(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 6 تير 1391 - شماره 20241

هنر را براي خدا خرج كنيد                                             نسخه PDF
دامام فرمود وقتي شما خواب بوديد

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


هنر را براي خدا خرج كنيد


در شرايط كنوني انقلاب كه ما به عمق انديشه اسلامي و انديشه سياسي درست و خط امام در بين مردم احتياج داريم، آني كه ما به آن احتياج داريم، اين است [كه] رسالت خودمان را پيدا كنيم. يك روز بود رسالت اين بود كه مردم را با انگيزه هاي داغ و حادّشان بكشانند به وسط ميدان، بياورند به تظاهرات و اين كار را كردند و آن ايمان انجام گرفت، آن ايمان كار خودش را انجام داد، رسالت خودش را انجام داد. يك روز رسالت ها اين بود كه مردم را از خطرهاي دم به دم و جدي اي كه براي انقلاب پيش مي آمد برحذر بدارد. انقلاب تازه پيروز شده بود، از هر گوشه اي يك نفري، يك بوقي، شيپوري دست مي گرفت چهار نفر را دور خودش جمع مي كرد. اينها را مردم مي دانند. آني كه مردم امروز احتياج دارند اين است كه ما اين انديشه اي را كه ايمان به آن در مردم اين همه خير و بركت به وجود آورده، ما آن ايمان را در مردم تعميق كنيم، عمق بدهيم ، جوري كنيم كه معيار، دست مردم بيايد، خط اساسي و اصيل دست مردم بيفتد، غيرقابل ضربه بشوند، واكسينه بشوند. اين يك؛18/9/61دوم اين است كه كار را متقن بايد انجام دهيد. من اين حديث را مكرّراً خوانده ام؛ به خصوص براي شما بارها خوانده ام، كه از پيغمبر اكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم نقل شده است كه فرموده اند: «رح م الله امر ءً عم ل عملاً فاتقنه»41 خدا رحمت كند آن كسي را كه كاري انجام دهد، و آن كار را متقن و محكم انجام دهد. كار را جدي بايد گرفت. كار را بايد محكم انجام داد. متقن بايد انجام داد. نگذاريد در اين كاري كه شما انجام مي دهيد، اندك خللي هم به وجود آيد. كيفيّت كار كه بالا رفت، ارزش كار بالا مي رود. هم ارزش دنيايي اش، هم ارزش خدايي و الهي اش؛ نگوييد كه ما مثلاً اين همه زحمت كشيديم، حالا اينجا هم اين طوري شود. شما از اينجا سوار ماشين شده ايد و مي خواهيد هزار كيلومتر در كوه و كمر، رانندگي كنيد؛ زن و بچه خودتان، يا دوستانتان را ببريد. فرض كنيد كه در اين هزار كيلومتر، نهصدونود كيلومتر را با دقّت و مراقبت رفته ايد، ولي ده كيلومتر را بي مراقبت برويد. اين، چه فرقي مي كند با اينكه همه اش را بي مراقبت برويد؟! در همان ده كيلومتر هم ممكن است به كوه بزنيد. نبايد بگوييد ما نهصد كيلومتر را آمديم. حالا بگذار جلومان را نگاه نكنيم. بگذار مراعات م ه را نكنيم. بگذار لاستيك مان كم باد باشد. يا به كمبود بنزين مان توجه نكنيم. چه فرقي مي كند؟! كار را كه كرد؟ آنكه تمام كرد. اين حرف معروفي كه در دهان ها هست، معنايش همين است. اينها حكمت است؛ غالباً اين مثل هاي سائر42، حكمت است. اگر كار را تمام كرديد، كار را كرده ايد. وا لّا اگر نهصدونودونه جزء كار را تمام كرديد، اما همان يك جزء آخرش را نكرديد، كار، انجام نشده است. تقان يعني اين. يعني نگذاريد در هيچ گوشه كار، اشكال به وجود آيد.25/8/72هر چه مي توانيد، كار را محكم انجام دهيد؛ چون استحكام، ضرري ندارد. اگر قدري هم تأخير خواهد افتاد، بيفتد. اشكالي ندارد و عجله اي نيست. استحكام، يك مقدار خرج بيشتري خواهد داشت؛ داشته باشد. مسلماً آن مقداري كه خرج، مستلزم استحكام است، به مراتب كمتر از آن خرجي است كه بر اثر عدم استحكام، روي دست افراد قرار خواهد گرفت.11/10/75
نكته ديگر اينكه من هم به وجود تنگنا ها واقفم و نمي گويم نيست.6/2/72وقتي كه انسان مي بيند مشكل زياد است، بايد تلاشش را زياد كند. وقتي مي رسيم به جايي كه سخت است و نمي شود آنجا را كند، بايد ضربه را قوي تر وارد كنيم و قوت را بيشتر كنيم تا خداوند هم كمك كند.5/5/71بايد طلبگي كار كنيم، بايد فقيرانه كار كنيم. نه اينكه پول نخواهيد، نه اينكه امكانات نخواهيد، نه اينكه دنبالش نرويد. چرا برويد، اما اگر نشد؛ ره چنان رو كه رهروان رفتند؛ يعني با همان كمبود و فقر. به نظرم در جلسه اي گفتم كه چگونه منبر مي رفتيم؛6/2/72براي منبر گاهي دعوت مي كردند، گاهي هم بي دعوت مي رفتيم -و هذا هو الغالب- دنبال اين بوديم كه بالاخره اين مطلبي كه فراهم كرده ايم، اين مطالعه اي كه كرده ايم، اين منبري كه آماده كرده ايم، به گوش مردم برسد. ما با آن كساني كه وقتي براي منبر دعوتشان مي كردند، مي گفتند كه اين مقدار بايد بدهيد، يا چ كش را قبلاً بايد بدهيد، فرق داشتيم؛ آن عالم طلبگي نبود.5/12/70من خودم را عرض نمي كنم؛ بنده كه هيچم، اما آنهايي كه در اين كارها و اين خط هاي تبليغ اسلام بودند، با چه تنگناها و سختي هايي كار مي كردند! در مشهد مسجدي داشتيم؛ كاسبي را خدا به دلش انداخته بود و مغازه اش را تبديل به مسجد كرده بود. هر وقت رفقا مي پرسيدند مسجد شما كجاست؛ مي گفتم از كوچه فردوس، پل فردوس، وارد خيابان فلان كه شديد، دست راست، دكّان اول نه، دكّان دوم نه، دكّان سوم مسجد ماست! واقعش هم همين بود؛ مسجد ما، دكّان سوم بود! اما همان دكّان كوچك، محور شده بود. در مشهد مركزي براي حرف هاي نو و جاذبه هاي نو براي مذهب شده بود.
مي شود از اين كارها كرد. ما همانيم؛ ما كه فرقي نكرده ايم. بايد مقداري به معنويات و درون خودمان تكيه كنيم. معنويات كه مي گويم، منظورم اين است كه به آن استعدادهاي دروني و آن چيزهايي كه در ما هست و متوقع از ماست بايد تكيه كنيم. اين چشمه ها را بايد از درون خودمان بجوشانيم؛ وا لّا اين سختي ها هست. بالاخره با همين چيزهايي كه موجود هست بايد كار را پيش برد.
مرحوم «آقا شيخ نصرالله خلخالي»43 نماينده آقاي «بروجردي»44 و نماينده امام در نجف بود. مي گفتند ايشان گاهي به دكّان بزّازي مي رود و مي گويد آقا، دويست تومان قبا لبّاده بده! دويست تومان قبا لبّاده! ديگر كار نداشت كه چه پارچه اي، چند متر، و با چه قيمتي؟ مي گفت: من دويست تومان دارم، دويست تومان قبا، لبّاده بده! حالا شما هم دويست تومان قبا لبّاده بدهيد؛ هرچه كه داريد. يعني با هرچه كه ممكن است و با همين مقداري كه امكانات در اختيار شماست، تمام تلاشتان را بكنيد و استعدادتان را به كار بيندازيد.6/2/72
اميدوارم كه ارزش هنر در همان جايگاه حقيقي خودش، اول مورد توجه اهل هنر قرار گيرد و آنها به ارزش محموله باارزشي كه در وجودشان است، توجه كنند و آن را احترام نمايند. احترام كردنش هم به اين است كه آن را در جاي شايسته اي خرج كنند. امام سجاد عليه السلام در حديثي مي فرمايند: «جان و وجود انساني تو ارزشمندترين چيزهاست؛ هيچ چيزي جز بهشت موعود خدا نمي تواند بهاي اين جان قرار گيرد؛ اين را به غير بهشت خدا ندهيد.»45 هنر بخشي از آن فاخرترين و ارزشمندترين قسمت هاي جان انساني است؛ بايد براي اين ارزش قائل شد و آن را براي خدا خرج كرد. البته وقتي مي گوييم براي خدا خرج كنيد، فوراً ذهن به طرف همان حالت قشري گري و رياكاري نرود.1/5/80
پاورقي
 


دامام فرمود وقتي شما خواب بوديد

خلاصه مدرسين و علما و فضلاي قم كه طرفدار امام بودند و آنهايي كه در نجف بودند، همه آمدند و از يك موضوعي كه شايد آن قدرها هم در مسير انقلاب تأثير نداشت، حمايت كردند، اما امام چون قبول نداشت، انجام نداد. افراد نه در بعد خانوادگي و نه در ابعاد ديگر نمي توانستند بر فكر امام تأثير بگذارند. طبيعي است كه امام نسبت به خانواده، فرزندان و نوه ها و اطرافيان خود عاطفه نشان مي داد و ممكن بود در مسائل خانوادگي وروزمره ، به حرف آنها گوش دهد، اما در تصميمات اساسي و كلي ابداً تحت تأثير كسي نبود. معلوم مي شود اين بچه ها اصلاً امام را درست درك نكرده اند. اينها در كنار امام نبوده اند كه روش و منش امام را در موقعيت هاي مختلف ببينند و اصلاً در سن و موقعيتي نبودند كه بتوانند حركت رهبري و ولايتي امام را درك كنند، لذا امروز نمي توانند ادعا كنند كه اگر حرف مي زدند، امام قبول مي كرد. امام تحت تأثير هيچ كس قرار نمي گرفت.
رحيميان: يك بار كه قاچاقي به ايران آمديم و برگشتيم نجف، روز آخر آقاي هاشمي رفسنجاني براي امام پيام هايي دادند كه بعضي از آنها مربوط به بعضي از مراجع بود. خدمت امام رسيدم و مسائل را خدمت ايشان عرض كردم، ولي تا آمدم مسئله مراجع را بگويم، هنوز كلمه اول را نگفته بودم، امام با دستشان اشاره كردند كه ادامه ندهم. من زبانم بند آمد و اصلاً نتوانستم حتي يك كلمه راجع به مراجع حرف بزنم تا چه رسد به اينكه تاثير بگذارم!
روحاني: به دو نكته بايد اشاره كنم. اول در مورد اعلاميه هاست. امام در نجف وقتي اعلاميه ها را مي نوشتند، مي فرستادند تا افراد ببينند و هركس نظري دارد، بدهد. افراد نظر مي دادند، گاهي ايشان مي پسنديدند، گاهي هم قبول نمي كردند. البته نظر ما اكثراً عبارتي بود. كمتر يادم مي آيد كه محتوايي چيزي فهميده باشيم. آقاي دعايي بعضا اعلاميه ها را مي برد بغداد پيش اعضاي سازمان مجاهدين خلق، تراب حق شناس و بقيه ولي جالب اينجاست كه اينها نتوانستند حتي يك كلمه در اعلاميه هاي حضرت امام بگنجانند. اين خيلي جالب بود.
نكته مهم تر اعلاميه اي بود كه امام عليه شركت در حزب رستاخيز داد كه: «من در اين كنج غربت از وضع اسفبار ملت ايران رنج مي برم و چقدر خوب بود كه در اين شرايط حساس در كنار آنها بودم». من به جاي «چقدر خوب بود» نوشتم، «چقدر دوست داشتم» و امام خط زدند. داديم آقاي دعايي خواند و نوشت «چقدر دوست داشتم» و برد خدمت امام، آقاي فردوسي ، آقاي املايي و هر كدام از برادرها خواندند و نوشتند «چقدر دوست داشتم» و امام باز خط زدند. آخر من نفهميدم منظور امام از اين كه اصرار داشت چقدر دوست داشتم نباشد، چه بود و چرا ايشان اصرار داشت بنويسد «چقدر خوب بود». تا امروز هم نفهميده ام.
رحيميان: در اعلاميه 28 صفر 1395، تحريم شركت در حزب رستاخيز.
روحاني: سال 54 است.
رحيميان: 21 اسفند 53.
روحاني: بله. اين يك نكته كه امام حتي بين عبارت «چقدر خوب بود» و «چقدر دوست داشتم»، وقتي مصلحت نديدند، به حرف هيچ كس ترتيب اثر ندادند. درست است كه امام اعلاميه ها را مي فرستادند و برادرها نظر
مي دادند، ولي نظرشان اكثراً نظر عبارتي بود و اگر مصلحت
نمي ديدند، قبول نمي كردند.
اختري: مسئله دوست داشتن و نداشتن نبود. امام هيچ وقت نمي خواست چيزي مسئله شخصي خودش باشد.
روحاني: و اما نكته اي درباره فرمايش آن نوه امام. بايد به ايشان بگوييم اگر امام مي خواست تحت تأثير نوه و نتيجه و نبيره قرار بگيرد، قبل از شما خيلي ها آمدند كه امام را تحت تأثير قرار بدهند، منافقين آمدند، جبهه ملي ها آمدند، كمونيست ها آمدند، نهضت آزادي ها آمدند...
گفته اند از گذشتگانتان با خير ياد كنيد: «اذكروا موتاكم بالخير.» ولي يكي از معضلاتي كه اوايل نهضت ما در قم داشتيم، برخي منسوبان حضرت امام بودند. اينها به شدت با حركت هاي تند و انقلابي مخالف بودند، در عين حال كه شبانه روز هم با امام محشور بودند، اما نتوانستند بر امام كوچك ترين تأثيري بگذارند.
بالاتر از اين بگويم، خدا رحمت كند آقاي لواساني را كه از دوران نوجواني دوست صميمي امام بود. بعد از قضيه مدرسه فيضيه چند نفر مي آيند و خانه امام مي مانند. خانم امام و حاج آقا مصطفي كربلا مشرف شده بودند و امام در خانه تنها بود. اينها به امام مي گويند: «ما ديگر نمي گذاريم شما از حالا به بعد كار سياسي كنيد. با اطلاعيه دادن و سخنراني كردن، جان شما در خطر است. ما مي آييم و اينجا مي مانيم تا شما را از اين كار باز داريم«. امام هيچ حرفي نزدند. اينها هم آمدند و در خدمت امام بودند. ناهار را با امام مي خورند و بعد از ناهار مي خوابند. اينها كه مي خوابند، امام بلند مي شود مي آيد بيرون و مي نشيند و آن اعلاميه معروف «شاه دوستي يعني غارتگري، شاه دوستي يعني آدمكشي...» را مي نويسد و به آشيخ فضل الله محلاتي مي دهد و مي گويد: «برو اين را چاپ كن» و بعد مي آيد مي گيرد مي خوابد. بعد اينها بلند مي شوند و چاي مي خورند، شب هم مي مانند و فردا يكمرتبه مي بينند تعداد زيادي از اين اعلاميه روي كرسي است! مي پرسند: «اين را كي نوشتيد؟» امام مي گويند: «وقتي شما خواب بوديد!». [خنده حضار]
امام اين جور شخصيتي داشت. بايد به امثال اين افراد گفت اگر قرار بود امام تحت تأثير قرار بگيرد، نوبت به شماها نمي رسيد. قبل از اين كه شماها به صحنه تشريف بياوريد، خيلي ها بودند كه تلاش كردند امام را آلت دست قرار بدهند. يك عده تلاش كردند امام را از مبارزه باز دارند، يك عده دوست داشتند امام را آلت دست خود قرار بدهند، اما امام در مقابل همه ايستادند و راه خود و هدف خود را گم نكردند. شما چه مي گوييد؟ چرا بي جهت آب به آسياب دشمن مي ريزيد؟
رحيميان: آقاي پسنديده تا آخر عمرش عكس مصدق را از بالاي تاقچه اتاقش برنداشت. استاد امام و جاي پدر امام و در اوج صميميت با امام بود، ولي هرگز تفكر آقاي پسنديده در امام تأثير نگذاشت.
اختري: در نجف كه بوديم يك نفر ازدواج كرده بود و وضعش خوب نبود، گفتيم برويم به امام بگوييم پول بدهند برايش يخچال بخريم. من فكر كردم بهتر است به حاج آقا مصطفي بگوييم. رفتم و گفتم. ايشان گفت: «من اگر بگويم آقا نمي دهد. خودتان بگوييد بهتر است». من رفتم و به امام گفتم و ايشان هم پول دادند و يخچال را خريديم و به آن بنده خدا داديم.
¤ آن هم حاج آقا مصطفي كه به تعبير خود امام نور چشم و ميوه دل امام بود. خيلي نكته مهمي است.
اختري: من واقعاً وقتي مي شنوم بعضي ها مي گويند امام تحت تأثير قرار مي گرفت، با اين چيزهايي كه خودم ديدم، حيرت مي كنم و معلوم مي شود اينها اصلاً و ابداً امام را نشناخته اند.
رحيميان: البته اين نكته در اينجا بايد يادآوري شود كه امام در امور متعارف و منطبق با موازين شرعي به حرف ديگران ترتيب اثر مي داد. مثلاً اگر حاج عيسي مي گفت مثلاً اين استكان نجس است، امام ترتيب اثر مي دادند. يا وقتي كه قرار بود براي شخصي اجازه امورحسبيه صادر كنند بايد دو نفر كه مورد وثوق امام بودند، آن شخص را توثيق كنند و امام براي تمام اجازات به اين توثيق ها ترتيب اثر مي دادند. اما در موارد مهم و آنجايي كه تكليف شرعي خود را تشخيص
مي دادند، به دلسوزي ها و توصيه هاي ديگران، توجهي
نمي كردند؛ و جالب آن كه در عموم اين موارد برخلاف پيش بيني ديگران، گذشت زمان نشان مي داد كه امام درست عمل كرده اند و حق با امام بوده است و در موارد استثنائي مثل انتخاب بازرگان براي نخست وزيري دولت موقت كه امام قبول كردند و يا انتخاب قائم مقام رهبري كه امام سكوت كردند، بعدها حضرت امام در اين موارد كه البته برحسب نظر و پيشنهاد ديگران شكل گرفت، در نامه عزل آقاي منتظري در تاريخ 6/1/68 تصريح فرمودند: «والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ... والله قسم من با نخست وزيري بازرگان مخالف بودم... و در تمام موارد، نظر دوستان را پذيرفتم».
پاورقي
 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14