(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 10 تير 1391 - شماره 20244

دستنوشته هاي خبرنگار كيهان در سفر 10 روزه به عتبات قسمت هشتم
«آقا» را بي وفايي به «قتلگاه» كشاند!
حمايت از داروهاي وطني درسال «توليد ملي، حمايت از كار و سرمايه ايراني»
اسطوره برتري داروي خارجي حقيقي نيست
قهرمان سازي كاذب توطئه پنهان
كارآزموده يا بازنشسته


دستنوشته هاي خبرنگار كيهان در سفر 10 روزه به عتبات قسمت هشتم

«آقا» را بي وفايي به «قتلگاه» كشاند!

رحيم چوخاچي زاده مقدم
وقتي به كفشداري «باب القبله» رسيديم «حاج آقا كاهه» رو به در ورودي حرم ايستاد و پس از لحظاتي مكث و نگاهي به پرچم قرمز بالاي گنبد رو به زائرين كرد و درحالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود گفت: ما امروز اينجا خيلي كارداريم.چون در اين منطقه بسيار كوچك حماسه بزرگي آفريده شده كه نه تنها تاريخ اسلام بلكه تاريخ اديان ديگر را هم تحت تاثير خود قرار داده است و دنيا تا كنون نظيرش را نديده است. جنايت هايي در اينجا به وقوع پيوسته و فجايعي در اين مكان پيش آمده كه در هيچ مكتبي قابل توجيه نيست. بنابراين توجه داشته باشيد كه به كجا آمده ايد و با چه كسي و چه كساني مي خواهيد راز و نياز كنيد و از چه كسي و كساني حاجت مي خواهيد. اينجا فقط محل تقابل قدرت و نمايشگاهي از توان و زورآزمايي جسمي و آرايش نظامي نبود تا بتواند سرنوشت حق و باطل را در چكاچك شمشيرها مشخص كند بلكه براي پي بردن به واقعيت ها بايد گوش دل را به چكاچك لبه هاي تيز منطق هايي سپرد كه اين فاجعه انساني را در اين مكان به وجود آوردند و در صدد تحليل منطق هايي بايد برآمد كه تا پاي جان در برابر آن ايستادگي كردند تا بتوانند مسير راه را براي آيندگان ترسيم كنند. اينجا ميدان جنگ خصلت ها و منش هاي انساني و غيرانساني است. جنگ ميان اشرافي گري و ساده زيستي است. جنگ ميان حق و باطل است. جنگ ميان فقر و غني، جنگ ميان شرافت است و رذالت و جنگ ....
«آقا» را با حوصله زيارت كنيد
روحاني كاروان براين نكته خيلي تاكيد مي كردو به ما مي گفت: زيارت هايتان را بايد با حوصله انجام دهيد، شما از دانشكده اي مثل «نجف» اجازه ورود به اين دانشگاه عظيم را گرفته ايد و لذا شايد در لحظات اول به سختي بتوانيد ارتباط برقرار كنيد ولي نبايد نااميد شويد و اصلا كوتاه نياييد. برخورد آقا خيلي كريمانه است، ايشان خيلي بزرگوارتر از آن هستند كه شما را جواب كنند. شما دعوت شده اباعبدالله هستيد و بدانيد با هرنمره اي كه مورد پذيرش قرار گرفته باشيد، آقا مهربان تر از آن هستند كه به خاطر غلط هايي كه در ديكته زندگي تان مرتكب شده ايد ابروانشان را در هم كنند و شما را از خانه خود برانند. شما فقط كافي است برآنچه كه كرده ايد و از سر توبه به اينجا آمده ايد و آنچه كه نكرده ايد و از سر تظلم خواهي پاي در آستانه اش گذاشته ايد، ثابت قدم باشيد. سپس مادرش «زهرا» را و پدرش «مولا» را و جدش «پيامبر» را به وساطت بگيريدو باقي كار را بسپاريد به «آقا». «آقا» را تنها نبينيد، علي اصغرش را روي سينه اش و علي اكبر را هم دركنار پايين پايش ببينيد و حبيب ابن مظاهرش را هم درفاصله 10 متري سمت راستش ببينيد . شما در سمت چپ پايين پاي آقا بيش از 72 پيكر بي سر را داريد كه هركدامشان نموداري از اوج ولايت پذيري و عشق صادقانه به آقا را دارند. !
به «آقا» دروغ نگوييد «آقا» از بي وفايي ناراحت مي شود
حاج آقا مي گفت؛ «آقا» يك به يك شهداي كربلا را در سخت ترين شرايط نهضت عاشورا و در آزمون هاي مختلف در بوته آزمايش قرار داده بود در تمام مدت و در لحظه شهادت هركدامشان «عماري» بودند براي آقا!. پس اگر در اين سه روزي كه در كربلا هستيم نتوانيم از اين سرمايه هاي ناب بهره ببريم و كوتاهي كنيم ، قطعا كلاه مان پس معركه خواهد بود. اين ها سرمايه هاي بسيار ارزشمندي هستند براي وساطت ميان شما با آقا و آقا واسطه بسيار خوبي است ميان شما و خدا! در اين چند روز هيچ خجالت نكشيد، هر حرف و حديثي داريد با «آقا» درميان بگذاريد، خوب بگوييد، صريح بگوييد، رسا بگوييد و با هرگويشي كه راحت هستيد ، بگوييد، اما مودبانه و با متانت و عاشقانه بگوييد. مطمئن باشيد «آقا» هم در كمال ادب گوش مي دهند. اين شما هستيد كه بايد آسان ترين راه خواستن از«آقا» را به ظريف ترين شيوه طي كنيد. در ديدار با «آقا» بادقت درس پس بدهيد و بدانيد كه صلاحيت ماندگاري تان در اين «دانشگاه» در همين لحظات تعيين سرنوشت، قابل جست و جوست. به «آقا» دروغ نگوييد، خود را در برابر«آقا» آنچه هستيد بنمايانيد و بدانيد كه تنها چيزي كه «آقا» را بسيار ناراحت و مكدر مي كند دو رويي و مكر و نفاق است و بس. آنچه او را ناراحت مي كند بي فايي است، مگر نه اين است كه همين سرشت بي وفايي مردم كوفه بود كه پاي امام را به قتلگاه كشاند و واقعه عاشورا را به زشت ترين شكل خود رقم زد!. شما صندوقچه اسرار دلتان را نزد«آقا» بازكنيد و با صفا و صداقت وبه اندازه ظرف دلتان از او بخواهيد، خواهيد ديد، خواهيد ديد كه هنوز از محضر امام خارج نشده صندوق - صندوق ، محبت ايشان به سوي شما سرازير خواهد شد و طولي نخواهد كشيد كه مزه قبولي حاجات را خواهيد چشيد. آقا كريم است، آقا رئوف است، آقا...
بايد خودمان تكليفمان را با اين صاحبخانه مشخص كنيم
تاخانم ها از در ورودي حرم به آقايان ملحق شوند خيلي طول كشيد. چون اولين روز ورود مان به كربلا بود و هنوز به در هاي ورودي حرم آشنا نبوديم و پيدا كردن مكاني كه قرارمان بود سخت مي آمد. بعضي ها هم كه تحت تاثير عظمت و معنويت مرقد مطهر امام قرار گرفته بودند، دراولين آستانه در ورودي زمين گير شده بودند. به هر حال با كمك خادمين و علمدار كاروان همگي روبه روي حرم اباعبدالله جمع شديم. حاج آقا خلاصه اي از حرف هايش را تكرار كرد . زيارتنامه اي خواندند و خود در كناري ايستادند و مثل مربي فوتبالي كه بعد از راهنمايي ها و سفارش هاي لازم تيمش را راهي ميدان مي كند ما را هم بدرقه راهي كرد كه بايد خودمان تكليف مان را با صاحب خانه مشخص مي كرديم. از زائرين التماس دعا خواست وگفت:« تا برگرديد من همين جا هستم». خودش هم روي پله دوم سكويي كه روبه روي حرم بود نشست و آرام آرام مي گريست.
حسين آقا كه نمي دانم چرا رنگ به رخسار نداشت و صورتش مثل گچ سفيد شده بود با من و محمدعلي همراه شد. با شال سبزرنگي كه دور كمرداشت براي ما شاخص شده بود. شال را همين امروز از يك دست فروش نوجوان در حواشي بارگاه دوطفلان مسلم خريده بود.
اين هم راهي براي پيوستن به جبهه حق
حرم 10 در ورودي دارد. جنوبي ترين آن «باب القبله» است و ما از همين در وارد شديم. بقيه هم به نام باب هاي الرجال، قاضي الحاجات، الشهدا ، الكرامه ، السلام، السدره، السلطاني، الراس الشريف و بالاخره باب الزينبيه(س) مشهور است كه آخري رو به «تل زينبيه» باز مي شود و متاسفانه اكنون از اين باب استفاده اي نمي شود .
حرم امام(ع) از طرف«قبله» دو آستانه دارد، درست در مقابل هم، نه در كنار هم . از اولي كه عبور مي كني وارد راهروي عريض و طويلي مي شوي كه درسمت راستت محل دفن شهداي كربلاست و در سمت چپ هم ضريح كوچك و زيباي «حبيب ابن مظاهر» قرار دارد. پيرترين و شجاع ترين ياوري كه تا آخرين لحظه عمر 80 ساله اش در ركاب امام و در كنار امام بود و فاصله مزارش با امام حدود 10 متر است كه اين خود بسيار پر معنا است . مردي با تقوا كه در پرهيزگاري و شجاعت در نزد مولايش بي مثال بود. فرزندش«قاسم» هم جزو شهداي كربلاست و نامش در فهرستي كه بالاي پنجره فولادي نصب شده است به راحتي ديده مي شود. ماجراي پيوستن قاسم به سپاه امام بسيار جالب و عبرت آموز است. او شنيده بود كه اباعبدالله به كربلا آمده است، لذا به دنبال راهي در ميان راه هاي بسته بود تا خود را به اردوگاه امام برساند. قاسم تنها راه چاره را در همسفري با لشكريان عمرسعد ديد و تا به كربلا رسيد خودش را به سپاه كوچك امام رساند. امام اورا در آغوش گرفت و گفت:« خوش آمدي قاسم، چشم به راه تو بودم. مي دانستم مي آيي و فرزند پيامبر را تنها نمي گذاري!».
الهي من به قربانت!
يكي از مشكلات بزرگ نگارنده در اماكن مقدسه كه شايد برخي از مخاطبين نيزمبتلا به آن باشند الكن بودن زبان در ابراز احساس و واگويي خواسته هايم در اين گونه اماكن است. به طوري كه هربار به پراكنده گويي مي افتم و عنان براي اداي آنچه كه به خاطر آن بار سفر بسته ام از كف مي دهم و گاهي تا مدت ها مثل آدم هاي گيج ومنگ به گوشه اي از حرم زل مي زنم بدون آنكه قادر باشم كلامي را رد و بدل كنم. در حرم اباعبدالله هم همين حال را داشتم و از اينكه نمي توانستم حرف دلم را بگويم بسيار عصبي مي شدم و به حال كساني كه اين طور نبودند و به راحتي و باصداي بلند سفره دلشان را با امامشان باز مي كردند غبطه مي خوردم و از راز و نياز خالصانه و بي پرده شان به وجد مي آمدم و از اين گونه حال كردن آن ها حال مي كردم. مثلا به نمونه هايي از اين راز و نيازها دقت كنيد :
¤ حسين جان! الهي كه من قربونت برم، يه حالي هم به ما بده! مگه چيزي ازت كم مي شه آقا ! اگه به يك بدبختي مثل من هم گوشه چشمي نگاه كني!
¤ آقا جان! تو را به جان علي اصغرت كه روي سينه ات خوابيده به دادم برس! علي اصغر من رو نجات بده. علي اصغرم را، توي بيمارستان گذاشتم و اومدم خدمتت عرض ادب كنم. آقاجون! شما پرپر شدن علي اصغر خودت رو ديدي، مي دوني چقدر سخته، راضي نشو منم ...
¤ الهي كه دردت بخوره به جونم ! اين عكس دخترمه ( سي تي اسكن مغز) اونا جوابش كردن شما جوابش نكن...مولاجان! ....
¤ آقا! آقا! كمكم كن. نمي خوام بگم از مال دنيا هيچي نميخوام، نه، ازت هم مال دنيا مي خوام، هم آخرت ! . فكرنكني از مال دنيا هم خيلي مي خوام! به اندازه اي مي خوام كه آبروي خانواده ام حفظ بشه فقط همين ...
وقتي پاي اين نوع راز و نياز هاي صميمانه به نظاره مي نشستم خود را در برابر آن ها حقير مي ديدم و از خودم خجالت مي كشيدم. مثلا آقاي ميانسالي كه با همسرمعلول و پسر نوجوانش آمده بود و به زحمت ويلچر را از ميان جمعيت عبور داده و به ضريح چسبانده بود، محكم چنگ زده بود به ضريح و از درون ضجه مي زد و با صداي بلند گريه مي كرد و مكرر به حالت خواهش و تضرع دستي به ريشش مي كشيد و مي گفت: يا اباعبدالله بيا و آقايي كن و اين زن رو شفا بده بيا و سر ما منت بگذار ، كاري كن با پاي خودش بره خونه . بيا و نوكرت را پيش نوجوانم شرمنده نكن... اين جمله را مدام تكرار مي كرد و با صداي بلند گريه مي كرد به طوري كه زائرين ديگر را هم تحت تاثيرخود قرار داده بود. همسرش هم كه سرش را به ضريح چسبانده بود و زير چادر هق هق گريه مي كرد و شانه هايش از شدت گريه به شدت تكان مي خورد هر از گاهي نگاهي به شوهر مي انداخت و به گويش محلي خود به او مي گفت: مرد! اين قدر با صداي بلند نگو! با صداي بلند گريه نكن!...
يا مثلا خانمي را ديدم كه در فاصله 4-3 متري « تل زينبيه » ايستاده بود و يك عكس راديولوژي را هم به طرف«تل» بالاي سرش گرفته بود و مدام مي گفت: يا زينب! بچمو نجات بده. بي بي جان! از بچه ام پرستاري بكن...!
عظمت «گودال» كوچك «قتلگاه»
قتلگاه اتاق كوچكي است با سنگفرشي از جنس مرمر و سفيد و با دو در نقره اي كه يكي در قسمت خانم ها و ديگري نيز در قسمت آقايان در رواق جنوبي قرار دارد. تنها شاخصه اين مكان پارچه نوشته اي است كه روي آن با قلم قرمز رنگ و درشت نوشته شده «يا ثارالله». پيدا كردنش برايم آسان نبود ولي وقتي از دور در قاب چشمانم قرار گرفت، انگار مثل آدمي كه گمشده اي را پيدا كرده باشد با عجله خودم را به پنجره فولادي اين مكان رساندم . سلامي دادم و در فاصله حدود ده متري آن نشستم. از همانجا برگشتم پشت سرم را نگاه كردم و چشم انداختم تا ببينم كه «تل» در كجاي پشت ديوارهاي حرم مي تواند قرار داشته باشد كه حضرت زينب با قرار گرفتن بر اين بلندي بر قتلگاه مشرف مي شدند؟!. پيش خود گفتم اي كاش فاصله بين «تل» تا «قتلگاه» و «خيمه گاه» را شبيه آنچه در مكه ميان «صفا» و «مروه» ايجاد كرده اند در اينجاهم با حفظ مشخصه هاي بيشتر ايجاد مي كردند تا به راحتي مي شد حال و هواي «بي بي» را در آن شرايط سخت صحنه كربلا تصور كرد.
هم اكنون در جايي كه من نشسته ام اگر ديوارهاي كنج حرم را خراب كنند و مانع ديدم به تل زينبيه نباشند مي توانم هركسي را كه الان در بالاي تل ايستاده ببينم و او هم من را.
اينجايي كه من نشسته ام درواقع در آن هنگامه كارزار قلب ميدان جنگ بوده است و حضرت وقتي از بالاي آن تپه برادر را درحال شمشير زدن مي ديد به خودش اجازه نمي داد كه به قلب دشمن نزديك شود و در اين لحظات بيشترين توجه اش خيمه گاه بود و زنان و بچه ها و مجروحان، اما وقتي به چشم مي ديد كه سپاه دشمن به صورت جمعي به يك نقطه متمركز مي شوند و برادر در ميان آن ها ناپيداست سراسيمه متوجه قتلگاه مي شد و خودش را دقيقا به جايي كه من هم اكنون نشسته ام مي رساند و زماني كه از زنده بودن برادر مطمئن مي شد دوباره متوجه بالاي «تل» مي شد و به «خيمه گاه» برمي گشت. حال اين واقعه چند بار تكرار شده است خدا مي داند!. حاج آقا مي گفت؛ آخرين بار زماني بود كه سپاه عبيدالله برسر يك گودال كوچك دقيقا همين جايي كه روبه روي من قراردارد ايستاد و هلهله شادي سرداد، اينجا بود كه زينب سراز پا نشناخته خودش را به نزديكي «قتلگاه » رساند و در داخل گودال جسم غرق در خون برادر را ديد و ديد كه شمر خنجري بريك دست و سرمبارك برادر در دست ديگر در بالاي گودال نشسته ومنتظر يك اشاره عمرسعد است!. نگاهي به عمر ، نگاهي به زينب و نگاهي به سري كه در دست دارد . و زينب سرشار از معرفت نگاه هاي محبت آميز خود را به سرچشمه معرفت مي اندازد، سپس رو به «عمرسعد » مي كند و او را و همه لشگريانش را مورد خطاب قرارمي دهد و به عنوان امربه معروفي كه آخرين توصيه از برادر بود گفت: « آيا شما مي دانيد كه چه كسي را به مسلخ آورده ايد؟ مي دانيد كه شما با چه كسي اين معامله را كرده ايد؟ آيا شما مي دانيد حسين پسر كيست؟ مادرش كيست؟ جدش كيست...؟ و عمر سعد با نگاه پليدي كه سرشار از حقد و كينه بود گفت: آري و شمر با اشاره او آن سر نازنين را از تن پاك فرزند پيامبر جداكرد...
نماز جماعت به امامت دو امام در يك صحن!
نماز جماعت مغرب و عشا را در رواق جنوب غربي حرم امام خوانديم. آنچه در اين رابطه جالب به نظر مي رسيد برگزاري دو نماز جماعت با دو امام جماعت در يك صحن بود. و با تصوري كه از حرم امام رضا و حضرت معصومه (س) داشتم و چون سابقه اي در اين رابطه به ذهنم نمي رسيد برايم جالب مي نمود. آقا مصطفي در اين رابطه نظر خاصي داشت. اما با فتواي مراجع كه در يك مسجد دو نماز جماعت جايزنيست همخواني نداشت . فقط مي ماند مسئله قوميت ها كه سوالي است كه هنوز پاسخي براي آن نيافته ام!
در ميانه راه بازگشت به هتل ماجراي رموز مكتوم در قتلگاه و صحنه هايي كه در آن پروسه زماني خاص بر حضرت زينب(س) گذشت را باهمسرم مطرح كردم و نظر او و بچه ها را از نگاه زنانه جويا شدم. به او گفتم من در عمليات والفجر چهار از بالاي ارتفاعات كاني مانگا كه به محاصره افتاده بوديم به چشم خود مي ديدم كه فرماندهان عراقي در پايين ارتفاع بسيجيان در محاصره و به اسارت گرفته شده را يكي يكي وادار مي كردند كه دهانشان را باز كنند و وقتي اين اتفاق مي افتاد در نامردي تمام با كلت كمري گلوله اي بردهان آنها خالي مي كردند و ما از آن بالا هرچه فرياد مي زديم صدايمان به جايي نمي رسيد. درهمين عمليات بهترين دوستان و همسنگراني را به نظاره نشستيم كه با گلوله هاي آتشين دشمن سرشان در يك طرف و تنشان در طرف ديگر افتاده بود و حال آنكه تا دقايقي پيش اين سر با ما حرف مي زد و با ما مي خنديد و آن تن با ما بود و با ما راه مي رفت . در عمليات ابوغريب دست قطع شده جواني را ديدم با حلقه ازدواج در انگشت كه درگوشه اي از كانال افتاده بود و بدن در جاي ديگروخيلي صحنه هاي مشابه يكي بدتر از ديگري كه هنوز هم كه هنوز است به عنوان كابوس در خواب و بيداري همراه من است ... خب، اين درحالي بود كه از يك طرف من مرد بودم و جوان و از طرف ديگر رزمنده بسيجي بودم كه پيش بيني چنين صحنه هايي برايم كاملا قابل تصور است و تا اندازه اي قابل تحمل، اما يك زن، در سن 56 سالگي آن همه مصيبت را در يك مقطع زماني بسيار كوتاه چطور مي توانسته تحمل كند؟!.
همسرم گفت: شما چه مي دانيد كه در آن لحظات بسيار كوتاه در قتلگاه ميان نگاه هاي خواهر و برادر چه گذشته است و چه حرف هايي در اين نگاه ها ميان آن دو رد و بدل شده است.
همسرم مي گفت: شما چه مي دانيد كه حسين در آخرين ملاقات با خواهرش زينب در لحظات قبل از رفتن به ميدان جنگ در خيمه مشتركشان زماني كه ايشان را به صبر دعوت كرد چه وعده اي به او داد؟!. اما اين را مطمئن هستم كه در قتلگاه وقتي نگاهش به چهره خونين برادر افتاد در آن چهره جز لبخند رضايت نديد، چيزي كه كمتر كسي از ما پيدا مي شود كه در چنين هنگامه هايي راضي به رضايت خدا باشيم و عنان از كف ندهيم.
وانگهي زينب دخترفاطمه است. زينب دختر علي است و اين خود براي پاسخ به هرسوالي در اين زمينه كافي است.


حمايت از داروهاي وطني درسال «توليد ملي، حمايت از كار و سرمايه ايراني»

اسطوره برتري داروي خارجي حقيقي نيست

زهرا چيذري
اسطوره كيفيت برتر كالاهاي خارجي تنها مختص كفش، لباس و وسايل منزل نيست، اين اسطوره در دنياي سلامت و پزشكي نيزسالهاست براي خودش جا بازكرده است آنچنان كه وقتي بيمار مي شويم و پزشكان براي درمان مان دارو تجويز مي كنند، در اثر القائاتي كه به ما شده است تصور مي كنيم داروي ايراني شفابخش نيست. پس حتي به قيمت صرف نظر ازبسياري ضرورت هاي زندگي، هزينه چندين برابري داروي مشابه خارجي را متحمل مي شويم تا زودتر و بهتر به نتيجه برسيم. اين در حالي است كه برخي داروهاي ايراني حتي در اروپا مشتري دارند و تاكيد برخي از پزشكان و دارو سازان بر كيفيت و برتري داروهاي خارجي گاهي از روي صداقت نيست.
كافي است تا خداي نكرده بيماري به سراغ شما هم بيايد و ناگزير شويد و به پزشك مراجعه كنيد؛ در بسياري از مواقع پيچيدن نسخه يك بيماري ساده، هزينه هاي گزافي را به شما تحميل مي كند زيرا پزشك معالج ترجيح داده داروهاي خارجي برايتان تجويز كند، حتي درسال حمايت از توليد ملي و كار و سرمايه ايراني!
بيماران در برزخ بي كيفيتي داروهاي ايراني
آيا به راستي داروهاي ايراني كيفيت مناسبي ندارند؟ آيا بيماري هاي ساده مان را هم نمي توانيم با داروهاي توليد كشور خودمان درمان كنيم و حتما بايد به سراغ داروي مشابه خارجي برويم؟
اگر داروي ايراني هم خوب و با كيفيت است پس چرا پزشكان از اين داروها چندان حمايت نمي كنند؟ آيا اخباري مبني بر توليد داروهايي با تكنولوژي پيشرفته؛ نانو داروها و داروهاي بيوتكنولوژيك توسط داروسازان كشورمان به معناي پيشرفت دردانش و تكنولوژي داروسازي نيست؟
اينها سوالاتي است كه ممكن است در مواجهه با بحث كيفيت داروهاي وطني در ذهن شما هم شكل بگيرد و براي آن به دنبال پاسخي قانع كننده باشيد به خصوص وقتي كه براي پيچيدن نسخه وارد مي شويد و با چيدمان انواع و اقسام داروها و مكمل خارجي در ويترين داروخانه و واكنش متصدي دربرابر ايراني يا خارجي بودن داروي تجويزي مواجه مي شويم. اين همه تبليغ براي دارو درشرايطي صورت مي گيرد كه براساس آيين نامه مواد غذايي و دارويي هرگونه تبليغاتي براي دارو ممنوع است. اما سود فروش داروها و مكمل هاي خارجي انگار داروخانه داران كشورمان را حسابي نمك گير كرده است، آنقدر كه تلاش مي كنند به گونه اي قانون را دور بزنند.
داروي ايراني مطابق استاندارد جهاني
براي پاسخ به شبهه كيفيت داروهاي ساخت داخل به سراغ معاون داروي سازمان غذا و داروي وزارت بهداشت مي رويم و از اين مسئول كنترل كيفيت داروهاي وطني،ميزان اثر بخشي داروهاي ايراني را مي پرسيم؛ اينكه شايعات پيرامون كيفيت پايين داروهاي ايراني آن هم از سوي پزشكان و داروسازان چقدر صحت دارد؟
دكتر محمد رضا شانه ساز اما درپاسخ به وضعيت كيفيت داروهاي ايراني مي گويد: داروهاي ساخت داخل همگي تابع استانداردهاي بين المللي هستند و شركت هاي داروسازي براي دريافت مجوز توليد دارو، بايد استانداردهايي مطابق با كتب، منابع و مراجع مورد تاييد بين المللي مانند فارماكوپه اروپا و آمريكا ارايه دهند.
بنا به تاكيد معاون دارويي سازمان غذا و داروي وزارت بهداشت شايد نتوان ادعا كرد كه تمامي داروهاي ساخت داخل كيفيت برتر دارند، همچنانكه هيچ كشوري نمي تواند چنين ادعايي داشته باشد. با توجه به نظارت هايي كه صورت مي گيرد و با بررسي هاي قبل از توليد، پس از توليد و همچنين آمار و ارقامي كه از كنترل سطح بازار عرضه تحت عنوان PMS يا همان كنترل كيفيت دارو دست مي آيد، كيفيت داروهاي توليد داخل آمارهاي قابل قبول و قابل دفاعي دارد.
ماده اوليه، تجهيزات و نظارت سه ضلع مثلث كيفيت
دكتر فردين بلوچي، مديرعامل سازمان تداركات پزشكي هلال احمر نيزكيفيت دارو را به دو عامل تجهيزات ساخت و مواد اوليه مرتبط مي داند و مي افزايد: مواد اوليه داروهاي ساخت داخل به طور عمده وارداتي است و كيفيت مواد اوليه اي كه از مبادي وارد مي شود، دركيفيت نهايي دارو بسيار تاثيرگذار است.
وي تاكيد مي كند: GMP داروهاي توليد داخل مورد تاييد اروپاست و دستگاه هاي ما تاييديه و استانداردهاي بين المللي اروپـايي دارند.
اين مسئول جمعيت هلال احمر درجايگاه يك داروساز درباره كيفيت كلي داروهاي توليدي در ايران معتقد است:«صنعت داروسازي ما امروز آن قدر دركشور پيشرفت داشته است كه مي توانيم ادعا كنيم كه قادريم داروهايي با كيفيت بالا توليد نماييم. البته حفظ اين كيفيت نيازمند كنترل، بهره گيري از دستگاه هاي به روز و استاندارد و مواد اوليه مرغوب است.»
بلوچي با اشاره به توليد 96 درصدي داروهاي مصرفي در داخل كشور اضافه مي كند: اين درحالي است كه ما در گذشته بخش عمده داروهايمان وارداتي بود اما درحال حاضر سياست وزارت بهداشت بر اين است كه اگر هم دارويي وارد مي شود تحت ليسانس شركت سازنده دارو آن را توليد كنيم و واردات صرف نداشته باشيم.
اين داروساز نگاه مثبتي به داروهاي ساخت داخل دارد و كيفيت برتر داروهاي خارجي را موضوعي داراي جنبه رواني مي داند، زيرا بنا به تاكيد وي مواد اوليه، دستگاه ها و نظارت به
عنوان سه ضلع كيفيت دارو در كشورمان فعال است پس ما قادر به توليد داروهاي خوبي هستيم اما لازم است در بحث مواد اوليه نيز ورود يابيم.
مشتري هاي جهاني داروهاي ايراني
شايد جالب باشد بدانيد همين داروهاي ايراني كه گاهي در مراجعه به برخي از پزشكان يا داروخانه ها كيفيت پايينشان به ما القا مي شود، مشتري هاي جهاني و حتي اروپايي دارند. اين را معاون داروي سازمان غذا و داروي وزارت بهداشت مي گويد: ما در حال حاضر داروهاي ايراني را به 30 كشور جهان صادر مي كنيم. به گفته وي اين كشورها در هر پنج قاره پراكنده شده اند و حتي كشورهاي خوشنام صنعت داروسازي، مانند ژاپن و تايوان نيز، مشتري داروهاي ايراني هستند.
پديده القايي سد راه
توليد ملي
چنانچه اثربخشي داروهاي ايراني مطابق گفته معاون داروي سازمان غذا و داروي وزارت بهداشت و همچنين كارخانه هاي داروسازي كشورمان خوب و مورد تأييد است، پس چرا برخي از پزشكان و داروسازان با ديده ترديد دراين باره مي نگرند؟ پاسخ اين پرسش را بايد در روابط ابهام آميز ميان برخي از پزشكان با شركتهاي دارويي جست وجو كرد، پديده اي كه معاون درمان وزارت بهداشت از آن به پديده القايي تعبير مي كند.
به گفته دكتر سيدحسن امامي رضوي گاهي بين پزشكان تخصص هاي مختلف و شركت هاي تجهيزاتي و دارويي ارتباطات ناصحيح مالي برقرار مي شود كه اين ارتباط در شكل هاي مختلفي همچون هديه، سفرهاي خارجي در قالب سمينارهاي علمي و در بعضي موارد هم ارتباطات پولي است. به باور وي در پشت پرده اين ارتباطات، هديه ها يا سفرهاي خارجي، نوعي تعهد پنهان نسبت به داروها يا تجهيزات اين شركت ها در پزشك به وجود مي آيد، بنابراين مي كوشد تا درآمد بيشتري به جيب آنها برسد.
با اين وجود بايد اذعان داشت چنين تخلفاتي هميشه و از سوي همه پزشكان رخ نمي دهد و گاهي وقتها اين خود بيماران هستند كه داروهاي خارجي را ترجيح مي دهند و اسطوره كيفيت برتر اجناس خارجي در ذهنشان حكاكي شده است.
درمسير كيفيت
عقب نمانيم
اثربخشي داروهاي ايراني مناسب و مشابه همان داروهاي خارجي است؛ شاهد اين ادعا ساخت داروهاي ايراني براساس استانداردهاي اروپايي و آمريكايي و صادرات آن به كشورهاي مختلف جهان است.
با اين وجود اما كيفيت يك نقطه نيست بلكه يك مسير است؛ مسيري كه با توجه به رشد و پيشرفت لحظه اي دانش و تكنولوژي در دنياي امروز بايد هماهنگ با دنيا حركت كنيم تا از اين قافله جا نمانيم. درنهايت اينكه دستيابي به توليد ملي و حمايت از كار و سرمايه ايراني با تلاش و كوشش محققان براي ارتقاي كيفيت و ورود به توليد مواد اوليه دارويي امكان پذير خواهدشد.


قهرمان سازي كاذب توطئه پنهان

در دنياي كنوني «قهرمان سازي كاذب» يكي از شيوه هاي كهني است كه با به كارگيري جديدترين وسايل و تجهيزات تبليغي جهان، مجدداً در دستور كار دشمنان فرهنگي مسلمانان قرار گرفته است و متخصصين اين گروه با استفاده از جديدترين شگردها در تلاشند تا آنچه را كه نتوانستند با زور القاء كنند از طريق نفوذ فرهنگي اعمال نمايند.
اين دسته از دشمنان براي اجراي اين نقشه ماهرانه هر روز چهره هاي جديدي را در قالب هنرپيشه ورزشكار، سياستمدار و ساير عناوين خلق مي كنند و با ترسيم تصاوير آنها برروي البسه، مواد خوراكي، مجلات و هر نوع وسيله ديگر، قصد آن را دارند كه مرام و مسلك آنان را در ذهن جوانان حك نمايند و در پاره اي از موارد تا آنجا پيش رفته اند كه موفق شده اند اين خلايق كه معمولاً از كريه ترين و كثيف ترين چهره هاي فرهنگي و اخلاقي هستند را جايگزين قهرمانان و شخصيت هاي واقعي كشورها نمايند، تا حدي كه در برخي از كشورها شكست و ناكامي هاي اين افراد، باعث تأثر جوانان و موفقيت و كاميابي هاي آنان، باعث شادي جوانان گرديده است و در حالي كه اين قشر كاملاً به بيوگرافي رؤيايي و دروغين و جزئي ترين فعاليت هاي آنان آشنايي دارند و مثلاً مي دانند فلان بازيكن فوتبال در كدام دقيقه و ثانيه از كدام ضلع دروازه و با كدام پا، توپ را وارد دروازه حريف نمود. بسياري از بزرگان انديشمندان و قهرمانان كشور خود را به فراموشي مي سپارند و از مهم ترين تحولات سياسي و اجتماعي كشورشان بي خبرند.
اين مسئله در حال حاضريكي از مسائل و مشكلات بغرنج جوانان غرب بوده و سردمداران اين كشورها پيوسته از بي توجهي جوانان نسبت به مسائل جاري كشورهايشان و جلب جوانان به سوي مسائل كاذب و قهرمان سازي هاي دروغين ابراز نگراني نموده اند.
شايد گروهي به ياد داشته باشند و يا در فيلم ها ديده و يا شنيده باشند كه كودكان ايراني قبل از انقلاب، چگونه تحت تأثير سوپرمن ها، تارزان ها و رمبوها و ديگر شخصيتهاي خيالي فيلمهاي خارجي، به چه اقدامات خطرناكي دست مي زدند و يا برخي از جوانان ساده لوح، چگونه بخاطر شكست يك قهرمان دروغين بيگانه، دست به خودكشي مي زدند، يا چگونه نوع آرايش و لباس شخصيت هاي فيلم ها را الگوي خود مي ساختند و خواسته يا ناخواسته دست در دست دشمنان فرهنگي كشور مي گذاشتند.
قطعاً همه اينها و هزاران توطئه ديگر به خاطر سرگرم كردن مسلمانان به مسائل انحرافي و جلوگيري از گسترش فرهنگ ناب محمدي(ص) و توسعه علمي و آموزشي كشورهاي اسلامي است.
در اين رابطه حضرت امام(ره) در يكي از سخنراني هايشان فرمودند: آنچه مي توان گفت ام الامراض است، رواج روز افزون فرهنگ استعماري است كه در سال هاي بس طولاني جوانان را با افكار مسموم پرورش داده است.
حال اين سؤال مطرح است كه با وجود بزرگ ترين شخصيت هاي ديني، هنري، ورزشي و ملي در سرزمين هاي اسلامي كه از نظر ارزش هاي علمي و معنوي قابل قياس با شخصيت هاي ساختگي بيگانگان نيستند، چرا نبايد ما شخصيت هاي بزرگ و نامي خود را به خارج از قلمرو كشورهاي اسلامي معرفي كنيم و آنان و بسياري از شهداي گرانقدر و بسيجيان ايثارگر را كه در جبهه ها بزرگ ترين افتخارات و شگفتيها را آفريدند، الگوي خود قرار دهيم؟
آيا اين پذيرش ذلت و باعث سرافكندگي نيست كه قهرمانان دروغين ساخته انديشه شيطاني بيگانگان كه با چهره پردازي هاي كاذب به ما معرفي مي شوند را الگوي خود قرار دهيم؟
 


كارآزموده يا بازنشسته

عنوان بازنشستگي واژه اي است كه به درست يا غلط، همواره نزد اكثر افراد جامعه بخصوص بازنشستگان عزيز مترادف با از كار افتادگي بشمار رفته و يا ناتواني فكري و جسمي دوران كودكي را به ذهن متبادر مي سازد، البته گاهي به طنز معاني ديگري را هم بر اين واژه مترتب مي سازند.
به همين دليل عنوان بازنشستگي اگرچه مرحله جديدي است از دوران زندگي كه براي استراحت و جبران سالها خدمت و تلاش در نظر گرفته مي شود، اما براي بسياري از كساني كه با كوله باري از تجربه و بعضاً حفظ كامل تواناييهاي جسمي و ذهني در پايان دوران خدمت قرار دارند، به يك دغدغه بزرگ و چه بسا بزرگترين مصيبت دوران زندگي تبديل و نه تنها خود فرد، بلكه ساير اعضاي خانواده را نيز گرفتار عوارض خود مي نمايد.
اين در حاليست كه با انجام برخي از اقدامات از جمله؛ اقدامات فرهنگي مي توان از پيامدهاي اين ناهنجاري كاست و قطعاً نامگذاري مناسب براي پيشكسوتان كار و تلاش، يكي از راهكارهاي موثر در اين زمينه بشمار مي رود، بنابراين به نظر مي رسد استفاده از واژه اي جايگزين كه از نظر رواني برانگيزاننده و حتي المقدور عاري از بار منفي باشد، اجتناب ناپذير و بلكه ضروري است، اما بديهي است كه اين واژه اولا بايد فارسي باشد و ثانياً به راحتي از سوي جامعه به عنوان جايگزين پذيرفته شود و ثالثاً همانگونه كه در حال حاضر از عنوان بازنشسته و بازنشستگان به عنوان مشتقات بازنشستگي، استفاده مي گردد، براي استفاده از واژگان مشابه آن مشكل ايجاد نكند.
باتوجه به توضيحات فوق پيشنهاد مي شود از عنوان «كار آزموده» به معناي كسي كه كار را تجربه كرده يا با انجام كار، در اين زمينه تجربه كسب كرده استفاده شود، زيرا اين واژه ضمن اينكه مي تواند به اشكال مختلف مانند: كار آزمودگان، كار آزمودگي و كار آزموده مورد استفاده قرار گيرد در عين حال توقعي هم براي استمرار دائمي فعاليتهاي كاري در افراد ايجاد نمي كند، زيرا آزمودن كار الزاماً به مفهوم كسب تجربه مثبت و يا بالعكس آزمودن تجربه منفي و يا برخورداري از قدرت كار مادام العمر نيست و مي تواند بيانگر كسب تجربه اعم از موفق يا ناموفق باشد و به عبارت ديگر صرفاً بيانگر اين مفهوم است كه فرد با كار و تلاش مانوس مي باشد.
از آنجا كه معمولا در نظام اداري در كنار كلمه متخصص از واژه مجرب به جاي كارآزموده استفاده مي شود، لذا اختصاص واژه كار آزموده به بازنشستگان، آسيبي به محاورات و مكاتبات و نيز سيستم استخدام اداري نيز وارد نخواهد ساخت، در عين حال بديهي است كه استفاده از اين واژه يا هر واژه مناسب ديگري كه فاقد بار منفي بازنشستگي به معناي از كار افتادگي و ناتواني باشد، نه تنها از تشديد آثار منفي روحي و رواني در هنگام پايان خدمت افراد مي كاهد، بلكه نگاه مثبت به موضوع، آثار مطلوب ديگري را به هم دنبال خواهد داشت كه در چارچوب علومي مانند: روانشناسي، جامعه شناسي، بهداشت رواني و حتي در موضوعاتي مانند صرفه جويي قابل بررسي است.
البته همانگونه كه اشاره شد، استفاده از هر واژه هاي ديگري كه حاكي از كسب تجربه و پختگي بازنشستگان باشد و جايگاه و منزلت بزرگ ترها را در جامعه ارتقاء داده و باعث تقويت روحي و رواني آنان گردد مفيد و اقدامي ضروري است.
هدايتي
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14