(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 10 خرداد 1391 - شماره 20222

بررسي بحران اقتصادي آمريكا از دريچه سينما -1
كارد به استخوان در زمستان اقتصادي با نگاهي به فيلم «استخوان زمستان»
رصد نخبگان جعلي!
نظام سرمايه و سياست اعتياد فرهنگي
سريال ضدصهيونيستي «الغالبون» روي آنتن شبكه سه
از سوي معاون برون مرزي سازمان صدا و سيما مطرح شد
محدوديت هاي دولت هاي غربي براي آزادي رسانه ها
نگاهي به وضعيت فيلم هاي شبكه نمايش خانگي پيژامه پوشاني با نيش هاي تا بناگوش بازشده!



بررسي بحران اقتصادي آمريكا از دريچه سينما -1
كارد به استخوان در زمستان اقتصادي با نگاهي به فيلم «استخوان زمستان»

عليرضا پور صباغ
اغلب از آمريكا به عنوان كشوري ياد مي شود كه درآن طبقه متوسط جامعه، اكثريت را دربرمي گيرد و افراد در سطوح مختلف، با كمي تلاش مي توانند سطح زندگي خود را به طبقه مرفه برسانند. در واقع تصور خيالي جهانيان از ايالات متحده، كشوري براي ايجاد فرصت هاي برابر، براي همسطح سازي زندگي اقتصادي است. رسانه هاي گروهي خصوصا محصولات هاليوودي آنچه از بافت شهرنشين ارائه مي كنند، اغلب تصاوير تهييج كننده اي از برج هاي عظيم و القاي ترنس مدرنيسم اقتصادي دربافت معماري كلان شهرهاست. يا تصاويري كه از جامعه روستايي آمريكا در ذهن كاربران هاليوود است، «از تابستان گرم و طولاني» (مارتين ريت) تا قيلم غول (جرج استيونسن) بافت روستايي را نيز به موازات طبقه اقتصادي شهري معمولا طبقه اي بورژوايي تصوير كرده اند. بدين صورت در يك سيره كلي درمحصولات هاليوودي كمتر مي توان پس مانده و تاثيرات مخرب اقتصاد كاپيتاليستي بر زندگي اجتماعي مردم ايالات متحده را در سينما رويت نمود.
پس لرزه هاي دوران ركود اقتصادي درچند ساله اخير، برخي سينماگران روشنفكر درحاشيه هاليوود را بر آن داشته ، تا اين پس لرزه ها را در مديوم سينما تصوير كنند و تقريبا با فيلم به سوي خوشبختي (گابريل موچينيو The Pursuit of Happyness) اين موج از سال 2006 شدت بيشتري يافت.
ضمن اينكه اين فيلم صرفا يك اثر سينمايي نبود، بلكه يك هشدار تحليلي، با نگاهي به تاريخ گذشته آمريكا بود.
اين فيلم با نگاهي به گذشته، وقايع پسا تابستان 2008 را به نوعي تحليل مي نمود؛بلايي كه درقالب ركود اقتصادي سال 2008 گريبان جامعه آمريكايي را گرفته بود، منتج از سنگ كجي بود كه در دوره ريگان در طرح تحول اقتصادي موسوم به شيكاگو توسط «ميلتون فريدمن» بنا نهاده شده بود. در بخش مهمي از فيلم « به سوي خوشبختي» تصاوير درپس زمينه بررسي زندگي قهرمان اين فيلم -كريس گاردنر (ويل اسميت)- از ريگان پخش مي شود و چهلمين رئيس جمهور ايالات متحده همچون ساير روساي جمهوري نويد روياي آمريكايي و زندگي بهتر را مي دهد، رويايي كه اوباما نيز وعده آن را به ملت آمريكا داد و هيچ گاه محقق نشد. رودخانه يخ زده (Frozen River كورتني هانت) دومين فيلم جسورانه اي بود كه به زندگي حاشيه اي طبقات فرودست و تلفات ناشي از فقر درجامعه مرزي آمريكايي - كانادايي مي پـرداخت. تم و محتواي روايي فيلم «رودخانه يخ زده» شباهت فراواني به فيلم «استخوان زمستان» دارد، حتي جغرافياي عصيان زده ناشي از فقر هر دو فيلم بسيار به هم شبيه است. فيلم «استخوان زمستان» بررسي جامعه شناسانه و كاملا موشكافانه اي از تاثير تفكرات كاپيتاليستي دربافت جامعه روستايي آمريكايي است، كندوكاو اين فيلم براي تصوير كردن عمق اين فقر در زندگي مردم كوهستان اوزارك، تصاويري را به تماشاگر نشان مي دهد كه مغاير با ساير آثارجريان اصلي هاليوودي است. حتي تاكيد در پس زمينه به مناطق فقر زده زندگي مردم در موقعيت هاي جغرافيايي تشريح شده فيلم نشان دهنده عمق اين تراژدي است. ضمن اينكه بدنه روايي-كارآگاهي اين درام براي كنكاش در اسلوب چالش برانگيز اقتصاد كاپيتاليستي موثر مي افتد. در بخش اصلي روايت،قهرمان مونث، نوجوان و مكاشفه گر، «ري» (جنيفر لارنس) در جستجوي حقيقت است، او تلاش مي كند پدر گمشده اش كه حرفه اش تهيه مواد مخدر است را پيدا كند، اما در اين مسير، حقيقت زندگي اين دخترك و خانواده اش مشخص مي شود.
«ري» قهرمان اين فيلم است و تلاش اين دخترك صورت متفاوتي با تعريف قهرمان هاي رايج در سينما دارد. او مجموعه رفتارهاي كنشمند تاثيرگذاري در مجموعه قصه ندارد؛ يافتن حقيقت زندگي و مراقبت از خانواده وظيفه اين شخصيت محوري است كه تعريفي آوانگارد از قهرمان به شمار مي رود. با اين سياق در قهرمان پروري حقايقي تلخ را مي توان درك نمود. عموماً مجموعه هاليوود در نشان دادن حقيقت زندگي اقتصادي با قهرمان هاي واقعي از دل جامعه پرهيز مي كند. غالبا طبقه متوسط مرفه و جامعه بورژواي آمريكا در محور اغلب فيلم ها قرار دارند، اما سازندگان «استخوان زمستان» حتي در اثر قبلي خود كه فيلمي كه با محوريت اعتياد بود همچنان ويژگي هاي طبقه فرودست اقتصادي را واكاوي مي كنند، كه مهم تر از هر پي رنگي برايشان تاكيد بروي مسئله فقر و خرد شدن ستوان فقرات اقتصادي مركانتاليسمي و تاثير آن بر زندگي اجتماعي مردم با درك عميقي از اين رويداد است.
در دوره مكاشفه قهرمان، تنها انگيزه «ري» يافتن پدر است، اما يافتن پدر در لايه دوم قرار دارد و در لايه نخست درام، فيلم به مكاشفه بافت اجتماعي- اقتصادي مشغول است. بافت فيلم در طبقه زندگي افرادي كه داستان حول زندگي آنها به تصوير كشيده مي شود در واقع ويرانه هايي است كه هيچ نوع رستگاري در آن محقق نخواهد شد. سازندگان فيلم «استخوان زمستان» سعي مي كنند تعادل و ريتم زندگي اقتصادي را در اين ويران شده نشان دهند و اقتصاد كاپيتاليستي را كه از سراشيبي اضمحلال به ورطه سقوط افتاده است را با تاكيد بيشتري به نمايش درآورند. در فيلم «استخوان زمستان» تمامي تلاش به كار رفته تا ريتم از نفس افتاده زندگي حاشيه نشينان در مرداب زندگي آمريكايي با جلوه خاصي تصوير يابد.
اين فيلم از آن دسته آثاري است كه موقعيت هاي جغرافيايي خاصي را به تصوير مي كشد و در كليت فيلم از هياهوي برج هاي سر به فلك نيويوركي اثري نيست. هاليوود در اين ساليان تلاش مي كند، «تجمل زندگي» آمريكايي را كه حاصل از جامعه مصرف زده است به مخاطبش القا كند، اما «استخوان زمستان» به عنوان محصولي مستقل، از عميق تر شدن در چالش هاي اقتصادي غفلت نمي كند. در اين فيلم، سياست هاي اجتماعي ناكام و كم ارزش بودن زندگي در گوشه و كنار آمريكا نشان داده مي شود كه در جريان اصلي هاليووديسم اين موارد لحاظ نمي شود. زماني كه مشكلات همچون طوفان جاري مي شود، مقاومت كردن در اين دوره كاوش و جست وجو به اين جنبه هاي قهرمان پروري مي افزايد.
پدر دخترك كريستال توليد مي كند و او در اين سلوك روايت با آدم هاي مهيب و ترسناكي مواجه مي شود. پدرش كل دارايي اش را وثيقه گذاشته است. پيش از اين هم اشاره شد كه فيلم «استخوان زمستان» شباهت هاي فراواني در جغرافيا و پي رنگ متمركز ، با فيلم «رودخانه يخ زده» دارد. اين روزها خيل بسياري از سينماگران اجتماعي خارج از قواعد استوديويي از نوع جشنواره اي به زندگي سخت آدم هاي زخم خورده گوشه هاي فقر زده آمريكا مي پردازند و به اجتماعي در همان جغرافياي تعريف شده مي پردازند. اما قوم شناسي اهالي كوهستان اوزارك، پرواي اصلي فيلم نيست، بلكه اين آدم هاي خسته دل و ماتم زده هستند كه مد نظر فيلم است؛ مهد به اصطلاح تمدن و پيشرفت، در ميان اين آدم هاي بي رنگ با دل هاي خسته غمگين را مي بينيم كه منتظر يك لقمه نان هستند.

 



رصد نخبگان جعلي!

پژمان كريمي
امروزه كاركرد سياسي سينما براي غرب صهيونيستي يك واقعيت بديهي و غيرقابل كتمان است.
هنر و صنعت سينما جذاب است و به همين دليل مخاطب كلان دارد. به افكار شكل و جهت مي دهد و دل ها را دگرگون مي سازد. از اين رو در دهه دوم تولد سينما، كارگزاران سياسي دريافتند كه مي توانند از ظرفيت سينما در مسير القاء مفاهيم هدف و پي جويي مقاصد سياسي بهره گيرند.
آگاهان، ساخت فيلم «تولد يك ملت» ساخته «ديويد د. گريفيث» را نقطه آغاز سينماي سياسي با ماهيت صهيونيستي توصيف مي كنند.
سينما اما با حفظ كاركرد سياسي، براي غربي ها حكم وسيله اي نظامي هم پيدا كرد.
درست هنگامي كه بايد اذهان جهاني براي پذيرش مداخلات سياسي و نظامي ابرقدرت ها آماده شود، سينما وارد مي گردد تا مثلا با فيلمي مانند «يونايتد 93» بستر تهاجم افغانستان و اشغال اين كشور اسلامي را فراهم كند.
صهيونيست ها به عنوان كاشفان ظرفيت سينما براي پيگيري اهداف سياسي، بزرگ ترين شركت هاي فيلم سازي را در گوشه و كنار جهان به ويژه آمريكا بنا كردند.
يونيورسال، پارامونت، فاكس قرن بيستم، برادران وارنر، مترو گلدين ماير، نيهون (ژاپني) و... همه پا گرفتند تا كارگزاران سياسي نگران اجرايي شدن برنامه هاي سياسي خود با استفاده از ابزار سينما نباشند. سياستمداران غربي اينك چنان بر هنر و صنعت سينما مستولي شده اند كه شما نمي توانيد فيلمي را سراغ بگيريد كه در آن:
يك- نسبت به عملكرد صهيونيست ها و انديشه آنها، نقدي صورت بگيرد.
دو- مفاهيم و نشانگان صهيونيستي تحقير شود.
سه- شخصيت جهود، بدجنس، طمع كار، متجاوز، ضعيف و موذي ترسيم گردد.
چهار- تاريخ جهود هدف بررسي قرار گيرد و نسبت به رخدادهايي كه صهيونيسم مدعي واقعيت آن است- مانند هلوكاست- ترديد روا شود.
در ازاي آن اما سينماي غرب متعهد شده است كه در آثار خود:
- محكمات صهيونيسم گرامي معرفي شود.
- جهودان انديشمند، زيرك، دقيق، رهايي بخش، دانش ورز و تابع عواطف انساني و رنجيده اما قدرتمند توصيف گردند.
سه- مفاهيم پايداري و نشانگان صهيونيستي همچون سحر و جادو تقديس شود.
چهار- فرقه هاي صهيونيستي چون كابالا و شخصيت هاي جهود شناسانده و مقدس جلوه يابند.
پنج- ملت هايي چون ملت مسلمان؛ حقير، سزاوار ترحم، عقب مانده، خودخواه و خرافه پرست و جاني و تروريست توصيف گردند.
شش- بهشت دنيايي به عنوان غايت هر انسان خردمند ترسيم شود و دسترسي بدان ممكن معرفي گردد. در مقابل نيز بهشت اخروي، افسانه و وجودش محال هدف تأكيد قرار گيرد.
با اين اوصاف، مي توان فيلم هايي مانند «نجات سرباز رايان»ها، «فهرست شيندلر»ها، «ايندياناجونز»ها، «پيانيست »ها، «ديكتاتور بزرگ»ها و... را سياسي ندانست؟
آيا سينماي وسترن در ژانر سياسي قلمداد نمي شود؟ «هري پاتر»ها چطور؟
اما- با تأسف بايد گفت- سينماي سياسي غرب، سينماي غرب صهيونيست، هنوز به باور برخي از اهالي هنر كشور ايران نرسيده است.
برخي- دانسته يا ندانسته- منكر وجه سياسي سينماي غرب اند و در همين راستا، سينماي غرب را تقديس مي كنند، گرامي مي دارند، محافل شبه فرهنگي و سينمايي غرب را كانون هاي اصيل حرفه اي مي پندارند.
آنها خلوص هنري سينماي غرب را به اندازه اي باور كرده اند كه حكم مرجعيت فرهنگي و هنري را از آن كارگزاران سينماي يادشده قلمداد مي نمايند.
چنان به رفتار سينمايي غرب به عنوان رفتار حرفه اي اعتقاد دارند كه ترديد نسبت به وجه و ماهيت آن رفتار را برنمي تابند و محكوم مي كنند.
در واقع، برخي از عناصر داخلي اردوگاه فرهنگ و هنر كشورمان، چنان مرعوب اند كه آرزوي غائي خود را تنفس در فضاي سينماي غرب ترسيم نموده اند.
كارگزاران سياست پيشه سينماي غرب نيز بيكار ننشسته اند و مهره هاي خود را از ميان مرعوبين شناسايي مي كنند و عامي ترين آنها را شكار مي نمايند.
مهره هايي كه پس از فرآيند طرح و به شهرت رساندن، به عنوان يك نخبه جعلي و ستاره مصنوعي، سينماي ايران و اساساً كشور و ملت هدف را بستر انديشه هاي غربي- صهيوني قراردهند.
چندي پيش در حاشيه شصت و پنجمين جشنواره فيلم كن، جايزه رسانه اي كميسيون اروپا- 60هزار يورو- به فيلم ساخته نشده كارگردان فيلم «جدايي» كه هم اينك در سرزمين هاي اشغالي در حال اكران است، تعلق گرفت. چرا؟
چون فيلم «جدايي» اثري قوي است؟ چون از ساختار محكمي برخوردار است و از محتواي غني بهره مي گيرد؟
به اذعان بسياري از منتقدان، «جدايي» كاري معمولي است؛ كاملا معمولي!
اما به دليل ارائه چهره اي رياكارانه، دروغگو و عقب مانده از ايران و ايراني، در كانون اعتناي محافل شبه سينمايي اما در واقع سياسي غرب قرارگرفته است.
چون سازنده فيلم عنصري در نظر آمده كه مي تواند در كنار هم مسلكان خود بخشي ازجريان جنگ رواني عليه يك ملت را- هر قدر اندك- به عهده گيرد.
وقتي بي بي سي فارسي پروژه تهمت به جمهوري اسلامي ايران را با موضوع نقض حقوق افغان هاي ، مهاجر برعهده گرفت، سازنده جدايي ناگهان دچار احساس مسئوليت شده و گفت:
- «در اعتراض به نقض حقوق افغان ها به ايران سفر مي كنم»!
اين گفته باعث شگفتي شد. زيرا 10سال است كه آمريكا و همپيمانانش افغانستان را اشغال كرده اند، 10سال است غربي ها دست به جنايت عليه افغان ها مي زنند اما آقاي كارگردان دچار احساس مسئوليت نشد، اعتراضي نكرد و گرفتار عذاب وجدان نشد! اما چون نام ايران به عنوان ناقض حقوق افغان ها به ميان آمد، ايشان سراسيمه شدند و معترض و فريادگر!
ستاره مصنوعي و نخبه جعلي و فيلم ساز دچار اقبال يافتگي از ناحيه سينماي غرب و سياستمداران ايستاده در صحنه سينماي غرب، آن گونه كه «اشاره» آمد، به كار مي آيد.
بله كساني چون سازنده جدايي سينماي سياسي غرب را منكر مي شوند و خود را غير سياسي معرفي مي كنند تا نقش اهدايي سياستمداران غربي را كه براي يك فيلم نساخته جايزه مي دهند، پنهان بدارند.
نگاه كنيد چه سينماگراني و چه رسانه هايي همچنان به دفاع سراسيمه از سينماي سياسي غرب به عنوان سينماي كاملا حرفه اي برخاسته اند. غفلت نكردن از آنها خردورزي در حيطه فرهنگ و امنيت ملي است!

 



نظام سرمايه و سياست اعتياد فرهنگي

م. حميدي
همواره يكي از ترفندهاي استعمار، يا به تعبير درست تر نظام سرمايه در ابعاد سياسي- اقتصادي خود، ترويج اعتياد و معتادسازي افراد جامعه براي بهره كشي اقتصادي همراه با سلطه سياسي و فرهنگي بوده است. براي مثال جنگ استعماري ميان انگلستان و چين، موسوم به جنگ ترياك كه منجر به گسترش وسيع ترياك و مواد افيوني در چين اواسط قرن .19ميلادي(1) شد، نمونه اي بارز از سياست استعماري نظام سرمايه در معتادسازي افراد جامعه هدف و سعي در اسارت، منفعل و بي هويت نمودن آنان است.
اعتياد در مفهوم كلي به معناي مصرف بيمارگونه هر شيي، كالا يا حتي هر الگوي مادي و غيرمادي است و از آن جهت يك ناهنجاري اجتماعي- فرهنگي محسوب مي شود كه به مقوله مصرف و نياز، ابعادي بيمارگونه و كاذب مي دهد. بيمارگونه و كاذب از آن رو كه فرد معتاد هر روز بيش از پيش خود را محتاج به مصرف شييء (مانند دارو)، كالا يا الگو و مد فكري و فرهنگي مي بيند كه در حالت عادي و روند طبيعي و به صورت آزاد و مستقل، نيازي به مصرف آن ندارد.
نتيجه چنين مصرف بيمارگونه اي، از خود بيگانگي فردي و اجتماعي، سطحي شدگي عادات و تكرار انديشه كذب و واساخته اي است كه بيش از پيش فرد را در اسارت و بي هويتي فكري و فرهنگي نگاه مي دارد و پس از مدتي فرد معتاد، آزادي فكر، انديشه و عمل خود را از دست داده، به زعم آلتوسر(2)؛ تبديل به «سوژه فراخوانده» و شخصيتي منفعل در دستگاه فكري غالب و نظام فرهنگي سلطه مي گردد.
بديهي است همانند تجارت افيون- به معناي توليد، توزيع و ترويج مواد مخدر و خلسه آور- در سيستم فرهنگي جوامع غربي و بسياري از جوامع نيز، نظام ايدئولوژيك غالب با تسلط و به كارگيري ابزاري تكنولوژيك- و به ويژه در بخش رسانه- با توليد، توزيع و ترويج همه جانبه و هرجايي مدهاي فرهنگي و الگوهاي فكري، سبب وابستگي و مصرف بيمارگونه و كاذب توده نسبت به ايدئولوژي حاكم و به قول منتقد فرهنگي معاصر- فردريك جيمسون- در وضعيت سرمايه داري متأخر يا به اصطلاح «پست مدرن» امروزي مي نمايد؛
«... در واقع، انواع مختلف پست مدرنيسم دقيقاً مجذوب همين دورنماي «منحط» شده اند؛ دورنمايي از خرت و پرت هاي بي مصرف، از سريال هاي تلويزيوني و فرهنگ ريدرزدايجست(3)، از تبليغات و مدل ها، از نمايش هاي آخر شب [يا فيلم هاي مبتذل] و فيلم هاي هاليوودي گروهB، از به اصطلاح پيراادبيات(4)، با كتاب هاي جلد كاغذي و فرودگاهي- سري داستان هاي خشن يا عشقي، زندگي نامه هاي عامه پسند، ... اتفاقي كه روي داده اين است كه توليد زيبا شناختي امروز در توليد كالايي به طور عام ادغام شده است: الزام اقتصادي جنون آميز به توليد امواج تازه اي از كالاهاي به ظاهر جديدتر (از لباس گرفته تا هواپيما)، با نرخ هاي فزاينده برگشت سرمايه،... يادآوري كنم كه اين فرهنگ پست مدرن جهاني، و در عين حال آمريكايي، بيان دروني و روبنايي موج كامل و جديدي از سلطه نظامي و اقتصادي آمريكا (نظام سرمايه يا امپرياليسم جهاني) در سراسر جهان است: به اين معنا،
همان گونه كه در سراسر تاريخ طبقاتي بوده، زيرنهاد فرهنگ خون، شكنجه، مرگ و وحشت است. (5)
جيمسون همچنين نتيجه چنين مصرف روزافزون و ابژه وار فرهنگي، درسطحي سازي عادات و افكار و انفعال عمومي در وضعيت پست مدرن را- از قول لاكان(6) به يك اسكيزوفرني (بي هويتي رواني) تاريخي و زمانمند تعبير مي كند كه پيش از هركجا خود را در مفهوم شدت (در توليد و مصرف) و تكنولوژي تشديدشده امروزي نشان مي دهد:
«گزارش ما به نوبه خود به بررسي خصلت هاي مقوم پست مدرنيته خواهدپرداخت كه عبارتند از: نوعي سطحي بودن جديد، كه هم در نظريه معاصر و هم در يك فرهنگ كاملا جديد تصاوير و نمودهاي مصنوعي تداوم پيدا مي كند؛ و نتيجه آن، تضعيف تاريخي گري هم در ارتباط با تاريخ (يا پيشينه) عمومي و هم در صور جديد زمان مندي خصوصي ما است، كه ساخت «اسكيزوفرنيك» آن (به تعبير لاكان) گونه هاي جديدي از روابط نحوي با همنشيني(7) را در هنرهاي زمانمندتر تعيين خواهدكرد؛ گونه كاملا جديدي از زمينه عاطفي- كه آن را شدت ها(8) مي نامم،... و ارتباط عميق و بنيادي همه اينها با يك تكنولوژي كاملا جديد كه به نوبه خود چهره اي است از يك نظام اقتصادي جهاني كاملا جديد...(9)
بدين معنا همان گونه كه سوداگران مرگ و باندهاي گسترده و لابي هاي پيچيده و تو درتوي مواد مخدر، با توليد، توزيع و ترويج وسيع و همه جايي مواد افيوني، منجرب به سطحي سازي، تكرار و واساخت نيازهاي كاذب، پيش پاافتاده و اصولا غيرواقعي و غيرطبيعي مي شوند؛ نظام فرهنگي و ايدئولوژي غالب برجهان نيز با شدت بخشيدن در مفهوم مصرف بواسطه تكنولوژي، اعم از هنر در مفهوم عام و در فرهنگ توده، يا ابزار رسانه، از متون و تصاوير چاپي گرفته تا تلويزيون و ماهواره يا رسانه هاي مجازي، فرد فرد جامعه را دچار نوعي عادت، نياز و پيش پا افتادگي غيرطبيعي مي نمايد كه درنهايت آزادي، هويت و استقلال فكر و انديشه را از فرد (مخاطب)، به شكلي بيمارگونه و اعتيادآور سلب كرده، چنانكه «آلتوسر» مي گويد فرد را در ايدئولوژي غالب شده به سان «سوژه اي فراخوانده» در بطن نظام فكري و فرهنگي حاكم مسخ و منفعل مي نمايد. در اين حالت، در وضعيت فكري و فرهنگي غيرطبيعي و غيرواقعي و در مصرف بيمارگونه مدها و الگوها، فرد ديگر نه انسان آزاد و مختار در انديشه و عمل، كه خود به سان يك معتاد- كه غالبا از بيماري خود بي خبر است- و مهره اي سوخته و منفعل در لابي هاي تو در تو و پيچيده تجارت افيون و مرگ، خود بخشي از ايدئولوژي كذب و نهاد فرهنگي سلطه مي گردد كه تنها با مصرف بيش از پيش و روزافزون كذب و دروغ، بي هويتي و بيماري آشكار و نهان خويش را فراموش مي كند.
پي نوشت :
1- جنگ هاي موسوم به جنگ هاي ترياك طي سال هاي 1840 تا 1858، كه نتيجه آن عليرغم خودمختاري بندر هنگ كنگ، تجارت گسترده ترياك توسط تجار انگلستان در كشور چين شد.
2- لويي آلتوسر (1990-1918) جامعه شناس و منتقد فرهنگي ساختارگرا.
3- به معناي ژست مطالعاتي يا مطالعه تنها صرف سرخوشي يا سرگرمي هاي پوچ. مانند تورق مجلات تبليغاتي و مبتذل.
4- para literature
5- كهون. لارنس، متن هايي برگزيده از مدرنيسم تا پست مدرنيسم (1381)، ترجمه: عبدالكريم رشيديان، نشر ني، چاپ چهارم (1384)، تهران، صفحات: 576-.574
6-ژاك لاكان (1981-1901)، روانكاو پساساختارگرا و معاصر فرانسوي.
7- Syntax به معناي روابط دستوري يا همنشيني اجرا و عناصر در بافت و ساختار هر مقوله؛ مانند زبان، جامعه و...
8- Intensitles
9-كهون. لارنس، متن هايي برگزيده از مدرنيسم تا پست مدرنيسم (1381) ترجمه: عبدالكريم رشيديان، نشر ني، چاپ چهارم
(1384)، تهران، صفحات: 577 و .578

 



سريال ضدصهيونيستي «الغالبون» روي آنتن شبكه سه

سريال «الغالبون» از شبكه سه سيما پخش مي شود.
«الغالبون» كه نخستين سريال توليد حزب الله لبنان و از خبرسازترين سريال هاي عربي در سال هاي اخير بوده است، پس از دوبله دوباره از شبكه سه به نمايش درمي آيد.
بنابراين گزارش، پيش از اين سريال «الغالبون» با مديريت دوبلاژ سعيد شيخ زاده براي پخش از «آي فيلم» دوبله شده بود و در حال حاضر اين سريال دوباره به مديريت دوبلاژ حميدرضا آشتياني پور دوبله شده است. اين سريال لبناني در 30 قسمت ساخته شده و شبكه سه تصميم دارد اين سريال را دوباره پخش كند. سريال «الغالبون» نخستين سريال شبكه تلويزيوني المنار لبنان است كه با سرمايه وسيعي توسط اين شبكه كه متعلق به حزب الله لبنان است، ساخته شده است. سريال «الغالبون» كيفيت تشكيل مقاومت حزب الله لبنان را از سال 1982، هنگام حمله اسرائيل به لبنان تا سال 1985 زمان عقب نشيني اسرائيل از شهر «صور» را به نمايش درآورده است. اين سريال كه به كارگرداني «باسل الخطيب» كار شده است، نوشته «فتح الله عمر» است و در آن از بازيگران معروف لبناني چون «احمدالزين»، «دارين حمزه »، «عبدالمجيد مجذوب» و «پي ير داغر» استفاده شده است و تصويربرداري آن اكثرا در شهرهاي جنوب اين كشور و همچنين بعلبك و بيروت انجام شده است. در اين سريال بيش از 100 بازيگر از لبنان و سوريه بازي كرده اند و در آن «عمار شلق» بازيگر لبناني نقش «شهيد شيخ راغب حرب» را بازي مي كند. اين سريال كه در رمضان سال گذشته در شبكه المنار به نمايش درآمد، پس از موفقيت در جذب مخاطب در لبنان مورد هجمه مخالفان حزب الله قرار گرفت.

 



از سوي معاون برون مرزي سازمان صدا و سيما مطرح شد
محدوديت هاي دولت هاي غربي براي آزادي رسانه ها

معاون برون مرزي سازمان صدا و سيما با اشاره به محدوديت هاي ايجاد شده براي پخش شبكه هاي ايراني از طريق ماهواره گفت: شبكه هاي برون مرزي ايران از طريق اينترنت، شبكه هاي اجتماعي فضاي مجازي و تلفن همراه قابل دريافت است.
دكتر محمد سرافراز گفت: مخاطبان مي توانند به شكل قابل قبولي از طريق فضاي مجازي، شبكه هاي اجتماعي و موبايل به شبكه هاي ايراني از جمله «پرس تي وي» و «العالم» دسترسي داشته باشند و اين شبكه ها را به صورت زنده و باكيفيت دريافت كنند.
معاون برون مرزي سازمان صدا و سيما ادامه داد: اين معاونت، ويدئوهاي مختلفي را طبقه بندي كرده است كه مخاطبان مي توانند به آن دسترسي داشته باشند.
سرافراز با بيان آنكه مشاهده اخبار اين معاونت در اينترنت رشد 110 درصدي داشته است، گفت: به طور متوسط اخبار سايت در يك ماه حدود 60 الي 70ميليون بار مشاهده دارد كه بيشترين بازديدكننده ها به ترتيب از آمريكا، بريتانيا و كانادا هستند.
مدير شبكه « پرس تي وي» يادآور شد: بسيار از كشورها بخصوص آمريكا و اروپا در ظاهر مي گويند كه فضاي كشورشان براي دريافت شبكه هاي مختلف آزاد است، اما در عمل قوانين محدودكننده زيادي دارند و به راحتي نمي توان در شبكه هاي پخش آنها قرار گرفت.
معاون برون مرزي صدا و سيما ادامه داد: نقش و تاثير زياد رسانه هاي برون مرزي ايران در آگاه سازي مخاطبان موجب شد برخي كشورها برخلاف شعارهايي كه در مورد آزادي اطلاع رساني و طرفداري از جريان آزاد اطلاعاتي مي دهند، با روش هاي غيرقانوني و غيرمنطقي مانع از پخش شبكه هاي برون مرزي شوند.
سرافراز، تحريم رسانه اي ايران از سوي آمريكا و اروپا را همسو با تحريم هاي اعمال شده از سوي اين كشورها عليه ملت ايران دانست و گفت: آنان به دفعات شبكه هاي ما را از روي ماهواره ها قطع كردند.
وي افزود: اين كشورها شبكه «العالم» را از روي ماهواره عرب ست، «پرس تي وي» را از ماهواره اسكاي كه پوشش داخلي انگليس دارد و همچنين از ماهواره سس آسترا آلمان حذف كردند.
سرافراز ادامه داد: اين موضوع نشان دهنده آن است كه غربي ها به رغم شعارهايي كه درباره آزادي اطلاع رساني و طرفداري از جريان آزاد اطلاعاتي مي دهند، اصلا تحمل حرف ديگري كه باحرف خودشان متفاوت است را ندارند و نمي خواهند بگذارند سخنان ديگران به گوش مردم برسد.
مدير شبكه «پرس تي وي» با يادآوري آنكه حذف شبكه هاي ايراني به خاطر تاثيرگذاري آنها روي مخاطبان صورت گرفته، گفت: در دنيا هزاران شبكه تلويزيوني وجود دارد كه انواع و اقسام گروه ها از گروه هاي تروريستي كه تبليغ بمب گذاري مي كنند تا شبكه هاي به شدت ضداخلاقي كه هيچ حريمي را قائل نيستند، روي ماهواره پخش مي شوند اما مدعيان آزادي بيان با اين نوع شبكه ها مشكلي ندارند.
سرافراز تاكيد كرد: غرب از فهم مردم مي ترسد و نيز از اينكه اطلاعات، تحليل و اخباري متفاوت از آنچه به عنوان باور ايجاد كردند، ايجاد شود.
معاون برون مرزي صدا و سيما درباره قطع پخش برنامه هاي «پرس تي وي» از روي ماهواره اسكاي انگليس گفت: در ابتدا اعلام شد كه «پرس تي وي» بايد جريمه شود اما وقتي ديدند كه با جريمه مشكل آنها حل نمي شود، گفتند كه علاوه بر جريمه بايد پخش اين شبكه قطع شود.
سرافراز گفت: ايران از شخصي كه شبكه «پرس تي وي» را قطع و جريمه كرده، شكايت كرده است و اين افراد بايد در محاكم ايران پاسخگو بوده و ضرر و زياني را كه به ما وارد كرده اند، جبران كنند.
وي افزود: اين فرد به شبكه، دروغي نسبت داده است و بايد از طريق مجامع قضايي پاسخگو باشد.
سرافراز همچنين درباره حذف شبكه «پرس تي وي» از ماهواره آلماني آسترا توضيح داد: در آلمان ايالت هاي مختلفي هستند كه هر كدام موسسه رسانه اي جداگانه دارند و ايالت بايرن دستور داده كه شبكه «پرس تي وي» را بدون هيچ دليل قانوني حذف كنند.

 



نگاهي به وضعيت فيلم هاي شبكه نمايش خانگي پيژامه پوشاني با نيش هاي تا بناگوش بازشده!

محمد قمي
نشانه هاي آشنا و بختك شده روي پوسترهاي محصولات شبكه نمايش خانگي اين ها هستند؛
پيژامه، نيش هاي تا بناگوش بازشده، موتور هزار، زنان بزك شده، عكس قلبي سرخ كه تيري از آن رد شده، ماشين هاي مدل بالا و... وهمين طور چيزهاي چندش آور و مهوعي از اين دست تا دلتان بخواهد! و البته اسم هايي مطنطن و مشعشع!
چند روز پيش طبق معمول براي خريد چند فيلم ايراني و خارجي، به فروشگاه هميشگي اين سال هايم رفتم؛ اما با ورود به محل و ديدن پوسترها و «اعلانات» فيلم هاي توليدي براي عرضه در شبكه نمايش خانگي، حس عجيب و نه چندان غريبي بهم دست داد كه تا حدي تكان دهنده و مأيوس كننده بود!
پوسترها و البته مشخصات سازندگان و خلاصه فيلم ها و نيز «خود» فيلم ها، گوياي يك اپيدمي و جنبش مبتذل و نازل سازي «بساز و بنداز»ي بود كه ظاهرا شيوع وحشتناك و نگران كننده اي در شبكه فيلم هاي توليدي براي عرضه در «خانه»هاي مردم يافته است!
هرطرف را كه سر مي چرخاندم با يك قيافه بزك شده و يك نشانه فيلمفارسي گونه روبه رو مي گشتم كه به طرز مهيبي حال به هم زن بود!
اسم ها هم كه خدا نصيب نكند! اوج ابتذال و فيلمفارسي گري!
صدرحمت به «مادرزن سلام» و امثالش! قيافه هاي كج و معوج و دفرمه بازيگران تلويزيوني بي مايه و لمپن، ضربدر اسم هاي آبكي و لمپنيستي، تقسيم بر اشكال چندش آوري همچون پيژامه مردانه و بزك زنانه و موتور و... و بخصوص آن لبخندهاي ناشي از نيش هاي تا بناگوش بازشده! تصورش را بكنيد!
اين ها محصولاتي است كه به لطف ولنگ و باز بودن فضا- البته براي چنين فيلم هايي! و بلبشوي مديريتي و هياهوي بي تدبيري آقايان مسئول و مدير، روانه خانه هاي مردم مي شود و خانواده هاي ايراني بايد بنشينند پاي چنين فيلم هايي و لابد از آنها «فرهنگ» و «ديانت» و «اخلاق» و «قانون» ياد بگيرند!
يك مشكل ديگر هم هست! اين فيلم ها شايد ادعاي اخلاق پروري و از اين جور چيزها نداشته باشند اما فاجعه وقتي رخ مي دهد كه در ابتدايي ترين و اصلي ترين وظيفه مورد ادعاي خود هم لنگ مي زنند و كوچك ترين كاري از پيش نمي برند: تفريح و سرگرمي! واقعيت اين است كه اين فيلم هاي باسمه اي و بي مزه اصلا مفرح و سرگرم كننده نيستند و معلوم نيست براي چه ساخته مي شوند و براي كه؟!
خلاصه اينكه اوضاع قمر درعقرب و وحشتناكي - و البته تا حدي هم مضحك و ترحم برانگيز - بر بازار محصولات توليدي براي شبكه نمايش خانگي حاكم است.
خدا عاقبت همه ما را ختم به خير كند!

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14