دامام فرمود وقتي شما خواب بوديد
خلاصه مدرسين و علما و فضلاي قم كه
طرفدار امام بودند و آنهايي كه در نجف بودند، همه آمدند و از يك موضوعي كه شايد آن
قدرها هم در مسير انقلاب تأثير نداشت، حمايت كردند، اما امام چون قبول نداشت، انجام
نداد. افراد نه در بعد خانوادگي و نه در ابعاد ديگر نمي توانستند بر فكر امام تأثير
بگذارند. طبيعي است كه امام نسبت به خانواده، فرزندان و نوه ها و اطرافيان خود
عاطفه نشان مي داد و ممكن بود در مسائل خانوادگي وروزمره ، به حرف آنها گوش دهد،
اما در تصميمات اساسي و كلي ابداً تحت تأثير كسي نبود. معلوم مي شود اين بچه ها
اصلاً امام را درست درك نكرده اند. اينها در كنار امام نبوده اند كه روش و منش امام
را در موقعيت هاي مختلف ببينند و اصلاً در سن و موقعيتي نبودند كه بتوانند حركت
رهبري و ولايتي امام را درك كنند، لذا امروز نمي توانند ادعا كنند كه اگر حرف مي
زدند، امام قبول مي كرد. امام تحت تأثير هيچ كس قرار نمي گرفت.
رحيميان: يك بار كه قاچاقي به ايران آمديم و برگشتيم نجف، روز آخر آقاي هاشمي
رفسنجاني براي امام پيام هايي دادند كه بعضي از آنها مربوط به بعضي از مراجع بود.
خدمت امام رسيدم و مسائل را خدمت ايشان عرض كردم، ولي تا آمدم مسئله مراجع را
بگويم، هنوز كلمه اول را نگفته بودم، امام با دستشان اشاره كردند كه ادامه ندهم. من
زبانم بند آمد و اصلاً نتوانستم حتي يك كلمه راجع به مراجع حرف بزنم تا چه رسد به
اينكه تاثير بگذارم!
روحاني: به دو نكته بايد اشاره كنم. اول در مورد اعلاميه هاست. امام در نجف وقتي
اعلاميه ها را مي نوشتند، مي فرستادند تا افراد ببينند و هركس نظري دارد، بدهد.
افراد نظر مي دادند، گاهي ايشان مي پسنديدند، گاهي هم قبول نمي كردند. البته نظر ما
اكثراً عبارتي بود. كمتر يادم مي آيد كه محتوايي چيزي فهميده باشيم. آقاي دعايي
بعضا اعلاميه ها را مي برد بغداد پيش اعضاي سازمان مجاهدين خلق، تراب حق شناس و
بقيه ولي جالب اينجاست كه اينها نتوانستند حتي يك كلمه در اعلاميه هاي حضرت امام
بگنجانند. اين خيلي جالب بود.
نكته مهم تر اعلاميه اي بود كه امام عليه شركت در حزب رستاخيز داد كه: «من در اين
كنج غربت از وضع اسفبار ملت ايران رنج مي برم و چقدر خوب بود كه در اين شرايط حساس
در كنار آنها بودم». من به جاي «چقدر خوب بود» نوشتم، «چقدر دوست داشتم» و امام خط
زدند. داديم آقاي دعايي خواند و نوشت «چقدر دوست داشتم» و برد خدمت امام، آقاي
فردوسي ، آقاي املايي و هر كدام از برادرها خواندند و نوشتند «چقدر دوست داشتم» و
امام باز خط زدند. آخر من نفهميدم منظور امام از اين كه اصرار داشت چقدر دوست داشتم
نباشد، چه بود و چرا ايشان اصرار داشت بنويسد «چقدر خوب بود». تا امروز هم نفهميده
ام.
رحيميان: در اعلاميه 28 صفر 1395، تحريم شركت در حزب رستاخيز.
روحاني: سال 54 است.
رحيميان: 21 اسفند 53.
روحاني: بله. اين يك نكته كه امام حتي بين عبارت «چقدر خوب بود» و «چقدر دوست
داشتم»، وقتي مصلحت نديدند، به حرف هيچ كس ترتيب اثر ندادند. درست است كه امام
اعلاميه ها را مي فرستادند و برادرها نظر
مي دادند، ولي نظرشان اكثراً نظر عبارتي بود و اگر مصلحت
نمي ديدند، قبول نمي كردند.
اختري: مسئله دوست داشتن و نداشتن نبود. امام هيچ وقت نمي خواست چيزي مسئله شخصي
خودش باشد.
روحاني: و اما نكته اي درباره فرمايش آن نوه امام. بايد به ايشان بگوييم اگر امام
مي خواست تحت تأثير نوه و نتيجه و نبيره قرار بگيرد، قبل از شما خيلي ها آمدند كه
امام را تحت تأثير قرار بدهند، منافقين آمدند، جبهه ملي ها آمدند، كمونيست ها
آمدند، نهضت آزادي ها آمدند...
گفته اند از گذشتگانتان با خير ياد كنيد: «اذكروا موتاكم بالخير.» ولي يكي از
معضلاتي كه اوايل نهضت ما در قم داشتيم، برخي منسوبان حضرت امام بودند. اينها به
شدت با حركت هاي تند و انقلابي مخالف بودند، در عين حال كه شبانه روز هم با امام
محشور بودند، اما نتوانستند بر امام كوچك ترين تأثيري بگذارند.
بالاتر از اين بگويم، خدا رحمت كند آقاي لواساني را كه از دوران نوجواني دوست صميمي
امام بود. بعد از قضيه مدرسه فيضيه چند نفر مي آيند و خانه امام مي مانند. خانم
امام و حاج آقا مصطفي كربلا مشرف شده بودند و امام در خانه تنها بود. اينها به امام
مي گويند: «ما ديگر نمي گذاريم شما از حالا به بعد كار سياسي كنيد. با اطلاعيه دادن
و سخنراني كردن، جان شما در خطر است. ما مي آييم و اينجا مي مانيم تا شما را از اين
كار باز داريم«. امام هيچ حرفي نزدند. اينها هم آمدند و در خدمت امام بودند. ناهار
را با امام مي خورند و بعد از ناهار مي خوابند. اينها كه مي خوابند، امام بلند مي
شود مي آيد بيرون و مي نشيند و آن اعلاميه معروف «شاه دوستي يعني غارتگري، شاه
دوستي يعني آدمكشي...» را مي نويسد و به آشيخ فضل الله محلاتي مي دهد و مي گويد:
«برو اين را چاپ كن» و بعد مي آيد مي گيرد مي خوابد. بعد اينها بلند مي شوند و چاي
مي خورند، شب هم مي مانند و فردا يكمرتبه مي بينند تعداد زيادي از اين اعلاميه روي
كرسي است! مي پرسند: «اين را كي نوشتيد؟» امام مي گويند: «وقتي شما خواب بوديد!».
[خنده حضار]
امام اين جور شخصيتي داشت. بايد به امثال اين افراد گفت اگر قرار بود امام تحت
تأثير قرار بگيرد، نوبت به شماها نمي رسيد. قبل از اين كه شماها به صحنه تشريف
بياوريد، خيلي ها بودند كه تلاش كردند امام را آلت دست قرار بدهند. يك عده تلاش
كردند امام را از مبارزه باز دارند، يك عده دوست داشتند امام را آلت دست خود قرار
بدهند، اما امام در مقابل همه ايستادند و راه خود و هدف خود را گم نكردند. شما چه
مي گوييد؟ چرا بي جهت آب به آسياب دشمن مي ريزيد؟
رحيميان: آقاي پسنديده تا آخر عمرش عكس مصدق را از بالاي تاقچه اتاقش برنداشت.
استاد امام و جاي پدر امام و در اوج صميميت با امام بود، ولي هرگز تفكر آقاي
پسنديده در امام تأثير نگذاشت.
اختري: در نجف كه بوديم يك نفر ازدواج كرده بود و وضعش خوب نبود، گفتيم برويم به
امام بگوييم پول بدهند برايش يخچال بخريم. من فكر كردم بهتر است به حاج آقا مصطفي
بگوييم. رفتم و گفتم. ايشان گفت: «من اگر بگويم آقا نمي دهد. خودتان بگوييد بهتر
است». من رفتم و به امام گفتم و ايشان هم پول دادند و يخچال را خريديم و به آن بنده
خدا داديم.
¤ آن هم حاج آقا مصطفي كه به تعبير خود امام نور چشم و ميوه دل امام بود. خيلي نكته
مهمي است.
اختري: من واقعاً وقتي مي شنوم بعضي ها مي گويند امام تحت تأثير قرار مي گرفت، با
اين چيزهايي كه خودم ديدم، حيرت مي كنم و معلوم مي شود اينها اصلاً و ابداً امام را
نشناخته اند.
رحيميان: البته اين نكته در اينجا بايد يادآوري شود كه امام در امور متعارف و منطبق
با موازين شرعي به حرف ديگران ترتيب اثر مي داد. مثلاً اگر حاج عيسي مي گفت مثلاً
اين استكان نجس است، امام ترتيب اثر مي دادند. يا وقتي كه قرار بود براي شخصي اجازه
امورحسبيه صادر كنند بايد دو نفر كه مورد وثوق امام بودند، آن شخص را توثيق كنند و
امام براي تمام اجازات به اين توثيق ها ترتيب اثر مي دادند. اما در موارد مهم و
آنجايي كه تكليف شرعي خود را تشخيص
مي دادند، به دلسوزي ها و توصيه هاي ديگران، توجهي
نمي كردند؛ و جالب آن كه در عموم اين موارد برخلاف پيش بيني ديگران، گذشت زمان نشان
مي داد كه امام درست عمل كرده اند و حق با امام بوده است و در موارد استثنائي مثل
انتخاب بازرگان براي نخست وزيري دولت موقت كه امام قبول كردند و يا انتخاب قائم
مقام رهبري كه امام سكوت كردند، بعدها حضرت امام در اين موارد كه البته برحسب نظر و
پيشنهاد ديگران شكل گرفت، در نامه عزل آقاي منتظري در تاريخ 6/1/68 تصريح فرمودند:
«والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ... والله قسم من با نخست وزيري
بازرگان مخالف بودم... و در تمام موارد، نظر دوستان را پذيرفتم».
پاورقي
|