيد.
در اين زمان كه شماري چند كه در برخي از روايات به چهار و پنج نفر ياد شده است به دفاع از نظام ولايي و منصوص مي پردازند و عليه طراحان حذف نظام ولايي از نظام سياسي اسلام اقدام مي كنند و حاضر به بيعت با خليفه سقيفه نمي شوند. اين افراد شامل مقداد، سلمان، ابوذر و عمار و يكي دو نفر ديگر مي شود. از اين رو اهل بيت پيامبر(ص) تنها مي مانند.
اوضاع اجتماعي و سياسي در اين عصر به گونه اي بود كه خفقان به شدت حاكم شده و هر فرياد و گفتمان مخالفي به شدت سركوب و در نطفه خفه مي شد. در اين زمان است كه حضرت فاطمه(س) عليه جريان ضدولايي قيام مي كند و پرچمدار مبارزه با غصب خلافت مي شود.
حضرت فاطمه(س) كه در اين زمان دختري جوان ولي داغدار مرگ رسول و رسالت بود، در هيجده سالگي عليه غاصبان قيام مي كند و خواهان بازگشت حكومت و حاكميت اسلام در مسير الهي آن مي شود كه خداوند در آيات قرآني و پيامبر(ص) به نصوص بسيار بيان كرده بود.
ايشان بارها با گرد آوردن زنان انصار و مهاجر به نقد مواضع شوهران آنان مي پردازد و خواهان بازگشت نظام ولايي مي شود. به خانه هاي انصار و مهاجر مي رود و روز غدير و بيعت مردم با ولايت اميرمؤمنان علي(ع) را گوشزد مي كند و جايگاه و خلافت آن حضرت(ع) در پيشگاه خدا و پيامبر(ص) را يادآور مي شود.
از آن جايي كه طراحان حذف نظام ولايي و غصب ولايت، از پيش برنامه هاي خود را چيده بودند و مخالفان را شناسايي كرده و با تطميع و تهديد و قتل از سر راه برداشته بودند، مدينه غرق در سكوت و خاموش از هرگونه جريان فعال ضدخلافت غصبي شده بود.
از اين رو آن حضرت(س) آستين را بالا مي زند و نه به دفاع از شوهر بلكه به دفاع از ولايت به همراه گروهي از زنان به مسجد وارد مي شود و خطبه و سخنراني روشنگرانه و بي مانند خود را بيان مي كند و طراحان و همراهان و ساكتان را رسوا مي سازد.
با توجه به محدوديت هايي كه از سوي طراحان و عمال دولت غاصب انجام مي گيرد، حضرت فاطمه(س) به سبب جايگاه اجتماعي و محبوبيتي كه در نزد توده هاي مردم داشت، ناچار مي شود تا شيوه هاي ديگر مبارزاتي را در پيش گيرد كه از آن جمله مبارزه منفي و فعال با بهره گيري از ضجه و ناله است. تضرع و انابه اي كه ايشان در گوشه گوشه شهر مدينه و حتي قبرستان شهداي جنگ احد راه مي اندازد و شكايت خويش را به خدا و پيامبرش مي برد و در قبرستان بقيع بر سر مزار شهدا مي نشيند و حق خود و علي(ع) را مي طلبد موجب مي شود كه طراحان با مشكل عدم مشروعيت و مقبوليت سياسي مواجه شوند. اگر اين روند ادامه مي يافت مردم از خود مي پرسيدند كه نظام سياسي چه كاري با فاطمه كرده كه اين گونه فرياد برمي دارد و خدا و پيامبر(ص) را به ياري و استغاثه مي خواند.
دشمنان از اينكه ايشان به احد مي رود و در سايه درختي به تضرع مي پردازد و رسواگر دولت غاصب مي باشد به تنگ مي آيند و حتي درختي را كه سايبان آنجا بود قطع مي كنند تا ايشان از سايه درخت نيز بي بهره شود و نتواند در آفتاب سوزان بماند. آنگاه كه در خانه مي گريست و ضجه ها و فريادها و ناله هايش اهل مسجد را آگاه مي ساخت از او خواستند كه از خانه خارج شود؛ زيرا خانه او متصل به مسجد بود و دري به سوي آن داشت. پس مي بايست از اين همه فشار بي مانندي كه مبارزات فاطمي موجب مي شد رهايي يابند. در قبرستان بقيع نيز وضعيت براي طراحان حذف ولايت بهبود نيافت و رسواتر از پيش شدند. از اين رو او را به اشكال گوناگون تهديد و تطميع و ترغيب به سكوت كردند. خليفه خود به خانه ايشان شتافت تا نشان دهد كه ارتباط با خانواده رسول(ص) و اهل بيت(ع) ميان دولت غاصب و اهل بيت(ع) وجود دارد ولي با بي اعتنايي و روشنگري فاطمي، توطئه همراهي اهل بيت(ع) با نظام سياسي غاصب با شكست مواجه شد و خليفه رسواتر و سرخورده تر از پيش سر در گريبان و گريان به خانه بازگشت.
گزارش هاي تاريخي نشان مي دهد كه آن حضرت(س) براي دفاع از حريم ولايت و خلافت علوي(ع) از هيچ گونه كوششي دريغ نكرد بلكه به اشكال گوناگون روشنگري كرد و غاصبان را رسوا ساخت تا جايي كه جان خويش را در راه ولايت گذاشت و به عنوان اولين شهيد دفاع از حريم ولايت با فرزند سقط شده اش به پيشگاه خداوند شتافت تا حجت را بر امت تمام كند و اتمام حجت نمايد كه حقيقت چگونه در سقيفه ذبح شد و ثارالله در كربلا و ولي الله در محراب كوفه و سروران جوانان بهشت و همه اهل بيت(ع) عصمت و طهارت (احزاب، آيه 33) شربت شهادت را براي حقيقت ولايت نوشيدند.
اگر هيچ پرسشي براي مخاطبان امروز وجود نداشته باشد تنها مي بايست به اين پرسش پاسخ دهند كه چرا فاطمه(س) وصيت كرد تا شبانه به خاك سپرده شود و قبرش براي كسي آشكار نشود؟ مگر چه كردند كه ايشان نخواست تا جز همان خواص مؤمن كسي بر تشييع جنازه اش حاضر شود؟

 



قبر مخفي زهرا(س) فرياد بلند رسوايي نفاق

علي جواهردهي
در نگرش اسلام، دو جريان حق و باطل از زماني كه دنيا آفريده شد، بوجود آمد. البته زماني اين دو جريان پديدار شد كه موجودات داراي اراده و اختيار چون جن و انسان آفريده شد؛ چرا كه اراده و اختيار به اين دو موجود اين امكان را مي بخشد تا خود به اختيار خويش، انتخاب كنند.
آزموني براي حق شناسي
خداوند در آيات قرآني گزارش مي كند كه تا زماني كه تقابل و تضادي پيش نيامده و امتحان و آزموني انجام نگرفته بود، جريان باطل خود را نشان نداده بود و به صورت جريان نفاق، به طور نهاني به حيات خود ادامه مي داد و حتي بسياري از مقامات را به دست آورده و بسياري از عقول را فريفته خود ساخته بود.
اما هنگامي كه حضرت آدم(ع) به عنوان خليفه الهي آفريده مي شود تا مسئوليت را به عهده گيرد، ابليس از جنيان (كهف، آيه 50) كفر باطل خويش را آشكار مي كند و از فرمان الهي سرپيچي مي كند. (بقره، آيه 34)
اين داستان نشان مي دهد كه نقش آزمون و ابتلاء، بسيار مهم و اساسي براي جداسازي خودي از غيرخودي، حق از باطل و ايمان از كفر است. از اين رو، يكي از سنت هاي الهي، سنت آزمون و امتحان است كه با ابزارها و روش هاي گوناگوني چون بلا، فتنه، جنگ، مال، ثروت، نعمت و نقص انجام مي گيرد. پس هيچ موجود مختاري چون جن و انسان نيست مگر اينكه مي بايست تحت اين سنت و قانون آزموده شود تا سيه رو شود هر كه در او غش باشد.
گزارش هاي قرآني همچنين روشن مي سازد كه بسياري از انسان ها و جنيان در اين آزمون شكست مي خورند و در مسير حق باقي نمانده و كفر و باطل را در پيش مي گيرند. از اين رو جريان باطل كه با عناويني چون كفر، نفاق، شيطان، اولياي شيطان، حزب شيطان و مانند آن شناخته مي شود، در جامعه انساني و جني شكل مي گيرد.
شياطين جني با نفوذ و وسوسه در افكار و انديشه ها و قلوب بشري، گروهي از انسان ها را به خدمت خود درمي آورند و به عنوان بندگان هوي و هوس و يا بندگان جنيان و شياطين، در مسير باطل مي كشانند. (سباء، آيه 41، فرقان، آيه 43؛ جاثيه، آيه 23)
جريان كفر و سبك زندگي آن
جرياني كه به نام كفر در ميان انسان ها و جنيان معروف شده، در برابر جريان الهي ايمان، سبك خاصي از زندگي را ارايه مي دهد كه براساس مخالفت با فطرت سالم، عقل سليم، قلب سليم، وحي الهي و مانند آن مي باشد. از اين رو پيروان جريان كفر با همه تفاوت هاي آن در يك امر يعني دلبستگي به دنيا و كافي بودن به سبك زندگي وحياني و عقلاني متحد هستند؛ هرچند كه اين جريان داراي طيف هاي مختلفي است و يك دست نمي باشد؛ چرا كه اولياي كفر متعدد هستند و هرگز در هيچ چيز با هم متحد نمي باشند؛ اين در حالي است كه اولياي الهي هميشه متحد بوده و يك خط فكري و سبك زندگي را در پيش مي گيرند. (بقره، آيات 255 تا 257)
خداوند در اين آيات و آيات ديگر قرآن بيان مي كند كه كفر و ايمان داراي اولياء و رهبراني است كه سبك زندگي دو جريان را تبيين مي كنند. اولياي الهي و ايماني به سبب وحدت در هدف و رويه همواره يك چيز مي گويند و تفاوت هاي ماهوي و اصيل را در ميان آنان نمي توان يافت؛ چرا كه تفاوت هاي موجود در شرايع هيچ تأثيري در كليت دعوت و سبك زندگي به جا نمي گذارد، بلكه به سبب شرايط و مقتضيات زماني و به حسب تغييرات طبيعي در هستي و انسان، آن تفاوت ها بيان شده است.
از اين رو در آيات قرآني از دين اسلام به عنوان كليت دعوت همه پيامبران ياد شده است و ملل و نحل را به عنوان شرايع دانسته و آن را يكي از علل راستي و درستي دين وحياني اسلام در طول تاريخ بشريت از آدم(ع) تا خاتم(ص) مي داند. (آل عمران، آيه19؛ شوري، آيه13)
جريان ايمان، وحدت در فكر و عمل
سبك زندگي كه جريان ايمان بيان مي كند، هر چند كه در طول تاريخ داراي اولياي بسيار بوده است و بيش از يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر(ص) و چندين برابر آن اوصياء و اولياي آنان، در خدمت اين جريان بودند، ولي همواره از وحدت در فكر و عمل برخوردار بودند و سبك زندگي آنان هرگز بيرون از دايره توحيد نبوده است. اصولي كه آنان بر آن تأكيد داشتند، توحيد، نبوت، معاد، عدالت و امامت بوده است. پيروان اين جريان در حوزه اخلاقي نيز بر مكارم و محاسن آن تأكيد داشته و هرگز به نسبيت در حوزه اخلاق و رفتار اعتقادي نداشتند و اگرچه قائل به اصول متغيري در برخي از حوزه هاي زندگي هستند، ولي همواره اصول ثابت و غيرقابل تغييري را معرفي كرده و بر آن پايبند بودند كه متأثر از مقتضيات زمان و مكان نيست.
ولايت علوي، انتقال از ولايت نبوي به ولايت امامت
پيش از ولايت اميرمؤمنان علي(ع) ولايت الهي در ولايت پيامبران(ع) جريان داشت؛ اما با پايان ارسال رسولان و انزال كتب از سوي خداوند، ولايت الهي به ولايت امامت منتقل شد و حضرت محمد(ص) به عنوان آخرين پيامبر(ص) و قرآن به عنوان آخرين كتاب وحياني و آسماني معرفي شد؛ به طوري كه پس از ايشان هيچ پيامبري نخواهد آمد و هيچ كتابي نازل نخواهد شد. بنابراين، ادعاي پيامبري و كتاب از سوي هر كسي ديگر، ادعاي باطل و ادامه همان مسير كفر و باطل شيطاني خواهد بود؛ زيرا جريان كفر و باطل همواره خود را در ميان حق نهان كرده و مي كند.
با آغاز ولايت علوي، شكل ولايت الهي تغيير مي يابد؛ هر چند كه اصل كلي ولايت و محتواي آن باقي و برقرار است. اما در اين ميان دشمنان ولايت و خلافت الهي در برابر آن قرار مي گيرند و مي كوشند تا جلوي اين انتقال گرفته شود و با پايان ولايت نبوي، پايان ولايت الهي نيز رقم بخورد و انسان از سبك زندگي الهي محروم شود و در دام كفر و باطل افتد و سبك زندگي شيطاني و كفر بر جهان چيره شود.
توطئه هاي بسياري در اين مسير از سوي اولياي كفر انجام گرفت، ولي پيامبر(ص) آن را رسوا و گاه نابود ساخت. دشمنان بر آن بودند تا پيامبر(ص) را ترور كنند و اجازه نصب ولايت الهي به علي(ع) به طور رسمي به پيامبر(ص) داده نشود. (مائده، آيه 67)
پس از نصب ولي الله از سوي خدا و معرفي پيامبر(ص) در روز عيد غدير، دشمنان بر شدت دشمني و فتنه و توطئه ها افزودند و در نهايت در سقيفه آنچه نبايد اتفاق مي افتاد، رخ داد.
فاطمه(س) عليه جريان نفاق
در اين ميان هيچ كس جرأت نداشت به مبارزه با جريان كفر و باطل و به حمايت از ولايت علوي بپردازد. تنها فاطمه(س) به سبب جايگاهي كه در ميان مردم داشت، به حمايت از ولي الله پرداخت؛ اما تنها چهار تن از مهاجر و انصار به ياري آمدند و از چهل نفر كه به حضرت فاطمه قول مساعدت داده بودند، كسي حاضر نشد تا جان در طبق اخلاص به خدمت ولي الله درآيد و به حمايت از جريان ايمان بپردازد.
فاطمه(س) با اشكال گوناگون به رسواگري جريان كفر پرداخت و غصب خلافت را ادامه جريان باطلي دانست كه آغازكننده آن ابليس بوده است.
آن حضرت(س) چنان با شيوه هاي گوناگون از قبيل عزاداري و گريه بر سر خاك شهيدان اهل حق، سخنراني هاي آتشين در مسجد و بقيع و خانه هاي انصار و مهاجر، دولت غاصب را رسوا ساخته بود كه هر آن ممكن بود شورشي عظيم رخ دهد. پس دشمنان به خانه اش رفتند و در خانه اش را سوزانده و تن ايشان را كوفتند و در بر شكم كوبيدند تا محسن را سقط كرد و آسيب جدي بر او وارد شد و با اين حادثه به شهادت رسيد.
آن حضرت(س) با وصيت خود كاري كرد تا جريان كفر و نفاق تا قيامت رسوا شود؛ زيرا اجازه نداد كسي بر ايشان نماز گزارد و او را شبانه دفن كنند تا قبرش هرگز مشخص و معلوم نشود و مردم از خود بپرسند كه چه شده قبر آن حضرت(س) مخفي مانده است و كسي از آن آگاهي ندارد؟
بي گمان مخفي ماندن قبر به معناي فرياد بلند رسواگري است كه جريان كفر و نفاق با آن نتوانست هرگز حقانيت خود را اثبات كند و خود را به عنوان جريان اصيل اسلام به جهانيان معرفي نمايد. بي گمان شهادت و نهان شدن قبر آن حضرت(س) بزرگ ترين عامل رسوايي دشمنان و جريان كفر و نفاق است.

 



فاطمه زهرا(س) از مظلوميت ديروز تا مهجوريت امروز

حاجي حسن پور
هر فرد و جامعه براي نيل به اهداف خويش، نيازمند الگو و به تعبيري نمونه هاي موفق در تمام امور است. در دنياي امروز اين مهم قدري جدي تر شده چراكه كساني كه ادعاي الگو بودن را دارند رو به تزايد بوده به طوري كه تشخيص الگوي راستين در اين ميان بسيار سخت مي گردد.
يكي از زمينه هايي كه همه انسان ها به الگو احتياج دارند مسائل معنوي است كه بر حسب تمدن ها و فرهنگ ها متفاوت است. به اين معني كه هر فرد، براساس باورهاي خويش به الگوي موردنظر خود تمسك كرده و او را در زندگي خويش به عنوان مدل بهتر زيستن قرار مي دهد.
براساس آموزه هاي اسلامي، پيامبر(ص) بعنوان بهترين الگو مطرح مي باشد(احزاب/21) كه لازم است مسلمانان به ايشان تمسك نموده و از آن حضرت تبعيت كنند. بي ترديد اين معنا نسبت به اهل بيت(ع) كه براساس آيه مباهله جان پيامبر(ص) هستند (آل عمران/61) نيز صدق كرده و ايشان بسان رسول اكرم(ص) بعنوان اسوه هاي حسنه براي مسلمين مطرح مي باشند. فاطمه زهرا بعنوان كسي كه از سوي پدر به شرف «ام ابيها»، «جگرگوشه رسول»، «فداها ابوها» و... مفتخر است از جمله مصاديق آيه اسوه حسنه است. برخلاف عده اي كه بر اين پندارند كه حضرت فاطمه(س) تنها براي جامعه زنان مي تواند الگو باشد بايد گفت ايشان براي همه افراد اعم از زنان و مردان الگو هستند با اين بيان كه در مسائل مشترك ميان مردان و زنان بايد همگان ايشان را الگوي خويش قرار دهند و در مسائل مختص بانوان، آن حضرت تنها براي زنان مي توانند الگو باشند.
اما در عين حال بايد اين پرسش را مطرح كرد كه آيا ما به عنوان پيروان اهل بيت(ع) توانسته ايم فاطمه اطهر را به درستي شناخته و از حيات پربركت ايشان الگو گرفته و براي زندگي خويش مدل سازي كنيم؟
همگي مي دانيم كه فاطمه زهرا در دوران حيات پس از پدر، در مظلوميت قرار گرفت به گونه اي كه امتي كه ادعاي تبعيت از رسول اكرم(ص) را داشتند، خون به دل فاطمه كردند و با هجوم به خانه ايشان، نهايتاً ايشان را به شهادت رساندند. اين موضوع بعنوان يك حقيقت تلخ تاريخي، قلب هر مؤمني را آزرده كرده و بر مصائب آن حضرت اشك را روان مي كند. ولي ما در دوران فعلي از اين مهم غافليم كه اگر ديروز فاطمه(س) در مظلوميت بود امروز نيز در ميان مؤمنين همچنان مظلوم باقي مانده و كسي براي رفع اين مظلوميت، تلاشي صورت نمي دهد.
ضرورت شناخت حقيقت زهرا(س)
توضيح اينكه ما به عنوان كساني كه ادعاي تبعيت از فرهنگ و منش فاطمي داريم و آئين هاي مختلفي در ولادت و نيز ايام شهادت ايشان برگزار مي كنيم به اين توجه نداريم كه فاطمه چه شخصيتي است و از ما چه مي خواهد؟ از اين جا پاسخ به پرسش پيشين آغاز مي شود كه هر چند بايد در تجليل از مقام شامخ فاطمي، تمام پيروان راستين اقدام به برگزاري برخي مجالس نمايند ولي روشن است كه اين موضوع هرچند شرط لازم است ولي شرط كافي نخواهد بود ، چراكه واقعاً ما در دنياي كنوني نيازمند دست گيري فاطمي از خويش هستيم تا از اين رهگذر به زندگي ايده آل و مطلوب خداوند دست يابيم.
آنچه از اهميت بيشتري برخوردار است اينكه براي احياي الگوي فاطمي در ميان پيروان و محبان ايشان لازم است در گام اول به شناخت حقيقي ايشان اقدام نماييم به اين كه حقيقت اين سخن پيامبر(ص) را كه خشنودي فاطمه را خشنودي خدا و غضب فاطمه را غضب خدا مي داند(1) ادراك نماييم. به عبارتي ما بايد در اولين مرحله حقيقت شخصيت زهرا(س) را بشناسيم.
در گام بعدي به اين مهم بپردازيم كه حضرت زهرا(س) در زندگي علمي و عملي خويش چگونه عمل كرد تا آن را براي زندگي فردي و جمعي خود به يك مدل تبديل و در گام نهايي به آن عمل نماييم.
براستي چرا در زندگي امروز ما فاطمه مهجور است و بيشتر اوقات تنها به انجام اعمال شعاري و صوري بسنده مي شود؟ آيا اگر الگوي فاطمه(س) در زندگي ما حضور مي داشت وضعيت حجاب ما اين گونه بود؟ اگر الگوي زندگي ما فاطمه بود اوضاع خانواده هاي ما به همين شكل و محتوايي بود كه امروز شاهد آن هستيم؟ ما اگر فاطمه را به خوبي اسوه خويش مي ساختيم، معنويات در جامعه ما همين گونه بود؟ جامعه ما اگر به فاطمه تمسك مي كرد آيا وجدان كاري ما در ادارات به همين وضعيت كنوني مي بود؟ و ديگر پرسش هايي كه در درون حيات فردي و جمعي ما مطرح است.
خلاصه بايد گفت اگر فاطمه، ديروز در مدينه و در ميان مدعيان تبعيت از رسول اكرم(ص) در مظلوميت بود و سرانجام به دست همين مدعيان دروغين با حيات اين جهاني وداع كرد و به شهادت رسيد، امروز نيز فاطمه در زندگي ما مهجور و ناشناخته است و بيشتر به جاي تمسك و تبعيت عملي از ايشان، تنها به طرح برخي شعارهاي خالي از محتوا بسنده مي شود كه نه دنيا و نه آخرت را تأمين نمي كند و به تعبيري گروهي از ما شيعيان به نوعي به پوسته اي ظاهري از حقيقت فاطمي تمسك كرده و در تلاش براي شناخت حقيقي ايشان نيستيم. بي ترديد اگر بخواهيم از بسياري از باتلاق هاي فردي و جمعي عبور نماييم و جامعه خويش را بخوبي بازسازي كنيم لازم است زندگي اهل بيت(ع) از جمله فاطمه زهرا(س) را الگو و مدل زندگي خويش قرار دهيم و براساس آن براي آينده هايي درخشان، تلاش و كوشش نماييم كه تحقيقاً اين چنين خواهد شد.

1- بحارالانوار ج21 ص279

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14