(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 3 مرداد 1391 - شماره 20264

دانشجوي شهيد مهدي رجب بيگي
خودفراموشي
نگاهي دوباره به موضوعي مناقشه برانگيز
اين تجربه چه عيبي داشت ؟


دانشجوي شهيد مهدي رجب بيگي

شهيد مهدي رجب بيگي در سال 1336 در شهر دامغان به دنيا آمد و دوران كودكي و نوجواني را به همراه خانواده اش در تهران سپري كرد. محله هاي فقيرنشين تهران، طعم فقر و محروميت را از همان آغاز نوجواني به وي چشاند. مهدي تحصيلات ابتدائي و متوسطه خود را نيز در تهران گذراند و به علت استعداد فوق العاده اي كه داشت، همواره از دانش آموزان موفق مدارس محسوب مي شد. وي از همان ابتدا علاقه بسيار زيادي به مطالعه و تفكر و تحقيق داشت و از اين رو تا قبل از پايان تحصيلات متوسطه، با كتب مذهبي آشنا گرديد. خانواده مهدي از وي به عنوان الگو و سرمشق و چهره اي محبوب و مورد احترام در ميان تمام اقوام و آشنايان ياد مي كنند، چرا كه در برخوردهايش بسيار متواضع و فروتن بود.
مهدي از همان ابتدا علاقه بسيار زيادي براي كمك به طبقه محروم و مستضعف داشت. به طوري كه بنابه گفته مادرش، حتي در كودكي براي كمك به مستخدم مدرسه، زودتر از ديگران در مدرسه حاضر مي شد. همچنين وي از همان ابتدا داراي بعد عرفاني قوي بود، به طوري كه شبها غالبا تا نيمي از شب گذشته به عبادت و راز و نياز با پروردگار خويش مشغول بود و بسياري از روزها را نيز روزه داشت. شهيد رجب بيگي در سال 1354 وارد دانشگاه فني دانشگاه تهران شد و در رشته مهندسي راه و ساختمان به تحصيل مشغول گشت. وي از همان اوائل ورود به دانشگاه همراه با ديگر برادران مسلمان خود به فعاليتهاي سياسي روي آورد. استعداد زيادش او را در درس نيز بسيار موفق ساخته بود. در اواخر سال اول از طرف دانشجويان به عضويت شوراي دانشجويي دانشكده انتخاب شد و اين مسئوليت را تا سال 58 و آغاز انقلاب فرهنگي ادامه داد. در شوراي دانشجويان يكي از افراد بسيار فعال بود و موضعگيريهاي كوبنده اش هميشه براي گردانندگان وابسته به رژيم در دانشكده ايجاد زحمت مي كرد. مهدي علاقه زيادي به مطالعه كتب سياسي-اجتماعي و ديني داشت و يكي از مسئولين كتابخانه اسلامي دانشجويان فني بود. در بين ورزشها به كوهنوردي علاقه داشت و معمولا در برنامه كوهنوردي دانشجويان مسلمان شركت مي كرد. در زمان رژيم منفور شاه با وجود خفقان شديد، مسئوليت خود را در قبال اسلام با پخش اعلاميه در دانشكده و شركت در تظاهرات دانشجوئي و خياباني و اداره فعاليتهاي سياسي- صنفي دانشگاهي انجام مي داد. در دوران انقلاب در راهپيمائي باشكوه امت قهرمان شركت فعال داشت و در به راه انداختن و سازماندهي تظاهرات مختلف هميشه حاضر بود.در نيمه دوم سال 57 كه دانشگاه مركز تجمع مردم شده بود، مهدي از كساني بود كه به نمايش فيلم و اسلايد از انقلاب و ديگر كارهاي تبليغي براي مردم مي پرداخت. همزمان، در يكي از مساجد تهران نيز بطور مستمر به فعاليت و روشنگري مشغول بود. بعد از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي و ادامه مجدد كار دانشگاه ها، (سازمان دانشجويي مسلمان دانشكده فني) كه تشكيلات دانشجويان مسلمان دانشكده بود، به وجود آمد و در اين سازمان مسئوليت انتشار نشريه دانش آموزي «هجرت» را بعهده گرفت. او جريانات سياسي داخلي و خارجي را با تسلط و قدرت بي نظير تحليل سياسي ايدئولوژيك مي نمود. مقالات و تحليلهاي وي از بهترين كارهاي مطبوعاتي و فرهنگي روزنامه هاي بااعتبار كشور بود.آنچه در مورد وي حائز اهميت و ارزش فراوان است، طبع و روحيه چندبعدي و متعالي اوست. وي از دقيقترين تحليلهاي سياسي گرفته تا پراحساسترين قطعات ذوقي مطالب سياسي-فكاهي، همه و همه را با تسلط بالائي ارائه مي كرد. برخورد اسلامي و قدرت جاذبه او روي دانش آموزاني كه با آنها در تماس بود تاثير فراوان داشت و چه بسيار دانش آموزاني كه با كلمات او از دام گروهكهاي منافق و منحرف رستند و به جبهه نيروهاي خط امام پيوستند. او براي نيروهاي خط امام يك عنصر فعال سياسي ايدئولوژيك بود و كار او در محدوده فعاليتش جنبه حياتي داشت.سرانجام در روز پنجم مهر كه جنايتكاران منافق با اسلحه در تهران به مردم و پاسداران مردمي انقلاب اسلامي حمله بردند و به كشتار آنان دست زدند «رجب بيگي» قهرمان به مقابله با آنان شتافت و در راه دفاع از آرمانهاي اسلامي به سرمنزل مقصود شتافت.
 


خودفراموشي

فراخوان اخير صفحه دانشجويي، با استقبال نشريات دانشگاهي مواجه و آثار ارزشمندي از اين نشريات براي چاپ در صفحه دانشجويي ارسال شد. ضمن سپاس از مسئولين محترم نشريات دانشگاهي، مطلب زير كه برگرفته از نشريه دانشجويي «خيمه» دانشگاه سيستان و بلو چستان است تقديم مي گردد:
حواست به خودت هست؟؟
«جسم» را از بيماري ها و آسيب ها نگه داري مي كنيم.
«روح» را چطور؟
«سلامت بدن» براي ما مهم است، اما «سلامت روح» چگونه است؟
آنكه هر چند وقت يكبار، سلامتي خود را بررسي مي كند،
آنكه براي شادابي به تفريحات سالم مي پردازد.
آنكه با ديدن كوچكترين عارضه جسمي به پزشك مراجعه مي كند.
اگر نسبت به حالات روحي خود هم حساسيت نشان دهد، نشانه آن است كه «روح» را دست كم بي اهميت تر از «جسم» نمي داند.
يعني هرگاه گرفتار «دلسردي» و «يأس» گشت، در پي درمان باشد؛
وقتي از خودش خوشش آمد و «خودبيني» و «خودپسندي» همچون آفتي به جانش افتاد و او را از مردم جدا ساخت. اين را نيز همچون يك بيماري بشناسد كه بايد علاجش كرد؛
هرگاه گرفتار كمبود عاطفه شد، به فكر «تقويت دل» بيفتد؛
هرگاه چشمش با «اشك» بيگانه شد و چهره اش با «قبله» قهر كرد و پيشاني اش «سجاده» را از ياد برد، و دلش ديگر نشكست و قلبش ديگر از ارتكاب يك خطا، نريخت و جانش از زلال يك «توبه» روشن نشد و دوستانش با «نيايش» غريبه گشتند و زبانش از گفتن نام پرشكوه و زيباي «خدا» احساس شيريني نكرد و انگشتانش، سحرگاهان يك گل «استجابت» نچيد و مشامش در تاريك و روشن صبحدم، عطر حضور را نيافت، به فكر درمان باشد...
آنكه همه را شناخت، جز «خود را»؛
آنكه با همه دوست شد، جز با «خدا»؛
آنكه با همه رابطه داشت، جز با «حجت خدا»؛
آنكه به هر خانه اي رفت، جز «خانه خدا»؛
آنكه بر سر هر سفره اي نشست، جز «سفره بندگي خدا»؛
آنكه هر طعمي راچشيد، جز «شرمندگي از خدا»؛
آنكه هر آرزويي در دل مي پروراند، جز «عشق به خدا»؛
آنكه براي هر آينده اي فكر و محاسبه و برنامه ريزي كرد، جز براي «آخرت»؛
آنكه ادب اجتماعي را با هر كس رعايت كرد، جز با «مادر»؛
آنكه دست بوس همه شد، جز «پدر»؛
و...
آيا اينها نشانه هاي نوعي «كسالت روح» و «بيماري جان» نيست؟!...
فكر مي كنم «خودفراموشي» زيان بارترين عارضه اي است كه سلامت جان ما را تهديد مي كند و در برابر ده ها نوع آفت كشنده ما را بي دفاع رها مي كند، بي آنكه توان دست و پنجه نرم كردن با آنها را داشته باشيم.
اين بحران «خودفراموشي» پيامد تلخ «خدافراموشي» است.
در قرآن كريم مي خوانيم: «نسوالله فأنساهم أنفسهم...» (آيه 19 سوره مباركه حشر)؛ خداوند مهربان از ما مي خواهد از كساني نباشيم كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشي كرد.
و اين بيماري فراگير و عمومي است، هم در باسوادان يافت مي شود و هم در بي سوادان، هم در اهل عبادت و رياضت، هم در اهل تجارت و معاش.
«حيف است چون من، مرغي محبوس قفس باشد/ در دام هوا گاهي، در بند هوس باشد...»
گوش كن!
«تو را ز كنگره عرش مي زنند صفير/ نشيمنت نه در اين كنج محنت آباد است»
آيا سلامت روح به اندازه سلامت جسم مهم نيست؟؟
امضا: هم اتاقي
منبع: نشريه ضميمه- دانشگاه سيستان و بلوچستان
 


نگاهي دوباره به موضوعي مناقشه برانگيز

اين تجربه چه عيبي داشت ؟

حسين منصور
ارتباط و حشر و نشر مستمر، از منظر تمامي مشرب هاي رفتارشناسي، نقش و تأثيري غيرقابل انكار بر رفتار و حركات افراد دارد. خصوصا آنكه اين هم نشيني در شرايط روحي و سني خاصي صورت بپذيرد. بالاتر از هر مكتب و مشرب روانشناسي، قرآن كريم هم مراوده را (كه همان ارتباط و هم نشيني است) زمينه ساز مسائل بعدي مي داند. آنجا كه در سوره مباركه يوسف مي فرمايد: و راودته التي هو في بيتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هيت لك- و آن زن كه يوسف در خانه او بود با وي باب مراوده را گشود و پس از آن درها را بست و گفت خود را براي تو مهيا كرده ام. (سوره يوسف آيه 23) همه خانواده هاي متدين و مسئوليت شناس هم اين اصل را قبول دارند حتي اگر هيچ كتاب و مقاله اي در اين خصوص نخوانده باشند. به همين خاطر است كه فرزندانشان را از معاشرت و هم نشيني با افراد مثلا معتاد يا هرزه... برحذر مي دارند. اما آيا ما همه جا به اين اصل پذيرفته شده عمل مي كنيم يا در جايي در مقابل مشهورات غالب بر فضاي عمومي جامعه تسليم مي شويم و از بديهيات عقلي چشم پوشي مي كنيم؟! براي ورود به بحث بهتر است موضوع را به سبك قرآن، به صورت تمثيلي پيش ببريم.
همه ما در جامعه شاهديم كه دختران و پسران خردسال كه هيچ بهره اي از غرائز و مسائل مربوط به آن نبرده اند، از همان سنين ابتدايي در مدارس جداگانه درس مي خوانند. مدرسه ابتدايي دخترانه و مدرسه ابتدايي پسرانه. اين البته از بركات جمهوري اسلامي در عمل به تعاليم شرع مقدس است وگرنه رژيم منحط پهلوي در پي ترويج مدارس مختلط بود و در برخي شهرها آن را عملي هم كرده بود. ممكن است در همين ابتداي بحث كسي اشكال كند كه چه ضرورتي بر اين جداسازي است؟ پاسخ او را حضرت امام باقر و امام صادق(عليهم السلام) در چندين و چند روايت داده اند تا آنجا كه فرموده اند «دختر 6 ساله را در مقابل نامحرمان محفوظ بداريد و اندك اندك حريم را به او بياموزيد.»
همين دختران و پسران خردسال در مقطع راهنمايي و دبيرستان در مدارس مخصوص به خود درس مي خوانند. خانواده ها در رفت و آمدها از فرزندانشان مراقبت مي كنند و كوچك ترين تأخير آنها را از مسئولان مدرسه مورد سؤال قرار مي دهند. در اصل اين رفتاري است كه هر پدر و مادر مسئوليت شناسي و هر كه خود را مسئول سعادت و سلامت فرزندش مي داند، با دقت و وسواس- و البته محترمانه و اخلاقي- انجام مي دهد. همين سنت پسنديده ايراني و اسلامي است كه سبب شده جامعه ما در سنين كودكي و نوجواني جزء سالم ترين جوامع دنيا به لحاظ مسائل اخلاقي باشد. اين وضعيت را مقايسه كنيد با «مادران 11 ساله انگليسي»! و يا نوجوانان هرزه و فراري از خانواده در آمريكا. اما اين روش پسنديده به ناگهان تعطيل مي شود و جاي خود را به يكي از مخرب ترين رفتارها مي دهد. گويي كسي قصد انتقام گيري از جامعه سالمي را داشته و لذا طراحي كرده كه با اين روش به خواسته خود برسد! درحالي كه بچه اي كه هيچ بهره و فهمي از مسائل غريزي ندارد با هم جنسان خودش درس مي خواند، ناگهان حكم مي شود كه دختر و پسر 19 ساله، 20 ساله، در اوج نيازهاي عاطفي و جنسي، شانه به شانه هم در يك كلاس درس بخوانند و همه زحمات گذشته را بر باد دهند! و تازه به همين مقدار هم اكتفا نمي شود او نبايد در كنار خانواده باشد بلكه فرسنگ ها دور از مهرباني، عاطفه و نظارت خانواده، در غربت و تنهايي درس بخواند! حقيقتا كدام منطق عقلي و شرعي به ما حكم مي كند كه بچه 7 ساله در مدرسه دخترانه و دختر 20 ساله در كلاس مختلط درس بخواند؟! آن هم دور از خانواده؟ برخلاف آنچه درخصوص تخلفات اخلاقي دانشجويان منتشر مي شود، تحقيقات و مطالعات ميداني نشان مي دهد اكثر قريب به اتفاق دانشجويان در بدو ورود به دانشگاه افرادي سالم، معتقد، شكرگزار درگاه خداوند و به دور از انحرافات اخلاقي هستند. اما در اثر وضعيت فوق الذكر، اندك اندك مشكلات آنها شروع مي شود. اين مشكلات هم اغلب جنبه عاطفي دارد تا جنسي اما درنهايت بدان مسائل ختم مي شود! تصور بفرماييد يك دختر 20 ساله چه ميزان نيازمند توجه و عنايت از سوي ديگران است يك پسر 20 ساله چقدر خواستار فهميده شدن و درك موقعيت از سوي اطرافيان است؟ در بستر خانواده سالم، پدر، مادر و خواهر و برادر در نقش يك جامعه كوچك به عواطف و نيازهاي روحي يكديگر پاسخ مي دهند، غم دختر خانه غم همه اعضاء است مادر سنگ صبور اوست، پدر به دلداريش مي آيد و غبار غم را از چهره فرزندش مي زدايد. غرور پسر محفوظ و هويت او در خانواده پذيرفته مي شود. اكنون اين خانواده وجود ندارد. دختر هزاران كيلومتر دورتر از خانواده در خوابگاه زندگي مي كند در خوابگاه خواهر او در كنارش نيست دختراني ديگر هستند با فرهنگ اخلاق، سليقه و عقيده مختلف و حتي مخالف با او. بعضي ها به قول دانشجوها «سال بالايي» هستند و از همه چيز سردرمي آورند. در كلاس درس لزوما با اين دختران هم كلاس نيست. كسي نيست كه سنگ صبور دلتنگي ها و غم ها يش باشد. حتي در مسائل ساده اي مثل وقت خوابيدن و بيدار شدن و تعارض آن با نظر دوستانش ممكن است مشكل پيدا كند. در بسياري از اين موارد، دانشجو توسط برخي هم خوابگاهي هايش بايكوت مي شود! كسي كاري به او ندارد. كسي او را نمي بيند. و او همان كسي است كه تا چند ماه پيش پشت خود را به 2كوه استوار يعني پدر و مادر گرم و محكم مي دانست و با وجود آنها مشكلات برايش حل شدني بود. نياز عاطفي و روحي دانشجو، او را به تجربه هم كلامي با ديگران سوق مي دهد. اما سن و سال و اوج گيري غرايز از يك سو، نبودن ناظر و راهنمايي به نام پدر و مادر از سوي ديگر و بالاخره مشاهده ديگران كه به راحتي با جنس مخالف رابطه دارند و كسي هم به آنها نگاه چپ نمي كند همه و همه او را تشويق و ترغيب مي كند كه با جنس مخالف درد دل كند. مطالعات نشان مي دهد بسياري از كساني كه در دام مشكلات تكان دهنده اخلاقي گرفتار شده اند در ابتدا اساساً چنين قصدي نداشتند و صرفاً براي پر كردن خلأ عاطفي و به قصد هم كلامي به اين مسير وارد شده اند مسيري كه فرجامي تلخ و تاريك برايشان رقم زده است و دانشجوي بانشاطي كه با يك دنيا اميد پا به عرصه علم آموزي گذاشته را به سوي انحرافاتي مثل اعتياد و بعضاً خودكشي و... سوق مي دهد. مي بينيم كه يك اشتباه به ظاهر ساده چه تأثير شگرفي را بر جوان دانشجوي ما مي گذارد. اما به نظر مي رسد با اين همه گفتن و شنيدن، مسئولان مربوط چنان اسير مشهورات زمانه اند كه حاضر نيستند يا جرأت نمي كنند براي اين مشكل فكري بكنند و فرزندان اين مملكت را حفظ كنند! درحالي كه كارشناسان بارها و بارها بر ضرورت اصلاح اين وضع تأكيد كرده و عقل و شرع هم بر آن صحه گذاشته اند متأسفانه شاهديم كه اين روند هر روز قربانيان تازه اي مي گيرد كه بيان آنها جز افزودن اندوه و غم، ثمر ديگري ندارد. متوليان امر مي توانستند خيلي كارها بكنند و نكردند چه گذشتگان و چه امروزي ها. به عنوان يك راه حل ساده كه حتي يك ريال هزينه و بار مالي براي دولت و وزارت علوم ندارد، مي توان اين گونه پيشنهاد داد كه دانشگاه هاي كشور، در سه روز نخست هفته دخترانه و در سه روز بعدي پسرانه باشد و به تبع آن، تمامي فضاها، امكانات، اساتيد و... به همين شكل تقسيم شود. آيا اين امر ناشدني است؟! آيا نياز به ميلياردها تومان هزينه دارد؟! آيا آن گونه كه بعضاً شنيده مي شود نياز به تعريف پروژه هاي جيب پركن مطالعاتي 5 تا 10ساله با صرف ده ها ميليارد تومان هزينه براي آسيب شناسي محيط هاي خوابگاهي دارد؟! يعني مشكلات اين روش هنوز هم معلوم نيست؟! اگر كسي تنها يك ترم در چنين فضايي زندگي كرده باشد بهترين كارشناس است و خود مي داند كه مشكل چيست. اما تنها چيزي كه براي اين كار لازم است غيرت ديني و همت عالي است تا با به كارگيري آنها يك بار براي هميشه ريشه چنين معضلي خشكانده شود. ممكن است گفته شود كه جوان بايد باتجربه دنياي جديد و دوري از خانواده، هويت خود را بيابد و به اصطلاح بزرگ شود! و تا كي بچه ها وابسته به خانواده باشند بهتر است تجربه اجتماعي شدن را از دانشگاه آغاز كنند. به اين مغالطه بي ارتباط اين گونه مي توان پاسخ داد: نخست نگاهي به استقبال شگفت انگيز و غيرقابل انتظار و تصور خانواده ها و دانشجويان از طرح ارزشمند وزارت علوم مبني بر تحصيل عده اي از دانشجويان در محل سكونت خانواده كه گوياي آن است كه اين دغدغه، دغدغه اصلي تمامي پدرها و مادرهاي دلسوز است و رفت وآمدهاي فراوان اين روزهاي دانشجوها به وزارت علوم و چانه زني و اصرار و التماس آنها تاكيداتي مضاعف بر اهميت موضوع پاسخ ديگر آنكه كدام عاقلي حاضر است همه هستي و گوهر وجود خود را به بهانه بزرگ شدن در معرض نابودي قرار دهد تا شايد بزرگ شود!! آيا پدر و مادر همين دانشجويان بزرگ و رشيد و موفق نيستند؟ آيا تنها راه رشد كمال، هم كلاس شدن با جنس مخالف است؟! آيا دانشجويان دانشگاه الزهرا(س) و يا امام صادق(ع) و امام حسين(ع) بزرگ نشده اند؟! آيا صدها هزار دانشجوي موفق و مفيد دانشگاه ها و مراكز فني و حرفه اي در سراسر كشور كه به لطف خدا به صورت تك جنسيتي اداره مي شوند، جزء موفق ترين و مفيدترين افراد اجتماع نيستند؟! قرآن كريم تكليف ما را در اين باره روشن كرده است. آنجا كه فرموده... اميد كه ترس ما از ملامت ها و اعتراضات باعث آن نشود كه از انجام وظايف خطير و الهي خود چشم پوشي كنيم و بدانيم هميشه فرصت و توفيق خدمت در اختيار ما نيست. در خصوص مسئله بومي گزيني هم در شماره هاي آتي با شما سخن خواهم گفت.
مؤمنان آنانند كه... در راه خدا جهاد مي كنند و از ملامت هيچ ملامتگري نمي هراسند (سوره مائده آيه 54)
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14