(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 6 تير 1391 - شماره 20241

انديشه هاي شهيد بهشتي و نيازهاي امروز
فضيلت انتظار فرج
نص ولايت و امامت مهدي (عج)
قاعده عقلي اهم و مهم
ضوابط تفكر به سلوك عارفان
عوامل تقرب به اهل بيت(ع) از نگاه امام زمان(عج)
بردگان اسير شده در زنجير ثروت


انديشه هاي شهيد بهشتي و نيازهاي امروز


سيد خدايار مرتضوي
آيت الله شهيد دكتر بهشتي از جمله شخصيت هايي است كه در تاريخ معاصر ايران به ويژه در دوران انقلاب اسلامي در عرصه هاي مختلف حيات اجتماعي چه از لحاظ فكري و نظري و چه از لحاظ عملي و اجرايي تأثيرگذار بوده است. عرصه هاي مديريت و سياست، تعليم و تربيت، معرفت شناسي و متدلوژي، نقد و گفت و گوي علمي از جمله اين عرصه هاست كه شهيد بهشتي در آنها حضور فعال و تأثيرات چشمگيري داشته و بينش و منش ايشان در هر كدام از اين عرصه ها به گونه اي بوده است كه مي تواند براي نسل كنوني و نسل هاي آينده اين مرز و بوم مفيد و عبرت آموز باشد. نظم و برنامه ريزي دقيق و مثال زدني، تصميم گيري معقول براساس اطلاعات و داده هاي مستند، مشورت و استفاده از نظرات صاحبنظران، سعه صدر و تحمل آراء و ديدگاه هاي مخالف، تربيت نيروي انساني، ديد وسيع جهاني، تأسيس حزب جمهوري اسلامي به عنوان يك نهاد مدني و مدرن، نقش بنيادين و محوري در تدوين قانون اساسي و طراحي نهادهاي انقلابي و ساختار نظام جمهوري اسلامي ايران از جمله دستاوردهاي ايشان در عرصه مديريت و سياست است. در عرصه تعليم و تربيت نيز مي توان به نكاتي همچون تدريس در مدارس قم و تهران (آن هم به عنوان معلم زبان انگليسي)، تأسيس دبيرستان دين و دانش به سبك جديد در قم، تلاش در جهت تحول نظام آموزشي حوزه هاي علميه با توجه به اقتضائات فكري- اجتماعي دوران جديد (به خصوص گنجاندن دروسي چون زبان خارجي، تاريخ، جغرافيا و علوم اجتماعي در برنامه آموزشي حوزه)، مشاركت در راه اندازي مدرسه علميه حقاني با سبك و سياق جديد، تربيت مبلغ خاص براي تبليغ اسلام در كشورها و مراكز خاص جهاني و حضور موثر در سازمان برنامه ريزي و تأليف كتب درسي وزارت آموزش و پرورش اشاره كرد كه شهيد بهشتي در دهه هاي 30 و 40 نسبت به تحقق آنها اهتمام خاص ورزيده و بخش عمده اي از عمر خويش را در اين عرصه سپري نموده است. توجه خاص به گفت وگوي علمي و تقويت روحيه نقادي و پرسشگري، بررسي دقيق آثار و متون اصيل و دست اول فلاسفه غربي (همچون هگل، كانت و ماركس) به صورت گروهي و دسته جمعي و با استفاده از متخصصان مربوطه، نقد منصفانه و واقع بينانه آراء و افكار متفكران مسلمان و روشنفكران ايراني باحفظ حرمت و شخصيت آنها و به دور از افراط و تفريط از ديگر ويژگي هاي شهيد بهشتي بود كه نسل كنوني و نسل هاي آينده به ويژه دانشگاهيان و حوزويان و فعالان سياسي، به شدت به آنها نيازمند بوده و خواهند بود. پژوهش درباره مقوله شناخت و شناخت شناسي از منظر اسلام، به ويژه از نظر قرآن و فطرت، بررسي راه هاي مختلف شناخت (مغز و عقل و دل و عشق)، توجه به كار ويژه هاي عقل نظري و عملي با توجه به ديدگاه هاي متفكران غربي (از جمله كانت و سارتر)، به كارگيري روش تحقيق چه در تأليف آثار و چه در سخنراني هاي علمي (همچون سلسله سخنراني هاي مسجد هامبورگ درباره محيط پيدايش اسلام) نشانگر جايگاه خاص مباحث معرفت شناسي و متدلوژيك در نظام فكري شهيد بهشتي است. واضح است كه امروزه يكي از معضلات اساسي حوزه علوم انساني در كشور ما عدم توجه كافي به اين مباحث، به ويژه در حوزه عمل و در انجام تحقيقات و پژوهش هاي روشمند است، به گونه اي كه حتي پايان نامه ها و رساله هاي دانشگاهي ما نيز از اين لحاظ مستثني نبوده و همچنان با آن دست به گريبانند. اين نكات و ده ها نكته ريز و درشت ديگر كه در اين مقاله به پاره اي از آنها اشاره شده است، همگي مبين اين واقعيت اند كه شهيد بهشتي واجد آراء و انديشه هايي است كه با موشكافي و بازنگري آنها مي توان راهكارهايي براي حل مشكلات و رفع نيازهاي مبتلا به جامعه كنوني ايراني ارائه داد. با وجود اين، هنوز هم بعد از گذشت قريب سه دهه از شهادت شهيد بهشتي، انديشه هاي وي در جامعه ايران و حتي در محافل علمي اعم از محافل آكادميك و حوزوي، آن چنان كه بايد و شايد شناخته شده نيستند و تاكنون تلاش درخور و برنامه ريزي شده اي نيز در اين جهت صورت نگرفته است و از اين لحاظ حقيقتا شهيد بهشتي مظلوم واقع شده است و اين مظلوميت ايشان در عرصه انديشه و تفكر به مراتب دردناك تر و سهمگين تر از مظلوميت او در ساير ابعاد و عرصه هاست، مظلوميتي كه ضرر و زيان آن بيش از آن كه معطوف به شخص ايشان باشد، متوجه جامعه ايران و نسل هاي حال و آينده خواهد بود.
 


فضيلت انتظار فرج

 
قال اميرالمومنين(ع) المنتظر لامرنا كالمتشحط بدمه في سبيل الله
علي(ع) فرمود: آن كسي كه منتظر امر ما ... فرج قائم آل محمد(ص) باشد، مانند كسي است كه در راه خدا غلطان به خون خود شود. (1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحار الانوار، ج 52، ص 123
 


نص ولايت و امامت مهدي (عج)


امام رضا(ع) از پدران بزرگوارش از علي(ع) نقل مي فرمايد كه حضرت فرمود: اي حسين(ع)! نهمين فرزند تو همان قائم به حق است، كسي كه ظاهر كننده دين و گسترش دهنده عدل و عدالت است. امام حسين(ع) عرض كرد: آيا اين امر واقع خواهد شد؟ امير المومنين(ع) فرمود: آري، سوگند به خدايي كه حضرت محمد(ص) را به نبوت مبعوث كرد و او را بر جميع خلايق برتري داد و برگزيد، اين امر واقع خواهد گرديد، ولكن پس از غيبت و حيرتي طولاني تنها مخلصين، افراد با اخلاص و ايمان، كساني كه هماهنگ و مباشر روح يقين هستند، و خداوند تعالي پيمان ولايت ما را از آنها گرفته است و ايمان را در قلوبشان نگاشته و به وسيله روح خود آنان را مويد داشته و تاييد فرموده، در دين ثابت و استوار خواهند ماند. 1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- كمال الدين، باب 26، ج 16


قاعده عقلي اهم و مهم


پرسش:
قاعده عقلي اهم و مهم و نقش آن را در استنباطات احكام و اجتهاد ديني به نحو اجمال بيان نماييد؟
پاسخ
اصل يا قاعده اهم ومهم، يكي از اصول و قواعد عقلي است و اگر در منابع نقلي نيز به آن تصريح يا اشاره شده است، جنبه ارشادي دارد نه تعبدي و مولوي. اين قاعده عقلي يكي از اصول كليدي در فقه اسلامي وابزاري كارآمد در دست مجتهدين است. براساس آن، چه بسا كاري كه واجب است، حرام يا كاري كه حرام است، واجب مي شود. قاعده اهم مهم مربوط به موارد تزاحم ملاكات احكام در مقام عمل به آن هاست، يعني مكلف نمي تواند به دو حكم شرعي اهم و مهم عمل كند و تنها بر انجام يكي از آن دو قادر است. در اين جا بايد به اهم عمل كند و مهم را فرو بگذارد. از باب مثال اگر نجات دادن جان فردي كه در حال غرق شدن يا سوختن يا خطر ديگري است، جز با تصرف در مال ديگران بدون اذن و رضايت مالك امكان ندارد، تصرف مزبور كه در شرايط عادي حرام است، در فرض مزبور مباح و بلكه واجب مي شود. همين گونه است لمس كردن بدن زن نامحرم توسط مرد در صورتي كه نجات جان او از خطر متوقف بر آن باشد. تشريح بدن مسلمان براي كشف علت بيماري خاصي و نجات بيماران از خطر مرگ و بيماري يا جلوگيري از آن در صورتي كه از راه تشريح بدن غيرمسلمان غرض مزبور قابل تحصيل نباشد، فداكردن مصلحت فرد براي مصلحت عموم، مثال هاي ديگري از قاعده اهم و مهم و نقش آن در اجتهاد اسلامي است. (اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 21 و 139)
عقل در مواردي مناطات و علل احكام را كشف مي كند و آن علل گاهي تغيير مي كند. در اين جا عقل كار خودش را انجام مي دهد و شرع نيز با آن هماهنگ است. اين يكي از چيزهايي است كه تكليف فقيه را با مقتضيات زمان مشخص مي كند و آن جا كه مصالح بشريت تغيير مي كند و چيزي را ايجاب مي نمايد، دست فقيه را باز مي كند. (همان، ج 2، ص 39)
حجيت شرعي عقل و سنديت آن در كشف احكام شرعي يكي از اسباب پيروزي هاي فقه اسلامي در ادوار گذشته است. (پانزده گفتار، ص 53) مبتني بودن احكام اسلامي به يك سلسله مصالح و مفاسد به اصطلاح زميني، يعني مربوط به انسان كه در دسترس كشف عقل و علم بشر است امكان زيادي به مجتهد مي دهد كه به حكم خود اسلام، در شرايط مختلف زماني و مكاني فتواهاي مختلف بدهد و در واقع كشف كند كه چيزي در يك زمان حلال است و در يك زمان حرام. در يك زمان واجب است و در يك زمان مستحب (اسلام و مقتضيات زمان، ج 2، ص 31))
 


ضوابط تفكر به سلوك عارفان


(بدان اي سالك طريق حق!) در معاوني اعمال و احوال، مجال فكر زياد و ميدان تاخت و تاز آن بي نهايت وسيع است. عاملي كه به عملي مي پردازد و صاحب حال كه واجد حالي مي شود دو محرك و مسبب دارند، منظور و مقصود دارند، در عمل و حالشان اثر و نتيجه هست.
عمل و حال آنها ممكن است مقبول و ممكن است غير مقبول باشد. بجا يا بي جا باشد. در اول يا وسط، يا آخر سلوك باشد. همه اينها موضوعاتي هستند كه فكر در آنها راه دارد، مي تواند در آنها سير كند، نظر بدهد و نظر بگيرد، خطا و صواب حال و عمل را تشخيص دهد و روي محرك، مقصود و منظور و اعمال و احوال نظر كند.
در چه وقت فكر مي تواند در تمام اين مراحل سير كند و نظر صحيح بدهد، آن وقت كه آزاد باشد و متفكر از قيد اسارت نفس رسته باشد. شخصي كه گرفتار نفس باشد فكر او هم به هواي نفس گرفتار است. نفساني فكرش نفساني و روحاني فكرش روحاني است. فكر پست و مقيد و مشوب به هوا هيچ گاه نمي تواند به مراحل عاليه از كمال صعود كند، از آنجا خبر بگيرد و خبر بدهد و نسبت به مراتب اعمال و احوال افراد اظهارنظر كند. آنجا كه تجليات پرده از روي احوال و اعمال نفس برمي دارد سالك به نور تجلي روشن مي شود، مي فهمد سير در راه حق به چه كيفيت است و چگونه حق متعال بندگان خود را تربيت مي كند. اينجا سالك به سبب همان نور به نفس خود محيط و به ساير نفوس نيز احاطه پيدا مي كند. بالنتيجه به مراتب اعمال و احوال آنها آشنا مي گردد. در حقيقت در اين مرتبه فكر سالك نيست كه اين مراحل را زير نظر مي گيرد، نور بصيرت حق است كه براي سالك وضع حال و عمل افراد و اشخاص را روشن مي سازد. 1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مقامات معنوي، محسن بينا، ج 1، ص 60
 


عوامل تقرب به اهل بيت(ع) از نگاه امام زمان(عج)

 
رضا شريف زاده
هر كسي دوست مي دارد كه به محبوب خويش نزديك شود. تمام تلاش هاي عاشق آن است كه رضايت و خشنودي معشوق خويش را به دست آورد. كسي كه واقعاً عاشق باشد، همه سلوك و سبك زندگي اش را چنان تنظيم مي كند كه معشوق را خوش آيد و از هر آنچه موجب ناخشنودي اوست پرهيز كند.
محبان و شيعيان اهل بيت(ع) چنين ادعاي بزرگي دارند، بلكه شيعيان، مدعي چيزي هستند كه حتي گاه از محبان نيز برنمي آيد، چرا كه مدعي اين معنا هستند كه چنان مطيع امام و پيشواي خويش در همه امور از انديشه، كار، منش، كنش و واكنش هستند كه هر كسي به اينان بنگرد گويي به امام و پيشواي آنها مي نگرد، زيرا خود را همانند امام(ع) ساخته اند. چنين ادعاي بزرگي نيازمند خودسازي سخت و بي مانندي است كه از عهده هر كسي برنمي آيد و تنها انگشت شماري از محبان و دوستداران ايشان هستند كه مي توانند به چنين مقامي برسند، چنانكه قرآن گزارش مي كند كه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) تنها توانسته اند در طول تاريخ به عنوان شيعيان جد خويش حضرت ابراهيم(ع) درآيند و در روايات است كه اميرمؤمنان علي(ع) تنها چهار تن شيعه به تمام معنا و تمام قد داشت.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا ديدگاه امام و پيشواي شيعيان امام زمان(عج) را در راه تقرب جويي به اهل بيت(ع) هرچند به عنوان محبان و دوستداران بيان كند.
مراتب اسوه و الگوي پذيري
انسان موجودي تقليدپذير است. در اين معنا هيچ شك و ترديدي نيست، هرچند كه برخي تقليد را كار ميمون دانسته اند، ولي انديشمندان و دانشمندان علوم انساني از فلسفه و روان شناسي تا مردم شناسي و جامعه شناسي بر اين باورند كه انسان موجودي مقلد است و همين تقليد است كه جامعه انساني را به رشد و بالندگي و كمال رسانده است؛ زيرا اگر تقليد نبود جامعه پذيري در ميان نسل ها شكل نمي گرفت و دانش و تجربيات و عقايد و آداب و سنت و رسومي كه حافظ جامعه انساني و رشد و شكوفايي تمدني و فرهنگي اوست از نسلي به نسل ديگر انتقال نمي يافت و انسان ها همچنان درحالت بدوي و ابتدايي خود بودند. چراكه فرهنگ و تمدن بشري، نتيجه و برآيند تراكم دانش ها و تجربياتي است كه از طريق تقليد از نسلي به نسلي ديگر منتقل شده است.
در روان شناسي اجتماعي، يكي از اصول بنيادين به عنوان جامعه پذيري در انسان، كمك مي كند تا شكل درست و هنجاري زندگي اجتماعي از نسلي به نسل ديگر منتقل شده و وحدت و هويت اجتماعي جوامع شكل گيرد و جامعه در مسير درست اهداف متعالي خود يعني سعادت در قالب آرامش و آسايش قرار گيرد.
بنابراين، تقليد نه تنها مذموم نيست، بلكه از گرايش هاي فطري و ذاتي انسان است؛ چراكه به شخص و جامعه كمك مي كند تا از حجم سنگين تراكم دانشي و تجربي نسل هاي نياكان و پيشينيان بهره گيرد و زندگي خويش را بهتر از ديروز بسازد. كودكي كه در جامعه متمدن، بزرگ مي شود از همان آغاز كودكي با پيشرفت هاي فرهنگي و علمي و تمدني رشد پيدا مي كند و نيازي ندارد تا از صفر شروع كند. فرآيند يادگيري دانش ها هر چند كه ظاهراً از صفر شروع مي شود ولي بايد توجه داشت كودكي كه در يك جامعه تمدني و فرهنگي زندگي مي كند در سطحي بالاتر يادگيري را آغاز مي كند و در يك مدت كوتاه به سطحي مي رسد كه گاه از سطح علمي و عملي و فرهنگي پدران خويش به مراتب بيشتر است.
شايد در گذشته نمي شد اين معنا را به درستي درك كرد؛ زيرا حجم توليد دانش بسيار كم بود و تغييرات اجتماعي و علمي و فرهنگي و تمدني با چنين شتاب سهمگين رخ نمي داد؛ اما اكنون شتاب تمدني و تغييرات چنان زياد است كه در طول ده سال به اندازه يك سده تغييرات رخ مي دهد. از اين رو نوعي شكاف نسلي به سرعت بين دو نسل پديد مي آيد. پس شكاف نسلي ميان پدران و فرزندان بسيار ژرف تر است. به عنوان نمونه نسل هاي كنوني با تلفن همراه و رايانه و اينترنت در همان كودكي آشنا مي شود، اين در حالي است كه پدران يا آشنا نيستند و يا به سادگي فرزندان؛ از آنها استفاده نمي كنند. به سخني ديگر، پدران نسبت به كودكان خويش بي سواد جلوه مي كنند. رسانه ها نيز حجم عظيم از دانش ها را به سادگي و زيبايي و گاه بسيار ملموس و عيني در اختيار كودكان مي گذارند و آنان را فراتر از سن خودشان داناتر مي سازند. والدين گمان مي كنند كه فرزندان آنان هوشمندتر از خودشان هستند، در حالي كه چنين نيست، بلكه سن يادگيري و حجم علوم انتقالي از طريق رسانه ها و مانند آن بسيار فراتر از عصر خودشان است.
بنابراين، تقليد نه تنها كار ميمون نيست، بلكه كار انسان هاي متمدن و با فرهنگي است كه با كمك آن حجم بزرگ توليد علم و دانش و تجربه و فرهنگ و تمدني كه در طول تاريخ بشريت اتفاق افتاده را به نسل بعدي انتقال مي دهند.
البته تقليد مانند هر گرايش انساني مي تواند در دو مسير درست و نادرست، كمالي و ضدكمالي به كار گرفته شود؛ چرا كه چاقوي دو سري است كه مي تواند به شخص و جامعه آسيب برساند. از اين رو در آيات قرآني، از نوعي تقليد به عنوان تقليد كوركورانه، فاقد علم و دانايي و مانند آن نهي شده است.
خداوند، تقليد را كه به معناي ملازمت با كسي و گردن نهادن به كاري و التزام در قول و عمل به كسي است (لسان العرب، ج 11، ص 276؛ كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 1، ص 500؛ عروه الوثقي، ج 1، ص 4) زماني نادرست تلقي مي كند كه كوركورانه و بي توجه به قواعد درست تقليد باشد. (بقره، آيات 166 و 176) به اين معنا كه پايبندي بي دليل به سنت ها و آيين و قوانين جاهلانه پيشينيان چون موجب گرايش افراد و جوامع بشري به خرافات و بدعت هاي نادرست و نابهنجار مي شود و مانع جدي در سر راه رشد و بالندگي تمدني و فرهنگي انسان و مانع آزادانديشي و تعقل و تدبر مي شود، امري غلط و نادرست برشمرده و نكوهش كرده است. (بقره، آيات 107 و 170؛ انبياء، آيات 35 و 76؛ مائده، آيات 103 و 104)
اما خداوند به جنبه مثبت تقليد نيز توجه مي دهد و آن را مهمترين عامل در رشد و بالندگي انسان و جامعه برمي شمارد؛ زيرا تقليد آگاهانه جاهل از عالم نه تنها پسنديده بلكه واجب و لازم است؛ اگر جاهل از عالم و خبره و كارشناس پيروي نكند هم خودش آسيب مي بيند و هم جامعه از اين عدم بهره گيري زيان مي كند. از اين رو آيات بسياري از وجوب مراجعه جاهل به عالم و تقليد جاهل از عالم سخن به ميان آورده است و آن را زمينه ساز هدايت و رشد و بالندگي انسان دانسته است. (نحل، آيات34 و 44؛ زمر، آيه81؛ بقره، آيه170؛ مائده، آيه104 و آيات ديگر قرآن)
خداوند بر انسان ها واجب دانسته كه از كساني كه در هر چيزي به كمال رسيده اند به عنوان الگو و اسوه پيروي كنند. از اين رو پيامبران، دانشمندان و اهل ذكر به عنوان الگوهاي قابل پيروي معرفي مي شوند. از نظر قرآن، پيامبر گرامي(ص) و اهل بيت(ع) به عنوان اسوه كامل و نيك در چنان جايگاهي هستند كه هر انساني مي بايست تمام قد ايشان را در همه ابعاد اسوه قرار دهد و به حكم عقل، بي چون و چرا از آنان تقليد كند (احزاب، آيه12) چرا كه عقل انساني با نگاهي به حقيقت اصول دين اسلام درمي يابد كه آنان در همه چيز به تماميت كمال رسيده اند و هيچ نقص و كمبودي ندارند و مي توان با بهره گيري از راه ايشان كه همان صراط مستقيم انسانيت است به تماميت كمال دست يافت. پس اين تعقل و خردورزي انسان در مقام اصول دين است كه او را به تقليد بي چون و چرا و تعبدي در فروع دين سوق مي دهد و خرد بر او فرض مي كند كه آنان را اسوه مطلق و كامل خود قرار دهد.
به هر حال، مي توان دست كم دو مرتبه مثبت و منفي را از الگوپذيري و اسوه گيري شناسايي و معرفي كرد؛ هر چند كه براي الگوپذيري و اسوه كردن افراد مي توان مراتب و سطوح متعددي را بر پايه ميزان عقل، فهم، درك، هوش، علاقه، علم و مانند آن بيان كرد؛ زيرا عوامل چندي در تعيين ميزان الگوپذيري انسان نقش دارد كه برخي از عوامل پيش گفته مي تواند بر شدت و ضعف اين الگوپذيري تأثير مستقيمي به جا گذارد. كسي كه پيامبر(ص) را انسان كامل و متاله و خدايي مي داند و او را كمال مطلق نيك انسانيت مي شناسد سعي مي كند همه زندگي اش را همانند سبك زندگي ايشان سامان دهد و مطيع بي چون و چرا و محض آن حضرت باشد؛ در مقابل كسي كه او را تنها در حد يك دانشمند و يا نابغه مي داند از برخي از كلمات و سخنان ايشان در برخي از حالات زندگي بهره مي گيرد و آن را به كار مي برد. بنابراين، سطح و مراتب الگوبرداري و الگوپذيري با توجه به علل و عوامل مختلف، متعدد و متفاوت خواهد بود.
مرتبه محبان و مرتبه شيعيان
در آيات و روايات متعدد و متواتر مي توان مراتب الگوبرداري مسلمانان و يا مؤمنان را از اهل بيت(ع) شناسايي و معرفي كرد. برخي از مسلمان، اهل بيت(ع) را دوست مي دارند و اينان نسبت به اهل بيت(ع) در مرتبه اسلام هستند نه ايمان (حجرات، آيه41) بنابراين نه تنها از ايشان پيروي نمي كنند بلكه اگر در فتنه و آزموني قرار گرفتند برخلاف ايشان نيز عمل و رفتار مي كنند.
كساني كه در مرتبه بالاتري از معرفت و شناخت نسبت به اهل بيت(ع) قرارگرفته و ايشان را نفس پيامبر (آل عمران، آيه16) و اهل عصمت و طهارت (احزاب، آيه33) و خلفاي راستين پيامبر(ص) مي دانند و به عنوان اولوالامر از ايشان اطاعت مي كنند چنان كه از خدا و پيامبر(ص) اطاعت مي كنند (نساء، آيه95) اين دسته نيز با توجه به ميزان فهم و درك و علاقه و محبت و معرفت و عشق خودشان، سطحي از الگوپذيري را دارند.
البته ناگفته پيداست كسي كه مدعي محبت است ولي هيچ گونه اطاعتي از قول و فعل ايشان ندارد و گاه كاملا برخلاف خواسته و علاقه ايشان رفتار مي كند، تنها مدعي دروغين محبت است؛ زيرا مهم ترين نشانه و اثر محبت به كسي، پيروي از قول و فعل اوست. (آل عمران، آيه13)
براساس اين آيه كسي نمي تواند مدعي محبت به كسي يا چيزي باشد و در عمل از آن پيروي نكند و گرايش عملي بدان نداشته باشد. بنابراين، كف محبت و كمترين نشانه محبت، پيروي است. البته هر كسي به ميزان معرفت و محبت خويش، از كسي پيروي و اطاعت مي كند. كسي كه در اوج محبت و عاشقي باشد، سرتاپاي وجودش را محبوب قرار مي دهد و مي كوشد تا همانند او شود و گام در گام او نهد بطوري كه اگر كسي نگاه كند هيچ تمايز و تفاوتي جز پيشوايي و پيروي نبيند كه يكي امام و جلودار است و ديگري به دنبال او مي رود بي آنكه هيچ حركت و گام و كلام خلافي داشته باشد.
خداوند راه رسيدن به خود را چنين محبت عارفانه اي مي داند كه با محبت حبيب خداوند يعني پيامبر(ص) يكي است و اطاعت و پيروي از پيامبرش را عين اطاعت از خداوند مي داند تا به محبت خداوند نايل شود. (آل عمران، آيات 13 و 23 و 132)
در اصطلاحات قرآني و روايي، اين دسته از افراد كه كاملا اطاعت مبتني بر معرفت و محبت دارند، به عنوان شيعيان معرفي شده اند و كساني كه در كف يا كمي بالاتر قرار دارند و به اطاعت محض و بي چون و چرا عقلاني و عاملانه و عامدانه نرسيده اند، به عنوان محبان شناخته مي شوند.
الگوي رفتاري و رفتار فرهنگي
انسان وجامعه نيازمند الگوهاي رفتاري است. الگوهاي رفتاري، هنجارهاي پذيرفته شده عقلاني و وحياني است كه انسان و جامعه را به سوي كمال شايسته و بايسته مي رساند. اين الگوها، در قالب نمونه هاي عيني و ملموس به جامعه ارايه مي شود. در اسلام، چهارده معصوم(ع) به عنوان الگوهاي برتر براي مومنان و مردم معرفي شده است. (احزاب، آيه 33، آل عمران، آيه 13، نساء، آيه 95 و نيز سوره انسان)
جامعه نيز نيازمند الگوهاي رفتاري است كه در قالب فرهنگ به آن ارايه مي شود. جامعه نمونه و برتر عصر پيامبر(ص) به عنوان جامعه نمونه فرهنگي به جهانيان معرفي شده است. (بقره، آيه 143)
با آنكه اسلام الگوي رفتاري براي فرد و جامعه را بيان كرده و در آيات و روايات به تفصيل به جزئيات آن پرداخته اما جامعه پس از رسول الله(ص) تاكنون آن جامعه عصر رسول الله(ص) را در عمل به عنوان يك الگوي رفتاري نپذيرفته و به شكل فرهنگ نهادينه نكرده است. از اين رو ما با يك جامعه اسلامي غيرمسلمان مواجه هستيم.
يكي از دوستان نگارنده در سفر به سريلانكا به ديدار يكي از روحانيون بودايي در معبد مي رود و مدتي با او در يك جلسه اي به گفت وگو مي نشيند و سپس در پايان جلسه به او مي گويد كه آيا درباره اسلام هم تحقيق و مطالعه اي انجام داده است؟
روحاني بودايي كه مطلب را دريافته بود به وي مي گويد: شما يك هفته اي در اين كشور بوده ايد. وقتي به بازار و به ميان مردم رفتيد، نوعي رفتار اجتماعي مشاهده كرديد كه مبتني بر فرهنگ اخلاقي و رفتاري بودايي بوده است. اين فرهنگ رفتاري برپايه بوديسيم است. آيا در جامعه شما، اسلام توانسته است يك چنين فرهنگ رفتاري را در جامعه ايجاد كند؟ اين دوست ما مي گفت: من پس از اين استدلال ايشان تنها سكوت پيشه كردم.
چرا؟ چون مي دانست كه فرهنگ رفتاري جامعه مثلا ايراني براساس آن الگوهاي رفتاري نيست كه اسلام و رهبران آن بيان كرده و حتي در دوره اي ايجاد و به جهانيان معرفي كرده اند. ما در حالي مدعي ايمان و اسلام هستيم كه فرهنگ رفتاري ما براساس آن الگوهاي رفتاري نيست كه به ظاهر مقبول ماست؛ زيرا اگر چيزي را قبول داريم مي بايست براساس آن، رفتارهاي خودمان را بسازيم در حالي كه در بسياري از موارد برخلاف آن عمل مي كنيم. اگر ربا و غيبت و دروغ، حرام و ناپسند و گناه است، چرا در تمام معاملات بازار و غيربازار برخلاف اين اصل عقلايي و شرعي عمل مي كنيم؟
هر جامعه اي مي بايست الگوهاي رفتاري كه پذيرفته به عنوان يك فرهنگ رفتاري درآورد. به عنوان نمونه فرهنگ رفتاري ما در برگزاري نمازجمعه و جماعت كاملا معلوم است و هر كسي وقتي به آن مي نگرد به بينش و نگرش هايي كه اين فرهنگ رفتاري را ايجاد كرده پي مي برد، اما آيا هر كسي به جامعه ايراني وارد شود مي تواند براساس فرهنگ رفتاري ما بگويد كه الگوي رفتاري ما اهل بيت(ع) هستند؟ بي گمان چنين نيست؛ زيرا اهل بيت(ع) مثلا به نظم و وفاي به عقود و راستگويي فرمان داده و عمل مي كردند اگرچه عليه آنان بود، ولي ما دقيقا برخلاف آن مي رويم و فرهنگ رفتاري ما برخلاف آن الگوهاي رفتاري است. پس بايد گفت كه الگوهاي رفتاري ما غير از اهل بيت(ع) مي باشد.
از اين رو اهل بيت(ع) كساني را كه مدعي تشيع بودند از اين ادعا برحذر مي داشتند و به آنان مي گفتند تا خود را تنها محب و دوستدار ايشان معرفي كنند كه البته اين خودش مقام بلندي است و ما در اين مرحله نيز مي بايست در بيشتر موارد فرهنگ رفتاري خودمان را براساس الگوي رفتاري اهل بيت(ع) سامان دهيم تا كف محبت يعني پيروي را داشته باشيم.
اين نيازمند آن است كه الگوهاي رفتاري در بحث خانواده، تربيت، آموزش و مانند آن را براساس سيره و سنت اهل بيت(ع) به دست آورده و تدوين كرده و در اختيار اولياء امور و مربيان قرار دهيم تا آنان به حكم جامعه پذيري و گرايش فطري تقليد، فرهنگ رفتاري جامعه را بسازند.
راه رسيدن به محبت از طريق معرفت و اطاعت
با نگاهي به آموزه هاي قرآني و وحياني اسلام مي توان دريافت كه راه رسيدن به مقام محبت چه رسد به مقام بلند و عالي تشيع، طريق معرفت و اطاعت است. براين اساس آيات پيش گفته قرآني بر اين امور تاكيد كرده است.
امام زمان(عج) خود در اين باره همانند ديگر انوار وجودي و قدسي اهل بيت(ع) به اين نكته توجه داده مي فرمايد: فليعمل كل امرء منكم بما يقرب به من محبتنا، وليتجنب ما يدنيه من كراهيتنا و سخطنا، فان امرا يبغنه فجاه حين لاتنفعه توبه، و لاينجيه من عقابنا ندم علي حوبه؛ هر يك از شما بايد به آنچه كه او را به دوستي ما نزديك مي سازد، عمل كند و از آنچه كه خوشايند ما نبوده و خشم ما در آن است، دوري گزيند، زيرا خداوند به طور ناگهاني انسان را مي گيرد، در وقتي كه توبه برايش سودي ندارد و پشيماني او را از كيفر ما به خاطر گناهش نجات نمي دهد.
آن حضرت در جايي ديگر براي تحقق اين معنا تسليم اطاعت را مطرح كرده و فرهنگ سازي مبتني بر الگوهاي اهل بيتي(ع) را مهم ترين راه تقرب و نزديكي به خود و در نهايت پيامبر(ص) و خدا دانسته است. پس اگر كسي دوست مي دارد خود و جامعه اش را خدايي كند و رضايت و محبوبيت خداوندي را كسب نمايد مي بايست فرهنگ رفتاري و بينشي و نگرشي خود را براساس فرهنگ رفتاري و بينشي اهل بيت(ع) سامان دهد. از آن رو حضرت مي فرمايد: فاتقوا الله، و سلموا لنا، و ردو الامر الينا، فعلينا الاصدار، كما كان منا الايراد، و لاتحاولوا كشف ما غطي عنكم، واجعلوا قصدكم الينا بالموده علي السنه الواضحه ؛ از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و كارها را به ما واگذاريد، بر ماست كه شما را از سرچشمه، سيراب برگردانيم، چنان كه بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پي كشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد. مقصد خود را با دوستي ما براساس راهي كه روشن است به طرف ما قرار دهيد.
بنابراين، شخص حتي اگر بخواهد در مقام محبت، به اهل بيت(ع) و خدا و رسول(ص) نزديك شود مي بايست فرهنگ و سبك زندگي خود را براساس الگوهاي اهل بيتي(ع) سامان دهد. سخن در اين باره بسيار است ولي به همين مقدار بسنده مي شود.


بردگان اسير شده در زنجير ثروت

 
آيت الله دكتر سيد محمد حسيني بهشتي
مردم بردگان اسير شده در زنجير ثروت و مال اند. دين سخني است بر سر زبان آن ها؛ لقلقه زبان آن هاست. دور و بر دين جمع هستند و دين دارند، اما تا وقتي كه دين براي آن ها زندگي فراهم مي كند. آن وقت كه در معرض آزمايش سخت درمي آيند، مي بينيد عده ديندارها خيلي كم است. انسان هاي متعهد مسلكي خيلي كمند.
اگر مي بينيد ما در دينداريمان با مشكلات گوناگوني روبه رو هستيم، اگر مي بينيد در تكاپوهاي ديني و اجتماعي مان هر روز به دست يك كسي كلاه سرمان مي رود، بايد علاج آن را در افزايش آگاهي عمومي و تلاش در به هم پيوستگي آگاهان بر محور يك رهبري آگاه درست قابل اعتماد جست وجو كرد. اگر مي بينيد اين سوز و گداز عاشورا و ايام شهادت امامان ديگر، سلام الله عليهم اجمعين، سوز و گدازي است كه همواره تر و تازه در ما مانده، براي اين است كه ما مي توانيم محروميت هاي ناشي از نداشتن يا نشناختن رهبري صحيح را در زندگيمان لمس كنيم. دريغا! دريغا كه وقتي حسين عليه السلام به پا مي خيزد تا رهبري شايسته و باايمان و آگاه و باصفا و باوفا براي تلاشگران زمان خودش باشد، قبل از اينكه تلاشگران آزاده زمان بتوانند به او بپيوندند و نيرويي شكست ناپذير به وجود بياورند، در تيررس دشمنان قرار مي گيرد و زندگي را در همان گام هاي نخستين اين قيام از دست مي دهد. شنيده ايد كه امام، عليه السلام، نه فقط با كوفه در تماس بود، بلكه با بصره و خيلي جاهاي ديگر هم در تماس بود. حتي امام در مسير راه آن موقع كه مسافران زيادي نداشت، به هر عنصري برخورد مي كرد كه اميد داشت در دل و روح او آمادگي براي پيوستن به اين قيام باشد، با او تماس مي گرفت و او را دعوت مي كرد. دعوت كنندگان اصلي اما متأسفانه يكدست نبودند و در ميان آن ها عناصر خالص و ناخالص به هم آميخته بود؛ همچنان كه همراهان امام هم يكدست نبودند و عده اي به اميدهاي ديگر به امام پيوسته بودند.
مورخان مي نويسند در يكي از منازل بين راه فرزدق از سمت كوفه مي آمد و به سوي حجاز مي رفت. امام بر طبق وظيفه رهبري اش از هركسي كه از راه مي رسيد كسب خبر مي كرد تا بداند در كوفه چه مي گذرد. در كشف الغمه نقل مي كند كه فرزدق مي گويد: حسين، عليه السلام، در بازگشتم از كوفه به من برخورد و از من پرسيد: «ما وراءك يا ابافراس؟» ابوفراس، پشت سرت چه خبر بود وقتي آمدي؟ «قلت: اصدقك؟ قال: الصدق اريد» گفتم راست به شما گزارش بدهم؟ امام فرمود بله، من مي خواهم راست بگويي. گفتم: «اما القلوب فمعك، و اما السيوف فمع بني اميه و النصر من عندالله». دل هاي مردم كوفه با توست امام شمشيرشان در خدمت بني اميه است؛ مگر اينكه خدا ياري كند. امام فرمود: «ما اراك الا صدقت.» احساس مي كنم كه راست مي گويي. بله، الناس عبيدالمال و الدين لعق علي السنتهم، يحوطونه ما درت به معايشهم و فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون. مردم بردگان اسير شده در زنجير ثروت و مال اند. دين سخني است بر سر زبان آن ها؛ لقلقه زبان آن هاست. دور و بر دين جمع هستند و دين دارند، اما تا وقتي كه دين براي آن ها زندگي فراهم مي كند. آن وقت كه در معرض آزمايش سخت درمي آيند، مي بينيد عده ديندارها خيلي كم است. انسان هاي متعهد مسلكي خيلي كم اند. بله، شايد مقارن همين برخورد فرزدق بود كه عبيدالله بن زياد دركوفه مردم را درمسجد (همان جا كه پايگاه ديروز اجتماع پرشور مردم دور مسلم ابن عقيل، فرستاده و نماينده امام بود) جمع مي كند؛ و بر منبر مي رود و اين خطابه را مي خواند:
«آي مردم، شما خاندان ابوسفيان را آزموده ايد. ديده ايد كه آن ها همان طور هستند كه شما دوست داريد. زمامدار مؤمنان، فرمانده مؤمنان، يزيد، را مي شناسيد: آدمي است نيكو سيرت، آدمي است داراي روش پسنديده، به رعيت نيكي مي كند، با مردم و ملت به خوبي رفتار مي كند؛ اگر عطا و بخششي دارد بجاست؛ بجا مي بخشد. همه راه ها در زمان او امن شده، امنيت فراهم شده، پدرش معاويه هم در زمان خودش همين طور بود. اين هم يزيد بعد از او.
با مردم به خوبي رفتار مي كند. احترام همه را دارد. امكانات مالي و اموال دراختيار آن ها مي گذارد. مقامشان را بالا مي برد. حالا هم آمده است صد در صد برارزاق شما و بر سهمي كه از بيت المال مي گيريد اضافه كرده و به من دستور داده كه اين اضافه ها را تمام و كمال به شما بپردازم، اما به دنبال اين رعيت نوازي ها شما را براي جنگ با دشمنش حسين بسيج كند. پاسخ اين مردم به اين خطابه چيست؟ هلهله ها، كف زدن ها، هورا كشيدن ها، استقبال ها!
شايد اين صحنه در كوفه و جامع كوفه از نظر تاريخي تقريباً مقارن است با همان موقعي كه فرزدق به امام گزارش مي دهد. مي گويد دل هاي اين ها با شماست اما شمشيرهايشان در خدمت بني اميه است. امام مي فرمايد بله، درست مي گويي. «الناس عبيدالمال و الدين لعق علي السنتهم.»
اين انسان هاي ساخته نشده بي تعهد براساس مسلك شكل نگرفته، هنوز مسلكي واقعي و ديندار واقعي نيستند؛ اين ها بردگان مال و امكانات مالي و پول و ثروت اند. مي شود رأيشان را، گرايششان را، همكاريشان را با پول خريد. اما دين و تعهد ديني، نه! ما در اين سخن ها با اين ها كاري نداريم؛ روي سخن ما بيشتر با زنان و مردان با ايمان متعهد است. ما بيشتر مي خواهيم با آن ها سخن بگوييم؛ به آن ها هوشيار باش بگوييم؛ تا آن ها بيدار شوند و بدانند اگر مي خواهند شرايط زندگي بهتر اسلامي درپرتو آيين مقدس اسلام، در پرتو راه سعادت بخش اسلام و صراط مستقيم خدا به وجود بياورند، بايد به چه مسائلي بيش تر توجه كنند؟ معروف، منكر، شناخت صحيح آن دو، توجه به اينكه مراحلي از اين شناخت صرفا پس از شناخت رهبري و رهبران صحيح ميسر خواهد بود و بس. (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بايدها و نبايدها؛ امر به معروف و نهي از منكر در قرآن، صصص 133 تا .136
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14