(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 23 خرداد 1391 - شماره 20230

حسن تدبير و رفع فقر
حكايت خوبان
حجيت عقل
گندم از گندم برويد، جو ز جو
ضجه هاي جهنم از اهل ريا
زن، نماد همه زيبايي ها



حسن تدبير و رفع فقر

قال الامام علي (ع): لافقر مع حسن التدبير
امام علي (ع) مي فرمايد: با حسن تدبير و برنامه ريزي صحيح فقر و تنگدستي به وجود نمي آيد. (1)

1- غررالحكم، ج 2، ص 1153

 



حكايت خوبان

كار و تلاش لازمه كسب روزي
امام صادق (ع)هنگامي كه از حال يكي از ياران خود به نام عمربن مسلم جويا شدند، پاسخ شنيدند كه او به عبادت روي آورده و دست از كار و تجارت كشيده است.
آن حضرت با سرزنش كار عمربن مسلم فرمودند:«واي بر او! آيا او نمي داند كه انساني كه به دنبال كسب روزي خود نيست، دعايش مستجاب نمي شود. گروهي از ياران رسول خدا (ص) هنگامي كه آيه «و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب» (طلاق-3) نازل شد، درها (ي مغازه هاي خود) را بستند و به عبادت پرداختند و گفتند خداوند ما را كفايت خواهد نمود. وقتي اين خبر به پيامبر(ص) رسيد، آن حضرت آنان را خواستند و به آنان فرمودند: چرا چنين مي كنيد؟ پاسخ دادند: يا رسول الله خداوند روزي ما را ضمانت كرده است، از اين رو ما به عبادت پرداخته ايم. پيامبر (ص) فرمودند: هر كس چنين كند، خداوند دعاي او را مستجاب نخواهد كرد. برشما لازم است كه به دنبال كسب روزي برويد.»(1)

1-وسايل الشيعه، ج 17، ص 27

 



حجيت عقل

پرسش:
اصالت عقل به عنوان يك منبع در منابع چهارگانه استنباط احكام و حجيت داشتن و ملازمه آن با شرع چگونه قابل تبيين است؟ لطفا به نحو اجمال توضيح دهيد.
پاسخ:
مسئله سنديت و حجيت عقل از نظر اسلام در جاي خودش ثابت است و علماي اسلام نيز از ابتدا تاكنون- جز گروهي اندك- هيچ كدام در سنديت عقل ترديد نداشته اند و آن را جزو منابع چهارگانه فقه به حساب آورده اند. (آشنايي با قرآن، ج1، ص47) و اين يكي از راز و رمزهاي جاودانگي اسلام است كه براي عقل اصالت قائل شده. تحقيقاً شما هيچ دين و كتاب آسماني را پيدا نمي كنيد كه به اندازه اسلام، براي عقل ارزش و اصالت قايل شده باشد. شما وقتي كه به كتب فقهي مراجعه مي كنيد، مي بينيد آن گاه كه مي خواهند منابع اجتهاد و استنباط را مطرح كنند، مي گويند: كتاب، سنت، اجماع و عقل. در اين رابطه عقل را به عنوان منبعي در عرض كتاب و سنت و اجماع قرار مي دهند كه اجماع هم به يك معنا، عين كتاب و سنت است و جدا نيست. اين خيلي افتخار بزرگي است كه از صدر اسلام علماي اسلام گفته اند بين عقل و شرع هماهنگي است: كل ما حكم به العقل حكم به الشرع، و كل ما حكم به الشرع حكم به العقل. مقصودشان اين است كه اگر واقعاً يك چيزي را عقل كشف كند، ما فرضاً دليل نقلي نداشته باشيم همين اكتشاف عقلي كافي است كه بفهميم اسلام با دين موافق است. آن چه را هم كه شرع به طور قطع حكم كند، عقل حكم مي كند... اين قاعده مي خواهد بگويد اسلام يك دين منطقي است. فرضاً فلسفه يك حكمش الان براي عقل روشن نيست، ولي يك امر مرموز مربوط به عالم مجهولات هم نيست كه به كلي ضد عقل باشد... همين امر به فقه اسلامي قدرت بخشيده و سبب شده است كه به علماي اسلام يك ميدان باز بدهد كه عقل را در مسايل دخالت بدهند. همين يكي از اسباب پيروزي هاي فقه اسلامي در ادوار گذشته است. در بسياري از مجامع بين المللي كه روي فقه اسلامي مطالعه كرده اند، انعطاف فقه اسلامي را خيلي ستايش كرده اند. انعطاف عجيبي دارد. (پانزده گفتار، ص 52 تا 50)
قاعده ملازمه
در دين اسلام دستوري كه تعبدي محض باشد، يعني خالي از هر مصلحت و حكمتي باشد، وجود ندارد. البته ما بايد متعبد باشيم، يعني بايد به هر دستوري كه ثابت شد كه از اسلام است عمل كنيم. خواه حكمتش را فهميده باشيم يا نفهميده باشيم، ولي از ناحيه خود دين، تعبد محض وجود ندارد. به اين معني كه هيچ دستوري كه خالي از حكمت و مصلحت باشد وجود ندارد. براين اساس، علما دو قاعده را درنظر گرفته اند كه عكس يكديگرند و اسم آن را قاعده ملازمه گذاشته اند. مي گويند: بين حكم عقل و حكم شرع هميشه تلازم است، يعني هرچه را كه عقل به لزوم آن حكم كند، دين هم به لزوم آن حكم مي كند و هرچه را كه دين به لزوم آن حكم كند، عقل هم حكم مي كند. يعني اگر عقل مصلحتي را به صورت قطعي و يقيني نه احتمالي و ظني كشف كرد، بايد حكم كنيم كه اسلام دستورش همين است، ولو آن دستور از راه نقل به ما نرسيده باشد. مثلا فقها به «ولايت حاكم» فتوا مي دهند. يعني حاكم شرعي در بسياري از موارد حق ولايت دارد. اگر شخصي بميرد و وصي تعيين نكرده باشد و قيم شرعي هم وجود نداشته باشد، حاكم شرعي بر اولاد صغير و اموال او ولايت دارد و درباره آن ها تصميم مي گيرد. اين مطلب در آيه يا روايت صحيحي نيامده است، ولي فقها مي گويند اسلام مصالح مردم را بلاتكليف نمي گذارد. پس اين حكم عقلي كاشف از حكم شرعي است. از سوي ديگر، هرجا شارع حكم كرده است، عقل هم حكم مي كند، نه اين كه عقل بالفعل حكمي دارد؛ زيرا چه بسا عقل ملاك حكم شرعي را نمي داند، ولي هر حكم شرعي ملاكي دارد كه اگر عقل به آن پي ببرد، آن را مي پذيرد و بر طبق آن حكم مي كند. اين را مي گويند قاعده ملازمه. (اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 138)
قاعده كل ما حكم به العقل حكم به الشرع، كلام فقهاست. مقصود آنان اين است كه هرجا عقل يك مصلحت ملزم يا مفسده ملزمي را كشف كرد، مي دانيم كه حكم شرع هم با آن هماهنگ است، هرچند در قرآن و سنت يا كلمات علما چيزي درباره آن نيامده باشد. (همان، ج2، ص 29)
بنابراين اگر درجايي به طور قاطع ملاكي كشف شود، شرع هم هماهنگي دارد، يعني بايد كشف كرد كه حكم شرع هم همين است.
از سوي ديگر گفته اند، «كل ما حكم به الشرع حكم به العقل»؛
مقصودشان اين است كه اگر در جايي شرع به طور قاطع حكمي كرد، از باب اين كه مي دانيم در اسلام سخني به گزاف گفته نمي شود. عقل به طور اجمال مي گويد: اين جا ملاكي وجود دارد. اگرچه من هنوز تشخيص نداده ام، ولي وجود دارد و بي منطق نيست. (همان، ص 40)

 



گندم از گندم برويد، جو ز جو

(اي سالك الي الله!) كاش مي دانستم چه باعث شده كه ما در حماقت كسي كه جو كاشته و اميد برداشت گندم را دارد، شك نمي كنيم. ولي خود انتظار داريم كه از بذر نفاق، محصول ايمان و اخلاص بگيريم و حال آن كه خداي متعال مي فرمايد: «ليس للانسان الا ما سعي، و ان سعيه سوف يري» براي انسان، بهره اي جز سعي و كوشش او نيست، و حاصل تلاش او به زودي ديده مي شود. (نجم-39)1

1- اسرارالصلوه ، ميرزا جواد ملكي تبريزي، ص 247

 



ضجه هاي جهنم از اهل ريا

آيت الله روح الله قرهي
يكي از جاهاي بسيار دردناك براي انسان ها، دوزخ است. در باب نار و دوزخ نكاتي تبيين شده است كه انسان وحشت مي كند.
سيدرضي، آن كه نهج البلاغه را جمع آوري كرده است، چه نكته بسيار عجيبي را راجع به جهنم بيان مي فرمايند. ايشان مي فرمايند: هر موقع آيات و روايات جهنم را مرور كردم، گرچه حقايقش بيش از آن است كه انسان مي خواند، اما نبود كه بدنم نلرزد، حتي گاه به واسطه آن خواندن، مدهوش مي شدم!
نه تنها ايشان، بلكه بسياري از اولياء الهي، بزرگان و اعاظم بيان كرده اند: وقتي خصوصيات جهنم و اهل نار را مي خواندند و مي شنيدند، طاقت نمي آوردند.
آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني فرمودند: من كمتر راجع به جهنم مطالعه دارم. سؤال كردند: چطور؟ فرمودند: اين مطالب به قدري وحشتناك است كه مي ترسم مرور حالات جهنم، من را دچار وحشت كند!
عجيب است يك قسمي هستند كه اهل جهنم از دست آن ها ناله مي زنند. ديگران از آتش جهنم هراسناك هستند و آن ها كه در آتش جهنم رفته اند، ضجه ها، ناله ها و فغان ها دارند.
يكي از مطالبي كه راجع به شياطين جن بيان كرده اند، اين است كه آنها مي سوزند، اما خودشان عاملان عذاب در جهنم هستند.
در روايات بيان مي شود: اگر كوچك ترين ضجه هاي اهل جهنم به گوش اهل تقوا در بهشت پروردگار عالم بخورد، مدهوش مي شوند؛ يعني بقدري ضجه هاي وحشتناكي در جهنم هست كه با اينكه اهل جنت نمي بينند در جهنم چه خبر است، اما وقتي آنها را مي شنوند، مدهوش مي شوند!
مسبب فرياد آتش جهنم!
اما عجيب است در روايات داريم، جهنم با اين حال وحشتناكش، از يك قشر ناله مي زند و ضجه مي كند و آن اهل ريا هستند. حال بد رياكاران عالم عامل مي شود كه هم جهنم و هم آنهايي كه خود در جهنم هستند و ضجه مي زنند، به واسطه اين اهل ريا، ضجه مضاعفي داشته باشند.
پيغمبر اكرم(ص) بيان مي فرمايند: «ان النار و اهلها يعجون من اهل الرياء»(1) به درستي كه دوزخ و اهل دوزخ از اهل ريا ضجه مي زنند و فرياد برمي آورند- «يعجون» يعني فريادي از عمق وجود؛ لذا «ان النار و اهلها يعجون» يعني آتش و اهل آتش از عمق وجودشان ناله مي زنند.
«فقيل يا رسول الله و كيف تعج النار» از حضرت سؤال شد: يا رسول الله! ناله و فرياد و فغان جهنم چگونه است؟ چطور آتش عذاب الهي، ضجه و فرياد مي زند؟ يا به تعبير ديگر، مگر اهل نار چه كرده اند كه عامل براي فرياد و فغان جهنم مي شوند؟
«قال من حر النار يعذبون بها»- خيلي دردناك است! اين روايت به تعبير آيت الله قاضي آن عارف بزرگوار، يكي از روايات سخت است- نبي مكرم(ص) مي فرمايند: به خاطر حرارت بيش ازحد عذاب اهل ريا، آتش جهنم داد مي زند! ديديد گاهي وزنه بردارها براي اينكه نفسي بگيرند، فريادي مي زنند و فغاني سرمي دهند تا آن وزنه را بردارند. بعضي از بزرگان در اين زمينه هم همان تمثيل را زدند و گفتند: مثلش، مثل كسي است كه بخواهد وزنه سنگيني را بلند كند، نمي تواند، تلاش مي كند و آخر فريادي مي زند.
مي فرمايند: آتش جهنم و اهلش - آن هم جهنم، با آن توصيفاتي كه كرديم و اين مطالبي كه از اول بحث تا به اينجا عرض كرديم كه بعضي ها گفتند: حتي نمي توانند رواياتش را بخوانند- به فرياد در مي آيند و ناله و فغان سر مي دهند از اهل ريا.
ظاهراً جهنم بايد براي اهل ريا بيشترين حرارت و بيشترين قوت و قدرتش را خرج كند. لذا جهنم به صدا و فرياد درمي آيد كه بايد در حرارت خودش، توليد مضاعف كند.
عذاب معذب!
حرارت جهنم چيست؟ در اين زمينه فقط نكته اي را عرض مي كنم، گفته اند: اگر قطره اي از آتش جهنم بر آسمان ها و زمين بريزد، همه چيز ذوب مي شود. حال، چيست آن آتش كه يك قطره اش آسمان ها و زمين را ذوب مي كند؟! معلوم مي شود قدرت بسيار عجيبي در سوزاندن دارد كه يك قطره اش اين گونه است. حالا اگر انسان دراين آتش بيفتد، چه از او مي ماند؟!
در اين زمينه رواياتي در نزهت النواظر مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس قمي وجود دارد كه مي فرمايند: فردي كه در جهنم است، هفتاد سال معذب است و طول مي كشد بالا بيايد. تازه وقتي بالا مي آيد، دوباره يك ضربه مي زنند و مجدد هفتاد سال معذب است
آن وقت اين جهنم خودش از اهل ريا، آن هم به خاطر گرماي آتشي كه رياكاران با آن عذاب مي شوند، به ناله و فرياد درمي آيد! چقدر ريا بد است.
براي همين است كه انسان بايد در همه اعمال خود مراقب باشد و ببيند جدي براي خداست يا خير. اگر براي خداست، اگر عالم ببينند، عيبي ندارد اما اگر براي غير خداست، شريكي در عمل خود قرار داده و بايد بترسد از اين كه به عذابي معذب شود كه آن عذاب به آن، معذب مي شود؛ يعني به آتش جهنمي معذب مي شود كه آن آتش جهنم از عذاب او معذب مي شود. آن چيست كه آتش جهنم هم صدايش درمي آيد؟! بيچاره كننده است! هلاك آور است! با انسان چه مي كند؟! براي همين به ما گفتند مواظبت كنيد.
حالت چهره رياكار در قيامت
شقوق ريا تبيين شده است كه يك مورد آن شهرت طلبي است. پيغمبر اكرم (ص) بيان فرمودند: «من قرأ القرآن يريد به السمع و التماس شيء لقي الله عز و جل يوم القيامه و وجهه مظلم ليس عليه لحم و زجه القرآن في قفاه حتي يدخله النار و يهوي فيها مع من يهوي»(2)- اين روايت يكي از حالات ريا را تبيين مي كند- حضرت فرمودند: هر كس براي شهرت طلبي و اينكه آوازه اش به گوش ديگران برسد و براي به دست آوردن چيزي (يعني خداي ناكرده دين و قرآن به عنوان ممر درآمد او باشند)، قرآن بخواند، وقتي روز قيامت به ديدار پرودگار عالم مي آيد، صورتش گوشت ندارد (يعني يك اسكلت خالي است).
پس دليل اين كه جهنم از اين اهل ريا ناله مي زند، اين است: چون وقتي عمل براي غيرخدا شد، ولو به صورت ظاهر، زيبا هم باشد، اثر وضعي آن در اهل حقيقت- كه جهنم اهل خودش را مي شناسد- اين است كه آن صداي خوش، ديگر خوش نيست و براي همين است كه جهنم هم به صدا درمي آيد.
در باب حشر انسان ها در قيامت، حالات مختلفي وجود دارد. يكي به چهره خود انسان مي آيد؛ يعني معلوم است او انسان طاهر، پاك و الهي بوده است. چهره يكي، چهره انسان است، اما دو شاخ در روي سر دارد- كه در روايات توضيح داده اند كه چه خصلتي باعث شده اينطور شوند- بعضي هم هستند كه با اينكه چهره انساني دارند اما پوزه شان، مثل پوزه سگ است- اولياء خدا روايات و مطالبي را براي ما تشريح كردند و اوصافي را در اين باره گفتند كه وحشتناك است! يكي هم همين است كه پيامبر(ص) مي فرمايند: بدن رياكار گوشت دارد، حركت مي كند اما صورتش گوشت ندارد؛ يعني استخوان خالص و اسكلت است!
شهرت؛ دردناكترين لحظه اولياء
بعد حضرت در ادامه مي فرمايند: «و زجه القرآن في قفاه حتي يدخله النار و يهوي فيها مع من يهوي»، همين طور كه اين شخص رياكار دارد مي آيد، قرآن كريم مدام پس گردن او مي زند؛ چون قرآن را با صداي خوش ولي براي ريا خواند كه به ديگران بگويد: ببينيد من هم هستم! انسان بايد خيلي مواظب باشد.
آن قدر قرآن پس گردنش مي زند تا اينكه در آتش جهنم داخل شود- به نظر بعضي از بزرگان و اولياء خدا، اولين ضجه اي كه زده مي شود، همين جاست كه جهنم ناله مي زند!
آيت الله مولوي قندهاري، آن كنز خفي الهي، نكته بسيار عالي را بيان فرمودند. ايشان فرمودند: موقعي كه خدا مي خواهد اوليائش را امتحان كند، گاهي آنها را به شهرت مبتلا مي كند. لذا دردناكترين لحظه براي اولياء خدا همان لحظه شهرت است.
آنها به قدري مخفي بودن و عشق بازي با پروردگار عالم را دوست دارند كه مي خواهند تمام اعمالشان بين خودشان و خداي خودشان باشد، طوري كه هيچ احدي از حال آنها باخبر نباشد؛ يعني يك عشق بازي حقيقي بين خودشان و پروردگارشان دارند. لذا آن لحظه اي كه مشهور مي گردند، چنان ناله و فغان مي كنند- ولو ابتلا و امتحان الهي است- كه از هيچ چيز ديگر ناله و فغان نمي كنند؛ چون مي ترسند يك موقعي همان شهرت عامل براي ريا شود!
هشداري براي اهل مسجد!
روايت ديگري راجع به حالات اهل ريا در دوزخ بيان مي كنند كه انسان به شدت وحشت مي كند. پيامبر عظيم الشان(ص) مي فرمايند: «انه يأمر الله عز و جل بر جال الي النار فيقول لمالك قل للنار لا تحرقي لهم أقداماً فقد كانوا يمشون الي المساجد و لاتحرقي لهم أيدياً فقد كانوا يرفعونها الي بالدعاء فيقول مالك يا أشقياء فما كان حالكم فيقولون كنا نعمل لغير الله فقيل لنا خدوا ثوابكم ممن عملتم له»(3) -اين روايت توصيفي براي ما مسجدي هاست. بسيار وحشتناك و دردآور است! بايد مواظبت و دقت كنيم-
مي فرمايند: وقتي افرادي را به آتش مي افكنند، امر پروردگار به مالك دوزخ اين است كه به اين آتش بگو: پاهاي اينها را نسوزاند؛ چون با اين پاها به مسجد مي رفتند، دست هايشان را هم نسوزاند، چون اينها دست هايشان را به سوي من براي دعا بالا مي بردند، زبان آنها را هم نسوزاند چون با آن قرآن را بسيار تلاوت مي كردند
مدام اينها را مي گويد، نهايتاً آتش تعجب مي كند كه خدايا! اين را آوردي اما مي گويي پايشان را نسوزانم، دستشان را نسوزانم و...!
لذا نوع سوختن آن ها متفاوت است. صاحب جهنم به آن خطاب مي كند: اي اشقياء! چه كرديد؟ شما چه حالي داشتيد؟ چرا ذوالجلال و الاكرام اين طور امر مي كند كه پاهاي شما را نسوزانم، دستانتان را نسوزانم، زبانتان را نسوزانم و...؟! اين چه حالي است؟!
مي گويند: «كنا نعمل لغير الله» ما عمل كرديم براي غير خدا. «فقيل لنا خذوا ثوابكم ممن عملتم له» پس به ما گفته شد: ثوابتان را از آن كسي بگيريد كه برايش عمل كرديد!
پس آنها را به دردناكترين عذاب، عذاب مي كنند. عذاب آنها از طريق مقعد است. آنها به عذابي دچار مي شوند كه ناله و فغان بسياري مي زنند، بعد سالم مي شوند اما مجدد به عذاب دچار مي شوند و چنان فريادي مي زنند كه بيان كردند اهل جهنم از حال اينها به صدا درمي آيند. يعني با اين كه خود آنها هم دارند عذاب مي شوند اما از فرياد اين ها به فرياد درمي آيند. اين چه فريادي است؟!
شاخصه بارز رياكار
يكي از علامات اهل ريا اين است: اهل ريا در خلوت نسبت به اعمال سست هستند. در مقابل ديگران نماز مي خوانند، آن هم چه نمازي! اما در خلوت... به جاي اين كه ضجه، ناله، فغان و خدا خدايشان در خلوت بيش از موقعي كه در عموم است باشد، برعكس است.
اما اولياء الهي اين طور نيستند. اولياء الهي در موقع خلوت چون كساني كه مادر مرده اند، ناله و فغان دارند! من اين نوع افراد را ديده بودم. گرچه سعي مي كردند مخفي از ما باشد، اما ما آنها را پنهاني در دل شب ديده بوديم كه چه فغان مي كردند!
يك موقعي ما با آيت الله مولوي قندهاري، آن كنز خفي الهي از مشهدالرضا مي آمديم، در بين راه دو امامزاده را -ايشان امامزاده ها را خيلي دوست داشتند- زيارت كرديم، تا به قدمگاه رسيديم. شب بود، ايشان فرمودند: شما اينجا باشيد، من مي روم.
من آقا را دنبال كردم. اين پيرمرد، اين چهار پاره استخوان، مثل آن كسي كه فرزندي از دست داده است، چنان حال فغاني داشت و ضجه هايي در آن دل بيابان مي زد كه گويي دارند او را قطعه قطعه مي كنند. حال ايشان، تغيير حال در من به وجود آورد و به اينكه سعي مي كردم خودم را كنترل كنم، فريادي زدم و ايشان متوجه حضورم شدند. مردان خدا اين گونه هستند، چه حال خوشي دارند.
اما از علامات رياكار اين است كه در خلوت اين طور نيست. عوض اين كه دل شب قيام كند، اهل نماز شب خيزي و خلوت با خدا باشد، اما اين طور نيست. در حالي كه خلوت با خدا و عشق بازي با پروردگار عالم براي اهل تقوا بسيار زيبا است!
پس يك شاخصه ريا اين است. هر كس مي تواند در درون خودش فرو برود و ببيند جدي چگونه است. با خود بگويد: آيا من كه دائم دم از اطاعت از خدا و ولي امر مسلمين مي زنم، واقعاً مطيع اوامر خدا و ولي امر مسلمين هستم يا خير. من كه مي گويم اهل عبادتم، ببينم واقعا هستم يا نعوذبالله، اهل ريا هستم.
حتي وجود مقدس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) در مورد صلاه مي فرمايند؛ «يجاء بعبد يوم القيامه قدصلي»(4) فرداي قيامت كسي را مي آورند كه نماز مي خوانده است، «فيقول يا رب صليت ابتغاء وجهك» مي گويد: خدايا من نماز خواندم براي رضايت و خشنودي تو. «فيقال له بل صليت ليقال ما احسن صلاه فلان» اما به او گفته مي شود: تو نماز مي خواندي كه بگويند فلاني چه نماز خوبي خواند. بعد خطاب مي شود: «اذهبوا به الي النار» او را به سوي جهنم ببريد!
لذا به خودمان مراجعه كنيم ببينيم جدي اعمالمان براي خدا هست يا خير. براي خدا سخن مي گوييم يا خير، براي خدا قيام مي كنيم يا خير، براي خدا مي نشينيم يا خير، براي خدا خشم مي كنيم يا خير، براي خدا مهرباني مي كنيم يا خير. كدام عمل، ريا نيست؟
خصوصيت اولياء خدا اين است كه همه كارهايشان براي خداست. براي آنها فرقي نمي كند، اگر همه با آنها مخالفت كنند، آنها آن عمل را براي خدا انجام مي دهند؛ اگر همه به آنها، احسنت و بارك الله هم بگويند، باز هم براي خدا انجام مي دهند.
امام(ره) فرموده بودند: اگر همه به من مرگ هم بگويند، با الان كه همه درود مي گويند، براي من يكسان است و فرقي نمي كند.
البته اين امت نشان داد وفادارترين امت هاست. اينكه خود امام فرمودند: حتي در صدر اسلام هم اين امت را نداشتيم، جدي نشان داده شد و بعد از امام هم ديديم كه مردم به امام المسلمين (حفظه الله تعالي) هم وفادار بودند و فرياد مي زدند: «خوني كه در رگ ماست، هديه به رهبر ماست»، اما اين مرد الهي با اين كه دست تكان مي دهد و لبخندي به لب دارد اما در درون خودش مدام به خودش خطاب مي كند: علي! مواظب باش، الان خدا تو را بالا برده است، اما اگر مرگ هم به تو گفتند، بايد براي تو يكسان باشد- به يقين براي من معلوم است كه اين، حال دروني اين مرد خداست.
مردان خدا اين گونه هستند، نه درود، آنها را تكان مي دهد و نه مرگ. مثلا اين كه مردم مدينه حتي جواب سلام وجود مقدس امام مجتبي(ع) را هم نمي دادند و يا اگر جواب هم مي دادند، مي گفتند: «و عليك السلام يا مذل المؤمنين»، فرقي براي حضرت نمي كرد. البته حضرت ناراحت مي شدند اما نه براي خودشان كه چرا به من اين گونه گفتند، بلكه براي اين كه چرا اينها نمي فهمند و در صراط نيستند- اين را يقين بدانيد. من دارم كليدواژه مي دهم- آنها هيچ گاه براي خودشان ناراحت نمي شدند كه چرا به ما اهانت مي كنند، بلكه ناراحت مي شدند كه چرا اينها راه را گم كردند.
پس ما بايد ببينيم چه حالي داريم والا ما را مي برند و گرفتار مي شويم. البته بايد بدانيم بعضي چيزها ريا نيست كه به فضل الهي آنها را هم عرض مي كنيم.
يك كد اصلي به شما بدهم، مخلص كلام در مورد آن چيزهايي كه ريا نيست، اين است: آنچه براي خدا باشد، حتما بدانيد ريا نيست. اين را چه كسي مي فهمد؟ اين را خودمان بهتر از ديگران مي فهميم. هر كس بهتر از ديگري مي تواند تشخيص دهد كه اين براي خداست يا براي نفس است؛ اگر براي خداست چه عالم بفهمند و چه نفهمند، مهم نيست. پس جدي به خودمان مراجعه كنيم.
ماه شست وشوي گناهان
ماه رجب المرجب، ماه استغفار و شست وشوي گناهان است و ماه شعبان المعظم ماه پوشيدن لباس تقواست كه مي خواهيم بعد از آن به مهماني ماه مبارك رمضان برويم، «دعيتم فيه الي ضيافه الله»(5)
اگر مثلا كسي را كه شغلش مكانيكي است، به يك مجلس عروسي دعوت كنند، با همان لباس روغني به مجلس نمي رود، بلكه به منزل مي رود، دوش مي گيرد، خود را مي شويد، بوي تعفن و روغن را از خودش دور مي كند، لباس را عوض مي كند و لباس نو مي پوشد؛ آن وقت به مهماني مي رود. حتي اگر در بين راه، ماشيني رد شود و آب هاي گلي را به لباس او بريزد، با آن لباس به مجلس عروسي و شادي نمي رود، دوباره برمي گردد و مي گويد: با اين لباس زشت است.
حال، پروردگار عالم دارد ما را دعوت مي كند. ماه مبارك رمضان، ماه مهماني خدا و ماه عشق بازي با خدا دارد مي آيد. چه كساني مي توانند در آغوش ماه مبارك بروند؟ كساني كه خودشان را شسته اند، لباس تقوا را پوشيده اند و خوش بو، زيبا و خوش لباس شده اند. ماه مبارك آنها را تا اوج مي برد: «ليله القدر خير من الف شهر» (قدر/3)، اين حال خوش بندگان خداست.
ماه مبارك رمضان را از رجب مواظبت كنيم و از دست ندهيم. روزه هاي اين ماه چقدر زيباست. رجب المرجب آمده است. بياييم با امام زمانمان همگام باشيم. آقاجانمان روزه مي گيرد، ما هم روزه بگيريم، آقاجانمان طلب استغفار مي كند، اما براي من و شما. ما هم استغفار كنيم. بگوييم: خدايا! ما نفهميديم، راه را تشخيص نداديم، حرف تو را گوش نكرديم، حرف قرآنت را گوش نكرديم، حرف پيغمبرت را گوش نكرديم، حرف امامان و اولياء را گوش نداديم، حرف دوستداران و دلسوزانمان را گوش نداديم، گناه، ما را با خودش برد، هوي و هوس، نفس اماره و منيت هاي ما را با خودش برد، گوشمالي پيغمبرت و معصومين و اولياء در ما اثر نكرد
براي همين در ماه مبارك رمضان اين دعاي روز اول ماه را در طول ماه مبارك هميشه بخوانيد: «اللهم اجعل صيامي فيه صيام الصائمين و قيامي فيه قيام القائمين و نبهني فيه عن نومه الغافلين»، «نبهني» يعني بيدار كن. ديديد وقتي مي خواهند آنهايي را كه بيماري صرع دارند و مدهوش مي شود، به هوش بياورند، يك آبي به صورتشان مي زنند و بعد دو سه تا سيلي به آنها مي زنند. «نبهني» يعني همين؛ يعني اي خدا! دو تا سيلي به من بزن و من را گوشمالي بده اما خدا كند اين گوشمالي در ماه رجب باشد و خدا در ماه رجب ما را بيدار كند كه اگر بشود، چه مي شود!

(1) مستدرك الوسائل، ج 1، ص 701، باب 11
2- بحارالانوار، ج 73، ص 563، باب 76
3-بحارالانوار، ج 8، ص 523، باب 42
4- بحارالانوار، ج 69، ص 103، باب 611
5- امالي صدوق، ص 39

 



زن، نماد همه زيبايي ها

فرشته محيطي
خداوند داراي دو دسته صفات جلالي و جمالي است كه اين دو دسته صفات را در انسان به وديعت گذاشت تا به عنوان خليفه الهي بتواند بر ماسوي الله پروردگاري و ربوبيت كند. (بقره، آيات 30 تا 33) بنابراين، انسان داراي همه كمالاتي است كه خداوند از آنها به عنوان اسماي حسناي الهي در قرآن ياد كرده است. (اعراف، آيه 108؛ اسراء آيه110؛ طه آيه8؛ حشر، آيه24)
تفاوتهاي جنسيتي و ظرفيت بخشي به انسان
اما هريك از مرد و زن كه زوج انسان را تشكيل مي دهند، با همه اشتراكات، تفاوت هايي نيز دارند كه از آنها به تفاوتهاي جنسيتي ياد مي شود. اين تفاوت ها هرگز به معناي نقص نيست، بلكه به معناي ظرفيت بخشي به انسان است تا زن و مرد در كنار هم به كمال برسند. از اين روست كه هرگز مرد و زن بي جفت شدن و زوجيت يابي به كمال مطلق نمي رسند و در حقيقت نوعي نقص در هر مرد و زني كه مسير كمالي را بي زوج پيموده به چشم مي آيد. اين نقص همانند نقصي است كه هر انساني بخواهد با ايمان و عمل شخصي به كمال برسد و راه كمال را از ايمان و عمل اجتماعي جدا كند و مسئوليت اجتماعي خود را در قبال ديگران به انجام نرساند و آنان را به ايمان و عمل صالح دعوت نكند و توصيه و سفارش ننمايد؛ چرا كه چنين انساني از نظر قرآن انسان زيانكاري است كه هرگز به مقصد نمي رسد. (سوره عصر)
خداوند همه موجودات هستي را جفت و زوج آفريده است. (ذاريات، آيه49، نجم، آيه45؛ قيامت، آيه39 ، زخرف، آيه12، يس آيه 36)
از جمله اين آفريده هاي الهي انسان است كه او را نيز زوج و جفت آفريده است. هر مرد و زني كمال را در كنار هم درك و دريافت خواهندكرد و هرگز به تنهايي به كمال مطلق نخواهند رسيد. آرامش، آسايش، مودت، محبت و رحمت زماني نصيب انسان مي شود كه زوج و جفت در كنار هم باشند و زن و مرد يكديگر را كامل كنند و نواقص يكديگر را برطرف نمايند. (روم، آيه 21)
مرد هرچند كه همه كمالات الهي را به عنوان صفت و اسم در اختيار دارد ولي فعليت آن نيازمند بهره مندي از كمالات زن است؛ همچنين زن اگرچه همه كمالات الهي را داراست ولي او نيز نيازمند مرد است تا او را در اظهار اين كمالات ياري رساند.
خداوند تفاوتي را كه ميان مرد و زن ايجاد كرده است ارتباط تنگاتنگي با جمال و جلال الهي دارد. مرد نمادي از جلال و عظمت الهي و زن، نماد جمال الهي است ، جمع ميان جلال و جمال است كه كمال را شكل و معنا مي بخشد.
زن، جلوه جمال الهي
زن در همه دوران زندگي اش، نمادهايي از لطافت و زيبايي است. در دختري نماد پاكي و عصمت و احساس و عواطف است و در دوراني كه در نقش مادر ظاهر مي شود نماد مهر و عشق و محبت است و زماني كه كودك را در آغوش مي گيرد و مادري را تجربه مي كند نماد و اوج جلوه فداكاري و ايثار است. همه زيبايي ها را مي توان در زن يافت؛ از زيبايي ظاهري تا زيبايي باطني در زن به اوج خود رسيده است. زن در صورت و سيرت جلوه جمال الهي است و هرچه زن به كمال نزديك تر باشد اين زيبايي و جمال الهي در او نمايان تر است؛ چنان كه فاطمه زهرا(س) در تماميت كمال جمال الهي است و زيبايي اش بهشت را معنا و روشنايي خاص مي بخشد به گونه اي كه همه هستي شگفت زده مي شود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14