(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 27 خرداد 1391 - شماره 20233

امام كاظم (ع) واهميّت برنامه ريزي
چگونه بهترين باشيم؟



امام كاظم (ع) واهميّت برنامه ريزي

آيت الله جوادي آملي
هفتمين پيشواي حقيقت و اسوه آزادگي، حضرت موسي الكاظم (ع) علي رغم اختناق حاكم در عصر خلافت غاصبانه عباسي و تحمّل مرارت هاي فراوان در زندان هاي هارونيه؛ از تعليم و تربيت شاگردان نام آور و هدايت امت به راه نجات دريغ نورزيدند.
تبيين راههاي كمال عقل انساني، نحوه شناسائي سخن حق و پيروي از آن و چگونگي برنامه ريزي و تقسيم ساعات شبانه روز براي انسان مؤمن؛ مطالب گرانبهائي است كه در نوشتار پيش رو توسط فقيه اخلاقي وحكيم فرزانه « حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظلّه) » در انديشه هاي نوراني امام هفتم (ع) بررسي شده كه در آستانه سالروز شهادت مظلومانه آن مظهر هدايت به خوانندگان گرامي تقديم مي شود.
مكتب علمي امام كاظم (ع)، مهد پرورش شاگرداني نام آور
وجود مبارك امام هفتم حوزه هاي علمي قوي و غني تشكيل داد، طلاب مستعد را شناسائي كرد، شاگردان فراواني تربيت كرد كه عدّه زيادي از آنها جزء روات احاديث شدند، جزء علماي بزرگوار شدند، جزء محدّثين و مفسّران شدند و مانند آن. يكي از آن شاگردان بنام ( هشام بن حكم ) است كه ر ساله العقل را وجود مبارك امام هفتم براي هشام بن حكم ترسيم كرد. مرحوم كليني (رض) در جلد اوّل اصول كافي و بسياري از بزرگان در جوامع روائي ما اين ر ساله العقل وجود مبارك امام هفتم را نقل كردند.
علوّ مقام مؤمن در پرتو فهم، عمل و نشر معارف الهي
آن نكته اي كه الآن وادارمان مي كند كه درباره اين ر ساله العقل مطرح كنيم اين است كه: وجود مبارك امام هفتم مقام مؤمن را خيلي بالا مي داند. بالا بودن مقام مؤمن تنها به اين نيست كه در آخرت درجات او زياد است، بلكه بالا بودن مقام مؤمن اين است كه او نزديك انبياء و ائمه (عليهم السّلام) بسياري از فضائل و معارف و علوم را مي تواند ياد بگيرد و عمل بكند و منتشر بكند؛ اين سرمايه در انسان هست. اگر كسي اين سرمايه را شناخت، خود را ارزان نمي فروشد ! هرگز نمي گويد: من حالا كه مدرّس شدم، يا درس سطح مي گويم، يا درس خارج مي گويم؛ همين مقدار بس است ! در تعبيرات ديني ما اين است كه اوّلين روز جهل يك حوزوي يا دانشگاهي آن وقتي است كه بگويد من فارغ التّحصيل شدم!
بعد از اينكه وجود مبارك حضرت اين را بيان فرمودند، مي فرمايند: يا ه شام ! لا تجتم ع هذ ه الخ صال لا ل نب يّ او وص يّ او مؤم ن امتحن الله قلبه ل ليمان. وقتي معارف عقلي را مطرح مي كند، مي فرمايد: اين معارف بلند، اين فضائل فراوان مال انبياء هست و مال ائمه هست و مال مؤمني كه در آزمون الهي قلبش پيروز شد، نه زبانش ! پس اين مقام براي ما هست! اگر اين راه باز است، چرا ارزان بفروشيم ؟ خسارت كه ديگر حقيقت شرعيّه ندارد، همين است! آدم يك كالاي گراني داشته باشد، اين كالا را به مرجعيّت بفروشد، يا به پيش نمازي بفروشد !! فرمود: لا ل نب يّ او وص يّ او مؤم ن امتحن الله قلبه ل ليمان، و امّا سائ ر ذل ك م ن المؤم نين فنّ احدهم لا يخلو م ن ان يكون ف يه بعض هذ ه الجنود (1). افراد عادي مقداري از اين فضائل عقلي را فراهم مي كنند، ولي آن مؤمنان وارسته در رديف اولياي الهي اند؛ اين اصل اوّل.
ويژگي مؤمنان در شنيدن سخنان مختلف و تبعيّت حق
مطلب دوّم آن است كه وجود مبارك امام هفتم (ع) برابر آيه سوره زمر فرمود: خداوند هم مجاري ادراكي به ما داد كه مطالعه كنيم و گوش بدهيم، يك. هم تسويه خانه به ما داد به عنوان درون پژوهش كنيم، تحقيق كنيم كه اين چيزي كه شنيديم، آنچه كه خوانديم؛ كدامش حق است، كدامش حق نيست، اين دو. و هم قدرت انتخاب به ما داد كه بعد از ارزيابي، وقتي فهميديم چه حق است، آن را بپذيريم؛ اين سه. بعد قدرت عمل به ما داد، چهار. بعد قدرت نشر و تبليغ به ما داد، پنج؛ كه در همه اين مقاطع پنج گانه ما پيروز مي شويم.
اوّلين راهي كه وجود مبارك امام هفتم بعد از مسأله توحيد و اينها ذكر كرد، اين است كه فرمود: خداوند اهل عقل و فهم را در كتاب خودش بشارت داد، اينچنين فرمود: فبشّ ر ع باد الّذ ين يستم عون القول فيتّب عون احسنه (2)؛ « قول » يعني مكتب، يعني آراء، يعني مطالب علمي و مكاتب گوناگون را مي شنود، خوب گوش مي دهد؛ و ميزان هم دارد، ارزيابي كند چه صدق است، چه كذب؛ چه حق است، چه باطل؛ چه خير است، چه شر؛ چه حسن است، چه قبيح؛ بعد انتخاب هم مي كند.
تقسيم بندي انسان ها از لحاظ تشخيص و انتخاب قول حق
تشخيص دادن،مال يك بخش انسان است، انتخاب كردن مال بخش ديگر. ما همانطوري كه در فضاي ظاهر انسان هايمان چهار گروه اند، در فضاي باطن هم به شرح ايضاً. ما در مسأله ظاهر افرادي را كه داريم چهار دسته اند؛ ما يك مجاري ادراكي داريم به نام چشم و گوش كه با اين مي فهميم، مي شنويم. يك مجاري تحريكي داريم به نام دست و پا؛ با آن كار مي كنيم. افراد جامعه از نظر مجراي ادراك و حركت چهار دسته اند؛ بعضي ها هر دو جهتشان قوي است، يعني هم خوب مي بينند، هم خوب مي شنوند و هم دست و پاي سالمي دارند. يعني اگر ديدند اينجا مار هست، مي دوند؛ يا اگر اتومبيل دارد مي آيد، مي روند كنار. يعني دست و پاي آنها سالم است، يك. چشم و گوش آنها سالم است، دو؛ هم مي فهمند، هم نجات پيدا مي كنند. گروه دوّم كساني اند كه از هر دو جهت ضعيف اند؛ هم چشمشان نابينا است، هم دست و پا فلج اند، اينها نمي توانند خودشان را از خطر حفظ بكنند. گروه سوّم كساني اند كه مجاري ادراكي شان قوي است؛ يعني چشمشان قوي است، گوششان قوي است، ولي دست و پا فلج است. گروه چهارم به عكسند؛ يعني دست و پاي قدرتمند دارند، ولي چشم و گوششان ضعيف است؛ اين در بدن ما.
در باطن ما هم همين چهار قسم است؛ بعضي ها هستند كه خيلي خوب مي فهمند، علمائي اند كه خيلي خوب مي فهمند، دانشگاهياني هستند كه خوب مي فهمند؛ حالا يا حوزوي، يا دانشگاهي، قدرت پژوهش، تحقيق، تفحّص، تأليف، تدريس خيلي قوي است. اين بخش هاي علمي به ( جزم ) بر مي گردد، آن بخش هائي كه مربوط به تصميم است به ( عزم) بر مي گردد؛ عزم كاري به جزم ندارد. عزم يك دستگاه ديگري است در درون نفس كه عقل عملي آنها را دارد؛ كه العقل ما عب د ب ه الرّحمن و اكتس ب ب ه الج نان (3)، جزم مال بخش معرفتي است. بعضي ها هم در جزم قوي اند، عالم خوبي اند؛ هم در عزم قوي اند، عالم عادلند. آدم خوبي اند، خوب درس خوانده، خوب هم عمل كرده.
بعضي ها در هر دو جهت ضعيفند؛ سالياني در حوزه و دانشگاه هستند، نه چيزي فهميدند، نه قدرت عمل دارند ! بعضي ها بخش جزمي آنها قوي است امّا بخش عزمي شان ضعيف است؛ اينها عالم فاسقند. يعني مي داند چه حرام است، مي داند چه حلال است، مي داند چه بيت المال است؛ امّا دستش مي لرزد. براي اينكه آن بخشي كه بايد تصميم بگيرد فلج است ! بخش چهارم كساني اند كه تصميم گيري شان خيلي قوي است، امّا دركشان ضعيف است؛ مثل مقدّس بي درك. هر چه به او بگوييد، عمل مي كند؛ امّا نمي فهمد چه بايد عمل بكند ! ما همانطوري كه در بخش ظاهر چهار گروهيم، در بخش باطن هم به شرح ايضاً.
وجود مبارك امام هفتم در آغاز اين ر ساله العقل به هشام بن حكم كه از برجسته ترين شاگردان آن حضرت است فرمود: اين آيه را كه مي شنويد، فبشّ ر ع باد . الّذ ين يستم عون القول فيتّب عون احسنه؛ يعني قرآن كريم به همان گروه اوّل بشارت مي دهد (4). گروه اوّل كساني اند كه هم مجاري ادراكي شان خيلي قوي است، مي توانند مكتب ها را بفهمند، بعد ارزيابي كنند كه كدام حق است، كدام باطل؛ بعد هم وقتي مكتب ها را شناسائي كردند، ارزيابي كردند، حق و باطل آن مكتب ها مشخص شد؛ قدرت انتخاب دارند و انتخاب مي كنند. فبشّ ر ع باد ، كدام ع باد ؟ الّذ ين يستم عون القول در بخش معرفت، فيتّب عون احسنه در بخش عمل. فرمود: فقط به اينها بشارت بده؛ يعني عالم ب فهم عادل ! آن حوزوي و دانشگاهي ب فهم پاك را بشارت بده، بقيه حسابشان جداست ! و ما مي توانيم اين باشيم؛ وقتي مي توانيم اين باشيم و امام ما فرمود: خدا به اينها بشارت داد، چرا نباشيم ؟! فرمود: آنكه خوب مي فهمد، وقتي فهميد هم ديگر معطّل نيست، عمل مي كند؛ به آنها بشارت بده. فبشّ ر ع باد الّذ ين يستم عون القول، نه يسمعون ! بعد از اينكه استماع كرد، خوب گوش داد، خوب فهميد؛ فيتّب عون احسنه. اين معيار وجود مبارك امام هفتم !
تبيين ويژگي هاي ( قول حق ) در قرآن كريم
قرآن كريم اينچنين نيست كه كلّي گوئي كند و بگويد به كي بشارت بدهيد كه احسن القول را مي پذيرد، مي فهمد، احسن القول را هم پيروي مي كند؛ خير، آن احسن القول را هم معرفي مي كند، احسن القائ ل را هم معرفي مي كند، پيروي كننده ها را هم معرفي مي كند، نتايجش را هم مي گويد؛قران يك چنين كتابي است ! قرآن يك كتاب علمي مثل فقه و فلسفه نيست، قرآن نور است؛ يعني علم را با عمل دوخت. شما در هيچ كتابي از كتاب هاي حوزوي و دانشگاهي نه شنيديد، نه ديديد كه علم را با عمل بدوزد ! در كتاب هاي فقهي بحث هاي فقهي است، ديگر در كنار دستور فقهي يك ا تّقوا الله را داشته باشند كه نيست! در اينجا ذات أقدس له طبق استنباط نوراني وجود مبارك امام هفتم (ع) فرمود: كساني كه اين دو عنصر محوري را دارند، به آنها بشارت بده؛ خوب مي فهمند، خوب عمل مي كنند؛ بقيه ديگر به اميد خدا رها هستند ! آن كه نمي فهمد يا اگر فهميد خوب عمل نمي كند، حسابش جداست ! فقط به اين يك گروه بشارت بدهيد.
پيامبر (ص) و پيروان ايشان، دعوت كنندگان به حق
احسن القول كيست ؟ اينجا فرمود: فبشّ ر ع باد الّذ ين يستم عون القول فيتّب عون احسنه، احسن الاقوال كي است ؟ او را خود قرآن مشخص كرد، فرمود: من احسن قولاً م مّن دعا لي الله و عم ل صال حاً و قال نّن ي م ن المسل مين (5). آن موحدي كه مردم را به الله دعوت مي كند، به اسماء حسناي خدا دعوت مي كند، به توحيد دعوت مي كند، از ريا و سمعه باز مي دارد، به بهشت دعوت مي كند، از دوزخ باز مي دارد؛ اين قولش ( احسن الاقوال ) است.حالا آن كيست ؟ آن را در بخش هاي ديگر فرمود: وجود مبارك پيغمبر است و پيروان پيغمبر كه به پيغمبر فرمود: بگو ادعوا لي الله علي بصيره. أنا و من اتّبعن ي (6).
پس در بخش اوّل فرمود: ما يك احسن الاقوالي داريم، در بخش دوّم هم فرمود: احسن الاقوال قولي است كه به الله دعوت بكند، در بخش سوّم هم فرمود: پيغمبر، مردم رابه الله دعوت مي كند: ادعوا لي الله علي بصيره. أنا و من اتّبعني. پس ما مي توانيم جزء من اتّبعني باشيم.
اهميّت برنامه ريزي روزانه در كلام امام كاظم (ع)
ما كه حوزوي هستيم يا آقاياني كه دانشگاهي هستند، چه جور بايد برنامه ريزي بكنيم ؟ وجود مبارك امام هفتم (ع) فرمود:آيا آدم مي شود بي برنامه زندگي كند ؟! يعني يك كسي مي شود همين جور صاف صاف راه برود، بدون برنامه ريزي زندگي كند، بعد بگويد من شيعه امام هفتمم ؟!! فرمود:شما اگر بخواهيد برنامه ريزي كنيد، وقت استراحتتان هم بايد مشخص باشد، آن برنامه ريزي هايتان هم بايد مشخص باشد كه به وسيله آن برنامه ريزي ها شما مي توانيد به كارهاي ديگر برسيد؛ هرگز نفرمود استراحت را رها كنيد. وجود مبارك امام هفتم فرمود: ا جته دوا ف ي ان يكون زمانكم اربع ساعات (7)، بكوشيد كه شبانه و روز را به 4 قسمت تقسيم بكنيد، ساعت نه يعني 60 دقيقه.
ساعهً ل مناجاه الله (8)، يك بخشش را با خدا مناجات كنيد. « مناجات» نجواست، در مقابل « منادات » است. ( منادات ) صدا زدن از دور است،منادات از نداست، ندا هم مال دور است. امّا ( مناجات ) مال نجواست، مال نزديك است. الآن شما وقتي كنار هم نشسته ايد داد نمي زنيد! وقتي مي خواهيد صحبت بكنيد، آرام صحبت مي كنيد! براي اينكه مي شنويد. فرمود: يك بخش از شبانه روز را براي اينكه با خدا مناجات كنيد، براي اينكه با او كار داريد، تمام اين امور را كه او دارد اداره مي كند. چشم و گوش ما امانت الهي است، اينكه ملك ما نيست! چون امانت الهي است و ملك ما نيست، نبايد هر جا به كار ببريم. در قرآن فرمود: امّن يمل ك السّمع و الابصار (9)،فرمود: شما مالك نيستيد؛ آن كه مالك چشم و گوش است، او خداست !
پس چشم و گوش ما مال اوست؛ ما چه كاره ايم ؟ مي شويم امين، مي شويم امين الله. اگر امين او بوديم، بايد چشم را در جايي به كار ببريم كه او اجازه بدهد، مالك اجازه بدهد؛ هر چه را نگاه نكنيم. گوش را جايي به كار ببريم كه مالكش اجازه بدهد و هر چيزي را نشنويم. گفت: غيبت را نشنو، دروغ را نشنو، تهمت را نشنو،فلان آهنگ را نشنو. پس مالك چشم و گوش اوست، مالك جان هم اوست. كسي حق ندارد خود كشي بكند، كسي حق ندارد چشمش را كور كند، كسي حق ندارد گوشش را كر كند، كسي حق ندارد روزه اي بگيرد كه اين روزه به بدنش ضرر دارد !
اگر كسي بيماري چشم دارد يا بيماري گوش دارد؛ مي گويد: من حالا روزه مي گيرم، اين روزه به آن چشم ضرر دارد، روزه به گوش ضرر دارد؛ چشم كه مال ما نيست ! آن مالكش مي گويد نگير، نبايد بگيرد !! چرا روزه براي كسي كه ضرر دارد حرام است ؟ روزه عبادت است! اگر كسي چشم درد دارد يا گوش درد دارد؛ روزه براي گوش او ضرر دارد يا براي چشم او ضرر دارد؛ اين روزه حلال نيست! چرا ؟ براي اينكه چشم مال ما نيست؛ ما مي گوئيم: ما مي خواهيم روزه بگيريم ! اينها كه روي صندلي نماز مي خوانند، مي گويند: ما نماز مي خوانيم، حالا پاي ما درد دارد، ضرر دارد، اما مي خواهيم روي صندلي نباشد؛ مي گوئيم: تو حق نداري روي پا نماز بخواني ! آخر پا مال تو نيست؛ براي اينها واجب است كه روي صندلي بنشينند، نماز بخوانند.اگر اعضاء و جوارح مال خود ما بود، بله مي توانستيم با آن هر كاري بكنيم، امّا مال ما نيست؛ ما امانت داريم. اگر امينيم و مالك اوست، بايد طوري رفتار بكنيم كه مالك حقيقي اجازه بدهد. فرمود: زماني را با مالكت صحبت بكن وسعي كن نجوا داشته باشي.
( تلاش در توليد ) و ( قناعت در مصرف )
شرايط پيشرفت اقتصادي
و ساعهً ل امر المعاش(10)، زماني را به دنبال كسب و كار برويد. جامعه ما همينطور است، نظام ما همين طور است؛ اگر بخواهد راحت باشد، بايد اين دو اصل را داشته باشيم؛ يكي ( تلاش در توليد )، يكي ( قناعت در مصرف ). جامعه وقتي راحت است، خودكفاست، ديگر واردات ندارد؛ صادرات ممكن است داشته باشد كه در توليد تلاش بكند، يك؛ در مصرف قانع باشد، دو. ذيل اين آيه سوره مباركه نحل كه فرمود: فلنحيينّه حياهً طيّ بهً (11)، وجود مبارك حضرت امير فرمود: حيات طيّبه قناعت است(12). آدم قانع دستش پيش كسي دراز نيست و هيچ كشوري در حال قناعت نيازي به بيگانه ندارد؛ مي شود خودكفا و راحت !پس يك بخش از كار براي تأمين معاش است.
برقراري روابط عاطفي و انساني با مردم در كلام امام كاظم (ع)
و ساعهً ل معاش ره الا خوان و الثّ قات الّذ ين يعرّ فونكم عيوبكم و يخل صون لكم ف ي الباط ن(13). يك ساعتي هم با دوستان، با جامعه زندگي كنيد. انجمني داريد، دوستي داريد، رفت و آمدي داريد، رفاقتي داريد؛ چون جامعه را آن محبت اداره مي كند. يك بيان نوراني از امام رضا (ع) است كه فرمود: تزاوروا فنّ ف ي ز يارت كم ا حياءً ل احاديث نا و احاديثنا تعط ف بعضكم علي بعض(14). فرمود: به زيارت يكديگر برويد، يكديگر را ترك نكنيد، رفت و آمدتان را داشته باشيد، اگر كسي يك نقطه ضعفي دارد، آرام به او بگوئيد،در حضور ديگران نگوئيد؛ در باطن با اينها مخلصانه عمل بكنيد، عيبشان را در خصوص اينها بگوييد؛ براي اينكه شما شيعيان مائيد و در مجلس شيعيان احاديث ما مطرح مي شود و كلام ما عاطفه ايجاد مي كند.
اينكه مي گويند سنگ روي سنگ بند نمي شود يعني چه ؟ الآن شما اين برج هائي كه مي بينيد، ساختمان هاي بلند كه مي بينيد، هرگز سنگ روي سنگ بند نمي شود؛ يك ملات نرمي لازم است كه با آن ملات نرم سنگ روي سنگ بند مي شود. زندگي داخلي را آن عاطفه و ادب نگه مي دارد، جامعه را آن ادب نگه مي دارد، امت را آن عاطفه و مهر نگه مي دارد؛ و گرنه هر كسي بخواهد داعيه استقلال داشته باشد، تند خويي داشته باشد جامعه نظم نمي گيرد ! وجود مبارك امام هفتم فرمود: يك بخشي از بخش هاي چهار گانه شبانه روز را براي برقراري ارتباط و هماهنگي و عاطفه و مهر با برادران ايماني به سر ببريد.
و ساعهً تخلون ف يه ل لذات كم م ن غ ير حرام (15)؛ يك بخش از عمر را هم براي خوابيدن و خوردن و استراحت و لذّت و زناشويي و ازدواج و كارهاي حلال به سر ببريم. اين راهنمائي هاي ائمه (عليهم السّلام) هم دنياي ما را تأمين مي كند، هم آخرت ما را تأمين مي كند.
بيانات معظم له در ديدار با جمع كثيري از اساتيد، طلاب، دانشجويان و اقشار مختلف مردم به مناسبت سالروز شهادت حضرت امام موسي كاظم (ع) دماوند؛ 17/ 4/ 1389
(1) بحار الأنوار/ 1/ 159
(2) زمر/ 17 و 18
(3 و4) الكافي/ 1/ 11 ـ ك تاب العقل و الجهل
(5) فصّلت/ 33
(6) يوسف/ 108
(7 و8) بحار الأنوار/ 75/ 321/ باب 25 ـ مواع ظ موسي بن جعفر و حكمه (ع)
(9) يونس/ 31
(10) بحار الأنوار/ 75/ 321
(11) نحل/ 97
(12) نهج البلاغه/ حكمت 229
(13) بحار الأنوار/ 75/ 321
(14) الكافي/ 2/ 186 ـ ( رو ي عن الصّاد ق (ع) )
(15) بحار الأنوار/ 75/ 321

 

چگونه بهترين باشيم؟

محمدرضا حميدي
هر كسي مي خواهد بهترين باشد، هر چند كه گاه درباره مصداق آن به خطا و اشتباه مي رود و يا روش دست يابي آن را نمي شناسد و نمي داند و به بيراهه مي رود، اما هيچ كس ترديد ندارد كه مي خواهد بهترين باشد؛ زيرا كمال خواهي و كمال جويي در انسان امري فطري است؛ چنانكه نقص گريزي در او امري طبيعي و فطري مي باشد و تلاش انسان جز براي رهايي از نقص و رسيدن به كمال نيست.
اما همگي از خود مي پرسند چگونه مي توانيم بهترين باشيم؟ چه خوب مي شد كه در همه چيز بهترين بوديم؟ حال اگر نمي شود در همه چيز بهترين بود، در چه چيزي بهترين باشيم؟ هر كسي براساس شاكله شخصيتي، بينش ها و نگرش ها و فلسفه زندگي خود، پاسخي به اين پرسش ها مي دهد. برخي ها بهترين را در امور كمالي، چيزي مي دانند كه ديگري آن را يا امر كمالي نمي داند يا كمال برتر و مهمتري را مي شناسد كه در پي آن مي رود.
نويسنده براساس اصل و قاعده قرآني پيروي و اطاعت از اسوه حسنه، به سراغ پيامبر گرامي(ص) رفته است تا پاسخ آن حضرت(ص) را در اين باره جويا شود.
كمال جويي فطري انسان، موتور حركت
انسان همان گونه كه در ظاهر همانند گياه و جانور، رشد و نمو مي كند و حركت رو به جلويي دارد، در باطن نيز رودي خروشان در حال جريان است كه هيچ آرامش و سكوني ندارد و حتي اگر جسم، خسته نشود و يا از حركت و تلاش بازايستد و نيازمند استراحت و سكون باشد، درون هرگز از حركت خروشان خود باز نمي ايستد؛ چرا كه حركت جوهري در ذات انسان، اجازه دمي سكون و بي تحركي را به او نمي دهد؛ زيرا موتوري بسيار نيرومند در جوهر ذات آدمي است كه سوخت و انگيزه آن را كمال جويي قرار داده است.
از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، انسان آفريده الهي است كه مسئوليت خلافت را به عهده دارد و به عنوان جانشين، مكلف و مامور است تا بر ما سوي الله پروردگاري كند. البته رسيدن به كمال و تمام اين مسئوليت نيازمند تحقق شرايط مسئوليت است؛ زيرا مي بايست از توانايي خلافت برآيد تا اين مسئوليت بطور كامل و تمام برعهده او گذاشته شود.
خداوند در آيات 30 و 31 سوره بقره بيان مي كند كه اين ظرفيت خلافت الهي به شكل استعداد در ذات انسان به وديعت نهاده شده است و انسان مي بايست تنها از طريق عبوديت، اين استعداد و توان را به فعليت برساند و به شكل نيرو از آن استفاده كند.
از نظر قرآن ، فعليت يابي اين توان و استعداد، به اين است كه انسان، اسماء و صفات الهي سرشته در ذات خويش را فعال سازد و متاله شود تا در مقام رباني خلافت را به عهده گيرد. (آل عمران، آيه 79) لذا انگيزه اي چون خدايي شدن در انسان وجود دارد كه اين اميد رباني شدن، موتور حركت انسان از قوه به سوي فعل است؛ چرا كه انسان مي خواهد صفات الهي را در خود تحقق بخشد و متخلق به اخلاق الهي شود. از اين تلاش و حركت بي امان انساني به اشكال گوناگون تعبير مي شود؛ چرا كه نام هايي چون عبوديت، تقرب، ملاقات و مانند آن بيانگر همين معناست.
خداوند در آياتي از جمله در آيه6 سوره انشقاق مي فرمايد: يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه؛ اي انسان! حقا كه تو به سوي پروردگار خود بسختي در تلاشي و او را ملاقات خواهي كرد.
در اين آيه خداوند به صراحت و روشني از حركت و تلاش بي پايان انساني خبر مي دهد كه جز به ملاقات الهي ختم نمي شود، هر چند كه اين ملاقات ممكن است به دو شكل ملاقات با تمام اسماي الهي يا تنها با اسماي جلالي انجام گيرد كه در اين صورت گرفتار دوزخ جلال الهي خواهد شد.
حركت جوهري بيانگر اين معناست كه انسان، كمال خواه و كمال جو است و هنگامي كه به خود مي نگرد نقص فقري را در خود مي يابد و مي كوشد تا به هر شكلي از آن رهايي يابد و با انصاف به كمالات و اتصال به كمال مطلق، خود را به مقام غناي بالغير برساند؛ زيرا مي داند كه غناي او هرگز بالذات نخواهد بود. (فاطر، آيه15؛ محمد، آيه38)
اين تلاش و حركت به دو شكل ظاهري و باطني و نيز اختياري و غيراختياري در حال تحقق است؛ اما انسان از اين اختيار به سبب وجود اراده برخوردار است كه خود مسير كمالي را انتخاب كند و از ميان راه ها، راه راست و صراط مستقيم را برگزيند يا راه هاي ديگري را بپيمايد كه بسياري از آنها به صفات جلال خدايي ختم مي شود يا نقص را همچنان در ذات حفظ مي كند يا حتي كوره راه هاي فطري كمال را مي بندد و كورسوي آن را به تاريكي ظلمت نقص پيوند مي زند و سرمايه وجودي خويش را نيز بر باد مي دهد و در ظلمات فقر مطلق و نقص كامل مي ماند.
به هر حال، حركت جوهري در ذات انسان مهم ترين عامل و موتوري است كه انسان را به حركت وامي دارد و اجازه نمي دهد تا دمي سكون و آرامش داشته باشد.
اشتباه و خطا در مصداق كمالي و راه رسيدن
پس هر انساني بطور فطري، كمال خواه و كمال جو است. اين مطلب را هر چند كه از طريق آموزه هاي قرآني كه حجت براي ماست اثبات مي كنيم، ولي از نظر عقلاني و فلسفي نيز اثبات شده و حركت جوهري ملاصدرايي در حكمت متعاليه نيز در مقام اثبات اين معناست.
از نظر فلسفي اين كمال مطلقي كه انسان به سوي آن در حركت است، واجب الوجود بالذات و از نظر مكتب وحي، خداوند است. در اين مكتب خداوند به عنوان كمال مطلق، مقصد نهايي حركت كمال جويي انسان است و انسان مي خواهد با تخلق به صفات الهي، متاله (خدايي) شود.
به هر حال، هر انساني خواهان تخلق به صفات كمالي است. اما گاه در تبيين مصداق كمال يا مقصد به اشتباه و خطا مي رود و گاه امري را كه كمالي نيست به عنوان كمال تلقي مي كند و به سوي آن مي رود و گاه ديگر درباره روش رسيدن به كمال دچار اشتباه مي شود.
ريشه اين اختلاف را مي بايست در اختلاف در قدرت فهم و درك، معرفت و شناخت، بينش و نگرش و فلسفه زندگي هر كسي جست وجو كرد. البته همه انسان ها به طور فطري از يك سطح طبيعي از فهم و درك برخوردار هستند كه كليات حق و كمال را به ايشان نشان مي دهد، ولي انسان ها به سبب تعليم و تربيت نادرست (نوح، آيه 27) يا عناد و لجاجت (نمل، آيه 14) و يا گناه نفاق و مانند آن، راه هاي شناختي و سلامت فطري خود را مي بندند و ابزارها و منابع شناختي خود را كور مي كنند و قدرت تشخيص حق از باطل و كمال از نقص را برخود سد مي كنند. (بقره، آيات 8تا 12 و آيات ديگر)
كسي كه سلامت فطري و شناختي خود را از دست داده نمي تواند كمال را بشناسد و امر ضد كمالي را به عنوان كمال مي جويد چنين شخصي دنيا و ماديات را كمال مي داند و به تقويت جسم مي پردازد و ورزش هاي حرفه اي را براي تقويت دنيا و جسم برمي گزيند و تجارت دنيا را بر تجارت آخرت ترجيح مي دهد.
پيامبر(ص) اسوه نيك كمال
از آن جايي كه كمال جويي در فطرت انسان نهادينه شده هركسي به سوي كمال گرايش دارد، اما چنانكه گفته شد به عللي چون هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني، انسان به گمراهي مي رود و از نظر شناختي دچار مشكل مي شود. در اينجاست كه راهنمايي خاص از سوي خداوند غير از عقل و فطرت به انسان شده تا مسير درست را بيابد و ميان كمال و ضد كمال تفكيك قائل شود.
هر انساني اگر تقواي عقلاني و فطري و الهامات تقوايي را مراعات كند، قدرت تشخيص او باقي مي ماند و حتي افزايش مي يابد و داراي قدرت فرقان و جداسازي و نيز بصيرت و بينايي خاص و علم شهودي مي شود. (بقره، آيه 282؛ انفال، آيه 29، طلاق، آيه 3، شمس، آيات 7 و 8)
همين تقواي عقلاني است كه زمينه ساز بهره مندي از هدايت وحياني و رسيدن به كمال و رستگاري انسان مي شود. (بقره، آيات 2 تا 5) دراين صورت است كه مي تواند با تعقل تن به تعبدي دهد كه او را مستقيم به كمال رهنمون مي شود. اين گونه است كه اطاعت محض از پيامبر (احزاب، آيه 6) و قوانين اسلام را عين عقلانيت مي شمارد و مي كوشد تا ايشان را اسوء نيك خود براي رسيدن به كمالي قرار دهد كه حركت جوهري ذات او بدان سمت و سو در تلاش و كدح است. (احزاب، آيه 21؛ انشقاق، آيه 6)
اين گرايش عقلاني به تعبد وحياني از خدا و پيامبر و اسلام از آن روست كه مي خواهد به كمال برسد؛ چرا كه پيامبر (ص) را مصداق كسي مي داند كه به كمال مطلق رسيده و حقيقت كمال مطلق را درك كرده است. (نجم، آيات 7 تا 9)
راه هاي رسيدن به كمالات و بهترين ها
انسان مومن برپايه شناخت عقلاني كه از پيامبر (ص) و اسلام دارد، خود را موظف مي داند تا براي شناخت مفاهيم و مصاديق كمالي به آن حضرت (ص) مراجعه و از او پيروي و اطاعت كند و او را اسوه و الگوي فكري و رفتاري خويش قرار دهد.
با مراجعه به آموزه هاي وحياني پيامبر(ص) مي توان اين كمالات و مصاديق آن را شناخت و در مسيري كه مشخص مي كند بدان رسيد. هرچند كه تمام زندگي پيامبر (ص) و قرآن، براي بيان اين مسائل آمده و حتي امامان معصوم (ع) براي تبيين آن، زندگي خويش را وقف كرده اند.
اما در اين ميان برخي از جوامع الكلم يا كلمات كليدي و قواعد كلي از پيامبر(ص) وارد شده است كه پي گيري آن مي تواند مسير را به شكل واضح مشخص كند و آدمي را درميان هزاران دستور و راه، به راه مستقيم رهنمون سازد.
از جمله اين دستورالعمل ها و راهنمايي ها، سخناني است كه پيامبر(ص) به وصي خود اميرمؤمنان علي(ع) فرموده است. در اين دستورالعمل، آن حضرت(ص) شش راه مشخص را در پيش روي مولي الموحدين (ع) مي گشايد تا آن را بپيمايد هرچند كه تنها باشد و همگان در مسيرهاي ديگري حركت كنند.
1- اشتغال به واجبات: واجبات به معناي امور بسيار مهمي است كه مصلحت و منفعت اصلي بشر در آن قرار دارد؛ چنانكه محرمات اموري است كه لازم است انسان براي رهايي از مضرات و مفاسدي كه در آن است، از آن امور پرهيز كند. بر اساس آموزه هاي وحياني اسلام، همه احكام اسلامي براساس مصالح وضع و معين است. البته شايد ما از نظر عقلاني به سادگي نتوانيم مصالح موجود در آنها را درك و فهم كنيم و فلسفه احكام را به سادگي به دست آوريم، ولي شكي نداريم كه همه احكام مبتني بر مصالح و مفاسدي صادر شده است. البته آن جايي كه مصلحت و مفسده برابر باشد امر به جواز و اباحه شده است و در جايي كه مصالح بيشتر باشد، امر به استحباب و جايي كه مفاسد قوي تر است امر به كراهت داده اند. بنابراين، اشتغال به واجبات به معناي عمل به اموري است كه انسان را به كمالات مي رساند و متخلق به صفات الهي مي كند و او را در مسير كمالي قرار مي دهد. اما بسياري از مؤمنان به جاي اينكه به واجبات بپردازند به مستحبات مي پردازند. لذا وقتي كه درعزاي حسيني شركت مي كنند هنگام اذان دست از سينه زني كه شايد يك عمل مستحبي باشد برنمي دارند و به نداي الهي لبيك نمي گويند و به نماز نمي ايستند. ما بسياري از كارها را در زندگي به سبب رعايت آداب و احترام انجام مي دهيم درحالي واجبات را ترك مي كنيم. جلسات اداري را در هنگام نماز ادامه مي دهيم و يا به احترام ميهمان نماز نمي خوانيم و يا به پاسخ گويي تلفني مي پردازيم در حالي كه وقت اذان گذشته است. اين امور هرچند كه خوب و نيك است، ولي مصلحت آن هرگز به ميزان مصلحت عمل به واجبات نيست. از اين رو پيامبر(ص) به اميرالمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: يا علي! اذا رأيت الناس يشتغلون بالنوافل فاشتغل انت باتمام الفرائض؛ هرگاه ديدي مردم به مستحبات اشتغال دارند تو به كامل ساختن واجبات بپرداز.
2. اشتغال به آخرت: دنيا چون نقد است و نزديك، و دل ما نيز آن را مي خواهد، چنان ما را سرگرم خود مي كند كه ديگر فلسفه زندگي و هدف و حكمت آفرينش هستي و خود را فراموش مي كنيم و چنان دچار غفلت مي شويم كه همه وقت و همت خويش را مصروف اقتصاد و گردآوري مال و تهيه خانه و زمين و ملك و مال مي كنيم. با اينكه نمي توانيم در يك زمان در بيش از يك جا و يك اتاق باشيم نه تنها خانه هاي هزار تو مي سازيم و همه وقت و سرمايه گرانبهاي عمر را مصرف آن مي كنيم، بلكه خانه هاي بسياري را در جاهاي ديگر مي خريم و مي سازيم همواره در انديشه جمع و تكاثر و تفاخر به دنيا هستيم درحالي كه همه اين زندگي دنيا براي اين است كه انسان خودش را براي ابديت بسازد و كارهايي را انجام دهد كه جان و روحش را الهي كند نه اينكه تنها به فكر جسم خودش باشد و به ارضاي شهوات بي پايان آن بپردازند. از اين رو پيامبر(ص) در دومين سفارشي كه به اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد از او مي خواهد كه همواره در هر كاري هدف خويش را آخرت و زندگي ابدي قرار دهد و اشتغال به دنيا و شهوات آن نداشته باشد: و اذا رأيت الناس يشتغلون بعمل الدنيا فاشتغل انت بعمل الآخره ؛ و هرگاه ديدي مردم به كار دنيا مشغولند تو به كار آخرت مشغول شو.
3- خودشناسي: انسان پيش از هرچيزي نيازمند شناخت از خود است. اين شناخت از خود به او كمك مي كند تا حقيقت فقري و نقصان خود را بشناسد و در انديشه رهايي از آن باشد. بدترين حالت انسان اين است كه به جاي اشتغال به خود، مشغول ديگران باشد؛ زيرا هر كسي مسئوليتي دارد كه مي بايست انجام دهد. همان طوري كه انسان دوست دارد كه كمالات و محبوبيت را براي خود داشته باشد، مي بايست تلاش كند تا محبوب ها را بشناسد و ببيند كه آيا در او اين كمالات و محبوب ها وجود دارد يا خير. فرصت عمر بسيار كوتاه است و مانند برق مي آيد و مي رود. به جاي آنكه مشغول ديگران باشيم به خودمان مشغول باشيم و ببينيم كه چه نقص داريم تا آن را جبران كنيم و كمالي را به دست آوريم. از اين رو كه پيامبر(ص) به اميرمومنان علي(ع) مي فرمايد: و اذا رأيت الناس يشتغلون بعيوب الناس فاشتغل انت بعيوب نفسك؛ و هرگاه ديدي مردم به عيبهاي ديگران پرداخته اند تو به عيبهاي خود بپرداز.
4- تزيين آخرت: خداوند در آياتي از جمله در آيه 41 سوره آل عمران اموري را به عنوان زينت دنيا معرفي كرده است. به اين معنا كه اين امور اختصاص به زندگي دنيوي دارد و دل مشغولي جسم آدمي در دنياست و هر كسي مي كوشد تا آن را به دست آورد. اين چند چيز چنان انسان ها را به خود مشغول مي سازد كه همه سرمايه وجودي خويش را مصروف آن مي كنند. خداوند مي فرمايد: «زين للناس حب الشهوت من النساء والبنين والقناطير المقنطره من الذهب والفضه والخيل المسومه و الانعام و الحرث ذلك متاع الحيوه الدنيا والله عنده حسن الماب؛ در چشم مردم آرايش يافته است، عشق به اميال نفساني و دوست داشتن زنان و فرزندان و هميان هاي زر و سيم و اسبان داغ بر نهاده و چارپايان و زراعت همه اينها متاع زندگي اين جهاني هستند، در حالي كه بازگشت نگاه خوب نزد خدا است.» همه عشق كمالي برخي از مردم همين اموري است كه به يك معنا هيچ كمالي براي انسان نيست هرچند كه ممكن است كه كمال دنيا باشد، انسان به جاي آنكه اين را كمال براي خود بداند بايد توجه كند كه اينها كمالي براي دنياست نه خودش. اينها از مواردي است كه مي تواند آن را مصداق اشتباه در تطبيق دانست، يعني چيزي كه كمالي نيست يا اگر هم هست براي انسان نيست. آن را كمال براي خود دانسته و همه عمر و سرمايه وجودي اش را صرف آن مي كند. از اين رو پيامبر(ص) به اميرمومنان علي(ع) سفارش مي كند: و اذا رايت الناس يشتغلون بتزيين الدنيا فاشتغل انت بتزيين الآخره ؛ و هر گاه ديدي مردم به آراستن دنيا اشتغال دارند تو به آراستن آخرت مشغول شو.
5- اخلاص در عمل: از مهمترين چيزهايي كه به عنوان اصل وصول به كمال در اسلام مطرح شده، اخلاص است. همانگونه كه در اسلام هدف، وسيله را توجيه نمي كند، انسان به كمالات از هر راهي نمي رسد؛ زيرا شرط نخست، نيت خالص انسان است و اگر اين چيز در انسان وجود نداشته باشد هزاران عمل خير و نيك او به تباهي مي رود و اگر براي او ثمره و بهره اي داشته باشد در همين دنياست؛ زيرا خداوند كار نيك شخص را ضايع نمي كند و در همين دنيا به سبب آنكه حسن فعلي داشته، پاداش مي دهد. اما براي رسيدن به حقيقت كمال مي بايست افزون بر حسن فعلي و كارهاي نيك كردن، حسن فاعلي داشت و نيت خير و اخلاص را در تمام وجود به نمايش گذاشت. اصولا خداوند هر كاري را كه در آن خلوص نباشد نمي پذيرد و اگر انساني خدا و ديگري را در كار خود نيت كند. خداوند همه آن كار خير را به شريك مي بخشد و خودش هيچ چيز نمي خواهد. پس به او پاداشي مي دهد كه مختص به همين دنياست و هيچ چيزي براي او براي آخرت نخواهد ماند.
به هرحال، راه رسيدن به كمال مطلق و تقرب و تعبد، تنها خلوص و اخلاص است كه در آيات بسياري بيان شده است. از اين رو پيامبر(ص) كار بسيار كردن و نيك كردن را نمي پسندد بلكه كار نيك كم همراه با اخلاص را تنها راه رستگاري مي داند و مي فرمايد: و اذا رأيت الناس يشتغلون بكثره العمل فاشتغل انت بصفوه العمل؛ و هرگاه ديدي مردم به كميت عمل مشغولند تو به خلوص عمل (كيفيت آن) بپرداز؛
6- توسل به خدا: انسان ها براي رسيدن به كمال از همه چيز و همه راه استفاده مي كنند و گاه براين قاعده كه هدف مقدس، وسيله را توجيه مي كند براي رسيدن به كمالي از باطلي استفاده مي كنند؛ درحالي كه سلامت در راه و وسيله همانند اصل مقصد لازم است. به جاي اينكه انسان به هر چيزي توسل جويد مي بايست به حق توسل كند و آن را وسيله خود قرار دهد. بي گمان كامل ترين وسيله اي كه انسان مي تواند بدان اعتماد كند همان خداوندي است كه مقصد اوست. خداوند همه چيز هستي است و چون صمد است جايي براي ديگري نگذاشته است. بنابراين لازم است تنها به خداوند توسل جست. البته توسل به معصوم(ع) به عنوان مظاهر الهي عين توسل به خداوند است؛ چنان كه وقتي انسان به كعبه نماز مي گزارد خدا را در نظر دارد و يا وقتي نماز را وسيله خود قرار مي دهد خداوند را در نظر مي گيرد. همچنين وسيله قرار دادن معصوم(ع) و توسل به ايشان عين توسل به خداوند است؛ چرا كه خداوند خود فرمان داده به اموري چون معصومان(ع) و نماز توسل جسته شود. (مائده، آيه 53؛ اسراء، آيه 75) اين توسل همانند توسل جستن حضرت يوسف(ع) به پيراهن براي بينايي پدر است (يوسف، آيات 39 و 69) چنان كه سجده به انسان از سوي خداوند به معناي شرك نيست؛ چرا كه مقصد و مقصود، خداوند است هرچند كه بر خانه خدا و خاك و انسان سجده برده شود.
به هرحال، براي رسيدن به خداوند مي بايست تنها به خداوند و مظاهر او توسل جست و از خلق و آفريده ها گريزان شد تا به كمال مطلق رسيد. پيامبر(ص) در آخرين سفارش خود به اميرمومنان علي(ع) مي فرمايد: و اذا رأيت الناس يتوسلون بالخلق فتوسل انت بالخالق؛ و هرگاه ديدي مردم به خلق توسل مي جويند تو به خالق توسل بجوي. (الحكم الزاهره ، ص 747)
اينها اموري است كه اگر شخص به آنها ملتزم باشد قطعا جزو بهترين انسان ها خواهد شد و بهترين كمالات را براي خود رقم خواهد زد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14